در 2008 مدارس انتقادی و آموزش غیرانتفاعی آموزش برای تغییر مستقر در واشنگتن دی سی به هم پیوستند تا پروژه آموزش Zinn را تشکیل دهند که به ترویج آموزش تاریخ یک مردم در مدارس راهنمایی و دبیرستان در سراسر ایالات متحده اختصاص دارد. پروژه آموزش Zinn اخیرا یک وب سایت جدید راه اندازی کرده است. www.zinnedproject.org، که دارای بیش از 75 مقاله آموزشی قابل دانلود است که اکثراً از آرشیوهای گرفته شده است مدارس انتقادی مجله، و صدها توصیه منبع آموزشی: کتاب، برنامه درسی، و مواد سمعی و بصری.
در اوایل ژانویه، پروژه آموزش Zinn به HarperCollins، ناشر کلاسیک هاوارد زین پیوست. تاریخچه مردم ایالات متحده، برای حمایت از مصاحبه رادیویی آنلاین "از هاوارد بپرسید" و از معلمان سراسر کشور برای شرکت دعوت کرد. شصت معلم و دانش آموز سوالات کتبی را به پروفسور زین ارسال کردند. مصاحبه 19 ژانویه توسط مدارس انتقادی ویرایشگر برنامه درسی بیل بیگلو. معلوم شد که این آخرین مصاحبه پخش شده هاوارد زین است. او تنها هشت روز بعد در کالیفرنیا درگذشت.
مفتخریم که این گزیدههایی از آن مصاحبه را که برای طولانیتر بودن و وضوح ویرایش شده است، ارائه کنیم. نسخه کامل صوتی را می توانید در بخش اخبار به نشانی www.zinnedproject.org. - سردبیران
بیل بیگلو: هاوارد، از اینکه موافقت کردید به سوالات معلمان در مورد تدریس تاریخ یک قوم پاسخ دهید، متشکرم.
هوارد زین: چطور میتونم رد کنم؟
بیگلو: با اتفاقات وحشتناک هفته گذشته، می خواهم با هائیتی شروع کنم. رندال رابینسون، بنیانگذار انجمن ترانس آفریقا، در این نشست حضور داشت اکنون دموکراسی! اخیراً، و او گفت که اکنون فرصتی است برای مردم آمریکا که در نهایت حقیقت کامل در مورد هائیتی و روابط ما با هائیتی را بیاموزند. به نظر شما این برای معلمان تاریخ چه معنایی دارد؟ چه چیزی را باید آموزش دهیم تا به دانش آموزان کمک کنیم تا آنچه را که امروز در آنجا می گذرد درک کنند؟
قلع: اولین چیزی که باید بدانیم این است که در آموزش و پرورش آمریکا چیزی در مورد هائیتی نمی آموزیم – که قابل توجه است. به این فکر کنید که هائیتی چقدر به ما نزدیک است و هائیتی چقدر مهم است. هائیتی اولین جنگ برای استقلال در این نیمکره پس از انقلاب آمریکا بود. هائیتی یک جمهوری مستقل بود. این کشور با تحریک انقلاب فرانسه علیه فرانسه ناپلئونی جنگیده بود و سپس استقلال را به دست آورده بود. این یک چیز قابل توجه بود.
به اندازه کافی جالب، ایالات متحده - و این اولین چیزی است که مردم باید بدانند، زیرا این چنین پیشروی از اتفاقاتی است که در چند قرن آینده رخ می دهد - ایالات متحده که به تازگی خود انقلابی را پشت سر گذاشته بود، از به رسمیت شناختن استقلال خودداری کرد. کشور هائیتی از به رسمیت شناختن رژیم انقلابی خودداری کرد. و از آن زمان به بعد، رابطه ایالات متحده با هائیتی پدرانه، امپریالیستی و سهل انگارانه بوده است. بنابراین ما به ثروتمندترین کشور در نیمکره و هائیتی به فقیرترین کشور در نیمکره تبدیل می شویم و ایالات متحده هیچ کاری برای کاهش فقر یا کمک به مردم هائیتی انجام نمی دهد. در واقع، درست برعکس: ایالات متحده رژیم نظامی وحشیانه دولت دووالیه در هائیتی را پس از جنگ جهانی دوم حفظ کرده و از آن حمایت می کند. و ایالات متحده با اولین رئیس جمهور منتخب مردمی هائیتی، [ژان برتراند] آریستید دشمنی دارد. و ایالات متحده اساسا تحریم هائیتی را اعمال کرده است که این کشور را فقیر نگه داشته است. و در سالهای اخیر صندوق بین المللی پول که بیشتر مخلوق ایالات متحده است، وضعیت کشاورزی هائیتی را خراب کرده است و آنها را از تولید مواد غذایی و شکر خود و اصرار بر خرید آنها از کشورهای دیگر باز می دارد. و بنابراین، ما در ویرانی هائیتی و عدم خودکفایی غذایی آنها نقش داشته ایم. آنها برنج زیادی کشت کردند، اما اکنون برنج نمی کارند، زیرا مجبور هستند از کشورهای دیگر برنج بخرند.
به عبارت دیگر، مردم باید بیاموزند - دانشجویان باید یاد بگیرند - که رابطه هائیتی و ایالات متحده رابطه یک مستعمره سرکوب شده با یک قدرت امپراتوری بوده است. این پیشینه اتفاقی است که امروز در حال وقوع است.
بیگلو: این من را به یاد مقاله ای می اندازد که شما نوشته اید، "امپراتوری یا انسانیت: آنچه کلاس درس درباره امپراتوری آمریکا به من یاد نداد." دانشآموزان راهی برای تطبیق هائیتی در الگوی گستردهتر مشارکت ایالات متحده در سراسر جهان ندارند.
قلع: آره. به این فکر کنید: وودرو ویلسون یکی از روسای جمهور بزرگ ما محسوب می شود و از او به عنوان یک ایده آلیست صحبت می کنند که جامعه ملل را ایجاد کرده یا به ایجاد آن کمک کرده است، و غیره و غیره - برای ملت های خود تعیین کننده. اما او خواهان خودمختاری برای هائیتی ها نبود. در سال 1915، وودرو ویلسون ارتش را برای سرکوب شورش هائیتی فرستاد تا ایالات متحده بتواند به کنترل هائیتی ادامه دهد و این اشغال برای مدت طولانی ادامه داشت. از سال 1915 تا 1934 به طول انجامید. بنابراین باز هم، رابطه ما با هائیتی بسیار ظالمانه و ناعادلانه بوده است و این پس زمینه آنچه امروز در جریان است، است.
غایب از برنامه درسی
بیگلو: تا زمانی که وودرو ویلسون را مطرح کنید، میخواهم به کتاب درسی تاریخ دبیرستان که در مدارس دولتی پورتلند تصویب شده است اشاره کنم. نامیده می شود History Alive!: دنبال آرمان های آمریکایی، حق چاپ 2008. در 900 صفحه خود، سه مورد از هائیتی را ذکر کرده است. اولین مورد در بخشی به نام "دموکراسی قهرمانان ویلسون در سراسر جهان" است. این می گوید که "اصول ویلسون با آشفتگی های بیشتری در آمریکای لاتین آزمایش شد. در سال 1915، شورشی در هائیتی باعث شد تا او تفنگداران دریایی را برای محافظت از جان و سرمایه های آمریکایی بفرستد." این میزان توضیحی است که دانشجویان در مورد مداخله یا اشغال ایالات متحده دریافت می کنند. که منجر به سوالی از رابرت راث، معلم تاریخ ایالات متحده در دبیرستان Mission در سانفرانسیسکو می شود. این سوال قبل از زلزله مطرح شد. رابرت می خواهد بداند چرا هائیتی در کتاب های درسی تاریخ و حتی در متون مترقی غایب است.
قلع: کشور کوچکی است. کشور فقیری است و همانطور که در بسیاری از مکانهای جهان اتفاق میافتد، حتی برای جنبش مترقی هم به آن اهمیت نمیرسد. هائیتی به نوعی خارج از نقشه بوده است. این یک چیز بسیار رایج است که افراد مترقی که روی موضوعات بسیار مهم خاصی تمرکز میکنند، از موضوعات دیگر غافل میشوند و عقب میمانند.
فقط برای مثال برای شما که کمی متفاوت است، اینجا در ایالات متحده، ما روی سیاست های خارجی و سیاست های داخلی مختلف تمرکز می کنیم، اما هیچ کس به وضعیت اسفبار زندانیان در ایالات متحده توجهی نمی کند. بنابراین ما دو میلیون زندانی در ایالات متحده داریم. به هر حال، آن به خودی خود یک ملت کوچک است. و آنها نامرئی هستند. نقاط خاصی در جهان وجود دارد که به سادگی نامرئی هستند و مردمان خاصی از جهان.
برای مدت طولانی آفریقا با چند صد میلیون نفر نامرئی بود. بیشتر آمریکای لاتین هنوز نامرئی است. بیشتر تاریخ و تدریس تاریخ ما - و من فکر می کنم معلمان می توانند این را تأیید کنند - یا ممکن است به من بگویند که تغییر کرده است - بیشتر تاریخ ما درباره اروپای غربی و تاریخ اروپا بود. و در واقع، تنها در دهههای اخیر با ظهور جنبشها در جهان سوم، ناگهان شروع به ارائه دورههای تاریخ جهان، تاریخ جهان سوم کردند. اما اروپا همیشه در مرکز توجه ما زمانی که به خارج از ایالات متحده نقل مکان کردیم، بوده است. و حقیقت این است که ما زیاد از ایالات متحده خارج نشدیم.
تاریخ های خاموش
بیگلو: هاوارد، شما به سکوت پیرامون امپراتوری آمریکا و رابطه آمریکا با کشورهای کوچک اشاره کردید. شما به سکوت درسی و سکوت پیشرونده در مورد مسائل زندانیان اشاره کردید. برخی از سکوت های دیگری که در داستان رسمی، تاریخ رسمی، برنامه درسی که این روزها تدریس می شود، چیست؟
قلع: فکر می کنم مهاجرت و برخورد با مهاجران نادیده گرفته شده است، نادیده گرفته شده است. در حال حاضر، مطمئنا، در سال های اخیر کل این موضوع مهاجرت غیرقانونی وجود داشته است. اما تاریخ این کشور تاریخ مهاجران است. اگر تاریخ آن مهاجران واقعاً به طور جدی آموزش داده می شد و مردم می دیدند که چگونه این مهاجران - هر زمان که به اینجا می آمدند، در هر دهه - با یک نوع مجازات مواجه می شدند، زیرا آنها مهاجر بودند، با نوعی تبعیض مواجه می شدند. اگر فقط آن تاریخ مهاجران شناخته می شد: برخورد با آنها به عنوان نیروی کار ارزان، بی توجهی به مدت زمان کار آنها، سختی کار آنها، اینکه آیا آنها در عرق فروشی کار می کردند یا در معدن کار می کردند، کارخانه ها یا راه آهن کار می کردند، رفتار زشت با کارگران مهاجر همه. از طریق تاریخ آمریکا آن تاریخ گفته نمی شود. اگر گفته میشد، فکر میکنم مردم امروز درک بیشتری از مهاجران دارند و شاید هم دلسوزی بیشتری نسبت به مصیبتهای امروزی مهاجران داشته باشند.
تأثیرات اولیه
بیگلو: بیایید دنده را کمی تغییر دهیم زیرا می خواهم از یکی از دانش آموزان دبیرستان سؤالی بپرسم. این از کلودیا اویلز، یک دانشآموز در مرکز علوم و ریاضیات برانکس است. هاوارد، ابتدا از شما می خواهد که بدانید "تو نویسنده ای باورنکردنی هستی و مرا به تاریخ می کشانی." پس می دانید که این زن جوان سلیقه بسیار خوبی دارد.
قلع: اوه خیلی خوش سلیقه. آره درست.
بیگلو: و سپس او می پرسد: "دوست دارم بدانم شما در نوجوانی چگونه بودید. آیا کارهایی انجام می دادید که ممکن است شما را از همسالان خود در مدرسه یا خارج از مدرسه جدا کند؟"
زین: شاید بیشتر مطالعه می کردم و شاید کمی بیشتر به فقر والدینم توجه داشتم. پدر و مادرم مهاجر بودند. شاید آنها مرا نسبت به مهاجران و مشکلات مهاجران بیشتر آگاه کردند.
فکر میکنم به عنوان یک فعال، مطالعه و مشارکت داشته باشم. من زمانی که 17 ساله بودم به عنوان یک فعال درگیر شدم، به تظاهرات می رفتم و نگاه می کردم که پلیس با تظاهرکنندگان چه کرد در حالی که قرار است کشوری بسیار آزاد باشد. بنابراین من تجربیات خاصی داشتم. اما خواندن را در بالای لیست قرار می دهم. من سه برادر دارم. آنها به اندازه من نخواندند و همه افراد خوبی هستند، اما من به سمتی فعال تر رفتم.
بیگلو: آیا فکر میکنید چیزی از آن سالهای اولیه را با خود حمل میکنید که بر رویکرد شما به تدریس تاریخ و فعالیتهای امروزی تأثیر گذاشته است؟
قلع: فکر میکنم چیزی که از آن سالهای اولیه با خود حمل میکردم آگاهی طبقاتی است - آگاهی از این که کشور به تعداد کمی از افراد بسیار ثروتمند و بسیاری از افراد دیگر تقسیم شده است، اکثریت قریب به اتفاق مردمی که باید واقعاً مبارزه کنند. و نه فقط کارگران و فقرا، بلکه افراد طبقه متوسط نیز از نظر اقتصادی ناامن هستند. آگاه شدم چون میتوانستم ببینم پدر و مادرم، مادرم، پدرم چقدر زحمت کشیدند. پدرم پیشخدمت بود. می دیدم که چقدر زحمت می کشد، وقتی به خانه می آید، چقدر پاهایش درد می کند. میتوانستم ببینم مادرم برای مراقبت از چهار بچه چقدر زحمت میکشد، و آنها هیچ پولی در نمیآورند. آنها چیزی برای نشان دادن نداشتند. باید مبارزه می کردند.
من می دانستم که در کشور افرادی هستند، تعداد کمی از مردم کشور، که مولتی میلیونر هستند. نمیتوانستم بفهمم آنها چه کردند، آیا کار میکردند یا اگر کار میکردند، آیا چیزی به جامعه کمک میکردند. من خیلی زود متوجه شدم که ما در این کشور کلاس داریم.
شما قبلاً در مورد آنچه که من را تا حدودی متفاوت کرده بود صحبت کردید. در ایالات متحده ما نمیدانیم که یک جامعه طبقاتی هستیم. ما طوری رفتار می کنیم که انگار یک خانواده بزرگ شاد هستیم. قانون اساسی، مقدمه قانون اساسی با عبارت «ما مردم متحد...» آغاز می شود - گویی همه مردم قانون اساسی را وضع کردند. اما این درست نبود، زیرا ما قبل، حین و بعد از انقلاب کشوری تقسیم طبقاتی بودیم. قانون اساسی توسط «ما مردم» تصویب نشد. 55 مرد سفیدپوست ثروتمندی که در سال 1787 در فیلادلفیا ملاقات کردند، به تصویب رسید.
بنابراین، در اوایل، یک آگاهی از کلاس ایجاد کردم، که تا آخر عمر با من ماند، و این آگاهی که همیشه افرادی هستند که فراتر از دید ما هستند، افرادی که ما متوجه آنها نمی شویم. حتی زمانی که استاد دانشگاه شدم، از این واقعیت آگاه بودم که این افراد هستند که دفاتر ما را تمیز می کنند. می دانید، آنها مردم ساختمان و محوطه هستند. ما هیچ توجهی به آنها نداریم. ما به سختی می دانیم که وجود دارند و من دیدم - فکر می کنم از این واقعیت آگاه بوده ام که همیشه افرادی هستند که سخت کار می کنند و برای ما نامرئی می شوند.
بیگلو: و متاسفانه در برنامه درسی نامرئی می شوند. همانطور که اشاره کردید در اطراف طبقه اجتماعی سکوت وجود دارد.
قلع: آره. و جنبش های کارگری نامرئی هستند و خوب، اینجا معلمان می توانند زنگ بزنند و به من بگویند که در مورد تاریخ مبارزات کارگری در ایالات متحده چقدر آموزش داده شده است. بیل، شما در مورد گروه هایی از مردم که نامرئی هستند و چیزهایی که در تاریخ آمریکا نامرئی هستند، پرسیدید. من در مورد مبارزات کارگری، اعتصابات کارگران بسیار کم یاد گرفتم. در این کشور، ما شاهد برخی از دراماتیک ترین، ستیزه جویانه ترین و خشن ترین مبارزات کارگری در جهان بوده ایم. و زمانی که به کالج و دانشگاه رفتم و بعد از همه اینها رشته تاریخ بودم، دکترای تاریخ گرفتم، و با این حال چیزهای شگفت انگیزی در جنبش کارگری رخ داد که من هرگز در مورد آنها یاد نگرفتم. من هرگز در مورد قتل عام Ludlow یا اعتصاب زغال سنگ کلرادو در سال 1930 اطلاعی نداشتم. من هرگز در مورد مادر جونز یا بیل هیوود یا اما گلدمن یاد نگرفتم. شاید امروز بیشتر از آن آموزش داده شود. من نمی دانم.
بیگلو: نه، فکر می کنم اینطور نیست - حداقل در برنامه درسی رسمی اینطور نیست. این یکی از دلایلی است که ما پروژه آموزش زین را آغاز کردیم: ارائه جایگزین هایی برای معلمان سراسر کشور برای داستان رسمی که در کتاب های درسی ارائه می شد، که احتمالاً به اندازه زمانی که من برای اولین بار تدریس را شروع کردم، در مورد این نوع مبارزات سکوت می کنند. شاید حتی بیشتر از این، زیرا به نظر می رسد برنامه درسی این روزها تحت تسلط تعداد انگشت شماری از شرکت های چند ملیتی غول پیکر است.
غلبه بر دلسردی
بیگلو: در اینجا یک سوال است که اغلب به اشکال مختلف مطرح می شود. این از هلن دافی است. هلن یک معلم کلاس ششم در اوکلند، کالیفرنیا است. او مینویسد: «میترسم وقتی دانشآموزان کلاس ششم من تمام مشکلات بزرگ، بهویژه گرمایش زمین را میبینند، و بزرگسالان مسئول چقدر به آن اهمیت نمیدهند، آنها را ببینند. قبل از اینکه خودشان درگیر شوند دلسرد خواهند شد.
زین: این یک سؤال واقعاً مهم است زیرا همه ما درباره دلسردی می دانیم، زیرا همه ما ناامید شده ایم. دلسرد شدن آسان است زیرا به دنیا نگاه میکنید، به جنگهایی که در جریان هستند نگاه میکنید، به اتفاقاتی که برای محیطزیست میافتد نگاه میکنید، و میبینید که چقدر برای متوقف کردن جنگ انجام میشود، چقدر برای کمک کردن انجام میشود. مردم فقیر. شما به وضعیت هائیتی نگاه می کنید و می بینید که چگونه به اندازه کافی برای کمک به مردم هائیتی انجام نشده است و به همه اینها نگاه می کنید و بله، دلسرد می شوید.
دلیل اینکه من ناامید نمیمانم این است که به زمانهای دیگری در تاریخ فکر میکنم که مردم نسبت به یک پدیده اجتماعی خاص بسیار دلسرد شدهاند، اما در نتیجه دلسردی خود فقط نمینشینند و کاری انجام نمیدهند. آنها عمل کردند، حتی اگر مطمئن نبودند اقداماتشان نتیجه ای به همراه داشته باشد. بازی کردند و بازی کردند و بازی کردند، اما باز هم هیچ اتفاقی نیفتاد و خیلی راحت تسلیم شد.
در مقاطع خاصی از تاریخ، با وجود اینکه دلسرد شده بودند، تسلیم نشدند. و اگر تسلیم نمیشدند، اگر در کاری که انجام میدادند باقی میماندند، اگر با افراد دیگر جمع میشدند، اگر جنبشی میساختند، اوضاع تغییر میکرد. و موارد بسیار زیادی در تاریخ وجود دارد که این اتفاق افتاده است و اینجاست که تاریخ اهمیت پیدا می کند. چون اگر به تاریخ نگاه نکنید، اگر فقط به وضعیت فعلی نگاه کنید، خوب، می توانید بسیار دلسرد شوید. اما اگر به تاریخ برگردید و به همه زمانهای دیگری که مردم دلسرد شدهاند نگاه کنید و متوجه شوید که اغلب این افراد، اگر اجازه نمیدهند دلسردی آنها را منفعل کند، آنها را از انجام هر کاری بازدارد، اغلب آنها در انجام کارهایی موفق شدند که هرگز فکر نمی کردند در آنها موفق شوند.
تاریخچه مقاومت
من به جنبش ضد برده داری فکر می کنم، که در دهه 1830 در ایالات متحده ناامید کننده به نظر می رسید، اما آنها گروه کوچکی از مردم داشتند که علیه برده داری صحبت می کردند - برخی سفیدپوستان، برخی سیاه پوستان، برده های فراری، آنها افراد کوچکی بودند. جنبش. در واقع، آنها نه فقط در جنوب مخالف بودند. آنها در شمال با مخالفت سفیدهای شمالی روبرو شدند. با این حال، آنها جنبش ضد برده داری را ادامه دادند. آنها حاضر به تسلیم نشدند و جنبش رشد کرد. جنبش به این دلیل رشد کرد که این افراد، به همان اندازه که کوچک بودند، از یک اصل اخلاقی دفاع کردند، که پس از مدتی دیگران آن را کاملاً درست تشخیص دادند. افراد دیگر دریافتند که برده داری اشتباه است.
30 سال ناامید شدن طول کشید، اما جنبش رشد کرد و رشد کرد و رشد کرد. در زمان دهه 1860 جنبش به اندازه کافی قوی شده بود. نمی شد آنها را نادیده گرفت. لینکلن نمی توانست آن را نادیده بگیرد. کنگره نمی توانست آن را نادیده بگیرد. و دلیل اینکه ما یک اعلامیه رهایی دریافت کردیم، دلیل اینکه ما متمم های 13 و 14 و 15 قانون اساسی را دریافت کردیم این است که آن جنبش به اندازه کافی بزرگ شده بود که کنگره و رئیس جمهور را متقاعد کند که باید عمل کنند.
اما در ابتدا دلسردی وجود داشت و شما می توانید این را در تاریخ آمریکا دنبال کنید. افراد شاغل، 12 ساعت کار در روز، درمانده در برابر کارفرمایان، شرکت هایی که چنین قدرتی داشتند - چگونه می خواستند شرایط خود را تغییر دهند؟ این برای کارگران بسیار دلسرد کننده بود، تا زمانی که شروع به سازماندهی کردند، تا زمانی که اتحادیه ها را تشکیل دادند، تا زمانی که اعتصاب کردند، آنها را دلسرد کرد. و سپس آنها دریافتند: "اوه، ما قدرتی داریم که نمی دانستیم داریم." و بنابراین آنچه اتفاق افتاد جنبش کارگری بود که برای مدت طولانی در معرض چنین ناامیدی بود. چقدر طول کشید تا به هشت ساعت در روز رسید؟ سالهای طولانی ناامیدی. اما کارگران پافشاری کردند، اتحادیههای کارگری سازماندهی شدند، اعتصابها برگزار شد، روز هشت ساعته برنده شد و اتحادیهها به رسمیت شناخته شدند و کارگران شرایط بهتری پیدا کردند.
و سپس می توانید اخیراً به جنبش حقوق مدنی در جنوب در دهه 1960 نگاه کنید. من در جنوب زندگی می کردم. خوب، تو این را می دانی، بیل. من از سال 1956 تا 1963، هفت سال، تدریس کردم و در جنوب زندگی کردم و در مورد دلسردی صحبت می کنم. دلسرد شدن بسیار آسان است. اگر در سال 1956، 57 به اطراف جنوب نگاه کنید، جنوب کاملاً تحت سلطه نژادپرستی بود. سفیدپوستان همه چیز را کنترل می کردند، همه دفاتر سیاسی.
جداسازی در جنوب آمریکا به همان اندازه که در آفریقای جنوبی شدید بود. دلسرد شدن بسیار آسان است - اما تعداد کمی از مردم - سیاهپوستان در جنوب - شروع به اعتراض و شورش کردند. تحصن، تحریم در مونتگومری، سواری آزادی، تظاهرات وجود داشت. آنها رشد کردند و رشد کردند و رشد کردند تا زمانی که ما یک جنبش ملی داشتیم، و آن جنبش ملی به اندازه کافی قدرتمند شد که کندی باید کاری انجام می داد و جانسون باید کاری انجام می داد، کنگره باید کاری می کرد و ما شروع به گرفتن حق رای برای سیاه پوستان کردیم. پایان تفکیک رسمی جنوب میتوانیم ادامه دهیم و در مورد جنبشهای دیگر صحبت کنیم، اما نکته اینجاست که حرکتها با دلسردی شروع میشوند.
در حال حاضر بسیار دلسرد کننده است که ببینیم چقدر در مورد محیط زیست انجام شده است. افرادی که به محیط زیست اهمیت می دهند باید پافشاری کنند. من معتقدم که افراد بیشتری از اتفاقاتی که در این سیاره می افتد آگاه می شوند. کافی نیست، اما آن افرادی که آگاه هستند، اگر به سازماندهی و صحبت کردن و آموزش ادامه دهند، آن جنبش رشد خواهد کرد و تا جایی رشد خواهد کرد که دولت ها - که تا کنون در انجام هر کاری در این مورد سهل انگاری کرده اند. محیط زیست - دولت ها بالاخره باید وارد عمل شوند.
بیگلو: امی گودمن می گوید که "نقش روزنامه نگار این است که به جایی برود که سکوت ها هستند." فکر می کنم همین موضوع در مورد معلمان نیز صادق است. شما به این نکته اشاره میکنید که یکی از سکوتها در برنامه درسی مربوط به جنبشهای اجتماعی است - که ما باید دانشآموزان را در معرض قدرت جنبشهای اجتماعی به عنوان پادزهری در برابر ناامیدی قرار دهیم، بهعنوان راهی برای امیدوار کردن مردم به امکان آنچه مردم میتوانند. با هم انجام دهید شاید ارزش این را داشته باشد که به مردم یادآوری کنید که شما قطعه ای دارید که در ابتدا در آن ظاهر شده است مترقی به نام "قهرمانان گمنام" که در وب سایت پروژه آموزش Zinn ارسال شده است، که به طور خاص به این موضوع می پردازد که چگونه به ناامیدی دانش آموزان پاسخ می دهیم.
بیایید به یک سوال متفاوت برویم. این از نیک لاسکوفسکی است، که معلم کلاس هشتم مطالعات اجتماعی و هنرهای زبان در مدرسه راهنمایی در سن خوزه، کالیفرنیا است. نیک می نویسد: "بسیاری از آموزش تاریخ، به ویژه به کودکان، به گفتن داستان های جذاب بستگی دارد. آیا فکر می کنید. که ما به یک روایت اصلی برای گره زدن بسیاری از اپیزودهای جذاب تاریخ مردم نیاز داریم؟ و اگر چنین است، آن داستان اصلی یا تصویر بزرگ چگونه خواهد بود؟"
قلع: این یک پیشنهاد، تفسیر، پیشنهاد بسیار جالب است. من به عنوان یک روایت اصلی مبارزه مستمر مردم برای عدالت، مبارزه مستمر مردم برای حقوق برابر را پیشنهاد میکنم، زیرا فکر میکنم این موضوعی است که در طول تاریخ جریان دارد: مردمی که برای جهانی بهتر میجنگند. من فکر میکنم تمام اطلاعاتی که میتوانید در تاریخ جمع آوری کنید، میتواند در آن روایت اصلی جای بگیرد. شما می توانید تاریخ ایالات متحده را به عنوان یک مبارزه طولانی برای عدالت توسط اکثریت مردم آمریکا در برابر نخبگان کوچکی از برده داران، دارندگان اوراق قرضه، افراد ثروتمندی ببینید که تاکنون بر نظام سیاسی ما تسلط داشته اند و تاکنون انحصار خود را در دست گرفته اند. ثروت این کشور یک مبارزه طولانی مردم برای حقوق خود.
بیگلو: اجازه دهید با سوالی از نیک شولر به پایان برسانیم. نیک در حال کار بر روی کارشناسی ارشد خود در رشته آموزش در دانشگاه ویسکانسین-لا کراس است و به زودی به تدریس دانشجو خواهد رسید. نیک می خواهد بداند توصیه شما برای یک معلم تاریخ آینده چیست.
قلع: توصیه من برای معلم تاریخ آینده این است که «قوانین را رعایت نکنید». از آنچه می گویند باید آموزش دهید نترسید. من متوجه هستم که یک مشکل عملی وجود دارد که شما نمی خواهید فردا اخراج شوید. یک مشکل عملی در برخورد با رئیس بخش یا مدیر، ناظر مدرسه یا کمیته مدرسه وجود دارد - اینها مشکلات عملی هستند. اما شما نباید آنقدر ترسیده باشید که فقط با دقت دنبال کنید: "اوه، باید از این کتاب استفاده کنید." "شما باید این برنامه درسی را دنبال کنید." شما باید یک نوع جنگ چریکی را با تشکیلات بازی کنید که در آن سعی می کنید اخراج نشوید.
بیگلو: این از مردی است که اخراج شد.
قلع: آره. اگر ریسک نکنید، کار درستی انجام نمی دهید. شما باید ریسک کنید. شما باید مستقل فکر کنید. شما باید به دانش آموزان خود مطالب خواندنی بدهید که معمولاً به آنها نمی رسد. شما باید از متن فاصله بگیرید. شما باید از برنامه درسی خارج شوید. شاید به اندازه کافی با متن معمولی، آنقدر با برنامه درسی کار کنید که نشان دهد، بسیار خوب، من آن را به طور کامل نادیده نمیگیرم، اما نه، من دانشآموزانم را در مسیر مستقلی قرار خواهم داد.
مستقل فکر کنید، خارج از خطوطی که مدیریت مدرسه یا سیاستمداران برای ما تعیین کرده اند فکر کنید. این مهمترین توصیه ای است که می توانم به یک معلم جوان در مورد استقلال و شجاعت و ریسک کنم.
بیل بیگلو ([ایمیل محافظت شده]) ویرایشگر برنامه درسی است مدارس انتقادی.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا