طبقه کارگر چگونه خود را از طبقه ای تابع و استثمار شده رهایی می بخشد؟ اینجاست که ما باید به استراتژی کلی و دیدگاه خود در مورد ساختارهای جدید برای جایگزینی رژیم سرمایه داری فکر کنیم.
طبقه کارگر باید ظرفیت خود را برای انجام این کار ایجاد کند. این ظرفیت از طریق فرآیند کم و بیش طولانی ایجاد می شود تشکیل کلاس. این فرآیندی است که از طریق آن طبقه کارگر بر سرنوشت گرایی و شکاف های درونی (مانند خطوط نژادی یا جنسیتی) غلبه می کند و اعتماد، ظرفیت سازمانی و تنفس برای تغییر اجتماعی این فرایندی است که از طریق آن طبقه کارگر خود را به نیرویی «تشکیل» می دهد که می تواند به طور مؤثر طبقات مسلط را برای کنترل جامعه به چالش بکشد. این احتمالاً مستلزم نوعی اتحاد جنبش اجتماعی است که سازمانهای کارگری مردمی (مانند اتحادیهها) و سازمانهای جنبش اجتماعی را که در حول و حوش سایر حوزههای مبارزه در یک دوره خاص پدید آمدهاند - اتحادیههای مستأجر، سازمانهای عدالت محیطی، و گروه هایی که حول خطوط گسل نژادی و جنسیتی پدیدار می شوند. و بنابراین دستور کار تغییر، اولویت های مختلف این جنبش ها را منعکس می کند. اگرچه ساختار طبقاتی در سرمایه داری بسیار اساسی است، اما در جامعه سرمایه داری ویژگی های ظالمانه مشخصی وجود دارد که پویایی خاص خود را دارد - حول نابرابری جنسیتی و نژادی و جنبه های سرکوبگر دولت. و بنابراین دستور کار باید به چند لایه پرداخته شود اشکالی که ظلم به خود می گیرد.
اما این جنبش در گذار به سوسیالیسم باید چه قدم هایی را هدف قرار دهد؟ در واقع برای ایجاد اجماع در چنین جنبش تودهای در مورد تغییرات ساختاری اساسی که ما باید آغاز کنیم، ضروری است.
سندیکالیستها همیشه استدلال کردهاند که یک وظیفه اولیه حیاتی در گذار به سوسیالیسم خودگردان، تسلط مستقیم کارگران بر محیطهای کاری است – ایجاد سازمانهای دموکراتیک جدید که از طریق آن کارگران میتوانند قدرت مستقیم بر فرآیند کار اعمال کنند. یکی از ویژگی های چشمگیر انقلاب کارگری اسپانیا در سال های 1936-37 سلب مالکیت گسترده صنایع و جمع آوری زمین در مناطق روستایی بود. اگرچه رویدادهای سیاسی آن لحظه کاملاً قابل پیش بینی نبودند، جنبش برای کنترل کارگری صرفاً «خودجوش» نبود. مبارزان اتحادیه ها در اسپانیا برای چندین دهه در مورد نیاز کارگران به تصرف صنایع و سازماندهی مجدد آنها تحت مدیریت خود کارگری بحث کرده بودند. این بخشی از آمادگی انقلابی آنها بود.
برنامه ما برای ساختن سوسیالیسم باید به ویژگیهای ساختاری اصلی رژیم سرمایهداری که میخواهیم جایگزین کنیم، بپردازد - ویژگیهای ساختاری که ریشه رژیم کاری سرکوبگر، نابرابری گسترده، و تخریب بومشناختی ذاتی سرمایهداری است. نظام ستم طبقاتی ریشه در دو ساختار نهادی قدرت طبقاتی دارد که جنبش باید آنها را بشکند. اول، ما باید از شر مالکیت خصوصی ابزارهای تولید غیرانسانی خلاص شویم، که امکان استخراج گسترده سود را برای ساختن ثروت یک نخبگان کوچک و فوق ثروتمند که بر جامعه تسلط دارند، می دهد.
اما مالکیت خصوصی تنها مبنای قدرت طبقاتی ستمگر نیست. و اینجا باید از اشتباهات 20 درس بگیریمth جنبش سوسیالیستی قرن 20th قرن شاهد رشد عمده ای برای یک طبقه سلطه گر تازه ظهور شد - طبقه کنترل بوروکراتیک، همانطور که من آن را می نامم (یا طبقه هماهنگ کننده همانطور که مایکل آلبرت آن را می نامد). قدرت این طبقه بر اساس انحصار آنها بر قدرت تصمیم گیری (و برخی حوزه های تخصصی مرتبط) در شرکت ها و ایالت ها از طریق سلسله مراتب بوروکراتیک از بالا به پایین است. طبقه کنترل بوروکراتیک شامل مدیرانی است که روزانه کارگران را کنترل می کنند، اما همچنین افراد حرفه ای سطح بالا که با رژیم مدیریتی کار می کنند، مانند وکلای شرکت ها، و افرادی که دولت را اداره می کنند، مانند سیاستمداران حرفه ای، دادستان ها، قضات، ارتش. برنجی جنبش آزادی خواهی کارگری باید برنامه ای برای از بین بردن قدرت این طبقه بر طبقه کارگر داشته باشد.
دلایل متعددی وجود دارد که چرا سلب مالکیت گسترده و خود مدیریتی مستقیم کارگری صنعت باید یک کار فوری در دوره تضاد اساسی بر سر آینده جامعه باشد:
- • برای شکستن قدرت طبقه کنترل بوروکراتیک
- • برای اطمینان از برآورده شدن نیازها و خواسته های مردم در دوره ای که ممکن است شاهد اختلالات گسترده باشد.
- • شروع فرآیند سازماندهی مجدد صنایع برای کاهش اثرات مخرب زیست محیطی آنها، از بین بردن اثرات تبعیض جنسیتی و نژادی گذشته و ایجاد محیط کاری که از سلامت و رفاه کارگران محافظت می کند.
کارگران همچنین باید امکانات مختلف را در یک فدراسیون صنعتی گرد هم بیاورند تا برنامه ریزی و هماهنگی برای کل صنعت انجام دهند. بدون ابزاری برای کنترل و سیاست هماهنگ برای یک صنعت، گروه های کارگری که تأسیسات خاص را کنترل می کنند ممکن است در رقابت با یکدیگر قرار بگیرند. کارگران اتمیزه می شوند و قدرت اجتماعی آنها کاهش می یابد. در شرایطی که تسهیلات سرمایهداری در اختیار گرفته میشود، شرکتهای مختلف ممکن است موقعیتهای رقابتی قویتر یا ضعیفتری داشته باشند و برخی از کارگران ممکن است حقوق کمتری دریافت کنند یا شرایط بدتری را تجربه کنند. یک اصل اساسی اتحادیهگرایی صنعتی، مبارزه برای «درآوردن دستمزدها و شرایط از رقابت» است. مزیت هماهنگی کل صنعت از طریق یک فدراسیون صنعتی این است که کارگران را قادر میسازد تا به شرایط بهتری برای بدتر دست یابند. علاوه بر این، تقسیم کارگران به شرکتهای رقیب، طبقه کارگر را تجزیه میکند و آنها را در موقعیت ضعیفتری در جامعه قرار میدهد.
کنگره های کارگری و قدرت سیاسی
یکی دیگر از وظایف اصلی که طبقه کارگر باید در دوره دگرگونی اجتماعی به عهده بگیرد، کسب قدرت سیاسی است - قدرت تصمیم گیری در مورد قوانین و ساختار اساسی جامعه به عنوان یک کل. این امر برای اطمینان از اینکه هیچ طبقه جدیدی سوار نمی شود تا خود را به عنوان یک طبقه ستمگر جدید معرفی کند، ضروری است. برای این کار، تشکلهای طبقهی کارگری که محلهای کار مختلف را تصاحب کردهاند، میتوانند انتخابات نمایندگان قابل ابطال از مجامع محل کار به کنگرههای کارگری را برای منطقه مجاور و همچنین برای منطقه وسیعتری که روند انقلابی در آن در حال گسترش است، سازماندهی کنند. این از پایین سیاسی کارگری می سازد.
در اینجا ممکن است با یک اعتراض احتمالی مواجه شویم. ما عادت داریم به یک مبنای جغرافیایی برای «حکومت دموکراتیک» فکر کنیم که در آن مردم سیاستمدارانی را به نمایندگی از مردم در یک منطقه بر اساس حق رای جهانی انتخاب میکنند. بنابراین ممکن است تصور شود که مجامع محلهای و کنگرههای نمایندگان محلهها ممکن است برای یک نظام جدید حکومتی کافی باشد.
یک فرآیند انقلابی که برای رهایی طبقه کارگر از انقیاد طبقات کنترلی سرمایه دار و بوروکراتیک کار می کند، باید قدرتی را که طبقه کنترل بوروکراتیک بر تولید و دولت اعمال می کند، بشکند. این روند احتمالاً منجر به مخالفت عمده افراد این طبقات که قدرت را از دست می دهند، می شود. مدیران و متخصصان برتری که قدرت آنها تهدید یا حذف می شود، احتمالاً با از دست دادن قدرت آنها مخالفت می کنند. علاوه بر این، آنها مهارت های گفتاری و نوشتاری و سازماندهی برای تشکیل سازمان و سازماندهی در مجامع محله و کنگره های نمایندگان محله برای پیشبرد منافع طبقاتی خود دارند و سعی می کنند نقش قدرتمندی را برای طبقه خود حفظ کنند. آنها می توانند احزاب سیاسی بسازند که برنامه ای را پیش ببرند که قدرت را به سمت متخصصان و مدیران رده بالا منتقل کند. بنابراین، من فکر میکنم که یک مفهوم کاملاً جغرافیایی از حکومت سوسیالیستی احتمالاً منجر به ایجاد بوروکراسیهای مدیریتگرایانه میشود که برای کنترل کارگران در محیطهای کاری ایجاد میشوند.
برای جلوگیری از این امر، باید قدرت سیاسی مبتنی بر کارگران و مجامع و سازمانهای آنها که تولید را کنترل میکنند، وجود داشته باشد. اینها تشکل هایی هستند که کنگره های کارگری را راه اندازی و کنترل می کنند.
دفاع از خود اجتماعی و شبه نظامیان کارگری
بخش مرکزی دولت که برای دفاع از منافع طبقات مسلط استفاده می شود، پلیس و ارتش هستند - مشت آهنین دولت. این نهادها برای دفاع از رژیم سرمایه داری و تحت کنترل نگه داشتن توده ها ایجاد شده اند. این بدان معناست که طبقه کارگر در صورت به دست گرفتن کنترل جامعه، باید آنها را جایگزین کند. در هر دو انقلاب اسپانیا و روسیه، این امر تا حدی از طریق فرآیندی اتفاق افتاد که در آن بخشهای زیادی از طبقه و طبقهبندی به سمت جنبش طبقه کارگر رفتند.
بخشی از نظام حکمرانی، نحوه سازماندهی دفاع شخصی اجتماعی است. پتانسیل تهاجم خارجی وجود دارد - مانند نیرویی که در تلاش برای احیای سرمایه داری است. مردم همچنین خواهان محافظت در برابر افراد یا باندهایی هستند که به شیوههای غارتگرانه، ضداجتماعی یا خشونتآمیز عمل میکنند - مرتکب حمله میشوند یا سعی میکنند داراییهای عمومی را از طریق دزدی خصوصی کنند. در عین حال، باید یک روند عادلانه برای یافتن اینکه آیا فردی متهم به چنین جنایاتی واقعاً مجرم است وجود داشته باشد - بر اساس شواهد و فعالیتهای کارگرانی مانند کسانی که در آزمایشگاههای پزشکی قانونی هستند. مردم می خواهند از ناامنی ناشی از تهدید خشونت رهایی یابند. البته، در جامعهای که جنبشی از اکثریت ستمدیده به قدرت رسیده است، نقشهای دفاع از خود - مانند پلیس - باید به گونهای متفاوت از نوع پلیس و رژیم زندانهای به شدت خشن و نژادپرستانه ای که در ایالات متحده وجود دارد انجام شود. در حال حاضر. از زمان پیدایش آنها در اوایل 19th در قرن گذشته، پلیس در ایالات متحده بخش مرکزی رژیم نژادپرستانه ستم طبقاتی بوده است. بنابراین پلیس باید به طور کامل بر اساس دیگری بازسازی شود. پیشنهادات رادیکال برای شبهنظامیان از نظر تاریخی اینها را از جامعهای که در آن قدرت دارند، مانند شبهنظامیان زنان در انقلاب کردها در سوریه میدانستند. بنابراین ایده این است که پلیس خارجی از نوع نظامی که فقط به رهبران دولت پاسخ می دهد، تحمیل نشود.
در انقلاب اسپانیا، مبارزه بر سر قدرت سیاسی به عنوان مبارزه بر سر کنترل عملکرد دفاع از خود اجتماعی به نمایش درآمد. جنگ داخلی در اسپانیا زمانی آغاز شد که شبهنظامیان اتحادیه ارتش را در بخش بزرگی از اسپانیا با حمایت برخی از بخشهای درجهبندی نظامی شکست دادند. سپس سندیکالیست CNT «ارتش پرولتری» خود را ساخت. افسران ("نماینده ارشد") در هر ستون شبه نظامی انتخاب شدند. گروههای مختلف کوچکتر در ستون، نمایندگانی را برای «کمیته جنگ» انتخاب کردند - کمیته اداری ستون. سازمان های اتحادیه CNT یک کمیته دفاع ملی را برای کنترل کلی ارتش خود تشکیل دادند. این گامی در جهت قدرت سیاسی طبقه کارگر بود.
یک گرایش رادیکال قابل توجه در CNT معتقد بود که اتحادیه ها باید «قدرت را در دست بگیرند». انجام این کار در کاتالونیا به معنای سرنگونی دولت منطقه و انتخاب یک کنگره کارگری از اتحادیه و مجامع محل کار - برای ترسیم مسیر جدیدی برای منطقه و ایجاد یک سیستم برنامه ریزی اقتصادی دموکراتیک است. آنها همچنین از انتخاب مستقیم شوراهای دفاع منطقه ای و ملی پیشنهادی از مجامع حمایت کردند. اینها جهت کلی برای یک شبه نظامی کارگری یکپارچه - که توسط تمام مجامع کارگری و سازمانهای توده ای کنترل می شود، نه فقط CNT، فراهم می کند.
ما میتوانیم کنگرههای کارگری (و شورای دفاع شخصی منتخب) را شکلدهندهی جنبهی حکومتی بدانیم که توسط تشکلهای تودهای کارگری برای قدرت سیاسی طبقهی کارگر و محافظت در برابر پتانسیل برای انقیاد مجدد کارگران در تولید ایجاد شده است. اگر قرار است طبقهی کارگر از ظهور طبقهی سلطهجو در اوج جلوگیری کند، سازمانهای تودهای طبقهی کارگر باید کنترل مستقیمی بر قدرت مسلح مسلط در جامعه داشته باشند. اگر طبقه کنترل بوروکراتیک کنترل عملکرد پلیس و نظامی را به دست می آورد، از این قدرت برای حمله به کنترل کارگری تولید استفاده می کرد.
این ایده که سازمانهای دموکراتیک تودهای کارگری باید کنترل قدرت مسلح غالب جامعه را در یک انقلاب به دست آورند، یک اصل سندیکالیستی دیرینه است. بنابراین سال 1922 اصول انجمن بین المللی کارگران سندیکالیستی گفت:
سندیکالیست ها فراموش نمی کنند که مبارزه قاطع بین سرمایه داری امروز و کمونیسم آزاد فردا بدون برخوردهای جدی صورت نمی گیرد. بنابراین، آنها خشونت را به عنوان وسیله ای برای دفاع در برابر روش های خشونت طبقات حاکم در مبارزه مردم انقلابی برای مصادره وسایل تولید و زمین می شناسند. همانطور که این سلب مالکیت جز با سازمان اقتصادی انقلابی کارگران نمی تواند آغاز شود و به یک موضوع موفق تبدیل شود، دفاع از انقلاب نیز باید در دست این تشکل های اقتصادی باشد.»
مجامع محله و پاسخگویی اجتماعی
البته این درست است که بسیاری از تصمیمات در مورد تولید اجتماعی به غیر از کارگران یک صنعت خاص، بر افراد دیگر نیز تأثیر می گذارد. با این حال، اگر کارگران فعالیت کاری خود و محل کار را کنترل نکنند، آنگاه برخی طبقات دیگر این کار را خواهند کرد - و بنابراین رژیم ستم طبقاتی ادامه خواهد یافت.
با این وجود، تصمیمات مختلف در مورد یک محل کار بر افراد دیگری غیر از کارگران آن محل کار - مصرف کنندگان کالاها یا خدمات، افرادی که در منطقه تحت تأثیر انتشار هوا یا آب از آن تأسیسات هستند، تأثیر می گذارد. این بدان معناست که سازمانهای کارگری که صنایع مختلف را خود مدیریت میکنند، باید از نظر اجتماعی در برابر تودههایی که کالاها و خدمات را برای آنها تولید میکنند، پاسخگو باشند، و در برابر کل جمعیتی که مشترکات اکولوژیکی را به اشتراک میگذارند، پاسخگو باشند.
اقتصاد اجتماعی مستلزم آن است که صنایع تحت مدیریت کارگر کالاها و خدماتی را که توده های مردم می خواهند تولید کنند. چگونه از پاسخگویی مؤثر اطمینان حاصل کنیم؟ یک راه برای انجام این کار، ایجاد یک حوزه قابل توجه در برنامه ریزی اجتماعی برای مجامع محله و نمایندگان منطقه ای از این مجامع اجتماعی است. این چیزی است که من به آن می گویم مدل حکومت دوگانه برای یک اقتصاد اجتماعی این بدان معناست که ما برای تصمیمگیری درباره نگرانیهایی که مردم بهعنوان مصرفکننده، استفادهکننده از خدمات عمومی یا ساکنان متاثر از مسائل زیستمحیطی مانند آلودگی دارند، ایده خود مدیریتی را جدی میگیریم. با مدل حاکمیت دوگانه، ما خود مدیریتی کارگری در صنایع را حفظ میکنیم، اما خود مدیریتی را که ریشه در مجامع ساکنان محلهها دارد، اضافه میکنیم. این می تواند مبنایی برای خود مدیریتی جامعه برای برنامه ریزی برای کالاها و خدمات عمومی، محافظت در برابر آلودگی و سایر مسائلی باشد که بر مردم به عنوان مصرف کننده یا ساکنان یک منطقه تأثیر می گذارد. این نقشی است که برای سازمان های کارگری و جامعه محور در برنامه ریزی مشارکتی پیشنهاد شده توسط مایکل آلبرت و رابین هانل پیش بینی شده است. این نشان میدهد که سوسیالیسم خود-مدیریت دارای «تقسیم قدرت» بین سازمانهای کارگر محور مانند کنگرههای کارگری و سازمانهای جمعی مانند مجامع محلهای است.
آنچه مارکسیست ها اشتباه می کنند
این تصور از قدرت سیاسی کارگری چه تفاوتی با آنچه مارکسیست ها اغلب می گویند دارد؟ برای مشاهده تفاوت، نگاهی به جزوه جان مولینوکس مفید است جامعه سوسیالیستی آینده. مولینو برداشتی دموکراتیک از سوسیالیسم ارائه میکند که به نظر میرسد شبیه به دیدگاه سندیکالیستی است. او همچنین پیشنهاد می کند که پلیس و نیروهای نظامی قدیمی از بالا به پایین با یک شبه نظامی کارگری دموکراتیک جایگزین شوند:
«نیروهای مسلح و پلیس قدیمی سرمایه داری منحل خواهند شد – در اصل، برای موفقیت انقلاب در حال فروپاشی بوده اند. آنها با سازمان های کارگران مسلح - شبه نظامیان کارگری جایگزین خواهند شد. ... مگر اینکه انقلاب مجبور به مبارزه با یک جنگ داخلی یا تهاجم همه جانبه باشد، خدمت در شبه نظامیان به صورت چرخشی انجام می شود تا حداکثر تعداد کارگران را در دفاع مسلحانه از قدرت خود آموزش داده و درگیر کند و اطمینان حاصل شود که شبه نظامیان خود را از کل طبقه کارگر جدا نکنند.
شبهنظامیان همچنین مسئول نظم و قانون روزمره خواهند بود - وظیفهای که به دلیل ریشههایشان در جامعه، بسیار مؤثرتر از پلیس سرمایهداری انجام خواهند داد. همه افسران شبه نظامی انتخاب خواهند شد…”
مولینو همچنین کنگرههای منطقهای و ملی کارگری را اساس قدرت سیاسی کارگری میداند، اگرچه او آنها را «شورای کارگری» مینامد:
شوراهای کارگری نهادهای منطقه ای از نمایندگانی هستند که از محل کار انتخاب می شوند و به نوبه خود نمایندگانی را به شورای ملی کارگری می فرستند. دموکراسی شوراهای کارگری مبتنی بر بحث و گفتگوی جمعی و بر توانایی انتخاب کنندگان برای کنترل نمایندگان خود خواهد بود. مکانیسم این کنترل بسیار ساده خواهد بود. اگر نمایندگان اراده انتخاب کنندگان خود را نمایندگی نکنند، به سادگی فراخوانده می شوند و با جلسات گسترده در محل کار جایگزین می شوند.
احزاب مختلف سیاسی به شرط پذیرش چارچوب اساسی انقلاب، آزادانه در شوراها و با حزبی که از حمایت اکثریت کارگران تشکیل دهنده دولت برخوردار است، فعالیت خواهند کرد. به احتمال زیاد این حزبی است که انقلاب را رهبری کرده است.»
اما این «دولت» که جدا از کنگره های کارگری است چیست؟ در انقلاب روسیه، شورای کمیسرهای خلق «دولت» بود، اما به سادگی بر بوروکراسیهای دولتی تزاری مسلط شد و در عمل تحت کنترل کنگره شوروی نبود.
مولینوکس نقش حیاتی نیروی کارگری در مدیریت دسته جمعی صنایع را به رسمیت می شناسد، اگرچه او آن را "کنترل کارگری" می نامد:
"کنترل کارگران صنعت ضروری است. طبقه کارگری که قادر به کنترل محل کار خود نیست، قادر به کنترل دولت خود نخواهد بود. اگر کنترل صنایع جدید دولتی به یک بوروکراسی ممتاز منتقل شود، همانطور که در روسیه اتفاق افتاد، دیر یا زود این امر تأثیر تعیین کننده ای در جامعه خواهد داشت و شکاف طبقاتی دوباره خود را برقرار می کند.
اما وقتی او شروع به صحبت در مورد چگونگی اجتماعی شدن اقتصاد می کند، همه چیز عجیب می شود:
«مکانیسم رسمی که از طریق آن قدرت اقتصادی استقرار خواهد یافت...ملیسازی….. تصرف تدریجی شرکتها و صنایع اصلی است. کسبوکارهای کوچکی که فقط یک یا دو کارگر را استخدام میکنند را میتوان به بعد واگذار کرد. وظیفه فوری به دست آوردن کنترل اهرم های تعیین کننده قدرت اقتصادی، «ارتفاعات فرماندهی» است...»
فکر میکنم میتوانیم اینجا ببینیم که یک ناهماهنگی مرکزی در اینجا وجود دارد. ایجاد کنگرههای کارگری بدون یک جنبش سازمانیافته کارگری گسترده در صنایع مختلف - با تشکلهای تودهای مانند اتحادیهها و شوراهای مباشر مغازهها و جلسات کارگری منتخب، به احتمال زیاد اتفاق نمیافتد. اما اگر این جنبش توده ای برای قدرت کارگری در آنجا در محل کار وجود دارد، چرا این جنبش نمی تواند روند اجتماعی شدن صنعت را از پایین آغاز کند؟ به عبارت دیگر، چرا این جنبش کارگری مردمی صنایع را در اختیار نگیرد و کنترل دموکراتیک خود را ایجاد نکند. تولید؟
بر اساس تصور مولینوکس، نهادی جدا از کنگرههای کارگری به نام «دولت» وجود دارد و این نهاد باید از طریق «ملیسازی» کنترل صنایع را از بالا به دست بگیرد. ما می توانیم مشکل را فوراً در اینجا ببینیم. این "ملی شدن" چیست؟ ایده معمول ملی شدن جایی است که یک دولت یک ساختار فرماندهی مدیریتی به سبک شرکتی با کارگرانی که تابع این بوروکراسی کنترل هستند ایجاد می کند. هنگامی که بلشویک ها اقتصاد روسیه را در سال 1918 ملی کردند، آنها همچنین یک شکل دولتی از بالا به پایین از برنامه ریزی مرکزی راه اندازی کردند و مدیرانی را از بالا برای کنترل کارگران منصوب کردند. بنابراین تصور مولینوکس از فرآیند تصرف صنعت توسط «دولت» از طریق «ملیسازی» در عمل، احتمالاً هرگونه کنترل واقعی کارگری در صنعت را از بین میبرد. در واقع زمینه را برای ظهور طبقه کنترل بوروکراتیک به عنوان طبقه ستمگر جدید فراهم خواهد کرد. به همین دلیل است که می گویم پیشنهاد او متناقض است.
تام وتزل نویسنده غلبه بر سرمایه داری، به زودی از AK Press.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا