منبع: ملت
معمولاً اتفاق نمی افتد که یک کشور در یک انتخابات سرنوشت ساز خود را تعیین کند. من البته به ایالات متحده فکر می کنم. اما من هم به این فکر می کنم همه پرسی در شیلی، جایی که یکشنبه گذشته، مردم آن کشور با قاطعیت - 78.27 درصد از رای دهندگان - تصمیم گرفتند که قانون اساسی جدیدی را به خود بدهند و از این طریق شیوه ای را که می خواستند بر آن حکومت کنند، دوباره تعریف کنند.
اگرچه تغییری در سند تأسیس آن در ایالات متحده در برگه رأی نیست، ما باید در اینجا در آمریکا، به آنچه که در آن سرزمین دور در انتهای زمین رخ داده است، توجه دقیق داشته باشیم. با دل و جان و الهام از منظره مردم عادی که نخبگان کوچک حاکم را مجبور به پذیرش نیاز به اصلاحات رادیکال میکنند، بهتر است از آن تجربه شیلی درسهای ارزشمندی بیاموزیم.
پیروزی یکشنبه در شیلی به آسانی یا سریع به دست نیامد.
قانون اساسی که مردم شیلی به تازگی به جایگزینی آن رأی داده اند، توسط ژنرال آگوستو پینوشه در یک همه پرسی تقلبی در سال 1980، هفت سال پس از کودتای مرگبار که سالوادور آلنده، رئیس جمهور منتخب سوسیالیست دموکراتیک را سرنگون کرد، وضع شد. پینوشه قانون اساسی- همانطور که توسط کسانی که آن را تهیه کردند نامیده می شد - ظاهراً یک برنامه سفر برای گذار به شکل محدود دموکراسی ایجاد کرد، زیرا قرار بود همهپرسی دیگری در سال 1988 برگزار شود تا از شهروندان بپرسند که آیا مایلند ژنرال برای هشت نفر دیگر در سمت خود باقی بماند یا خیر. قابل تمدید بی پایان) سال. در واقع، آن قانون اساسی تضمین می کرد که صرف نظر از اینکه چه کسی مسئول کشور است، امکان زیر سوال بردن سیستم ظالمانه ای که دیکتاتور و متحدانش ساخته بودند، به ویژه مدل اقتصادی نئولیبرالی استثمار که بر کارگران تحمیل شده بود وجود نخواهد داشت. با خشونت بی سابقه
و در واقع، زمانی که پینوشه آن همهپرسی سال 1988 را شکست داد و مجبور شد به عنوان رئیس جمهور بازنشسته شود (البته با حفظ کنترل نیروهای مسلح)، مگنا کارتا که او پشت سر گذاشت، مانند یک جلیقه بود که برای 30 سال آینده، همه چیز را مسدود کرد. تلاش های کلیدی برای ایجاد جامعه ای عادلانه تر و عادلانه تر. ائتلاف چپ میانه که در بیشتر آن دوره بر شیلی حکومت می کرد، توانست در مورد تعدادی از اصلاحات قانون اساسی فاشیستی پینوشه مذاکره کند - و به طور قابل توجهی بخش بزرگی از جمعیت فقیر کشور را از فقر نجات دهد - اما هیچ یک از این اصلاحات تغییر نکرد. توانایی اقلیتی از قانونگذاران جناح راست برای تضعیف هرگونه تلاش برای تغییر شیوه توزیع ثروت و قدرت. و فرض بر این بود که مردمی که از شکنجه، اعدام، ناپدید شدن، تبعید، و سانسور و آزار و اذیت بی وقفه آسیب دیده اند، جرأت شورش علیه چنین وضعیت غیراخلاقی را ندارند.
و اگر یک شورش خیره کننده در اواسط اکتبر سال گذشته منفجر نمی شد، اوضاع امروز هم همین طور بود. در ابتدا توسط گروههایی از دانشآموزانی که در اعتراض به افزایش کوچک کرایهها از چرخگردان مترو میپریدند، به زودی به شورش سراسری میلیونها شیلیایی تبدیل شد که تهدید به سرنگونی دولت محافظهکار و منفور رئیسجمهور سباستین پینیرا کردند. اگرچه تقاضاها دامنه وسیعی داشتند - برای حقوق بهتر، مراقبت های بهداشتی، آموزش، مسکن، حفاظت از محیط زیست، آب پاک. برای بومیان، LGBTQ و حقوق زنان؛ برای اصلاحات در برنامه های اسفبار بازنشستگی و خشونت بی حد و حصری که پلیس با آن کار می کرد - موضوعی که همه کسانی را که خیابان ها را تسخیر کرده بودند متحد کرد. نیاز فوری برای خلاص شدن از شر قانون اساسی پینوشه و خفقان آن بر جامعه شیلی.
رهبران دست راستی که تا آن زمان قاطعانه هرگونه تغییر در وضعیت موجود را وتو کرده بودند، نگران از آنچه که چنین تحولی ممکن است ایجاد کند، تصمیم گرفتند تا با برگزاری رفراندوم که در آن رای دهندگان می توانستند، وضعیت را از حالت فشرده خارج کنند و از یک انقلاب تمام عیار جلوگیری کنند. تصمیم بگیرند که آیا آنها یک قانون اساسی جدید می خواهند، یا آپروبو (تأیید) یا ریکازو (رد) را انتخاب کنند.
بسیاری از آن پینوشتیستای سرسخت معتقد بودند که با گذشت زمان قادر خواهند بود آن رفراندوم را از مسیر خود خارج کنند. آنها اصرار داشتند که کنگره فعلی کاملاً قادر است، با تلاش و هزینه بسیار کمتر، برخی از برجسته ترین تحولات مورد نیاز را ایجاد کند. آنها از همه گیری استفاده کردند تا ادعا کنند که برگزاری انتخابات در آن شرایط بسیار خطرناک است (اگرچه آنها هیچ تردیدی در مورد باز کردن مراکز خرید نداشتند!). و هنگامی که این تاکتیک به تعویق افتادن شکست خورد، آنها یک کمپین وحشتناک ترور را علیه «سوسیالیسم» به راه انداختند و هشدار دادند که طرفداران مگنا کارتای جدید، افراطیانی هستند که قصد دارند شیلی را به ونزوئلا تبدیل کنند.
مردم آنها را تکذیب کردند. طرفداران دست راستی گزینه Rechazo 21.73 درصد آرا اندک را به دست آورده اند. درست است که چندین شخصیت اصلی در سمت راست، با احساس اینکه باد کجا می وزد، به نفع قانون اساسی جدید ظاهر شدند، اما این حکم اجتناب ناپذیر است. دوران پینوشه بالاخره به پایان رسید.
به عنوان اهل شیلی، قصد داشتم به همراه همسرم برای شرکت در این رویداد تاریخی به سانتیاگو پرواز کنم، اما به دلیل خطرات ناشی از کووید-19 نتوانستیم این کار را انجام دهیم. من دوست داشتم شاهد تولد دوباره ملتی باشم که به نظر می رسید وقتی کودتا دموکراسی ما را در تمام آن دهه ها نابود کرد، مرده بود. من 28 ساله بودم که سالوادور آلنده رئیس جمهور شد و آنقدر مشتاق بود که سه سال بعد، زمانی که او سرنگون شد، در La Moneda، ساختمانی که او در آن درگذشت، کار می کردم و تنها با یک زنجیر از شریک شدن در سرنوشت او نجات یافتم. از شرایط باور نکردنی همراه با بسیاری از کسانی که به رویاهای آلنده درباره شیلی آزاد شده اعتقاد داشتند، از آن زمان بیشتر عمرم را به امید لحظه ای گذراندم که آن رویاهای او در نسل های آینده تکرار شود. که اکنون تحقق یافته است. راه عدالت باز شده است و تا اواسط سال 2022، مردم شیلی توسط قانون اساسی اداره خواهند شد که خواسته ها و نیازهای اکثریت قریب به اتفاق را در بر می گیرد.
اگر نمیتوانستم به شیلی سفر کنم تا این پیروزی خاطره و شجاعت بر سکوت و مرگ را جشن بگیرم، از اهمیت آن برای ایالات متحده، کشوری که من نیز در آن هستم، تحت تأثیر قرار گرفتهام، زیرا این روند رستگاری را از دور جشن میگیرم. شهروند
در واقع، من همراه با هموطنان و زنانم، بر اساس قانون اساسی رای می دهم که اراده مردم را به شدت محدود می کند. این که ما باید رئیس جمهور بعدی خود را از طریق یک سیستم کاملاً معیوب و قدیمی، با یک هیئت انتخابی که ترجیح اکثریت را منعکس نمی کند، یک حماقت است. و این یک رسوایی است که ما یک سنا عمیقا غیر دموکراتیک داریم، جایی که ایالت های کوچکی مانند رود آیلند یا وایومینگ به اندازه کالیفرنیای غول پیکر یا تگزاس وزن دارند. این نهاد قانونگذاری است که مسئول تأیید قضات دیوان عالی است که بخش بزرگی از مردم را از حق رای محروم کرده اند و به شرکت ها اجازه می دهند تا با جریان بی پایان دلارهای غیرقابل پاسخگویی بر نتیجه انتخابات تأثیر بگذارند. این یک قانون اساسی است، همانطور که الکس کیسار در کتاب قابل توجه خود نشان داده است. چرا ما هنوز کالج انتخاباتی داریم؟که با مصالحه بنیانگذاران با برده داران جنوبی آلوده شده است و به عنوان سنگری ثابت از اقلیت ها و منافع برتری طلبانه سفیدپوستان باقی مانده است. این قانون اساسی است که نتوانسته است عوام فریب روانی و دروغگوی زنجیره ای مانند ترامپ را از هجوم به دفتر اجرایی و به زباله انداختن دموکراسی، هنجارهای آن، نهادهای آن، محدودیت های ظاهراً برگشت ناپذیر کنترل ها و تعادل ها باز دارد. این سیستم شرم آور را ایجاد کرده است که در آن سود بیشتر از مردم اهمیت دارد، جایی که تبعیض و نژادپرستی بیداد می کند، جایی که افراد بسیار ثروتمند می توانند بیش از مجموع سایر نقاط کشور ثروت جمع کنند.
البته، بسیاری از ویژگی های باشکوه در آن قانون اساسی گنجانده شده است. مدافعان آن، از جمله بسیاری از کسانی که متوجه محدودیتهای آن شدهاند، به راههایی اشاره میکنند که اغلب در خدمت گسترش آزادی، حفظ ثبات، و تضمین رفاه بوده است، و بنابراین غلبه بر نارساییهای آشکار آن سند قرن هجدهم را با اصلاحات بیشتر ممکن میدانند. و راه حل های توقف، مانند لغو کالج انتخاباتی، ایجاد تغییرات اساسی در سیستم قضایی، تصویب قانونی که حقوق رای را تضمین می کند، اعطای ایالت به پورتوریکو و نمایندگی سناتوری به واشنگتن دی سی.
به نوبه خود، نمیدانم که آیا بحران کنونی اقتدار، این احساس که ایالات متحده در آشفتگی و جنون فرو رفته است، نمیتواند راهحلی جدیتر را باز کند. آیا منطقی تر نخواهد بود که در فرآیندی مانند آنچه که شیلی به تازگی از آن عبور کرده است شرکت کنیم، جایی که مردم حق و تعهد تعیین اصول و اصول اساسی سیستم و قوانین حاکم بر موجودیت خود را بر عهده گرفته اند؟ آیا ما نباید حداقل امکان فراخوان برای یک کنوانسیون قانون اساسی را به عنوان راهی برای رسیدگی به شکست کشورمان در عمل به وعده خود مبنی بر یک اتحادیه کاملتر در نظر بگیریم؟ آیا مشکلاتی که دامنگیر ما می شود، بسیار شبیه به مشکلاتی که برادران و خواهران شیلیایی ما را گرفتار می کند - نژادپرستی سیستمیک، خشونت پلیس، فجایع زیست محیطی، نابرابری توهین آمیز درآمد، افزایش قطبی شدن مردم ما - فریاد یک رادیکال نزنید. دوباره تصور کنیم که کی هستیم؟ آیا بیماری کووید-19 نشان نداده است که ما به طرز تاسف باری برای چالش های پیش رو آماده نیستیم؟
می توان ادعا کرد که شرایط اقتصادی، سیاسی و تاریخی در شیلی و ایالات متحده به قدری متفاوت است که مقایسه بین این دو بی معنی است. قانون اساسی ایالات متحده، با همه کاستی هایش، از تقلبی مانند آنچه ژنرال پینوشه مرتکب شد، سرچشمه نمی گیرد. و بعید است که تعداد زیادی از شهروندان در 50 ایالت آنقدر از وضعیت خود ناراضی باشند که مایل به بررسی مجدد شدید هویت خود باشند که شیلیایی ها در شرف آغاز آن هستند. در واقع، شک ندارم که اکثر آمریکاییها، از ترس اختلال، و وحشت از اینکه کشورشان ممکن است تحت تفرقه بیشتر فرو بریزد، ترجیح میدهند که تغییرات در قوانین و نهادهای اساسیشان توسط نمایندگان منتخبشان انجام شود.
این دقیقاً همان چیزی بود که به مردم شیلی گفته شد که تغییر اتفاق خواهد افتاد.
سرانجام پس از 30 سال انتظار و ناامیدی فزاینده تصمیم گرفتند که از قدرت فوق العاده خود به عنوان مردمی بسیج شده برای مطالبه اقدام استفاده کنند. آنچه آنها فهمیدند این بود که قانون اساسی بر هر جنبه ای از زندگی روزمره آنها تأثیر می گذاشت، حتی اگر در شکل دادن به آن حرفی نداشته باشند. تنها راهی که میتوانست سندی انتزاعی، دور، غیرقابل بازنمایی و پاسخگو به نگرانیهای آنها نباشد - تنها راهی که میتوانست به طور کامل به آنها تعلق داشته باشد - این بود که برای آن بجنگیم، بدنهایشان کبود شود و چشمهایشان توسط گلولههای پلیس کور شود. ، شغل و آرامش خود را به خطر می اندازند تا نظمی ایجاد کنند که بتوانند آن را از آن خود بدانند و نه از بالا تحمیل شود. آنچه در سال از زمانی که شیلیاییهای سرکش مجبور به برگزاری رفراندوم شدند شگفتانگیزترین چیز بوده است - و چیزی که در سال و نیم آینده شگفتانگیزتر خواهد بود - ارزش آموزشی گسترده بحث و سنجش، اندازهگیری و وزن کردن، جوانب مثبت و معایب انواع سؤالاتی که اغلب به گروهی منتخب از کارشناسان از راه دور واگذار می شود. خود فرآیند حسابرسی شاد و جمعی با گذشته، نوع کشوری را پیشبینی میکند که تصور میشود، کسانی را که بخشی از آن اکتشاف مشترک هستند، متحول و بهتر میسازد.
این فرآیندی است که پس از شروع، می تواند هیجان انگیز و رهایی بخش باشد.
هر چقدر هم که طول بکشد تا مردم آمریکا در این مسیر حرکت کنند - و اعتراضات ماه های گذشته و سنت مبارزه برای صلح و عدالت که همیشه در قلب حماسی کشور مارتین لوتر کینگ جونیور می تپد، به من می دهد. امیدواریم که زودتر این اتفاق بیفتد - یک پیام از شیلی وجود دارد که باید همیشه در ذهن داشته باشیم.
خانوادهام در سانتیاگو برایم عکسی از کلماتی که مرد جوانی روی پلاکاردی نوشته بود برایم فرستادند که با دوچرخهاش در شهر رژه میرفت:
"Lo impensable se volvió posible porque salimos a exigirlo y el país no se vino abajo."
غیرقابل تصور شدنی شد زیرا ما برای مطالبه آن بیرون رفتیم و کشور از هم نپاشد.
یا همانطور که سالوادور آلنده - امروز خیلی زنده است! - دقایقی قبل از مرگ در دفاع از دموکراسی و کرامت گفت: آینده از آن ماست و آن را مردم میسازند.
La historia es nuestra y la hacen los pueblos.
این ستون برای اولین بار در The Nation ظاهر شد.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا