من این نامه را به عنوان فرزند پرافتخار طبقه کارگر می نویسم. پدرم که هرگز به کالج نرفت و نانآور خانواده ما بود، بهعنوان فروشنده بلیت اتوبوس تازی، حملکننده پست نیمهوقت و پسر خواربارفروشی کار میکرد. هنگامی که او در سن 47 سالگی بر اثر حمله قلبی ناگهانی درگذشت، او در شیفت شب در بیمارستان مشغول به کار بود. من 12 ساله بودم و برادر کوچکترم هفت ساله بود.
از آنجایی که پدرم دامپزشک جنگ جهانی دوم بود، ما یک خانه بسیار ساده داشتیم که تحت برنامه ضمانت وام مسکن GI Bill خریداری شده بود. بر اساس مفاد قانون تامین اجتماعی کمک به بیوههای دارای فرزند، مادرم کمکهای اندکی دریافت کرد، اما هرگز از حداکثر مبلغ قانونی ۲۰۰ دلار در ماه فراتر نرفت. به عنوان دریافت کنندگان، مادران مجرد نباید بیرون از خانه کار کنند. آسان نبود اما از تصور زندگی ما بدون این برنامه های دولت فدرال می لرزم. همچنین به من آموخت که دولتی که به شهروندانش پاسخگو باشد، میتواند یک تفاوت مثبت باشد.
بعد از بزرگ شدن یک بچه فقیر در فارگو، داکوتای شمالی، موفق شدم با کار سخت، فداکاری و اراده به موفقیت هایی دست پیدا کنم، اما مطمئناً بیش از آنچه شما خرج کرده اید نشان ندادم. اوایل امسال، من و همسرم با همه اینها به یک سبک زندگی راحت بازنشسته شدیم.
تغییر زمان، تغییر نتایج
من این پیشینه را فقط به این دلیل ذکر میکنم که فکر میکنم درس مهمی را میرساند: اگر وجود طبقه کارگر من به جای شصت سال پیش، سی و پنج سال پیش رخ میداد، تمام خودسازی مصمم من به همان اندازه نتیجه نمیداد. نتیجه مثبت چرا؟ چون زمانه عوض شد کاهش طولانی مدت اقتصادی رخ داده است و شما سخت تر برای کاهش دستمزدها و مزایا تلاش کرده اید. فقط چقدر بد است؟ زمانی که بدهی آنها را جمع کنید و دارایی های آنها را جمع کنید، 40 درصد از آمریکایی ها (4 در 10) دلار صفر دارند. زیلچ آنها از فرصت هایی که زمانی برای من و دیگر اعضای طبقه کارگر سفیدپوست در دسترس بود، فریب خورده اند. که آمریکا دیگر وجود ندارد. حال، آیا می توان با دقت مشخص کرد که مقصر این وضعیت چه کسی است؟ تو بچا
یک چیز دیگر: اگر من فرزند یک کهنه سرباز سیاه پوست بودم، وضعیت من واقعاً تلخ بود. خجالت میکشم اعتراف کنم که در بیشتر دوران بزرگسالیام از این واقعیت غافل بودم که مقررات محرومیت نژادی قانون تأمین اجتماعی به این معنا بود که در سراسر جنوب و جاهای دیگر، مادران سیاهپوست عملاً از این مزایا مستثنی شدند. بیوههایی که در مزارع پنبه یا خدمتکار خانه «کار» میکردند، از نظر قانونی فاقد شرایط قانونی بودند. ایالت ها فقط بر اساس نژاد مجاز بودند از مادران امتناع کنند و به طور معمول این کار را انجام می دادند.
به همین ترتیب، دامپزشکان آفریقایی-آمریکایی از بسیاری از مزایای لایحه GI محروم شدند. آنها از دسترسی به وام مسکن، وام های بانکی و فرصت های آموزشی جلوگیری کردند. جداسازی رسمی و غیررسمی سیاهپوستان را از حومههایی که بیشتر مسکنهای جدید در آن ساخته میشد، حذف کرد. این تنها نوک کوه یخی است که باعث ایجاد شکاف ثروت بین سفیدپوستان و سیاه پوستان شده است که تا به امروز ادامه دارد.
باید اضافه کنم که من یک دموکرات در حال بهبودی هستم، یکی از اعضای قدیمی دموکرات های گمنام. اما من از اغواهای (بسیار) موقتی توسط نامزدهای ریاست جمهوری خوش صحبت مصون نمانده ام، آخرین آنها اوباما در سال 2008 بود. در سال 2016، نه در انتخابات مقدماتی و نه در انتخابات عمومی به هیلاری کلینتون رای ندادم.
نژاد چگونه در وضعیت سیاسی ما نقش دارد؟
اگر تحصیلات دبیرستانی شما مشابه تحصیلات من بود، شما هم مانند من متعجب خواهید شد که متوجه شدم هیچ "نژاد سفید" در کشور ما وجود نداشت تا زمانی که این ایده توسط صاحبان مزارع سفید در ویرجینیا در حدود سال 1676 ابداع شد. قبل از ورود آنها به اینجا. اروپایی ها هرگز خود را سفیدپوست تصور نمی کردند.
نود درصد از جمعیت استعماری در ویرجینیا را آفریقاییها تشکیل میدادند، برخی از آنها برده و برخی دیگر خدمتکاران اجارهای، و مستأجران و کارگران فقیر اروپایی. آنها نه تنها نارضایتی عمیقی علیه مالکان مزارع حاکم داشتند. به مدت سه نسل، سیاهان و سفیدپوستان با هم ازدواج کردند، کار کردند، جشن گرفتند و عزاداری کردند. شاید تصور امروز سخت باشد، اما زیر سوال بردن هر یک از اینها به سادگی به ذهن آنها خطور نمی کرد. مفهوم کمک متقابل و علت مشترک ماهیت دوم بود. پس چه اتفاقی افتاد؟
ارتش کوچکی از آفریقاییهای فقیر (سیاهپوست) و مرزنشینان فقیر (سفیدپوست) انگلیسی متوجه شدند که توسط اریستوکراسی زمیندار تازیانه میشوند. این شبهنظامیان متجاوز، به رهبری ناتانیال بیکن، ناتانیال بیکن که به شورشی تبدیل شده بود، به دولت سلطنتی انگلیس حمله کرد و جیمتاون را به آتش کشید. در نهایت، قیام بیش از حد با شکست مواجه شد. بیکن بر اثر بیماری درگذشت، اما 23 تن از پیروان او به عنوان خائن به دار آویخته شدند. این به عنوان شورش بیکن شناخته می شود.
دایره حاکمه صاحبان مزارع که اکنون وحشت زده شده بودند، با درک این موضوع که شورش دیگری امکان پذیر است و ممکن است گسترش یابد، راه حلی اندیشیدند: ترفند بزرگ آنها این بود که بین کارگران سفیدپوست و سیاهپوست فاصله بیندازند. از یک طرف، قوانین سختگیرانه ای تصویب شد که سفیدپوستان را به خاطر معاشرت با سیاه پوستان مجازات می کرد. از سوی دیگر، به سفیدپوستانی که بردگان فراری را اسیر می کردند، جوایز مالی تعلق می گرفت. علاوه بر این، امتیازاتی مانند داشتن یک قطعه زمین کوچک و چند حقوق قانونی جزئی به سفیدپوستان اعطا شد و وضعیت آنها در برابر سیاه پوستان افزایش یافت. با گذشت زمان، پیوند مصنوعی بین نخبگان و طبقه کارگر سفیدپوست ایجاد شد. این پیدایش و نبوغ شیطانی ایجاد "هویت سفید" در جایی بود که هیچ کدام وجود نداشت. به تدریج، سفیدپوستان فقیر به دلیل رنگ پوستشان به این باور رسیدند که انسان های بهتری هستند. این استراتژی برای 400 سال کار می کند، حتی اگر هیچ چیز "طبیعی" و هیچ چیز بیولوژیکی در مورد آن وجود نداشته باشد.
طبقه کارگر سفید امروز و دونالد ترامپ چطور؟
به خوبی شناخته شده است که طبقه کارگر سفیدپوست یک سوم جمعیت بزرگسال آمریکا را تشکیل می دهد و آنها با اختلاف دو بر یک از دونالد ترامپ حمایت کردند. آرای آنها در ایالت های انتخاباتی کلیدی پنسیلوانیا، اوهایو، میشیگان و ویسکانسین باعث شد که انتخابات به ترامپ منتهی شود. هیلاری کلینتون دو سوم آمریکاییهای بدون مدرک دانشگاهی، از جمله آنهایی که در این ایالتها هستند، مخالفت کرده بود.
هیلاری کلینتون رای دهندگانی مثل شما را حذف کرده بود. چرا؟ چون او هیچ چیز اساسی برای ارائه به شما نداشت. معشوقه وال استریت وعده "نردبان های فرصت" را داد، اما شما از تجربه دردناک می دانستید که این نردبان ها مدت ها پیش توسط رهبران هر دو حزب دموکرات و جمهوری خواه کنار گذاشته شده بودند. اعضای طبقه بالای سفیدپوست شیک و فوقالعاده ممتاز از تمام مزایای سیاستهای اعمالشده توسط جمهوریخواهان بهره میبرند.
من ممکن است اشتباه کنم، اما بر اساس خواندن من، برخی از رای دهندگان ترامپ نیز شایستگی را در برنامه برنی سندرز یافتند. اما وقتی سندرز از صندوق رای خارج شد، شما استدلال کردید: "هی من چه چیزی را باید از دست بدهم؟" همچنین درک میکنم که بسیاری از رأیدهندگان ترامپ نیز باور نداشتند که او یک رئیسجمهور عالی یا حتی خوب خواهد بود، اما به هر حال به او رأی دادند تا انگشتی را در چشم نظام بگذارند. یکی از رای دهندگان اوهایو توضیح داد که این انگشت وسط است. اگر چنین است، برای شما خوب است!
من به شما اعتماد دارم که مرا تصحیح کنید، اما برداشت من این است که ترامپ با وضعیت غیرقانونی خود "من یک سیاستمدار نیستم" امیدی به او داد. سیاستهای هر دو حزب اصلی معیشت شما را کاهش داده و شما را قادر به پرداخت هزینههای مراقبت از کودک، مسکن و آموزش نمیداند. بسیاری از حامیان ترامپ یکی از اورژانس های پزشکی ناشی از فاجعه اقتصادی هستند. درآمد خانوار شما هر چه که باشد، آینده نامطمئن به نظر می رسید، در یک مارپیچ اجتناب ناپذیر رو به پایین پیش می رود، و چشم انداز آینده ای بهتر برای فرزندانتان از بین می رود. برای دههها، هیچکس گوش نمیداد، اما ترامپ در وعدهاش برای «تحت کنترل» کردن مسائل به نظر متفاوت بود.
اما ترامپ از زمان روی کار آمدن واقعا چه کرده است؟ در اینجا فقط سه نمونه از بسیاری از موارد ذکر شده است: در طول مبارزات انتخاباتی، او هیلاری کلینتون را به خاطر همخوابگی با گلدمن ساکس (او بود)، شرکت مالی که «طبقه کارگر ما را غارت میکند» شیطانی میشمرد. با این حال، اخیراً متوجه شدیم که طرح کاهش مالیات ترامپ که مدت ها در انتظار آن بودیم توسط بانکداران سرمایه گذاری سابق گلدمن که اکنون در تیم او هستند نوشته شده است. به گفته جک راسموس اقتصاددان، طرح مالیاتی یک هدایای زشت تریلیون ها دلار است که «درآمد را از طبقه متوسط و کارگر به ثروتمندان بازتوزیع می کند».
در همین حال، ترامپ خواهان کاهش 1 تریلیون دلاری هزینه در مدیکید در طول دهه آینده است و همچنان به خرد کردن آنچه از شبکه ایمنی اجتماعی پس از کاهش ویرانگر بیل کلینتون در سال 1996 باقی مانده است، ادامه میدهد. در واقع، من با کسانی موافقم که می گویند گلدمن ساکس و مجموعه نظامی-صنعتی اکنون ریاست جمهوری را اداره می کنند. من فکر نمی کنم این چیزی باشد که شما به آن رای می دادید.
ترامپ علاوه بر این، در توضیح تصمیم حیرتانگیز خود برای لغو تعهد مبارزات انتخاباتی خود برای خروج ایالات متحده از افغانستان، گفت: «وقتی پشت میز در دفتر بیضی شکل مینشینید، تصمیمها متفاوت به نظر میرسد.» در واقع. نیت فرد هرچه که باشد، به سرعت یاد می گیرد که از خواسته های ساختار قدرت عمیقاً نهفته و انتخاب نشده در واشنگتن اطاعت کند، یا با عواقب دلهره آور روبرو خواهد شد.
در نهایت، ممکن است به خاطر بیاورید که ترامپ اعلام کرد که «بزرگترین رئیسجمهور مشاغلی است که خداوند تا به حال خلق کرده است». خب ما همچنان منتظریم و همینطور 1.5 میلیون کارگری که در دوران اوباما شغل خود را از دست دادند، یکی دیگر از «آفرینندگان شغل». بسیاری از آنها دچار فقر و مواد افیونی شده اند و از زخم های روانی دائمی رنج برده اند. مشاغل بیشتر و بیشتری برون سپاری می شوند یا به پاره وقت، فصلی و با دستمزد پایین تبدیل می شوند، در حالی که سایر مشاغل با رباتیک جایگزین می شوند.
همین دیروز، اینجا در شهر من، بیت لحم، PA، به 460 کارگر در مرکز تماس ولز فارگو گفته شد که به کافه تریا مراجعه کنند، جایی که ناگهان اخراج شدند. بسیاری با گریه جلسه را ترک کردند. نانسی جنکینز، 53 ساله، یکی از آنها بود، و به روزنامه محلی گفت: "ما والدین مجرد زیادی داریم که نگران هستند مجبور شوند یک شغل حداقل دستمزد بگیرند و مطمئن نیستند که چگونه از پس آن بر می آیند." خود جنینگز اخیراً پیوند کلیه انجام داده است و نگران است که نتواند هزینه داروهای ضد رد پیوند را بپردازد. حقوق اولیه جنینگز در ولز فارگو: 13.82 دلار در ساعت. سود ولز فارگو فقط در این سه ماهه: 4.47 میلیارد دلار.
شاید پاسخ اخیر ترامپ در اواخر شب به همه اینها را دیده باشید که در توییتی نوشت: «بازار سهام در بالاترین سطح تاریخ!» چقدر سهام دارید؟
اما پس از گزارش این موضوع، باید اضافه کنم که ترامپ مشکل اصلی نیست، بلکه تنها نتیجه قابل پیش بینی یک بحران بسیار عمیق تر است، بحرانی که توسط چندین دولت قبلی ایجاد شده است. من پیشنهاد میکنم آگاهانه یا نه، ترامپ (یا در واقع، استاد رسانهای او، استیو بنن) به طبقه کارگر سفید پوست یک صورتحساب کالا فروخت، و او شما را تشویق کرد که بهخاطر نارضایتیهای کاملا موجه خود، مهاجران و سیاهپوستان را قربانی کنید. پس از بررسی این مطالب، می توانم بگویم که هیچ مدرکی برای حمایت از این اتهامات وجود ندارد و مجموعه ای از داده ها آنها را رد می کند.
اگر دیدگاه ترامپ موفق شود، تنها یک تغییر قابل توجه رخ خواهد داد: یک درصد متفاوت بر کشور حکومت خواهند کرد. ما در این بازی پوست نداریم. همه اینها نتیجهای را تقویت میکند که مطالعات متعدد علوم سیاسی غیرحزبی به آن رسیدهاند: شهروندان عادی هیچ تأثیری بر آنچه دولت در واشنگتن دارند، ندارند. همانطور که اوضاع پیش میآید، رأیگیری اساساً بیمعنی است.
پس ، بعد چی؟
من اولین کسی نیستم که بگویم یک اقلیت کوچک برای شما خطرناک است. این الیگارشی ثروتمند، ممتاز و عمدتاً سفیدپوست است که بر همه ما حکومت می کند. به غیر از نگرانی از این که ممکن است متوجه شوید که مهاجران، مسلمانان و رنگین پوستان سلامتی شما را تهدید نمی کنند، آنها هرگز در مورد ما، فرزندان یا نوه های ما هشیاری نکرده اند. تنها چیزی که آنها از ما می خواهند نیروی کار ما است، آن هم فقط در صورتی که قیمت به اندازه کافی پایین باشد.
همانطور که جورج کارلین فقید به طعنه گفت: «هرچقدر هم که سخت کار میکنید، هر چقدر هم که تلاش میکنید، خراب میشوید، زیرا همه چیز حل شده است. یک باشگاه وجود دارد و تو نیستی.» تیم وایز، یکی از دانشآموزان نزدیک در زمینه مسائل نژادی، خاطرنشان میکند که افراد قهوهای و سیاهپوست بر اساس تجربهشان همیشه این را میدانستند. طبقه کارگر سفیدپوست، به دلیل شرایطی که اخیراً بر آنها تحمیل شده است، تازه شروع به سرگرم کردن این حقیقت و سؤالات و تردیدهای نگران کننده پیرامون آن کرده است.
با توجه به همه موارد فوق، با احترام از شما می خواهم به موارد زیر توجه کنید: درد و ترس طبقه کارگر سفیدپوست واقعی است، اما تشخیص اشتباه است، و اگر اصلاح نشود، بسیار خطرناک است. این نامه تلاش من برای ارائه نظر دومی بود، نظری که فراتر از نشانه ها و مشخص کردن علت واقعی است، کسانی که صاحب سیستم اقتصادی عمیقاً ناکارآمد ما هستند و از آن سود می برند. من این پاراگراف ها را نه برای سرزنش یا قضاوت درباره حامیان ترامپ، بلکه برای شروع گفتگوی بسیار مورد نیاز درباره آینده کشورمان نوشتم.
افرادی هستند، از جمله برخی که من می شناسم، که هواداران ترامپ را افرادی متعصب، نادان، ساده لوح و تقریباً مادرزادی ناتوان از همدلی نشان می دهند. در واقع، چند نفر به من توصیه کردند که با این نامه خود را خسته نکنم، زیرا "حامیان ترامپ در برابر واقعیت مقاومت می کنند و به شما وقت نمی دهند."
من این را نمیخرم، و این ادعای فراگیر مبنی بر اینکه همه 62 میلیون رأیدهنده ترامپ قادر به فکر کردن و عمل کردن به نفع خود نیستند، نه تنها مزخرف است، بلکه به طرز خودپسندانهای هم توهینآمیز است.
من هرگز شک نکردهام که افراد سفیدپوست طبقه کارگر، اگر از همه حقایق مطلع باشند، یک ستون در ساختن پایهای برای یک جنبش اجتماعی تشکیل میدهند که - عمل کردن خارج از سیستم ناامید دو حزبی - میتواند اساساً کشور ما را تغییر دهد. برای من، این آخرین و بهترین امید ماست.
گری اولسون استاد بازنشسته علوم سیاسی، کالج موراویان، بیت لحم، PA است.
تماس: [ایمیل محافظت شده]
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا
3 نظرات
پروفسور اولسون عزیز
تو نوشتی:
هیلاری کلینتون رای دهندگانی مثل شما را حذف کرده بود. چرا؟ چون او هیچ چیز اساسی برای ارائه به شما نداشت. معشوقه وال استریت قول داد…”
بیایید این را تست کنیم…
این پلتفرم حزب دمکرات 2016 بود:
"http://s3.amazonaws.com/uploads.democrats.org/Downloads/2016_DNC_Platform.pdf"
و این جمهوری خواه است:
"https://prod-cdn-static.gop.com/static/home/data/platform.pdf"
لطفاً هر دوی آنها را بخوانید و به من بگویید که در مقایسه با ترامپ، حزب دموکرات چندان مطلوب نیست.
و از مزخرفات "شیطان کوچکتر" در امان باش. همه ما با شروع صبح که باید از خواب بیدار شویم و به سر کار برویم، هر روز ده ها انتخاب «بدی کوچکتر» انجام می دهیم. به آن "زندگی" می گویند.
و همچنین، لطفاً از این چیزهای «طبقه کارگر سفیدپوست» در مقابل «سیاست هویت» که به نظر می رسد در مورد چپ سفید قرمز-قهوه ای دوران ترامپ بسیار بزرگ است، از من دریغ نکنید. خود عبارت "طبقه کارگر سفید پوست" خود نوعی "سیاست هویت" از نوع نژادپرستانه زشت است.
و، اگر واقعاً این تعداد زیادی از حامیان ترامپ وجود دارند که در اعماق خود چپ هستند و فقط باید از برخی گزینههای دیگر مطلع شوند، پس چرا نمیتوانید هیچ گزارشی از یکی که ملاقات کردهاید در اختیار ما قرار دهید؟
و همچنین، آن را از یک اثر و زندگی که تقریباً به طور کامل توسط حامیان ترامپ در ویرجینیای غربی و پنسیلوانیا غربی احاطه شده است، بگیرید، احساس شما مبنی بر اینکه می توان حامیان جناح راست تندرو ترامپ را با چند آبجو متقاعد کرد که دیدگاه خود را تغییر دهند، بسیار تحقیر آمیز است – و بله، من همکارهای مسیحی راست گرا داشته ام که دقیقاً در مورد چپ به من گفته اند.
و نه، اگر برنی سندرز در انتخابات عمومی حضور داشت، تقریباً همه رای دهندگان ترامپ در منطقه من به او رای نمی دادند. از تعدادی از آنها پرسیدم. اکثر آنها میدانستند که سندرز در مورد منافعشان، بهویژه در مورد «جنگ با زغالسنگ» از این هم بدتر بوده است.
و نه، اکثریت طبقه کارگر کم درآمد (آنهایی که می توانستند رای دهند) در چهار ایالت صنعتی که شما نام بردید به ترامپ رای ندادند. اکثریت این بخش به کلینتون رای دادند. ترامپ با قدرت راحت، معمولاً راستگرای مسیحی، سفیدپوست، طبقه متوسط حومه شهر/شهر کوچک و خردهبورژوازی روستایی پیروز شد.
اکنون، من زیر پرچم آنارکو سندیکالیست خود غرق خواهم شد و منتظر اتهامات مربوط به "شیله ای برای جادوگر شیطانی هیلاری" هستم - گویی او چیزی فراتر از یک سیاستمدار معمولی دیگر است، اما هنوز هم بسیار بهتر از الیگارشی هیولایی ما است. در حال حاضر - به ویژه از نقطه نظر هر استراتژی برای تغییر بنیادی. هر کسی در جناح چپ رادیکال میداند که از نقطهنظر استراتژیک، سیاست انتخاباتی وسیلهای نیست که با آن جهان را تغییر دهیم – اما مطمئناً بر منطقهای که آن وسیله نقلیه باید طی کند، در حالی که ما سعی میکنیم به جلو حرکت کنیم، تأثیر میگذارد.
پیام تست
نامه فوق العاده! شما افکار من را در مورد موضوع دقیقاً از ذهنم بیرون آورده اید و با شیوایی آنها را چاپ کرده اید! مطمئناً مایوس کننده است، اما من امیدوارم که سخنان شما را در فیس بوک منتشر کنم تا دوستانم که از طرفداران ترامپ هستند بتوانند این مطلب را بخوانند و امیدوارم این واقعیت را درک کنند که فریب خورده اند و متوجه شوند که هر دو طرف مقصر هستند، نه فقط حزب دمکرات. من در دوره مقدماتی به برنی رای دادم، اما در ریاست جمهوری 2016 به جیل استاین رای دادم زیرا او و حزب سبز از ارزش های من دفاع کردند (آنها هنوز هم دارند!). من فقط طاقت رای دادن به "دو بدی کوچکتر" را نداشتم. به نوشتن خوب ادامه دهید!