جو برنز می نویسد: «جنبش کارگری امروز در وضعیت بدی قرار دارد، احتمالاً بدتر از هر دوره ای از تاریخ کارگری. برای رهایی از این وضعیت و بازسازی اتحادیهگرایی بهعنوان یک نیروی مبارز مؤثر، برنز احیای «اتحادیهگرایی مبارزه طبقاتی» را پیشنهاد میکند که در آن اتحادیهها بهعنوان وسیلهای برای مبارزه مستقیم و تحت رهبری کارگر علیه طبقه مالک در نظر گرفته میشوند که منافع آن کاملاً در تضاد است. منافع کارگران از زمان جنگ جهانی دوم، یک قفس قانونی کامل از قوانین کار سرکوبگر و احکام نامطلوب قوه قضائیه نخبگان ساخته شده است تا کارگران را از استفاده قانونی از مؤثرترین تاکتیکها، مانند تحریمهای ثانویه، اشغال محل کار، و اعتصابهای مؤثر که محیطهای کار را تعطیل میکند، بازدارد. . برنز احیای این تاکتیکهای مبارزه طبقاتی را پیشنهاد میکند، و بنابراین سازمانهای کارگری باید دریابند که چگونه دستورات را کنار بگذارند و قوانین ناعادلانه را زیر پا بگذارند. این کتاب هم یک پیشنهاد واضح نوشته شده برای یک جهت جدید و هم نگاهی به رویکردهای غالب در اتحادیه های نوع AFL-CIO است.
برنز اتحادیهگرایی مبارزه طبقاتی را با تقابل آن با دو رویکرد دیگر توضیح میدهد - اتحادیهگرایی تجاری سنتی و رویکرد جدیدتری که برنز آن را «لیبرالیسم کارگری» مینامد. لیبرالیسم کارگری نوعی تحول از اتحادیهگرایی تجاری قدیمی است که امروزه در بین لایههای بوروکراتیک مقامات و کارکنان حقوق بگیر در بسیاری از اتحادیهها غالب شده است. SEIU واضحترین نمونه از رویکرد لیبرال کارگری است در حالی که شکل قدیمیتر اتحادیهگرایی تجاری هنوز در تجارت ساختمان غالب است. لیبرالیسم کارگری تمایل دارد زبان سیاست جناح چپ «پیشرو» را بپذیرد، علیرغم رویکرد کارکنان محور از بالا به پایین که در ایجاد رهبری کارگری مبارزات ناکام است.
عمل و ایدئولوژی اتحادیه تجاری قبلاً در دوران جنگ جهانی اول به خوبی در AFL توسعه یافته بود. ویژگی های اصلی آن را به شرح زیر بیان می کنم:
♣ پذیرش نظام سود سرمایه داری و گرایش به «مشارکت» با کارفرمایان.
♣ اگرچه افسران انتخاب می شوند، اما تمایل به انحصار اختیارات تصمیم گیری و تخصص اتحادیه در یک سلسله مراتب بوروکراتیک وجود دارد.
♣ "معامله دسته جمعی" قراردادهای بدون اعتصاب توسط مقامات حقوق بگیر
♣ یک رویه باریک بخش گرایی متمرکز بر دعواهای اقتصادی با کارفرمایان فردی
♣ عدم وجود هیچ راه مستقیمی برای کارگران در صنایع مختلف برای دور هم جمع شدن برای توسعه یک برنامه مشترک در سطح کلاس
Burns بر دو مورد اول از این ویژگی ها تمرکز دارد.
از سوی دیگر، اتحادیهگرایی مبارزه طبقاتی با به رسمیت شناختن ناسازگاری آشکار منافع بین کارگران و طبقه مالک سرمایهدار آغاز میشود. کنترل محل کار و جامعه توسط «طبقه میلیاردرها» نامشروع تلقی می شود. بنابراین، اتحادیهگرایی مبارزه طبقاتی
• طرح های "مشارکت کار/مدیریت" را رد می کند
• بر مقاومت روزانه در برابر مدیریت در مغازه تمرکز می کند و برای ایجاد سازمان درون فروشگاهی تلاش می کند
• توافقات با کارفرمایان را آتش بس موقت در مبارزه طبقاتی می داند
• رهبری مبارزات کارگری را پیشنهاد می کند
برنز در تقابل لیبرالیسم کارگری دهههای اخیر با شکل قدیمیتر اتحادیهگرایی تجاری، به گرایش لیبرال کارگری قوی به سیاستهای انتخاباتی اشاره میکند. امروزه لیبرالیسم کارگری در مواجهه با نیروی کار بسیار متنوع، موضع مترقی تری در قبال مسائل اجتماعی مانند مخالفت با نژادپرستی و دفاع از حقوق دگرباشان جنسی اتخاذ می کند.
اگرچه لیبرالهای کارگری گاهی تاکتیکهای تقابلی را برای مجبور کردن کارفرمایان به مذاکره دنبال میکنند، اما اهمیت ستیزهجویی کارگران را کماهمیت میکنند. آنها به دنبال محدود کردن سطح درگیری با کارفرمایان هستند تا از گسستگی در روابط جاری بین مقامات و مدیریت جلوگیری کنند. لیبرالیسم کارگری با «اعتصابات» تبلیغاتی همراه بوده است. به عنوان مثال می توان به اعتراض "اعتصابی" اشاره کرد که من در Walmart با فعالانی از سازمان های مختلف شرکت کردم، در حالی که نیروی کار طبق معمول به کار خود ادامه می داد. این اکشن توسط یک سازمان غیرانتفاعی سازماندهی شد که با کارکنان محور UFCW Local 5 کار می کرد. ماهیت کارگردانی آن اکشن با شخصیت از بالا به پایین Local 5 مطابقت دارد. در گفتگوهایم با برخی از کارگران سوپرمارکت ها، من دریافتهام که محل کار Local 5 تقریباً هیچ حضوری در فروشگاههای اتحادیه ندارد.
لیبرالیسم کارگری به دنبال راه حلی برای مشکلات کارگران در سیاست عمومی (مانند حداقل دستمزد بالاتر) یا اقدامات سیاستمداران است. لیبرالیسم کارگری حتی تاکید واضح تری بر رهبری مبارزات کارکنان نسبت به اتحادیه های تجاری قدیمی دارد و آشکارتر از مبارزه روزمره بر سر کنترل در محل کار صرف نظر می کند. تحت کنترل لیبرال کارگری، اتحادیهها میتوانند حتی غیردموکراتیکتر از اتحادیههای تجاری باشند.
استراتژی و تاکتیک مبارزه طبقاتی
برنز می گوید که احیای جنبش کارگری مستلزم بازگشت به تاکتیک های ستیزه جویانه است که در سال ها دیده نشده بود و مستلزم نقض قانون است. یک اعتصاب مؤثر مستلزم تعطیلی محل کار، قطع جریان ورودی ها و جلوگیری از ورود اعتصاب شکنان توسط کارفرما است. کارگرانی که در خارج از محل کار تجمع می کنند در برابر حملات آسیب پذیر هستند، مانند خشونت توسط پوسته پوسته ها یا نگهبانان خصوصی یا پلیس. مزیت اشغال محل کار این است که کارگران بلافاصله در معرض خشونت نیستند. اعتصاب انبوه نیز در گذشته به عنوان راهی برای بیش از حد نگهبانان یا سایر نیروهایی که قصد شکستن اعتصاب را داشتند به کار گرفته می شد. اما امروزه کارفرمایان به راحتی میتوانند در برابر اعتصابهای جمعی دستورات لازم را دریافت کنند و اشغال محل کار نیز غیرقانونی تلقی میشود. یکی دیگر از تاکتیکهای مؤثر فشار بر شرکتهایی است که از محصولات یک شرکت اعتصابی استفاده میکنند - مانند اعتصاب کردن یک رستوران با استفاده از کتانی از یک لباسشویی تجاری در اعتصاب. اما این اعتصاب یک "اعتصاب ثانویه" غیرقانونی تلقی می شود. و با این حال، اگر یک گروه محیط زیست رستوران را برای اعتراض به روشهای مورد استفاده برای صید ماهیهایشان اعتراض کند، این به عنوان یک فعالیت محافظتشده تحت اصلاحیه اول تلقی میشود.
این بدان معناست که جنبش کارگری به آموزش مردمی پیرامون ایده هایی نیاز دارد که طرح سرکوبگرانه قانون کار را ناعادلانه نشان دهد. آموزش مبارزه طبقاتی مشروعیت طبقات سرکوبگر بر طبقه کارگر را به چالش می کشد، بر همبستگی تاکید می کند و تاکتیک های موثر را ترویج می کند. برای برنز، تشدید یک جنبه کلیدی از تاکتیک های مبارزه طبقاتی است. در موقعیتهایی در گذشته که از نیروهای خشونتآمیز مانند پلیس برای شکستن اعتصابها استفاده میشد، فعالان مبارزه طبقاتی با جلب همبستگی و حمایت تعداد بیشتری از طبقه کارگر که وارد مبارزه شدند، مبارزه را تشدید کردند. بنابراین، اعتصابات گسترده جامعه که در مینیاپولیس و در کشمکش دریایی ساحل غربی در سال 1934 به پیروزی رسید، هر دو اهمیت تشدید تنش را نشان میدهند. در منطقه خلیج وقایع با اعتصاب کارگران اسکله در بالا و پایین ساحل آغاز شد. اما خدمه کشتی نارضایتی های خود را داشتند و به زودی اعتصاب به یک مبارزه کامل در صنعت دریایی تبدیل شد. در سانفرانسیسکو رانندگان کامیون که محموله را از اسکله حمل می کردند، خواستار اعتصاب اتحادیه Teamsters شدند. این به زودی گسترش یافت و نه تنها به یک اعتصاب عمومی در سطح شهر در سانفرانسیسکو، بلکه به یک اعتصاب منطقه ای تبدیل شد که آلامدا، اوکلند و برکلی را نیز تعطیل کرد.
رویکرد اتحادیهگرایانه مبارزه طبقاتی به یک استراتژی کلی نیاز دارد که شامل برنامههایی برای سازماندهی صنایع استراتژیک (مانند تولید و حملونقل)، چگونگی گسترش همبستگی کارگران در سراسر مرزهای بینالمللی، چالشی اساسی برای کنترل سرمایهداری بر فرآیند تولید و محل کار، و «موثر» باشد. تاکتیکهای ضربهای برای به زانو درآوردن سرمایه.» برنز از رویکرد سازماندهی محل کار که بر مغازههای کوچک متمرکز است انتقاد میکند، زیرا به مشکل کلی فقدان قدرت طبقه کارگر در اقتصاد و نیاز به چالش کشیدن نخبگان سرمایهداری در مقیاس بزرگ نمیپردازد. بحث استراتژی و تاکتیک مبارزه طبقاتی قوی ترین بخش کتاب است.
تصویری که برنز از تاکتیکهای اتحادیهگرایانه مبارزه طبقاتی ترسیم میکند، بسیار با سنت کارگری سندیکالیستی مطابقت دارد. تفاوت سندیکالیسم زمانی آشکار می شود که به مشکل ساختاری می رسیم، همانطور که ممکن است آن را بنامیم - تسلط بر اتحادیه های از نوع AFL-CIO توسط سلسله مراتب حقوق بگیر از مقامات و کارکنان.
مشکل لایه بوروکراتیک
برنز می نویسد: «اتحادیه های مبارزه طبقاتی، مدت هاست بر این باور بوده اند که طبقه ای از مقامات و کارکنان حقوق بگیر «منافع مادی متفاوتی نسبت به منافع اعضا دارند». برنز معتقد است که این لایه بوروکراسی حقوق بگیر «تنها علت ضعف کارگر نیست، بلکه مانع بزرگی برای تجدید اتحادیه است». مقامات حقوقبگیر میخواهند بتوانند با کارفرمایان معامله کنند، و اغلب اگر تقاضاها محدود شود، انجام این کار آسانتر است. مسئولان مجبور نیستند با انضباط خشن و سرکوب محیط کار سرمایه داری دست و پنجه نرم کنند.
اما بی میلی دستگاه های پولی به حمایت از تشدید ستیزه جویی توده ای نیز ناشی از ترس آنها از تهدید حملات دولت به اتحادیه یا جریمه های هنگفت است. با این حال، برنز معتقد است که تجدید اتحادیه مستلزم احیای تاکتیکهای مبارزه طبقاتی و اقدامات اعتصابی مؤثر است. بر اساس قانون فعلی، کارگران قفس در اسارت هستند، تاکتیکهایی مانند اعتصابهای دسته جمعی، تحریمهای ثانویه، اشغال محل کار، یا اقداماتی که قراردادهای «بدون اعتصاب» را نقض میکند، با دستورات قانونی و جریمه مواجه میشوند. جریمه های هنگفت تهدید بزرگی برای دارایی های اتحادیه است. برنز به نقل از ریچارد هیمن، جامعهشناس کارگری بریتانیایی میگوید: «کسانی که در مناصب رسمی در اتحادیهها هستند، مسئولیت مستقیم امنیت و بقای سازمان خود را دارند، نقشی که مشوق رویکرد محتاطانه به سیاست است. بهویژه این احتمالاً باعث مقاومت در برابر اهداف یا اشکال عملی میشود که کارفرمایان یا دولت را بهطور نارواً دشمنی میکنند.»
برنز می نویسد: «برای اتحادیه های مستقر، مسئله ستیزه جویی اساساً مسئله حفاظت از دارایی های اتحادیه است. جنبش سندیکالیستی در اوایل قرن بیستم سعی کرد از طرق مختلف این مشکل را دور بزند. برنز در مورد یکی از جنبه های رویکرد سندیکالیستی از رالف دارلینگتون نقل قول می کند: «سندیکالیست ها در همه جا از ایجاد صندوق های اعتصاب بزرگ یا ارائه مزایای بیکاری، بیماری و مرگ برای اعضا و خانواده هایشان امتناع کردند... تا از جمع آوری خزانه بزرگ در دست یک اتحادیه متمرکز جلوگیری کنند. بوروکراسی که ممکن است منافع خود را دور از اعضا توسعه دهد و… با اعتصابات مخالفت کند. در جنگ جهانی اول، سندیکالیستها به نفع تصور اتحادیههایی که تحت سلطه یک دستگاه پولی نبودند، اجماع داشتند. این ایده نوعی خود مدیریتی از اتحادیهگرایی یا «قانون طبقهبندی» بود. تاکتیکهای مختلفی برای اجتناب از تمرکز قدرت در دست مدیران حقوقبگیر استفاده شد، مانند محدودیتهای دوره، دبیران اتحادیههای بدون مزد، نقش قوی برای مجامع کارگری و شوراهای نمایندگان مغازههای بدون مزد.
برنز می گوید رویکردهای مختلفی برای حل مشکل ساختار وجود دارد. اگرچه او اشاره میکند که اتحادیههای بدون دارایی ممکن است در به کارگیری تاکتیکهای ستیزهجویانهای که رژیم فعلی قانون کار را نقض میکنند، بهتر باشند، پروژه ایجاد اتحادیههای خودگردان جدید جدا از اتحادیههای به ارث رسیده از نوع AFL-CIO توسط برنز بهعنوان «پاکگرا» رد میشود. ” Burns مشکل ساختار را به عنوان یک سوال باز می گذارد.
برنز یک استدلال آشنای نیرنگی علیه سندیکالیسم را تکرار می کند. استدلال به این صورت است: اتحادیهها نمیتوانند مبنای دگرگونی انقلابی جامعه از طریق «اعتصاب عمومی مصادرهکننده» باشند، جایی که کارگران مدیریت خود دموکراتیک صنعت را به دست میگیرند و اقتصاد را از پایین اجتماعی میکنند. چرا؟ برنز میگوید: «بیشتر اتحادیهگرایان این دیدگاههای انقلابی را شروع نمیکنند». اما به نظر می رسد فرض بر این است که یک جنبش صنفی خودگردان مردمی، از آن دسته از مدافعان سندیکالیست، باید اعضای کارگری داشته باشد که بر اساس توافق با ایدئولوژی انقلابی سازماندهی شده باشند، نه بر اساس دعوای طبقاتی با سرمایه داران.
این امر امکان تغییر در آگاهی، قدرت سازمانی و آرزوها را در طول زمان از بین میبرد، زیرا کارگران اتحادیههایی را که کنترل میکنند، ایجاد میکنند و حس قدرت را از طریق دستاوردهایی که به دست میآورند، ایجاد میکنند. همانطور که امیل پوژ، نظریهپرداز سندیکالیست میگوید، اتحادیه «مدرسهای برای اراده است». پوژه در مورد شکل پایه و کارگری تحت کنترل اتحادیه صحبت می کرد که به توسعه آزادانه پیوندهای بین گروه های طبقه کارگر و توسعه حس امکان طبقاتی با توسعه قدرت سازمانی و همبستگی طبقاتی اجازه می دهد. بالاخره طبقه کارگر چگونه انقلابی می شود؟ چگونه ظرفیت واقعی برای خلاص شدن از شر سرمایه داران را توسعه می دهد؟ اگر این فرآیند مستلزم مشارکت تودهای، تاکتیکهای اعتصاب مؤثر، همبستگی فزاینده و احساس فزاینده قدرت طبقاتی است، آیا اتحادیههای کارگری تحت کنترل کارگران بهترین راه برای توسعه این امر نیستند؟
علاوه بر این، اتحادیه سندیکالیست اسپانیایی CNT امکان اتحادیهگرایی را به عنوان نیروی محرکه انقلاب نشان داد. اتحادیههای CNT در سالهای 1936-37 یک «اعتصاب عمومی مصادرهکننده» در شمال شرقی اسپانیا انجام دادند که 80 درصد از اقتصاد کاتالونیا و 70 درصد در والنسیا را مصادره کردند. کل صنایع به فدراسیونهای صنعتی هماهنگ و تحت کنترل کارگران - مراقبتهای بهداشتی، سرگرمی، برق، راهآهن، تولید مبلمان، کارخانههای لبنی و غیره سازماندهی شدند. این موج سلب مالکیت کارگران «خودجوش» نبود. برای چندین دهه، کارگران اتحادیههای CNT درباره گامهایی که در یک موقعیت انقلابی باید برداشته شوند، بحث و گفتگو کرده بودند. بر اساس مجامع محل کار و انتخاب نمایندگان شوراهای هماهنگ کننده، اجماع به نفع تصرف مستقیم محل های کار و ایجاد خود مدیریتی دموکراتیک کارگری ایجاد شده بود.
اقلیت مبارز
چگونه می توان اتحادیه گرایی مبارزه طبقاتی را بازسازی کرد؟ همانطور که برنز اشاره می کند، موج گسترده اعتصابات و ایجاد اتحادیه های جدید در دهه 1930 ناشی از سال ها آشوب و سازماندهی قبل از آن بود. «در طول دهههای منتهی به دهه 1930، گروههایی مانند IWW... و دیگران برنامهای از ستیزهجویی کارگری، اتحادیهگرایی صنعتی، اتحاد در میان شکافهای نژادی و اعتصابهای مؤثر را پیش بردند. "آنها چشم اندازی را ارائه کردند که چگونه می توان سرمایه را در مقیاس بزرگ به دست آورد." برنز نشان می دهد که فقدان چنین دیدگاهی در محافل کارگری تا حدودی به دلیل ضعف چپ ضد سرمایه داری است.
برنز می گوید که پتانسیل تجدید در ایجاد لایه ای از کارگران فعال نهفته است که بیشتر خواهان تغییر هستند - یک اقلیت مبارز. عبارت «اقلیت مبارز» توسط سندیکالیست ها در اوایل دهه 1900 ابداع شد. گروههای مختلفی از کارگران رادیکال سازماندهی شدند تا در آن دوره برای کنترل طبقهبندی و جهت گیری مبارزه طبقاتی در اتحادیههای فرانسه، اسپانیا، مکزیک و ایتالیا تلاش کنند. او در اینجا به نقل از چارلی پست میگوید: «بدون لایهای از کارگران با چشمانداز و استراتژی برای چگونگی سازماندهی، مبارزه و پیروزی، مقامات کارگری آزاد بودهاند که رویکرد نزدیک به خودکشی خود را دنبال کنند.»
برنز مناظره بین ویلیام زد فاستر و طرفداران اتحادیهگرایی جدید را مرور میکند. بین سالهای 1909 و 1921، یک میلیون کارگر در ایالات متحده، اتحادیههای صنعتی جدیدی را مستقل از AFL تشکیل دادند. دیوید ساپوس صدها مصاحبه با اعضا و افسران این اتحادیه ها در سال های 1918-1919 انجام داد. همانطور که او در سندیونیسم جناح چپ گزارش می دهد، اعضا و مبارزان عموماً با "اتحادیه گرایی صنعتی انقلابی" IWW موافق بودند. فاستر از این اتحادیه گرایی جدید متنفر بود. او توانست کمونیستها را وادار کند تا از استراتژی او برای «کسل کردن از درون» اتحادیههای AFL حمایت کنند - از طریق «لیگهای» طبقهبندی شده که از طریق اتحادیه آموزشی اتحادیههای کارگری تشکیل شده بودند. اما TUEL شکست خورد و تا سال 1928 فاستر حمایت از استراتژی خود را در حزب کمونیست از دست داد. در سالهای 1933-34 موج گسترده دیگری از اتحادیهگرایی جدید در ایالات متحده با 250,000 کارگر که اتحادیههای صنعتی جدیدی را خارج از AFL تشکیل دادند، آشکار شد.
آیا جنبشهای طبقهبندی سازمانیافته میتوانند اتحادیههای به ارث رسیده از نوع AFL-CIO را به اتحادیههای مبارزه طبقاتی تبدیل کنند؟ برنز به نقل از استیو ارلی در مورد جنبشهای درجه یک دهه 70 میگوید: «موفقترین جنبشهای درجهبندی طولانی دهه 1970... ریشه در محل کار داشتند و سعی کردند اعضا را در کمپینهای قراردادی و روزانه متحد کنند. مبارزات روزانه علیه رئیس، در عین حال تلاش برای به دست آوردن کنترل بر ساختارهای اتحادیه تا بتواند به جای اینکه مانع از مبارزات درجه و طبقه بندی شود، آن را تسهیل کند. برنز به عنوان مثال از Teamsters for a Democratic Union نام می برد. اتحاد کارگران راه آهن نمونه دیگری است.
برنز در نقطهای میگوید: «اگرچه اصلاحات اتحادیهها رادیکال به نظر میرسد، اما در واقع یک رویکرد نسبتاً محافظهکارانه است، زیرا اساساً میگوید مشکل فقط رهبران بد هستند... انتخاب رهبران جدید مسائل ساختاری شکاف بین کارکنان یا افسران اتحادیه را حل نمیکند. زندگی روزمره آنها با کارگران خط مقدم [و] فشار دائمی برای سازش که ذاتی سیستم بوروکراتیزه شده روابط کار است متفاوت است...» نمونه های بی شماری از افرادی وجود دارد که به عنوان اصلاح طلبان اتحادیه انتخاب شده اند که در نهایت به مرور زمان بسیار شبیه به رهبران سابقی هستند که جایگزین شده اند.
برنز اذعان میکند: «یکی از نکات مثبت ایجاد سازمانهای جدید این است که برخی از اتحادیهها آنقدر تحت کنترل و بوروکراسی هستند که به سختی میتوان دید چگونه میتوانند تغییر کنند.» از آنجایی که تنها شش درصد از کارگران بخش خصوصی در اتحادیهها حضور دارند، فضای زیادی برای تشکلهای کارگری جدید وجود دارد. و پیروزی اخیر اتحادیه کارگری آمازون در شهر نیویورک پتانسیل ایجاد اتحادیه های مردمی جدید در کارفرمایان بزرگ و استراتژیک را نشان می دهد. برای سوسیالیستهای لیبرتارین با گرایش سندیکالیستی، ما همچنین میخواهیم شاهد افزایش آموزش مردمی در حمله به رژیم غیرقانونی استثمار کار سرمایهداری و احیای تاکتیکهای مبارزه طبقاتی باشیم. هدف ما ظهور اتحادیهگرایی خودگردان مبارز در مقیاس بزرگ است.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا