در اظهار نظر در مورد انتخابات نوامبر 2000 (Z ژانویه)، من فقط اشاره کردم
در ملاحظات مهمی که بینش بیشتری در مورد عملکرد می دهد
دموکراسی معاصر: الگوهای رأی گیری و ممتنع اطلاعات مفید
در مورد این مسائل از آن زمان ظاهر شد; تجزیه و تحلیل بسیار ارزشمند است
توسط Ruy Teixeira (چشم انداز آمریکا، 18 دسامبر)، که من برای داده ها به آن تکیه می کنم.
طبق معمول، تقریبا نیمی از رای دهندگان شرکت نکردند و رای گیری همبستگی داشت
با درآمد این درست است که «شرکت رای دهندگان در میان کمترین میزان و
قاطع ترین حالت طبقاتی در جهان صنعتی است» (توماس فرگوسن
و جوئل راجرز). این ویژگی به اصطلاح «استثناگرایی آمریکایی»
به طور قابل قبولی به «فقدان کامل یک سوسیالیست یا کارگر نسبت داده شده است
حزب توده ای به عنوان یک رقیب سازمان یافته در بازار انتخابات» (والتر
دین برنهام).
رای دهندگان با درآمد بالاتر طرفدار جمهوری خواهان هستند، اما رای گیری طبقاتی اینطور نیست
به توانایی افراد آشکارا طرفدار تجارت نزدیک می شود
حزب نصف آرا را به دست آورد. بلوک رأی دهی که به بوش کمک کرد
بزرگترین موفقیت انتخاباتی او سهم مهمی داشت: متوسط به پایین
درآمد طبقه کارگر سفیدپوست، به ویژه مردان، اما زنان نیز. در کل
حواشی آنها در مورد مسائل عمده سیاستگذاری و در میان رای دهندگان مربوطه به نفع گور بود
بیشتر با مسائل مربوط به سیاست تا «کیفیتی» که گور به راحتی برنده شد. اما نابغه
سیستم سیاسی این است که سیاست را بی ربط جلوه دهد. توجه رای دهندگان
این است که بر سبک، شخصیت تمرکز کرد - هر چیزی جز مسائلی که هستند
نگرانی اصلی برای مراکز متمرکز قدرت خصوصی است که تا حد زیادی
کمپین ها را تامین مالی کنید و دولت را اداره کنید. علایق مشترک آنها خاموش است
دستور کار، مطابق با "نظریه سرمایه گذاری" مورد حمایت فرگوسن
از سیاست.»
مهمتر از همه، مسائل مربوط به سیاست اقتصادی نباید در مبارزات انتخاباتی مطرح شود.
اینها هم برای عموم مردم و هم برای خصوصی بسیار نگران کننده است
قدرت و نمایندگان سیاسی آن، اما با ترجیحات مخالف.
جای تعجب نیست که دنیای تجارت به شدت طرفدار «نئولیبرال» است
اصلاحات، "جهانی سازی" به رهبری شرکت ها، توافق نامه های حقوق سرمایه گذار
به نام «توافقنامه تجارت آزاد» و سایر ابزارهایی که ثروت را متمرکز می کنند
و قدرت همچنین جای تعجب نیست که عموم مردم مخالف هستند. آن به شرح زیر است
که چنین مسائلی برای مبارزات سیاسی مناسب نیست.
برای مردم، کسری تجاری ایالات متحده به مهمترین عامل اقتصادی تبدیل شده بود
مسئله ای که کشور تا سال 1998 با آن مواجه است، افزایش رتبه مالیات ها یا کسری بودجه؛
مردم میدانند که به از دست دادن شغل ترجمه میشود، مثلاً وقتی
شرکت های آمریکایی کارخانه هایی در خارج از کشور ایجاد می کنند که به بازار ایالات متحده صادرات می کنند.
برای دنیای تجارت، یک اولویت بالا جابجایی سرمایه رایگان است: افزایش می یابد
سود و همچنین سلاح قدرتمندی برای تضعیف سازماندهی کارگری فراهم می کند
با تهدید به انتقال شغل - از نظر فنی غیرقانونی، اما بسیار موثر، به عنوان
کیت برونفنبرنر در یک مطالعه مهم که قبلاً او را گسترش داده بود، نشان می دهد
تحقیق («زمین ناآرام: تأثیر تحرک سرمایه بر کارگران، دستمزدها،
و سازماندهی اتحادیه، کورنل 2000). چنین تهدیدهایی به "رشد
ناامنی کارگران» که توسط آلن گرین اسپن و دیگران مورد استقبال قرار گرفته است
به عنوان یک عامل مهم در بهبود سلامت اقتصادی با محدود کردن دستمزدها،
مزایا و تورمی که برای منافع مالی ناخوشایند است.
اما چنین مسائلی برای دخالت در روند انتخابات نیست: عمومی
بر اساس نگرانی های پیرامونی، جمعیت وادار به رأی دادن (اگر اصلاً باشد) است.
این الگو نیز آشناست. من مثال سال 1984 را ذکر کردم که ریگان
در حالی که رای دهندگان با برنامه قانونگذاری او مخالفت کردند، "پیروزی قاطع" به دست آورد
با اختلاف 3-2 چنین رای مخالفی در میان قابل درک است
مردمی که احساس ناتوانی می کنند و آن را بدیهی می دانند که دولت توسط آن اداره می شود
"چند علاقه بزرگ به دنبال خود هستند"؛ نیمی از جمعیت در
1984، چند سال بعد به عنوان "اصلاحات نئولیبرال" به بیش از 80 درصد افزایش یافت.
محکم تر نهادینه شدند.
این "اصلاحات" نتیجه طبیعی به حاشیه راندن اکثریت را دارد
از جمعیت، به عنوان تصمیم گیری بیشتر به غیر پاسخگو منتقل می شود
سیستم های قدرت خصوصی، در حالی که یک «سنای مجازی» از سرمایه گذاران و وام دهندگان است
به لطف مالی، می تواند بر تصمیمات دولت «حق وتو» اعمال کند
آزادسازی تنظیم جریان سرمایه و نرخ ارز تحت
سیستم برتون وودز توسط ایالات متحده و بریتانیا در اواسط دهه 1940 تأسیس شد
اجازه شکلی از «لیبرالیسم نهفته» را داد که در آن سوسیال دمکراتیک بود
سیاست ها را می توان در یک اقتصاد بین المللی آزاد شده دنبال کرد. را
برچیدن این سیستم 30 سال بعد یکی از عناصر مهم این سیستم بود
کمپین برای معکوس کردن "زیاد دموکراسی" ترسناک دهه 1960 (قرض گرفتن
لفاظی گزارش کمیسیون سه جانبه 1975 در مورد «بحران
دموکراسی»)، و بازگرداندن جمعیت به انفعال و رضایت،
شاید حتی تجدید روزهای خوب گذشته که «ترومن توانسته بود حکومت کند
این کشور با همکاری تعداد نسبتاً کمی از وال استریت
وکلا و بانکداران، همانطور که گزارشگر آمریکایی، ساموئل هانتینگتون، به یاد می آورد
با نوستالژی
نظام قانون اساسی در ابتدا «برای حمایت از اقلیت طراحی شده بود
افراد مجلل در برابر اکثریت، به قول طراح برجسته،
جیمز مدیسون. او توضیح داد که قدرت سیاسی باید در دستان «ت
ثروت ملت، مردانی که می توان به آنها اعتماد کرد تا افراد دائمی را تامین کنند
منافع کشور» - حقوق دارایی - و دفاع از آنها
منافع علیه "روح همسطح" عموم مردم. اگر عموم مردم
مدیسون به همکارانش هشدار داد که اجازه داشتند آزادانه در انتخابات شرکت کنند.
"روح همسطح" آنها ممکن است به اقداماتی برای بهبود شرایط منجر شود
از کسانی که «تحت همه سختی های زندگی زحمت می کشند و پنهانی آه می کشند
برای توزیع برابرتر برکات آن.» اصلاحات ارضی بود
تهدید اولیه ای که مدیسون متوجه شد. در حال حاضر، بسیار گسترده تر است.
در یک نسخه مدرن، عموم مردم «نادان و مداخله گر» در نظر گرفته می شوند
افراد خارجی» که باید صرفاً «نظاره گر عمل» باشند، نه شرکت کننده
(والتر لیپمن)؛ نقش آنها تنها انتخاب دوره ای در میان «مسئولان» است
مردان، که باید در «عایق تکنوکراتیک» در زبان بانک جهانی عمل کنند،
"تامین منافع دائمی." دکترینی که توسط "چندسالاری" نامگذاری شده است
رابرت دال، نظریهپرداز سیاسی دموکراتیک، نهادی محکمتر است
زمینه های کاهش عرصه عمومی تحت «اصلاحات».
دموکراسی باید به عنوان حق انتخاب از میان کالاها تعبیر شود.
رهبران کسب و کار نیاز به تحمیل یک «فلسفه» به مردم را توضیح می دهند
بیهودگی» و «عدم هدف در زندگی»، برای «تمرکز کردن توجه انسان
در مورد چیزهای سطحی تر که بیشتر مصرف مد روز را شامل می شود.
در این صورت ممکن است افراد بی معنی و تابع خود را بپذیرند و حتی از آنها استقبال کنند
زندگی می کنند و ایده های مضحک در مورد مدیریت امور خود را فراموش می کنند. آنها
سرنوشت خود را به افراد مسئول واگذار خواهند کرد، افرادی که خود را «هوشمند» توصیف می کنند
اقلیت ها» که در خدمت و اداره قدرت هستند - که البته در جای دیگری قرار دارد،
یک فرض پنهان اما حیاتی
از این منظر، متعارف در نظر نخبگان، آخرین انتخابات
نقص دموکراسی آمریکایی را آشکار نمی کند، بلکه پیروزی آن را نشان می دهد.
Z