ما با در نظر گرفتن چهار موضوع حیاتی که باید در دستور کار کسانی قرار گیرد که به چشمانداز آیندهای شایسته اهمیت میدهند، شروع کردیم. دو مورد از آنها به معنای واقعی کلمه برای بقا هستند: جنگ هسته ای و فاجعه زیست محیطی. اولین خطر همیشه وجود دارد، فراتر از تصور، و اصولاً قابل اجتناب است. راه های عملی برای ادامه درک شده است. دومی طولانیمدت است و در مورد اینکه چگونه میتوان از یک بحران جدی جلوگیری کرد، یا حداقل آن را کاهش داد، ابهامات زیادی وجود دارد، اگرچه به اندازه کافی واضح است که هرچه تاخیر در رویارویی با وظایف طولانیتر شود، دشوارتر خواهند شد. و دوباره، اقدامات معقول برای ادامه به خوبی شناخته شده است. سومین بحران بزرگ این است که دولت ابرقدرت جهانی به گونهای عمل میکند که این تهدیدها و سایر تهدیدها مانند تهدید تروریسم توسط دشمنان را تقویت کند. این نتیجه که متأسفانه بسیار معتبر است، چهارمین مسئله مهم را برجسته می کند: کسری فزاینده دموکراتیک، شکاف بین اراده عمومی و سیاست عمومی، نشانه ای از شکست روزافزون نهادهای دموکراتیک رسمی در عملکردی که در یک فرهنگ دموکراتیک با سرزندگی و جوهر این موضوع آخر هم تهدیدکننده است و هم امیدوارکننده. تهدید کننده است زیرا خطرات ناشی از سه بحران قریب الوقوع اول را افزایش می دهد، جدای از اینکه به خودی خود غیر قابل تحمل است. امیدوارکننده است زیرا میتوان بر آن غلبه کرد، و باز هم، راههای عملی برای ادامه به خوبی درک شدهاند، و اغلب در شرایط بسیار دشوارتر از شرایطی که در جوامع صنعتی امروز با آن مواجه هستند، اجرا شدهاند.
هیچ کس که با تاریخ آشنا باشد نباید تعجب کند که کسری فزاینده دموکراتیک در داخل با اعلام مأموریت های مسیحایی برای آوردن دموکراسی به جهانی رنج دیده همراه است. اعلامیه های نیت شریف توسط سیستم های قدرت به ندرت ساختگی کامل است و در این مورد نیز همین امر صادق است. تحت برخی شرایط، اشکال دموکراسی قابل قبول است. در خارج از کشور، همانطور که محقق برجسته "ترویج دموکراسی" از تحقیقات خود نتیجه می گیرد، "خط قوی از تداوم" را می یابیم که تا لحظه کنونی امتداد دارد: دموکراسی گاهی قابل قبول است، اما اگر و تنها در صورتی که با استراتژی و استراتژی سازگار باشد. منافع اقتصادی (توماس کاروترز). تقریباً همین امر در داخل کشور نیز صدق میکند، جایی که دموکراسی از آنجایی که «از اقلیت مجلل در برابر اکثریت محافظت میکند» به قدرت و امتیاز ارزش داده میشود، همانطور که مدیسون معتقد بود.
همانطور که خط قوی تداوم نشان می دهد، طیف برنامه ریزی خط مشی باریک است. معضل اساسی که سیاستگذاران با آن مواجه هستند، گاهی اوقات به طور صریح در افراط گرایی لیبرال خود به رسمیت شناخته می شود، برای مثال، رابرت پاستور، مشاور امنیت ملی رئیس جمهور کارتر در آمریکای لاتین. او توضیح داد که چرا دولت مجبور شد از رژیم قاتل و فاسد سوموزا در نیکاراگوئه حمایت کند، و زمانی که این امر غیرممکن شد، حداقل تلاش کرد تا گارد ملی آموزش دیده توسط ایالات متحده را حفظ کند، حتی زمانی که مردم را با خشونتی که یک ملت معمولاً در اختیار دارد قتل عام می کرد. برای دشمنش، که حدود 40,000 نفر را کشت. دلیل آن هم همان دلیل آشنا بود: «ایالات متحده نمیخواست نیکاراگوئه یا دیگر کشورهای منطقه را کنترل کند، اما نمیخواست تحولات از کنترل خارج شود. از نیکاراگوئهها میخواست که مستقل عمل کنند، مگر در مواردی که انجام این کار بر منافع ایالات متحده تأثیر منفی بگذارد. جنگ سرد به ندرت مرتبط بود، اما یک بار دیگر می یابیم که اصل عملیاتی غالب در طول تاریخ به وفور نشان داده شده است.
معضلات مشابهی با برنامه ریزان دولت بوش پس از حمله به عراق مواجه شد. آنها از عراقی ها می خواهند که «به طور مستقل عمل کنند، مگر در مواردی که انجام این کار بر منافع ایالات متحده تأثیر منفی بگذارد». بنابراین عراق باید دارای حاکمیت و دموکراتیک باشد، اما در محدوده. باید به نحوی به عنوان یک دولت مشتری مطیع ساخته شود، بسیار شبیه به نظم سنتی در آمریکای مرکزی، جایی که تجربیاتی که برنامه ریزان سیاست خارجی را شکل می دهند، غنی ترین و آموزنده ترین هستند. این تجارب به ویژه برای دولت کنونی، با ریشههای محکم آن در سالهای بیرحمانه و وحشی ریگان، زمانی که برنامههای «تقویت دموکراسی» توانستند «نظم اساسی... جوامع کاملا غیر دموکراتیک» را بازگردانند، زنده هستند، و تنها «محدود و بالا» را تحمل میکردند. -کاهش اشکال تغییر دموکراتیک که خطر برهم زدن ساختارهای سنتی قدرت را که ایالات متحده از دیرباز با آن متحد بوده است را به همراه نداشته باشد. در طول تاریخ ناآشنا بوده و به نقطه مقابل ساختارهای نهادی مدرن رسیده است. کرملین میتوانست ماهوارههایی را که توسط نیروهای سیاسی و نظامی داخلی اداره میشد، با مشت آهنین در صورت نیاز حفظ کند. آلمان در اروپای اشغالی حتی زمانی که در حال جنگ بود، توانست همین کار را انجام دهد، همانطور که ژاپن فاشیست در منچوری (مانچوکوئو آن) انجام داد. ایتالیای فاشیستی در شمال آفریقا در حالی که نسل کشی مجازی انجام می داد به نتایج مشابهی دست یافت که به هیچ وجه به وجهه مطلوب آن در غرب لطمه ای وارد نکرد و احتمالاً الهام بخش هیتلر بود: به عنوان مثال در لیبی از 1929-1933، کارزاری که با وحشیگری وحشیانه وصف ناپذیر و پاکسازی قومی علیه یک بزرگ انجام شد. مقیاس نظامهای سنتی امپراتوری و استعماری نو تغییرات بسیاری را در موضوعات مشابه نشان میدهند.
ثابت شده است که دستیابی به اهداف سنتی در عراق، علیرغم شرایط غیرعادی مساعد، که قبلاً بررسی شد، بسیار دشوار است. معضل ترکیب مقداری از استقلال با کنترل قاطع به شکل واضحی در مدت کوتاهی پس از تهاجم به وجود آمد، زیرا مقاومت تودهای غیرخشونتآمیز مهاجمان را وادار کرد تا ابتکار عمل عراق را بسیار بیشتر از آنچه پیشبینی میکردند یا میخواستند بپذیرند. این نتیجه حتی شروع به برانگیختن چشمانداز کابوسآمیز کرد که یک عراق کم و بیش دموکراتیک و مستقل، جای خود را در یک اتحاد شیعی سست متشکل از ایران، عراق شیعه، و احتمالاً مناطق تحت تسلط شیعیان عربستان سعودی که بیشتر نفت جهان را کنترل میکنند، به وجود آورد. و مستقل از واشنگتن. حتی فکر چنین نتیجه ای خاطرات هیستری نزدیک به ناسیونالیسم سکولار به رهبری ناصر را در سال 1958 تداعی می کند، به ویژه زمانی که عراق از سلطه انگلیسی-آمریکایی ها بر منابع عظیم انرژی خاورمیانه رهایی یافت. بیم آن می رفت که «سرایت» حتی به عربستان سعودی سرایت کند، جایی که رژیم بنیادگرای افراطی وظیفه دارد اطمینان حاصل کند که این «منبع عظیم قدرت استراتژیک»، «یکی از بزرگترین جوایز مادی در تاریخ جهان»، همچنان در آن باقی بماند. دست های آمریکا هنوز هم این نقش را ایفا می کند، اما با افزایش عدم اطمینان.
حتی می تواند بدتر شود. تلاش های اختصاصی واشنگتن برای مجازات ایران به دلیل سرنگونی ظلم شاه در سال 1979 ممکن است نتیجه معکوس داشته باشد. ایران گزینه هایی دارد ایران ممکن است امید خود را مبنی بر مستقل شدن اروپا از ایالات متحده از دست بدهد و به سمت شرق بچرخد. اگر این اتفاق بیفتد، ایران دلایلی خواهد داشت که به ندرت در تفسیر غربی ها درباره رویارویی بر سر برنامه های غنی سازی اورانیوم ایران بحث شده است. در یک استراحت نادر از سکوت، دلایل توسط سلیگ هریسون، متخصص برجسته در این موضوعات مورد بحث قرار می گیرد. هریسون میگوید: «مذاکرات هستهای ایران و اتحادیه اروپا بر اساس معاملهای بود که اتحادیه اروپا که توسط آمریکا عقبنشینی کرده بود، نتوانست به آن عمل کند.»
ایران موافقت کرد که تلاشهای غنیسازی اورانیوم خود را بهطور موقت در انتظار نتیجه مذاکرات درباره ممنوعیت دائمی غنیسازی متوقف کند. اتحادیه اروپا متعهد شد که در ازای ممنوعیت دائمی، پیشنهادهایی برای مشوق های اقتصادی و تضمین های امنیتی ارائه کند، اما متعاقبا از بحث در مورد مسائل امنیتی خودداری کرد. زبان بیانیه مشترک که مذاکرات را در 14 نوامبر 2004 آغاز کرد، بدون ابهام بود. در این بیانیه آمده است: «یک توافق قابل قبول دوجانبه، نه تنها «ضمانتهای عینی» را ارائه میکند که برنامه هستهای ایران «انحصاراً برای مقاصد صلحآمیز است»، بلکه «به طور مساوی تعهدات قاطعانهای را در مورد مسائل امنیتی ارائه میکند».
عبارت «مسائل امنیتی» اشارهای پنهانی به تهدیدات آمریکا و اسرائیل برای بمباران ایران و آمادگیهای عمومی برای انجام چنین حملهای است. مدلی که مرتباً ارائه میشود، بمباران رآکتور هستهای اوسیراک عراق در سال 1981 توسط اسرائیل است، که به نظر میرسد آغازگر برنامههای تسلیحات هستهای صدام بوده است. هر گونه تلاش برای اجرای طرح های مشابه علیه ایران می تواند منجر به خشونت فوری شود، همانطور که مطمئنا در واشنگتن درک می شود. مقتدی صدر، روحانی بانفوذ شیعه در سفر به تهران هشدار داد که شبه نظامیان او در صورت هرگونه حمله از ایران دفاع خواهند کرد، واشنگتن پست گزارش داد که «یکی از قویترین نشانههای تاکنون» است، «اینکه عراق میتواند به میدان جنگ در هر غربی تبدیل شود. درگیری با ایران، ایجاد شبح شبهنظامیان شیعه عراقی - یا شاید حتی ارتش تحت سلطه شیعیان آموزش دیده توسط ایالات متحده - با همدردی با ایران، با نیروهای آمریکایی در اینجا مقابله کنند. بلوک صدر که در انتخابات دسامبر 2005 دستاوردهای قابل توجهی به دست آورد، ممکن است به زودی به قدرتمندترین نیروی سیاسی واحد در عراق تبدیل شود. این گروه آگاهانه الگوی سایر گروههای اسلامگرای موفق مانند حماس در فلسطین را دنبال میکند که مقاومت قوی در برابر اشغال نظامی را با سازماندهی اجتماعی مردمی و خدمت به فقرا ترکیب میکند.
عدم تمایل واشنگتن به بررسی مسائل امنیتی منطقه ای که اروپا آن را تحمل می کند، چیز جدیدی نیست، نه فقط در مورد ایران. از زمانی که صدام در سال 1990 دشمن شد، بارها و بارها در رویارویی با عراق و با پیامدهای جدی بروز کرده است. بررسی بر خلاف توافقات قطعی و قطعنامه های شورای امنیت. فراتر از آن، چیزی در کمین است که هریسون به درستی آن را «مشکل اصلی پیش روی رژیم جهانی منع گسترش سلاحهای هستهای» توصیف میکند: شکست دولتهای هستهای در عمل به تعهدات NPT خود برای حذف تدریجی سلاحهای هستهای خود - و در مورد واشنگتن، رسمی. رد تعهد
برخلاف اروپا، چین از ترساندن واشنگتن خودداری میکند، که دلیل اصلی ترس فزاینده چین از سوی برنامهریزان آمریکایی است، که یک معضل نیز ایجاد میکند: اتکای شرکتهای ایالات متحده به چین بهعنوان پلتفرم صادراتی و رو به رشد، مانع از گامهای رو به رویارویی میشود. گزارش شده است که بازار و همچنین ذخایر مالی چین در مقیاس به ژاپن نزدیک می شوند. بیشتر نفت ایران در حال حاضر به چین می رود و چین سلاح هایی را به ایران می دهد که احتمالاً هر دو کشور آن را بازدارنده در برابر طرح های ایالات متحده می دانند. فایننشال تایمز گزارش می دهد که هنوز برای واشنگتن ناراحت کننده تر این واقعیت است که «روابط چین و عربستان به طور چشمگیری توسعه یافته است»، از جمله کمک نظامی چین به عربستان سعودی و حقوق اکتشاف گاز برای چین. تا سال 2005، عربستان سعودی حدود 17 درصد از واردات نفت چین را تامین می کرد. شرکت های نفتی چین و عربستان سعودی قراردادهایی را برای حفاری و ساخت یک پالایشگاه بزرگ (با شریک اکسون موبیل) امضا کرده اند. وال استریت ژورنال گزارش داد که انتظار می رفت دیدار ژانویه 2006 ملک عبدالله پادشاه عربستان از پکن منجر به یک یادداشت تفاهم بین چین و عربستان شود که در آن خواستار "افزایش همکاری و سرمایه گذاری بین دو کشور در نفت، گاز طبیعی و سرمایه گذاری" شد.
ایجاز احمد، تحلیلگر هندی، اظهار می دارد که ایران می تواند در دهه آینده به عنوان محور مجازی در شکل گیری آنچه که چین و روسیه به عنوان شبکه امنیت انرژی آسیایی کاملاً ضروری در نظر گرفته اند، برای شکستن کنترل غرب بر جهان ظاهر شود. تامین انرژی و تضمین انقلاب بزرگ صنعتی آسیا. کره جنوبی و کشورهای آسیای جنوب شرقی احتمالاً ژاپن نیز به احتمال زیاد به آن ملحق خواهند شد. یک سوال مهم این است که هند چگونه واکنش نشان خواهد داد. این کشور فشارهای ایالات متحده برای خروج از قرارداد خط لوله نفت با ایران را رد کرد، اگرچه هنوز به دلایل امنیتی در بلوچستان پاکستان در حال نوسان است. در همین حال، پاکستان متعهد شده است که خط لوله را هر طور که هند تصمیم بگیرد (و احتمالاً برخلاف میل ایالات متحده) بسازد. از سوی دیگر، هند به آمریکا و اتحادیه اروپا در رای دادن به قطعنامه ضد ایرانی در آژانس ملحق شد و همچنین به نفاق آنها پیوست، زیرا هند رژیم NPT را که به نظر میرسد ایران تا کنون تا حد زیادی از آن پیروی کرده است، رد میکند. احمد گزارش می دهد که هند ممکن است مخفیانه موضع خود در آژانس بین المللی انرژی اتمی را پس از اینکه ایران برای مدت کوتاهی تهدید به فسخ قرارداد 20 میلیارد دلاری گاز کرد، تغییر داده باشد. فایننشال تایمز گزارش داد که واشنگتن بعداً به هند هشدار داد که اگر دولت هند به ارجاع تهران به شورای امنیت سازمان ملل رای ندهد، توافق هسته ای خود دهلی با ایالات متحده ممکن است لغو شود. اخطار سفارت آمریکا
هند نیز گزینه هایی دارد. ممکن است ترجیح دهد مشتری ایالات متحده باشد، یا ممکن است ترجیح دهد به یک بلوک مستقل آسیایی بپیوندد که در حال شکل گیری است، با روابط رو به رشد با تولیدکنندگان نفت خاورمیانه. در مجموعه ای از تفسیرهای آموزنده، معاون سردبیر هندو مشاهده می کند که "اگر قرن بیست و یکم "قرن آسیایی" باشد، انفعال آسیا در بخش انرژی باید پایان یابد. اگرچه آسیا میزبان بزرگترین تولیدکنندگان و سریعترین مصرفکنندگان انرژی در جهان است، اما آسیا همچنان به «موسسات، چارچوبهای تجاری و نیروهای مسلح خارج از منطقه برای تجارت با خود» متکی است، میراثی ضعیف از دوران امپراتوری. کلید همکاری هند و چین است. در سال 21، او خاطرنشان کرد: «هند و چین توانستهاند با تبدیل رقابت مورد تمجید خود برای دستیابی به داراییهای نفت و گاز در کشورهای ثالث به یک مشارکت نوپا که میتواند پویاییهای اساسی جهان را تغییر دهد، تحلیلگران در سراسر جهان را گیج کنند. بازار انرژی. توافق نامه ژانویه 2005 که در پکن امضا شد "راه را برای همکاری هند و چین نه تنها در فناوری بلکه در اکتشاف و تولید هیدروکربن هموار کرد، مشارکتی که در نهایت می تواند معادلات اساسی در بخش نفت و گاز طبیعی جهان را تغییر دهد." در نشستی در دهلی نو با تولیدکنندگان و مصرف کنندگان انرژی آسیایی چند ماه قبل، هند از یک شبکه جاه طلبانه 2006 میلیارد دلاری شبکه گاز پان آسیایی و سیستم خط لوله امنیتی نفت پرده برداری کرد که در سراسر آسیا، از میادین سیبری تا آسیای مرکزی و تا غول های انرژی خاورمیانه، همچنین کشورهای مصرف کننده را ادغام می کنند. علاوه بر این، کشورهای آسیایی «بیش از دو تریلیون دلار ذخایر خارجی دارند» که عمدتاً به دلار است، اگرچه احتیاط نشان میدهد که تنوع وجود دارد. اولین گامی که در حال حاضر در حال بررسی است، معامله در بازار نفت آسیا به یورو است. تأثیر آن بر سیستم مالی بین المللی و توازن قدرت جهانی می تواند قابل توجه باشد. او ادامه میدهد که ایالات متحده هند را ضعیفترین حلقه در زنجیره نوظهور آسیایی میبیند و به طور فعال تلاش میکند تا دهلی نو را از کار ایجاد معماری جدید منطقهای با آویزان کردن هویج هستهای و وعده قدرت جهانی در این کشور منحرف کند. اتحاد با خودش. او هشدار می دهد که اگر پروژه آسیایی موفق شود، "هند باید در برابر این جذابیت ها مقاومت کند." سوالات مشابهی در رابطه با سازمان همکاری شانگهای که در سال 22.4 به عنوان وزنه تعادلی مبتنی بر روسیه و چین در برابر گسترش قدرت ایالات متحده در آسیای مرکزی شوروی سابق تشکیل شد، مطرح می شود و اکنون "به سرعت به سمت یک بلوک امنیتی منطقه ای [که] می تواند به زودی اعضای جدیدی را جذب کند. مانند هند، پاکستان و ایران، خبرنگار قدیمی مسکو فرد ویر گزارش می دهد که شاید تبدیل به یک کنفدراسیون نظامی اوراسیا برای رقابت با ناتو شود.
چشم انداز حرکت اروپا و آسیا به سمت استقلال بیشتر، برنامه ریزان ایالات متحده را از زمان جنگ جهانی دوم به طور جدی با مشکل مواجه کرده است، و نگرانی ها با ادامه تکامل «نظم سه قطبی»، همراه با تعاملات جدید و مهم جنوب-جنوب (برزیل، جنوب) افزایش یافته است. آفریقا، هند و دیگران) و تعامل سریع اتحادیه اروپا با چین، شاید اکنون یا به زودی بزرگترین شرکای تجاری یکدیگر باشند.
اطلاعات ایالات متحده پیش بینی کرده است که ایالات متحده، در حالی که نفت خاورمیانه را به دلایل سنتی کنترل می کند، خود عمدتاً به منابع پایدارتر حوزه اقیانوس اطلس (آفریقای غربی، نیمکره غربی) متکی خواهد بود. كنترل نفت خاورميانه اكنون به دور از يك امر قطعي است و اين انتظارات نيز به دليل تحولات در نيمكره غربي كه توسط سياستهاي دولت بوش تسريع شده است و ايالات متحده را به طور قابل توجهي در عرصه جهاني منزوي كرده است، مورد تهديد قرار گرفته است. دولت بوش حتی موفق شد کانادا را از خود دور کند که این یک شاهکار چشمگیر است. جوئل برینکلی گزارش می دهد که روابط کانادا با ایالات متحده در نتیجه رد تصمیمات نفتا به نفع کانادا از سوی واشنگتن، بیش از هر زمان دیگری "تنظیم و جنگنده" است. تا حدودی در نتیجه، کانادا سخت کار می کند تا روابط خود را با چین تقویت کند [و] برخی از مقامات می گویند که کانادا ممکن است بخش قابل توجهی از تجارت خود، به ویژه نفت، را از ایالات متحده به چین منتقل کند. وزیر منابع طبیعی کانادا گفت که ظرف چند سال یک چهارم نفتی که کانادا اکنون به ایالات متحده می فرستد ممکن است به جای آن به چین برود. در یک ضربه بیشتر به سیاست های انرژی واشنگتن، صادرکننده پیشرو نفت در نیمکره کره زمین، ونزوئلا، احتمالاً نزدیک ترین روابط را با چین در میان کشورهای آمریکای لاتین برقرار کرده است و قصد دارد به عنوان بخشی از تلاش خود برای فروش مقادیر فزاینده نفت به چین. کاهش وابستگی به دولت آشکارا متخاصم ایالات متحده. آمریکای لاتین به طور کلی در حال افزایش تجارت و سایر روابط با چین است، با برخی عقبنشینیها، اما احتمالاً گسترش، بهویژه برای صادرکنندگان مواد خام مانند برزیل و شیلی.
در همین حال، روابط کوبا و ونزوئلا در حال نزدیک شدن است و هر کدام به مزیت نسبی خود متکی است. ونزوئلا در حال ارائه نفت ارزان قیمت است در حالی که کوبا در ازای آن برنامه های سوادآموزی و بهداشت را سازماندهی می کند و هزاران متخصص، معلم و پزشک بسیار ماهر را اعزام می کند که در فقیرترین و نادیده گرفته ترین مناطق کار می کنند، همانطور که در سایر نقاط جهان سوم انجام می دهند. پروژه های مشترک کوبا و ونزوئلا نیز تأثیر قابل توجهی در کشورهای حوزه کارائیب دارد، جایی که پزشکان کوبایی با کمک مالی ونزوئلا به هزاران نفری که امیدی به دریافت آن نداشتند، مراقبت های بهداشتی ارائه می کنند. عملیات معجزه، همانطور که از آن نام برده می شود، توسط سفیر جامائیکا در کوبا به عنوان "نمونه ای از ادغام و همکاری جنوب-جنوب" توصیف می شود و شور و شوق زیادی را در میان اکثریت فقیر ایجاد می کند. ایالات متحده و مکزیک ظاهراً با ایده یارانه نفتی برای مقابله با دیپلماسی نفتی ونزوئلا بازی می کردند، اما به نظر نمی رسد آن را دنبال کنند. کمک های پزشکی کوبا در جاهای دیگر نیز مورد استقبال قرار می گیرد. یکی از وحشتناک ترین تراژدی های سال های اخیر زلزله اکتبر 2005 در پاکستان بود. علاوه بر تلفات هنگفت، تعداد ناشناخته ای از بازماندگان باید با آب و هوای زمستانی وحشیانه با سرپناه، غذا یا کمک های پزشکی اندک روبرو شوند. پوشش گسترده ای از کمک های غرب صورت گرفته است، اما باید به مطبوعات آسیای جنوبی رجوع کرد و خواند که "کوبا بزرگترین گروه پزشکان و پیراپزشکان را به پاکستان ارائه کرده است" و تمام هزینه ها را پرداخت کرده است (شاید با بودجه ونزوئلا). مشرف رئیس جمهور پاکستان از فیدل کاسترو به خاطر روحیه و شفقت تیم های پزشکی کوبایی "قدردانی عمیق" خود را ابراز کرد. گزارش شده است که این افراد بیش از 1000 پرسنل آموزش دیده را شامل می شود که 44 درصد آنها زن هستند که پس از خروج تیم های امدادی غربی و راه اندازی، برای کار در روستاهای کوهستانی دورافتاده، "زندگی در چادرها در هوای سرد و در فرهنگ بیگانه" باقی مانده اند. 19 بیمارستان صحرایی و شیفت کاری 12 ساعته.
برخی از تحلیلگران پیشنهاد کرده اند که کوبا و ونزوئلا ممکن است حتی متحد شوند، گامی به سوی ادغام بیشتر آمریکای لاتین در بلوکی که مستقل تر از ایالات متحده است. ونزوئلا به مرکوسور، اتحادیه گمرکی آمریکای جنوبی پیوسته است، اقدامی که توسط رئیس جمهور آرژانتین، نستور کرشنر به عنوان «نقطه عطفی» در توسعه این بلوک تجاری توصیف شده است، و از سوی رئیس جمهور برزیل، لوئیز ایناسیو لولا، به عنوان باز کردن «فصل جدیدی در ادغام ما» استقبال شده است. دا سیلوا کارشناسان مستقل می گویند که "افزودن ونزوئلا به این بلوک دیدگاه ژئوپلیتیکی آن را برای گسترش مرکوسور در بقیه منطقه تقویت می کند." در نشستی در اروگوئه که به مناسبت ورود رسمی ونزوئلا به مرکوسور برگزار شد، چاوز رئیس جمهور ونزوئلا گفت که این سازمان باید "سیاسی" شود: "ما نمی توانیم اجازه دهیم که این یک پروژه صرفا اقتصادی باشد، پروژه ای برای نخبگان و برای شرکت های فراملی." اشاره ای نه چندان مورب به "توافق تجارت آزاد برای قاره آمریکا" که توسط ایالات متحده حمایت می شود، که مخالفت شدید عمومی را برانگیخته است. ونزوئلا همچنین نفت کوره آرژانتین را برای کمک به جلوگیری از بحران انرژی تامین کرد و تقریبا یک سوم بدهی آرژانتین صادر شده در سال 2005 را خریداری کرد که یکی از عناصر تلاش منطقه ای برای رهایی کشورها از کنترل صندوق بین المللی پول پس از دو دهه فاجعه بار بود. اثرات انطباق با قوانین تحمیل شده توسط موسسات مالی بین المللی تحت تسلط ایالات متحده. رئیس جمهور کرشنر در اعلام تصمیم خود برای پرداخت تقریباً یک تریلیون دلار برای خلاص شدن از شر صندوق بین المللی پول گفت: صندوق بین المللی پول در قبال کشور ما به عنوان یک مروج و ابزار سیاست هایی عمل کرده است که باعث فقر و درد در بین مردم آرژانتین شده است. آرژانتین با نقض اساسی قوانین صندوق بین المللی پول، از بهبود اقتصادی قابل توجهی پس از فاجعه به جا مانده از سیاست های صندوق بین المللی پول برخوردار شد.
با انتخاب اوو مورالس در بولیوی در دسامبر 2005، گامها به سوی یکپارچگی مستقل منطقهای پیش رفت. مورالس به سرعت برای دستیابی به یک سری توافقات انرژی با ونزوئلا حرکت کرد. فایننشال تایمز گزارش داد که «انتظار میرود که اینها زیربنای اصلاحات بنیادی آتی در اقتصاد و بخش انرژی بولیوی باشند» با ذخایر عظیم گاز آن، که پس از ونزوئلا در آمریکای جنوبی در رتبه دوم قرار دارد. مورالس نیز متعهد شد که سیاستهای نئولیبرالی را که بولیوی به مدت 25 سال به شدت دنبال کرده بود، معکوس کند و این کشور را با درآمد سرانه پایینتری نسبت به ابتدا باقی گذاشت. پایبندی به برنامههای نئولیبرال در این دوره تنها زمانی قطع شد که نارضایتی مردمی دولت را مجبور به کنار گذاشتن آنها کرد، مانند زمانی که از توصیه بانک جهانی برای خصوصیسازی آب و «درست قیمتها» پیروی کرد - اتفاقاً برای محروم کردن فقرا از دسترسی به آب.
"براندازی" ونزوئلا، همانطور که در واشنگتن توصیف می شود، به ایالات متحده نیز کشیده شده است. شاید این خواستار گسترش سیاست های "مهار" ونزوئلا به دستور بوش در مارس 2005 باشد. در نوامبر 2005، واشنگتن پست گزارش داد، گروهی از سناتورها نامه ای به 12 شرکت بزرگ نفتی ارسال کردند: با افزایش شدید گرمایش زمستانی. در نامه آمده است، ما از شما می خواهیم که برخی از سودهای رکوردی خود را برای کمک به افراد کم درآمد برای پوشش این هزینه ها اهدا کنید. آنها یک پاسخ دریافت کردند: از CITGO، شرکت تحت کنترل ونزوئلا. CITGO پیشنهاد داد تا نفت ارزان قیمت را به ساکنان کم درآمد بوستون، بعداً به برانکس و جاهای دیگر ارائه دهد. وزارت امور خارجه پاسخ داد که چاوز این کار را فقط برای "منفعت سیاسی" انجام می دهد. این "تا حدودی شبیه به دولت کوبا است که بورسیه های تحصیلی دانشکده پزشکی در کوبا را به جوانان آمریکایی محروم می دهد." کاملاً بر خلاف کمک های ایالات متحده و سایر کشورها که نوع دوستی خالصانه است. مشخص نیست که دریافت کنندگان 45,000 میلیون گالن روغن گرمایش خانه با تخفیف [ارائه شده توسط CITGO] به موسسات خیریه محلی و 30 خانواده کم درآمد در ماساچوست از این ظرافت ها استقبال کنند. بر اساس این گزارش، نفت بین مردم فقیری که با افزایش 50 تا XNUMX درصدی قیمت نفت مواجه هستند، توزیع میشود، و کمکهای سوخت «به طرز غمانگیزی کمبودجه هستند، بنابراین این یک ضربه بزرگ برای افرادی است که در غیر این صورت زمستان را پشت سر نمیگذارند». مدیر MassEnergyConsumer Alliance، که نفت ارزان قیمت را در "پناهگاه های بی خانمان ها، بانک های مواد غذایی، و گروه های مسکن کم درآمد" توزیع خواهد کرد. او همچنین گفت که امیدوار است این قرارداد «چالشی دوستانه» برای شرکتهای نفتی ایالات متحده - که اخیراً سودهای سه ماهه بیسابقهای را گزارش کردهاند - ایجاد کند تا از درآمدهای بادآورده خود برای کمک به خانوادههای فقیر برای زنده ماندن در زمستان استفاده کنند، که ظاهراً بیهوده است.
اگرچه آمریکای مرکزی تا حد زیادی تحت تأثیر خشونت و وحشت ریگانی قرار داشت، بقیه نیمکره در حال خارج شدن از کنترل است، به ویژه از ونزوئلا تا آرژانتین، که فرزند پوستر صندوق بین المللی پول و وزارت خزانه داری بود تا زمانی که اقتصاد آن تحت سیاست های آنها فروپاشید. تحمیل شده است. همانطور که اشاره شد، آرژانتین موفق به بهبودی شد، اما تنها با سرپیچی از دستورات صندوق بین المللی پول، که نه طلبکاران بین المللی و نه واشنگتن را خشنود کرد. بیشتر منطقه دارای دولت های چپ میانه است. جمعیتهای بومی بسیار فعالتر و تأثیرگذارتر شدهاند، بهویژه در بولیوی و اکوادور که هر دو تولیدکنندگان اصلی انرژی هستند، جایی که آنها یا میخواهند نفت و گاز در داخل کنترل شود یا در برخی موارد به طور کامل با تولید مخالفت میکنند. بسیاری از مردم بومی ظاهراً دلیلی نمیبینند که چرا زندگی، جوامع و فرهنگهایشان مختل یا نابود شود تا نیویورکیها بتوانند در خودروهای شاسی بلند خود در تنگنای ترافیک بنشینند. برخی حتی خواهان یک "ملت هندی" در آمریکای جنوبی هستند. در همین حال، یکپارچگی اقتصادی داخلی که در جریان است، الگوهایی را معکوس میکند که به فتوحات اسپانیا برمیگردد، با نخبگان و اقتصادهای آمریکای لاتین که به قدرتهای امپراتوری مرتبط هستند، اما نه به یکدیگر. همراه با رشد فزاینده تعامل جنوب-جنوب در مقیاس وسیعتر، این تحولات به شدت تحت تأثیر سازمانهای مردمی است که در جنبشهای عدالت بینالمللی بینالمللی بیسابقه گرد هم میآیند، که به طور مسخرهای «ضد جهانیسازی» نامیده میشود، زیرا آنها به نفع جهانیسازی هستند که به منافع مردم امتیاز میدهد. نه سرمایه گذاران و موسسات مالی. به دلایل بسیاری، سیستم سلطه جهانی ایالات متحده، حتی جدا از آسیبی که توسط برنامه ریزان بوش به آن وارد شده، شکننده است.
یک پیامد این است که پیگیری سیاست های سنتی بازدارندگی دموکراسی توسط دولت بوش، که در سیستم دکترینال «ترویج دموکراسی» نامیده می شود، با موانع جدیدی روبرو می شود. متوسل شدن به کودتاهای نظامی و تروریسم بین المللی برای سرنگونی دولت های منتخب دموکراتیک، همانطور که برنامه ریزان بوش در سال 2002 در ونزوئلا با غمگینی دریافتند، دیگر مانند گذشته آسان نیست. «خط مستحکم تداوم» در بیشتر موارد باید از راههای دیگری دنبال شود. همانطور که دیدیم، در عراق، مقاومت تودهای بدون خشونت، واشنگتن و لندن را وادار کرد تا اجازه برگزاری انتخاباتی را بدهند که میخواستند با یک سری طرحها مانع شوند. تلاش بعدی برای براندازی انتخابات ناخواسته با ایجاد امتیازات قابل توجه برای نامزد مورد علاقه دولت و اخراج رسانه های مستقل نیز شکست خورد. مشکلات هنوز فراتر از مواردی هستند که معمولاً مورد بحث قرار می گیرند. جنبش کارگری عراق با وجود مخالفت مقامات اشغالگر در حال پیشرفت قابل توجهی است. وضعیت تقریباً شبیه اروپا و ژاپن پس از جنگ جهانی دوم است، زمانی که هدف اصلی ایالات متحده و بریتانیا تضعیف جنبشهای مستقل کارگری در داخل کشور بود، به دلایل مشابه: کار سازمانیافته به روشهای اساسی به عملکرد دموکراسی با مشارکت مردمی کمک میکند. بسیاری از تدابیر اتخاذ شده در آن زمان «توقیف غذا، حمایت از پلیس فاشیست و غیره» دیگر در دسترس نیستند. امروزه نمی توان به بوروکراسی کارگری AIFLD برای کمک به تضعیف اتحادیه ها تکیه کرد. امروز، برخی از اتحادیههای آمریکایی از کارگران عراقی حمایت میکنند، درست مانند کلمبیا، جایی که فعالان اتحادیه بیشتر از هر جای دنیا کشته میشوند، اما دستکم اکنون از کارگران متحد فولاد آمریکا و دیگران حمایت میشوند، در حالی که واشنگتن به تأمین بودجه هنگفت ادامه میدهد. برای دولت که بخش بزرگی از مسئولیت را بر عهده دارد.
مشکل انتخابات در فلسطین نیز مانند عراق به وجود آمد. همانطور که قبلاً بحث شد، دولت بوش تا زمان مرگ یاسر عرفات اجازه برگزاری انتخابات را نداد، زیرا آگاه بود که فرد اشتباهی پیروز خواهد شد تا انتخابات با دیدگاه دموکراتیکی که سیاست را متحول می کند مطابقت نداشته باشد. پس از مرگ عرفات، دولت با این انتظار که نامزدهای مورد علاقه خود در تشکیلات خودگردان فلسطین پیروز شوند، پذیرفت که به فشار مردم برای انتخابات پاسخ دهد. برای پیشبرد این نتیجه، واشنگتن تقریباً به همان شیوههای براندازی که در عراق و اغلب قبل از آن بود، متوسل شد. مطبوعات ملی گزارش دادند که واشنگتن از USAID به عنوان یک «مجرای نامرئی» در تلاش برای افزایش محبوبیت تشکیلات خودگردان فلسطین در آستانه انتخابات حیاتی که در آن حزب حاکم با چالش جدی از سوی گروه اسلامی رادیکال حماس مواجه است، استفاده کرد. حدود 1.9 میلیون دلار از 400 میلیون دلار کمک سالانه خود به فلسطینیها در دهها پروژه سریع قبل از انتخابات این هفته برای تقویت وجهه حزب حاکم فتح نزد رأیدهندگان و تقویت قدرت آن در رقابت با جناح مبارز حماس.» طبق معمول، کنسولگری ایالات متحده در اورشلیم شرقی به مطبوعات اطمینان داد که تلاش های پنهان برای ترویج فتح صرفاً "به منظور تقویت نهادهای دموکراتیک و حمایت از بازیگران دموکراتیک، نه فقط فتح" بوده است. در ایالات متحده یا هر کشور غربی، حتی اشاره ای به چنین مداخله خارجی یک نامزد را از بین می برد، اما ذهنیت امپریالیستی عمیقاً ریشه دار چنین اقدامات معمولی را برای براندازی انتخابات در جاهای دیگر مشروعیت می بخشد. با این حال، تلاش برای براندازی مجدد انتخابات به شدت شکست خورد.
دولتهای ایالات متحده و اسرائیل اکنون باید خود را با یک حزب اسلامی رادیکال که به موضع رد سنتی آنها نزدیک میشود، تنظیم کنند، البته نه به طور کامل، حداقل اگر حماس واقعاً به معنای موافقت با یک آتشبس نامحدود در مرزهای بینالمللی است، همانطور که رهبرانش میگویند. این ایده برای ایالات متحده و اسرائیل کاملاً بیگانه است، زیرا اصرار دارند که هرگونه نتیجه سیاسی باید شامل تصرف بخشهای قابل توجهی از کرانه باختری (و بلندیهای جولان فراموش شده) توسط اسرائیل باشد. امتناع حماس از پذیرش «حق وجود» اسرائیل منعکس کننده امتناع واشنگتن و اورشلیم از پذیرش «حق وجود» فلسطین است. مفهومی ناشناخته در امور بینالملل. مکزیک وجود ایالات متحده را می پذیرد، اما نه «حق وجود» انتزاعی آن را بر تقریباً نیمی از مکزیک، که با فتح به دست آمده است. تعهد رسمی حماس به «نابودی اسرائیل» آن را همتراز با ایالات متحده و اسرائیل قرار میدهد که به طور رسمی متعهد شدند که هیچ «دولت فلسطینی اضافی» (علاوه بر اردن) وجود نخواهد داشت، مگر اینکه موضع رد شدید خود را تا حدی کاهش دهند. سال، به روشی که قبلاً بررسی شده است. اگرچه حماس این را نگفته است، اما اگر حماس موافقت کند که یهودیان در کانتونهای پراکنده در اسرائیل کنونی بمانند، در حالی که فلسطین پروژههای بزرگ شهرکسازی و زیرساختی را برای تصرف مؤثر زمین و منابع ارزشمند میسازد، جای تعجب ندارد. تجزیه اسرائیل به کانتونهای غیرقابل دوام، که عملاً از یکدیگر و از بخش کوچکی از اورشلیم جدا شدهاند، جایی که یهودیان نیز اجازه اقامت دارند. و آنها ممکن است موافقت کنند که قطعات را "یک حالت" بنامند. اگر چنین پیشنهادهایی ارائه می شد، ما - به درستی - آنها را به عنوان بازگشت به نازیسم در نظر می گرفتیم، واقعیتی که ممکن است برخی از افکار را برانگیزد. اگر چنین پیشنهادهایی ارائه شود، موضع حماس اساساً مانند موضع آمریکا و اسرائیل در پنج سال گذشته خواهد بود. قبل از آن، آنها حتی این شکل فقیرانه "دولت" را در نظر نمی گرفتند. کاملاً منصفانه است که حماس را رادیکال، افراطی و خشن توصیف کنیم و تهدیدی جدی برای صلح و راهحل سیاسی عادلانه باشد. اما سازمان به سختی در این موضع تنهاست.
در جاهای دیگر ابزارهای سنتی تضعیف دموکراسی موفق بوده اند. در هائیتی، «گروه دموکراسیساز بینالمللی» مورد علاقه دولت بوش، مؤسسه بینالمللی جمهوریخواه، سخت تلاش کرد تا ثروت مخالفان رئیسجمهور آریستید را ارتقا دهد. این پروژه با خودداری از کمک های شدیدا مورد نیاز به دلایلی که در بهترین حالت مشکوک بود کمک شد. وقتی به نظر میرسید که آریستید احتمالاً در هر انتخابات واقعی پیروز خواهد شد، واشنگتن و مخالفان تصمیم به عقب نشینی گرفتند، ابزاری استاندارد برای بیاعتبار کردن انتخاباتهایی که قرار است راه اشتباهی از آب بیرون بیاید: نیکاراگوئه در سال 1984 و ونزوئلا در دسامبر 2005 نمونههایی هستند که باید آشنا باشیم. . پس از آن کودتای نظامی توسط تروریست های دولتی سابق مستقر در جمهوری دومینیکن (که واشنگتن ادعا می کند از آن چیزی نمی داند)، اخراج رئیس جمهور به آفریقای جنوبی، و حکومت وحشتناک وحشتناک و خشونت به دنبال داشت که بسیار فراتر از هر چیزی در دولت منتخب بود. واشنگتن به سرنگونی کمک کرد. سرنوشت اسفبار هائیتی به هیچ وجه با مداخله ایالات متحده در قرن گذشته قابل ردیابی نیست و فرانسه در سال 2004 به آن ملحق شد، شاید به این دلیل که رئیس جمهور شیراک از درخواست آریستید برای غرامت بسیار محدود برای جنایات شنیع خود فرانسه در هائیتی که از هر چیزی فراتر است، آزرده شد. از آن زمان، ادعای قابل توجهی برای شهرت.
تداوم خط مستحکم تداوم تا امروز دوباره نشان می دهد که ایالات متحده بسیار شبیه سایر کشورهای قدرتمند است. منافع استراتژیک و اقتصادی بخشهای مسلط جمعیت داخلی را به همراه رونقهای لفاظی چشمگیر در مورد تعهد استثنایی خود به بالاترین ارزشها دنبال میکند. این عملاً یک جهانی تاریخی است، و دلیل این است که افراد عاقل به اظهارات نیت شریف رهبران یا تمجیدهای پیروان آنها توجه کم دارند. آنها قابل پیش بینی هستند، بنابراین عملاً هیچ اطلاعاتی ندارند.
معمولاً شنیده میشود که منتقدان از آنچه اشتباه است شکایت میکنند، اما راهحل ارائه نمیدهند. یک ترجمه دقیق برای این اتهام وجود دارد: "آنها راه حل هایی ارائه می دهند، اما من آنها را دوست ندارم." علاوه بر پیشنهاداتی که باید برای مقابله با بحرانهایی که به سطح بقا میرسند آشنا بود، چند پیشنهاد ساده برای ایالات متحده قبلاً ذکر شده است: (1) پذیرش صلاحیت دادگاه کیفری بینالمللی و دادگاه جهانی. (2) پروتکل های کیوتو را امضا کرده و به پیش می برد. (3) اجازه دهید سازمان ملل رهبری بحران های بین المللی را به عهده بگیرد. (4) برای مقابله با تهدیدات شدید تروریسم به جای اقدامات نظامی به اقدامات دیپلماتیک و اقتصادی تکیه کنند. (5) به تفسیر سنتی منشور ملل متحد پایبند باشید: استفاده از زور تنها زمانی مشروع است که به دستور شورای امنیت یا زمانی که کشور در معرض خطر حمله قریب الوقوع باشد، مطابق با ماده 51. (6) از وتوی شورای امنیت چشم پوشی کنید، و همانطور که اعلامیه استقلال توصیه می کند، «احترام مناسبی برای عقاید نوع بشر» قائل شوید، حتی اگر مراکز قدرت مخالفت کنند. (7) کاهش شدید هزینه های نظامی و افزایش شدید هزینه های اجتماعی: بهداشت، آموزش، انرژی های تجدیدپذیر و غیره. برای افرادی که به دموکراسی اعتقاد دارند، اینها پیشنهادات بسیار محافظه کارانه هستند: به نظر می رسد که آنها نظرات اکثریت جمعیت ایالات متحده، در بیشتر موارد اکثریت قاطع، باشد. آنها در مخالفت افراطی با سیاست عمومی هستند. در بیشتر موارد، به اجماع دو حزبی. مطمئناً، به دلیل یکی دیگر از ویژگیهای اساسی کسری دموکراتیک، نمیتوانیم در مورد وضعیت افکار عمومی در مورد موضوعاتی از این قبیل مطمئن باشیم: موضوعات به ندرت وارد بحث عمومی میشوند و حقایق اساسی کمتر شناخته شده است. در یک جامعه به شدت اتمیزه شده، عموم مردم تا حد زیادی از فرصت شکلدهی نظرات سنجیده محروم هستند.
پیشنهاد محافظه کارانه و مفید دیگر این است که حقایق، منطق و اصول اولیه اخلاقی باید مهم باشند. کسانی که زحمت می کشند تا به آن پیشنهاد پایبند باشند، به زودی بخشی از دکترین آشنا را کنار می گذارند، اگرچه تکرار مانتراهای خودخواهانه برای ما مطمئناً بسیار آسان تر است. و حقایق ساده دیگری نیز وجود دارد. آنها به هیچ وجه به هر مشکلی پاسخ نمی دهند. اما آنها ما را به سمت ایجاد پاسخهای دقیقتر و دقیقتر میبرند، همانطور که دائماً انجام میشود. مهمتر از آن، آنها راه را برای اجرای آنها باز می کنند، فرصت هایی که اگر بتوانیم خود را از قید دکترین و توهم تحمیلی رها کنیم، به راحتی در اختیار ما است.
اگرچه طبیعی است که نظام های اعتقادی به دنبال القای بدبینی، ناامیدی و یأس باشند، اما واقعیت متفاوت است. در سالهای اخیر پیشرفت قابلتوجهی در مسئله بیپایان عدالت و آزادی صورت گرفته است و میراثی از خود بر جای گذاشته است که میتوان آن را به راحتی از سطحی بالاتر از قبل به جلو برد. فرصت ها برای آموزش و سازماندهی فراوان است. مانند گذشته، احتمالاً حقوق توسط مقامات خیرخواه اعطا نمی شود، یا با اقدامات متناوب با شرکت در چند تظاهرات یا فشار دادن اهرمی در ولخرجی های شخصی سازی شده چهارساله که به عنوان «سیاست دموکراتیک» به تصویر کشیده می شوند، به دست نمی آید. مانند همیشه در گذشته، وظایف مستلزم مشارکت روزانه اختصاصی برای ایجاد - تا حدی بازآفرینی - پایه ای برای یک فرهنگ دموکراتیک کارآمد است که در آن مردم نقشی در تعیین سیاست ها ایفا می کنند، نه تنها در عرصه سیاسی. که تا حد زیادی مستثنی است، بلکه در عرصه حیاتی اقتصادی که اصولاً از آن مستثنی شده است. راه های زیادی برای ترویج دموکراسی در داخل کشور وجود دارد که آن را به ابعاد جدیدی منتقل می کند. فرصت ها فراوان است و عدم درک آنها احتمالاً عواقب شومی خواهد داشت: برای کشور، برای جهان و برای نسل های آینده.
نوام چامسکی نویسنده بسیاری از آثار سیاسی پرفروش است. آخرین کتاب های او عبارتند از: ایالات شکست خورده، جاه طلبی های امپراتوری، و هژمونی یا بقا، همه در مجموعه کتاب های متروپولیتن پروژه امپراتوری آمریکا، 9-11 (انتشارات هفت داستان)، درک قدرت (مطبوعات جدید)، و افق های جدید در مطالعه زبان. و ذهن (انتشارات دانشگاه کمبریج). او در لکسینگتون ماساچوست زندگی می کند و استاد گروه زبان شناسی و فلسفه در موسسه فناوری ماساچوست است.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا