"شما باید همدلی را به مردم تلقین کنید تا به مواضع شدید سرمایه داری برسید.»
- فرانس دووال
سوال من ناشی از رای اخیر سنا (تا آنجایی که من می توانم به اتفاق آرا) برای بسته کمک نظامی 38 میلیارد دلاری و ده ساله به اسرائیل، بزرگترین بسته در تاریخ ایالات متحده، ایجاد شده است، اما این چیزی است که من در مورد آن فکر کرده و درباره آن نوشته ام. دهه ها
در مورد اسرائيل، بهترين عذرخواهي دفاعي كه ميتوانند جمع آوري كنند اين است كه نرم تنان بدون ستون فقرات ما در كنگره كار درست را انجام دهند، اما از ترس تلافي سريع آيپك. در حالی که یک عنصر حقیقت در اینجا وجود دارد، اما در مورد دوستان بی مهرگان ما ناعادلانه است. به راحتی این واقعیت را نادیده می گیرد که در موقعیت های دیگر - بدون هیچ گونه فشار آیپک - کنگره با جدیت از "انجام کار درست" اجتناب می کند. در عوض، به طور مستقیم یا غیرمستقیم از خشونت آشکار و ساختاری وحشیانه و وحشیانه در سراسر جهان، کهکشانی واقعی از نقاط کور اخلاقی حمایت مالی می کند.
از این رو سؤال من این است: آیا ما، تقریباً در سراسر جهان، توسط روانپرستان اداره میشویم؟ برای اینکه سوء تفاهم نشود، به حاکمان ما وجدان یا هیچ اثری از همدلی را پیشنهاد نمیکنم. وضعیت هم پیچیده تر و هم خطرناک تر است. ما در مورد روانپرستان اولیه مانند جفری دامر و تد باندی یا قاتلان ساختگی مانند «دکستر» یا هانیبال لکتور از Silence of the Lambs صحبت نمیکنیم. ما باید افرادی را که در نتیجه آسیب به قشر جلوی مغز مغز دچار همدلی شده اند و افرادی که با شیمی مغز غیرطبیعی متولد شده اند را کنار بگذاریم.
تمرکز ما باید بر روی افراد قدرتمندی باشد که به ویژگی همدلی ارثی بیولوژیکی خود اجازه داده اند که از بین برود، تا خود بیهوش شوند تا جاه طلبی های خود را در چارچوب قوانین بازی دنبال کنند. اولویت نظام سرمایه داری بر انباشت، محیطی که در آن «منطق» حکم می کند که در مورد چه کسی باید دلسوزی شود، به این «پرانتز» نیاز دارد. جان رونسون، کارشناس روانپریشی، متقاعد شده است که «نحوه ساختار سرمایهداری واقعاً تجلی فیزیکی ناهنجاری مغزی است که به عنوان روانپریشی شناخته میشود». رونسون در تحقیقات خود دریافت که بسیاری از ویژگیهای موجود در چکلیست روانگردان در واقع برای سایکوپاتهای غیرقاتل مثبت هستند. چرا؟ زیرا این ویژگی ها مزیت های متمایزی را برای دستیابی به موفقیت در بالاترین رده های سیاسی، تجاری و نظامی به همراه دارد.
به عنوان مثال، در یک صبح معین، یکی از اعضای کنگره ممکن است چهره ای عمومی از همدردی نشان دهد که صمیمانه از مقامات دولتی که کودکان پناهنده را از والدین خود می ربایند، سرزنش می کند. سپس، بعد از ظهر، او به سیاستهای نظامی ایالات متحده رأی میدهد که به طور قطعی (مانند مردگان) دیگر کودکان را از والدینشان در فلسطین، افغانستان یا یمن جدا میکند. آن شب، او شریک زندگی خود را در آغوش میگیرد، با سگ خانواده بازی میکند، برای بچهها داستانهای قبل از خواب میخواند و آرام میخوابد، در حالی که احساس درستی میکند. این تقسیمبندی اخلاقیات، او را به دلیل نبود اصطلاح بهتر، در زمره «روانشناس ثانویه» طبقهبندی میکند. (به مارتا استوت مراجعه کنید، جامعه شناسی همسایه (نیویورک: برادوی بوکز، 2005).
این رفتار توسط فرهنگی تعیین می شود که همان افراد قدرتمند به شکل گیری آن کمک کرده اند و به نوبه خود برای مشروعیت بخشیدن به اعمال خود به آن تکیه کرده اند. جای تعجب نیست که این افراد نه تنها نسبت به قربانیان، به ویژه کسانی که از مرزهای ما دور هستند، احساس پشیمانی نمی کنند، بلکه حتی آنها را قربانی نمی دانند. اگر اصلا دیده شوند، آسیب جانبی لازم برای تداوم سیستم هستند.
ما به نقطهای رسیدهایم که همانطور که اریش فروم زمانی مشاهده کرد، هنگام فعالیت در یک جامعه دیوانه، تنها اعضای سالم به عنوان «ناسازگار» در نظر گرفته میشوند.
اگر این استدلال شایستگی داشته باشد، ما بسیار فراتر از حذف چند هیولای اخلاقی در روز انتخابات هستیم. اما ما هم بی امید یا جایگزین نیستیم. مبارزات سیاسی علیه ایدئولوژی نئولیبرال بی حس کننده همدلی و سیستم اقتصادی که در خدمت آن است، می تواند شرایطی را ایجاد کند که شکوفایی همدلی و عشق را افزایش دهد، که پایه و اساس خود بهتر ما است.
گری اولسون استاد بازنشسته علوم سیاسی در کالج موراویان، بیت لحم، PA است. جدیدترین کتاب او است همدلی به خطر افتاده: سرمایه داری، فرهنگ و مغز (نیویورک: انتشارات اسپرینگر، 2012).
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا