از آنجایی که پدر 33 ساله من در آستانه سفر به اروپا و حمله متفقین به ایتالیا بود، در شناسنامه من چنین آمده است: بیمارستان ارتش ایالات متحده، فورت بنینگ، جورجیا. هنگامی که او سرانجام بازگشت، تزیینات پی اف سی لی اولسون شامل مدال قلب بنفش برای زخم های ترکش ناشی از یک نارنجک دستی آلمانی در نبرد مونت کاسینو، یکی از طولانی ترین، خونین ترین و پرهزینه ترین عملیات زمینی جنگ جهانی دوم بود.
پس از مرگ پدرم بر اثر حمله قلبی ناگهانی در سال 1956، به یاد میآورم که مادرم با حسرت به من اعتماد کرد که "پدرت بعد از جنگ هرگز همان فرد سابق نبود." یک اسکاندیناویایی رواقی، این توضیح رمزآلود او برای جدایی عاطفی پدرم بود. او مانند بسیاری از همسران دیگر دامپزشکان بازگشته، برای شوهر قبل از جنگ که در عمل مفقود شده بود، سوگواری کرد.
شاید او امیدوار بود که روزی بفهمم که چرا او هرگز نمی تواند آن پدر مهربانی باشد که ممکن است بوده باشد و پس از دهه ها تلاش برای درک و بخشیدن پدرم، سرانجام فهمیدم که چگونه این امر شخصی برای یک فرد بی خبر به شدت سیاسی شده است. پسر 12 ساله. از این نظر، من و مادرم خسارت جانبی غیرقانونی داشتیم
کهنه سربازان جنگ جهانی دوم به ندرت چیزی را که انجام داده اند یا شاهد بوده اند بیان می کنند و پدرم نیز از این قاعده مستثنی نبود. بهترین حدس من این است که جای زخم های عاطفی او امروزه به عنوان اختلال استرس پس از سانحه مزمن یا تأخیری (PTSD) تشخیص داده می شود که انجمن روانپزشکی آمریکا این گونه تعریف می کند:
فرد رویداد یا وقایعی را تجربه کرده، شاهد یا با آن مواجه شده است که شامل مرگ واقعی یا تهدید شده یا آسیب جدی یا تهدیدی برای تمامیت جسمانی خود یا دیگران است و واکنش او شامل ترس، درماندگی یا وحشت بوده است.
الن گوزنبرگ کنت، یکی از دانشجویان نزدیک PTSD، به درستی مشاهده می کند "[اگر] فکر می کنید PTSD به دلیل خوب یا بد بودن جنگ اتفاق می افتد یا به عنوان یک قهرمان یا یک شرور به خانه می آیید، واقعاً بی ربط است. آنچه واقعاً مهم است این است که تجربه جنگ – و تجربه غیرانسانی بودن انسان نسبت به انسان – باعث آسیب روانی می شود. بیش از نیمی از تلفات ایالات متحده در کارزار ایتالیایی فوق الذکر به عنوان زخم های روانی طبقه بندی شدند.
تا پایان جنگ، شانزده میلیون آمریکایی در نیروهای مسلح خدمت کرده بودند، اما بیش از 900,000 سرباز نبردهای گسترده را تجربه نکردند. برای سربازانی که به مدت بیست و هشت روز به طور مداوم در نبرد بودند، میزان شکست به 90 درصد رسید. نکته مهم این است که ننگ و شرم ناشی از هرگونه افشاگری شخصی باعث شد که بسیاری از اعضای "بزرگترین نسل" به دنبال کمک نباشند. حتی در اوایل دهه 1990، حداقل 25 درصد از جانبازان جنگ جهانی دوم که در بیمارستان های جانبازان باقی مانده بودند، موارد روانپزشکی بودند.
برخی از خوانندگان ممکن است آئودی مورفی را به یاد بیاورند، برجسته ترین سرباز رزمی ایالات متحده از جنگ جهانی دوم. مورفی که با کشتن 240 نفر از دشمن و اعطای مدال افتخار، برای جلد عکس گرفته شد. مجله زندگی در سال 1945 در رژه ها شرکت کرد و در 44 فیلم هالیوود از جمله بازی کرد به جهنم و بازگشت، بر اساس خاطرات جنگ او. مورفی نیز یک قربانی جدی جنگ بود. علائم پس از جنگ او شامل بی خوابی، کابوس، حساسیت مفرط به صداهای بلند، افسردگی و پارانویا بود. علاوه بر اعتیاد به پلاسیدیلمورفی، یک قرص خواب قوی، همیشه با یک تپانچه پر در کنار تختش می خوابید. در زمان مرگش در یک سانحه هوایی در سال 1971، او پس از هدر دادن میلیون ها دلار برای زنان، سرمایه گذاری های بد و قمار ورشکست شد. مورفی همچنین عمیقاً متعهد به دریافت مراقبتهای بهداشت روانی بهتر برای جانبازان از جمله جنگهای کره و ویتنام بود. در این راستا، او با شجاعت تابوی افشای علنی آسیب روانی مزمن ناشی از انجام وظیفه رزمی را شکست. از آنجایی که او یک قهرمان واقعی جنگ بود، نمیتوان به راحتی به او توصیه کرد که "از غر زدن دست بردارید و به زندگی خود ادامه دهید" یا به زبان عامیانه امروزی، "مرد شو!" با این اوصاف، آموزنده است که درگذشت او به سختی در رسانه های بزرگ مورد توجه قرار گرفت.
منظور من در این بازگویی این است که اگرچه شواهد معتبر حاکی از آن است که جنگ جهانی دوم میتوانست در مقاطع قبلی جلوگیری شود، پس از شروع آن چارهای جز شکست دادن یک دشمن شیطانی وحشتناک وجود نداشت. به این ترتیب، تلفات روانی عظیمی که جانبازان ما تجربه کردند، هزینه ای جانسوز اما اجتناب ناپذیر بود.
در اینجا به اصل موضوع می رسیم. در حالی که در مورد ایالات متحده چیزهای زیادی برای تحسین وجود دارد - آزادی من برای نوشتن این مقاله قطعا یکی است - سیاست خارجی این کشور پس از جنگ جهانی دوم و نهادینه سازی نظامی-صنعتی سودجویی که پرزیدنت آیزنهاور در مورد آن هشدار داده است، مستحق گنجاندن در هیچ فهرستی از ویژگی های ملی تجلیل شده نیست. در 70 سالی که از جنگ ضروری برای شکست رایش سوم هیتلر و امپراتوری ژاپن می گذرد، نمی توانم موارد قابل قبولی را ذکر کنم که در آن نیروهای مسلح ایالات متحده یا سیا برای دفاع از آرمان های ملت ما، آزادی شهروندان عادی ایالات متحده یا به کار گرفته شده اند. هر تصور قابل قبولی از اخلاق. بنابراین تعداد زیاد و فزاینده بیماریهای روانی شدیدی که جانبازان ما را آزار میدهند، یکی دیگر از هزینههای غیرقابل وجدان امپراتوری است.
در سالهای اخیر VA با بیماران مبتلا به PTSD از جنگهای ویتنام، عراق و افغانستان غرق شده است، حتی اگر حدود 50 درصد از کسانی که این علائم را دارند به دنبال درمان نیستند. این در حال حاضر شامل نیروهای نخبه عملیات ویژه ایالات متحده است که اعضای آن در 134 کشور فعالیت می کنند. به گفته پنتاگون، کماندوها نرخ هشداردهنده اعتیاد به الکل، همسرآزاری و ازدواج های شکسته را تجربه می کنند و انتظار می رود که به دلیل تاخیر در شروع PTSD، این نرخ ها به سرعت افزایش یابد. در دو سال و نیم گذشته 49 عملیات ویژه خود را کشته اند. است
اگر مسئولیت تأثیرات جنگ بر روح و روان جانبازان و خانوادههایشان را بپذیریم، در برابر اجازه دادن به پسران و دخترانمان برای شرکت در جنگی که ذرهای از شفافیت اخلاقی مربوط به جنگ جهانی دوم را ندارد، مقاومت میکنیم.
در نهایت، برای هر ناظر عینی بدیهی است که 0.1 درصد بالا، یعنی ثروت دائمی ثروت موروثی، افسار قدرت را در کشور ما در دست دارد. انگیزه های شوم اقتصادی که آنها را در معرض خطر قرار داده است.
و در حالی که مشخص نیست که آیا گفتن حقیقت توسط بقیه ما به آزادی شیاطینی که جانبازان جنگ های اخیر ما را شکار می کنند کمک می کند یا خیر، پایان دادن به نظامی گری ایالات متحده تنها راه برای جلوگیری از ظهور مجدد بلای PTSD سربازان در آینده است.
گری اولسون در کالج موراویان، بیت لحم، پنسیلوانیا علوم سیاسی تدریس می کند. جدیدترین کتاب او است همدلی به خطر افتاده: سرمایه داری، فرهنگ و مغز (نیویورک: Springer/Verlag، 2013).