در 4 سپتامبر 1973، خیل عظیمی از شیلیایی ها - من یکی از آنها بودم - به خیابان های سانتیاگو ریختند تا از دولت محاصره شده سالوادور آلنده حمایت کنند. از زمانی که او سه سال قبل با کسب 36.6 درصد آرا در یک رقابت سه جانبه به ریاست جمهوری دست یافت، نیروهای داخل و خارج از کشور برای از بین بردن تلاش او -اولین تلاش در تاریخ جهان- برای ساختن یک کشور سوسیالیستی توطئه کردند. ابزارهای غیر خشونت آمیز و دموکراتیک یک فریاد از صدای گروهی در هوا طنین انداز شد: «آلنده، آلنده، el pueblo te defiende»، که بر لزوم دفاع از رئیس جمهور تأکید می کرد. پس از هزار روز مخالفت بیامان، به نظر میرسید که دشمنان او به سازماندهی کودتا نزدیک بودند که «سرطان مارکسیستی» را برای همیشه از جامعه شیلی محو کند.
آلنده احساس کرد در گوشه ای افتاده است. من این را می دانستم زیرا، اگرچه در آن زمان فقط سی و یک نفر بود، اما دو ماه قبل در کاخ ریاست جمهوری لاموندا به عنوان مشاور فرهنگی و مطبوعاتی فرناندو فلورس، رئیس دفتر آلنده کار می کردم و گزارش های ما نشان می داد که بسیاری از دریاسالارها و ژنرال ها آشکارا علیه او توطئه می کردند. با این حال آلنده امیدوار باقی ماند. برخلاف بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین، ارتش شیلی سنت طولانی احترام به قانون اساسی داشت، با انتقال آرام بین ریاست جمهوری که با عدم مداخله شدید آن در امور سیاسی تضمین می شد. حداقل تا کنون ارتش همچنان به وفاداری خود به دولت ادامه داده است. به یاد دارم که فلورس با خوشحالی به من گفت که ژنرال آگوستو پینوشه، رئیس ارتش، در جیبش است و به زیبایی بسته شده بود: «این پینوکو! Lo tengo en este bolsillo, bien amarrado.” آلنده نیز معتقد بود که این مورد است، اما او ایمان واقعی خود را در بسیج بسیج قرار داد روستا (اصطلاحی که در اسپانیایی معانی مختلفی را در بر می گیرد: مردم، توده ها، فقیر، بزرگ شسته نشده). و شیلیایی پائولو دلایل زیادی برای حمایت از آزمایش آلنده داشت.
کابینه او - اولین کابینه ای که شامل یک دهقان و یک کارگر صنعتی به عنوان وزیر بود - یک سری اصلاحات را انجام داده بود که چشمگیرترین آنها ملی کردن معادن عظیم مس بود که تا آن زمان در اختیار شرکت های غارتگر آمریکایی بود. همچنین استخراج مواد معدنی مانند نیترات و آهن و همچنین بسیاری از بانک ها و کارخانه های بزرگ را ملی کرده بود که تعدادی از آنها توسط کسانی که در آنها کار می کردند اداره می شدند.1 یک اصلاحات بلندپروازانه ارضی، لاتیفوندیوها - املاک بزرگ روستایی - را به دهقانانی که از زمانهای بسیار قدیم بر روی آنها زحمت کشیده بودند، واگذار کرده بود. تا سال 1973 تقریباً 60 درصد از زمین های قابل کشت شیلی مصادره شده بود.
اگرچه برخی از این ابتکارات (و اشتباهات اشتباه دولت نسبتاً ناکارآمد حزب مردمی Unidad، اتحاد احزاب چپ که از آلنده برای ریاست جمهوری حمایت کرده بودند) باعث اختلالات اقتصادی و مالی شد، بازتوزیع مجدد قابل توجهی در درآمد و خدمات به مردم صورت گرفت. ضعیف ترین افراد جامعه اقدامات دیگر اولویت های آلنده را نشان داد: روزانه نیم لیتر شیر برای هر کودک. کابین هایی که توسط اقیانوس ساخته شده اند تا کارگران بتوانند با خانواده خود تعطیلات خود را بگذرانند (بیشتر آنها قبلا هرگز اقیانوس آرام را ندیده بودند). به رسمیت شناختن هویت ها و زبان های بومی؛ انتشار میلیونها کتاب ارزان قیمت که در کیوسکهای روزنامهها فروخته میشد. و پیشرفت های عمده در بهداشت، مسکن عمومی مقرون به صرفه، آموزش و مراقبت از کودکان. همه اینها با شکوفایی فرهنگ به ویژه در موسیقی، نقاشی دیواری و فیلم مستند همراه بود. اما شاید مهمتر از این مزیتهای مادی، کرامتی بود که بسیاری از شهروندان محروم احساس میکردند، احساسشان این بود که اکنون شخصیتهای اصلی تاریخ ملت خود هستند.
من در شب انتخاب آلنده در 4 سپتامبر 1970 یکی از تکان دهنده ترین اتفاقات زندگی ام را داشتم. پس از گوش دادن به او به جمعی از مردم متوهم وعده داد که او خواهد بود. el compañero presidente زمانی که او در عرض دو ماه وارد لاموندا شد، من به همراه همسر و دوستانم در خیابان های سانتیاگو پرسه زدم و شاهد شگفتی، غرور و اراده در چهره کارگران و خانواده هایشان در هنگام قدم زدن در مرکز شهر بودم. بنابراین، جای تعجب نیست که در آوریل 1971 احزاب مردمی Unidad نزدیک به 50 درصد آرا را در انتخابات شهرداری به دست آوردند. نیویورک تایمز به عنوان یک «فرمان مردمی برای پیشبرد برنامه سوسیالیستی انقلابی [آلنده]».
به نظر می رسید که مومنتوم با ما باشد، اما موانع بزرگی باقی ماندند. ماه ها قبل از پیروزی آلنده، در 27 ژوئن 1970، هنری کیسینجر، مشاور امنیت ملی رئیس جمهور نیکسون، نشان داد که سیاست آمریکا در مورد جاده شیلی به سوی سوسیالیسم چگونه خواهد بود: «نمی دانم چرا باید کنار بایستیم و حرکت یک کشور را تماشا کنیم. کمونیست به دلیل بی مسئولیتی مردمش. این مسائل برای رای دهندگان شیلیایی بسیار مهم است که نمی توانند خودشان تصمیم بگیرند.» هنگامی که آلنده برنده شد – علیرغم یک کمپین اطلاعات نادرست با بودجه آمریکا که او را مردی با اعتبار دموکراتیک بی عیب و نقص به عنوان یک دستفروش کمونیست نشان می داد – گام بعدی تلاش برای جلوگیری از تحلیف او بود. یک گروه تروریستی تحت حمایت سیا ژنرال رنه اشنایدر، فرمانده کل ارتش را که متعهد به حاکمیت قانون بود، کشت. با این وجود، زمانی که آلنده در 3 نوامبر سوگند یاد کرد، طبق دستورالعمل نیکسون، عملیات های مخفیانه برای "فریاد کشیدن اقتصاد" آغاز شد.
در طول سالهای بعد، کاهش اعتبار بینالمللی از سرمایههای خصوصی و دولتی شیلی را خفه کرد. تلاشها برای مذاکره مجدد درباره بدهی خارجی با مشکل مواجه شد، صادرات مس به تلافی ملیسازی متوقف شد، تخصص فنآوری رد شد و واردات ضروری (از جمله قطعات مورد نیاز برای تعمیر ماشینآلات و کامیونها) از رسیدن به کشور جلوگیری شد. در دسامبر 1972 در مجمع عمومی سازمان ملل، آلنده، "در برابر وجدان جهانیان" اعلام کرد که کشورش در معرض محاصره نامرئی از خارج قرار گرفته است که به منظور ایجاد هرج و مرج و دامن زدن به کودتا است.3
چنین هرج و مرج بدون متحدان در شیلی نمی تواند پیشرفت کند. ایالات متحده بودجه را برای تقویت حزب راستگرای حزب ناسیونال و متقاعد کردن حزب میانه رو دموکرات مسیحی برای مخالفت با آلنده اختصاص داد. به همان اندازه، حمایت قابل توجهی از رسانه های مخالف پروژه سوسیالیستی بود ال Mercurio، روزنامه اصلی شیلی. همه این اقدامات بر افکار عمومی و همچنین کنگره تأثیر گذاشت، جایی که مردم Unidad در اقلیت بودند.
کودتا همیشه یک احتمال به نظر می رسید.4 اما دشمنان آلنده در شیلی امیدوار بودند که با کسب اکثریت در انتخابات پارلمانی مارس 1973، او را از راه های قانونی برکنار کنند، که به آنها امکان می داد او را استیضاح کرده و از سمت خود برکنار کنند. با نزدیک شدن به آن انتخابات، اوضاع اقتصادی وخیم بود. به نظر میرسید که تورم سرسامآور، بازار سیاه پر رونق، و کمبود شدید مواد غذایی و اقلام اساسی، محبوبیت دولت را از بین میبرد. این بلاتکلیفی با اعتصابات شورشی توسط کارآفرینان راستگرا، معدنچیان و رانندگان کامیون که ضربات شدیدی به تولید و توزیع وارد کردند، افزایش یافت. و اقدامات خرابکارانه و تروریستی گسترده توسط شبه نظامیان فاشیست که وسایل نازی را به رخ می کشند، انجام می شد.
همه مشکلات آلنده از دشمنان سمت راست او نبود. حتی قبل از پیروزی او در سال 1970، بسیاری از مبارزان جناح چپ با شک و تردید به او اطمینان داشتند که می تواند از سیستم حقوقی بورژوایی برای دستیابی به تغییرات بنیادی استفاده کند. آنها ادعا می کردند که این تنها در صورتی امکان پذیر است که قدرت کامل در دست طبقه کارگر و پیشاهنگ انقلابی آن باشد، که به معنای رویارویی اجتناب ناپذیر با ارتش است. این تز توسط بسیاری از حزب سوسیالیست آلنده حمایت شد، اما عمدتاً توسط Movimiento de Izquierda Revolucionaria (MIR، جنبش چپ انقلابی)، که مانند بسیاری از گروههای نسل من در آمریکای لاتین، با الگوبرداری از مبارزه مسلحانه الهام گرفته شد. فیدل کاسترو و کوبا
به محض انتخاب آلنده، MIR بی وقفه دولت را تحت فشار قرار داد تا از محدودیت های برنامه خود فراتر رود. با اطمینان از اینکه آلنده، هر چقدر هم که "اصلاح طلب" باشد، آنها را سرکوب نخواهد کرد (راست می گفتند)، MIR کارگران را تشویق کرد تا کارخانه هایی را که قرار بود در بخش خصوصی باقی بمانند و دهقانان در روستاها و فقرای بی خانمان را تحریک می کردند، اشغال کنند. در شهرهای بزرگ برای تصرف زمین هایی که هدف سلب مالکیت قرار نگرفته بودند. این وضعیت - که به طرز شومی با کمک رسانهها توسط سیا تقویت شد - این تصور را ایجاد کرد که رئیسجمهور کنترل حزبهای خود را از دست داده است و بنابراین نمیتواند (یا شاید نخواهد) به عهد خود برای ماندن در سیستم قانونی احترام بگذارد. این امر اعتماد آن دسته از شهروندان - عمدتاً از طبقه متوسط (کارآفرینان کوچک و مغازهداران، متخصصان، تکنسینها) و همچنین کارگران و ساکنان حلبیآباد را که ضد مارکسیست و همچنین میهنپرست و ضد الیگارشی بودند - که حمایت از آنها حداقل در تئوری ضروری بود، از بین برد. ، برای کسب اکثریت در پارلمان Unidad Popular. ناامنی ایجاد شده توسط اقدامات چپ افراطی، که توسط دولت تحمل می شد، باعث نگرانی بسیاری از شیلیایی ها در مورد دولتی پر از کمونیست هایی شد که مدیون وفاداری به مسکو و سوسیالیست های شیفته چه گوارا بودند.
با این حال، علیرغم همه این مشکلات، ائتلاف آلنده در مه 1973 با 44.23 درصد آرا، کرسی هایی در کنگره به دست آورد که نسبت به دو سال قبل نزدیک به 50 درصد کاهش داشت، اما نسبت به نمایش آلنده در انتخابات ریاست جمهوری 1970 هشت درصد افزایش داشت. اپوزیسیون که نتوانست به اکثریت اثبات وتو دست یابد، به جای منتظر ماندن در انتخابات ریاست جمهوری 1976 برای شکست مردمی یونیداد، اکنون بر ایجاد شرایط برای ارتش متمرکز شده است. بیانیه، همانطور که اغلب کودتا نامیده می شود در اسپانیا و آمریکای لاتین، جایی که نیروهای مسلح به طور سنتی قبل از سرنگونی یک دولت صحبت می کنند و کلماتی را برای نشان دادن انگیزه های خود بیان می کنند.
اما مردم هم می توانستند صحبت کنند. آن نمایش حمایت مردمی از آلنده در سومین سالگرد پیروزی او در 4 سپتامبر، آخرین فرصتی بود که مردم بسیج شده پیام قدرت و سرپیچی را به نیروهای مسلح ارسال کردند و به آنها هشدار دادند که دموکراسی را که سوگند یاد کرده بودند حفظ کنند، نابود نکنند.
اگرچه در طول روز در La Moneda کار میکردم، آن شب به گروه پر سر و صدایی از همراهان و مبارزان پیوستم که در Alameda، خیابان مرکزی پایتخت، راهپیمایی کردند و ساعتها منتظر بودند تا از کنار کاخ ریاست جمهوری بگذرند و نگاهی اجمالی به رهبر ما بیندازند. . به محض اینکه او را در کنار همسرش تنچا دیدیم که دستمالی را از بالکن مشرف به پلازا د لا Constitución تکان میدهد، شعارمان را تشدید کردیم، عهدمان را که پائولو از آلنده دفاع خواهد کرد.
ما حتی بعد از اینکه به گوشه برگشتیم و او را پشت سر گذاشتیم، به آن سوگند می خروشیم، و سپس کاری کردیم که هنوز بعد از پنجاه سال، با موجی از دلتنگی و احساس به یاد دارم. ما اطراف بلوک را دور زدیم و خود را به گروه عظیم بعدی شبهنظامیان قاچاق کردیم تا بتوانیم دوباره از همان نقطه عبور کنیم، انگار میخواستیم مطمئن شویم که او هنوز آنجاست - هرچند که انگار با رئیسجمهورمان خداحافظی میکردیم. . ما نمیدانستیم - یا میدانستیم؟ - که با خودمان خداحافظی میکردیم، با کسی که بودیم و آرزو داشتیم، خداحافظی با روش زندگی و رویاها، خداحافظ به کشوری که به زودی تغییر خواهد کرد.
ما ممکن است این شهود را داشته باشیم که نبرد برای خاطره - نبردی که تا امروز ادامه دارد - از قبل شروع شده است. ما سعی میکردیم آن لحظه را تثبیت کنیم تا فراموش نشود، به طوری که وقتی داستان گفته شد که آلنده تنها بوده است و هیچ کس به کمک نیامده است، بتوانیم به آن راهپیمایی و اقدامات بسیار زیادی در جریان اشاره کنیم. در آن سالها در دفاع از آنچه او ایستاده بود، از آن خاطره برای انکار دروغ های دشمنانش و فرسایش زمان استفاده کرد. وقتی رفت باید از او دفاع میکردیم. شاید این همان کاری بود که در گذشته، واقعاً انجام میدادیم: تصور آیندهای با و بدون او.
شاید از قبل می دانستیم که می باختیم.
یک هفته بعد، در 11 سپتامبر 1973، یک نظامی نظامی، به رهبری آدم در جیب ما، آگوستو پینوشه، و نماینده خشم کامل ارتش، نیروی دریایی، نیروی هوایی، و کارابینروها (پلیس ملی)، خود را ساخته است بیانیه، که معلوم شد بسیار قوی تر از کلماتی است که گلوی پراکنده ما به باد فریاد می زدند: آلنده سرنگون شده بود و حکومت نظامی «فقط تا زمانی که شرایط ایجاب کند» حکومت خواهد کرد. هنگامی که رئیس جمهور از استعفا خودداری کرد، ارتش کاخ را از هوا و زمین گلوله باران کرد. پس از ساعتها نبرد که در طی آن آلنده، همراه با تعدادی محافظ، کارگزار و دوستان نزدیک، درگیر مقاومت مسلحانه بودند، لاموندا در ویرانههای در حال سوختن دراز کشید و رئیسجمهور مرده بود.
روز بعد، پس از دفن جسد آلنده در گورستانی در کنار دریا در وینا دل مار، حکومت نظامی اعلام کرد که او خودکشی کرده است، ادعایی که برای سالها توسط خانوادهاش رد میشد. پیروان و همچنین افکار عمومی در سراسر جهان. به تدریج نخبگان چپ در شیلی، از جمله بیوه آلنده، پذیرفتند که او جان خود را از دست داده است، اگرچه هنوز تردیدهای زیادی وجود دارد، و اکثر شیلیایی ها از همه طیف های ایدئولوژیکی که من در طول سال ها با آنها مشورت کرده ام، اصرار دارند که او به قتل رسیده است. چیزی که اکثر مردم خارج از کشور نیز به آن اعتقاد دارند.5
علت هر چه که باشد، مرگ آلنده اولین مورد از بسیاری بود که اتفاق افتاد. ارتش در از بین بردن ساختمان زیبای نئوکلاسیک که از سال 1845 مقر دولت کشور بود و در دوران استعمار به عنوان ضرابخانه شیلی عمل می کرد (از این رو نام آن، La Moneda) تردیدی نداشت و قطعاً از مجازات و مجازات بی میل نبود. حامیان آلنده را مورد آزار و اذیت قرار دهید. به دلیل زنجیره ای از تصادفات خوش شانس، من از کودتا جان سالم به در بردم، اما اکثر کسانی که با من به عنوان مشاور در لاموندا خدمت می کردند تقریباً بلافاصله اعدام شدند، در حالی که وزرای برجسته آلنده و نزدیکترین دوستان آلنده به اردوگاه کار اجباری در جزیره ای یخ زده و بادگیر منتقل شدند. در پاتاگونیا
کتاب ها در ملاء عام سوزانده شدند، به حلبی آبادها یورش بردند، دانش آموزان و اساتید از مدارس و دانشگاه ها اخراج شدند. بازداشتگاه هایی که زندانیان در آنها شکنجه و اعدام می شدند در سراسر کشور ایجاد شد. (در سانتیاگو، ورزشگاه ملی به یک استادیوم تبدیل شد.) آزادی مطبوعات و اجتماعات لغو شد. کنگره، مانند همه احزاب سیاسی، اتحادیه های کارگری و سازمان های غیردولتی منحل شد. تنها نهادی که باقی مانده بود قوه قضاییه بود که با اقدامات آلنده مخالفت کرده بود و به زودی تابعیت خود را نسبت به اربابان جدید شیلی نشان داد: وقتی اعضای خانواده از دادگاه درخواست کردند تا از محل بستگان گمشده خود مطلع شوند، هیچ habeas corpus صادر نشد. در واقع، مواردی وجود داشت که قضات زنان را مسخره میکردند و میگفتند که آنها آنقدر زشت هستند که جای تعجب نیست که شوهرانشان فرار کردهاند.
ناپدید شدن به شکل نمادین سرکوب رژیم تبدیل شد. این به مقامات این امکان را میدهد تا مزاحمان را بدون پاسخگویی از بین ببرند و خانوادهها و دوستان را در جهنمی رها کنند که هرگز نمیدانند آن عزیز مرده است یا هنوز زنده است و بیپایان عذاب میکشد. هیچ محل دفن یا سوگواری وجود نداشت، فقط ترسی عمیق از این که این نوع انتقام برای هر کسی که کوچکترین نشانه ای از مخالفت را نشان می دهد، انجام شود.
ناپدید شدن ها علاوه بر اینکه راهی برای گسترش غم و اندوه و وحشت بود، آنچه را که دیکتاتوری، به توصیه غیرنظامیان محافظه کار، قصد داشت بر خود شیلی تحمیل کند، آشکار کرد: ناپدید کردن گذشته اش، نابود کردن سیستماتیک تمام آثار دولت رفاه، مجموعه ای از حقوق مدنی که نسلها برای تصور مشترک کشوری که از کشور خود مراقبت میکرد جنگیده بودند. به جای آن، شیلی به آزمایشگاهی برای نئولیبرالیسم میلتون فریدمن تبدیل شد. رژیم جدید درد «شوک درمانی» را در سرزمین اسیر اعمال کرد.6 بهجای نمونهای درخشان از کشوری که میتوانست به طور مسالمتآمیز آرزوی نظم اجتماعی رادیکال عادلانه داشته باشد، ما به مدلی از اقتصاد بازار آزاد افراطی تبدیل شدیم که در سراسر جهان تقلید میشد.7
هرگونه چالش برای حاکمان جدید یا «بازسازی» شیلی توسط آنها برای خدمت به منافع شرکت های خارجی و انحصارات محلی با حداکثر خشونت مواجه می شد. در پس چنین وحشیگری، ترسی نهفته بود - شاید یک یقین - که آن میلیون ها آلندیستا به راحتی مهار نخواهند شد، مقاومت خواهند کرد، اینکه رئیس جمهور ما هنوز در مدینه فاضله قلب ما زنده است و ما از سایه ها بیرون خواهیم آمد.
کسانی که به آلنده خیانت کردند و سرنگون کردند، ممکن است مانند ما، آخرین سخنان او از La Moneda در آن روز، درست قبل از خاموش شدن آخرین رادیو وفادار، تسخیر شده باشند: "El metal tranquilo de mi voz ya no llegará a ustedes" (شما خواهید دید. دیگر فلز آرام صدای من را نمی شنوی). در آن سخنرانی، آلنده از ارتش انتقاد می کند و قول می دهد که در آینده به نوعی مجازات، حتی اگر فقط اخلاقی باشد، دریافت کنند. او به پیروانش میگوید که نگذارند خود را تحقیر کنند، بلکه از رویارویی با سربازان در حال گشت زنی در شهر و روستا اجتناب کنند - توصیهای که جان هزاران نفر را نجات داد. اما آنچه بیش از همه طنین انداز شده است، کلماتی که صدها بنای یادبود برپا شده در میدان ها، خیابان ها و زمین های بازی در سراسر جهان را زینت می دهند، پیشگویی او است که روزی Grandes Alamedasخیابان های بزرگ پر از درختان برای مردم آزاده فردا باز می شود.
او حق داشت که به ما امید بدهد و در آخرین وداعش آن پیشگویی را ارائه دهد. اما زمانی که او مرده بود، این به عزادارانی بود که او پشت سر گذاشت تا دریابند چگونه زنده بمانند، مقاومت کنند و اتحادی را ایجاد کنند که دیکتاتوری را شکست دهد و شاید آن سخنان درخشان را در مورد Grandes Alamedas واقعیت پیدا کردن
در 4 سپتامبر 1990، آلنده سرانجام مراسم تشییع جنازه پیروزمندانه ای را دریافت کرد که دشمنانش او را انکار کرده بودند. علیرغم تلاشی هماهنگ برای تحقیر او از روز مرگش (گفته می شد که او یک مست فاسد، ترسو، یک منحرف جنسی بود که با دختران نوبل عیاشی می کرد، یک خائن که نقشه های مخفیانه ای برای ترور افسران نیروهای مسلح داشت. و خانوادههایشان و برای تبدیل کشور به کوبای دوم)، قد اسطورهای او در طول سالها رشد کرده بود و در این ادای احترام عمومی به اوج خود رسید. این مراسم توسط دولت پاتریسیو آیلوین، رئیس جمهور دموکرات مسیحی سازماندهی شد، که پس از احیای دموکراسی در مارس 1990، از پینوشه اکراه و جنگجو غلبه کرده بود. تاریخ تشییع جنازه با دقت انتخاب شد تا با بیستمین سالگرد پیروزی آلنده در سال 1970 مصادف شود. انتخابات XNUMX
در حالی که از میان جمعیت غول پیکر، جوشان و خشمگینی که در میدان آرماس جمع شده بودند به امید اینکه نگاهی اجمالی به تابوت رئیس جمهور مرده در حین خروج از کلیسای جامع، جایی که مراسم عشای ربانی به افتخار او برگزار می شد، بیابند، می گذشتم. این توهم را داشت که زمان متوقف شده است. شعار از آلنده، آلنده، el pueblo te defiende مرا به آن راهپیمایی هفده سال پیش از آن در مقابل لاموندا برد، و دوباره همین جا بود پائولوکتک خورده و کبود شده و تحت تعقیب قرار گرفته اند. اینجا این مردان و زنان و فرزندانشان بودند که با فداکاریها و شجاعتها و حیلهگرانه در برابر هجوم دیکتاتوری مقاومت کرده و با امتناع از فراموش کردن رهبر مردهشان، این روز را ممکن ساخته بودند.
توهم نتوانست دوام بیاورد. خیلی تغییر کرده بود آن جمعیت به شدت کنترل می شدند و از مراسم رسمی دور نگه داشته می شدند – هم در کلیسای جامع و هم در قبرستانی که بقایای بقایای آن در مقبره ای که مخصوص طراحی شده بود سپرده می شد. در کلیسای جامع، در کنار خانواده آلنده و برجستهترین همکاران او، برخی از سرسختترین رقبای او بودند، معروفترین آنها آیلوین، که به عنوان رئیس مجلس سنا در سال 1973 پیشنهاد آلنده برای مذاکره برای حل بحران قانون اساسی را رد کرده بود. دولت و کنگره، در نتیجه کودتا را تسهیل کردند.8 آیلوین در سخنرانی خود در آن روز در گورستان، اختلافات خود را با رئیس جمهور سابق پنهان نکرد و در عین حال بر ویژگی های دولتمردانه آلنده و خدمت به دموکراسی تأکید کرد. او گفت، اما ما نباید در گذشته ای که ما را از هم جدا می کند، بمانیم. این مناسبت یک بود تجدید دیدار، اتحاد مجدد و آشتی بین شیلیایی هایی که اختلافات آنها باعث دیکتاتوری شده بود.
که تجدید دیدار کار آسانی نبود این امر مستلزم تأمل دردناکی از جانب ما در مورد خطاها بود: ما وعده بهشت را داده بودیم و به جهنم رسیدیم. دو تحلیل اصلی از اشتباه رخ داده وجود داشت. MIR استدلال میکرد که این پیشفرض که میتوان از طریق صندوقهای رای تغییرات رادیکال انجام داد، مقصر بود، و در نتیجه تنها راه پیش رو، مبارزه مسلحانه برای قدرت کامل بود، بدون تردید در استفاده از خشونت علیه دشمنان بیرحم و ریاکاری که دموکراسی را کنار زده بودند. به محض اینکه منافع آنها را تامین نکرد.9
این تز خودکشی آن چیزی نبود که در نهایت در میان اکثر پیروان آلنده غالب شد. تغییرات عمیق را نمی توان از موضع اقلیت تحمیل کرد. یک اتحاد بزرگ چند طبقه لازم بود.10 مقاومت در برابر دیکتاتوری باید مبتنی بر توسل به احترام همیشگی شیلیایی ها به سنت ها و نهادهای دموکراتیک باشد که ریشه در یک قرن مبارزه مدنی غیرخشونت آمیز داشت، آرمانی که طبقات متوسط و برخی از کارگران بیگانه با سرعت انقلاب آلنده مشترک بودند. اکثر آنها توسط دموکراتهای مسیحی اصلاحطلب نمایندگی میشدند، که اغلب از سیاستهای مترقی حمایت میکردند (برنامه آنها در سال 1970 با برنامه مردمی یونیداد تفاوت جزئی داشت) اما احساس میکردند که دولت انقلابی کشور را ویران میکند. آنها به رهبری رئیس جمهور پیشین ادواردو فری، راه را برای کودتا هموار کرده بودند و اعتماد داشتند که ارتش به زودی انتخاباتی را برگزار خواهد کرد که به راحتی پیروز خواهند شد.11 برخی از اعضای جناح چپ حزب شدیداً حکومت نظامی را محکوم کرده بودند و به زودی بسیاری دیگر به طور فعال سیاست های ارتجاعی آن را رد کردند، که آنها را در معرض آزار و اذیت قرار داد.12
همگرایی آهسته سوسیالیست ها و دموکرات های مسیحی، با غلبه بر چندین سال درگیری تلخ، به طرز چشمگیری موفقیت آمیز بود: پینوشه در یک همه پرسی در سال 1988 در مورد اینکه آیا باید رئیس جمهور باقی بماند یا خیر، پس از احیای حاکمیت غیرنظامی شکست خورد، و سپس با پیروزی آیلوین به ریاست جمهوری، دوباره تحقیر شد. . البته محدودیت هایی برای آنچه که ائتلاف جدید می توانست انجام دهد وجود داشت. این تا حدی به این دلیل بود که چگونه قانون اساسی متقلبانه دیکتاتور در سال 1980 تغییرات عمده در سیاستهای نئولیبرالی را خنثی کرد و از برچیده شدن چندین منطقه مستبد در سنا، شورای قانون اساسی، بوروکراسی و نیروهای مسلح جلوگیری کرد، اما همچنین به دلیل احتیاط از سوی نخبگان سیاسی چپ میانه آنها احساس می کردند که حتی پیشنهاد هر گونه تکرار آزمایشی آلنده یا تلاش برای قضاوت در مورد کسانی که نقض حقوق بشر را انجام داده اند، انتقال نامطمئن مذاکره شده با ارتش هوشیار، که هنوز توسط پینوشه رهبری می شود، به خطر می اندازد، و همچنین باعث ناراحتی کارآفرینانی می شود که ثروت و قدرت خود را در دوران دیکتاتوری افزایش دادند و کلیدهای اقتصاد را در دست داشتند.
در واقع دو آلنده بودند که در لاموندا درگذشتند. یکی مردی بود که جانش را برای دموکراسی داده بود. دیگری انقلابی و ضد امپریالیست بود که معتقد بود هیچ راه حلی برای مشکلاتی که کشوری مانند شیلی (و بسیاری کشورهای دیگر در آن زمان جهان سوم نامیده می شد) وجود ندارد، هیچ راهی برای رهایی از فقر، نابرابری و استثماری غیر از دگرگونی بنیادی نظام سرمایه داری. تشییع جنازه او نشانه ای از مرگ آلنده دموکرات بود که به ضرر انقلابی بود، که پاکسازی شده بود، از همه خصلت های خرابکارانه و بی نظم بیرون آمد و به راحتی در پانتئون ملی گنجانده شد. در مورد صدها هزار نفری که لذت کوتاهی از تماشای این مراسم تشییع جنازه را از دور به دست آورده بودند و به واهی پیشنهاد می کردند که خاطراتشان اهمیت دارد، اکنون قرار بود منحل شوند و حکومت را به کارشناسان بسپارند. خیابان ها برای راهپیمایی و طرح مطالبات ناممکن نبود.
برای سه دهه آینده، این سازش - بله به یک دموکراسی تحت نظارت و مهار شده، نه به ماجراجویی مخاطره آمیز یک انقلاب - به ایجاد ثبات سیاسی و اصلاحات متزلزل اقتصادی و اجتماعی کمک کرد که زندگی اکثریت را بهبود بخشید، اما یکی از آنها را حفظ کرد. نابرابرترین سیستم های توزیع درآمد در جهان در طی آن سال ها، شهرت پینوشه به اعماق پایین تری فرو رفت و زمانی که در سال 1998 در لندن به عنوان یک شکنجه گر دستگیر شد، به حد نادری رسید. ، بشریت حق و وظیفه دارد که آنها را فراتر از مرزهای ملی محاکمه کند.13 زمانی که در سال 2005 فاش شد که او و خانوادهاش بیش از 17 میلیون دلار در حسابهای مخفی بانک ریگز به طور غیرقانونی ذخیره کردهاند، تصویر پینوشه بیشتر کاهش یافت.
در همین حال آلنده افسانهایتر، قهرمانتر، شرافتمندتر و دورتر شد.
سپس، در اکتبر 2019، شورشی شیلی را تکان داد. اعتراضات دانشجویی که توسط پلیس به طرز وحشیانه ای سرکوب شد، به یک قیام مردمی تمام عیار تبدیل شد. همه چیز زیر سوال رفت: سیستم های آموزشی، بهداشتی و مسکن بیچاره. حقوق بازنشستگی که در زمان دیکتاتوری خصوصی شد، شرکت ها را غنی کرد و سالمندان را فقیر کرد. به حاشیه راندن زنان و جوامع بومی؛ آزار و اذیت همجنس گرایان و لزبین ها؛ جامعه طمع و مصرف و فردگرایی افسارگسیخته.
و اینک، جان تازه ای در آلنده، پیامبر بینا نظم جدید دمیده شد. عکس او بر روی هزاران پلاکارد در راهپیماییهای مسالمتآمیز که میلیونها نفر در آن شرکت کردند، بالا گرفته شد، سخنان آتشزا او دیوارهای بیشماری را زینت داد، و نام او توسط شبهنظامیان نقابدار که سنگرها را نگه داشتند و با سنگفرش و کوکتل مولوتف با پلیس مبارزه کردند، خوانده شد.
برای هدایت نارضایتی این مردم سرخورده و ناگهانی دوباره بیدار شده، همهپرسی برگزار شد که از رایدهندگان پرسیده شد که آیا میخواهند قانون اساسی پینوشه را جایگزین کنند. در اکتبر 2020، این مصوبه با 78 درصد آرا به تصویب رسید و در ماه مه 2021 با انتخاب نمایندگانی که قانون اساسی جدیدی را با اکثریت قاطع به نفع تغییر چشمگیر تصور کشور خود مینویسند، دنبال شد.
گویی این تجدید رویاهای شیلیایی برای عدالت و برابری کافی نبود، در دسامبر 2021 گابریل بوریک، یک رهبر دانشجویی سی و پنج ساله کاریزماتیک، خالکوبی شده، به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد و رقیب خود خوزه آنتونیو کاست را شکست داد. طرفدار اولترا راست پینوشه با تقریبا 56 درصد آرا. به نظر می رسید که عهد بوریک مبنی بر اینکه «اگر شیلی مهد نئولیبرالیسم بود، گور آن نیز خواهد بود» در شرف تحقق بود.
اکنون آلنده نه تنها در خیابان ها و در کنوانسیون قانون اساسی بود، بلکه بار دیگر وارد لاموندا شد. در روز تحلیف بوریک، رئیس جمهور جدید پروتکل را زیر پا گذاشت: به جای اینکه مستقیماً وارد کاخ ریاست جمهوری شود، از میدان عبور کرد تا برای دقیقه ای در مقابل مجسمه آلنده که در نزدیکی بالکنی که از آن دست تکان داده بود، مدیتیشن کند. خداحافظ او پائولو سیزده سال قبل از تولد بوریک. مشعل در حال انتقال به نسل جدید بود، چیزی که بوریچ در پایان سخنرانی خود در آن شب بر آن تاکید کرد:
همانطور که سالوادور آلنده تقریباً پنجاه سال پیش پیشبینی کرد، ما دوباره، همشهریان، افتتاح میکنیم Grandes Alamedas که از طریق آن انسان آزاد، مردان و زنان آزاد، جامعه ای بهتر را بسازد.
این چشم انداز شیلی متفاوت در قانون اساسی نوشته شده در آن ماه ها تجسم یافته بود، که حقوقی را برای طبیعت، زنان و جوامع بومی تعیین می کرد و دولت را - نه بازار - را مسئول رفاه مردم می کرد. به نظر من تاریخ رفراندوم برای تصویب قانون اساسی جدید 4 سپتامبر 2022 مبارک بود. به عنوان یک دموکرات و یک انقلابی، آیا به واقعیت تبدیل می شد؟ چه لحظه ای بهتر برای خداحافظی، نه با آلنده مانند زمانی که از کنار چهره در حال عقب نشینی او گذشتیم، بلکه با نفوذ دیکتاتوری؟ قرار نبود اینگونه شود. قانون اساسی که آلنده باید به آن احترام می گذاشت و رویاهای بوریچ را تجسم می بخشید، تقریباً 62 درصد از رای دهندگان آن را رد کردند.
بدتر آمدن بود در 7 می سال جاری، رای دهندگان پنجاه نماینده را انتخاب کردند که دوباره برای نوشتن قانون اساسی جدید تلاش خواهند کرد. احزاب دست راستی اکثریت قاطع سی و چهار کرسی را به دست آوردند که بیست و سه کرسی آن متعلق به حزب جمهوری خواه به رهبری کاست بود که به شدت توسط بوریچ مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود و بارها اعلام کرده بود که ترجیح می دهد قانون اساسی پینوشه را حفظ کند. .
خیلی زود است که پیش بینی کنیم این تغییر خیره کننده در خیالات رای دهندگان چه خبر است. آیا این بدان معناست که میتوانیم انتظار داشته باشیم کاست رئیسجمهور بعدی کشور شود، یک مقلد دیگر ترامپ در نیمکره جنوبی، و دیگری بولسونارو؟ آیا این نشان دهنده یک همسویی عمیق در سیاست و اولویت های شیلی است، با میلیون ها شیلیایی که پیش از این رای نداده بودند اکنون نظرات محافظه کارانه خود را بیان می کنند؟ یا اینکه این نتایج انتخاباتی صرفاً یک ضربه موقت بود، اعتراضی به ناتوانی بوریچ در مدیریت یک سری بحرانهای آبشاری (جنایت، مهاجرت، تورم، و درگیریهای خشونتآمیز بین دولت، مالکان بزرگ، و جوامع بومی)؟ آیا او راهی برای تنظیم مجدد برنامه و به دست آوردن ابتکار عمل پیدا خواهد کرد؟
سوال اصلی این است که هویت واقعی شیلی کجاست، سوالی که با نزدیک شدن به پنجاهمین سالگرد کودتا دوباره مورد بحث قرار خواهد گرفت. آیا سیاستهای نئولیبرالی پینوشه – و وحشتی که او برانگیخت – چنان عمیقاً در مغز جامعه نفوذ کرد که پروژههای آتی تغییر رادیکال محکوم به شکست هستند؟ یا مال آلنده هستند Grandes Alamedas پس از گذشت این همه سال هنوز هم اشاره می کند؟ آیا یک بار دیگر بر وحشت دیکتاتوری تأکید می شود و شیلیایی ها را متقاعد می کند که باید هر کسی را که جنایات سال های پینوشه را به شدت محکوم نمی کند، طرد کنند؟14 یا اشتباهات انقلاب آلنده در کانون توجه قرار خواهند گرفت، زیرا شهروندانی خسته به دنبال کشوری هستند که دیگر هرگز تا این حد قطبی نشوند؟
زخم های شیلی عمیق است، اما صرف نظر از اینکه شیلیایی ها چگونه تصمیم می گیرند با آسیب ها و درگیری های ما کنار بیایند، میراث آلنده ممکن است فراتر از مرزهای کشورش تأثیر بگذارد. نیاز به تغییر ریشه ای از طریق خشونت پرهیز که این دولتمرد منحصر به فرد مطرح کرد - و نیم قرن پیش به آن دست پیدا نکرد - دوباره به موضوع مهم عصر ما تبدیل شده است. از آنجایی که انواع جدیدی از پینوشه سرزمینهای بسیاری را آزار میدهد، اصرار آلنده در طول زندگیاش مبنی بر اینکه برای به ثمر نشستن رویاهای ما به دموکراسی بیشتر و هرگز کمتر - همیشه، همیشه دموکراسی بیشتر - نیاز داریم، بیش از هر زمان دیگری مرتبط است. او به ما میگوید که بدون مشارکت فعال اکثریت گسترده مردان و زنان بیباک و مشتاق در راهپیمایی، هیچ راهحلی برای معضلاتی که سیاره زمین را گرفتار کرده است - جنگ، نابرابری، مهاجرت جمعی، تهدیدات دوگانه تغییرات آب و هوایی و نابودی هستهای وجود ندارد. گذشته از بالکن های آینده
پنجاه سال پس از مرگش، سالوادور آلنده هنوز با ما صحبت می کند.
- 24 آگوست 2023
یادداشت
1این منجر به آزمایش های جذابی در خود مدیریتی شد. پیتر وین را ببینید، بافندگان انقلاب: کارگران یارور و راه شیلی به سوسیالیسم (انتشارات دانشگاه آکسفورد، 1986)
2آلنده، یک پزشک، از دوران جوانی خود را وقف خدمت به شیلیایی هایی کرده بود که در شرایطی که او آن را «شرایط مافوق بشری» می نامید، خدمت کرد. وی هم به عنوان وزیر بهداشت و رفاه اجتماعی دولت جبهه مردمی (از 1939 تا 1942) و سپس به عنوان سناتور در ایجاد امنیت اجتماعی و سیستم های بهداشت ملی نقش اساسی داشت و همیشه تأکید می کرد که بهترین راه برای تأمین سلامت عمومی مردم، به ویژه نوزادان و مادران، به خوبی تغذیه شوند. به عنوان وزیر (در سن سی و یک سالگی) او اعلام کرده بود: "برای el pueblo من یک بشقاب عدس را به یک بطری داروی مقوی ترجیح می دهم." برای کسانی که به زندگی آلنده علاقه مند هستند، بهترین مقدمه ماریو آموروس، آلنده (بارسلونا/مادرید: Ediciones B، 2013)، یکی از تعداد زیادی متون دیگر در این زمینه به زبان اسپانیایی است. تنها بیوگرافی (نسبتا کوتاه) آلنده که به زبان انگلیسی منتشر شده است، ویکتور فیگوروا کلارک، سالوادور آلنده: دموکرات انقلابی (پلوتون، 2013) است. یک مقدمه بیوگرافی عالی در گلچینی از اندیشه سیاسی او، کتابخوان سالوادور آلنده: صدای دموکراسی شیلی، ویرایش شده توسط جیمز دی. کاکرافت (Ocean, 2000) موجود است.
3این سخنرانی که با تشویق های ایستاده ده دقیقه ای روبه رو شد، را می توان در این بخش مشاهده کرد سالوادور آلنده ریدر. پل ای. زیگموند در مقاله خود "محاصره نامرئی" و سرنگونی آلنده استدلال کرد. (امور خارجه، ژانویه 1974) که بدون انکار دامنه اقدامات مخفیانه ایالات متحده علیه شیلی، کودتا موفقیت خود را مدیون عوامل داخلی و نه خارجی بود. برای آگاهی کامل از جنگ اقتصادی آمریکا علیه شیلی، پیتر کورنبلوه را ببینید. پرونده پینوشه: پرونده ای از طبقه بندی خارج شده در مورد قساوت و مسئولیت پذیری (نیو پرس، 2003). همچنین به مارک کوپر، «کیسینجر و سیا در شیلی: مصاحبه با پیتر کورنبلوح» مراجعه کنید. حقیقت، ژوئیه 6، 2023.
4در حالی که بیشتر کمک های مالی و سرمایه گذاری به شیلی متوقف شد، کمک های آمریکا به ارتش بین سال های 1970 و 1973 به طور چشمگیری افزایش یافت.
5در مورد تفسیرهای متحول کننده مرگ آلنده، به خاطرات من مراجعه کنید. به سمت جنوب، نگاه به شمال: سفری دو زبانه (فارار، استراوس و ژیرو، 1998)، صص 51-59. برای خلاصه ای از متون متعدد در مورد این موضوع، از جمله نقد نظریه خودکشی و کتابشناسی گسترده، به هرمس بنیتز مراجعه کنید. Las Muertes de Salvador Allende: Una Investigation Crítica de las principales versiones de sus últimos momentos (والپارایسو: RIL، 2013).
6نائومی کلاین را ببینید، دکترین شوک: ظهور سرمایه داری در برابر بلایای طبیعی (متروپولیتن، 2007). برای دیدگاه دقیق تر از تأثیر فریدمن بر سیاست های پینوشه، به سباستین ادواردز مراجعه کنید. پروژه شیلی: داستان پسران شیکاگو و سقوط نئولیبرالیسم (انتشارات دانشگاه پرینستون، 2023).
7در پایان دهه مارگارت تاچر این آزمایش را به کشورش تحمیل میکرد و خیلی زود نوبت به رونالد ریگان رسید.
8آلنده تحت نظارت کاردینال مترقی کاتولیک رائول سیلوا هنریکز، مخفیانه با آیلوین در 17 اوت 1973 ملاقات کرد. اگرچه آنها نتوانستند به توافق برسند، پنج روز بعد آلنده نامه طولانی به آیلوین ارسال کرد که در آن جزئیات چگونگی حل مشکلات را توضیح می داد. آیلوین هیچ وقت جواب نداد.
9چند سال بعد، این تز توسط حزب کمونیست پذیرفته شد، حزبی که از ترس شتاب بیش از حد روند، میانهروترین نیرو در ائتلاف آلنده بود.
10شکست راه شیلی به سوسیالیسم عواقبی بسیار فراتر از مرزهای آن داشت. انقلاب مسالمت آمیز آلنده با همدردی این نیروها در سراسر جهان، به ویژه در اروپا، مورد استقبال قرار گرفت. یوروکمونیسم، تغییر تاریخی احزاب کمونیست قدرتمند در ایتالیا، فرانسه و اسپانیا به سمت پروژه ای که بیشتر به سوسیال دموکراسی نزدیک بود تا انقلاب رادیکال، ناشی از تحلیل صریح دلایلی بود که چرا پروژه آلنده تا این حد دلخراش به پایان رسیده بود، تغییری که می تواند چشم انداز سیاسی و اتحادها را در آن کشورها تغییر دهد.
11تأثیرات این قضاوت نادرست برای آنها توسط لری بیرن در «مرگ شیلی» به دقت مورد توجه قرار گرفت. بررسی نیویورک، 1 نوامبر 1973.
12یک قاضی در سال 2019 تشخیص داد که فری در سال 1982 توسط نیروهای امنیتی دیکتاتور در حالی که در بیمارستانی برای یک عملیات ظاهراً ایمن بود به قتل رسیده است. اگرچه دادگاه تجدیدنظر دو سال بعد این حکم را لغو کرد و دیوان عالی کشور اخیراً ابطال آن را به دلیل فنی تایید کرد، اما به گفته بسیاری از کارشناسان و شاهدان عینی، اثبات آن ترور همچنان غیرقابل انکار است. دیدن Magnicidio: La historia del crimen de mi padre (مادرید: آگیلار، 2017) توسط کارمن فری، دختر رئیس جمهور سابق.
13برای اطلاعات بیشتر در مورد این دستگیری و عواقب آن، به من مراجعه کنید وحشت جن گیری: محاکمه بی پایان باورنکردنی آگوستو پینوشه (هفت داستان، 2002).
14قابل توجه است که سباستین پینیرا، تنها نامزد راست ریاست جمهوری (دوبار) از زمان احیای دموکراسی، نیز در همه پرسی سال 1988 علیه پینوشه رای داد. در آغوش گرفتن پینوشه توسط حزب کاست بی رقیب نخواهد ماند. و هنگامی که لوئیس سیلوا، جمهوری خواه که در انتخابات اخیر شورای قانون اساسی بیشترین آرا را به دست آورد، تحسین خود را از پینوشه ابراز کرد زیرا او یک دولتمرد بود، رئیس جمهور بوریک به تندی خاطرنشان کرد که پینوشه نه تنها یک دیکتاتور، بلکه "فاسد و دزد بود. و ... هرگز یک دولتمرد واقعی.
آریل دورفمناستاد ممتاز و ممتاز ادبیات در دوک، نویسنده این نمایشنامه است مرگ و دوشیزه، مجموعه شعر صداهایی از آن سوی مرگو اخیراً رمان موزه خودکشی. (سپتامبر 2023)
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا
1 اظهار نظر
من سال ها در آمریکای لاتین زندگی کردم. من هنوز به طور کامل تلاش نکرده ام آنچه را که شاهد و آموخته ام بنویسم و توصیف کنم. تجربه عمیقی بود. من حتی قبل از زندگی در آنجا، زمانی که فکر میکردم تا پایان عمرم ادامه خواهد داشت، در دوره آخر دولت پینوشه در شیلی بودم، زمانی که، همانطور که معلوم شد، رسماً در حال پایان یافتن بود. . صلح پرتنشی حاکم بود، هیچ کس واقعاً نمی دانست چه چیزی قرار است بیاید. ارتش و پلیس مسلح همه جا در سانتیاگو حضور داشتند. من حتی خودم را دیدم، اتفاقی که در آن زمان باور کردم، به لوله یک لوله تفنگ نگاه کردم. غریبه ها در خیابان هیچ تماس چشمی با من نداشتند و اگر این کار را می کردند بلافاصله چشم ها منحرف می شد. بعداً از یک نویسنده شیلیایی فهمیدم که این واکنش آشکار و غیرطبیعی چیزی بود که در طول سالهای حکومت پینوشه برای مردم شیلی که معمولاً دوستداشتنی بودند شکل گرفت. من سالهاست که گزارشهای دورفمن از زندگی و معنا در زادگاهش شیلی را میخوانم. این دیدار از شیلی باعث میشود احساس کنید که او در مورد چه چیزی مینویسد.