در حدیثه چه گذشت؟
بهترین اکانتی که من پیدا کردم در آن ظاهر شد واشنگتن پست در 3 ژوئن، در مقاله ای از الن نیک مایر، که (همراه با شرکای ناشناس عراقی) مسئول برخی از بهترین روزنامه نگاری های تحقیقی خارج از عراق بوده است. به گفته او، این رویداد را می توان به سادگی خلاصه کرد. گروهان کیلو، گردان سوم، هنگ اول تفنگداران دریایی در حال گشت زنی در بخش بسیار غیر دوستانه حدیثه بودند، صحنه دو روز قبل از یک بمب دست ساز مرگبار، زمانی که بمب کنار جاده ای دیگر منفجر شد و میگل ترازاس، نیروی دریایی نسل سوم از ال پاسو تگزاس کشته شد.
رفقای او که از تنش مداوم این گشتها استرس گرفته بودند، آن را از دست دادند - یا حداقل رویه درست را دنبال نکردند. آنها وارد نزدیکترین خانه به بمباران شدند و تمام ساکنانی را که می توانستند پیدا کنند، کشتند، سپس وارد دو خانه دیگر شدند و تمام ساکنانی را که در آنها پیدا کردند را کشتند (تعدادی با عمل مرده یا مخفی ماندن زنده ماندند). در یک نقطه از این کشتار، یک تاکسی سوار شد و چهار دانشجو را از دانشگاه به خانه آورد. وقتی کابین سربازان را دید، سعی کرد دور شود و همه سرنشینان با شلیک مسلسل کشته شدند. خودشه. در مورد اینکه این همه مدت چقدر طول کشید - به اندازه چهار ساعت - اختلاف نظر وجود دارد.
پس اهمیت همه اینها چیست؟
بیایید با چیزی که نیست شروع کنیم:
اول، این روش معمولی نیست که آمریکایی ها غیرنظامیان عراقی را می کشند. این نوع حملات تلافی جویانه - حتی اگر در طول مدت جنگ هر هفته چند مورد وجود داشته باشد (به نظر من اصلاً غیرممکن نیست، اما احتمالاً کمتر رایج است) - ممکن است باعث کشته شدن 5000 نفر در سال شود. این تنها حدود 20 درصد از کل مرگ و میرهایی است که مستقیماً توسط ارتش آمریکا ایجاد می شود - باور کنید یا نه.
چطور ممکنه؟ زیرا آمریکا سالانه حدود 30,000 عراقی را می کشد. متداولترین روشها شلیک به خانههای اشغالی، دستور حملات توپخانهای و تانک به خانههای اشغالی و فراخوانی برای حملات هوایی به خانههای اشغالی است. (برای جزئیات وحشتناک، به نظرات قبلی من در مورد نگاه کنید سیاست نظامی آمریکا و تأثیر نیروی هوایی).
دوم، این پاسخ معمولی سربازان آمریکایی به کمین های مقاومت عراق نیست. در واقع، در طرح بزرگتر چیزها بسیار نادر است. اکثر سربازان آمریکایی - همانطور که مدافعان بوش استدلال می کنند - تسلیم وسوسه شرکت در این نوع قتل انتقام نمی شوند. هر ماه بیش از 1500 (!!!) حمله علیه سربازان آمریکایی انجام می شود (بله، 1500 - و برخی از ماه ها بیش از 2000 بوده است). و در 50 مورد از این حملات، سربازان آمریکایی کشته می شوند. هیچکس نمیداند که سربازان آمریکایی چند بار درگیر این نوع انتقامجوییهای مرگبار میشوند، اما حتی اگر صدها مورد از این اقدامات (اصلاً غیرممکن) وجود داشته باشد، در مقایسه با تعداد «تحریکها» هنوز نسبتاً نادر هستند.
سوم، این سیاست نظامی ایالات متحده نیست که دست به چنین قتل های انتقامی بزند. هنگامی که (و اگر) ایالات متحده مسئولین این امر را محاکمه کند، آنها به نقض قانون متهم می شوند، زیرا قتل انتقام جویانه غیرنظامیان نقض آشکار "قوانین تعامل" است، دستورات نظامی که تعیین می کند سربازان چه کاری می توانند انجام دهند و چه کاری نمی توانند انجام دهند. در میدان نبرد این غیرقانونی بودن به همین دلیل است که سربازان درگیر و افسران فرماندهی آنها دست به سرپوش گذاشتن بر آنچه واقعاً اتفاق افتاده است.
چهارم، این امر رهبری نظامی را از مسئولیت اصلی این کشتار و سایر موارد مشابه معاف نمی کند. سربازانی که مرتکب این جنایت شدند، قوانین درگیری را نقض فنی کردند، اما از همه لحاظ اساسی، همان کاری را انجام میدادند که بارها و بارهای دیگر در گذشته قانونی انجام داده بودند - آگاهانه غیرنظامیان عراقی را در خانههایشان سلاخی میکردند. به این معنا، آنها - اگر در نهایت تحت تعقیب قرار گیرند - از نظر فنی تحت پیگرد قانونی قرار می گیرند. و - وحشتناک تر - اگر به همان هدف به روشی کمی متفاوت دست یافته بودند، به راحتی می توانستند از پیگرد قانونی فرار کنند.
بهترین راه برای دیدن این که چگونه همه اینها کار می کند - و درک اهمیت بزرگ تر آشوب در حدیثه، این است که داستان دیگری را در نظر بگیرید که روزنامه ها در روز یکشنبه، 4 ژوئن - تحت عنوان (در واشنگتن پست ) از "نظامیان در حمله به خانه عراق پاکسازی شدند." این یکی دیگر از موقعیتهای تقریباً مشابه بود که در آن ساکنان روستای اسحاقی سربازان آمریکایی را متهم به ورود به خانهای کردند. اعدام خانواده در داخل. حتی یک وجود داشت تصویری، پخش شده توسط بی بی سی، که به نظر می رسد نشان می دهد که یازده مرد، زن و کودک کشته شده از داخل ساختمان تیراندازی شده اند.
با این حال، تحقیقات آمریکایی، سربازان آمریکایی را تبرئه کرد. افسر تحقیق، سرلشکر ویلیام بی. کالدول چهارم، به این نتیجه رسید که "فرمانده نیروی زمینی "به درستی از قوانین درگیری پیروی کرد زیرا لزوماً استفاده از زور را تا زمانی که تهدید از بین رفت تشدید کرد."
حادثه همانطور که رگزارش شده توسط ژنرال کالدول، با یک "حمله هماهنگ" شروع شد که به دنبال دستگیری سازنده بمب و استخدام کننده برای شورش بود. این یک نوع فعالیت معمولی است که توسط گشتهای آمریکایی انجام میشود: آنها اطلاعاتی را در مورد افراد مختلفی که بخشی از مقاومت هستند دریافت میکنند و سپس برای دستگیری یا کشتن آنها اقدام میکنند. این نوع ماموریت همان چیزی است که آنها را به محلههای متخاصم شهرهای عراق میآورد و این گشتها هدف معمولی رزمندگان مقاومت عراقی هستند که به دنبال انفجار بمبهای دست ساز و/یا شلیک به پاتکها هستند تا مانع از دستگیری موفقیتآمیز اهدافشان شوند. . در این مورد، طبق گزارش ژنرال کالدول:
«نیروها به محض ورود، از ساختمان [جایی که قرار بود سازنده بمب در آنجا باشد] آتش مستقیم گرفتند... کالدول در بیانیه گفت که آنها ابتدا با سلاح های کوچک و سپس با فراخوانی هلیکوپترها و بعداً پشتیبانی نزدیک هوایی پاسخ دادند که اساساً ساختار را تخریب کردند. سپس نیروها وارد ساختمان شدند و جسد بمبساز عراقی را به همراه سه «غیر رزمنده» کشته شده و حدود XNUMX «مرگ جانبی» پیدا کردند.
کالدول گفت: «ادعاهایی مبنی بر اینکه سربازان خانوادهای را که در این خانه امن زندگی میکردند اعدام کردند، سپس جنایات ادعایی را با هدایت یک حمله هوایی پنهان کردند، کاملاً نادرست است.»
ما نیازی به بررسی اینکه آیا این گزارش - برخلاف آنچه ساکنان محلی به بی بی سی داده اند - دقیق است یا خیر. به نوعی، اگر ژنرال کالدول درست میگوید، بسیار آموزندهتر است، و خانواده بهعنوان «خسارت جانبی» جان باختند و توسط سربازان «اعدام» نشدند.
قوانین درگیری را در نظر بگیرید: اگر یک واحد آتش از ساختمانی دریافت کند، آنها مجاز هستند با سلاح های خودکار پاسخ دهند، تا هلیکوپترها افزایش یابند و در نهایت در صورت نیاز، حملات هوایی را تکمیل کنند. باید اضافه کنیم که آنها دقیقاً همین اقدامات را مجاز کردند حتی بدون دریافت تیراندازی اگر یک شورشی (مثلاً فردی که در تلاش برای دفن یا منفجر کردن یک بمب دست ساز شناسایی شده است) به ساختمان مجاور پناه می برد (یا تصور می شود در آن مخفی شده است). یعنی به جای اینکه به دشمن فرصت فرار یا کمین بگذارند، اجازه دارند ابتدا شلیک کنند. حضور غیرنظامیان عاملی در تصمیم گیری برای اتخاذ رویکرد است، اما تعیین کننده کلیدی نیست. عوامل کلیدی که باید در نظر گرفته شوند، دستگیری (یا کشتن) شورشیان و ایمنی نیروهای آمریکایی است.
برای درک منطق این سیاست، باید با این واقعیت شروع کنیم که نیروهای آمریکایی در این شرایط «اجبار» به جنگیدن ندارند. آنها می توانند تصمیم بگیرند که شانس زیادی برای کشتن غیرنظامیان وجود دارد و به سادگی عقب نشینی کنند و تلاش خود را در مورد اسحاقی برای دستگیری سازنده بمب کنار بگذارند. یا میتوانند خانه را محاصره کنند و به بمبساز بگویند که «دستهایش را بالا بیاور»، همانطور که بسیاری از پلیسها در برنامههای تلویزیونی آمریکایی انجام میدهند و البته این خطر را به جان میخرند که هدف به کوچه پسکوچههای شهر فرار کند. این استراتژیها دقیقاً همان چیزی است که وقتی زندگی غیرنظامیان مهمتر از دستگیری مجرم تلقی میشود، همانطور که در بیشتر محیطهای پلیس شهری وجود دارد، انجام میشود.
و بیایید در اینجا منصف باشیم: بسیاری از اوقات - احتمالاً اکثریت قریب به اتفاق مواقع - این دقیقاً همان کاری است که سربازان آمریکایی در عراق انجام می دهند. در واقع، آروا دیمون، خبرنگار سیانان، «یک ماه قبل از قتلهای ادعایی» با واحد متهم در حدیثه بود و بارها شاهد بود. دقیقا این نوع بردباری او مکرراً آنها را دید که «تیراندازی میکنند» و «به دلیل نداشتن شناسایی مثبت روی یک هدف، یا به دلیل اینکه «کاملاً از حضور غیرنظامیان آگاه بودند» یک گلوله هم شلیک نکردند. و
من وحشت آنها را وقتی دیدم که فکر کردند بالاخره هدف خود را شناسایی کردند، یک تانک شلیک کردند که از دیوار عبور کرد و به خانه ای پر از غیرنظامیان رفت. آنها سپس برای کمک به مجروحان شتافتند - قابل توجه است که کسی کشته نشده است.
اما این بردباری تعداد زیادی از سربازان در بسیاری از شرایط، این واقعیت را تغییر نمیدهد که آنها میتوانستند طبق «قوانین درگیری» به طور قانونی به آن خانهها شلیک کنند، تا آتش دشمن را سرکوب کنند و/یا یک رزمنده دشمن (یا جنگجوی مظنون دشمن را دستگیر کنند. ) که به آنجا پناه بردند. و این واقعیت را تغییر نمیدهد که نیروهایی که پشیمان شدهاند از شلیک به خانهای «مملو از غیرنظامیان» قوانین درگیری را نقض نکردهاند و اگر غیرنظامیان آسیبدیده شکایت میکردند، از آنها دفاع میشد.
و وجود دهها هزار مورد بردباری - گزارششده و گزارشنشده - زمانی که سربازان آمریکایی به خانههای اشغالی شلیک نمیکنند، این واقعیت را تغییر نمیدهد که سربازان آمریکایی در واقع به طور منظم به خانههای اشغالی شلیک میکنند - چند بار در روز در سراسر کشور. عراق صدها بار در ماه و هزاران بار در سال. و این که بارها مرگ و / یا جراحات - به مردان زن و کودک وجود دارد. و اینکه تقریباً در همه موارد، این حوادث نه تنها قانونی است، بلکه نه تنها بر اساس قوانین تعامل تجویز شده است، بلکه محور راهبرد آمریکا برای آرام کردن عراق است.
غم انگیزترین بخش این وضعیت: اگر ایالات متحده هرگز به خانه های اشغالی شلیک نمی کرد، آنها به هیچ وجه نمی توانستند با جنگ بجنگند، زیرا به زودی پناه بردن به خانه های اشغالی به سیاست شدید شورشی تبدیل می شد. جنگجویان مقاومت پناه خواهند گرفت زیرا تقریباً همه ساکنان جوامع سنی نه تنها خواهان خروج نیروهای آمریکایی هستند، بلکه حتی بر اساس یک نظرسنجی با حمایت آمریکا، 88 درصد "حمله به نیروهای تحت رهبری ایالات متحده" را تایید می کنند.
اگر ایالات متحده به خانههای اشغالی شلیک نمیکرد، نمیتوانستند با جنگ بجنگند، زیرا تقریباً تمام اقدامات تهاجمی ایالات متحده در خانههای مردم انجام میشود (و باید انجام شود): جنگجویان مقاومت معمولاً پس از نصب یا منفجر کردن بمبهای دست ساز به داخل خانههای اشغالی عقبنشینی میکنند. سربازان آمریکایی به حدیثه اعتقاد داشتند). گشتهای آمریکایی برای دستگیری یا کشتن آنها به خانههای شورشیان مشکوک میروند (همانطور که در مورد اسحقی انجام دادند). و - بیشتر از همه - اکثر ساکنان مایلند به طور فعال شورشیان را "پناهگاه" کنند، زیرا آنها مشتاق محافظت از مبارزان در هدفی هستند که از آنها حمایت می کنند و دوستان، همسایگان، پدران، پسران و برادران آنها هستند. هم حدیثه و هم اسحاقی - و تقریباً همه جاهای دیگری که ایالات متحده با شورشیان میجنگد - «مناطق» حمایت از مقاومت هستند (به ندرت مناطقی از سنینشین عراق وجود دارد که چنین نباشد).
با هدایت این منطق، رهبری نظامی آمریکا به سربازان خود دستور شلیک به خانه های اشغالی را داده است و آنها آن را با اشاره به این واقعیت که ساکنان محلی در واقع "پناهگاه" شورشیان هستند، توجیه می کنند. در جریان نبرد فلوجه، یک مقام ارشد پنتاگون این موضوع را توضیح داد منطق اساسی این استراتژی به نیویورک تایمز گزارشگران تام شنکر و اریک اشمیت: «اگر غیرنظامیانی در ارتباط با این حملات، و با تخریب کشته شوند، مردم محلی در مقطعی باید تصمیم بگیرند. آیا آنها میخواهند شورشیان را پناه دهند و عواقب ناشی از آن را متحمل شوند یا میخواهند از شر شورشیان خلاص شوند و از مزایای نبودن آنها در آنجا برخوردار شوند؟» پس کشتن غیرنظامیان فقط "خسارت جانبی" نیست، بلکه جنبه مثبت این استراتژی است.
این نگرش دقیق - با عبارات تا حدی خامتر - توسط سربازانی که برای سرکوب شورش در حدیثه تعیین شده بودند، تنها چند ماه قبل از فتنه ای که باعث این جنجال شده است، بیان شد. تفنگداران دریایی در حال گشت زنی در شهر مجاور (حقلانیه) در جستجوی مبارزان مقاومت بودند که در اواخر ژوئیه 2005 شش تفنگدار دریایی را در حدیثه کمین کرده و کشته بودند. گروهبان. مارسیو وارگاس استرادا، در صحبت با تیم خود از شرکت لیما، آنچه را که تام لاستر در گزارش نایت رایدر تعبیه شده به عنوان "احساس فوریت" در مورد دستگیری یا کشتن مجرمان توصیف می کند، بیان کرد:
""اگر کسی به شما شلیک کند، او را هدر می دهیداسترادا، 32 ساله، از کرنی، نیوجرسی، گفت: «وقتی به کمپ لژون (در کارولینای شمالی) برمیگردید، این روزهای خوب قدیم خواهد بود، زمانی که ... مرگ و ویرانی را به ارمغان آوردید - این مکان نامش چیست؟
یک تفنگدار دریایی در تاریکی پاسخ داد: حقلانیه.
استرادا ادامه داد: حقلانیه، آره، همین. و آنگاه مرگ و هلاکت را به حدیثه خواهیم برد. امیدوارم تا دسامبر بمانیم تا بتوانیم نصف عراق را به مرگ و ویرانی بیاوریم.
"کامیون تخت در طوفان "هوآهس" فوران کرد."
بعداً در همان روز، لستر در میانه نبرد بود، زیرا تفنگداران دریایی با استفاده از مسلسل کالیبر 50 و نارنجک انداز خودکار، در حالی که هلیکوپترهای تهاجمی آمریکایی «بر روی پشت بام ها زوم می کردند» و «حداقل دو 500 تا» «مرگ و ویرانی» را به حقلانیه آوردند. بمب های پوندی» روی «مرز» شهر ریخته شد.
به خاطر داشته باشید که همه این "مرگ و نابودی" هیچ یک از قوانین درگیری آمریکایی را نقض نمی کند، زیرا اهداف فنی عاملان حملات به تفنگداران دریایی و / یا تک تیراندازهایی بودند که هنگام جستجوی آنها با آنها روبرو می شدند. اگر یک یا پنج یا پنجاه غیرنظامی کشته میشدند، از نظر فنی «آسیب جانبی» میشدند، حتی اگر سربازان - و فرماندهان آنها - کاملاً فهمیدند که این حملات تلافیجویی برای حمایت ساکنان حقلانیه و حدیثه از شورشیان بود.
و آنجا آن را دارید. توجیه اساسی برای این قوانین درگیری مجازات عراقی ها به دلیل "پناه دادن" شورشیان است. اگر آنها این جنایت «پناهگاه» را مرتکب شوند، باید آماده باشند تا «تحمل عواقب آن» را ببینند: حمله نیروهای آمریکایی «با اسلحههای سبک و سپس... با فراخوانی هلیکوپترها و بعداً پشتیبانی نزدیک هوایی، که اساساً ساختار را تخریب میکنند. ”
این وضعیت را به عنوان "جنایت و مجازات" در نظر بگیرید. «جنایت» در این مورد، کمک به دشمن است، اقدامی غیرخشونت آمیز که اگر اصلاً غیرقانونی باشد (بعد از اینکه آمریکا به کشورشان حمله می کند و مقاومت باید قانونی باشد) ممکن است یک جنایت بیش نباشد. . اما «مجازات» در بسیاری از موارد مرگ است، و در برخی موارد، بدتر از مرگ است، زیرا ممکن است کشتن فرزندان کسی به عنوان حکمی برای اعمال ناشایست آنها، «بیرحمانهترین و غیرعادیترین» مجازاتها باشد.
این زمینه ای است که ما باید ذبح وحشتناک حدیثه را در آن قرار دهیم. مسلماً اعدام عمدی و حساب شده کل خانواده ها با دعوت به حملات هوایی که ساختمانی را ویران می کند و کل خانواده ها را می کشد، متفاوت است. اعدام های عمدی و خونسرد شامل ظلم و بربریتی است که وقتی نیروی هوایی یک سازه را نابود می کند، به سادگی وجود ندارد.
اما در یک مفهوم بزرگتر آنها چندان متفاوت نیستند. هنگامی که سرجوخه ترازاس در آن صبح درگذشت، سربازان دسته او مطمئناً متقاعد شدند که ساکنان این محله - محله ای که در آن آنها قبلا تلفات زیادی را تجربه کرده بودند - با مجرمان همدردی کردند و به آنها پناه دادند. و آنها تقریباً به طور قطع در فرض خود درست بودند. آنها میتوانستند با شلیک سلاحهای خودکار به خانه نزدیکترین محل انفجار، به خود و هر کسی که میپرسد میگویند متوجه شدهاند یا مشکوک هستند که شورشیانی که انفجار را منفجر کردهاند، در آنجا پناه گرفتهاند. اگر آنها این کار را انجام می دادند، اقدامات آنها کاملاً مطابق با قوانین درگیری، اجرای صحیح استراتژی نظامی ایالات متحده بود و هر کمیسیون تحقیقی آنها را کاملاً تبرئه می کرد. سپس، اگر آنها هلیکوپترهای جنگی و در نهایت حملات هوایی را فراخوانده بودند، هر تحقیقی به این نتیجه می رسید که افسر فرمانده آنها «به درستی از قوانین درگیری پیروی می کرد، زیرا لزوماً استفاده از زور را تا رفع تهدید تشدید می کرد». در نهایت، ممکن است به همان ساختمانها و شاید چندین ساختمان دیگر حمله شود. و همین افراد (و شاید بیشتر) ممکن است کشته شوند. و همه اینها "قانونی" بود.
خواه ساکنان محلی از طریق گلولههایی که سربازان انتقامگیر از فاصله نزدیک به آنها رساندهاند جان خود را از دست بدهند یا از طریق تخریب و فروریختن خانههایشان توسط بمبهای 500 پوندی، انتقام و مجازات دسته جمعی، همانطور که توسط مقام عالی پنتاگون بیان شده است، همچنان در کار خواهد بود: «اگر غیرنظامیان در ارتباط با این حملات جان خود را از دست می دهند، و با تخریب، مردم محلی در مقطعی باید تصمیم بگیرند. آیا آنها میخواهند شورشیان را پناه دهند و عواقب ناشی از آن را متحمل شوند یا میخواهند از شر شورشیان خلاص شوند و از مزایای نبودن آنها در آنجا برخوردار شوند؟»
بنابراین سربازان درگیر در حدیثه تفاوت چندانی بین دعوت به حملات هوایی یا کشتن ساکنان از فاصله نزدیک نمی بینند. هر دو به اهداف یکسانی دست می یابند - مجازات و همچنین هشدار به دیگران مبنی بر اینکه باید "از شر شورشیان خلاص شوند" یا متحمل "عواقب مرگبار" شوند.
از این وضعیت دردناک دو نتیجه بسیار بزرگ می توان گرفت.
اول، یک کلمه وجود دارد که آنچه را که ایالات متحده در اسحقی و حدیثه انجام داد، تعریف می کند: تروریسم. یک تعریف معقول از تروریسم استفاده از خشونت علیه غیرنظامیان به منظور تأثیرگذاری بر رفتار آنهاست. این، برای مثال، منطق حملات 9-11 بود - برای ترساندن مردم آمریکا به درخواست تغییر در سیاست ایالات متحده در خاورمیانه. و حملات متروی مادرید و لندن - برای ترساندن مردم اسپانیا و بریتانیا به درخواست عقب نشینی از عراق.
این حملات به خانه های غیرنظامیان در عراق کاملاً از این منطق پیروی می کند - آنها برای ترساندن عراقی ها در مخالفت با شورش ها طراحی شده اند. از آنجایی که فعالیت اصلی ارتش اشغالگر در عراق گشت زنی در شهرهای متخاصم به دنبال درگیری آتش، یا ورود به خانه ها برای دستگیری شورشیان مشکوک است، سیاست شلیک به خانه های مردم محور این سیاست است. متأسفانه، تروریسم محور سیاست نظامی ایالات متحده در عراق است.
دوم، این نوع تروریسم دولتی بخشی اجتناب ناپذیر از اشغال های امپریالیستی است. هنگامی که ایالات متحده تصمیم گرفت تا حکومت خود را بر عراق تحمیل کند، و هنگامی که عراقی ها به طور سیستماتیک مقاومت کردند، اجتناب ناپذیر بود که ایالات متحده به تروریسم دولتی به عنوان استراتژی اصلی خود برای صلح دست یابد. اگر یک جنبش مقاومت مسلحانه از حمایت مردم محلی برخوردار باشد، آنگاه اقدام «ریشهکن کردن» دشمن ناگزیر به حمله به غیرنظامیان میشود تا آنها را مجبور به ترک شورش کند. در هر جنگی که علیه چریک های تحت حمایت مردم محلی می جنگد، قدرت اشغالگر همان منطقی را کشف می کند که مقامات اشغالگر آمریکایی کشف کرده اند: آنها نمی توانند چریک ها را بدون حمله به پشتیبانی غیرنظامی آنها "ریشه کن" کنند. به این معنا که آنها باید در تلاش برای متقاعد کردن مردم به "پناهگاه" چریک ها در تروریسم عمده شرکت کنند. و تاریخ مملو از جنایات ناشی از این تلاشها است: فرانسویها در الجزایر، روسها در چچن و افغانستان، اسرائیلیها در کرانه باختری اشغالی، آمریکاییها در فیلیپین و ویتنام، انگلیسیها در مکانهای بیشماری در اطراف امپراتوری، و نازی ها تقریباً در هر کشوری که به آنها حمله کردند.
منطق هولناک تروریسم ایالات متحده در عراق حتی راه خود را به جریان اصلی رسانه ها نیز باز کرده است. در مقالهای فوقالعاده در 4 ژوئن تحت عنوان «خطرات جنگ شامل هزینههای آموزشی نیز میشود» نیویورک تایمز گزارشگر مارک مازتی در مورد این الزام تقریباً غیرممکن که اشغال ایالات متحده "جنگجویان دشمن را از جمعیت محلی که از آنها قدرت می گیرند جدا کند" و پیامد اجتناب ناپذیر آن توضیح داد. برخی از نیروهای آمریکایی آمده اند تا خود مردم را دشمن ببینند.»
مازتی در بحث راهبردهای مختلف طراحی شده برای انجام این «جدایی»، تغییرات در سیاست آمریکا را بین رویکردهای تنبیهی بیشتر و کمتر به این معضل مورد بحث قرار می دهد. او سپس آنچه را که در نظر گرفته شده است مقایسه ای اطمینان بخش با دیگر تلاش های امپراتوری باشد ارائه می دهد:
در مقایسه با کمپینهایی مانند جنگ فرانسه در الجزایر و عملیات روسیه در چچن، جنگ به رهبری آمریکا در عراق یکی از کمنظیرترین کمپینهای ضد شورش در حافظه اخیر بوده است.
و حتی مازتی نیز با این مقایسه کاملاً آرام نمیشود، زیرا او سپس اضافه میکند که «به گفته کارشناسان نظامی، هر چه مبارزات چریکی طولانیتر شود، وحشیگری جنگ بیشتر میشود. این دقیقاً همان چیزی است که اکنون فرماندهان در عراق نگران آن هستند.» یعنی ممکن است آمریکا هنوز از فرانسوی ها و روس ها پیشی بگیرد.
مشخص نیست که مازتی چگونه به نتیجه گیری در مورد وحشیانه نسبی کمپین های ضد شورش رسیده است. اما همین منطق مقایسه وحشیگری اشغالگران فرانسه، روسیه و آمریکا برای نشان دادن این نکته کافی است که تلاش ایالات متحده برای تحت سلطه درآوردن عراق، اقدامی بی رحمانه است.
درس واقعی حدیثه این است که تا زمانی که دولت بوش هدف خود را برای آرام کردن عراق دنبال می کند، یک سیاست تروریستی را دنبال خواهد کرد که شامل کشتن ده ها هزار غیرنظامی عراقی است.
مایکل شوارتز، استاد جامعه شناسی در دانشگاه ایالتی نیویورک در استونی بروک، به طور گسترده در مورد اعتراض و شورش مردمی، و در مورد تجارت و پویایی دولت آمریکا نوشته است. کارهای او در مورد عراق در ZNet و TomDispatch و در مجله Z ظاهر شده است. کتاب های او شامل سیاست رادیکال و ساختار اجتماعی، ساختار قدرت تجارت آمریکایی (با بث مینتز)، و سیاست اجتماعی و دستور کار محافظه کار (ویرایش، با کلارنس لو). می توان با او تماس گرفت [ایمیل محافظت شده].
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا