D
انیس اوهرن در نیومکزیکو به دنیا آمد
و از اجداد ایرلندی و بومی آلاسکا (آلئوت) است. او نقل مکان کرد به
بلفاست در دهه 1970 و مقالات او برای
در این زمان
و
نگهبان
بابی سندز و ایرلندی اچ بلاک ها را معرفی کرد
درگیری زندان برای مخاطبان گسترده ترقی خواهان در ایالات متحده
او یک فعال اجتماعی، رئیس سابق اقتصاد غرب بلفاست است
انجمن و به طور مشترک استاد تغییرات اجتماعی و اقتصادی در کوئینز
دانشگاه بلفاست و استاد جامعه شناسی در دانشگاه
بینگهامتون در نیویورک. 5 می، بیست و پنجمین سالگرد بابی ساندز است
مرگ. من با O’Hearn درباره کتاب اخیرش مصاحبه کردم.
هیچ
اما یک آهنگ ناتمام: بابی سندز، اعتصاب گرسنگی ایرلندی که
یک نسل را مشتعل کرد
.
گروباچیچ: به ما بگویید که چگونه توانستید زندگی بابی سندز را بنویسید
و اینکه چگونه روند یادگیری در مورد زندگی او تصورات شما را تغییر داد
از او.
O’HEARN: وقتی تحقیقاتم را شروع کردم فکر کردم دارم می نویسم
کتابی درباره بابی سندز، اعتصاب غذا. از آنجایی که او نمادی از
مقاومت، بلکه یک معما است، نمیدانستم این کار را خواهم کرد یا نه
مثل بابی ساندز یا نه یا ویژگی های قابل توجه او.
نمی دانستم مثلاً چرا در بین زندانش رهبر شد
رفقا یک اعتصاب غذای سابق به من گفت که هرگز نمی تواند
بفهمید که چرا بابی یک رهبر بود زیرا او بسیار منظم بود
پسر اما همانطور که من با افراد بیشتری در مورد او صحبت کردم، از او
دوران کودکی تا اوایل حضورش در ارتش جمهوری اسلامی ایران و دو دوره او
در زندان متوجه شدم که دارم کتابی درباره بابی سندز می نویسم،
فعال سیاسی، به جای بابی سندز اعتصاب غذا.
این به معنای انکار این نیست که داستان مرگ بابی سندز،
مانند 9 اعتصاب غذای دیگر که جان خود را از دست داده اند، بسیار ناراحت کننده است.
اما زندگی بابی سندز در نهایت یک داستان الهام بخش است
چگونه بر افراطی ترین اشکال ظلم و ستم برای بیان غلبه کرد
آزادی شخصی خودش و آزادی جمعی همنوعانش
زندانیان با ایجاد همبستگی، بالا بردن روحیه و رهبری بسیار
اشکال مؤثر و خلاقانه اعتراض
میشه یه مثال بزنی که منظورت چیه؟
بابی اولین بار در 18 سالگی به زندان رفت. او چیز زیادی نداشت
آموزش رسمی و سیاست او بسیار ساده و تدافعی بود.
او هر روز مورد حمله باندهای فرقه ای ضد کاتولیک قرار گرفته بود
در جامعه خود و عضویت در IRA را بهترین راه می دانست
برای دفاع از خود و دوستانش در برابر این باندها. اما در زندان
او موقعیت سیاسی داشت و می توانست آزادانه با همنوعان خود معاشرت کند
زندانیان کش طولانی مانند یک اردوگاه زندان از یک فیلم جنگی قدیمی بود،
با کلبه های کوونست احاطه شده با حصارهای سیمی که زندانیان صدا می زدند
"قفس." آنها آموزش نظامی و مهمتر از همه،
سیاسی خواند و بحث کرد سندز عاشق مطالعه چه گوارا، کامیلو بود
تورس و جورج جکسون بعداً آنچه را که از آن آموخته بود مخلوط کرد
نوشته های آنها با انقلابیون ایرلندی مانند لیام ملووز. به
او، زندان دانشگاهی بود که در آن هوشیاری سیاسی پیدا کرد
و به طرز شگفت آوری پیچیده است. بنابراین هنگامی که او دوباره بر روی آزاد شد
در خیابان ها، او فقط یک داوطلب ارتش جمهوری اسلامی ایران نبود، او علاقه مند بود
در سازماندهی جامعه خود پیرامون مواردی مانند مسکن، حمل و نقل،
آموزش و فعالیت های فرهنگی
وقتی برای بار دوم دستگیر شد و به H-Block فرستاده شد، این بار
بدون موقعیت سیاسی و بدون حق معاشرت، آن را
تاثیر زیادی روی او گذاشت او زندانیان جوان را در اطراف دید
خیلی آگاه نیست، اما همچنین فرصت هایی را که در اختیار داشت را نداشت
باید آگاهی سیاسی خود را در زندان بالا ببرند. تو باید
شرایطی را که در آن زندگی می کردند را به یاد بیاورید
لباس های زندان بپوشند، این مردان از همه لباس ها خلع شدند و
آنها مجبور بودند پتو بپوشند [بنابراین آنها را به عنوان پتوفروشان می شناختند]
در 24 ساعت شبانه روز در قفل نگه داشته می شدند، به جز مواد خواندنی نداشتند
یک کتاب مقدس و چند جزوه مذهبی. با این حال بابی سندز تمایلی نداشت
برای پذیرش محدودیت هایی که این شرایط برای او ایجاد می کرد و
هم زندانیانش
زمانی که او را برای اولین بار با تونی اوهارا، برادرش، در سلول گذاشتند
بعداً نیز در اعتصاب غذا درگذشت، او تمام روز خواب تونی را تماشا کرد.
بعد از مدتی از او پرسید: "تونی، تمام روز چه کار می کنی؟"
تونی پاسخ داد: "من می خوابم، کار دیگری برای انجام دادن وجود ندارد."
بنابراین بابی گفت: "آیا این هدر دادن فرصت های شما نیست."
او سایر زندانیان خود را متقاعد کرد که با آنها دیدارهای ماهانه داشته باشند
خانواده و دوستانشان، حتی اگر مجبور بودند زندان بپوشند
یکنواخت برای انجام آن سپس آنها شروع به قاچاق پیام کردند تا بگویند
آنچه در H-Blocks در حال رخ دادن است. قاچاق وارد کردند
دوباره پر کردن خودکار خودکار و کاغذ سیگار، و همچنین تنباکو برای
کمی تجمل سپس راهروها و دیگر فضاهای زندان تبدیل شد
میدانهای جنگ، در حالی که زندانیان و نگهبانان در حال مبارزه بر سر اینکه چه کسی کنترل میکند
آنها را این امر روحیه زندانیان را به شدت بالا می برد.
چند هفته پس از ورود، ساندز شروع به نوشتن مقاله در مورد زندان کرد
زندگی و قاچاق آنها وقتی منتشر شدند تحریک کردند
آگاهی و خشم عمومی بدون این حساب ها، پشتیبانی عمومی
زیرا زندانیان هرگز تسخیر نمی شدند. ساندز سازمان یافته الف
"کارخانه" نامه نویسی در بال زندان او. او دیگر گرفت
زندانیان برای نوشتن نامه، صدها نفر از آنها، به افراد با نفوذ،
از جین فوندا گرفته تا لئونید برژنف تا فعالان اتحادیههای کارگری و مردمی
خوانندگان
واکنش مسئولان زندان به این چالش چگونه بود؟
با تلاش نگهبانان برای دستگیری زندانیان در حال قاچاق، اوضاع به خشونت کشیده شد.
زندانیان مجبور بودند چیزها را مخفی نگه دارند، معمولاً از پشت.
می توانید صحنه های وحشتناکی را تصور کنید که در آن نگهبانان زندان ظاهر شدند
انگشتان دستکش خود را به مقعد مردی میبردند و سپس
با استفاده از همان انگشتان دهان خود را کاوش می کند. مسئولان تدبیر کردند
انواع جدیدی از جستجوها، که هر کدام خشونت آمیزتر از قبلی هستند. این
همه چیز بدتر شد زیرا برخی از نگهبانان مست بودند. یک بار داشتند
در زندان، می توانید تصور کنید؟ نگهبان ها برای ناهار رفتند و آمدند
بعد از چندین نوشیدنی برگشت این یک دستور العمل برای خشونت بود.
این چه تاثیری بر زندانیان داشت؟
آنها غالباً در ترس بودند، اما مقامات بیشتر از آنها می گرفتند
از آنها، قوی تر می شدند. هر چه بیشتر سعی در تحقیر داشتند
آنها کرامت بیشتری را حفظ کردند. نگهبانان آنها را بردند
مبلمان، صابون و مسواک. تنها چیزی که زندانیان است
نمی توانستند از شر فضولات بدنشان خلاص شوند. وقتی سعی کردند
نگهبان ها ادرارشان را پرتاب کردند و از پنجره سلول بیرون زدند
در نهایت، پتوکاران مجبور شدند غذای خود را داخل آن بریزند
انبوهی در گوشه سلول - ما در مورد 2 صحبت می کنیم
مردان در یک سلول 8 در 10 فوت با دو تشک آغشته به ادرار و
چند پتو - و گندهایشان را روی دیوارها پخش کردند. من هستم
مطمئنا نمی توانید زندگی در چنین شرایطی را تصور کنید، اما باور نکردنی است
چیزی که مردم می توانند با هم برای هدفی که احساس می کنند تحمل کنند، عادلانه است. این
نگهبانان زندان در مورد وضعیت پتوبازان اظهار نظرهای کتک آمیزی کردند
حیوانات، اما پتو پوشان در واقع تقویت شدند و وقار یافتند
از طریق همه آن ما در مورد چند هفته یا چند ماه صحبت نمی کنیم.
آنها چندین سال در این "اعتراض عدم شستشو" زندگی کردند.
بابی سندز در این دوره تشدید درگیری چه می کرد؟
او درست وسط آن بود. او در فرماندهی دوم بود
زندانیان افسر فرماندهی آنها برندان هیوز بود
به نام "تاریکی" بنا به دلایلی مسئولان زندان
تقریباً بابی سندز و هیوز را در سلولهای مجاور نگه داشته است
چهار سال. آنها از طریق شکاف لوله های گرمایش صحبت کردند
پشت سلولهایشان و اعتراضهای زندانی برنامهریزی شده از این طریق.
چیزی که واقعا بابی سندز را به یک رهبر تبدیل کرد، انرژی و انرژی او بود
روشی که او انرژی خود را صرف سازماندهی چیزهایی کرد که می توانست افزایش دهد
روحیه زندانیان فقط چیزهایی مثل گرفتن نبود
مردان نامه بنویسند و شعر و داستان بفرستند بیرون. اونم همینطور
کلاس های زبان ایرلندی برگزار کرد. با گذشت زمان برخی از زندانیان که بودند
به سختی با سواد انگلیسی می توانستند به ایرلندی صحبت و بنویسند. این
به آنها قدرت را بر زندانبانان خود داد زیرا می توانستند آشکارا صحبت کنند
بدون اینکه بفهمند و احساس کنند که در حال بالا رفتن هستند
نگهبانان
پلیس
سخنرانیهای سیاسی و کلاسهای تاریخ را سازماندهی میکرد که گاهی اوقات قاچاق میشد
در مواد مطالعه اما چیزی که واقعاً دیگر زندانیان را سربلند کرد
تولید فرهنگی او بود. او آهنگ های آواز را سازماندهی کرد. بابی نوشت
آهنگ هایی در H-Blocks که اکنون استانداردهای موسیقی محبوب ایرلندی هستند،
مانند «سفر (بازگشت به خانه در دری)» و «مک ایلهتن».
امروزه در ایرلند همه این آهنگ ها را می شناسند. او داستان هایی را تعریف کرد
درب سلولش در شب پتوکاران آنها را «کتاب» نامیدند
موقع خواب.» او داستان هایی در مورد جرونیمو گفت، در مورد معدنچیان ولزی،
و در مورد افرادی که برای آزادی تلاش می کنند. او داستانی ساخت به نام
"جت" درباره یک سرباز آمریکایی در ویتنام که ترک کرد و
سپس ارتش ایالات متحده را از موتور خود گرفت. زندانیان پرستش کردند
این داستان ها اولین چیزی که بسیاری از آنها می خواستند در مورد آن به من بگویند
"جت" بود.
چگونه اوضاع به اعتصاب غذا تبدیل شد؟
یکی از عوارض کار تبلیغاتی بابی این بود
به حامیان کمک کرد تا جنبشی اعتراضی را پیرامون این موضوع ایجاد کنند
وضعیت سیاسی برای پتوبازان در نهایت تبدیل به یک شد
کمپین حقوق بشر گسترده تر، سازماندهی شده حول پنج خواسته کلیدی،
مانند حق زندانیان برای پوشیدن لباس های خود و
سازماندهی فعالیت های آموزشی زمانی که شرایط در سلول ها فراهم شد
واقعا بد است، زندانیان شروع به صحبت در مورد اعتصاب غذا کردند زیرا
این اعتراض نهایی بود. اعتصاب غذا اغلب موفق بوده است
قبلا و شاید آن را راهی برای برون رفت از شرایط خود می دانستند
تنها راه.
اما جنبش بیرون از زندان با اعتصاب غذا مخالف بود.
IRA احساس می کرد که منابع را از نیروهای مسلح منحرف می کند
تقلا. جری آدامز با آن مخالفت کرد زیرا احساس می کرد که مارگارت تاچر
اجازه می دهد آنها بمیرند و هیچ هدف خوبی نداشته باشند. بنابراین آدامز و دیگران متقاعد شدند
زندانیان در حین مذاکره اعتصاب غذا را به تعویق بیندازند
با تاچر در مورد پنج خواسته. آنها از حمایت قدرتمندی برخوردار بودند
شخصیت های عمومی مانند کاردینال ایرلندی توماس او فیایچ. ولی
تاچر حرکت نمی کرد. سرانجام زندانیان احساس کردند که دارند
چاره ای نداشت
ماجرای اعتصاب غذا، در واقع دو تا بود،
پیچیده است. اما به طور خلاصه، برندن هیوز اولین گرسنگی را رهبری کرد
اعتصاب در اواخر سال 1980. او آن را در آستانه توافق لغو کرد
برای نجات جان یک اعتصاب غذا او فکر می کرد که دارد
تسویه حساب، اما به صورت مکتوب نبود. وقتی سندز بالاخره دید
توافقی که دولت بریتانیا روی کاغذ آورد، منفجر شد.
حتی به چیزی که آنها می خواستند نزدیک نبود. زمانی که سندز برگشت
آن شب پس از ملاقات با اعتصاب کنندگان غذا در سلولش
بیمارستان زندان، او قول داد که اعتصاب غذای جدیدی را رهبری خواهد کرد
و این بار تا سر حد مرگ خواهد بود. می دانست که می میرد، اما
او مصمم بود که با آن کنار بیاید.
چگونه می توانست چنین مسیری را طی کند در حالی که می دانست که او و دیگران
آیا مرگ بسیار آهسته و دردناکی خواهد داشت؟
من آن را در دو عامل قرار می دهم. یکی همبستگی شدید اوست
با رفقایش احساس کرد، سطحی که ما نمی توانیم درک کنیم مگر اینکه
ما در چنین وضعیت قابل توجهی بوده ایم. چنین همبستگی می تواند
افراد را برای انجام کارهایی که فراتر از حد معمول هستند توانمند کنید. بسیاری از پتوبازان سابق
با وجود این، دلتنگی شگفتانگیزی برای زندگی در H-Blocks بیان میکند
خشونت و محرومیت یکی به من گفت که هرگز تجربه نکرده است
چنین رفاقتی شدید و او واقعاً دلتنگ آن است. دیگری توصیف کرد
زمانی که او در سلولش بود و به بابی سندز گوش می داد
آواز خواندن او از خود پرسید: «حتی اگر از اینجا بروم، این کار را خواهم کرد
آیا تا به حال چیزی به این خوبی را تجربه کردهام؟» بابی سندز گفت
هم سلولی که زندگی به عنوان یک پتوکار نزدیک ترین چیزی بود که او می کرد
تا به حال به کمونیسم واقعی برسید بنابراین این همبستگی شدید، حتی عشق،
زیرا رفقایش او را تحریک کردند تا هر کاری انجام دهد تا به آنها کمک کند تا به دست بیاورند
از وضعیت وحشتناک خود خارج شوند. می دانم، این طعنه آمیز است که یک زندانی
زمانی میگفت که زندگیاش تقریباً آرمانشهری است
جمله بعدی در مورد اینکه او مایل به رفتن به چه افراطی است صحبت می کند
به منظور خارج شدن از آن اما این واقعیت H-Blocks بود.
البته دومین عامل تعهد سیاسی بابی بود.
او به خودش ایمان داشت و می دانست که یک نفر باید بمیرد
تا زندانیان به حقوق خود برسند. بنابراین مسئولیت شخصی را بر عهده گرفت
تا اطمینان حاصل شود که اعتصاب غذای دوم کوتاه نخواهد بود
مانند اولین پیروزی.
In
در جریان آن عمل نهایی، او همه چیز را تغییر داد، حتی گرفتن
به پارلمان بریتانیا انتخاب شد. میراث او چیست - برای
زندانیان، جنبش ایرلندی و فراتر از آن؟
خوب، او در حالی که در حال مرگ بود، در انتخابات میان دوره ای پارلمان بریتانیا پیروز شد
در یک بیمارستان زندان و این شکل جدیدی از مبارزه را برای آن باز کرد
جمهوری خواهان ایرلندی که بحث ها و جنجال های زیادی را برانگیخت.
شایان ذکر است که اگرچه بابی سندز طرفدار مبارزه بود
در انتخابات او هرگز طرفدار روی کار آمدن نبود. او فکر می کرد برنده است
انتخابات مشروعیت مبارزه را به دست می آورد و او استدلال می کرد که
جنبش او باید این دستاوردها را با ایجاد مستقل و موازی به اشتراک بگذارد
ساختارهای حکومتی در جوامعی که از حمایت مردمی برخوردار بود.
زمانه تغییر کرده است و از بسیاری جهات جمهوری خواهی ایرلندی مانند سایرین
جنبش ها، از زمان مرگ بابی ساندز کمتر رادیکال شده است.
بسیاری از مردم از من می پرسند که اگر بابی بود، فکر می کنم امروز کجا می ایستاد
زنده، در مورد استراتژی صلح شین فین و IRA
آتش بس نمی توانم بگویم، اگرچه شایان ذکر است که تقریباً
همه نزدیکترین دوستان بابی از استراتژی صلح فعلی حمایت می کنند.
برخی از مردم "کنایه" را در بابی سندز می بینند که ظاهراً می دهد
زندگی او برای مبارزه مسلحانه در حالی که گری آدامز از اعتصاب غذا استفاده می کرد
و پیروزی ساندز در انتخابات برای دور کردن ارتش جمهوری اسلامی از تسلیحات
تقلا. با این حال بابی برای مبارزه مسلحانه نمرد، او مرد
برای دفاع از حق مردم برای مقاومت در برابر ظلم و توانمندی
برای انتخاب ابزاری که با آن مقاومت می کنند – مبارزه مسلحانه اگر
لازم است، در صورت امکان وسایل دیگر. تعهد بابی به مردمی
سازماندهی نشان می دهد که سیاست او بسیار توسعه یافته تر از
پایبندی ساده به مبارزه مسلحانه
این روزها مردم در مورد خودمختاری و سیاست های پیشین صحبت می کنند،
یعنی این ایده که ما اعمال سیاسی امروز خود را بر اساس آن استوار می کنیم
به آینده ای که می خواهیم بسازیم بازگشت به قفس، بابی سندز و
دیگران دقیقاً این ایده ها را توسعه می دادند. برای مثال، جری آدامز،
در مورد "واقعیت بخشیدن به جمهوری" با ساختن صحبت می کرد
حاکمیت نماینده خودمختار در جوامع و ساختمان
خدمات جایگزین و مستقل، مدیریت، حتی صنعت
و مراقبت های بهداشتی. بابی سعی کرد این ایده ها را به ایده های خود وارد کند
جامعه توینبروک در طول شش ماه زندگی بزرگسالی خود که
او در زندان نبود
می دانید، به محض اینکه او به زندان رفت، ایرلندی و در داخل را آموخت
دو سال او در مورد آن به زبان ایرلندی مقالات جالبی می نوشت
ایجاد جوامع خودمختار ایرلندی زبان در بلفاست، با
مدارس، خدمات و کارخانه های مستقل. بخش مدرسه از
در واقع تا حدودی در بلفاست به واقعیت تبدیل شده است. خرج کردم
زمان در اوونتیک و من شباهت هایی بین آنچه او تلاش می کرد دیدم
به عنوان مثال، زاپاتیستاها اکنون انجام می دهند و انواع کارهایی که انجام می دهند
ساخت یک واقعیت در چیاپاس
چیزی که من امیدوارم، 25 سال پس از مرگ او، تعداد افراد بیشتری باشد
خاطره او را بازیابی خواهد کرد امیدوارم کسانی که هرگز نشنیده اند
بابی ساندز یاد خواهد گرفت که او و دیگران را به یاد بیاورد
نمونه ای برای روش مردن اوست که چقدر خارق العاده را دوباره کشف خواهد کرد
او برای شیوه زندگی خود بود.
آندری
گروباچیچ یک مورخ آنارشیست از جایی در بالکان است.
عکس ها از www. Irishhungerstrike.com.