در انتخابات ملی اسپانیا در فوریه 1936، یک دولت راست سرکوبگر از قدرت کنار رفت و با ائتلافی از لیبرال ها و سوسیالیست ها جایگزین شد. کارگران اسپانیا با استفاده از یک محیط کمتر سرکوبگر، بزرگترین موج اعتصاب در تاریخ اسپانیا را با ده ها اعتصاب عمومی در سطح شهر و صدها اعتصاب جزئی به راه انداختند. تا پایان ژوئن یک میلیون کارگر دست به اعتصاب زدند.
تقریباً یک ماه پس از انتخابات، فدراسیون کارگران زمین 80,000 کارگر بی زمین را به تصرف سه هزار مزرعه در "سیبری اسپانیایی" - منطقه فقیر شده استرمادورا (1) هدایت کرد. در شرایطی که کشور در بحث های زیادی بر سر آینده اش قرار دارد، قطب بندی سیاسی با قتل عمدی فعالان راست و چپ مشخص شد. در حالی که سیاستمداران دست راستی علناً خواستار تسلط ارتش شدند، کودتای مورد انتظار ارتش در 19 ژوئیه در اسپانیا آغاز شد.
برای اولین بار در تاریخ اسپانیا، مردم به شدت در برابر تلاش ارتش مقاومت کردند. کودتا در دو سوم کشور شکست خورد. اتحادیه ها به مصادره مقادیر زیادی از دارایی های سرمایه داری پرداختند و بیشتر اقتصاد اسپانیا را تحت مدیریت کارگری قرار دادند. اتحادیه ها ارتش کارگری انقلابی خود را برای مبارزه با ارتش اسپانیا ایجاد کردند. تلاش ارتش برای سرکوب جنبش کارگری کشور، انقلاب طبقه کارگر را که نخبگان اسپانیایی مدتها از آن می ترسیدند، به پیش برد. جنگ داخلی خود مبارزه طبقاتی در شدیدترین شکل آن بود.
دو تن از بازیگران کلیدی این درام، فدراسیون های اصلی کارگری کشور بودند. کنفدراسیون ملی کار (Confederación Nacional del Trabajo - CNT) در اوایل سال 1.6 (طبق آمار دولتی) 1936 آسیاب داشت. CNT نتیجه نزدیک به هفت دهه سازماندهی آنارشیستی کارگری در اسپانیا بود. از سال 1919، CNT بر اساس sindicato unico ("اتحادیه واحد") - اتحادیه های صنعتی محلی خودمختار بود. در سال 1936 در بارسلون، سندیکوس ساخت و ساز و متالورژی CNT یونیکوس هر کدام بیش از 30,000 عضو داشت.
هیچ sindicato unico در CNT هیچ مقام حقوقی نداشت. کارگران این ایده آنارشیستی را دوست داشتند که مبارزه مشترک نباید به مسیری برای شغل گرایی شخصی تبدیل شود. آنارشیست ها معتقد بودند که مقامات حقوق بگیر کارگران را تشویق می کنند تا برای حل مشکلات خود به آن رهبران نگاه کنند و منجر به تسلط روسا بر اتحادیه ها می شود. در سال 1936 تنها چند مقام حقوقی در فدراسیون CNT وجود داشت - دبیر ملی، دبیر منطقه ای کاتالونیا، و دبیر اتحادیه ملی صنعتی در صنعت ماهیگیری تجاری. این مقامات و کارکنان روزنامههای CNT در مادرید و بارسلون به طور متوسط دستمزد کارگر دریافت میکردند. مقامات حقوقی نیز پس از یک سال از سمت خود عوض شدند.
آنارشیستها در CNT در حالی که مبارزات را حول نگرانیهای فوری سازماندهی میکردند، بحث در مورد چشماندازی برای جامعهای فراتر از سرمایهداری، بدون ساختارهای سرکوب و استثمار را تشویق میکردند. «سیاست گرایی» CNT به معنای مخالفت با استراتژی انتخاباتی یا پارلمانی برای تغییر اجتماعی بود. هدف مبارزان CNT رهایی طبقه کارگر از ستم طبقاتی از طریق اقدام توده ای توسط خود کارگران بود.
هر sindicato unico دارای «بخشهایی» بود که مجامع خاص خود را داشتند و مباشران فروشگاه (dele-gados) را انتخاب میکردند. در صنایع تولیدی مانند نساجی یا فلزکاری، برای هر شرکت یا کارخانه یک "بخش" وجود داشت. در صنعت ساخت و ساز، "بخش ها" مطابق با صنایع دستی مختلف بود. همه اتحادیه های صنعتی خودمختار در یک شهر یا شهرستان (کومارکا) در یک شورای کارگری محلی (فدراسیون محلی) گروه بندی شدند.
اتحادیه ها بخشی از بافت بزرگتر نهادهای جنبشی بودند. چپ آزادیخواه در اسپانیا همچنین مدارس جایگزین و شبکه گسترده ای از مراکز اجتماعی آتنئو را سازماندهی کرد. آتنئوها مراکزی برای بحث، رویدادهای فرهنگی، کلاسهای سوادآموزی بودند (بین 30 تا 50 درصد جمعیت در دهه 30 بیسواد بودند) و غیره. ایده مشخص آنارشیسم اسپانیایی، توانمندسازی مردم عادی بود و آنها را برای مشارکت مؤثر در مبارزه برای دگرگونی اجتماعی آماده می کرد.
سندیکالیسم لیبرتارین CNT شکلی از سیاست "پیشگی" بود. در ایجاد اتحادیه ای مبتنی بر مشارکت در تصمیم گیری از طریق مجامع و نمایندگان منتخب بدون مزد، ستیزه جویان CNT بر این باور بودند که شکلی از سازماندهی را به کار می گیرند که مزه ای از جامعه ای بود که در آن کارگران صنعت را اداره می کردند و جامعه از طریق خود مدیریت می شد. دموکراسی مشارکتی مجامع
دومین سازمان عمده کارگری در اسپانیا اتحادیه عمومی کارگران (Union General de Trabajadores - UGT) با 1.4 میلیون عضو در اوایل سال 1936 بود. حزب کمونیست نیز در آن فعال بود. UGT سازمان اکثریت اتحادیه در مناطق مرکزی کاستیلی اسپانیا، از جمله مادرید، و در منطقه استخراج زغال سنگ آستوریاس در ساحل شمالی اقیانوس اطلس بود. فدراسیون کارگران زمین UGT (Federación Nacional de Trabajadores de la Tierra - FNTT) در بهار 1936 نیم میلیون عضو داشت. با کمپین خود برای اصلاحات ارضی از طریق تصرف زمین، FNTT یک جنبش انقلابی توده ای در روستاها بود.
بوم و جوخه های مرگ
بسیج توده ای و دو قطبی شدن اجتماعی منتهی به جنگ داخلی نقطه اوج یک بحران اجتماعی بود که دهه ها در اسپانیا شکل گرفته بود. این بحران در دوران جنگ جهانی اول خود را نشان داد. اسپانیا در طول جنگ بی طرف بود و توانست با هر دو طرف تجارت کند. رونق صنعتی و شهرنشینی گسترده در کاتالونیا آغاز شد. این در طول رونق جهانی دهه 1920 ادامه خواهد یافت. بارسلونا در این دوره سریع ترین شهر در حال رشد در اروپای غربی بود. حومه های صنعتی به سرعت در اطراف کارخانه های جدید رشد کردند. بارسلونا از قرون وسطی یک مرکز تجاری بزرگ در دریای مدیترانه بود و محل زندگی یک کلاس تجاری کارآفرین بود.
رونق اقتصادی سال های جنگ جهانی اول همچنین منجر به رشد دو سازمان بزرگ کارگری اسپانیا شد. انقلاب روسیه در فوریه 1917 نیز روند رو به رشد رادیکال را تشویق کرد. نقطه اوج مبارزات کارگری در طول جنگ، اعتصاب عمومی ملی در سال 1917 بود که توسط UGT و CNT حمایت می شد. در بارسلونا CNT ارباب شهر بودند تا اینکه ارتش برای سرکوب اعتصاب وارد عمل شد. (رمان تولد قدرت ما اثر ویکتور سرژ روایتی امپرسیونیستی از اعتصاب عمومی بارسلونا در سال 1917 است.)
برای مقابله با تهدید فزاینده CNT در کاتالونیا، رئیس پلیس، Severiano Martinez Anido، با کمک پلیس شروع به استخدام افراد مسلح برای ترور مقامات و فعالان CNT کرد. کارفرمایان و مقامات کلیسای کاتولیک روم بودجه ای برای جوخه های مرگ فراهم کردند. در این مدت 440 اقدام به قتل کارگران در کاتالونیا صورت گرفت (2). کارگران مجبور به پیوستن به اتحادیههای کارگری «زرد»، Sindicatos Libres («اتحادیههای آزاد»)، در کنار اسلحه بودند. هسته کوچکی از کارگران ماهر مذهبی و کارلیست، Sindicatos Libres را تشکیل داده بودند. کارلیسم نوعی سیاست راستگرای کاتولیک در اسپانیا بود. در پاسخ، برخی از آنارشیستهای جوان گروههای اقدام مسلحانه تشکیل دادند که با ترور کارفرمایان و رهبران کلیسا که گمان میرفت بودجه جوخههای مرگ را تأمین میکردند، تلافی کردند.
سالها بود که اسپانیا تلاش میکرد تا آخرین تکه امپراتوری خود را در مراکش حفظ کند. در سال 1923 لشکرکشی در مراکش که توسط پادشاه آلفونسو ترویج شد، منجر به فاجعه ای شد که در آن 10,000 سرباز اسپانیایی کشته شدند. ارتش دیکتاتوری را در اسپانیا به رهبری ژنرال میگل پریمو د ریورا، تا حدی به عنوان وسیله ای برای سرکوب خشم در مورد این حادثه، تحت فشار قرار داد. CNT در سراسر کشور ممنوع شد. پریمو د ریورا طرحی را برای الحاق اتحادیه ها به ایالت از طریق هیئت های داوری معرفی کرد. او مشارکت UGT را به عنوان یک جایگزین "مسئولانه" برای CNT تشویق کرد. «اتحادیههای آزاد» کاتولیک، که هماهنگی کار و سرمایه و شکلی از فاشیسم روحانی-پرولتری را موعظه میکردند، برای نمایندگی در هیئتهای داوری با UGT رقابت کردند. با حمایت دولت و کارفرما، اتحادیه های آزاد تا سال 1925 یک سازمان ملی (Federación Nacional de Sindicatos Libres - FNSL) با 200,000 عضو (3)، تقریباً به اندازه UGT، تشکیل دادند.
اعتصاب جمعی اجاره
در سال 1930 با فروپاشی دیکتاتوری، پادشاه از کشور گریخت. انتخابات ائتلافی از لیبرال ها و سوسیالیست ها را به قدرت رساند تا جمهوری جدید را اداره کنند. اتحادیه های CNT حق قانونی سازماندهی را دوباره به دست آوردند.
در مواجهه با بیکاری فزاینده و تمایل به بازسازی سازمان خود، CNT sindicato unico کارگران ساختمانی در بارسلونا کمپین حمله به سایت های ساختمانی را برای ثبت نام اعضا و درخواست از پیمانکاران برای استخدام 15 درصد کارگران بیشتر آغاز کرد. اتحادیه ساخت و ساز استدلال کرد که بخش مسکن در کاتالونیا در طول رونق دهه 20 سودهای فوق العاده ای به دست آورده است - سودهایی که در سرمایه گذاری های غیرمولد گره خورده است. افزایش تعداد افراد شاغل در صنعت، پول بیشتری را به گردش در می آورد و به مقابله با افسردگی کمک می کند. با سرازیر شدن کارگران به CNT sindicato unico، اتحادیه های صنایع دستی ساختمانی FNSL کاتولیک فروپاشید.
در اواخر دهه 20، بحث گسترده ای در CNT درباره جهت گیری آینده اتحادیه آغاز شده بود. یکی از جنبه های این بحث، پیشنهاد گروه بندی اتحادیه های محلی در اتحادیه های صنعت ملی برای اقدام هماهنگ علیه کارفرمایان در یک صنعت در سراسر کشور بود. خوان پیرو - یک کارگر شیشهای خودآموخته و یک نظریهپرداز سندیکالیست با نفوذ - توانست کنگره CNT را متقاعد کند که در سال 1931 به اتحادیههای صنعت ملی اجازه دهد. با این حال، برخی آنارشیستها با این پیشنهاد مخالفت کردند به این دلیل که میتواند منجر به توسعه یک طرح جدید شود. بوروکراسی مقامات حقوق بگیر خارج از کنترل اتحادیه های محلی. به دلیل این مخالفت، اتحادیههای صنعتی ملی تنها در چند صنعت قبل از سال 1936 در CNT ایجاد شدند. یک اتحادیه صنعتی ملی در میان کارگران شرکت ملی تلفن اسپانیا ایجاد شد. در سال 1931 CNT یک اعتصاب سراسری علیه شرکت تلفن راهاندازی کرد. . این شروعی برای مبارزه اتحادیه برای نیروی کار عمدتاً زن اپراتورهای تلفن بود.
یکی دیگر از جنبه های بحث در CNT این بود که چگونه می توان از جعبه مبارزات صنعتی که فقط بر مسائل دستمزد و شرایط کار تمرکز دارد خارج شد. این احساس وجود داشت که CNT باید نفوذ خود را فراتر از یک زمینه صرفاً کارگری به سایر بخشهای جامعه گسترش دهد. خوان پیرو برای تشکیل کمیتههای محلهمحور برای سازماندهی پیرامون مسائل گسترده طبقه کارگر، نه فقط مسائل مربوط به کار، بحث کرد.
در دوران رونق دهه 20، اجاره بها در بارسلونا 150 درصد افزایش یافته بود. ازدحام جمعیت، ساخت کانکس توسط مالکان بی وجدان و مسکن بدون امکانات اولیه مانند آب جاری رایج شده بود. در اوایل سال 1931، فعالان CNT شروع به بحث در مورد امکان مبارزه در مورد اجاره کردند و مقالاتی در مورد بحران مسکن در روزنامه بزرگ روزانه که توسط CNT در بارسلون اداره می شد، Solidaridad Obrera منتشر شد.
مبارزه رانت با نشست توده ای اتحادیه ساخت و ساز CNT در آوریل 1931 آغاز شد. در آن جلسه آرتورو پاررا و سانتیاگو بیلبائو تشکیل کمیسیون دفاع اقتصادی را با مشارکت سایر اتحادیه ها پیشنهاد کردند. پاررا و بیلبائو هر دو از اعضای برجسته فدراسیون آنارشیست ایبری (Federación Anarquista Iberica - FAI) بودند. FAI ملغمهای از گروههای آنارشیست بود که عمدتاً بهعنوان گروههایی در اتحادیههای CNT کار میکردند.
پس از مجموعهای از جلسات محله، کمپین اجاره با تقاضای بازگرداندن 40 درصدی اجاره بها در یک جلسه جمعی در کاخ هنرهای زیبا در 5 ژوئیه حل و فصل شد. در این جلسه تصمیم گرفته شد که ودیعههای اجارهای که مستاجران پرداخت میکنند باید برای پرداخت اجاره بهای ماه آینده استفاده شود و پس از آن مستاجران از پرداخت اجاره بها در صورت عدم موافقت صاحبخانه با کاهش اجارهبها خودداری کنند. اتاق املاک شهری - سازمان مالکان - این کمپین را نقض جنایتکارانه حقوق آنها خواند. آنها خواستار اقدام پلیس برای سرکوب کمپین رانت شدند. تا پایان مرداد، کمیسیون دفاع اقتصادی مدعی شد که 100,000 هزار نفر اجاره خانه خود را پرداخت نمی کنند.
توانایی مبارزه رانت برای رسیدن به فراتر از اعضای فعلی اتحادیه CNT با تعداد زیادی از زنانی که در مبارزه فعال بودند نشان داده شد. در یک مورد، گروهی از آسالتوها (نگهبانان حمله - یک نیروی پلیس ملی شبه نظامی که توسط سیاستمداران جمهوری خواه در اوایل دهه 30 ایجاد شد) برای بیرون راندن یک مستاجر فرستاده شده بودند، وقتی با جمعیت زیادی از زنان و کودکان روبرو شدند، عقب نشینی کردند. از آنجایی که کارمندان شهر که مسئول انجام اخراج بودند یا توسط جمعیت مرعوب شده بودند یا نسبت به اعتصاب رانت ابراز همدردی می کردند، صاحبخانه ها شروع به استخدام شبه نظامیان خود برای اخراج کردند.
سازمان مالکان از دولت ملی درخواست کرد تا برای سرکوب اعتصاب اقدام کند. لارگو کابالرو، دبیر اجرایی UGT و رهبر PSOE، یکی از اعضای کابینه در دولت ائتلاف لیبرال/سوسیالیست بود. کابایرو نسبت به اعتصاب رانت ابراز همدردی نکرد و آن را "پوچ" خواند. در همان زمان، UGT Caballero در حال تهیه پوسته برای شکستن اعتصاب تلفنی CNT در مادرید بود.
در بحبوحه اعتصاب اجاره در بارسلونا، انفجار بزرگی رخ داد. به کسی آسیب نرسید، اما به تجهیزات تلفن آسیب جدی وارد شد. با وجود اینکه هیچ ارتباطی با اعتصاب رانت وجود نداشت، دولت این موضوع را بهانه ای برای ممنوعیت جلسات کمیسیون دفاع اقتصادی قرار داد. دولت همچنین جلسات اتحادیه تلفن CNT را ممنوع کرد.
دولت ملی یک وکیل محافظه کار را به عنوان فرماندار مدنی کاتالونیا منصوب کرد و او اعلام کرد که به سادگی اجازه نخواهد داد که اعتصاب رانت ادامه یابد. مقامات شروع به استفاده از بازداشت پیشگیرانه برای بازداشت سانتیاگو بیلبائو و 52 فعال دیگر CNT کردند. بازداشت پیشگیرانه به این معناست که یک فرد می تواند به طور نامحدود بدون هیچ گونه اتهامی نگهداری شود. این یکی از روش های منفور دیکتاتوری نظامی بود. مردم فکر می کردند که این روش ها در جمهوری جدید به گذشته تبدیل خواهد شد.
در نهایت، پلیس توانست با دستگیری مستاجرینی که پس از اخراج توسط همسایگانشان به آپارتمانها بازگردانده شده بودند، اعتصاب اجارهها را سرکوب کند. با این وجود، در بسیاری از مناطق شهر، مالکان فردی با مستاجران خود قراردادهای کاهش اجاره بها بسته بودند. بنابراین بسیاری از مستاجران احساس کردند که چیزی برنده شده اند. برای نسل جوانتری از فعالان CNT، این اولین باری بود که در یک کمپین اقدام مستقیم در مقیاس بزرگ شرکت داشتند. برای شرکتکنندگان طبقه کارگر، این درس مستقیمی بود که طیف وسیعی از گروهها، از مالکان گرفته تا پلیس و سیاستمداران، علیه آنها همسو شدند (4).
سرزمین و کلیسا
اسپانیا در دهه 30 کشوری با توسعه اقتصادی بسیار ناهموار بود. کاتالونیای ثروتمند و صنعتی ممکن است مانند مناطق توسعه یافته در سایر کشورهای اروپای غربی به نظر برسد، اما سایر مناطق اسپانیا نسبتاً متفاوت بودند. اسپانیا هنوز یک کشور عمدتاً کشاورزی بود و 45.5 درصد از جمعیت "فعال اقتصادی" در کشاورزی مشغول بودند. در یک کشور کشاورزی بخش بزرگی از ثروت در مالکیت زمین است. در جنوب کوههای گوآداراما، منطقه لاتیفوندیا قرار داشت، منطقهای که در قرون وسطی توسط ارتش کاستیلیا از مورها فتح شده بود. سرمایهداران سرمایهدار پس از شکسته شدن محدودیتهای فئودالی بر فروش زمین در قرن نوزدهم، لاتیفوندیا – املاک عظیم – خریدند. در این منطقه دو هزار خانوار 19 درصد زمین را در اختیار داشتند. در همین حال 90 کارگر بی زمین با دستمزد گرسنگی به کار گرفته شدند.
شمال گواداراماس مناطقی بود که کامپسینوها مزارع کوچک تا متوسط را در اختیار داشتند. در برخی از مناطق شمال، زمین ها اغلب برای حمایت از یک خانواده بسیار کوچک بودند. کمپزینوها مجبور بودند خود را برای دستمزد استخدام کنند یا به عنوان سهامدار کار کنند.
پایگاه اجتماعی اصلی احزاب سیاسی راست افراطی، کشاورزان مذهبی و صاحب زمین در مناطق شمالی مانند کاستیل قدیم و ناوارا و اقشار متوسط مذهبی - صاحبان مشاغل کوچک، وکلا، مقامات و غیره - در استان بودند. شهرها در شهرهای بزرگ و در امتداد سواحل اقیانوس اطلس و مدیترانه، این طبقات متوسط پایگاه اجتماعی احزاب لیبرال جمهوری خواه بودند.
طبقات نخبه در اسپانیا، کلیسای کاتولیک رومی اسپانیا را به عنوان یک پشتوانه ایدئولوژیک اساسی نظم اجتماعی در نظر می گرفتند. اما کلیسا در محافل طبقه کارگر به دلیل موعظه پذیرش فقر و در عین حال جمع آوری دارایی های هنگفت و ارائه خدمات به بخش های مرفه تر جامعه به شدت مورد نفرت بود. در سال 1930 تعداد روحانیون در اسپانیا بیش از هر کشور دیگری غیر از ایتالیا بود. 35,000 کشیش و 80,000 راهب و راهبه وجود داشت. با این حال، حضور منظم در مراسم عشای ربانی چندان زیاد نبود. در جنوب گواداراماس، 5 درصد جمعیت بود (5). مخالفت کلیسا با علم به این معنی بود که بسیاری از معلمان و پزشکان ضد روحانی بودند. ضد روحانیت در میان چپ های اسپانیا، از آنارشیست های طبقه کارگر گرفته تا جمهوری خواهان لیبرال طبقه متوسط، گسترده بود.
اولین دولت جمهوری خواه لیبرال/سوسیالیست در سال 1931 با نادیده گرفتن هر گونه نقش کلیسا در آموزش به غیر از آموزش دینی، به قدرت کلیسا حمله کرد. فرمان قدرتمند یسوعیان منحل شد. ازدواج مدنی و طلاق برقرار شد.
قیام ها و مبارزات جناحی
ائتلاف لیبرال/سوسیالیست نیز دست به اقدامات سرکوبی مختلف علیه اتحادیه های CNT زد. کابالرو مایل بود از این اقدامات برای ایجاد اتحادیه UGT به هزینه CNT استفاده کند. در این محیط سرکوبگر، که CNT را مجبور به درگیری مستقیم با مقامات کرد، تعدادی از گروه های آنارشیست در CNT اتحادیه را به تلاش برای اعتصابات عمومی انقلابی و ماجراجویی های شورشی سوق دادند. در یک سناریوی معمولی، گروهی از آنارشیستها ساختمان شهرداری محلی را تصرف میکنند، پرچم قرمز و سیاه را به اهتزاز در میآورند، اسناد دارایی را آتش میزنند و «کمونیسم آزادیخواه» را در شهر اعلام میکنند. طرفداران این روش ها این روش را "ژیمناستیک انقلابی" نامیدند. این تلاش برای قیام ها بازگشتی بود به مفهوم آنارشیستی قرن نوزدهم "تبلیغات با عمل" - این ایده که یک اقدام مثال زدنی توسط گروه کوچکی از انقلابیون می تواند جرقه یک خیزش خودجوش مردمی را برانگیزد. در بدنام ترین این تلاش ها - یک اعتصاب عمومی نافرجام ملی در ژانویه 19 - نیروهای شبه نظامی قتل عام را در روستای Casas Viejas در اندلس انجام دادند. یک خانواده کامل در کلبه خود سوختند و پلیس به افرادی که تسلیم شده بودند شلیک کرد.
بدترین ترس بسیاری از سندیکالیست ها در قیام ژانویه 1933 تحقق یافت: جروم مینتز می نویسد: "کنفدراسیون ملی و منطقه ای توسط گروه کوچکی از ستیزه جویان که کل اعضا را متعهد به اقدامات شتابان و خطرناک کرده بودند، تحت کنترل قرار گرفتند." «عضویت در درگیری های خیابانی به شدت آسیب دیده بود، رهبران دستگیر و مورد ضرب و شتم قرار گرفتند، و [اتحادیه ها] تعطیل شدند».
در دیدگاه سندیکالیستی، دگرگونی اجتماعی مستلزم سازماندهی و آموزش قبلی طبقه کارگر، توسعه مهارت ها و اعتماد به نفس آن، و تدوین یک استراتژی انقلابی منسجم بود، نه تکیه بر «خودانگیختگی» محض. خوان پیرو، در کتاب خود در سال 1933، سندیکالیسمو، آن را اینگونه بیان کرده است:
برای ما انقلاب اجتماعی فقط به معنای قیام خشونتآمیز علیه نیروهای سازمانیافته دولتی نیست... انقلاب اجتماعی شامل تصرف کارخانهها و معادن، زمین و راهآهن است. تسلط بر ثروت اجتماعی کافی نیست، بلکه برای تصرف ثروت اجتماعی کافی نیست. لازم است بدانیم چگونه از آن استفاده کنیم – و فوراً بدون هیچ وقفه ای از آن استفاده کنیم.» (7)
«تداوم» با این واقعیت تضمین میشود که دگرگونی اجتماعی توسط خود کارگران انجام میشود که مهارتهای لازم برای ادامه اداره صنعت را دارند.
مبارزات جناحی در داخل CNT در اوایل دهه 30 پس از ارسال یک گروه سی متشکل از مقامات و فعالان اتحادیه برای مطبوعات سرمایه داری سندی در انتقاد از "دیکتاتوری" ادعایی بر CNT توسط FAI بسیار داغ شد. این سی فعال و پیروان آنها به عنوان گرایش treintista ("سی") شناخته شدند. تنها ترنتیستاها نبودند که با ماجراجویی های شورشی که توسط گروه های FAI در کاتالونیا پیش می رفت، مخالفت کردند. گروه های FAI در خارج از کاتالونیا نیز منتقد بودند. با ظهور جمهوری، یکی از برجسته ترین ترنتیستاها - آنجل پستانا - شروع به دفاع از تشکیل یک حزب سیاسی کارگری کرد و به زودی حزب اتحادگرا (Partido Sindicalista) را برای رقابت در انتخابات پارلمانی تأسیس کرد. گرچه بیشتر ترنتیست ها از پسانا در سیاست های انتخاباتی پیروی نکردند، آنارشیست های مختلف نگران بودند که این مسیری بود که ترنتیست ها در پیش گرفتند.
گروه های FAI در کاتالونیا نیز نگران سازماندهی یک گروه لنینیستی در اتحادیه های CNT بودند. در سال 1930، فدراسیون کارگران کاتالونیا و جزایر بالئاریک با اکثریت حزب کمونیست کاتالونیا (Partit Comunista Catala - PCC) ادغام شدند و بلوک کارگران و دهقانان (Bloc Obrer i Camperol - BOC) را تشکیل دادند. BOC یک گروه ضد استالینیستی بود که با مدل لنینیستی "حزب پیشتاز" یکی بود. BOC به ویژه در لیدا قوی بود. یکی از چهره های برجسته CNT در لیدا، خواکین مورین، معلم محبوب بود. مورین رهبر BOC بود.
BOC همچنین سعی کرد کنترل آتنئوهای آزادیخواه در کاتالونیا را به دست آورد. نهاد اصلی تصمیمگیری در یک آتنئو، مجامع دورهای هستند که کمیته اداری آتنئو را انتخاب میکنند. BOC برای به دست آوردن کنترل کمیته اداری در این مجامع حضور خواهد یافت.
در سال 1932، FAI هژمونی کافی در CNT به دست آورد که توانست اتحادیه های تحت سلطه ترینتیستا و BOC را اخراج کند. در نتیجه، CNT بیشتر سازمان اتحادیه خود را در لیدا از دست داد. در سال 1934 اتحادیه های تحت کنترل BOC یک فدراسیون کارگری جدید به نام فدراسیون کارگران اتحاد اتحادیه (Federación Obrera de Unidad Sindical - FOUS) تشکیل دادند. در سال 1935 BOC با یک گروه کوچکتر لنینیست ادغام شد و نام خود را به حزب کارگران اتحاد مارکسیستی (Partido Obrero de Unificación Marxista – POUM) تغییر داد (8).
در سال 1933 احزاب راستگرا در انتخابات پیروز شدند و اسپانیا وارد دورهای از حکومت سرکوبگر شد که به نام دو سال سیاه (biennio negro) معروف بود. در این زمان لارگو کابالرو و بسیاری از حزب سوسیالیست شروع به حرکت به سمت چپ کردند. کابالرو شروع به صحبت در مورد نیاز به «انقلاب پرولتری» و «حکومت کارگری» کرد.
تعدادی از وقایع منجر به چرخش PSOE به چپ شد: به قدرت رسیدن هیتلر در آلمان و حزب روحانی-فاشیست سوسیال مسیحی در اتریش، افزایش بیکاری، خشم عمومی در قتل عام Casas Viejas، ناسازگاری کارفرمایان اسپانیایی. . مقدار اندکی پولی که دولت برای تهیه زمین برای کارگران بی زمین در دسترس قرار داد، برای مقابله با حجم اصلاحات ارضی مورد نیاز کاملاً ناکافی بود. از ائتلاف PSOE با جمهوریخواهان لیبرال در سالهای 1931-33 چیز زیادی برای نشان دادن وجود نداشت.
یکی از نشانه های حرکت سوسیالیست ها به چپ، تلاش برای یک اعتصاب عمومی ملی در اکتبر 1934 بود. روابط با CNT هنوز اصلاح نشده بود و هماهنگی ضعیف اعتصاب را در بیشتر مناطق اسپانیا محکوم کرد. وضعیت در آستوریاس که UGT و CNT چند ماه برای ایجاد "اتحاد کارگران" کار کرده بودند، متفاوت بود. بنابراین در ماه اکتبر، دو اتحادیه در یک قیام مشترک، کنترل منطقه را به مدت دو هفته به دست گرفتند. اما آنها منزوی شدند. هنگامی که ارتش برای سرکوب شورش وارد شد، هزاران نفر کشته شدند و هزاران نفر به زندان فرستادند. زنان و دختران شورشیان مورد تجاوز قرار گرفتند و مثله شدند
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا