A موج جزر و مدی بدبختی در حال فراگیر شدن است
قربانیان این سونامی انسانی در صورتی که در خارج از کشور به ساحل بیایند پناهنده یا اگر محل فرود آنها در داخل کشور باشد آوارگان داخلی ("آوارگان داخلی") نامیده می شوند.
امواج همپوشانی محرومان
در چهار سال اول،
همه چیز با تشکیلات موقت ائتلافی آغاز شد که دولت بوش در داخل آن را ایجاد کرد
با ادامه هرج و مرج پس از جنگ، آدم ربایی به صنعت رشد کشور تبدیل شد و هر خانواده مرفهی را با ابزار پرداخت باج هدف قرار داد. این فقط نرخ خروج را تسریع کرد، به ویژه در میان کسانی که قبلاً شغلشان مختل شده بود. سیل کارگران حرفه ای، فنی و مدیریتی خانه های خود را ترک کردند و
روح این مهاجرت اولیه توسط یک وبلاگ نویس عراقی با دسته آنلاین AnaRki13 به خوبی بیان شد:
"نه آنقدر مهاجرت که یک مهاجرت اجباری. دانشمندان، مهندسان، پزشکان، معماران، نویسندگان، شاعران، شما نام ببرید - همه در حال خروج از شهر هستند.
"چرا؟ ساده: 1. بازار کار واقعی وجود ندارد
"یکی از دوستانم مدام مرا سرزنش می کند که چگونه باید این کشور را دوست داشته باشم، سرزمین اجدادم، جایی که در آن متولد و بزرگ شده ام، چگونه باید شکرگزار باشم و به جایی برگردم که همه چیز را به من داده است. همیشه همین را به او می گویم. چیز: '
معروفترین پزشکان و اساتید دانشگاه قبلاً کشور را ترک کردهاند، زیرا بسیاری از آنها، از جمله کسانی که من شخصاً میشناختم، ترور یا کشته شدند، و بقیه پیام را دریافت کردند - و برای خودشان شغلی در غرب پیدا کردند، جایی که به گرمی از آنها استقبال شد. میلیونها عراقی دیگر، فقط عراقیهای عادی، بدون برنامه و با امید فراوان، رفتند و میروند.»
در سال 2004، زمانی که آمریکایی ها شروع به حمله و تهاجم به پایگاه های شورشیان کردند، موج دوم آوارگان را آغاز کردند، همانطور که در شهر سنی نشین
"در میان کسانی که فرار می کنند، خوش شانس ترین ها می توانند به اقوام خارج از شهر پناه ببرند، اما بسیاری از آنها به روستاها می گریزند و در آنجا با شرایط بسیار سختی از جمله کمبود غذا و آب مواجه می شوند. در نهایت هلال احمر، سازمان ملل یا سازمانهای امدادی اردوگاههایی راهاندازی کردند.در فلوجه، شهری با حدود 300,000 نفر، بیش از 216,000 آواره مجبور بودند در طول ماههای زمستان در اردوگاههای پرجمعیت پناه بگیرند که به اندازه کافی غذا، آب و مراقبتهای پزشکی تامین نشده بود. تخمین زده میشود که 100,000 نفر از القعیم فرار کردند. به گفته جمعیت هلال احمر عراق (IRCS) شهری 150,000 نفری.در رمادی، حدود 70 درصد از 400,000 نفر جمعیت این شهر پیش از این شهر را ترک کردند.
«این لحظات آغازی است
در حالی که اکثر این پناهندگان پس از جنگ بازگشتند، اقلیت قابل توجهی به دلیل اینکه خانه (یا معیشت) آنها ویران شده بود یا به دلیل ترس از ادامه خشونت، این کار را نکردند. مانند آوارگان اقتصادی موج قبلی، این پناهندگان به دنبال مناطق جدیدی بودند که کمتر خطرناک یا مرفه تر بودند، از جمله کشورهای همسایه. و مانند آن موج اول، این متخصصان و همچنین کارگران فنی و مدیریتی بودند که به احتمال زیاد منابع لازم برای ترک را داشتند.
در اوایل سال 2005 موج سوم آغاز شد و تا سال بعد به سونامی واقعی پاکسازی قومی و جنگ داخلی تبدیل شد که تعداد زیادی از عراقی ها را از خانه هایشان بیرون کرد. به گفته علی علاوی - وزیر دارایی عراق در زمان آغاز موج سوم - در ابتدا توسط پناهندگان موج دومی که از شهر سنی نشین فلوجه در زمستان 2004 رانده شدند، رخ داد:
«آوارگانی که از فلوجه خارج میشوند در حومههای سنینشین غربی گرد هم آمدهاند
شیعیان به نوبه خود از حملات روزانه به پلیس ها و سربازان که اکثراً مردان فقیر شیعه بودند خشمگین می شدند. هدف قرار دادن سنی ها در محله های اکثریت شیعه نشین در اوایل سال 2005 آغاز شد. در منطقه شعب بغداد. به عنوان مثال، ترور یک روحانی محبوب صدری، شیخ هیثم الانصاری، منجر به تشکیل یکی از اولین جوخه های مرگ شیعیان شد... چرخه قتل ها، ترورها، بمب گذاری ها و اخراج ها به یکدیگر خورد و به سرعت تغییر کرد. به پاکسازی قومی تمام عیار محله ها و شهرک ها.»
این روند تنها در اوایل سال 2006، پس از بمباران گنبد طلایی در داخل شتاب گرفت
همانطور که گروه های اقلیت در محله ها و شهرهای مختلط بیرون رانده شدند، آنها نیز به ارتش آوارگان پیوستند و اغلب در خانه های خالی در محله های تازه تصفیه شده و تحت سلطه فرقه خودشان مستقر شدند. اما بسیاری، مانند کسانی که در موج های قبلی پناهندگان بودند، دریافتند که باید به مکان های جدید دور از خشونت نقل مکان کنند، از جمله تعداد زیادی که بار دیگر به سادگی ترک کردند.
از جمله کسانی که در این موج سوم رفتند رودخانه، با نام مستعار "بلاگر دختر از
"چند ساعت آخر در خانه تاری بود. وقت رفتن بود و من از این اتاق به آن اتاق رفتم و با همه چیز خداحافظی کردم. با میزم خداحافظی کردم - میز تحریری که در تمام دوران دبیرستان و دانشگاه از آن استفاده کرده بودم. با پرده و تخت و کاناپه خداحافظی کردم با صندلی راحتی E خداحافظی کردم و وقتی کوچکتر بودیم شکستم با میز بزرگی که برای صرف غذا و انجام تکالیف روی آن جمع شده بودیم خداحافظی کردم. خداحافظی با ارواح قاب عکسهایی که زمانی روی دیوارها آویزان شده بودند، زیرا عکسها مدتهاست که برداشته و ذخیره شدهاند - اما من میدانستم دقیقاً چه چیزی در کجا آویزان است. با بازیهای تختهای احمقانهای که ناگزیر با هم جنگیدیم خداحافظی کردم. انحصار عربی با کارتها و پولهای گمشدهای که هیچکس دلش را نداشت که دور بریزد…
"سفر طولانی و بدون حادثه بود، به غیر از دو ایست بازرسی که توسط افراد نقابدار اداره می شد. آنها خواستند شناسنامه را ببینند، نگاهی گذرا به پاسپورت ها انداختند و پرسیدند کجا می رویم. همین کار را برای ماشین پشت سر ما انجام دادند. آن پست های بازرسی. وحشتناک هستند اما آموخته ام که بهترین تکنیک این است که از تماس چشمی خودداری کنید، مودبانه به سؤالات پاسخ دهید و زیر لب دعا کنید. من و مادرم مراقب بودیم که برای هر موردی جواهرات ظاهری نپوشیم و هر دو در طولانی مدت بودیم. دامن و روسری …
"چطور است که مرزی که هیچکس نمی تواند ببیند یا لمس کند، بین خودروهای بمب گذاری شده، شبه نظامیان، جوخه های مرگ و... صلح، امنیت قرار می گیرد؟ باورش سخت است - حتی الان. من اینجا می نشینم و این را می نویسم و تعجب می کنم که چرا نمی توانم بشنوم. انفجارها…”
تلفات انسانی
تعیین تعداد عراقیهایی که به سرزمینهای همسایه سرازیر شدهاند، حتی در مورد تخمین تقریبی تعداد پناهندگان داخلی، بسیار دشوار است، اما محتاطترین ناظران از زمان تهاجم دولت بوش در مارس 2003، نرخهای آوارگی را افزایش میدهند. این تعداد به سرعت از سیل مهاجرانی که در دوران بی رحمانه صدام حسین از کشور گریخته بودند، پیشی گرفت.
در اوایل سال 2006، کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد قبلاً تخمین می زد که 1.7 میلیون عراقی کشور را ترک کرده اند و شاید تعداد مساوی پناهنده داخلی در همان دوره سه ساله ایجاد شده باشد. با وقوع خشونتهای فرقهای و اخراجهای قومی، این نرخ بار دیگر به طرز چشمگیری افزایش یافت. سازمان بین المللی مهاجرت نرخ جابجایی را طی سال های 2006 و 2007 حدود 60,000 نفر در ماه تخمین زد. در اواسط سال 2007،
راهبرد پرزیدنت بوش که در ژانویه 2007 آغاز شد، سیل را، به ویژه در مورد آوارگان داخلی، بیشتر کرد. به گفته جیمز گلنز و استیون فارل از نیویورک تایمز"عملیات تحت رهبری آمریکا نبردهای جدیدی را به ارمغان آورده است و عراقی های ترسو را با سرعت بسیار بالاتری نسبت به قبل از ورود ده ها هزار نیروی اضافی از خانه های خود بیرون کرده است." اثر ترکیبی تهاجمات آمریکایی و اخراجهای قومی تسریعشده، نرخ تخمینی آوارگی 100,000 نفر در ماه را ایجاد کرد.
طی سال 2007، طبق برآوردهای سازمان ملل،
در همان سال ها وزن آوارگان داخل
بار در حال خرد شدن بود. تا سال 2007،
چه در داخل و چه در خارج از کشور، حتی خانواده های مرفه قبل از جنگ با شرایط بدی مواجه بودند. که در
غذا برای بسیاری از خانواده ها مسئله اصلی بود. به گفته سازمان ملل، نزدیک به نیمی از آنها به "کمک فوری غذایی" نیاز داشتند. بخش قابل توجهی از بزرگسالان گزارش دادند که حداقل یک وعده غذایی در روز را برای تغذیه کودکان خود حذف می کنند. بسیاری دیگر روزهای بدون غذا را تحمل کردند تا بتوانند از اجاره و خدمات آب و برق خود عقب نمانند. یکی از مادران پناهنده به خبرنگار مککلاتی، هانا علام، گفت: «ما به اندازهای گوشت میخریم که غذا را مزه دار کنیم - آن را با سکه میخریم... من حتی نمیتوانم یک کیلو شیرینی برای عید [یک جشن بزرگ سالانه] بخرم».
بر اساس نظرسنجی دقیق روزنامه مک کلاچی، اکثر پناهندگان عراقی در
مانند پناهندگان خارج از کشور، آوارگان داخلی عراق نیز با شرایط سخت و دائما رو به افول مواجه بودند. دولت مرکزی تقریباً ناتوان عراق که عمدتاً در داخل به دام افتاده است
بدتر از آن، تقریباً سه چهارم آوارگان زن یا کودک بودند و تعداد کمی از خانواده های سالم پدران شاغل داشتند. نرخ بیکاری در اکثر شهرهایی که آنها مجبور به نقل مکان به آنها بودند قبلاً بالای 50 درصد یا بالاتر بود، بنابراین فحشا و کار کودکان به طور فزایندهای به گزینههای ضروری تبدیل شدند. یونیسف گزارش داد که بخش بزرگی از کودکان در چنین خانواده هایی گرسنه، از نظر بالینی کم وزن و نسبت به سن خود کوتاه هستند. آژانس سازمان ملل گزارش داد: «در برخی مناطق، تا 90 درصد از کودکان [آوارگان] در مدرسه نیستند.
از دست دادن منابع گرانبها
سوابق شغلی نسبت فوق العاده ای از پناهندگان عراقی در
پیدا کردن دلایل این فرار مغزها کار سختی نیست. حتی فرآیند ناامیدکننده فرار از خانه شما به منابع نیاز دارد، و بنابراین، پناهندگان ناشی از اکثر بلایا که مسافت های طولانی را طی می کنند به طور نامتناسبی از رفاه برخوردار هستند، همانطور که عواقب طوفان کاترینا در
In
مهاجرت به دیاسپورای عراق، سرمایه انسانی این کشور را به شدت تحلیل برده است. در اوایل سال 2006، کمیته پناهندگان و مهاجران ایالات متحده تخمین زد که 40٪ کامل از طبقه حرفه ای عراقی کشور را ترک کرده اند و تخصص بی بدیل خود را با خود همراه کرده اند. دانشگاه ها و مراکز پزشکی به ویژه آسیب دیدند و برخی گزارش دادند که کمتر از 20 درصد از کارکنان مورد نیاز در دسترس بودند. صنعت نفت از آنچه وال استریت ژورنال آن را "خروج نفت" نامید، متحمل شد که شامل خروج دو سوم از 100 مدیر ارشد آن و همچنین تعداد قابل توجهی از کارکنان مدیریتی و حرفه ای می شود.
حتی قبل از خروج عظیم سال 2007 از
در اواسط سال 2007، از دست دادن این منابع در عملکرد روزمره جامعه عراق قابل مشاهده بود. در آن زمان، تسهیلات پزشکی معمولاً خانواده بیماران را ملزم میکرد که به عنوان پرستار و تکنسین عمل کنند و هنوز قادر به انجام بسیاری از خدمات نبودند. به دلیل غیبت معلمان واجد شرایط، مدارس اغلب تعطیل میشدند، یا به صورت پراکنده باز میشدند. دانشگاه ها دوره های مورد نیاز یا امتحانات واجد شرایط را به دلیل کادر ناکافی به تعویق انداختند یا لغو کردند. در اوج اپیدمی اولیه وبا در تابستان 2007، کارخانه های تصفیه آب بیکار بودند زیرا تکنسین های مورد نیاز پیدا نشدند.
با این حال، مخربترین تأثیر بحران پناهندگان عراق احتمالاً بر توانایی دولت ملی (که بعث زدایی و خصوصیسازی آن را در وضعیتی شکننده قرار داده بود) برای اداره هر چیزی بوده است. در هر حوزهای که چنین دولتی ممکن است به آن دست بزند، استعدادها و تخصصهای مدیریتی، فنی و حرفهای از دست رفته تأثیر مخربی بر جای گذاشته است و «بازسازی» پس از جنگ بهویژه آسیب جدی دیده است. حتی توانایی دولت برای پراکنده کردن درآمدهای خود (بیشتر از درآمدهای نفتی) به دلیل آنچه وزرای کابینه آن را «کمبود کارمندان آموزش دیده برای نوشتن قراردادها» و «فرار تخصص های علمی و مهندسی از کشور» نامیده اند، فلج شده است.
عمق مشکل (و همچنین سطوح گسترده فساد که همراه آن بود) را می توان با این واقعیت سنجید که وزارت برق تنها 26 درصد از بودجه سرمایه خود را در سال 2006 هزینه کرد. سه چهارم باقی مانده خرج نشده است. با این حال، در آن سطح از پرداخت، همچنان به شکلی عمده از اکثر سازمان های دولتی و وزارتخانه ها بهتر عمل کرد. تحت فشار مقامات اشغالگر آمریکایی برای بهبود عملکرد خود در سال 2007، دولت تلاش های هماهنگی برای افزایش بودجه و پرداخت های خود برای بازسازی انجام داد. علیرغم گزارش های اولیه خوش بینانه، این خبر تا پایان سال ناگوار بود. برای مثال، هزینههای واقعی زیرساختهای الکتریکی ممکن است به کمتر از 1% از مبلغ بودجه کاهش یافته باشد.
حتی نشانههای بیشتری از موفقیتهای معدود در بازسازی زیرساختها توسط جیمز گلنز، خبرنگار نیویورک تایمز در بررسی ساختوساز سرمایه در سراسر کشور به دست آمد. بیشتر برنامه های موفقی که او بررسی کرد توسط مقامات مرتبط با دولت های محلی و استانی آغاز و مدیریت شد. آنها دریافتند که موفقیت در واقع به اجتناب از هرگونه تعامل با دولت مرکزی ناکارآمد و فاسد بستگی دارد. استاندار استان
ناتوانی نهادی سرسام آور دولت در واقع پدیده ای پیچیده است که منابع زیادی فراتر از تخلیه سرمایه انسانی دارد. با این حال، سیل مدیران، متخصصان و تکنسینها به خارج از کشور مانعی اساسی برای هر گونه بازسازی سازنده بوده است. بدتر از آن، خروج بسیاری از چهرههای حیاتی احتمالا تا حد قابل توجهی غیرقابل برگشت است و آیندهای نزدیک تلخ را برای کشور تضمین میکند. به هر حال، این یک "فرار مغزها" در مقیاسی بوده است که در عصر ما به ندرت دیده می شود.
بسیاری از تبعیدیها هنوز قصد بازگشت دارند، حتی زمانی که (یا اگر) وضعیت بهتر شود، اما زمان همیشه دشمن چنین نیاتی است. لحظه ای که فردی به کشور جدیدی می رسد، شروع به ایجاد پیوندهای اجتماعی می کند که با شروع زندگی جدید اهمیت بیشتری پیدا می کند - و این حتی برای کسانی که با خانواده هایشان ترک می کنند صادق تر است، همانطور که بسیاری از عراقی ها انجام داده اند. مگر اینکه این فرآیند شبکه سازی مختل شود، برای بسیاری احتمال بازگشت با گذشت هر ماه از بین می رود.
کسانی که دارای مهارت های قابل فروش هستند، حتی در شرایط سختی که اکثر پناهندگان عراقی با آن مواجه هستند، چاره ای جز این ندارند که به دنبال کاری باشند که از آموزش آنها استفاده کند. بازاری ترین ها بیشترین احتمال موفقیت را دارند و بنابراین شروع به ایجاد مشاغل جدید می کنند. با گذشت زمان، بهترین، درخشان ترین و مهم ترین حامل های سرمایه انسانی گرانبها از بین می روند.
سونامی جابجایی
انحطاط عراق تحت رژیم اشغالگر آمریکا همان چیزی بود که در ابتدا نیروهایی را به حرکت درآورد که منجر به تبعید بسیاری از گرانبهاترین منابع انسانی کشور شد - سرمایه ای کاملاً حیاتی، حتی اگر زمانی که صحبت ها به سرمایه گذاری در آن توجه نمی شود. "ملت سازی." بالاخره چگونه می توانید پایه های ویران شده یک ملت بمباران شده را بدون پرسنل حرفه ای، فنی و مدیریتی لازم «بازسازی» کنید؟ بدون آنها،
عیاشی شکست و فساد در سال 2007 یک فاجعه جبران ناپذیر برای جامعه عراق و همچنین مایه شرمساری برای اشغالگران آمریکایی بود. از نقطه نظر اهداف بلندمدت آمریکا در
این واقعیت نئولیبرالی در اواخر سال 2007 مورد توجه قرار گرفت، زیرا آخرین پول اختصاص داده شده توسط کنگره ایالات متحده برای بازسازی عراق در حال خرج شدن بود. یک "خروج نفت" (که اولین بار توسط وال استریت ژورنال شناسایی شد) مدت ها پیش به این معنی بود که اکثر مهندسان مورد نیاز برای حفظ تجارت فرسوده نفت از قبل خارجی بوده اند که عمدتا "وارداتی از
با این حال، این پروژههایی که توسط آمریکا تأمین مالی میشوند، صرفاً «وقفه» بودهاند. وقتی پول تمام شود، پول هنگفت جدیدی فقط برای حفظ تولید رومیلا در سطح فعلی مورد نیاز است.
به گفته لوک میچل، سردبیر ارشد مجله هارپر، که در تابستان 2007 از این میدان بازدید کرد، مهندسان و تکنسین های عراقی «به اندازه کافی باهوش و جاه طلب» هستند تا پس از پایان قراردادهای آمریکایی، سیستم را حفظ و «به روز کنند»، اما چنین پروژه ای ممکن است به دلیل شرایط نابسامان دولت و فقدان مهندسان و تکنسین های ماهر محلی، بیش از دو دهه طول می کشد. نتیجه محتمل، زمانی که پول آمریکا از دست میرود، یا تلاشی ناکافی است که در آن کار «فقط در شرایط مناسب و شروع» پیش میرود. یا به احتمال زیاد، قراردادهای جدیدی که در آن شرکت های خارجی "به کار خود ادامه می دهند" که توسط دولت عراق پرداخت می شود.
بنابراین، با توجه به صنعت نفت، آنچه که بحران پناهجویان تضمین می کرد وابستگی طولانی مدت عراق به بیگانگان بود. در هر حوزه زیرساختی کلیدی دیگر، وابستگی مشابهی در حال توسعه بود: برق، سیستم آب، دارو و غذا، عملاً در سیستم جهانی "ادغام" شده بودند و عراق نفت خیز را به سرمایه گذاری و سرمایه های خارجی وابسته می کرد. آینده قابل پیش بینی اکنون، این یک برنامه بیست ساله برای شماست، برنامه ای که حداقل 4.5 میلیون عراقی، از خانه های خود و در بسیاری موارد خارج از کشور نیز در موقعیتی برای شرکت در آن نخواهند بود.
اکثر داستان های ترسناک به پایان می رسند، اما وحشتناک ترین قسمت این داستان ترسناک کیفیت بی پایان آن است. آن پناهندگانی که رفته اند
از مهاجرت های گسترده و مهاجرت های داخلی شهروندان ناامید آن آسیبی به کل جامعه وارد می شود که برآورد آن تقریباً غیرممکن است. جابجایی مردم با خود نابودی سرمایه انسانی را به همراه دارد. نابودی سرمایه انسانی محروم است
تا زمانی که
مایکل شوارتز، استاد جامعه شناسی در
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا