از یک سو، نژادپرستی به قدری عمیق در تاریخ و ساختار ایالات متحده جا افتاده است، که وقتی داستانی ظاهر می شود، نباید تعجب آور باشد، که نشان می دهد در واقع، نژادپرستی دوباره به سطح آمده است.
اما از سوی دیگر، گاهی اوقات یک داستان راه خود را به عرصه عمومی پیدا میکند، که ماهیت عمیقاً آزاردهندهای دارد، که نمیتوانید از دوبار برداشت کردن خودداری کنید: نوع داستانی که شما را وادار به رفتن میکند، ها؟ لعنتی چی خوندم لایک کنید حتماً آن تیتر را اشتباه دیده اید. مثل اینکه شما باید به پنجاه سال یا بیشتر از زمان دور منتقل شده باشید، به دوره ای که مردم حتی نیازی به تظاهر به روشنفکری نژادی ندارند. مثل اینکه حتما دچار توهم هستید، یا شاید این طنزی است که در حال خواندن آن هستید، شاید چیزی از پیاز؟ و سپس متوجه می شوید، نه، این واقعاً واقعی است.
و همینطور دیروز بود، زمانی که یک باشگاه شنا در حومه فیلادلفیا پس از اخراج یک گروه کمپ تابستانی متشکل از تقریباً شصت کودک رنگین پوست از شهر، از استخر خود خبر داد. نه به این دلیل که آنها کار اشتباهی انجام داده بودند - نه رفتار بد، نه رفتار نامناسب، نه چیزی شبیه به این، زیرا تازه وارد شده بودند و بیشتر بچه ها هنوز فرصتی برای ورود به استخر نداشتند - و نه به این دلیل که آنها تصادف کرده بودند. محیط های خصوصی بدون دعوت (کمپ بیش از 1900 دلار برای حق شنا در آنجا یک بار در هفته پرداخت کرده بود)، اما به دلیل اینکه، به عنوان رئیس باشگاه، جان دوسلر در نامه ای توضیح داد: بچه ها "صورت و جو باشگاه را تغییر می دهند". گرفتش؟ رنگ چهره.
البته، دوزلر، که در یک دقیقه دیگر درباره او صحبت خواهم کرد، اصرار دارد که این تصمیم نژادی نبوده است. با این حال، تعدادی از جوانانی که از دسترسی به استخر محروم شدند، شنیدند که یکی از اعضای باشگاه سفیدپوست آشکارا از ورود "بچه های سیاه پوست" شکایت می کرد و همه به جز تعدادی از بچه های سفیدپوست که در حال شنا بودند هنگام ورود توسط والدینشان از استخر بیرون کشیده شدند. حرکتی که یادآور دهه 1950 است و نشان میدهد که نژادپرستی باشگاه یک نیروی نهادی بیجان نیست، بلکه یک واقعیت زنده برای بسیاری از اعضای سفیدپوست آن نیز هست. برای مثال، یک زن در باشگاه، آشکارا نگران بود که بچههای سیاه پوست ممکن است با فرزندش «کاری کنند». البته، زیرا این همان کاری است که دانشآموزان کلاس پنجمی از «هود» انجام میدهند: آنها به سمت حومهها میروند، و وانمود میکنند که به شنا علاقهمند هستند، در حالی که واقعاً، برنامه این است که چند بچه سفیدپوست پیدا کنند و آنها را در بعضی جاها کوتاه کنند. نوعی تشریفات شروع باند پی-وی. البته.
اینکه این اخراج نژادی بوده جای بحث ندارد یا حداقل باید باشد. باشگاه میدانست که چه تعداد از بچهها قرار است زمانی که حق عضویت را پذیرفتند، آنجا باشند، بنابراین نمیتوانند ادعا کنند که از اندازه گروه غرق شدهاند، اگرچه به نظر میرسد اکنون که ماجرا از بین رفته است، آن را بهانهای ارائه میکنند. عمومی. و این بهانهای است که آنها ارائه میکنند، علیرغم اینکه دوازده روز قبل از اخراج بچههای سیاهپوست، همان باشگاه در همان استخر میزبان نزدیک به 80 کودک (78 نفر از آنها سفیدپوست) از چهار کلاس ششم بود. یک مدرسه محلی بچههای سفیدپوست ظاهراً، حتی وقتی عضو گروهی هستند که تقریباً یک سوم بزرگتر هستند، به طور جادویی فضای زیادی را اشغال نمیکنند.
متأسفانه، خواندن نظراتی که در زیر داستان در صفحه وب شعبه NBC منطقه فیلی، که اولین بار بود که این خبر را منتشر کرد، بخوانیم، این تصور را به وجود میآوریم که برای بسیاری از سفیدپوستان، باشگاه نیازی به تدبیر ندارد. داستان جلد در عوض، تعداد نگران کننده ای از پوسترهای سفید از این که این کودکان – که هیچ اشتباهی مرتکب نشده بودند جز اینکه ظاهراً در شمال فیلادلفیا به دنیا آمده بودند و زندگی می کردند – از باشگاه بیرون شده بودند، خوشحال کننده به نظر می رسند.
در میان این پستها، میتوان اشارهای منظم و مکرر به «حیوانات» از شهر پیدا کرد، دیگرانی که ادعا میکنند سیاهپوستان به محلههای خود اهمیت نمیدهند، و بنابراین، احتمالاً گروهی از کودکان سیاهپوست نباید باشند. یک سفید را وارد کنید، و اظهار نظر می کند که اگر سیاهپوستان می خواهند مورد احترام قرار گیرند (و مورد تبعیض قرار نگیرند)، ابتدا باید "عمل خود را پاک کنند". به عبارت دیگر، سفیدپوستان حق دارند همه سیاهپوستان، حتی کودکان 8 ساله را از دریچه آسیبشناسی احتمالی گروهی ببینند، همه اینها به این دلیل است که برخی در جامعه سیاهپوست رفتار نامطلوبی دارند. با این منطق، البته، ما همچنین باید فرض کنیم که همه سفیدپوستان مجرمان شرکتی هستند، به دلیل اقدامات کن لی، یا برنی مدوف، یا راهزنان پس انداز و وام دهه 80.
یا شاید به خاطر منسون، باندی، گیسی، یا دهها نفر دیگر، یا پیراستهها، مانند کارمند رده بالای مریض دانشگاه دوک که تبلیغ میکرد مردم بیایند و به 5 نفر او تجاوز کنند، همه مردان سفیدپوست را باید قاتل زنجیرهای فرض کرد. یک کودک سیاهپوست ساله که قبلاً بارها انجام داده بود.
شاید عادلانه باشد که فکر کنیم همه سفیدپوستان به دلیل مثلاً جورج دبلیو بوش یا سارا پیلین، نیمه بی سواد هستند، یا القا کنیم که پسران سفیدپوست همگی مثله کننده حیوانات اجتماعی هستند، زیرا مانند مورد اخیر در فلوریدا جنوبی. بسیاری از شغلهایی که بچه گربهها را قصابی میکنند، در نهایت پسران سفیدپوست هستند. یا شاید این که سفیدپوستان ذاتاً مستعد آدمخواری هستند یا اینکه زنان سفیدپوست باید به دلیل تهدیدی که برای دانشآموزانشان ایجاد میکنند از تدریس منع شوند: به هر حال، در سالهای اخیر بیش از صد معلم زن سفیدپوست به دلیل شکار کودکان زیر سن قانونی دستگیر شدهاند. و در واقع در بیش از 93 درصد از موارد شناخته شده، پرپ ها سفید بوده اند.
اما البته، هیچ یک از کسانی که از نژادپرستی خود در مورد باشگاه شنا دفاع میکنند – و به ما اطمینان میدهند که ترس از سیاهپوستان «عقلانی» است – هیچیک از مثالهای بالا را تقریباً منطقی نمیدانند. این، علیرغم شواهد آماری و حکایتی که میتوان در هر مورد به دست آورد تا تعمیمهای نادرست را در آن موارد نیز معنا کند. نه، آنها "تبعیض عقلانی" خود را برای افراد تیره پوست محفوظ می دارند. در واقع، خواندن پیامهای آنها به معنای مشاهده خام نژادپرستی است. چیزی که بسیاری از کارشناسان به ما اطمینان داده اند، اکنون که ما وارد دوران "پسا نژادی" باراک اوباما شده ایم، دیگر مشکلی در آمریکا نیست.
اوه، و در مورد آن صحبت کردن، در اینجا مهم است: رئیس باشگاه فوق الذکر را به خاطر دارید؟ کسی که نگران این است که چگونه بچه های سیاه پوست ممکن است رنگ محل را تغییر دهند؟ جان دوزلر؟ بله، خوب، معلوم است، دوزلر یک وینگر راست نیست. او کلنسمن نیست. در واقع، او از حامیان پرزیدنت اوباما بود و به هماهنگی یک مراسم خونخواری در شهر برای جشن گرفتن مراسم تحلیف ریاست جمهوری کمک کرد. بدتر از آن، او رئیس Peace-Action Philadelphia است: مجموعهای از افراد احتمالاً مترقی و حتی چپگرا. این همان چیزی است که من در کتابم بین باراک و مکان سخت: نژادپرستی و انکار سفیدپوستان در عصر اوباما از آن به عنوان نژادپرستی 2.0 صحبت میکنم: نوعی نژادپرستی که به برخی سفیدپوستان اجازه میدهد به اوباما رأی دهند و برای آنها استثنا قائل شوند. سیاهپوستان و قهوهایهایی که ما را راحت میکنند، اما برای حفظ دیدگاههای اساساً خصمانه نسبت به جوامع رنگی بزرگتری که این استثناها از آن سرچشمه میگیرند. به عبارت دیگر، آن نوع نژادپرستی که میگوید، سیاهپوستان حالشان خوب است، تا زمانی که به حقوق هاروارد رفتهاند، طرز خاصی صحبت میکنند، لباس خاصی میپوشند، و سلیقههای ما را رعایت میکنند. اما برای بقیه، اوه جهنم نه.
با توجه به این حادثه اخیر، اجازه دهید نکات زیر را بیان کنم و اجازه دهید آنها را با واضح ترین عبارات ممکن بیان کنم:
1. من مطمئن نیستم که یک شمالی دیگر برای من سخنرانی کند، هرگز دوباره در مورد جنوب. ما به خوبی تاریخ خود را در اینجا می دانیم. "در هر زمان شما در مورد خود روشن می شوید. اینجا فیلادلفیا، شریک می سی سی پی نبود، شهر عشق برادرانه بود، بنابراین شما و راکی بهتر است به آن پی ببرید، در حالی که بقیه مدتی تماشا می کنیم. و برای همه شما در بوستون، بنسون هرست، و گرینویچ لعنتی ویلیج، با خیال راحت به آن بپیوندید. آنچه را که درباره خود می آموزید به ما اطلاع دهید. ما الان اینجا تلفن داریم، و حتی گاهی اوقات به اینترنت دسترسی داریم، بنابراین وقتی چیزی قابل توجه به ذهنتان می رسد، به ما فال بدهید.
2. من مطمئن نیستم که یک عمل لیبرال سفید پوست دیگر مانند نژادپرستی ولایت راست است. بله، نژادپرستی خود یک فلسفه کاملاً ارتجاعی است، اما این فلسفه ای است که مدت هاست در روان سفیدپوستان و جهان بینی سفیدپوستان جا افتاده است. همانطور که جو فیگین در جدیدترین کتابش توضیح میدهد، چارچوب نژادی سفید مدتهاست که بر نحوه نگاه سفیدپوستان آمریکایی، صرف نظر از دیدگاههای سیاسی گستردهتر، به سیاهپوستان و قهوهایها تأثیر میگذارد، و این رویداد اخیر تنها با انتقامجویی این موضوع را نشان میدهد. این چهارچوب نژاد سفید است که، جناس بسیار مورد نظر، سیاهپوستان – حتی کودکان – را آسیبشناسانه، از نظر اجتماعی ناکارآمد، احتمالاً بدرفتار و بیارزش از فرصتهایی که سفیدپوستان از آنها بهره میبرند. این چارچوب نژادی سفید است که هر ظلمی را که در حق افراد رنگین پوست صورت می گیرد، هر چقدر هم که آشکار باشد، منطقی می کند.
و آیا آن چارچوب نژادی سفید باید به طور کامل به چالش کشیده شود، منفجر شود، نابود شود، ریشه کن شود، قبل از اینکه این ملت بتواند به عدالت نژادی، یا حتی ابتدایی ترین سطوح عدالت اجتماعی امیدوار باشد. بنابراین برای آن لیبرالهای سفید پوست خوب که فکر میکردند دفعه بعد که کسی موضوع نژادپرستی را مطرح میکند، رأی دادن به باراک اوباما کارت رهایی از زندان آنها خواهد بود – چیزی شبیه به نسخه امروزی «برخی از بهترین دوستان من» سیاه هستند» - دوباره فکر کنید.
اوه، و در نهایت، برای کسانی که اصرار دارند موضوع را با توجه به این استخر تغییر دهند و اصرار دارند که «خب، میدانی، این یک باشگاه خصوصی است و بنابراین آنها میتوانند هر کاری که میخواهند انجام دهند.» خیلی بد آن را از دست بده اولاً، اگر یک باشگاه خصوصی عضویت را برای عموم تبلیغ میکند، همانطور که دره کلاب انجام داد، یک سؤال باز وجود دارد که واقعاً چقدر خصوصی است. ممکن است در واقع بسیار کمتر از آن چیزی باشد که بسیاری ادعا می کنند، و ممکن است به همان اندازه مطمئن باشد که یک تسهیلات متعلق به شهرداری تابع قوانین حقوق مدنی باشد. اما بیشتر به این نکته، مهم نیست. این موضوع مربوط به حق نژادپرست بودن باشگاه نیست. این یک سؤال است که آیا درست است که آنها چنین باشند؟ ممکن است شخص حق انجام بسیاری از کارها را داشته باشد. من این حق را دارم که در گوشه ای بایستم و به عابران رنگین پوست فریاد بزنم. من حق دارم ادبیات نفرت انگیز منتشر کنم. من حق پیوستن به کلان را دارم. به طور خلاصه، من "حق" دارم که به همان اندازه که می خواهم نژادپرست باشم. اما اگر تصمیم گرفتم هر یک از این کارها را انجام دهم، شما این حق را دارید، و بیش از آن - وظیفه دارید - مرا یک احمق خطاب کنید. و در آن یک احمق نژادپرست. و زندگیم را بدبخت کنم.
پس اجازه دهید ما از حقوق خود استفاده کنیم و این کار را با افراد حاضر در The Valley Club انجام دهیم. می توانید از طریق ایمیل به آدرس زیر با آنها تماس بگیرید: [ایمیل محافظت شده]. یا می توانید با شماره 215-947-0700 تماس بگیرید. آخرین باری که چک کردم پست صوتی آنها پر بود (به دلایلی که فکر میکنم میتوانم تصور کنم)، اما در برخی مواقع آن را پاک میکنند، در آن زمان باید دوباره آن را پر کنیم. یا، اگر سفیدپوست هستید و واقعاً احساس خلاقیت میکنید، شاید بتوانید برای عضویت موقت هزینه کنید و سپس شنا کنید. فقط مطمئن شوید که قبل از رفتن مقدار زیادی آب بنوشید و همه با هم بروید. و سپس وارد استخر شوید، و سپس، خوب، فکر می کنم شما بقیه را بدانید. این اولین بار در جهان خواهد بود، و به درستی به آنها خدمت خواهد کرد.
* من نمی توانم اعتباری را برای این ایده بدبین بدانم. این مفهوم، عاشقانه از عدالت اجتماعی و فعال/معلم ضد نژادپرستی دیرینه، شارون مارتیناس وام گرفته شده است، که همه ستایش ها را به خاطر خلاقیت و حس شوخ طبعی او در مواجهه با بی عدالتی می گویند: یک فضیلت انتقادی در زمان های دشوار.
تیم وایز نویسنده چندین کتاب است. جدیدترین او «بین باراک و یک مکان سخت: نژادپرستی و انکار سفیدپوستان در عصر اوباما» است. منتشر شده در Open Media Series توسط City Lights Books، www.citylights.com . می توان با او تماس گرفت:[ایمیل محافظت شده] <mailto:[ایمیل محافظت شده]>
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا