برای همیشه و برای همیشه به یاد می آورید، آن لحظه ای که برای اولین بار به ظلم ها و بی عدالتی های جهان پی می برید، و از آنجایی که برای آنها آمادگی لازم را نداشتید، قلبتان می شکند.
منظور من این است که واقعا آنها را کشف کنید، و برای خودتان؛ نه به این دلیل که شخص دیگری به شما گفته است که فیل را ببینید که در وسط اتاق شما ایستاده، غول پیکر و بی امان است، بلکه به این دلیل که شما او را دیدی، و اکنون میدانی که او آنجاست، و تا زمانی که به او حمله نکنی و با انتقام به او حمله نکنی، هرگز نمیروی.
دیشب، و من آن را یادداشت می کنم تا I فراموش نمی کنم - چون از قبل می دانم که نمی کند - بزرگترین دخترم که تنها یازده روز پیش به سن 12 سالگی رسید، آمریکایی شد. نه به مفهوم حقوقی. او قبلاً همین بود، در اینجا به دنیا آمد، و - به عنوان یک کودک سفید پوست در کشوری که برای افرادی درست مثل او ایجاد شده بود - کاملاً از تمام حقوق و امتیازات آن، بدون هیچ گونه سوال یا درگیری، برخوردار بود. اما اکنون او آمریکایی به کامل ترین و وحشتناک ترین معنای آن کلمه است، منظورم این است که او واقعاً با عملکرد سیستمی آشنا شده است که او هم بخشی از آن است و در عین حال صرفاً یک وارث است. سیستمی که - با اتفاق نظر تقریباً غیرقابل درک - در اجرای عدالت برای مردم سیاهپوست شکست خورده است، خانواده تریون مارتین تنها آخرین مورد ضرب و شتم دسیسههای عدالت آمریکایی است، اما با اطمینان تمام آخرین آنها نیست.
برای تماشای فرو ریختن او، چشمان متورم با اشک های خیلی نمکی، آنقدر حجیم که پدرش نتواند آنها را پاک کند؟ خب حالا که است اما آخرین از my دل شکستگی ها؛ باید او را در آغوش بگیرم، و به او بگویم که همه چیز درست خواهد شد، و شنیدن پاسخ او، «نه این است نه بودن!" زیرا ببینید، اگرچه او شب گذشته در مورد بی عدالتی و حتی بیشتر از آنچه قبلاً در مورد خطوط گسل نژادی که ملت او را از هم جدا می کند، یاد گرفت، او هنوز برای درک کامل مفهوم ماراتن، برخلاف دوی سرعت، کمی جوان است. برای درک اینکه این یک مسابقه بسیار طولانی است، در واقع که حتی 26.2 مایل فقط یک خزیدن در مبارزه طولانی برای عدالت است. و اینکه اگر به همان اندازه که به نظر می رسد از آنچه می بیند اذیت می شود، حالا باید کفش های دویدن فوق العاده قوی بپوشد، زیرا اینعزیزم کار است.
به همین دلیل است که بابا هر کاری را انجام می دهد. حالا تو می دانی.
و بله، من کاملاً آگاهم که هنوز هم کسانی هستند که حتی به من توصیه می کنند که این مورد در مورد نژاد است. نه فقط مدافعان جورج زیمرمن، که من در یک لحظه با آنها برخورد خواهم کرد، بلکه حتی ایالتی که دادستانهایش این پرونده را تا حدی نژاد زدایی کردند که رک و پوست کنده به اندازه هر کاری که دفاع سعی کرد انجام دهد، نگرانکننده بود. شاید بیشتر. منظورم دفاعیه کار این است که نماینده مشتری آنها باشد، و من نمی توانم آنها را به خاطر انجام موفقیت آمیز این کار سرزنش کنم. اما وظیفه دادستان این است که برای هیئت منصفه روشن کند که متهم چه کار کرده و ترجیحاً چرا این کار را انجام داده است. آنها با موافقت با روایتی اساساً کوررنگی، «این مربوط به نژاد نیست»، بهترین بخش از زرادخانه خود را قبل از شروع واقعی جنگ به دست دادند.
زیرا هرکسی که هنوز بر این باور است که این پرونده هیچ ربطی به نژاد ندارد - یا بدتر از آن، اینکه این فقط یک تراژدی بوده است که معنای نژادی آن توسط کسانی ساخته شده است که آنها دوست دارند آنها را "هستنده های نژاد" بخوانند - از یک توهم رنج می برند. عمیق است تا ظرفیت آنها برای تفکر عقلانی را زیر سوال ببرد. و با این حال، بیایید سعی کنیم برای یک ثانیه با آنها استدلال کنیم، انگار که آنها قادر به شنیدن آن هستند. بیایید این کار را به خاطر خود فکر عقلانی، به عنوان چیزی که هنوز به آن باور داریم، انجام دهیم. و برای کشور ما، که برخی از ما هنوز معتقدیم - برخلاف همه شواهد - می تواند عدالت را اجرا کند و به وعده های خود عمل کند. خلاصه این را بدهیم یک شلیک دیگر.
کسانی که زاویه نژادی قتل تریون مارتین را انکار میکنند، فقط میتوانند این کار را با یک جهل عمدی، انکار دقیق هر مدرک منطقی و آشکاری که پیش روی خود دارند، و با پاک کردن از ذهن خود انجام دهند - اگر واقعاً چیزی در آن داشته باشند. تمام تاریخ عدالت کیفری آمریکا، ظن جنایی که به طور منظم به مردان سیاهپوست متصل میشود، و نتایج اجتنابناپذیر هر زمان که مردان سیاهپوست تاوان این سوءظنها را با جان خود بپردازند، پاک شود. آنها باید را انتخاب کنید به عنوان مثال، مارتین از یک سو، و سپس از سوی دیگر، آمادو دیالو یا شان بل یا پاتریک دوریسموند، یا هر یک از تعدادی از مردان سیاه پوست دیگر که نامشان - اگر آنها را فهرست کنم - بدون ارتباط بین آنها باقی بماند. صفحه به صفحه را می گیرم، و حتی اگر آنها را فهرست کنم، نام آنها برای اکثر سفیدپوستان بی معنی نیست. که مشکل است
اوه، من قبلاً همه چیز را شنیده بودم. جورج زیمرمن از ترایون مارتین پیروی نکرد زیرا مارتین سیاه پوست بود. او او را دنبال کرد زیرا فکر می کرد ممکن است یک جنایتکار باشد. آره گرانبها، گرفتم. اما چی شما دریافت نکنید - و با نگرفتن آن در حالی که هنوز میتوانید به نحوی یک شغل را نگه دارید و خوراک خودت گه را بترساند خارج از من - بسیار مهمتر است. یعنی اگر پیش فرض جنایتکاری که زیمرمن به مارتین ضمیمه کرد تا این حد متصل بود زیرا دومی سیاه پوست بود - و اگر سفیدپوست بود به طور مشابه به او وابسته نمی شد - پس اتهام تعصب نژادی و پروفایل کاملاً مناسب است.
و مطمئناً نمیتوانیم انکار کنیم که فرض مجرمیت وابسته به نژاد این کودک مرده بوده است؟ قبل از اینکه پاسخ دهید، لطفاً توجه داشته باشید که حتی دفاعیات نیز این موضوع را رد نکرده است. در واقع، وکلای زیمرمن در دادگاه اذعان کردند که نگرانی های موکل آنها در مورد مارتین مستقیماً به این واقعیت مرتبط است که سرقت های قبلی در محله توسط مردان جوان سیاه پوست انجام شده است.
به همین دلیل است که جورج زیمرمن پیروی خود از مارتین را توجیه میکند، زیرا به قول خودش، «این پانکهای لعنتی» همیشه فرار میکنند. به عبارت دیگر، زیمرمن مارتین را فقط یک «پانک لعنتی» دیگر میدید که بیخبر بود، شبیه به کسانی که قبلاً در جامعه دست به هجوم زده بودند. اما چرا؟ مارتین چه رفتاری از خود نشان داد که نشان می داد او تمایل جنایی دارد؟ تیم زیمرمن نتوانست چیزی را ارائه دهد که نشان دهنده چیز مشکوکی در مورد اقدامات مارتین در آن شب باشد. به گفته زیمرمن، مارتین زیر باران راه میرفت، «به اطراف نگاه میکرد» یا «به خانهها نگاه میکرد». اما نگاه نکردن به پنجرهها، تکان دادن دستگیرههای در یا صفحههای ایوان، یا هر چیزی که ممکن است حکایت از دزدی احتمالی داشته باشد. هیچ مدرکی از سوی دفاعیات برای توجیه سوء ظن موکل خود ارائه نشد. تنها چیزی که می دانیم این است که زیمرمن مارتین را دید و به این نتیجه رسید که او دقیقاً مانند آن جنایتکاران دیگر است. و تا آنجا که هیچ چیز در کارهای مارتین وجود نداشت - صحبت کردن با تلفن و راه رفتن آهسته از فروشگاه به خانه - که نشان می داد او یکی دیگر از آن "پانک های لعنتی" است، تنها توضیح ممکن برای اینکه چرا جورج زیمرمن او را دیده است. این راه به این دلیل است که مارتین، به عنوان یک مرد سیاهپوست جوان فرض بر این بود که یک جنایتکار احتمالی است، و بدون هیچ دلیل دیگری، در نهایت، به جز رنگین پوست.
یعنی ترایون مارتین مرده است، زیرا او سیاهپوست است و به این دلیل که جورج زیمرمن نمیتواند بین سیاهپوستان مجرم و غیر جنایتکار تفاوت قائل شود - و نیازی هم نمیدید. یعنی جورج زیمرمن یک نژادپرست است. زیرا اگر نمی توانید بین مجرمان سیاه پوست و بچه های ساده تفاوت قائل شوید و حتی نیازی به تلاش نمی بینید، ظاهراً هستند یک نژادپرست برای من مهم نیست که مادر پرویی شما چه می گوید، یا شوهر سفید پوستش که با مادر پرویی ازدواج کرده، یا برادر شما، یا دوستان سیاه پوست شما، یا دختر سیاه پوستی که شما برای جشن جشن شرکت کرده اید، یا به بچه های سیاه پوستی که شما مربیگری کرده اید اهمیتی نمی دهم. اگر شما یک کودک سیاه پوست را می بینید و علیرغم اینکه هیچ مدرک رفتاری برای چنین نتیجه ای وجود ندارد، "جنایتکار" فرض می کنید، شما یک نژادپرست هستید. بدون استثناء. این برای جورج زیمرمن و هر کسی که این را میخواند صدق میکند.
و نکته اینجاست: حتی در سایه شواهدی که برای جورج زیمرمن بسیار مطلوب است، این امر صادق است. زیرا حتی اگر همانطور که هیئت منصفه باور داشتیم که زیمرمن در دفاع از خود عمل کرد، نمیتوان تردید داشت که اگر شبهههای بیاساس و نژادپرستانه جورج زیمرمن نبود، تریون مارتین زنده بود و زیمرمن زنده بود. یک قانونگذار کاملاً ناشناس و رقت انگیز که هیچ کس به او اهمیت نمی دهد. این او بود که درام را در آن شب آغاز کرد. و حتی اگر باور داشته باشید که تریون مارتین پس از تعقیب زیمرمن به او حمله کرده است، این تغییری نمی کند.
اما ظاهراً این حقیقت اخلاقی و وجودی برای این هیئت منصفه یا برای مرتجعان سفیدپوست که به سرعت تصمیم خود را ستایش می کنند، اهمیت چندانی ندارد. از نظر آنها، این واقعیت که مارتین احتمالاً در آن شب دلیلی برای ترس از زیمرمن داشت، ممکن بود فکر می کرد که او ایستاده است خود را رویارویی با کسی که خودش «بسیار خوب نبود» بیربط است. آنها میگویند سیاهپوستانی که با کسی که فکر میکنند ترسناک است و آنها را دنبال میکند و ممکن است قصد آسیب رساندن به آنها را داشته باشد، مقابله میکنند، بیشتر از کسانی که در نهایت آنها را میکشند، مسئول مرگشان هستند. آنچه آنها گفته اند، و اشتباه نکنید، این است که هر سفیدپوستی که بخواهد یک سیاه پوست را بکشد، می تواند یکی را دنبال کند، با آنها مقابله کند، شاید حتی آنها را تحریک کند. و به محض اینکه آن فرد سیاهپوست ممکن است به سمت آنها تاب بخورد، یا به سمت آنها پرتاب شود، تعقیب کننده سفیدپوست می تواند اسلحه آنها را بکشد، شلیک کند و منطقی فرض کند که آنها با این عمل فرار خواهند کرد. من می توانم درام را شروع کنم، و اگر به درامی که خلق کردم پاسخ دهید، شما مقصر هستند نه من
اما ما می دانیم که اگر از راه دور بیدار باشیم، این منطق هرگز برای محافظت از یک سیاه پوست متهم به چنین عملی استفاده نمی شود. اجازه دهید به سال 1984 برگردیم و به طور فرضی این منطق را در مورد برنهارد گوتز در یک آزمایش فکری کوچک به کار ببریم تا موضوع را توضیح دهیم.
گوتز، همانطور که به خاطر دارید، مرد سفیدپوستی بود که از ترس مردان جوان سیاهپوست به دلیل اینکه قبلاً دزدیده شده بود، تصمیم گرفت به چند جوان در مترو شلیک کند. او را تهدید نکرده بودند. آنها از او پول خواسته بودند و ظاهراً کمی او را مسخره کرده بودند. اما هیچ وقت او را تهدید نکردند. با این وجود، او اسلحه خود را بیرون کشید و چندین گلوله به آنها شلیک کرد، حتی (طبق گزارش اولیه خود، که بعداً آن را پس گرفت)، برای بار دوم به یکی از مردان جوان شلیک کرد، پس از اینکه گفت: «تو خیلی بد به نظر نمیرسی، اینجا. ، دیگری داشته باشید."
اگر بخواهیم نظرسنجی ها و شواهد حکایتی را باور کنیم، به طور قابل پیش بینی، اکثریت سفیدپوستان کشور گوتز را یک قهرمان می دانستند. او یک مراقب کثیف مانند هری بود که در برابر جنایت و جنایت سیاه پوستان مبارزه می کرد. در نهایت او نیز با موفقیت به دفاع از خود پرداخت و تنها با اتهامات جزئی سلاح محکوم شد.
اما اجازه دهید برای لحظه ای وانمود کنیم که پس از اینکه گوتز اسلحه خود را کشید و شروع به تیراندازی به سمت مردان جوان در آن مترو کرد، شاید یکی از آنها اسلحه خود را کشیده است. حالا همانطور که معلوم است هیچ یک از پسرها نداشتند، اما اجازه دهید فقط وانمود کردن. و فرض کنید یکی از آنها دقیقاً به این دلیل اسلحه کشید که بالاخره به او و دوستانش شلیک می شد و بنابراین از ترس جان خود تصمیم گرفت از خود در برابر این مرد مسلح دیوانه دفاع کند. و بیایید وانمود کنیم که مرد جوان توانست به گوتز ضربه بزند و شاید او را فلج کند همانطور که گوتز در واقع به یکی از خود را قربانیان. آیا کسی به طور جدی بر این باور است که آن مرد جوان سیاهپوست میتوانست ادعای موفقی برای دفاع از خود در دادگاه مطرح کند، همانطور که گوتز در نهایت انجام داد؟ یا در دادگاه افکار عمومی سفیدپوستان به روشی که زیمرمن دارد؟ اگر به این سوال پاسخ مثبت بدهید، یا درگیر یک عمل خودفریبی به قدری عمیق هستید که تخیل را به چالش می کشد، یا آنقدر عمیقا متعهد به فریب دادن دیگران هستید که شما را واقعاً خطرناک می کند.
اما ما گول نمی خوریم.
ما حتی مجبور نیستیم سی سال پیش به پرونده گوتز سفر کنیم تا در واقع موضوع را بیان کنیم. ما می توانیم اینجا بمانیم، با این مورد. اگر همه چیز در آن شب در سنفورد یکسان بود، اما مارتین، از ترس این که غریبه ای که او را تعقیب می کرد - دومی که هیچ وقت خود را به عنوان دیده بان محله معرفی نمی کرد - یک اسلحه کشیده و جورج زیمرمن را از ترس واقعی که می خواهد برود شلیک کرده بود. برای آسیب دیدن (و حتی اگر زیمرمن به گونهای با او مقابله میکرد که این ترس را بیش از حدس و گمان جلوه میداد)، آیا ادعای دفاع از خود برای کسانی که در این مورد تا این حد به آن متقاعد شدهاند درست میشد؟ آیا این هیئت منصفه احتمالاً به این نتیجه میرسید که ترایون حق دفاع از خود در برابر نیات خشونتآمیز جورج زیمرمن را داشت؟
اوه، و آیا در وهله اول دستگیری مارتین اینقدر طول می کشید؟ he تیرانداز بوده؟ آیا برای او وثیقه صادر می شد؟ آیا تقریباً همه محافظهکاران سفیدپوست در آمریکا از شک و تردید مانند زیمرمن بهره میبردند؟ و به یاد داشته باشید، آن سفیدپوستان عجله داشتند تا تیراندازی به مارتین را حتی قبل از آن موجه اعلام کنند. هر ادعای زیمرمن مبنی بر اینکه تریون به او حمله کرده است. قبل از اینکه کسی نسخه زیمرمن از داستان را بشنود، بسیاری از سفیدپوستان آمریکا و تقریباً تمام جناح راست آن از قبل به این نتیجه رسیده بودند که مارتین احتمالاً خوب نبوده است زیرا او هودی پوشیده بود (تصور کنید در باران) و قد بلندی داشت. در واقع طبق گفته پزشک قانونی، او 5'11 اینچ بود نه 6'2 اینچ یا 6'4 اینچ همانطور که برخی ادعا کرده اند)، و به دلیل آن حمله های قبلی، زیمرمن کاملاً حق داشت با او مقابله کند.
نه، مارتین-اس-تیرانداز هرگز از این اظهارات عمومی مبنی بر بی گناهی به روشی که زیمرمن سود برد، بهره نمی برد.
چون ظاهرا سیاه پوستان حق دفاع ندارند خودشان. به همین دلیل است ماریسا الکساندرزنی که از سوی شوهرش متحمل خشونت شده بود (در واقع به اعتراف خود او)، اخیراً پس از شلیک گلوله هشدار به دیوار هنگامی که احساس کرد او دوباره به او آسیب می رساند به 20 سال زندان محکوم شد.
و همینطور ادامه دارد. سال به سال و مورد به مورد ادامه دارد، با زندگی سیاه پوستان به عنوان قابل مصرف در خدمت ترس سفیدپوستان، به ویژه با مردان سیاه پوست (اما بسیاری از زنان سیاه پوست و همچنین بسیاری از مردم لاتین تبار) به عنوان مشکلاتی که باید حل شوند، مشخص شده است. به جای اینکه به عنوان یک کودک تربیت شوند. و امشب، والدینشان آنها را در آغوش می گیرند و سعی می کنند به آنها اطمینان دهند که همه چیز درست می شود، حتی اگر فردا دوباره نگران باشند که فرزند سیاه یا قهوه ای آنها ممکن است تجسم فیزیکی اضطراب سفید را نشان دهد و بهای نهایی را بپردازد. برای این واقعیت، یا به دست یک بازنده تصادفی با جونز مجری قانون، یا یک پلیس واقعی که دستور دولت را انجام می دهد. به طور خلاصه، آنها فرزندان خود را در آغوش می گیرند و حداقل اندکی به آنها دروغ می گویند - و به خودشان - زیرا که نمیکند آیا می خواهید فرزندشان باور کند که همه چیز درست خواهد شد؟
اما در لحظات آرام تر، این والدین رنگین پوست به فرزندان خود نیز می گویند حقیقت. که در واقع همه چیز است نه خوب خواهد شد، مگر اینکه ما آن را چنین کنیم. که عدالت عملی برای تحقق آرزو نیست، بلکه محصول مقاومت است. زیرا والدین سیاهپوست این چیزها را میدانند، مثل اینکه اسمشان را میدانند، و برای بقا، مطمئن میشوند که فرزندانشان هم آنها را میدانند.
و اگر فرزندانشان باید آنها را بشناسند، پس مال من باید آنها را نیز بشناسد
و اکنون آنها انجام می دهند.
اگر قرار است به فرزندانشان اجازه داده نشود که از این نگرانی ها بی گناه باشند، پس من نیز باید کمی از ساده لوحی آنها را در قربانگاه حقیقت قربانی کنم.
و حالا دارند.
بنابراین به حافظان برتری سفیدپوستان، باید این حرف آخر را ارائه کنم. شما می توانید آن را به عنوان یک کلمه احتیاط در نظر بگیرید. دختر بزرگم می داند تو کی هستی و دیدی چه کردی. شما دشمن جدیدی ساخته اید. یک روز، ممکن است آرزو کنید که ای کاش این کار را نمی کردید.
تیم وایز نویسنده کتابهای زیادی است، از جمله جدیدترین او، «آمریکا سفید عزیز: نامهای به اقلیت جدید» که توسط «سیتی لایتز» منتشر شده است. کورنل وست وایز را "برادر وانیلی در سنت (جنگجوی ضد نژادپرستی و برده داری) جان براون می نامد.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا