من به عنوان یک شهروند آمریکایی نگران دموکراسی آسیب دیده ما و همچنین به عنوان فردی که ریشه در شیلی دارد، می پرسم که پس از سال ها دیکتاتوری از پیامدهای زیانبار عدم تکمیل کامل گذار دموکراتیک خود متحمل شد.
این یک انتقال بزرگ است که ایالات متحده امروز به آن نیاز دارد.
اکثر هموطنان آمریکایی من ممکن است این ایده را گیج کننده و حتی توهین آمیز بدانند. کشور ما هیچ محدودیتی برای آزادی بیان یا تجمع ندارد. این فقط انتخاباتی را برگزار کرد که رئیسجمهور مستقر، علیرغم تلاشهای مذبوحانه فراوان او و حامیانش برای براندازی نتیجه، با قاطعیت شکست خورد. به نظر واضح است که تا چهارشنبه، زمانی که کنگره برای تایید رسمی شکست دونالد ترامپ تشکیل جلسه میدهد، دیگر نباید نگران انتقال قدرت و در واقع انتقال موفقیتآمیز بین دولتها باشیم.
درست است که ترامپ به انکار باخت خود و تلاش بی پروا برای تضعیف جانشین خود، رئیس جمهور منتخب جو بایدن، ادامه می دهد. او ممکن است قبل از رفتن، ویرانی و درد بیشتری را به کشور ما و جهان وارد کند، اما حداقل این کابوس مشخص در 20 ژانویه، زمانی که بایدن به عنوان چهل و ششمین رئیس جمهور سوگند یاد کرد، پایان خواهد یافت.
به هر حال، اگر اندکی بیش از 40,000 رای دهنده در سه ایالت نظر خود را تغییر می دادند - یا آرای آنها سرکوب یا بیرون ریخته می شد - نتیجه متفاوت می شد و یک تساوی در هیئت الکترال ایجاد می کرد که این سوال را ایجاد می کرد که چه کسی باید باشد. رئیس جمهور وارد مجلس نمایندگان شد. در آن سناریو،
هر ایالت فقط یک رای دارد در مجلس نمایندگان، و این امکان و در واقع محتمل است که ترامپ انتخاب می شد و اراده اکثریت - بیش از 81 میلیون نفر - را خنثی می کرد. این مشکلی است که ما به آن نیاز نداریم - و از آن ناشی می شود
کالج انتخاباتی پوچ، در قرن 18 ابداع شد
برای دلجویی از کشورهای برده ناامید از نگه داشتن ملک انسانی خود هستند.
این آمریکای است که همانطور که در چند سال گذشته شاهد بودیم، تنها تعداد انگشت شماری از قضات دیوان عالی، که توسط یک سنای آشکارا بینماینده انتخاب شدهاند، میتوانند حقوقی را که از طریق چندین دهه مبارزه زنان، بیماران، کارگران، اقلیتها به دست آمدهاند، لغو کنند. و اتحادیه ها - و اغلب با حقوقی که همکاران عاقل تر و پیشینیانشان در دادگاه عالی به رسمیت شناخته و از آنها حمایت می کنند، نقض می کنند. دیده ایم
چگونه عدالت می تواند اجازه دهد که زمین ویران شود برای سود و باز کردن در به
شرکت ها برای تأثیرگذاری در انتخابات و قانون گذاری با تزریق عظیم پول.
این آمریکای است که در آن انباشت ناشایست ثروت در رأس آن منجر به نابرابری و ناامیدی نفس گیر در بخش های وسیعی از جمعیت می شود، با میلیون ها مرد و زن ناراضی که به دنبال نجات دهنده ای پوپولیست مصنوعی هستند تا آنها را نجات دهد. این آمریکای است که مناطق را کنترل می کند، اقلیت ها را محروم می کند و نفرت نژادی و احساسات ضد مهاجر را تحمل می کند. آمریکا که تمایلی به مهار خشونت پلیس و خشونت با سلاح در داخل ندارد، از دیکتاتورها و مستبدان خارج از کشور به عنوان بخشی از سیاست خارجی حمایت کرده است که عملاً در بیشتر تاریخ ما اتفاق نظر بود، صرف نظر از اینکه کدام حزب در قدرت بوده است.
آمریکائی که در آن تعداد شگفت انگیزی از مردان و زنان عادی، به دلیل دروغگویی های سریالی، وقتی نامزدشان شکست می خورد، به روند انتخابات بی اعتماد می شوند.
به تعویق انداختن رویارویی با علل ساختاری پشت این وضعیت بسیار آسان است، با توجه به اینکه ملت - از جمله قانونگذاران آن و دولت آینده بایدن هریس - باید با رکود اقتصادی بیامان، روابط بینالملل ناپایدار، فجایع زیست محیطی و عمومی قطبی شده و مهمتر از همه، یک بیماری همه گیر با سوء مدیریت جنایی.
اما آمریکاییها که با تجربه ضربهآمیز ترامپ نسبت به ضعفها و محدودیتهای دائمیتر سیستم حکومتی خود بیدار شدهاند، نباید این فرصت منحصربهفرد را برای مقابله همزمان با بحران دموکراسی هدر دهند، بحرانی که اگر به آن توجه نشود، همچنان جمهوری را به خطر میاندازد.
اگر ما سلطنت ترامپ را نه به عنوان یک امر دور از ذهن، بلکه بیان افراطی یک بیماری انباشته شده از بدو تولد کشور بدانیم که ریشه در پیچیدگی های تاریخ جمعی و DNA ما دارد، آنگاه شفای واقعی تنها زمانی آغاز می شود که ما مردم تصمیم بگیریم. برای ایجاد یک گذار بی پایان به یک دموکراسی فراگیر و فراگیر، دموکراسی که جرأت دارد هویت شکسته ملت را دوباره تصور کند. یک قانون اساسی جدید ایده آل خواهد بود، اما اگر غیرقابل اجراست، اجازه دهید حداقل یک گفتگوی گسترده در مورد چگونگی رویارویی با این بحران با چشم، قلب و عقل باز آغاز کنیم.
شاید به دلیل منشاء شیلیایی ام، من متقاعد شده ام که ما نیاز فوری به راه حل های اساسی و اصلاحات ریشه ای داریم، نه راه حل های مقطعی و جزئی. آمریکایی ها باید به داستان هشداری که شیلی برای ما ارسال می کند توجه کنند. در سال 1990، پس از 17 سال دیکتاتوری، شیلیایی ها حق تعیین سرنوشت خود را دوباره به دست آوردند، اما نتوانستند گام مهم بعدی را برای تحت فشار قرار دادن رهبران خود بردارند.
اصلاح اشتباهات گذشته و به سمت یک دموکراسی کامل حرکت کنیم.
بقایای رژیم قدیم زنده ماندندو تلاش ها برای اصلاحات ضروری اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را خفه کرد.
بدون آن اصلاحات، اکثریت مردم احساس می کردند که از جریان اصلی زندگی عمومی، گفتمان و اجماع کنار گذاشته شده اند و نسبت به خود دموکراسی بدبین تر می شوند. آنها هرچه بیشتر عصبانی می شدند
زمین آنها را تماشا کرد با نابرابری اقتصادی، با یک سیستم برای افراد ممتاز و سیستم دیگر برای کسانی که ابزار یا قدرتی ندارند که واقعاً شنیده شوند.
فقط اکنون، 30 سال بعد، با سوخت سال گذشته
قیام مردمی که تقریباً دولت را سرنگون کرد، آیا شیلی در جاده ای شروع کرده است
کنوانسیون قانون اساسی جایی که مردم تعیین خواهند کرد که چگونه می خواهند بر آنها حکومت کنند و به همان اندازه مهم، چگونه عدالت و برابری را که می خواهند به واقعیت تبدیل شود.
بیایید امیدوار باشیم که 30 سال طول نکشد و درد و رنج بسیار بیشتری طول نکشد تا مردم مقتدر آمریکا تشخیص دهند که زمان دستیابی به شکلی بالاتر از دموکراسی است که در نهایت وعده اتحاد کامل تر را محقق خواهد کرد.
آریل دورفمن نویسنده «مرگ و دوشیزه» است. جدیدترین کتابهای او رمان «Cautivos»، «شورش خرگوشها»، داستانی کودکانه، و «دفتر جبران خسارت»، رمانی در مورد آخرالزمان است. او با همسرش در شیلی و در دورهام، کارولینای شمالی زندگی می کند، جایی که او استاد ممتاز ادبیات در دانشگاه دوک است.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا