نوام چامسکی، استاد مؤسسه و پروفسور بازنشسته در گروه زبانشناسی و فلسفه در MIT است. تئوریهای او که بیشترین منبع زنده در جهان است، در زمینههای فلسفه تحلیلی، روانشناسی، زبان مدرن و علوم رایانه بسیار تأثیرگذار بوده است. او بیش از 100 کتاب در مورد بررسی رسانه ها، سیاست خارجی ایالات متحده، مسائل اجتماعی، تاریخ آمریکای لاتین و اروپا و غیره نوشته است.
ما در ماه می با پروفسور چامسکی در کمبریج ملاقات کردیم تا در مورد توسعه عصر هواپیماهای بدون سرنشین تحت ریاست جمهوری اوباما بحث کنیم.
* * * *
NC: همین امروز صبح در حال رانندگی بودم که اخبار NPR را گوش می کردم. این برنامه با اعلام بسیار هیجان انگیز شروع شد که صنعت هواپیماهای بدون سرنشین آنقدر سریع در حال انفجار است که کالج ها سعی می کنند برنامه های جدیدی را در دانشکده های مهندسی و غیره باز کنند و فناوری هواپیماهای بدون سرنشین را آموزش دهند زیرا این همان چیزی است که دانش آموزان به خاطر آن در حال تحصیل هستند. تعداد فوق العاده شغل در حال انجام است.
و درست است. اگر به گزارشهای عمومی نگاه کنید، میتوانید تصور کنید که گزارشهای محرمانه چیست. چند سالی است که شناخته شده است، اما بیشتر و بیشتر متوجه می شویم که هواپیماهای بدون سرنشین، برای یک چیز، در حال حاضر برای نظارت در اختیار ادارات پلیس قرار می گیرند. و آنها برای هر هدف ممکن طراحی می شوند. منظورم این است که از نظر تئوری، شاید از نظر عملی، شما میتوانید یک پهپاد به اندازه یک مگس داشته باشید که میتواند در آنجا وزوز کند [به پنجره اشاره میکند] و به آنچه در مورد آن صحبت میکنیم گوش میدهد. و من شک دارم که خیلی طول نمی کشد تا این واقع بینانه شود.
و البته از آنها برای ترور استفاده می شود. یک کمپین ترور جهانی در جریان است که وقتی به نحوه انجام آن نگاه می کنید بسیار جالب است. فکر می کنم همه صفحه اول آن را خوانده اند la نیویورک تایمز داستان، که کم و بیش از کاخ سفید درز کرده است، زیرا آنها ظاهراً به نحوه عملکرد کمپین ترور جهانی افتخار می کنند. اساساً رئیس جمهور اوباما و مشاور امنیت ملی او، جان برنان، که اکنون رئیس سیا است، صبح دور هم جمع می شوند. و برنان ظاهرا یک کشیش سابق است. آنها در مورد سنت آگوستین و نظریه جنگ عادلانه او صحبت می کنند و سپس تصمیم می گیرند که امروز چه کسی کشته شود.
و معیارها بسیار جالب هستند. به عنوان مثال، اگر مثلاً در یمن، گروهی از مردان توسط یک پهپاد در حال مونتاژ در نزدیکی یک کامیون مشاهده شوند، این امکان وجود دارد که آنها قصد انجام کاری را داشته باشند که به ما آسیب برساند، پس چرا ما مطمئن نمی شویم و آنها را نمی کشیم؟ و چیزهای دیگری مانند آن وجود دارد.
و سؤالاتی در مورد اینکه چه اتفاقی برای روند دادرسی افتاد، که ظاهراً اساس قانون آمریکاست - در واقع به مگنا کارتا، 800 سال پیش برمیگردد - در مورد آن چطور؟ و وزارت دادگستری پاسخ داد. هولدر، دادستان کل گفت که آنها در حال دریافت روند مناسب هستند زیرا "در قوه مجریه بحث شده است." پادشاه جان در قرن سیزدهم، که مجبور شد Magna Carta را امضا کند، از این پاسخ خوشش می آمد. اما این جایی است که ما در حال حرکت هستیم. پایه های قانون مدنی به سادگی در حال پاره پاره شدن است. این تنها مورد نیست، اما چشمگیرترین مورد است.
و واکنش ها بسیار جالب است. این به شما چیزهای زیادی در مورد ذهنیت کشور می گوید. بنابراین از یکی از ستونها، فکر میکنم جو کلین، یک ستوننویس لیبرال برای یکی از مجلات، در مورد موردی پرسیده شد که در آن چهار دختر کوچک در اثر حمله هواپیمای بدون سرنشین کشته شدند. و پاسخ او چیزی شبیه به این بود: "خب، بهتر است که دختران آنها کشته شوند تا دختران ما" بنابراین به عبارت دیگر، شاید این مانع از چیزی شود که در نهایت به ما آسیب برساند.
در منشور سازمان ملل متحد شرطی وجود دارد که استفاده از زور را بدون مجوز شورای امنیت مجاز میداند. استثناء محدود در ماده 51. اما به طور خاص به "حمله قریب الوقوع" اشاره دارد که یا در حال انجام است یا قریب الوقوع است به قدری واضح که هیچ زمانی برای تأمل وجود ندارد. این دکترینی است که به دانیل وبستر برمی گردد، دکترین کارولین، که این شرایط را مشخص می کند. که تکه تکه شده است نه فقط پهپادها، بلکه برای مدت طولانی حمله می کنند.
و به آرامی پایه های آزادی پاره پاره می شود و از هم می پاشد. در واقع اسکات شین، یکی از نویسندگان بار داستان، مقاله ای در پاسخ به انتقادات مختلفی که ظاهر شد نوشت. پایان او فکر کردم کاملا مناسب بود او چیزی شبیه این گفت: "ببین، بهتر از درسدن است." اینطور نیست؟ آره از درسدن بهتره بنابراین این نوار است: ما نمی خواهیم همه چیز را کاملاً نابود کنیم. ما فقط آنها را می کشیم زیرا ممکن است روزی به ما آسیب برسانند. شاید. در ضمن خب البته ما باهاشون چیکار میکنیم؟
من فکر میکنم همه چیز از آن گرفته تا سیستمهای نظارتی که مقیاس و ویژگی غیرقابل تصوری خواهند داشت. و البته اکنون داده ها را می توان بی نهایت جمع آوری کرد. در واقع اوباما ظاهرا دارای یک سیستم ذخیره سازی داده ها در یوتا ساخته می شود جایی که انواع داده ها در آن ریخته می شود. چه کسی چه می داند؟ احتمالاً تمام ایمیلهای شما، تمام مکالمات تلفنی شما، روزی چیزی که به مردم در خیابانها میگویید، جایی که اخیراً بودهاید، میدانید که با چه کسی صحبت میکنید، احتمالاً تعداد زیادی از این چیزها وجود خواهد داشت. یعنی چیزی؟ در واقع، احتمالاً نه به اندازه ای که بسیاری از مردم می ترسند. من فکر نمی کنم که این داده ها واقعا قابل استفاده باشند. در واقع فکر میکنم، من گمان میکنم که فقط برای یک هدف قابل استفاده باشد: اگر دولت به یک دلیل یا آن دلیل به کسی حمله کند. آنها می خواهند چیزی در مورد این مرد بدانند، خوب، سپس می توانند اطلاعاتی در مورد او پیدا کنند. اما فراتر از آن، تاریخ و تجربه نشان میدهد که کار زیادی نمیتوان در مورد آن انجام داد.
حتی 40 سال پیش، 50 سال پیش - من در آن زمان در محاکمه های مقاومت در برابر جنگ ویتنام شرکت داشتم. من در یکی از محاکمهها یک شریک توطئهنشده بدون اتهام بودم، خودم برای محاکمه آمدم و محاکمههای دیگر را دنبال کردم. من باید با دقت به نحوه پیگرد قانونی بر اساس داده های FBI درباره افراد نگاه کنم. آنها کمیک بودند. منظورم این است که مواردی وجود داشت که افراد اشتباهی را انتخاب کردند. آنها یک نفر را انتخاب کردند، منظور آنها شخص دیگری بود. در یکی از محاکمه ها، مدام با مردی به نام هرشل کومینسکی اشتباه گرفته می شدم. آنها هرگز نتوانستند اسامی یهودیان را به درستی بیان کنند. باور نکردنی. در واقع، در محاکمه اسپاک آنها واقعاً دو نفر را عصبانی کردند: مارک راسکین، که او را محاکمه کردند و او نمیخواست محاکمه شود، و آرت واسکو، که میخواست محاکمه شود و او را محاکمه نکردند. ممکن است واسکو همان شخصی باشد که آنها به دنبالش بودند، اما نتوانستند او را از راسکین تشخیص دهند. و آنها فقط نمی توانستند پرونده ها را کنار هم بگذارند.
دادگاه اسپاک یک مورد بسیار جالب است. من آن یکی را از نزدیک دنبال کردم. این همان جایی است که من یک همدست بدون مجرمیت بودم، بنابراین با تیم دفاعی نشسته بودم، با وکلا صحبت می کردم و همه افراد را می شناختم. دادستان که FBI است، چنان پرونده فاسدی را در دادسرا مطرح کرد که دفاع تصمیم گرفت فقط استراحت کند. آنها دفاع نکردند، زیرا دفاع فقط چیزهایی را که آنها پیدا نکرده بودند به هم گره می زد. این یک محاکمه توطئه بود. تنها کاری که آنها باید انجام می دادند این بود که چیزها را به هم گره بزنند. و شفاف بود زیرا همه چیز کاملاً علنی اتفاق می افتاد. این تمام نکته بود. و FBI ظاهراً به سادگی هر چیزی را که عمومی بود نادیده می گرفت، و آن را باور نمی کرد، که تقریباً تمام چیزی بود که وجود داشت. تقریباً همه وجود داشت. نه همه چیز. و به دنبال نوعی ارتباط مخفیانه با چه کسی، چه می داند، کره شمالی یا هر چیزی که در ذهنشان بود.
اما در اینجا آنها اطلاعات زیادی دارند، درست در مقابل چشمانشان و نمی دانند چگونه از آن استفاده کنند. و من فکر می کنم که بسیار زیاد است.
SG: بازگشت به آن نیویورک تایمز مقاله ای که به آن اشاره کردید: روندی که در پس «فهرست کشتار» و جلساتی که توسط پنتاگون اداره می شود را مشخص می کند، جایی که آنها تعیین می کنند که آیا می توان نامی اضافه کرد. بهطور سنتی، روسای جمهور از عملیاتهای قانونی مبهم سیا فاصله گرفتهاند. اما بار مقاله می گوید که اوباما مرجع نهایی نامی است که به لیست اضافه می شود. آیا می توانید در مورد وجود لیست و اینکه اوباما چقدر به این روند نزدیک است، نظر دهید؟
NC: خب هر کدام از این لیست ها باید مورد انتقاد شدید قرار گیرد. از جمله لیست تروریستی. اکنون لیستی از تروریست ها وجود دارد، می دانید، لیست تروریستی وزارت امور خارجه. فقط یک روز به آن نگاه کنید. نلسون ماندلا در این لیست بود تا چهار سال پیش دلیلی وجود دارد: رونالد ریگان از حامیان جدی آپارتاید بود، و یکی از آخرین، عملا تا پایان. و مطمئناً در پایان دوره خود، به حمایت از رژیم آپارتاید ادامه داد. در سال 1988 ANC، کنگره ملی آفریقای ماندلا، به عنوان یکی از بدنام ترین گروه های تروریستی در جهان اعلام شد.
بنابراین این توجیهی برای حمایت از رژیم آپارتاید است: این بخشی از جنگ ریگان علیه تروریسم است. او کسی بود که به تروریسم اعلام جنگ کرد، نه بوش. بخشی از آن این بود که "ما باید از رژیم سفید در برابر تروریست های ANC دفاع کنیم." سپس ماندلا در لیست ماند. تنها در چند سال گذشته است که او می تواند بدون مجوز خاص به ایالات متحده سفر کند.
این لیست تروریستی است. موارد دیگری نیز وجود دارد. پس مثلا صدام حسین را در نظر بگیرید. صدام حسین رسما یک تروریست در نظر گرفته شده بود. او در سال 1982 توسط رونالد ریگان و دولتش از لیست خارج شد، زیرا ایالات متحده می خواست به صدام کمک و حمایت کند - که اتفاقاً آنها انجام دادند و سعی کردند همه چیز را پنهان کنند. اما، خوب، پس او از لیست خارج شده است. جای خالی دارند. پس چه کار می کنند؟ آنها کوبا را به پا کردند.
اول از همه، کوبا از زمانی که کندی جنگ تروریستی خود را علیه کوبا آغاز کرد، بیش از مجموع سایر نقاط جهان هدف تروریسم بین المللی قرار گرفته بود. اما در واقع در اواخر دهه 70 به اوج خود رسید. سرنگونی یک هواپیمای مسافربری و کشته شدن 70 نفر, منفجر کردن سفارتخانه ها، همه جور چیز. بنابراین این کشوری است که بیش از هر کس دیگری هدف تروریسم است و آنها در لیست تروریستی قرار می گیرند تا جایگزین صدام حسین شوند، که ما [بعدها] باید او را از بین ببریم زیرا نمی خواهیم از او حمایت کنیم.
چیزی که به شما میگوید کاملاً باورنکردنی است اگر به آن فکر کنید. البته، هرگز در مورد آن بحث نمیشود، که به شما چیزی میگوید. اما این همان سوالی است که ما باید در مورد لیست تروریستی بپرسیم: چه کسی و چرا در آن است؟ به علاوه چه توجیهی دارد؟
این یک تصمیم در قوه مجریه دولت است که مشمول بررسی قضایی یا هر گونه بررسی دیگری نیست. آنها می گویند: "شما در لیست تروریستی هستید!" خوب. شما هدف هر چیزی هستید
و لیست های دیگر نیز مانند آن هستند. لیست های معروف مک کارتی نمونه های کوچکی هستند. اینها نمونههای جدی هستند، اینها فهرستهای رسمی دولتی هستند. بنابراین برای شروع، باید این ایده را کنار بگذاریم که هر گونه حرمت، حتی مرجعیت، در فهرست وجود دارد. وجود ندارد. اینها صرفاً تصمیمات دولتی به میل قوه مجریه به هر دلیلی است. نه چیزی که هیچ وقت برایش احترام قائل نیستی. مطمئناً در این مورد نه.
SGآیا در آیندهای دور، آیا میتوان مستقیماً به دلیل ارتباط نزدیک اوباما با فهرست کشتار، از نظر قانونی مقصر بود؟
NC: مطمئنم که میدونه من گمان میکنم این یکی از دلایلی است که او در مورد تبرئه همه دولتهای قبلی بسیار دقیق عمل کرده است. بنابراین، دیک چنی یا جورج بوش یا رامسفلد به دلیل شکنجه محاکمه نمی شوند، چه رسد به تجاوز. ما حتی نمی توانیم در مورد آن صحبت کنیم. ظاهراً ایالات متحده فقط از هرگونه اتهام تجاوز معاف است.
در واقع، خیلی شناخته شده نیست، اما در دهه 40 ایالات متحده خود را معاف می کرد. بنابراین، ایالات متحده به تأسیس دادگاه جهانی مدرن در سال 1946 کمک کرد، اما این شرط را اضافه کرد: اینکه ایالات متحده نمی تواند به نقض معاهدات بین المللی متهم شود. البته آنچه آنها در ذهن داشتند منشور سازمان ملل بود که پایه و اساس حقوق بین الملل مدرن است. و منشور OAS، منشور سازمان کشورهای آمریکایی. منشور OAS بیانیه بسیار قوی دارد که آنها از هر کشور آمریکای لاتین خواستار مخالفت با هرگونه مداخله هستند. واضح است که ایالات متحده با آن محدود نمی شد. و منشور سازمان ملل به همراه اصل نورنبرگ که وارد آن شد، تجاوز را محکوم کرد که کاملاً به خوبی تعریف شده است. و آنها البته این را فهمیدند. آنها میتوانستند سخنان دادستان رابرت جکسون، دادستان ویژه ایالات متحده در نورنبرگ را بخوانند، که بسیار شیوا در دادگاه صحبت کرد و گفت زمانی که مجازات اعدام را برای مردم صادر کردند، عمدتاً به دلیل ارتکاب آنچه که آنها «عالیترین جنایت بینالمللی» میدانستند. پرخاشگری، اما بسیاری دیگر - اینکه آنها "یک جام زهرآلود به این افراد می دادند و اگر جرعه جرعه ای از آن بنوشیم، باید مشمول همان قضاوت شویم وگرنه کل دادرسی مسخره است." خوب گفته نشده، اما باید واضح باشد. اما یک رزرو وجود دارد که ایالات متحده را مستثنی میکند.
در واقع، ایالات متحده از سایر معاهدات نیز مستثنی است. اساسا همه. اگر به معدود کنوانسیونهای بینالمللی که امضا و تصویب شدهاند نگاهی بیندازید، تقریباً همیشه یک استثنا دارند که میگوید «برای ایالات متحده قابل اعمال نیست». به آن غیر خوداجرایی می گویند. به این معنی که این امر نیاز به قانون خاصی دارد تا آن را دقیق کند. برای مثال، این موضوع در مورد کنوانسیون نسل کشی صادق است. و در دادگاه مطرح شد. پس از بمباران یوگسلاوی در سال 1999، یوگسلاوی علیه ناتو به دادگاه متهم شد و دادگاه این اتهام را پذیرفت. قوانین دادگاه این است که یک ایالت فقط در صورتی مشمول اتهام می شود که صلاحیت دادگاه را بپذیرد. و کشورهای ناتو همگی صلاحیت دادگاه را پذیرفتند، به استثنای یک استثنا. ایالات متحده خطاب به دادگاه گفت که ایالات متحده مشمول کنوانسیون نسل کشی نیست. یکی از اتهامات نسل کشی بود. بنابراین ایالات متحده به دلیل معافیت معمول ما مشمول کنوانسیون نسل کشی نیست.
بنابراین مصونیت از تعقیب فقط اعمال نمی شود، و البته فرهنگ - حتی نمی توان آن را در فرهنگ تصور کرد، که اظهار نظر جالبی در مورد فرهنگ است. اما حتی به طور قانونی.
در واقع، همین سوال ممکن است در مورد شکنجه نیز مطرح شود. دولت بوش به طور گسترده و برجسته متهم به اجرای شکنجه شده است. اما اگر روزی محاکمه شود، فکر میکنم یک وکیل مدافع ممکن است موضعی اتخاذ کند: ایالات متحده هرگز واقعاً کنوانسیون شکنجه سازمان ملل را امضا نکرده است. آن را امضا و تصویب کرد، اما تنها پس از بازنویسی توسط سنا. و به طور خاص بازنویسی شد تا اشکال شکنجه مورد استفاده سیا را که آنها از KGB روسیه به عاریت گرفته بودند حذف کنند.
آلفرد مک کوی، یکی از دانشمندان برجسته که با شکنجه سروکار داشته است، به خوبی آن را مطالعه کرده است. او اشاره می کند که KGB/CIA شکنجه می کند، آنها ظاهراً کشف کرده اند که بهترین راه برای تبدیل یک فرد به سبزی چیزی است که به آن می گویند:شکنجه روحی" نه الکترود دستگاه تناسلی، بلکه چیزهایی که در گوانتانامو و ابوغریب می بینید که به آنها شکنجه های روحی می گویند. آنها اساساً روی بدن اثری از خود باقی نمی گذارند. این بهترین راه است و ما آنها را انجام می دهیم. در واقع، ما این کار را همیشه در زندانهای سوپرمکس انجام میدهیم. و بنابراین، این معاهده بازنویسی شد تا از کارهایی که سیا انجام میدهد و ما انجام میدهیم و در واقع بهطور معمول در داخل کشور انجام میدهیم، کنار گذاشته شود، اگرچه این اتفاق نیفتاد. و فکر می کنم در دوره کلینتون، پس از آن در قوانین داخلی امضا شد.
پس آیا دولت بوش بر اساس قوانین بین المللی حتی در مورد شکنجه مجرم است؟ کاملا مشخص نیست در واقع کاملاً مشخص نیست که چه کسی خواهد بود. برای بازگشت به سوال اصلی شما، من فکر میکنم اوباما دلایل جدی دارد تا مطمئن شود، همانطور که میگوید، «زمان نگاه کردن به جلو است، نه به عقب». این موقعیت استاندارد یک جنایتکار است.
SG: در برخی از اسنادی که در ماه گذشته لو رفته و به دست آمده اند، یکی از موارد منتشر شده در بار و در مک کلاچی درباره اینکه سیا چگونه استفاده خود از سایت های سیاه را تا حدی به دلیل ترس از پیگرد قانونی کاهش داده است، صحبت کرد که ممکن است مقامات آنها به عنوان جنایتکاران جنگی متهم شوند. بنابراین با توجه به آنچه که شما توضیح دادید، چرا سیا به اندازه کافی از تنظیم سیاست های خود می ترسد؟
NC: خب، چیزی که آنها از آن می ترسند، من شک دارم، چیزهایی است که هنری کیسینجر ظاهراً میترسد زمانی که به خارج از کشور سفر می کند. مفهومی از «صلاحیت جهانی» وجود دارد که بسیار رایج است. این بدان معناست که اگر یک جنایتکار جنگی، شخصی که مرتکب جنایات جنگی واقعاً جدی، جنایات بزرگ - لازم نیست جنایت جنگی باشد - به قلمرو شما برسد، آن کشور حق دارد او را به روند قضایی بکشاند. و به آن "صلاحیت جهانی" می گویند. این به نوعی حوزه ای مبهم از امور بین المللی است، اما اعمال شده است. پرونده پینوشه در لندن یک مورد معروف بود. دادگاه بریتانیا تصمیم گرفت که بله، آنها حق دارند او را برای محاکمه به شیلی بازگردانند.
و موارد دیگری نیز وجود دارد. برای مثال، اخیراً مواردی وجود دارد که مقامات بلندپایه اسرائیل از آمدن به لندن احتیاط کردهاند، و در برخی موارد سفرهای آنها متوقف شده است زیرا ممکن است تحت صلاحیت جهانی باشند. و حداقل گزارش شده است که همین امر در مورد برخی از نگرانیهای کیسینجر نیز صادق است. و من فکر می کنم که احتمالاً این همان چیزی است که او به آن اشاره می کند. شما نمی توانید مطمئن باشید که. . . می دانید، قدرت در جهان متنوع تر می شود. ایالات متحده هنوز به شدت قدرتمند است، اما هیچ چیز مانند گذشته نیست. نمونه های زیادی از آن وجود دارد. و نمی توانید مطمئن باشید که دیگران چه خواهند کرد.
و یک نمونه بارز از محدودیتهای قدرت ایالات متحده در این زمینه در مطالعهای که گزارش شد به دست آمد، اما من فکر نمیکنم که بخش واقعاً مهم آن گزارش شده باشد - این مطالعه ای در مورد جهانی شدن شکنجه چند هفته پیش توسط انجمن جامعه باز منتشر شد. آن را در مطبوعات خواهید یافت. این یک مطالعه در مورد ترجمه بود. اتفاقاً بازپرداخت یک جرم بزرگ است که باز هم به صراحت به Magna Carta برمی گردد. فرستادن مردم به آن سوی دریاها برای شکنجه. اما اکنون این یک سیاست باز است. و این مطالعه ای بود که کدام کشورها در آن شرکت داشتند. و معلوم شد که بیش از 50 کشور، بیشتر اروپا، خاورمیانه، جایی که آنها را برای شکنجه فرستاده بودند. جایی که دیکتاتورها بودند، آسیا و آفریقا. یک قاره کاملاً گم شده بود. هیچ کشوری حاضر به مشارکت در این جنایت بزرگ نبود: آمریکای لاتین. و یک نفر به این موضوع اشاره کرد، گرگ گراندین، یک آمریکایی لاتین در دانشگاه نیویورک، اما او تنها کسی است که من دیدم که به آن اشاره کرد.
این فوق العاده مهم است آمریکای لاتین قبلا "حیاط خلوت" بود. آنها به آنچه ما گفتیم عمل کردند وگرنه دولتها را سرنگون کردیم. خوب، علاوه بر این، در این سال ها یکی از مراکز جهانی شکنجه بود. اما اکنون قدرت ایالات متحده به اندازه کافی کاهش یافته است به طوری که سنتی ترین و قابل اعتمادترین خدمتگزاران به سادگی نه می گویند. چشمگیر است و این تنها مثال نیست. بنابراین، با بازگشت به حوزه قضایی جهانی، نمیتوانید مطمئن باشید که دیگران چه خواهند کرد.
می دانید، باید بگویم که من هرگز انتظار زیادی از اوباما نداشتم، حقیقت را به شما بگویم، اما تنها چیزی که من را شگفت زده کرد، حملات بی امان به آزادی های مدنی است. من فقط آنها را درک نمی کنم.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا