ناشر: مطبوعات PM |
1. می توانید بگویید ZNet، لطفا چه بالکانیزاسیون عزاداری نکنید! در مورد سعی در برقراری ارتباط چیست؟
عزاداری نکن، بالکانیز! منتخبی زمانی از تفسیرها، مصاحبه ها و مقالات مختلف است که برای ZNet و Z Magazine "پس از یوگسلاوی" و بین سال های 2002 تا 2010 نوشته شده است. برخی از این مقالات و گفتگوها در یوگسلاوی و برخی دیگر در ایالات متحده نوشته شده اند. تمام مقالات در اصل به زبان های یوگسلاوی نوشته شده است. مهم است که این مقالات را به ترتیب زمانی بخوانید تا ببینید جنبش ها و ایده ها چگونه بالغ می شوند. خواننده متوجه میشود که من با خودم در تضاد هستم، همچنین اشتباه میکنم و سعی میکنم آنها را اصلاح کنم، که همه اینها نشاندهنده پیشرفت من بهعنوان یک قهرمان داستان، تبلیغکننده و مقالهنویس است. این کتاب یک جلد علمی نیست، یک قطعه روزنامه نگاری تحقیقی نیست، و به طور قطع، یک اثر تئوری نیست. این گزیده ای از تفسیرها و گفتگوها در سنت دیرینه تبلیغات سوسیالیستی بالکان است. بخش اول، «بالکانیزاسیون از بالا»، محاکمه مسخره اسلوبودان میلوشوی را دنبال می کند؟ ترور زوران جینجی؟ اشغال های "بشردوستانه" بوسنی و کوزوو توسط "جامعه بین المللی"؛ و خصوصی سازی و نئولیبرالیزه کردن بخش صربستان یوگسلاوی. بخش دیگر کتاب «بالکانیزاسیون از پایین» مشتمل بر مقالات و گفتگوهایی است که در رابطه با احتمالات مقاومت ضدسرمایه داری و چندفرهنگی در پسا یوگسلاوی است. مقالات گردآوری شده در این کتاب بیانگر امکانات و محدودیت های این فرآیند امروزی و به ویژه در بخش صربستان یوگسلاوی سابق است.
کاش میتوانستم بگویم که انبوهی از پروژههای انقلابی و انبوهی از لحظات هیجانانگیز و آرمانشهری آماده برای تسخیر تخیل مبارزان آمریکایی وجود دارد. من می ترسم که خوانندگان افقی گرایان سبک آرژانتینی یا زاپاتیست های تحت تأثیر مکزیک را در یوگسلاوی متلاشی شده و پس از جنگ پیدا نکنند. در عوض، آنچه که آنها با آن مواجه خواهند شد، یک چشم انداز سیاسی-اجتماعی از استیصال، فقر، و ناامیدی جمعی است. آنها با کارگران گرسنه ای که کارخانه های خود را از دست داده اند ملاقات خواهند کرد. دانش آموزان عصبانی که قادر به پرداخت هزینه های آموزش خصوصی نیستند. پناهندگانی که هنوز در کمپ های "موقت" زندگی می کنند. روماهای کوزوو از آلمان و دیگر کشورهای جهان متمدن اخراج شدند و به سادگی در میانه فقر انتقالی سقوط کردند. یک فعال آمریکایی که اخیراً از کوزوو دیدن کرده بود به من گفت که هرگز به چنین مکانی نرفته است. او روی هر سنگری از اوآخاکا تا جنوا و در هر جنگی از عراق تا لبنان ایستاد. اما او هرگز چیزی شبیه کوزوو را تجربه نکرد. او به من گفت که این کشور یک شکست مطلق است. کلمات به خوبی انتخاب شده اند.
با این حال، ما نمی توانیم امید خود را به طور کامل از دست بدهیم. در میان این مناظر نسبتاً دلسرد کننده اجتماعی، می توان خطوط مبهم پروژه های جدید «بالکانوتوپی» و امکانات جدید مقاومت را دید. در بخش صربستان یوگسلاوی سابق، مانند بقیه بالکان، به استثنای یونان شورشی، میتوانیم بیداری بسیار کند اما امیدوارکننده مقاومت در برابر رژیمهای سوسیالیستی پسا دولتی را تشخیص دهیم. این جزایر پراکنده ناآرامی و خودفعالیت، حساسیت آشکار یا ضمنی آنارشیستی دارند. من از رفقای خود از Pokret za Slobodu (گروه مبارزه آزادی)، Globalni Balkan (بالکان جهانی، در www.globalbalkans.org) و صدای روما (www.voiceofroma.com) بسیار سپاسگزارم. کار مستمر و شجاعانه آنها الهام بخش مهمی در پشت این کتاب است.
2. آیا می توانید بگویید ZNet چیزی در مورد نوشتن کتاب؟ محتوا از کجا می آید؟ چه چیزی باعث شد که کتاب به آن چیزی که هست تبدیل شود؟
من در بلگراد بزرگ شدم – یا به عبارت دقیق تر، بین بلگراد و سارایوو – اما همیشه خودم را یوگسلاوی می دانستم. من هیچ دلیلی برای متوقف کردن این کار در حال حاضر نمی بینم. یوگسلاوی ممکن است دیگر وجود نداشته باشد (بالاخره، این مجموعه به عنوان عنوان فرعی خود شامل کلمات «پس از یوگسلاوی» است)، اما یوگسلاوی برای من و برای افرادی مانند من، هرگز فقط یک کشور نبود - این یک ایده بود. مانند خود بالکان، پروژه ای از همزیستی بین قومی، فضای فراقومی و چندفرهنگی از بسیاری از جهان های متنوع بود. بالکانی که من می شناسم بالکان از پایین است: فضایی از بوگوم ها – آن بدعت گذاران قرون وسطایی که علیه جنگ های صلیبی و کلیساها می جنگیدند – و محل مقاومت ضد عثمانی. خانه ای برای حاجدوک ها و کلفت ها، دزدان دریایی و شورشیان. پناهگاه فمینیست ها و سوسیالیست ها، ضد فاشیست ها و پارتیزان ها. مکانی برای رویاپردازان از همه نوع که هم با «شبه جزیره بودن» استانی و هم با اشغالگری ها، مداخلات خارجی و آن روندی مبارزه می کنند که اکنون، در وارونگی عجیب تاریخ، اغلب با آن عبارت مد روز «بالکانیزاسیون» توصیف می شود.
خانواده من کوچکترین واقعیت عمیق بالکان بودند. پدربزرگ و مادربزرگ من سوسیالیست، پارتیزان و ضدفاشیست بودند - رویاپردازانی که به خودمدیریتی و "مسیر سوسیالیسم" یوگسلاوی اعتقاد داشتند. این ایده - و به ویژه رویای یوگسلاوی و بالکان در مورد فضای بین قومیتی و چندفرهنگی - به طور چشمگیری در دهه 1990 برچیده شد. این آغاز مبارزه من برای درک هویت خودم و مشکل سوسیالیسم یوگسلاوی بود. من به دنبال راهی دیگر به سوی آنچه پدربزرگ و مادربزرگم به عنوان کمونیسم میدانستند، رفتم. به نظرم می رسید که راه مارکسیست-لنینیستی رسیدن به «از اینجا به آنجا» - پروژه به دست گرفتن قدرت دولت، و عملکرد از طریق یک سازمان حزب متمرکز «دموکراتیک» - یک انجمن آزادانه از انسان های آزاد ایجاد نکرده است. موجودات، اما بیانی بوروکراتیزه شده از آنچه هنوز توسط ایدئولوژی رسمی یک دولت سوسیالیستی، مارکسیسم نامیده می شود. با توجه به بی اعتمادی که به مارکسیسم بوروکراتیک داشتم، خیلی زود به یک آنارشیست تبدیل شدم. آنارشیسم، در ذهن من، به معنای جدی گرفتن دموکراسی و سازماندهی مقدماتی بود – یعنی به گونهای که جامعهای را که میخواهیم ایجاد کنیم، پیشبینی کند. آنارشیسم به جای در دست گرفتن قدرت دولت، به اجتماعی کردن قدرت می پردازد - با ایجاد ساختارهای سیاسی و اجتماعی جدید نه پس از انقلاب، بلکه در زمان حال، در پوسته نظم موجود. با این حال، هدف اصلی یکسان است. من نیز مانند پدربزرگ و مادربزرگم به منطقه ای اعتقاد دارم و رویای آن را در سر می پرورانم که در آن دنیاهای زیادی در آن جای می گیرند و همه چیز برای همه باشد.
من از خشونت جنگهای یوگسلاوی و مداخلات ناتو جان سالم به در بردم، اما در نهایت این کار سیاسی من در بلگراد بود - در کشوری که هنوز از نامیدن آن به نام دیگری به جز یوگسلاوی خودداری میکنم - که ماندن در آنجا را برایم دشوار کرد. با کمک مهربانانه بسیاری از دوستان سخاوتمند، به ویژه کسانی که از Z Communications بودند، به ایالات متحده پناه بردم. اگرچه در سال 2005 به ایالات متحده نقل مکان کردم، اما قبل از آن لحظه یک خارجی بودم. در اوایل دهه 1990، زمانی که ایدههای سیاسی همکاری بین قومی و کمکهای متقابل، همانطور که در یوگسلاوی آنها را میشناختیم، توسط دیوانگی ترکیبی هیستری قومی-ناسیونالیستی و امپریالیسم بشردوستانه از بین رفت، من یک خارجی شدم. حضور در اینجا، در آن سوی جهان، دور از خانه و خواندن اخبار یوگسلاوی - یا هر نام دیگری که نخبگان محلی و سفارتخانه های خارجی اکنون برای توصیف آن استفاده می کنند - در آن زمان و اکنون نیز به همان اندازه نگران کننده است. جمهوریهای دولتی-سوسیالیستی جدید، نئولیبرال، خصوصی یا مستعمره شده بودند و در تنش ناآرامی بین ناسیونالیسم اسکلرو-ناسیونالیسم و نئولیبرالیسم گرفتار شدند. یک خارجی با اسنادی برای اثبات آن، من یک خارجی میمانم که سعی میکنم بفهمم چه بر سر ایده بالکان و کشوری که از آن آمدهام اتفاق افتاده است. در عین حال، من خودم را یک یوگسلاوی، مردی بدون کشور و همچنین به عنوان یک آنارشیست، مردی بدون دولت می بینم و می دانم.
من مطلقاً هیچ وفاداری به اهداف ملی صرب، کرواسی یا بوسنیایی احساس نمی کنم. من هیچ احساس دیگری جز تحقیر مطلق نسبت به افرادی که به نابودی یوگسلاوی کمک کردند، ندارم، و همین احساس را در مورد افرادی که اکنون باقی مانده از آن را می فروشند، دارم. من به همان اندازه از سنت گرایان و به اصطلاح انتقال گرایان فاصله دارم. همانطور که امیدواریم با خواندن این کتاب متوجه شوید، من معتقدم که تعهدات و مسئولیت هایی که در برابر ما (همه ما که به این مفهوم عمیق تر از بالکان اعتقاد داریم) وجود دارد، احیای و احیای ایده فدرالیسم بالکان است. القا کردن آن با معنای جدید و معاصر؛ و مبارزه با تحمیل های به هم پیوسته امپریالیسم اروپایی-آمریکایی و ناسیونالیسم قومی استانی. به عبارت دیگر، ما باید همزمان و پرشور برای اروپای دیگر و بالکانیزه و جهانی متفاوت و بالکانیزه مبارزه کنیم. آینده اروپا، اگر چنین باشد، در بالکان است، نه برعکس.
3. به چه امیدی داری؟ بالکانیزاسیون عزاداری نکنید!? شما امیدوارید که از نظر سیاسی به چه چیزی کمک کند یا به آن دست یابد؟ با توجه به تلاش و آرزویی که برای کتاب دارید، چه چیزی را موفق می دانید؟ چه چیزی شما را از کل این تعهد خوشحال می کند؟ چه چیزی شما را به این فکر میاندازد که آیا ارزش این همه وقت و تلاش را داشت؟
In عزادار بالکانیزه نشوید! من بین دو نوع «بالکانیزاسیون» تمایز قائل هستم. اولین مورد چیزی است که من آن را "بالکانیزاسیون از بالا" می نامم. من از این عبارت برای توصیف پروژهای استفاده میکنم که بهطور قابلتوجهی در تاریخ سازگار است، برای شکستن همبستگی قومیتی بالکان و هویت اجتماعی-فرهنگی منطقهای؛ فرآیندی از ادغام خشونتآمیز منطقه در نظام دولتهای ملت و اقتصاد جهانی سرمایهداری؛ و تحمیل معاصر استعمار نئولیبرال: هم اروپاییها و هم روشنفکران محلی خود استعمارگر نسبت به همه چیزهایی که از این «شبهجزیره نکبتبار» میآید تحقیر مشترک دارند. وقایعی که در این کتاب شرح داده شده است چیزی نیست جز آخرین مرحله در نظم استعماری بالکان و "موجودات پاسخگو" آن. تاریخ شبه جزیره بالکان با خون تلاشهای قدرتهای بزرگ برای جلوگیری از حرکتها به سوی وحدت بالکان نوشته شده است.اگرچه مقالات این کتاب تنها آخرین جلوههای بالکانسازی نخبگان را پوشش میدهد، ادعای من این است که نابودی یوگسلاوی دولتی-سوسیالیستی یک امر بود. در مقابل، یوگسلاوی سوسیالیستی نتیجه یک سنت طولانی جنبش برای وحدت بالکان بود، مظهر بالکانیزه شدن از پایین. پس از شکست سوسیالیسم واقعی موجود، دولت یوگسلاوی، با سوسیالیسم بومی آن، و جهت گیری غیر متعهد جنوب جهانی اش، دیگر قابل تحمل نبود.از طریق الگوی تثبیت شده تاریخی مداخله امپریالیستی و همکاری محلی، این آزمایش نوعاً بالکان در یک سری از جنگ های قومی خونین نابود شده است. آمریکاییها با موفقیت هر ابتکار صلح را در طول درگیری مسدود کردهاند.نژادپرستی بالکانوفوبیک در «دنیای متمدن» به «بالکانیسم پدرانه» که مختص بوسنیاییها و کوزووها درمانده و کودکانه است و «بالکانیسم خام» به معنای صربهای شرور تبدیل شده است. جمهوریهای یوگسلاوی سابق بلافاصله به آزمایشگاههای واقعی «دولتسازی»، «چندفرهنگگرایی»، «حقیقت و آشتی»، «ترویج دموکراسی» و خصوصیسازی اقتصادی تبدیل شدند. انتخاب های سیاسی به گزینه های شوونیستی محلی و طرفدار اروپا محدود شد. آلترناتیوها غیر میهنی یا ضد اروپایی اعلام شدند. سازمانهای به اصطلاح غیردولتی و دیگر ارگانهای جامعه مدنی، آن مخلوق هیولایی دموکراسی آمریکایی، دست به دست ناسیونالیستها و افراطگرایان فاشیست آشکار علیه چپهای طرفدار بالکان زدند. دادگاه بین المللی در لاهه به منظور تبلیغ و اصلاح بیشتر حقیقت رسمی (اروپایی و آمریکایی) ایدئولوژی بشردوستانه تأسیس شد. مداخله به نمایندگی از این ایدئولوژی («مداخله بشردوستانه») در میان نخبگان اروپایی-آمریکایی بسیار محبوب بود و متعاقباً به عنوان توجیهی در هر ماجراجویی امپریالیستی از عراق تا افغانستان استفاده شد.
این نگرشهای امپراتوری و استعماری هنوز اصطلاحات «دنیای متمدن»، «جامعه بینالمللی» و «جامعه مدنی» را تعریف میکنند. مردم بالکان هرگز تحت تأثیر تمدن قرار نگرفتند. در اوایل سال 1871، بنیانگذار جنبش سوسیالیستی بالکان، سوتوزار مارکووی؟، کل «دنیای متمدن»، از تایمز تا مطبوعات مطیع صرب را به سخره گرفت. او نوشت: جهان متمدن از انگلیسیهای ثروتمند، وزیران بروکسل و معاونان آنها (نمایندگان سرمایهداران)، حاکمان اروپایی و مارشالها، ژنرالها و دیگر بزرگها، بانکداران وینی و روزنامهنگاران بلگراد تشکیل شده بود. مارکوی؟ یک سوسیالیست ضد اقتدارگرا بود که مانند من به یک فدراسیون بالکان متعدّد معتقد بود که به عنوان یک جامعه غیرمتمرکز و مستقیماً دموکراتیک مبتنی بر انجمن های کشاورزی و صنعتی محلی سازمان یافته بود. این نوعی تخیل ضد نامی است که باید دوباره کشف شود: یک سنت افقی گرا از بربرها که هرگز جهان متمدنی را که اکنون در حال فروپاشی است نپذیرفتند.
نوع دوم بالکانیزاسیون «بالکانیزاسیون از پایین» است. ما ممکن است آن را به عنوان یک سنت و روایت توصیف کنیم که قرابت های اجتماعی و فرهنگی و همچنین آداب و رسوم مشترک ناشی از کمک و همبستگی متقابل بین قومی را تأیید می کند و نتیجه آن چیزی است که می توان آن را خود کنشی بین قومی نامید، فعالیتی که از طریق مداخله استعمار اروپا من معتقدم که در بالکان، این واقعیت کثرت فرهنگی در سیاست ضد استبدادی خودگردانی محلی، استفاده اشتراکی از زمین و جنبشهای مختلف برای فدراسیون بالکان تجلی سیاسی مییابد. پروژه اخیر، در گسترده ترین و الهام بخش ترین پیشنهاد خود، شامل همه کشورهای یوگسلاوی سابق، آلبانی، بلغارستان، رومانی، یونان و ترکیه بود. امروز بیش از هر زمان دیگری باید شاهد بحثی پر جنب و جوش بین پیشنهادهای اتوپیایی باشیم که رویای سازماندهی آزادیخواهانه جامعه را در سر می پرورانند و همواره در گفتگوی اندیشمندانه با نهادها و سنت های محلی هستند.
من به عنوان شاگرد سوتوزار مارکووی؟، ماریاتگی ما در بالکان، متقاعد شدهام که هر پیشنهادی از این دست باید با شرایط محلی و نهادهای محلی خاص ترکیب شود. به گفته مارکوی؟، که در قرن نوزدهم زندگی می کرد، شرایط محلی ماهیت جامعه جدیدی را که طبقه کارگر در هر کشور ایجاد خواهد کرد، تعیین خواهد کرد. او نوشت، مشکل نان، مشکل دموکراسی مستقیم است. ندیدن شباهت بین سوسیالیسم اخلاقی و التقاطی مارکوی - که او آن را نه به عنوان یک سیستم اقتصادی جدید، بلکه یک شیوه جدید زندگی تعریف کرد - و پیشنهادات ناشی از جنبشهای دهقانی معاصر که در اطراف Via Campesina جمع شده بودند. او در گفتگو با مارکسیسم به دنبال یک سوسیالیسم بالکانیزه بر اساس نهادها و غرایز جمعی به جای قوانین تاریخی غیرقابل انکار. او برای جنبشهای سوسیالیستی که نه تنها ضداستعماری با توجه به غرب و شرق، بلکه انقلابی با توجه به گذشته بالکان هستند، استدلال میکرد. سوسیالیسم بالکان شده او اخلاقی و رویایی، التقاطی و انسانی بود و از همه نظر برای منتقدان سوسیالیست دولتی او که او را به عنوان "سوسیالیست اتوپیا" رد می کردند، غیرقابل قبول بود. او در سال 1874 نوشت، هدف او سازماندهی مجدد اجتماعی داخلی بر اساس حاکمیت و خودمختاری اشتراکی و فدراسیون در شبه جزیره بالکان بود. در برنامههای فدرالیستی او، شاید بزرگترین کمک او در همین جا نهفته است: تلاش تببار او برای سرکوب ناسیونالیسمهای مجزای خلقهای بالکان به نفع فدرالیسم فراگیر و مستقیم دموکراتیک. این التقاط گرایی ضد استبدادی، که خود یکی از گرانبهاترین ویژگی جوامع بالکان و سنت انقلابی آنها، توانایی برقراری ارتباط محلی و جهانی، فرودست و مدرن است، چیزی است که من تحت عنوان بالکانیزه کردن سیاست از آن دفاع می کنم.
سوتوزار مارکوی؟ در بیست و هشت سالگی درگذشت. مرگ او نتیجه سال ها گذراندن در تبعید و زندان های دولت صربستان بود. یکی از آخرین اقدامات او قبل از مرگش کمک به تأسیس اولین مدرسه برای زنان در صربستان بود. او در 16 مارس 1875 با حضور هزاران دهقان به خاک سپرده شد که برخی از آنها با فریاد به پلیس مأمور به حفظ نظم در حضور قدیس کلاه خود را بردارند.
چندین دهه پس از مرگ Svetozar Markovi؟، در 15 ژوئیه 1924، نشریه جدیدی به نام La Federation Balkanique منتشر شد. این یک نشریه دو هفتهای بود که در وین به تمام زبانهای بالکان و همچنین آلمانی و فرانسوی منتشر میشد. در سرمقاله ای پر شور برنامه این نشریه به شرح زیر تعریف شد:
"وظیفه اصلی نشریه ما همانطور که عنوانش قبلاً نشان داده است، تبلیغ ایده آزادی و حق تعیین سرنوشت مردم بالکان و همچنین فدرالیزاسیون است. دعای مشترک امپریالیسم اروپایی و شوونیسم بالکان: این که آنها دیگر عرصه ای نباشند که در آن دومی ها درگیری های فاجعه بار داخلی خود را حل کنند... توده های کارگر سرانجام مشتاق خواهند بود که نیروهای خود را در یک جبهه واحد بالکان متحد کنند که علیه شوونیسم و غلبه بر امپریالیسم از آن منطقه است. ما هر ربعی که بیایند، ما آزادی و صلح را برای کشورها و مردم خود می خواهیم! ما همچنین می دانیم که این آزادی و این صلح با مهربانی اعطا نمی شود، بلکه باید با یک مبارزه ناامیدانه فتح شود! و ما این مبارزه را آغاز می کنیم!
این مبارزه و این اصل است که نسل جدیدی از انقلابیون بالکان باید از نو شروع کنند، با همان شور و شوق، اما در بستری معاصر، با اشکال سازمانی جدید، حساسیت سیاسی جدید و زبان جدید. فدراسیون بالکان: بدون دولت و فراتر از همه ملت ها.
شما می توانید خرید عزاداری نکن، بالکانیز! مقالات پس از یوگسلاوی در:
https://secure.pmpress.org/index.php?l=product_detail&p=263
or
اطلاعاتی در مورد کتاب و نویسنده
نقد ها:
این مقالات متفکرانه تصویری واضح از تجربه بالکان از درون، با غنا و پیچیدگی، تراژدی و امید، و درسهایی که همه ما میتوانیم از آن الهام بگیریم و بصیرت بگیریم، به ما ارائه میدهند.» -نوام چامسکی
"تاریخ یوگسلاوی از اهمیت جهانی برخوردار است و هیچ کس بهتر از آندری گروباچیچ برای فاش کردن، به اشتراک گذاشتن و تجزیه و تحلیل آن وجود ندارد. از مبارزه روماها تا امکانات رهایی بخش "فدرالیسم از پایین"، این مجموعه مقالات خواندن ضروری و رادیکال." -راج پاتل، نویسنده، پر شده و گرسنه
"این کتاب از مقالات درک عمیقی از تاریخ یوگسلاوی و نظریه اجتماعی را نشان می دهد. این کتاب پیشگامانه است که نشان دهنده انحراف جسورانه از ایده های موجود، و دیدگاهی تخیلی در مورد چگونگی ایجاد یک جامعه عادلانه در بالکان است." - هاوارد زین، نویسنده، تاریخ مردم ایالات متحده
"اولین روایت رادیکال از تاریخ یوگسلاوی پس از یوگسلاوی، بررسی این تاریخ پیچیده با تخیل و بینش. کتاب گروباچیچ اطلاعات و دیدگاه ضروری را برای همه علاقه مندان به تاریخ اخیر این بخش از جهان فراهم می کند." - مایکل آلبرت، نویسنده، پارکن
«عزا نگیر، بالکانیز! کتابی قدرتمند و شجاعانه است که اجازه نمی دهد خاطره تاریخ طولانی استعمار بالکان توسط دولت-معماران اروپا پاک شود یا به سیاست استعفا منجر شود. دیدگاه آن از «فدرالیسم از پایین» که توسط شبکههایی از جوامع خودمختار و از نظر فرهنگی متنوع پشتیبانی میشود، اهمیتی فراتر از بالکان دارد. - سیلویا فدریچی، نویسنده کتاب کالیبان و جادوگر: زنان بدن و تجمع اولیه.
«آندری گروبا؟ نشان می دهد که با فروپاشی تمدن آنها، ما بربرها باید از نو فکر کنیم. وارونه کردن جهان مستلزم ریشه کن کردن واژگان سیاسی و جغرافیایی ما، سرمایه داری و سوسیالیستی است. Gruba?i؟، یک "خارجی" در زادگاهش یوگسلاوی، این کار را به خوبی انجام می دهد. «بالکانیزه کردن» یک بار تجزیه سیاسی، اقتصادی و مذهبی را توصیف کرد. پس از این کتاب باید به معنای امکان ضد سرمایه داری، خودمختاری محلی، مشترک المنافع ارگانیک و همراهی با دیگری باشد. براوو!" - پیتر لاینباگ، نویسنده مانیفست ماگنا کارتا: آزادی ها و عوام برای همه.
«آندری گروبا؟ با کتاب باشکوه دیگری بازمی گردد که در بهترین سنت زنیتیسم یوگسلاوی مفهومی از باربارو-نابغه بالکان و ماجراجویی مقدماتی آن را در ساختارها و پراکسیس های سیاسی جدید و معتبر دوباره ابداع می کند. عزاداری نکن، بالکانیز! نباید صرفاً بهعنوان تاریخ پنهان بالکان و مبارزات سیاسی الهامبخش جنبشهای اجتماعی (جدیدترین) در منطقه خوانده شود، بلکه باید بهعنوان راهنمای معرفتشناختی و روششناختی بسیار مورد نیاز چگونگی نوشتن چنین تاریخی خوانده شود. Peranalogiam با Boaventura de Sousa Santos، Eduardo Restrepo، و Arturo Escobar، Gruba?i? تاریخ/تاریخ دیگری را توسعه میدهد که در غیر این صورت بر پارادایم معرفتشناختی جدیدی بنا میکند تا پنهانها را تجسم کند، و مهمتر از همه، به همه آن ایدهها، اعمال و موضوعاتی که برای مدت طولانی به حاشیه رانده، بیاهمیت و کنار گذاشته شدهاند، اعتبار بخشیده است. در نهایت، ما کتابی داریم که جنبشهای آنارشیستی بالکان و سهم آنها را در مبارزه جهانی برای جهانی بهتر و دیگر و سهم مهم آنها در پیروزی را مستند میکند. زیگا وودوونیک، نویسنده کتاب آنارشی زندگی روزمره و یادداشت هایی درباره آنارشیسم و تلاقی های فراموش شده آن
خواندن چیزی در بالکان که فراتر از عذاب و غم است، فوق العاده است. Andrej Gruba?i? جهان را برعکس می کند، به ویژه با تصور او از بالکانی شدن از پایین - بازگشتی به "آنچه که ارزشمندترین بخش تاریخ ما است". . . یک چشم انداز چند فرهنگی از جامعه چند قومیتی، در واقع فراقومی، ضد استبدادی، که از آن می تواند به طور قانع کننده ای خواستار بالکانی شدن اروپا و جهان شود. یک لذت.” -جان هالووی
درباره نویسنده:
آندری گروباچیچ یک دگراندیش اهل بالکان است. او یک تاریخدان و جامعهشناس رادیکال است لرزه ها و زاپاتیستاها و سردبیر خواننده استاتون لیند. همسفر جنبشهای اکشن مستقیم با الهام از زاپاتیستا، کارگران صنعتی جهان (IWW یا Wobblies)، و یکی از بنیانگذاران شبکه جهانی بالکان و مجله Balkan Z، مدرس موسسه هنر سانفرانسیسکو است.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا