عکس تاتیانا چکریژووا/Shutterstock.com
با خواندن نوشتههای این روزها در مورد پیشرفت وحشتناک COVID-19 در ایالات متحده، گاهی اوقات این احساس ترسناک را دارم که در زمان به عقب سفر کردهام و در نوعی دیستوپی بیش از حد سازگار مانند جنگ سرد قرار گرفتهام - اما با یک تفاوت نگران کننده
همانطور که در آن روزهای تاریک، ما با هشدارهای یک دشمن بی رحم و موذی بمباران شده ایم که اگر کنترل نشود، ما را نابود خواهد کرد. همانطور که در آن روزها، ما اطمینان داریم که نبرد برای سرکوب این دشمن فانی مستلزم ایمان بی چون و چرا به مقامات دولتی و تعلیق آزادی های عادی است. همانطور که در آن روزها، مخالفان مورد اهانت قرار می گیرند. افرادی که سرکوب حقوق شهروندی را به چالش می کشند به عنوان فریبکاران، همسفران یا همدستان آشکار شیطان مورد تمسخر قرار می گیرند.
فقط این بار نقش ها به طرز عجیبی برعکس شده اند. به جای اینکه محافظه کاران طعمه قرمز کنند، این به اصطلاح لیبرال ها هستند که کلاه جلاد بر سر دارند و برای منشور حقوق بشر یک دستگاه خردکن حمل می کنند. بهجای اینکه جنگویستها مخالفان را فریاد بزنند، ما مدافعان قبلی آزادی بیان را داریم که به منتقدان سیاسی میگویند که باید یا ببندند یا بمیرند. و در دیستوپیا امروزی، دشمنان جامعه فقط افرادی با عقاید نادرست نیستند، همانطور که در قدیم بودند. حتی قدم زدن در پارک می تواند لیبرال های خوش نیت را وادار کند که شما را به عنوان یک تهدید عمومی به مقامات محکوم کنند.
این واقعیت سیاسی امروز به طور خلاصه است - و من می ترسم که وضعیت بسیار بدتر از صرفاً طعنه آمیز باشد. من فکر میکنم که این نشاندهنده یک خطای بزرگ است که در آن آزادیخواهان مدنی و متحدان سیاسی معمولی آنها با ارزشترین اصول خود را دقیقاً در لحظهای که نیاز فوری دارند، کنار میگذارند. درست همانطور که سرکوب دولتی کارگران این فرصت را به ما می دهد تا بسیاری از طیف سیاسی را حول آرمان های لیبرال متحد کنیم، کارشناسان چپ مرکز به طور همزمان به کارگران مبارز و حقوق مدنی پشت می کنند.
آیا دارم اغراق می کنم؟ دوست دارم اینطور فکر کنم، اما خوشبین نیستم. زوج مجله مردم وارد عمل شد اخیراً به نقل از یک «نرمافزارنویس» که از فیسبوک میخواهد افرادی را که میخواهند مخالفت با دستورات خانهنشینی را سازماندهی کنند، سرکوب کند. نویسنده مقاله به هشدار فرماندار میشیگان، گرچن ویتمر، اشاره می کند که اگر کسی به دستورات قرنطینه او اعتراض کند، به سادگی آنها را تمدید خواهد کرد. چنین اظهارنظرهایی در یک مجله شایعهپراکنی احتمالاً به خودی خود بیمعنی هستند - اما واکنش اصولی کارشناسان لیبرال به تهدیدهای عمومی سانسور و انتقامجویی سیاسی کجاست؟ دقیقاً این نوع سکوت - از طیف وسیعی از لیبرال ها و مترقی ها - است که مرا نگران می کند که اپیدمی کووید-19 می تواند به گورستانی برای چپ آمریکایی تبدیل شود، داستانی وحشتناک از یک بحران حقوق مدنی نادرست خوانده شده و به طرز غم انگیزی از دست رفته است. فرصت سیاسی
اکنون، قبل از اینکه من لایحه کیفرخواست خود را ارائه کنم، عادلانه است که اذعان کنم که مفسران لیبرال به چپ در یک موضوع گرفتار شده اند. لحظه ای استثنایی درگیر. یک خودشیفته بیمارگونه در کاخ سفید زندگی می کند و سیاست ملی را تابع هوس های خودخواهانه خود می کند. وال استریت، همراه با یک جزوه جدید به قدری بزرگ که مت استولر، نویسنده و تحلیلگر اقتصادی دارد نام این یک "کودتا" است که در حال آماده شدن برای حمله به آنچه از اقتصاد ایالات متحده باقی مانده است. غول های شرکتی از عذاب کسب و کارهای کوچکی که پس از ماه ها از دست دادن درآمد برای بلعیدن آماده خواهند بود لذت می برند. گانگسترهای پوزخندی که حزب جمهوریخواه را اداره میکنند (حزب واقعی، نه نمایش جانبی ترامپ) تمام تلاش خود را میکنند تا ایالتهایی را که بیشترین آسیب را از این همهگیری آسیب دیدهاند گرسنه نگه دارند. در خارج از کشور، جنگ سالاران وزارت امور خارجه به شکلی سادیستی شکنجه ایران و فلسطین اشغالی را تشدید می کنند و در عین حال سازمان بهداشت جهانی را کم می کنند - درست زمانی که واکنش بین المللی به بیماری ها هماهنگ شده است. حیاتی تر از همیشه.
و در تمام این مدت، زیرساخت ملی مراقبت های بهداشتی که بوده است به طور سیستماتیک برای چندین دهه غارت شد تحت تأثیر بیماری است که اثرات آن تهدیدی برای پیشی گرفتن از منابع بسیار محدود آن است. در چنین مواقعی، به راحتی می توان درک کرد که چرا هیچ کس در سمت چپ ژایر بولسونارو نمی خواهد چیزی بگوید که ممکن است به عنوان حمایت، هرچند غیرمستقیم، از دونالد ترامپ و موافقانش در کاخ سفید تعبیر شود.
اما به نظر من این وضعیت به طرز بدی ماهیت بحرانی را که ما در آن قرار داریم درک میکند. نگرانیهای پزشکی واقعی ناشی از شیوع ویروس کرونا مسائل اساسی حقوق شهروندی و محدودیتهای اختیارات دولتی را برطرف نمیکند - و اینها همه سؤالاتی هستند ما، به خصوص در سمت چپ، در خطر ما نادیده می گیریم. بله، ما باید شیوع ویروس را به گونهای مهار کنیم که بیمارستانهای ما را تحت تأثیر قرار ندهد (اگرچه ممکن است مانند سایر کشورها، به جای اینکه آن را صرفاً برای عموم مردم بسازیم، تأسیسات مراقبتهای بهداشتی موقت ایجاد کنیم، منطقیتر است. مسئولیت مریض نشدن به این سرعت). بله، ما باید یک سیستم مراقبت بهداشتی منطقی تر برای آینده برنامه ریزی کنیم، سیستمی که از ظلم و ستم مدل انتفاعی فعلی رها شده باشد.
اما ما همچنین باید از نیازهای میلیونها کارگر ویران شده دفاع کنیم - که به هر حال، در قلب حوزهای هستند که چپ دوست دارد برای خودش ادعا کند - و برای اصول آزادی شخصی که اکنون تحت قدرتمندترین آنهاست. تجاوز خانگی که در طول زندگی ام شاهد بوده ام. اگر زود بیدار نشویم، می ترسم متوجه شویم که یک میدان عمل حیاتی (محیط طبیعی ما باید باشد) را به عوام فریبی و افراط گرایان دست راستی رها کرده ایم. خلائی که پشت سر می گذاریم آیا واقعاً می خواهیم اجازه دهیم این اتفاق بیفتد؟
بیایید برخی از اصول اساسی دموکراسی قانون اساسی را تمرین کنیم. هر زمان که یک مقام دولتی ادعای نوعی قدرت بر دیگران دارد - و حتی بیشتر از آن زمانی که ادعای اختیارات خارقالعاده دارد - به طور خودکار سه سوال مطرح میشود. اولاً آیا این مقام واقعاً چنین اختیاراتی دارد و اگر دارد چگونه؟ ثانیاً، با فرض مشروع بودن اختیار، آیا روش های مورد استفاده با قانون (از جمله در این کشور محدودیت های منشور حقوق بشر و اصلاحیه چهاردهم) مطابقت دارد؟ ثالثا، آیا از اختیار برای هدفی مشروع استفاده می شود؟
تقریباً تمام بحثهایی که در دو ماه گذشته خواندهام شامل سومین سؤال است. در کمال تعجب من، حتی افرادی که به طور سنتی به مسائل حقوق مدنی متعهد هستند، دو مورد اول را نادیده گرفته اند. این یک خطای جدی است: خالصترین نیات نمیتواند تاوان اعمال غیرقانونی دولت را بپردازد - و یک عمل به همان اندازه غیرقانونی است، خواه مربوط به فقدان آشکار قدرت باشد یا سوء استفاده غیرقانونی از قدرت. برای مثال، میتوانیم بپذیریم که نیروهای پلیس ما دارای اختیارات فوقالعادهای برای سلب آزادی مردم هستند - اما به همین دلیل ما به آنها اجازه نمیدهیم (و نباید) خودسرانه از این اختیارات استفاده کنند. امیدوارم نیازی به تاکید نداشته باشم که این محدودیت ها جنبه فنی صرف نیست. آنها یک محافظ حیاتی در برابر استبداد هستند. محدودیتهای قانونی قدرت رسمی را کنار بگذارید، و ما خود را در یک سراشیبی لغزنده قرار دادهایم که در نهایت منجر به یک دولت پلیسی میشود. من ادعا نمی کنم که فرمانداران امروزی قصد دارند ما را به آنجا ببرند. اما ما واقعا ساده لوح خواهیم بود اگر به مقامات قدرتمند اعتماد کنیم که بیشتر از ما به حقوق ما اهمیت می دهند.
بنابراین من رک و پوست کنده از سکوت مجازی - نه فقط از رسانه های جریان اصلی "لیبرال" بلکه حتی از سمت چپ مترقی - در مورد قدرت های فراگیر که تصرف شده اند شگفت زده شده ام. توسط بیش از 40 فرماندار ایالت و قلمرو ایالات متحده در دو ماه گذشته، و اثرات خیره کننده ای که قبلاً به این اختیارات داده شده است، با چیزی جز امضای استاندار بر روی یک تکه کاغذ برای قانونی کردن هر یک از آنها. کسب و کار در سراسر کشور بسته شده است. میلیون ها نفر شغل خود را از دست داده اند و برای دریافت مزایای بیکاری (مزایا). که ممکن است ثابت کند حداقل در حال حاضر فقط به صورت تصوری در دسترس است). حداقل ده ها میلیون شهروند در شرایطی هستند که به حبس خانگی نزدیک می شوند. و همه اینها بدون یک اقدام قانونگذار منتخب، بدون حکم دادگاه واحد، و به ندرت با هیچ بحث عمومی به دست آمده است. جامعهای که به احترام خود به آزادیهای فردی افتخار میکند، تماشای منشور حقوق بشر است که دود میشود. و اگر گزارشهای مطبوعاتی راهنما باشند، تنها افرادی که به نظر میرسد در مورد آن صحبت میکنند، اوباش عاشقان ترامپ هستند.
سکوت در سمت چپ وقتی شگفتآورتر میشود که تاریخچه قوانینی را در نظر بگیریم که اکنون - عموماً برای اولین بار - برای اعطای چنین اختیارات گستردهای به تعداد انگشت شماری از مدیران دولتی مورد استناد قرار میگیرند. هنگامی که نسخه اصلی این قوانین در پایان سال 2001 رونمایی شد، به نتیجه رسید انتقاد تند از اتحادیه آزادی های مدنی آمریکا و همچنین از گروه های محافظه کار. (ACLU به طور خاص به مخالفت بنیاد کنگره آزاد و شورای تبادل قانون آمریکا در بیانیه کتبی خود اشاره کرد که این لایحه را به عنوان «مملو از مشکلات آزادی مدنی» و «بازگشت به زمانی قبل از اینکه سیستم حقوقی حمایت های اساسی برای انصاف را به رسمیت بشناسد» محکوم کرد. ")
ایرادات به قانون پیشنهادی بدون در نظر گرفتن نقطه نظر سیاسی به طرز قابل ملاحظه ای منسجم بود. صورتحساب - به نام الگوی قانون اختیارات بهداشتی اضطراری ایالتی (MSEHPA) - ظاهراً برای پاسخ به یک طراحی شده است حمله بیوتروریسم فاجعه بار که در آن جان ده ها میلیون نفر مستقیماً در خطر خواهد بود. اما برای آن هدف خاص بسیار گسترده بیان شده بود. این امر به فرمانداران اجازه میداد تا قدرتهای دیکتاتوری را بدون هیچکدام از کنترلها و توازنهای سیاسی که معمولاً برای جلوگیری از سوء استفاده استفاده میشود، در دست بگیرند. در نهایت، این لایحه به محدودیتهای «روند قانونی» متمم چهاردهم در قبال اقدامات دولت که آزادی یا مالکیت فرد را سلب میکند، توجه چندانی نداشت.
این نگرانی ها فقط تئوری نبود. آنها به اندازه کافی جدی بودند که قانونگذار یک ایالت را متقاعد کنند - مریلند - حداقل برخی از حمایت های حقوق مدنی را به نسخه MSEHPA خود اضافه کند. و تا به حال باید برای همه به طرز دردناکی روشن شده باشد که منتقدان، اگر چیزی، بیش از حد از خود راضی بودند.
همه 50 ایالت اکنون نوعی از MSEHPA را در کتابها دارند، اما برای سادگی، بر ایالت خودم نیوجرسی تمرکز خواهم کرد، که تصویب شد. نسخه آن در سال 2005. در 9 مارس سال جاری، فرماندار نیوجرسی به طور یکجانبه وضعیت اضطراری بهداشت عمومی را اعلام کرد. یک طرفه تمدید شد برای 30 روز دیگر در ماه بعد - پیش بینی (به درستی) که نیوجرسی متحمل اثرات قابل توجهی از همه گیری ویروس کرونا خواهد شد. با این حال، به طور قابل توجهی، او ادعا نکرد که تأثیر ویروس مشابه یک حمله تروریستی است. او آنقدر به قانونگذاران منتخب ایالت اشاره نکرد. مجموعهای از «دستورات اجرایی» یکجانبه بهسرعت دنبال شد، همه کسبوکارهای «غیر ضروری» را بستند، و به همه ساکنان ایالت دستور دادند که «در جای خود پناه بگیرند» (عبارتی که من نتوانستم در هیچ قانون نیوجرسی پیدا کنم، اما در عمل به معنای نزدیک شدن به حبس خانگی است) و اعمال محدودیتهایی از پوشش (اکنون ماسک صورت در همه مکانهای عمومی اجباری است) تا تعداد بازدیدکنندگان مجاز برای آپارتماننشینانی مانند من (صفر، در چند هفته گذشته).
در هیچ یک از این دستورات «اضطراری» به بخش خاصی از قانون اشاره نشده است که به فرماندار اجازه میدهد تا اقداماتی را که انجام داده است انجام دهد و احتمالاً عمدی بوده است. می توان استدلال خوبی را بیان کرد که قرنطینه جمعی یک جانبه شهروندان نیوجرسی، خود EHPA را نقض می کند. نیاز حکم دادگاه برای هر فردی یا گروهی قرنطینه ای که فرماندار به دنبال آن است، و همچنین اطلاعیه به هرکسی که از حق خود برای درخواست حکم دادگاه بعدی برای گرفتن آزادی متضرر می شود. از آنجایی که فرماندار به دنبال هیچ حکم دادگاهی نبوده و اخطار لازم را به هر کسی که توسط فیات اجرایی محصور شده است، نداده است، ممکن است حتی در اعمال اختیارات اضطراری قوانین ایالتی را نقض کند - اگر از مفاد آیین دادرسی عادلانه چیزی بگویم. اصلاحیه چهاردهم، که قاضی دیوان عالی، جان هارلان (در میان دیگران) معروف است مشهور به عنوان "سنگ ... در برابر قوانین خودسرانه."
اکنون، ممکن است تصور شود که چنین تصرف بیسابقهای قدرت (به طور همزمان در بیش از 40 ایالت تکرار شده است) ارزش کمی بحث عمومی را داشته باشد. با این حال به نظر می رسد رسانه های اصلی حتی متوجه یکی از مهم ترین رویدادهای حقوقی تاریخ مدرن ایالات متحده نشده اند. در مورد مدافعان سنتی حقوق مدنی (از جمله خود ACLU) - اگر در دو ماه گذشته چیزی برای گفتن در مورد این موضوع داشته اند، من در مورد آن نشنیده ام. گویی کل مسئله حقوق شهروندی و محدودیتهای قدرت دولتی به نوعی مانند یک گودال آب باران تبخیر شده است، اکنون که یک ویروس تنفسی جدید در بلوک وجود دارد.
اگر این شما را مبهوت نمی کند - همانطور که من را متعجب می کند - یک آزمایش فکری ساده را امتحان کنید: تصور کنید که حدود شش ماه پیش، رئیس جمهور ونزوئلا مادورو به طور یکجانبه ادعا کرده بود که می تواند بسیاری از جمعیت کشورش را محدود کند و بیشتر مشاغل آن را تعطیل کند. - بدون حکم دادگاه، به احتمال زیاد نقض قانون اساسی ونزوئلا، و بدون مجوز قانونگذار ملی. آیا فکر می کنید مطبوعات آمریکایی آن رویداد را نادیده می گرفتند؟ آیا کارشناسان ما به مادورو برای گرفتن قدرت شبه دیکتاتوری مجوز می دادند؟ آیا مجریان اخبار کابلی ونزوئلاییهایی را که جرأت کردهاند از دستورات او سرپیچی کنند، بهعنوان گروههایی از عجیبوغریبهایی که بند انگشتانشان را میکشند، مورد تمسخر قرار میدهند؟
یا نوع دیگری از آزمایش فکری را امتحان کنید: فرض کنید که پاییز آینده، با فرارسیدن فصل آنفولانزا، فرمانداران نیویورک، نیوجرسی، کالیفرنیا و مجموعه ای از ایالت های دیگر، همگی «وضعیت های اضطراری بهداشتی» را اعلام کرده و ممنوعیت هایی را علیه اعتراضات سیاسی در این کشور صادر می کنند. به این دلیل که تجمعات عمومی ممکن است باعث گسترش یک بیماری عفونی شود. غیر ممکن؟ من هم چند ماه پیش فکر می کردم. اما اتفاقی بسیار مشابه در حال حاضر در حال رخ دادن است، و تایید بی قید و شرط آن توسط احزاب اصلی سیاسی و مطبوعات لیبرال، تصور اینکه چگونه این نهادها، یا هر نهاد مرتبط، می توانند به شکلی معتبر علیه حتی یک بازی قدرت به عنوان برهنه صحبت کنند، دشوار می کند. همانطور که
شرایط در ایالات متحده در حال حاضر به اندازه کافی شوم برای سلیقه من است. اما به لطف خوانش گسترده ای که فرمانداران ایالت نسخه های خود از EHPA را ارائه می دهند، اوضاع به راحتی می تواند بسیار بدتر شود. نیوجرسی اساسنامه به کمیسر بهداشت ایالتی (که کارمند فرماندار است - بنابراین، در واقع فرماندار) اجازه می دهد تا "تمام اقدامات منطقی و لازم را برای جلوگیری از انتقال بیماری های عفونی یا قرار گرفتن در معرض سموم یا مواد شیمیایی" در طول مدت "اورژانس" انجام دهد. - دوره ای که همانطور که قبلاً اشاره کردم، تا زمانی که فرماندار بخواهد ادامه دارد. این بخش از EHPA فاقد هرگونه مفاد قانونگذار برای رد حکم فرمانداری است و هیچ مکانیسمی برای به چالش کشیدن ارزیابی وی از آنچه "معقول و ضروری است" نشان نمی دهد. آیا کسی که به موجب یکی از دستورات یکجانبه وی متضرر می شود، می تواند فرماندار را به دادگاه بکشاند؟ شاید اینطور باشد، اما آیا دادگاه این اختیار را دارد که قضاوت استاندار را حدس دوم بزند؟ قانون نمی گوید؛ هر کسی می تواند بگوید، صلاحدید او تحت EHPA مطلق است.
در یک کلام، این قانون آزمایش نشده - و به یاد داشته باشید، نسخه نیوجرسی استثنایی نیست - دری کاملاً باز به روی برخی از احتمالات واقعاً شوم است. فرض کنید فرماندار تصمیم بگیرد که انتقاد از دستوراتش در تلاش برای جلوگیری از انتشار ویروس تداخل دارد. پس از آن او می تواند به طور قابل قبولی ادعا کند که تا زمانی که «اورژانس» ادامه دارد، این حق را دارد که هر نوع اظهار نظر (شفاهی، کتبی یا الکترونیکی) را که فکر می کند ممکن است خط مشی پزشکی او را تضعیف کند، جرم انگاری کند. و چرا حتی در آنجا توقف کنید؟ هنگامی که او سخنرانی را ممنوع می کند، فرماندار ممکن است ادعا کند که این اختیار را دارد که مکالمات هر کسی را در ایالتی که فکر می کند ممکن است چیزی را ممنوع کرده است، شنود کند. یا ممکن است کارش را با زیر نظر گرفتن همه افرادی که ارتباطاتشان در دسترس پلیس است، سادهتر کند، و سپس هرکسی را که در بیان افکاری که دوست ندارد دستگیر کند، و در حین پیشروی، قوانین گفتار ممنوع را تغییر دهد. (در واقع، پلیس فکری رسانه های اجتماعی نظرات مرتبط با ویروس کرونا قبلاً آغاز شده است. این یک گام بزرگ از آن به دولت به ایالت نیست سانسور از تمام این سخنان - البته که گفته می شود در جهت "منافع عمومی" است.)
درست است، هیچ یک از اینها واقعاً اتفاق نیفتاده است. اما این باید برای هر کسی که حتی با نگاهی اجمالی با تاریخ استبداد آشنا باشد، آسوده خاطر باشد. "من هرگز نمی دانستم که این اتفاق خواهد افتاد کهحقوقدان آلمانی (ساختی) در پایان کتاب استنلی کرامر می گوید قضاوت در نورنبرگ. چه تعداد از ما آرزو کردهایم به همتایان واقعی او - که چشمان خود را بسته بودند در حالی که چند حقوق مدنی قربانی هدف فرضی رفاه ملی آلمان شدهاند - میتوانستیم بگوییم تا زمانی که متوجه خطری شوند که به راه انداختهاند. خیلی دیر شده برای متوقف کردن جوگرنات؟
شاید تجربه من در دعاوی حقوق مدنی دیدگاه من را زرد کرده باشد. اما به نظر من لحظه اعطای چنین هشداری به مقامات آمریکایی در واقع فرا رسیده است، با بسته بندی هدیه، در آستانه جمعی ما. و به طور شگفت انگیزی، به نظر می رسد که برخی از ما آنقدر سرگرم تمسخر معترضان ضد قرنطینه هستیم که نمی توانیم بحران قانونی را که درست زیر بینی ما آشکار می شود، تشخیص دهیم. وقتی این کار را انجام دادیم به منشور حقوق فکر نمی کردم. فرماندار نیوجرسی به تاکر کارلسون گفت، هنگامی که تحت فشار قرار گرفت تا مرجع قانونی را توضیح دهد که بر اساس آن پلیس نمازگزاران یهودی ارتدوکس را که ظاهراً دستورات قرنطینه او را نقض کرده بودند (دستوراتی که ممکن است قانون اساسی ایالات متحده و قوانین ایالت خود را نقض کرده باشد) دستگیر کرد. "این بالاتر از نمره حقوق من است، تاکر." در اینجا ما فرماندار یک ایالت پرجمعیت را داریم که اکثر شهروندانش در حال حاضر عمدتاً در خانههای خود محبوس شدهاند، و مدعی است که برای «اندیشیدن» به منشور حقوق حقوق در حالی که مردم را برای اقامه نماز زندانی میکنند، پولی دریافت نکرده است. و تنها صدای اعتراض از طرف فاکس نیوز می آید؟ واقعا؟؟
اگر چیزی بدتر از سکوت طبقه لیبرال در قبال گسترده ترین تهدید علیه حقوق اساسی از دوران شکوه دولت نیکسون وجود داشته باشد، این تحقیر برهنه مطبوعات لیبرال نسبت به تعداد انگشت شماری از مردم است که برای اعتراض به جلو می روند. من به عجلهای از کارشناسها اشاره میکنم که این روزها تقریباً در هر کجا یافت میشود و گروههای کوچکی از تظاهرکنندگان را طوری وحشی میکنند که گویی پناهندههایی از یک وضعیت بد هستند. سیاره ی میمون عاقبت
"احساس فوری من در مورد آنچه که باید برای معترضان دست راستی ضد علم که در اطراف رژه رفتند اتفاق بیفتد قابل نوشتن نیست." بیل فلچر نوشت در ZNet، که در ادامه پیشنهاد کرد، به طرز شومی، افرادی که جرات مخالفت با دستورات شدید قرنطینه میشیگان را دارند، باید «بهای گران قیمت و گزاف جهل و رضایت غرورآمیز خود را بپردازند». آ ستون در واشنگتن پست فکر میکردند که تظاهرکنندگان به وضوح بیش از آن پیچ خورده بودند که نمیتوانستند به زندگی انسانها لعنت بفرستند - در حالی که فرماندار ویتمر به همان اندازه تلقین بیش از حد اینکه آنها در کنار دشمنان آمریکا (پوتین؟ داعش؟) قرار گرفتند تا حد زیادی بدون اظهار نظر گذشت. رسانه های مترقی حتی معترضان را با نازیها مقایسه کردهاند، با این منطق عجیب که ترامپ از آنها بهعنوان «مردم بسیار خوب» یاد کرده و زمانی از برخی نئونازیهای شارلوتزویل به عنوان «آدمهای بسیار خوب» یاد کرده است. ممکن است خود مک کارتی تحت تأثیر قرار گرفته باشد.
دو جنبه از این همه اغماض خندان به نظر من به خصوص اشتباه است. اولاً، هیچکدام از آنها حتی تلاش نمیکند تا بررسی کند که آیا معترضان ممکن است شکایت واقعی داشته باشند یا خیر. همانطور که من در تلاش برای بحث و گفتگو بوده ام، شکایات حقوق مدنی آنها بی اهمیت نیست. و اگر آنها شغل و بیمه درمانی خود را در نتیجه دستورات صادر شده توسط یک فیات اجرایی فرماندار از دست داده باشند - دستوراتی که ممکن است غیرقانونی باشد - دشوار است که حداقل مبنای قابل قبولی برای شکایت به آنها اعطا نشود. و فراموش نکنیم که این معترضان صرفاً مشهودترین افراد آسیب دیده هستند - افراط گراهایی که همیشه اولین کسانی هستند که به خیابان ها می آیند. گمان میکنم برای هر یک از آنها هزاران نفر هستند که به آرامی سرشان را تکان میدهند و میگویند: «میدانم یک حشره وجود دارد، اما اگر اینطور ادامه پیدا کند، چگونه باید خرج زندگیام را برسانم؟ حداقل این افراد به جای افرادی مثل من صحبت می کنند.» شگفتی این نیست که اعتراضات در حال وقوع است. شگفتی این است که بیشتر جناح چپ دست به ابتکارات سیاسی موازی نمی زنند.
ثانیاً، من از سخن گفتن دائمی مبنی بر اینکه معترضان خود ویرانگر هستند - و بنابراین، به جای انگیزه سیاسی، آسیب شناختی دارند، نگران هستم. جمهوری جدید (معمولا) تظاهرکنندگان را متهم می کند از یک "ایدئولوژی بیمارگونه"، با تمسخر که "آنها حاضرند در دفاع از جهانی کمتر عادلانه بمیرند." این خط استدلال بوی بد نیتی می دهد: تعصب خودکشی را به میل خود با یک فرض صرف خطر - واقعی اما نسبتاً کوچک - به نفع یک علت ترکیب می کند. در واقع، چنین سخنان لفاظی ما را دعوت می کند تا مخالفان قرنطینه را با افرادی مانند هواپیماربایان 11 سپتامبر محاصره کنیم تا خود را در میان اجساد قربانیان بی گناه به شهادت برسانند.
این - به بیان ملایم - منصفانه نیست. درست است که تجمع برای یک تظاهرات در طول یک شیوع ویروسی، شرکت کنندگان را در معرض تا حدودی احتمال عفونت قرار می دهد، اما با توجه به اینکه میزان کشندگی ویروس حداکثر حدود 3٪ است - و احتمالا خیلی پایین تربه ویژه در گروه سنی معترضان - که به سختی به خودکشی عمدی تبدیل می شود.
همچنین فرض ریسک نیز بیسابقه نیست. قبل از راهپیمایی معروف 1963 در واشنگتن، روی ویلکینز از NAACP نقطه خالی پرسیده شد on دیدار با مطبوعات چگونه او انتظار داشت که «100,000 سیاهپوست مبارز را بدون حادثه و احتمالاً شورش وارد واشنگتن کند… این سوال به وضوح نشان می دهد که اگر سفید پوستان صدمه ببینند، مسئولین تظاهرات مقصر خواهند بود. ویلکینز و سایر سازمان دهندگان - از جمله مارتین لوتر کینگ - این ریسک را پذیرفتند. و ما مجبور نیستیم اعتقاد این معترضان به ارزش آرمان خود را داشته باشیم تا ببینیم که از دیدگاه آنها، آنها ارزیابی مشابهی انجام می دهند و به نتیجه مشابهی می رسند که مزایای احتمالی تظاهرات بیشتر از آن است. خطرات دور درگیر استدلال هایی که برای پنهان کردن این واقعیت طراحی شده اند، هدفشان این است که ما را از جدی گرفتن این افراد یا مشکلاتشان امتناع کنیم - و این یک اشتباه سیاسی بزرگ خواهد بود. بحث در مورد آنها یک چیز است. نوشتن آنها به عنوان دیوانه چیز دیگری است.
در حالی که من در مورد این موضوع هستم، نمیتوانم در برابر این سوال مقاومت کنم که آیا دیگران به اندازه من در مورد سرعت و بیتفاوتی که رسانههای عمومی با لهجههای زندانبانها به ما پارس میکنند، ترسیدهاند. حتی انتخاب زبان آنها نیز تکان دهنده است. این واژگان ایالات پلیس است: قرنطینه، تعطیلی، منع آمد و شد، وضعیت اضطراری، فرمان اجرایی. مانند بسیاری دیگر، من با تفنگ های تهاجمی در دستان معترضان راست میشیگان عقب رانده شدم. چه با اسلحه و چه بدون اسلحه، آن کالیبان ها تابلویی به طرز قابل توجهی غیرجذابی درست کردند، در حالی که فریاد می زدند و پلاکاردهایی را برافراشتند که فرماندار خود را "عوغه" خطاب می کردند. اما صادقانه بگویم، من در مورد حکومتی که آنها برای انتقاد از آن آمده اند، که سلاح های زننده ای نیز در اختیار دارد، که برای محدود کردن آزادی شهروندانش بسیار بیشتر از الفاظ ناخوشایند استفاده می کند، و نه تنها احساس متفاوتی ندارم. مخالفان خود را اهریمنی می کند - بسیار مؤثرتر از معترضان، زیرا برخلاف آنها رسانه های جریان اصلی را برای اتاق پژواک در اختیار دارد - اما ادعا می کند که اگر جرات خارج شدن از خط را داشته باشند، حق دارد آنها را در چانه زنی زندانی کند.
حتی اگر راستگرایان از نظر سیاسی بیاطلاع باشند، چرا مترقیها باید برتری خود را از امنیت اتاق نشیمن خود با افتخار تبلیغ کنند؟ بالاخره تقصیر کیست که تندروها تنها کسانی هستند که اعتراضات عمومی را مطرح می کنند؟ تا به حال باید بدانیم که وقتی افراد منطقی با مقاومت اصولی در برابر سرکوب دولتی پیشروی نمیکنند - با ادعای قدرت فوقالعاده با شک و تردیدی که همیشه سزاوار چنین ادعاهایی هستند - اجتنابناپذیر است که افراد دیگر، کمتر معقولتر، پیش قدم شوند. شكايت كردن. آیا ما باید به این افتخار کنیم که بگذاریم اوضاع به این حد برسد؟
وقتی همه چیز شکست خورد، برخی از آشنایان چپگرام استدلال میکنند که تعطیلیها و حبسها یک خط نقرهای دارند: آنها عمق بدعهدی ترامپ را نشان میدهند و بنابراین شکست جمهوریخواهان را در نوامبر امسال تضمین میکنند. من اعتراف می کنم که در این مورد شک دارم. وقتی جنون کنونی از بین می رود و رای دهندگانی که از نظر سیاسی بیگانه شده اند متوجه می شوند که چقدر آسیب به آنها وارد شده است (البته بسیاری از آن توسط نخبگان تجاری و نزدیکان آنها در حزب جمهوری خواه، اما عمدتاً با مهر تایید دو حزب انجام شده است) من واقعاً فکر نمیکنم بزرگترین چیزی که در ذهن آنها وجود دارد، دروغهای تظاهرکننده یا ادعاهای متناقض ترامپ باشد. ترامپ بیش از چهار سال است که به افراد غم انگیز گفته است و آنها هرگز محبوبیت او را تغییر نداده اند.
من تمایل دارم فکر کنم که رای دهندگانی که به طور فزاینده ناامید شده اند، بیش از همه به یاد خواهند آورد که ترامپ گاهی در مورد آزادی و حفظ وضعیت عادی صحبت کرد - در حالی که مردم و نهادهایی که قرار است پاسداران آزادی و حقوق شهروندی باشند و دوستان طبقه کارگر با شادی زبان دولت های پلیسی را پذیرفت. آنها لیبرال های محترمی را به یاد خواهند آورد که وقتی از دست دادن شغل و آزادی های شخصی خود شکایت می کردند آنها را مسخره می کردند و آنها را احمق، عقب مانده، خود ویرانگر و خطرناک می خواندند. و آنها به خاطر خواهند داشت که در موارد نادری که سؤالاتی در مورد حق اعتراض عمومی یا اعمال متمم چهاردهم مطرح شد، رهبری لیبرال تنها یک پیام برای آنها داشت: ساکت شوید و به سخنان برادر بزرگ گوش دهید.
من ممکن است اشتباه کنم، اما من گمان میکنم آنهایی که در سمت چپ هستند که فکر میکنند کووید-19 میخواهد مواضع خود را در بین مردم بزرگ بدون سرمایهگذاری هیچ تلاشی از جانب خود - و مطمئناً بدون زحمت گوش دادن به آنچه معترضان تلاش میکنند، محبوب کنند. به ما بگویید - نه تنها یک فرصت حیاتی را هدر می دهند. آنها با آتش سیاسی بازی می کنند. و من به نتیجه احتمالی خوشبین نیستم.
وقتی چند روز پیش شروع به نوشتن این مقاله کردم، با یک مورد درمان قرار گرفتم پرواز در ارتفاع پایین یک اسکادران از F-16، ظاهراً یک "ادای احترام" رسمی به کارکنان مراقبت های بهداشتی در شهر نیویورک و اطراف آن است. حتی در ایالات متحده آمریکا که دیوانه نظامی است، ایده تجلیل از پزشکان و پرستاران با هواپیماهای جنگی - همان هواپیمایی که معمولاً برای پودر کردن غیرنظامیان در غزه مورد استفاده قرار میگیرد - به قدری عجیب و غریب است که نمیتوانم فکر نکنم آیا این نمایشگر در نظر گرفته شده است (شاید به طور ناخودآگاه) برای ارسال پیام تهدیدآمیزتر آن اف-16ها که در کنار هزاران همسایه کم و بیش اسیر من، بالای سرم غرش میکردند، به من یادآوری کردند که القای وحشت قدیمیترین ترفند در کتاب مستبدان بدخواه است. شاید همبستگی روشنفکران عمومی ما با زبان زندان تصادفی نباشد. جامعه حبس جمعی برای سالیان متمادی؛ شاید این فقط یک مسئله زمان بود که آنچه در زندان های ما برای رنگین پوستان و افراد فقیر انجام می شود به جمعیت زیادی در شهرها و شهرستان های ما صادر شود.
تنها چیزی که می دانم این است که صاحبان قدرت به رضایت ما متکی هستند و کوتاه ترین راه برای رسیدن به چنین رضایتی از طریق ترس است. چه فرستادن هواپیماهای جنگی بر فراز خانههایمان یا دستور دادن به ما برای پوشیدن ماسکهای جراحی در هر کجا که میرویم - پیامی قابل مشاهده که همبستگی میکشد، اینکه هر انسانی تهدیدی برای همدیگر است - من فقط میتوانم بگویم که به نظر میرسد مقامات ایالات متحده از وضعیت خود خارج میشوند. راهی برای ترساندن همه ما تا سر حد مرگ در چنین لحظاتی، شکاک ماندن، پرسیدن سؤالات درست از کسانی که منشور حقوق بشر را با اقدامات «اضطراری» که ممکن است (با هر آنچه می دانیم) برای سال های آینده همراه ما باشد، بپرسیم. آیا فرماندارانی که با فیات بر ما حکومت می کنند قانون اساسی عمل می کنند؟ آیا قرار است به مردم و بنگاههای کوچکی که از این اقدامات محدودکننده رنج میبرند غرامت پرداخت شود؟ در مورد افرادی که به دلیل افزایش شدید ناامنی اقتصادی به سمت افسردگی یا سوء مصرف مواد سوق داده می شوند، چطور؟ چه کسی به افرادی که به طور ناگهانی پوشش شغلی خود را از دست داده اند بیمه درمانی ارائه می کند؟ «وضعیت اضطراری» برای چند هفته یا چند ماه تعطیلی دموکراسی را توجیه می کند؟
اگر نمیتوانیم پاسخهای رضایتبخشی برای این سؤالات دریافت کنیم، باید آماده باشیم که از همه ابزارهای آشنای نافرمانی مدنی استفاده کنیم، و همچنین برای هر کمکی که در آنجا میتوانیم بهشدت به دادگاهها و قانونگذاران ایالتی مراجعه کنیم. چنین کمپین چندجانبه ای نه تنها به تعهد، بلکه به قضاوت سیاسی دقیق در هر مرحله نیاز دارد، زیرا ما نارضایتی های مشروع را با خطرات ناشی از یک بیماری هنوز رام نشده متعادل می کنیم. اما می توان آن را انجام داد - و در بحران کنونی ممکن است دستاوردهای سیاسی مهمی به همراه داشته باشد.
آخرین کاری که باید انجام دهیم این است که بنشینیم و تماشا کنیم در حالی که نخبگان تجاری معترضان طبقه کارگر را با توسل به نگرانیهای حقوق مدنی خود دستکاری میکنند و به طور پیوسته همه اشکال مقاومت طرفدار دموکراسی را با سیاست جناح راست جمهوریخواه پیوند میدهند. من مطمئن هستم که لازم نیست تاکید کنم که چنین همسویی چقدر برای همه ما فاجعه بار خواهد بود. اما تا زمانی که ما به طور انعکاسی از قرنطینهها جانبداری میکنیم و قربانیان آنها را به سخره میگیریم، مستقیماً در دستان مخالفان خود بازی میکنیم. و اگر اکنون حرکت درست را انجام ندهیم - در لحظهای که ممکن است ثابت شود که این مهم است - ممکن است فرصت دومی به دست نیاوریم.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا
1 اظهار نظر
ترسناک بود که ببینیم چپ لیبرال چقدر سریع به توتالیتاریسم سقوط کرد، وقتی که دلایل این اقدامات به عنوان «شفقت» و «مراقبت از افراد مسن و ضعیف» معرفی شد. گویی شفقت در اقتصاد نئولیبرال، سرمایه داری و حتی کمتر در سیاست خارجی آمریکا (عراق، لیبی، افغانستان، سوریه و غیره) جایی دارد.
همچنین گیج کننده است که گزارش های رسانه ای تا حد زیادی شبیه دستور العمل گورینگ برای توتالیتاریسم است. "حمله شدن" به "حمله شدن توسط یک ویروس" تعمیم داده می شود و "آرام طلبان" با "کسانی که با سالمندان ترحم نمی کنند" جایگزین می شود.
«به طور طبیعی، مردم عادی جنگ نمی خواهند…. صدا یا بی صدا، مردم را همیشه می توان به مناقصه رهبران رساند. آسان است. تنها کاری که باید انجام دهید این است که به آنها بگویید مورد حمله قرار گرفته اند و صلح طلبان را به دلیل عدم میهن پرستی و در معرض خطر قرار دادن کشور محکوم کنید. در هر کشوری یکسان عمل می کند.»
- هرمان گورینگ
داشتن «جنگ علیه ویروس» - جنگ - باعث میشود هواپیماهایی که به سربازان روی زمین (کارمندان بهداشت) احترام میگذارند، به خوبی در تصویر جا بیفتند.
کوی بونو؟
... بقیه مقاله در اینجا:
https://wordpress.com/post/thieblog.wordpress.com/1380