این چیزی است که ما می دانیم: دونالد ترامپ – در واقع به طرز باورنکردنی، وحشتناکی – رئیس جمهور ایالات متحده است. قدرت شرکتی هرگز به این اندازه تثبیت یا بی پروا نبوده است. بقای نوع بشر بیش از پیش در خطر است. گرمایش جهانی یک تهدید قریب الوقوع برای همه ما است، در حالی که وزیر خارجه جدید ما، یک بارون دزد شرکت نفت، یک تجدیدنظرطلب تغییرات آب و هوایی است. شعلههای جنگ که دههها توسط سرمایهگذاریهای امپراتوری ایالات متحده برافروخته شده بود، شدیدتر از همیشه شعلهور میشود. حتی خدمات ابتدایی دولتی که اکنون به فقرا ارائه می شود مورد حمله قرار گرفته است. در کشوری که استانداردهای بهداشتی در آن به طرز مفتضحانه ای پایین است، حفاظت از مراقبت های بهداشتی اولیه نیز همین گونه است. منابع طبیعی غیرقابل جایگزین با سرعت بیشتری در حال تخلیه شدن هستند. و اگر کسانی که اکنون در قدرت هستند راه خود را داشته باشند، همه اینها بدتر خواهد شد.
و این چیزی است که ما نمی دانیم: آنهایی که در چپ هستند، پرچمداران مقاومت، قهرمانان شیوه زندگی بهتر، قرار است در برابر آن چه کنند؟
میدونی؟ من این کار را نمی کنم.
برای چندین دهه، چپ دقیقاً درباره این آینده هشدار داده است: حرص و آز شرکتی فراری. فروپاشی لیبرال دموکراسی توسط ثروت متمرکز؛ عقبگرد حقوق کار؛ فرسایش آزادی های مدنی؛ ویرانی فزاینده جنگ های امپراتوری. اکنون آن آینده فرا رسیده است. پس برنامه ما چیست؟
امسال، ZNet مجموعهای از مصاحبههای ساختگی را انجام داده است که ظاهراً مربوط به سال 2042 است. کمک کردن - از طبقات مختلف و حرفه های مختلف، اغلب با اهداف خاص متفاوت در ابتدا - به ظهور یک جنبش قدرتمند که 2017 سال بعد در حال ایجاد یا شروع تغییرات انقلابی در زندگی معاصر بود.
من که تازه وارد سیاست چپ هستم، اعتراف می کنم که در ابتدا آنقدر متراکم بودم که نمی توانستم هدف این قطعات تخیلی را درک کنم. اما تكرار به تدريج موضوع را به خانه رساند. در هر مصاحبه خیالی، کنشگری که موضوع قطعه است، اولین گامها به سوی کنش رادیکال، اولین مبارزات، اولین پیروزیها، نحوه حرکت خود به سوی اهداف کلان جامعه مشارکتی انقلابی را توصیف میکند. سالها قبل از اینکه مصاحبه انجام شود. به عبارت دیگر: از امروز.
من صمیمانه امیدوارم که من تنها کسی نباشم که این مقالات را می خوانم، که (همانطور که حتی من اکنون می فهمم) پیشنهادی فوری برای ساختن زیربنای یک انقلاب جدید است - راهنمای دقیق و تخیلی که تا به حال دیده ام. اینطور نیست که نویسنده (که خود را میگل گوارا می نامد) لزوماً همه پاسخ ها را داشته باشد. نمی دانم می کند یا نه. نمی دانم می داند یا نه اما اگر در تنگنای بحرانی به همان عمق و بدیهی بحرانی که در آن قرار داریم، به این فکر نکنیم که چگونه یک برنامه عملی را تنظیم کنیم - از هم اکنون - چه می کنیم؟ اگر تنها کاری که میتوانیم انجام دهیم این است که به یکدیگر یادآوری کنیم که چقدر روزگار وحشتناک است، آیا اصلاً هدف سیاسی داریم؟
من یک لحظه پیش گفتم که تازه وارد سیاست چپ هستم و همچنین میتوانم اضافه کنم که وقتی صحبت از استراتژیهای انقلابی به میان میآید، به اندازه نفر بعدی بیتفاوت هستم. بنابراین من به سختی در موقعیتی هستم که بتوانم در این مورد به کسی سخنرانی کنم. اما من با تجربه ای که فکر می کنم مرتبط است به اینجا می رسم.
برای سالها، من هم در کار حقوقی و هم به نوشتن روزنامهنگاری برای مشکلاتی که کودکان مورد آزار جنسی، و والدینی که سعی در محافظت از آنها در سیستم قضایی آمریکا دارند، با آنها مواجه بودهام. من مطمئناً از کاری که انجام داده ام خجالت نمی کشم: دو کتاب منتشر کرده ام که گستره مشکلات را آشکار می کند (از جنون تا شورش: چرا مادران از دادگاه های خانواده فرار می کنند - و چه می توان در مورد آن انجام داد. -نوشته شده با دکتر امی نوستین، و سوء استفاده جنسی، شاندا و پنهان کاری در جوامع یهودی ارتدوکس). من یک پرونده حمایت برابر را در دادگاه تجدیدنظر ناحیه هشتم برای حق کودکان مورد تجاوز پدرانشان (در مقابل غریبه ها) برای رفتار عادلانه توسط دادستان های ایالتی توضیح دادم و استدلال کردم. من یک درخواست قانون ایالتی برای آزادی اطلاعات به بالاترین دادگاه نیویورک را پیگیری کردم تا کشف کنم که چگونه یک دادستان ناحیه بروکلین به یک کودک آزارگر سریالی متهم کمک کرد تا از عدالت فرار کند.
اما من عمیقاً از آنچه که در آن محافل خود را "جنبش" می نامند، از این تجربیات دور شده ام. بله، سازمانهای جمعآوری بدهی وجود دارند که ادعا میکنند از منافع «والدین محافظ» دفاع میکنند، یعنی آن دسته از والدین – معمولاً مادران – که اغلب در دعاوی خانگی مورد انگ قرار میگیرند، زیرا از ادعایی مبنی بر اینکه کودکی از نظر جنسی بوده است یا حمایت میکنند. مورد آزار و اذیت والدین دیگر از من برای سخنرانی در کنفرانسهایی که توسط «جنبش» حمایت میشود دعوت شدهام، و همیشه از من صمیمانه استقبال شده است.
اما هر زمان که اقدامی عملی برای ترویج ابزارهای مؤثرتر برای مبارزه با مشکلات پیشنهاد میکردم، با سردرگمی مواجه میشدم. جمع آوری پول برای دعوی قضایی؟ مواردی را که به احتمال زیاد برنده شدن در سوابق مهم است را انتخاب و انتخاب کنید و منابع خود را در آنجا متمرکز کنیم؟ لابی قانونگذاران با پیشنهادات خاص برای اصلاح؟ سازماندهی اعتراضات در مقیاس بزرگ با نتایج به خصوص ظالمانه؟ همه این موارد و موارد دیگر پیشنهاد شد. هیچ اتفاقی نیفتاد.
در نهایت به این نتیجه رسیدم که «جنبش» نوعی اتاق پژواک است: اعضای آن از شنیدن شکایت یکدیگر در مورد بدی های نظام راضی بودند. آنها واقعاً مشتاق انجام کاری برای تغییر آن نبودند. البته آنها در مورد تغییر صحبت کردند. اما پیشنهادهای عملی معمولاً به حاشیه رانده می شدند زیرا جناح ها به یکدیگر حمله می کردند (این یکی خیلی مایل بود با افراد داخل سیستم کار کند؛ این یا آن مورد خاص را تأیید نمی کرد)، زیرا افراد با یکدیگر بر سر اینکه چه کسی بدترین تجربه را داشت رقابت می کردند. از همه، و همانطور که همان افرادی که در جلسات برای اقدام بیشتر فریاد می زدند، هر زمان که واقعاً چیزی پیشنهاد می شد، سیستم را چنان کاملاً فاسد اعلام می کردند که به هر حال هیچ اصلاحی نمی تواند به موفقیت برسد.
فراتر از ناکارآمدی که در «جنبش» مشاهده کردم، چیز بدتری بود: نوعی تعصب درونی به نفع انفعال، ترجیح نهادی برای درماندگی. به هر حال، اگر از شرارت های یک سیستم به عنوان ابزار جمع آوری کمک مالی استفاده کنید، اگر سعی کنید آن شرارت ها را درمان کنید، ممکن است کمتر جمع آوری کنید. و اگر کاری را امتحان کردید و موفق نشد، شکستی در دستان شماست. در حالی که اگر فقط شکایت کنید، هرگز چیزی برای عذرخواهی ندارید. در این شرایط، انجام هیچ کاری ممکن است در واقع یک رویکرد معقول به نظر برسد. مطمئناً در "جنبش" محبوب بود.
من اکنون این موضوع را به اشتراک میگذارم زیرا نگرانم که ممکن است گرایشهای مشابهی را در چپ سیاسی ببینم. برای جلوگیری از هرگونه سوء تفاهم، اجازه دهید تاکید کنم که اهمیت تحلیل، آموزش، افزایش آگاهی را به حداقل نمی رسانم. اما من تعجب میکنم که چند نفر از ما – حتی اکنون، در شرایط سختی که آشکارا در عصر ترامپ به سر میبریم – واقعاً در حال فکر کردن به هر نوع اقدام عملی در راستای خطوطی است که در مصاحبههای میگل گوارا بیان شد. همانطور که گفتم، راهبردهای پیشنهادی ممکن است راهبردهای درستی نداشته باشند. اما من تعجب میکنم که در حال حاضر در محافل چپ بحثی گستردهتر و شدیدتر در مورد اینکه چه باید کرد وجود ندارد – از هماکنون شروع میشود – نه اینکه به تلاش واقعی برای به حرکت درآوردن این ایدهها اشاره کنیم.
تلمود می گوید: «همه آغازها دشوار است. درست به اندازه کافی. اما هیچ چیز بدون آغاز اتفاق نمی افتد. هیچ چیز بدون تلاش تغییر نمی کند؛ قدرت تثبیت شده تسلیم نخواهد شد زیرا روشنفکران ناراضی در مورد آن به یکدیگر شکایت می کنند. اگر واقعاً میخواهیم دنیای بهتری را در 25 سال آینده ببینیم، امروز زمان آن است که برای آن کار کنیم، بسیاری از ما بدون شک از زوایای مختلف تجربه داریم، اما همه ما با اهداف مشترکی که باید در جامعهای متفاوت محقق شویم. . آیا ما می خواهیم آن تغییر اتفاق بیفتد؟ یا فقط می خواهیم شاهد فاجعه به دنبال فاجعه باشیم؟ برنده شدن یا ناله کردن؟ برای نقل مجدد تلمود: "اگر نه اکنون، کی؟"
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا