برقراری روابط دیپلماتیک بین ایالات متحده و کوبا به طور گسترده به عنوان یک رویداد با اهمیت تاریخی مورد استقبال قرار گرفته است. جان لی اندرسون، خبرنگاری که با هشیاری درباره منطقه نوشته است، واکنش کلی در میان روشنفکران لیبرال را خلاصه می کند، وقتی در نیویورکر می نویسد:
باراک اوباما نشان داده است که می تواند به عنوان یک دولتمرد با ارزش تاریخی عمل کند. و بنابراین، در این لحظه، رائول کاسترو دارد. برای کوبایی ها، این لحظه از نظر احساسی و همچنین از نظر تاریخی تحول آفرین خواهد بود. رابطه آنها با همسایه ثروتمند و قدرتمند آمریکای شمالی خود در دهه 1960 به مدت پنجاه سال یخ زده باقی مانده است. تا حدی سورئال، سرنوشت آنها نیز منجمد شده است. برای آمریکایی ها نیز این مهم است. صلح با کوبا ما را لحظهای به آن دوران طلایی برمیگرداند، زمانی که ایالات متحده یک ملت محبوب در سراسر جهان بود، زمانی که یک جی افکی جوان و خوشتیپ در قدرت بود - قبل از ویتنام، قبل از آلنده، قبل از عراق و همه بدبختیهای دیگر - و به ما اجازه میدهد. به خودمان افتخار کنیم که بالاخره کار درست را انجام دادیم.»
گذشته به اندازه ای که در تصویر پایدار Camelot به تصویر کشیده شده است، کاملاً بی نظیر نیست. JFK "قبل از ویتنام" - یا حتی قبل از آلنده و عراق نبود، اما بگذارید این را کنار بگذاریم. در ویتنام، زمانی که JFK وارد قدرت شد، وحشیگری رژیم دیم که ایالات متحده تحمیل کرده بود، سرانجام مقاومت داخلی را برانگیخت که نتوانست آن را کنترل کند. کندی از این رو با آنچه «حمله از درون»، «تجاوز داخلی» در عبارت جالب مورد علاقه آدلای استیونسون، سفیر خود در سازمان ملل متحد نامید، مواجه شد.
بنابراین کندی بلافاصله مداخله ایالات متحده را به تجاوز آشکار تشدید کرد و به نیروی هوایی ایالات متحده دستور داد ویتنام جنوبی را بمباران کند (تحت علامت گذاری ویتنام جنوبی که هیچ کس را فریب نداد)، اجازه جنگ با ناپالم و شیمیایی برای از بین بردن محصولات کشاورزی و دام و راه اندازی برنامه هایی برای راندن دهقانان. به اردوگاههای کار اجباری مجازی برای "محافظت از آنها" در برابر چریکهایی که واشنگتن میدانست که بیشتر از آنها حمایت میکنند.
در سال 1963، گزارشها از زمین نشان میداد که جنگ کندی در حال موفقیتآمیز است، اما یک مشکل جدی به وجود آمد. در ماه اوت، دولت متوجه شد که دولت دیم به دنبال مذاکره با شمال برای پایان دادن به درگیری است.
اگر JFK کوچکترین قصدی برای عقب نشینی داشت، این فرصت عالی برای این کار با ظرافت و بدون هیچ هزینه سیاسی بود، حتی به سبک معمول ادعا می کرد که صلابت آمریکایی ها و دفاع اصولی از آزادی بود که ویتنام شمالی را وادار کرد. تسلیم شدن. در عوض، واشنگتن از کودتای نظامی برای نصب ژنرال های جنگ طلب که بیشتر با تعهدات واقعی جی اف کی هماهنگ بودند، حمایت کرد. رئیس جمهور دیم و برادرش در این جریان به قتل رسیدند. کندی با اکراه پیشنهاد وزیر دفاع رابرت مک نامارا برای آغاز خروج نیروها (NSAM 263) را پذیرفت، اما تنها با یک شرط مهم: پس از پیروزی. کندی تا زمان ترورش چند هفته بعد این خواسته را با اصرار حفظ کرد. توهمات زیادی در مورد این رویدادها ساخته شده است، اما آنها به سرعت زیر بار رکورد غنی مستند فرو می ریزند.
داستان در جاهای دیگر نیز مانند افسانه های Camelot کاملاً بت انگیز نبود. یکی از پیامدترین تصمیمات کندی در سال 1962 بود، زمانی که او عملاً مأموریت ارتش آمریکای لاتین را از «دفاع نیمکره ای» - که از جنگ جهانی دوم باقی مانده بود - به «امنیت داخلی» تغییر داد، که تعبیری برای جنگ علیه دشمن داخلی است. ، جمعیت. نتایج توسط چارلز ماکلینگ، که رهبری ضد شورش و برنامه ریزی دفاع داخلی ایالات متحده از سال 1961 تا 1966 را رهبری می کرد، توصیف شد. او نوشت، تصمیم کندی، سیاست ایالات متحده را از تحمل "تجاوز و ظلم ارتش آمریکای لاتین" به "همدستی مستقیم" در این کشور تغییر داد. جنایات آنها، به حمایت ایالات متحده از "روش های جوخه های نابودی هاینریش هیملر". کسانی که آنچه را که مایکل گلنون متخصص روابط بین الملل «جهل عمدی» می نامد ترجیح نمی دهند، می توانند به راحتی جزئیات را پر کنند.
در کوبا، کندی وارث سیاست تحریم آیزنهاور و برنامههای رسمی برای سرنگونی رژیم شد و به سرعت با تهاجم خلیج خوکها، آنها را تشدید کرد. شکست تهاجم باعث هیستری تقریباً در واشنگتن شد. در اولین جلسه کابینه پس از تهاجم نافرجام، جو "تقریبا وحشیانه" بود، چستر بولز معاون وزیر امور خارجه به طور خصوصی خاطرنشان کرد: "یک واکنش تقریباً دیوانه وار برای یک برنامه اکشن وجود داشت." کندی این هیستری را در اظهارات عمومی خود بیان کرد: «جوامع از خود راضی، خودسر و نرم در آستانه نابودی با آوار تاریخ هستند. او به کشور گفت، اما همانطور که به طور خصوصی گفت، متحدان «فکر میکنند که ما در موضوع کوبا کمی دچار جنون شدهایم»، به کشور گفت، فقط افراد قوی… نه بی دلیل
اقدامات کندی مطابق گفته های او بود. او یک کمپین تروریستی مرگبار را راه اندازی کرد که برای آوردن "ترورهای زمین" به کوبا طراحی شده بود - عبارت مورخ و مشاور کندی آرتور شلزینگر، با اشاره به پروژه ای که رئیس جمهور به برادرش رابرت کندی به عنوان بالاترین اولویت او واگذار کرد. همانطور که مطالعات اخیر نشان می دهد، جدای از کشتار هزاران نفر همراه با ویرانی در مقیاس بزرگ، وحشت زمین عامل اصلی در آوردن جهان به آستانه یک جنگ هسته ای پایانی بود. دولت به محض فروکش کردن بحران موشکی، حملات تروریستی را از سر گرفت.
یک راه استاندارد برای فرار از موضوع ناخوشایند این است که به توطئه های ترور سیا علیه کاسترو پایبند باشید و پوچ بودن آنها را به سخره بگیرید. آنها وجود داشتند، اما پاورقی کوچکی از جنگ تروریستی بودند که توسط برادران کندی پس از شکست حمله به خلیج خوک ها آغاز شد، جنگی که به سختی می توان آن را در تاریخ تروریسم بین المللی مطابقت داد.
اکنون بحث های زیادی در مورد اینکه آیا کوبا باید از فهرست کشورهای حامی تروریسم حذف شود یا خیر، وجود دارد. این فقط می تواند سخنان تاسیتوس را به ذهن متبادر کند که "جنایتی که زمانی آشکار شد پناهی جز جسارت نداشت." جز اینکه به لطف «خیانت روشنفکران» افشا نمی شود.
پرزیدنت جانسون با روی کار آمدن پس از ترور، تروریسم را کاهش داد، اما این تروریسم تا دهه 1990 ادامه یافت. اما او قصد نداشت به کوبا اجازه دهد در صلح زنده بماند. او به سناتور فولبرایت توضیح داد که اگرچه «من وارد هیچ معاملهای با خلیج خوکها نمیشوم»، او میخواهد در مورد «آنچه باید انجام دهیم تا بیشتر از آنچه که انجام میدهیم، برای خنثی کردن آجیلهای آنها انجام دهیم» مشاوره میخواهد. لارس شولتز، مورخ آمریکای لاتین، در اظهار نظر میگوید: «از آن زمان به هم ریختن مهره، سیاست ایالات متحده بوده است».
مطمئناً برخی احساس کردهاند که چنین ابزارهای ظریف کافی نیست، به عنوان مثال، عضو کابینه نیکسون، الکساندر هیگ، که از رئیسجمهور خواست که «فقط به من این کلمه را بده و من آن جزیره را به پارکینگ تبدیل میکنم. ” سخنان او به وضوح ناامیدی طولانی مدت رهبران ایالات متحده را در مورد "آن جمهوری کوبا جهنمی کوچک" نشان می دهد، عبارت تئودور روزولت در حالی که با عصبانیت از عدم تمایل کوبایی به پذیرش مهربانانه تهاجم ایالات متحده در سال 1898 برای جلوگیری از آزادی آنها از اسپانیا و تبدیل آنها به اسپانیا سخن می گفت. یک مستعمره مجازی مطمئناً سوار شدن شجاعانه او به تپه سن خوان در یک هدف نجیب بوده است (که معمولاً نادیده گرفته می شود که گردان های آفریقایی-آمریکایی عمدتاً مسئول فتح تپه بودند).
لوئی پرز مورخ کوبا می نویسد که مداخله ایالات متحده که در داخل کشور به عنوان یک مداخله بشردوستانه برای آزادسازی کوبا مورد ستایش قرار می گیرد، به اهداف واقعی خود دست یافت: «جنگ آزادیبخش کوبا به جنگ فتح ایالات متحده تبدیل شد»، «جنگ اسپانیایی-آمریکایی» در نامگذاری امپراتوری، طراحی شده برای پنهان کردن پیروزی کوبا که به سرعت با تهاجم لغو شد. این نتیجه نگرانی های آمریکایی ها را در مورد "آنچه برای همه سیاست گذاران آمریکای شمالی از زمان توماس جفرسون - استقلال کوبا" تحقیر شده بود، کاهش داد.
چگونه همه چیز در دو قرن تغییر کرده است.
تلاشهای آزمایشی برای بهبود روابط در ۵۰ سال گذشته صورت گرفته است که توسط ویلیام لئوگراند و پیتر کورنبلوه در مطالعه جامع اخیرشان، کانال برگشت به کوبا، به تفصیل مورد بررسی قرار گرفتهاند. این که آیا ما باید به خاطر گامهایی که اوباما برداشته است «به خودمان افتخار کنیم» ممکن است مورد بحث باشد، اما آنها «کار درستی» هستند، حتی اگر تحریمهای سرکوبکننده در سرپیچی از کل جهان (به استثنای اسرائیل) و گردشگری همچنان پابرجاست. هنوز ممنوع است رئیس جمهور در سخنرانی خود خطاب به ملت که سیاست جدید را اعلام کرد، تصریح کرد که در سایر موارد نیز مجازات کوبا به دلیل سرپیچی از اراده و خشونت آمریکا ادامه خواهد داشت و بهانههایی را تکرار میکند که برای اظهار نظر بسیار مضحک است.
اما سخنان رئیس جمهور از جمله موارد زیر قابل توجه است:
با افتخار، ایالات متحده در طی این پنج دهه از دموکراسی و حقوق بشر در کوبا حمایت کرده است. ما این کار را عمدتاً از طریق سیاستهایی انجام دادهایم که هدفشان منزوی کردن جزیره است و از ابتداییترین سفر و تجارتی که آمریکاییها میتوانند در هر جای دیگری لذت ببرند، جلوگیری میکند. و اگرچه این سیاست ریشه در بهترین نیت ها داشته است، اما هیچ کشور دیگری در اعمال این تحریم ها به ما ملحق نمی شود و تأثیر چندانی به جز ارائه منطقی برای دولت کوبا برای محدودیت ها بر مردمش نداشته است... امروز، من صادقانه می گویم. شما. ما هرگز نمی توانیم تاریخ بین خود را پاک کنیم.
باید جسارت خیره کننده این جمله را تحسین کرد که دوباره سخنان تاسیتوس را به یاد می آورد. اوباما مطمئناً از تاریخ واقعی غافل نیست، که نه تنها شامل جنگ تروریستی مرگبار و تحریم اقتصادی مفتضحانه می شود، بلکه اشغال نظامی جنوب شرقی کوبا برای بیش از یک قرن، از جمله بندر اصلی آن، علیرغم درخواست های دولت از زمان استقلال برای بازگرداندن آن چیزی است. با تهدید اسلحه به سرقت رفت - سیاستی که تنها با تعهد متعصبانه برای جلوگیری از توسعه اقتصادی کوبا توجیه می شود. در مقایسه، تسلط غیرقانونی پوتین بر کریمه تقریباً خوش خیم به نظر می رسد. تعهد به انتقام از کوباییهای گستاخی که در برابر سلطه ایالات متحده مقاومت میکنند، به حدی افراطی بوده است که حتی خواستههای بخشهای قدرتمند جامعه تجاری را برای عادیسازی - داروسازی، تجارت کشاورزی، انرژی - که یک تحول غیرعادی در سیاست خارجی ایالات متحده است، نادیده گرفته است. سیاست های ظالمانه و انتقام جویانه واشنگتن عملاً ایالات متحده را در نیمکره منزوی کرده و موجب تحقیر و تمسخر در سراسر جهان شده است. واشنگتن و شرکای آن دوست دارند وانمود کنند که کوبا را "انزوا" کرده اند، همانطور که اوباما بیان کرد، اما سوابق به وضوح نشان می دهد که این ایالات متحده است که منزوی شده است، احتمالاً دلیل اصلی تغییر جزئی مسیر.
بدون شک افکار داخلی نیز عاملی در "حرکت تاریخی" اوباما است - هرچند که عموم مردم، بی ربط، برای مدت طولانی طرفدار عادی سازی بوده اند. یک نظرسنجی سی ان ان در سال 2014 نشان داد که تنها یک چهارم آمریکایی ها اکنون کوبا را به عنوان یک تهدید جدی برای ایالات متحده می دانند، در مقایسه با بیش از دو سوم سی سال قبل، زمانی که رئیس جمهور ریگان در مورد تهدید جدی برای زندگی ما هشدار می داد. پایتخت جوز هندی جهان (گرانادا) و توسط ارتش نیکاراگوئه، تنها دو روز راهپیمایی از تگزاس. با توجه به اینکه ترس ها اکنون تا حدودی کاهش یافته است، شاید بتوانیم کمی هوشیاری خود را آرام کنیم.
در تفسیر گسترده تصمیم اوباما، موضوع اصلی این بوده است که تلاشهای خیرخواهانه واشنگتن برای آوردن دموکراسی و حقوق بشر به کوباییهای رنجدیده، که تنها توسط شیطنتهای کودکانه سیا لکهدار شدهاند، شکست خورده است. اهداف عالی ما محقق نشد، بنابراین تغییر مسیر با اکراه لازم است.
آیا سیاست ها شکست خوردند؟ این بستگی به این دارد که هدف چه بوده است. پاسخ در کارنامه مستند کاملاً مشخص است. تهدید کوبا تهدیدی آشنا بود که در طول تاریخ جنگ سرد، با بسیاری از پیشینیان، جریان داشت. این به وضوح توسط دولت آینده کندی بیان شد. نگرانی اصلی این بود که کوبا ممکن است یک "ویروس" باشد که "سرایت را گسترش دهد"، تا از شرایط کیسینجر برای موضوع استاندارد، با اشاره به شیلی آلنده، استفاده شود. که یکباره تشخیص داده شد.
کندی با هدف تمرکز بر آمریکای لاتین، قبل از به قدرت رسیدن، یک مأموریت آمریکای لاتین به ریاست آرتور شلزینگر تأسیس کرد که نتیجه گیری آن را به رئیس جمهور آینده گزارش کرد. مأموریت در مورد حساسیت آمریکاییهای لاتین به «ایده کاسترو مبنی بر در دست گرفتن امور به دست خود» هشدار داد، خطری جدی، همانطور که شلزینگر بعداً توضیح داد، زمانی که «توزیع زمین و سایر اشکال ثروت ملی به شدت به نفع طبقات دارای مالکیت است… [و] فقرا و مستضعفان که با الگوبرداری از انقلاب کوبا تحریک شدهاند، اکنون خواستار فرصتهایی برای زندگی مناسب هستند.»
شلزینگر نالههای وزیر امور خارجه جان فاستر دالس را تکرار میکرد که به پرزیدنت آیزنهاور درباره خطرات ناشی از «کمونیستهای داخلی» که میتوانند «کنترل جنبشهای تودهای را به دست بگیرند» به پرزیدنت آیزنهاور شکایت کرد، مزیتی ناعادلانه که ما «توانایی آن را نداریم تکراری.” دلیل آن این است که "مردم فقیر کسانی هستند که به آنها متوسل می شوند و همیشه می خواستند ثروتمندان را غارت کنند." سخت است که افراد عقب مانده و نادان را متقاعد کنیم که از اصل ما پیروی کنند که ثروتمندان باید فقرا را غارت کنند.
دیگران هشدارهای شلزینگر را توضیح دادند. در ژوئیه 1961، سیا گزارش داد که "نفوذ گسترده "کاستریسم" تابعی از قدرت کوبا نیست... سایه کاسترو بزرگ است زیرا شرایط اجتماعی و اقتصادی در سرتاسر آمریکای لاتین مخالفت را با اقتدار حاکم دعوت می کند و تحریک برای تغییر رادیکال را تشویق می کند." که کوبای کاسترو الگویی ارائه می کند. شورای برنامه ریزی سیاست وزارت امور خارجه توضیح داد که «خطر اولیه ای که ما در مورد کاسترو با آن مواجه هستیم... در تأثیری است که وجود رژیم او بر جنبش چپ در بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین می گذارد... واقعیت ساده این است که کاسترو نشان دهنده سرپیچی موفق از کاسترو است. از زمانی که دکترین مونرو قصد ایالات متحده را برای تسلط بر نیمکره اعلام کرد، ایالات متحده، نفی کل سیاست نیمکره ما تقریباً یک و نیم قرن است. به بیان ساده، مورخ توماس پترسون می گوید: «کوبا به عنوان نماد و واقعیت، هژمونی ایالات متحده در آمریکای لاتین را به چالش کشید.
راه مقابله با ویروسی که ممکن است سرایت کند، کشتن ویروس و تلقیح قربانیان احتمالی است. این سیاست معقول همان چیزی است که واشنگتن دنبال کرد و از نظر اهداف اولیه آن، این سیاست کاملاً موفق بوده است. کوبا زنده مانده است، اما بدون توانایی دستیابی به پتانسیل ترسناک. و منطقه با دیکتاتوریهای نظامی شریرانه برای جلوگیری از سرایت، با کودتای نظامی الهامگرفته از کندی که اندکی پس از ترور کندی، رژیم ترور و شکنجه امنیت ملی را در برزیل ایجاد کرد، آغاز شد، که با شور و شوق زیادی در واشنگتن مورد استقبال قرار گرفت. سفیر لینکلن گوردون با کابل از او خبر داد، ژنرالها یک «شورش دموکراتیک» انجام داده بودند. انقلاب "پیروزی بزرگی برای جهان آزاد" بود که از "زیان کامل برای غرب تمامی جمهوریهای آمریکای جنوبی" جلوگیری کرد و باید "یک جو بسیار بهبود یافته برای سرمایهگذاریهای خصوصی ایجاد کند." گوردون معتقد بود که این انقلاب دموکراتیک «تنها قاطعترین پیروزی آزادی در اواسط قرن بیستم» بود، «یکی از نقاط عطف اصلی در تاریخ جهان» در این دوره، که آنچه را واشنگتن بهعنوان شبیهسازی کاسترو میدید حذف کرد.
طاعون سپس در سراسر قاره گسترش یافت و به جنگ های تروریستی ریگان در آمریکای مرکزی و در نهایت ترور شش روشنفکر برجسته آمریکای لاتین، کشیش یسوعی، توسط یک گردان نخبه سالوادوری، تازه از آموزش های جدید در مدرسه جنگ ویژه JFK در فورت براگ، ختم شد. پیروی از دستور فرماندهی عالی برای قتل آنها همراه با شاهدان، خانه دار و دخترش. بیست و پنجمین سالگرد ترور به تازگی گذشت و با سکوتی که برای جنایات ما مناسب تلقی می شود، گرامی داشته می شود.
همین امر در مورد جنگ ویتنام نیز صدق می کرد، که آن را شکست و شکست نیز می دانستند. ویتنام خود نگرانی خاصی نداشت، اما همانطور که اسناد مستند نشان می دهد، واشنگتن نگران بود که توسعه مستقل موفق در آنجا ممکن است سرایت را در سراسر منطقه گسترش دهد و به اندونزی، با منابع غنی آن، و شاید حتی تا ژاپن - "سوپردومینو" برسد. همانطور که توسط مورخ آسیایی جان دوور توصیف شد - که ممکن است با یک آسیای شرقی مستقل سازگار شود و به مرکز صنعتی و تکنولوژیکی آن تبدیل شود، مستقل از کنترل ایالات متحده، در واقع نظم جدیدی را در آسیا ایجاد کند. ایالات متحده آمادۀ شکست دادن مرحله اقیانوس آرام جنگ جهانی دوم در اوایل دهه 1950 نبود، بنابراین به سرعت به حمایت از جنگ فرانسه برای تسخیر مستعمره سابق خود روی آورد و سپس به وحشتی که در پی داشت، با روی کار آمدن کندی به شدت تشدید شد. بعدها توسط جانشینان او.
ویتنام عملاً ویران شد: الگویی برای هیچ کس نخواهد بود. و منطقه با استقرار دیکتاتوریهای جنایتکار محافظت میشد، درست مانند آمریکای لاتین در همان سالها - غیرطبیعی نیست که سیاست امپریالیستی خطوط مشابهی را در نقاط مختلف جهان دنبال کند. مهمترین مورد اندونزی بود که با کودتای سوهارتو در سال 1965 از سرایت محافظت شد، یک "کشتار جمعی خیره کننده" همانطور که نیویورک تایمز آن را دقیق توصیف کرد، در حالی که به سرخوشی عمومی در مورد "درخشش نور در آسیا" پیوست (جیمز مقاله نویس لیبرال). استراحت در). در نگاهی به گذشته، مک جورج باندی، مشاور امنیت ملی کندی جانسون تشخیص داد که "تلاش ما" در ویتنام پس از سال 1965 "بیش از حد" بود و اندونزی به طور ایمن تلقیح شد.
جنگ ویتنام به عنوان یک شکست، شکست آمریکا توصیف می شود. در واقع این یک پیروزی جزئی بود. ایالات متحده به هدف حداکثری خود مبنی بر تبدیل ویتنام به فیلیپین دست نیافت، اما نگرانیهای اصلی مانند کوبا برطرف شد. بنابراین چنین نتایجی به عنوان شکست، شکست، تصمیمات وحشتناک به حساب می آیند
ذهنیت امپراتوری شگفت انگیز است. به سختی یک روز بدون تصاویر جدید می گذرد. ما میتوانیم شیوه «حرکت تاریخی» جدید در کوبا و استقبال از آن را به فهرست برجسته اضافه کنیم.
5 نظرات
من مطمئن نیستم که "ویروس" 100٪ مهار شده باشد. نمونه کوبا، علیرغم آسیب های عظیم ایالات متحده، با برخی دستاوردهای بسیار واقعی، برای کمک به الهام بخشیدن به تغییر چپ آمریکای لاتین در این قرن، ادامه یافت.
من همه طرفدار احیای روابط – در واقع، شروع روابط خوب – با کوبا هستم. اما بخشی از منطقی برای شروع روابط دیپلماتیک این است که سیاست های قدیمی «کارساز نبودند». نئومحافظه ها و نئو لیبی ها قادر به تغییر نیستند. این احتمال وجود دارد که ایالات متحده به براندازی و سرنگونی دولت کوبا ادامه دهد، اما با استفاده از روش های مختلف. این چیزی است که ما هستیم، این چیزی است که انجام می دهیم. و زمانی که این اتفاق بیفتد، وضعیت کوباییها بدتر خواهد بود. دیگر آموزش تضمینی مراقبت های بهداشتی وجود ندارد. دیگر شبکه تامین اجتماعی وجود ندارد.
من فکر می کنم شایان ذکر است که اندکی پس از تغییر سیاست اوباما در قبال کوبا، او قانون جلوگیری از تجاوز روسیه در سال 2014 را امضا کرد. از جمله اقدامات جدید شمشیربازی علیه روسیه می توان به تحریم های اقتصادی بیشتر و کمک نظامی 350 میلیون دلاری به اوکراین اشاره کرد. سخنگوی دولت اظهار داشت که رئیس جمهور فعلاً قصد استفاده از این اختیاراتی را نداشت که کنگره به او داده است. آیا این رها کردن یک سرماخوردگی قدیمی است. جنگ برای یک جدید؟
بسیاری از فعالان و سازماندهندگانی که من با آنها کار میکنم و IMHO که باید بهتر بدانند، کندی را به عنوان نوعی الگو برای "صلح" معرفی میکنند. برداشت نادرست آنها نتیجه کمپین تبلیغاتی بسیار موفق JFK است که چامسکی در جاهای دیگر موفقیت آمیزتر از تلاش های موازی برای ریگان توصیف کرده است. این کاملا آزاردهنده است و در نهایت ایده دموکرات ها را به عنوان مروج یک سیاست خارجی جایگزین و خیرخواهانه ایالات متحده تقویت می کند. من عمیقا از تلاشهای سرسختانه چامسکی برای کمک به ما در رد این توهمات لیبرال قدردانی میکنم.
بله، ذهنیت امپراتوری به ویژه در مورد کوبا شگفت انگیز است. علیرغم تصمیم تاریخی و عاقلانه اوباما برای بازیابی و عادی سازی روابط با کوبا و کاهش تحریم های غیرقانونی و غیراخلاقی علیه کوبا، این تحریم همچنان همراه با اشغال غیرقانونی و غیراخلاقی گوانتانامو، پایگاه نظامی آمریکا، در جنوب شرقی کوبا ادامه دارد. نقض آشکار و وقیحانه حاکمیت و تمامیت ارضی کوبا. بنابراین، این ادامه دکترین امپریالیستی و هژمونیک مونرو است که هنوز روابط دیپلماتیک، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و معنوی ما را با آمریکای لاتین مسموم می کند و ما باید هر چه سریعتر برای اصلاح آن تلاش کنیم.