ابتدا اعداد:
1285 فلسطینی کشته شدند که اکثر آنها غیرنظامی بودند، از جمله 167 افسر پلیس غیرنظامی. 4336 فلسطینی زخمی شدند که اکثر آنها غیرنظامی بودند. دو رهبر سیاسی حماس، نزار رایان و سعید سیام، در بمبهایی که خانهشان را مسطح کرد ترور کردند و بسیاری از اعضای خانواده و همسایگان آنها را نیز کشتند. ده ها هزار نفر مجبور به ترک خانه های خود شدند: 2400 خانه به طور کامل ویران شده و 17,000 نیمه ویران یا آسیب دیده اند. 121 کارگاه صنعتی و تجاری ویران شد و حداقل 200 کارگاه دیگر آسیب دید».[1]
ارتش اسرائیل، چهارمین ارتش قدرتمند جهان، جمعیت بی دفاعی را که از سال 2007 به شدت محاصره کرده، در 42 سال گذشته اشغال کرده و در 60 سال گذشته اخراج و خلع ید کرده است، محاصره و مورد حمله هوایی، زمینی و دریایی قرار داد. به مدت 22 روز بمباران بی امان شبانه روزی، 1.5 میلیون غزه تحت رعب و وحشت قرار گرفتند: هیچ کس و هیچ کجا در غزه امن نبود (همانطور که جان جینگ از سازمان ملل در طول حمله بیان کرد).
حمله اسرائیل با ایجاد وحشت و ناامنی توده ای و خسارات زیرساختی گسترده، سیستماتیک، از پیش برنامه ریزی شده و از پیش برنامه ریزی شده بود و هیچ تمایزی بین اهداف نظامی و غیرنظامی قائل نشد («احتیاط، تهاجمی است، همانطور که فرماندهی ارتش اسرائیل توصیه کرد).[2] نه تنها بیتفاوت، بلکه کاملاً نامتناسب در پاسخ به موشکهای قسام ساخت حماس.[3]
ماه ها قبل از پایان قرارداد آتش بس با میانجیگری مصر بین اسرائیل و حماس، که اسرائیل آن را نقض کرد و از تمدید آن خودداری کرد، ارتش اسرائیل آماده سازی خود را آغاز کرد. فلسطینی ها به دلیل حمایت و انتخاب دموکراتیک حماس، مقاومت در برابر اشغالگری اسرائیل و اعتقاد به اینکه حقوق ملی آنها در محدوده امکان قرار دارد، باید مجازات شوند.
اسرائیل همچنین باید «بازدارندگی» نظامی خود را که تحت تأثیر جنگ 2006 لبنان متزلزل شده بود، دوباره برقرار کند و همچنین به فلسطینیان یادآوری کند که سرزمینهای اشغالی فلسطین، جنوب لبنان نیست و حماس، حزبالله نیست. همانطور که من در طول جنگ استدلال کردم، فلسطین دوباره به تأخیر افتاد و توسط اسرائیل مانع شد.[4]
چه درس هایی از این موضوع بگیریم؟ درباره مسئله فلسطین 60 سال پس از نکبت به ما چه می گوید؟
اولین نتیجه مهمی که باید گرفته شود و درونی شود این است: اسرائیل صلح نمی خواهد.
از سال 2000، اسرائیل نه تنها بیش از 6000 فلسطینی را کشته است (تنها در 3 هفته اول انتفاضه دوم، تنها در 2 هفته اول انتفاضه دوم، "یک گلوله برای هر کودک فلسطینی" بیش از یک میلیون گلوله به تظاهرکنندگان غیرمسلح شلیک کرده است). همچنین شهرهای کرانه باختری را مجدداً اشغال کرد و زیرساخت های تشکیلات خودگردان فلسطین (PA) را در تهاجم گسترده ای که شبیه حمله کنونی به غزه بود، ویران کرد.
هزاران تهاجم و عملیات نظامی در مقیاس کوچک انجام شد. در سال 2006، اسرائیل همچنین به لبنان حمله کرد، بیش از 1200 لبنانی را کشت، و نیم میلیون غیرنظامی را از جنوب در جریان بمباران گسترده ای که 33 روز به طول انجامید، راند.[5]
پرستش نیرو
الگوی تجاوز اسرائیل تاریخی است: زور همیشه بر صلح اولویت دارد. هیچ دولتی که خواهان صلح باشد، اکثریت فلسطینی ها را از سرزمین هایشان اخراج نمی کند، بیش از 530 شهر و روستای آنها را ویران می کند و از بازگشت آنها در سال 1948 ممانعت می کند. یا به قدرت های استعماری غربی می پیوندد و به مصر برای ملی کردن کانال سوئز در سال 1956 حمله می کند. یا سرزمینهای فلسطینی و عربی بیشتری را اشغال میکند، محبوبترین رهبری سیاسی جهان عرب را در هم میکوبد، و کل ملت را در سال 1967 تحقیر میکند. تئودور هرتزل تئودور هرتزل خیالی «پستگاه تمدنی در مقابل بربریت» را محقق کرد و با زور حفظ کرد.
مشخصات حتی شوم تر است. در واقع، هر بار که اسرائیل فرصتی برای حل و فصل مناقشه اعراب و اسرائیل از راه های مسالمت آمیز دارد، وارد جنگ می شود. دو مثال کافی خواهد بود. تهاجم 1982 به لبنان و درهم شکستن ساف به عنوان پاسخی به آنچه که یک استراتژیست اسرائیلی "حمله صلح" ساف در 1981-82 نامید، انجام شد.[6] تهاجم به کرانه باختری در سال 2002 چند روز پس از اعلام ابتکار عمل اعراب در بیروت انجام شد که نه تنها اجماع بینالمللی برای حل و فصل صلحآمیز فلسطین (یعنی راهحل تشکیل دو کشور بر اساس مرز 1967 با بیتالمقدس شرقی را به اسرائیل پیشنهاد کرد. پایتخت کشور فلسطین) و همچنین عادی سازی کامل روابط با 22 کشور عربی.
انتخاب جنگ به جای صلح، غزه 2009 را نیز توصیف می کند. حداقل از سال 2005، حماس یک «حمله صلح» فلسطینی دیگر را آغاز کرده و اجماع بینالمللی بر سر مرز سال 1967 را علنا پذیرفته است. اسرائیل وحشت زده شد و دوباره با زور و جنگ پاسخ داد. چرا؟ علت کاملاً روشن است: الزامات استعماری-سرزمینی اسرائیل.
برقراری صلح به معنای پایان دادن به اشغال، کنار گذاشتن کنترل غزه و کرانه باختری، برچیدن دیوار غیرقانونی، شهرکها و جادههای فقط اسرائیلیها و عقبنشینی به مرز 67 است. این هزینه ای است که اسرائیل نمی خواهد بپردازد. بنابراین «صلح» میخواهد که به او اجازه میدهد به بیشتر آنچه قبلاً داشته است ادامه دهد: «صلحی» که گسترش سرزمینی آن را تأیید کند.
تصور اسرائیل از صلح در واقع شبیه اسلو است: بسته شدن. با شروع کمی زودتر در سال 1991، به عنوان پاسخی به انتفاضه اول، پس از آن که نیرو به تنهایی نتوانست قیام را سرکوب کند، اسرائیل ابتدا راه غزه را از کرانه باختری و اسرائیل قطع کرد و فلسطینیان را از آزادی حرکت و توانایی کار در اسرائیل محروم کرد. این امر فلسطینی ها را از آفریقای جنوبی استثمار شده (که به عنوان کارگر ارزان در اسرائیل کار می کنند) به بومیان آمریکایی بدل کرد. فلسطینیها اکنون نه تنها از طرد سیاسی، بلکه از طرد اقتصادی نیز رنج میبرند (بمبگذاریهای انتحاری و قسام با تشدید محاصره و خفگی آغاز میشوند).
با اسلو، تعداد شهرکها و مهاجران دو برابر میشود. ایست های بازرسی و موانع جاده ای به صورت دائمی معرفی می شوند (اکنون به 630 عدد می رسد) و بسته شدن داخلی به ایستگاه خارجی موجود اضافه می شود و از حرکت آزاد در کرانه باختری و همچنین بین کرانه باختری و اطراف آن جلوگیری می کند. و دیواری به طول 703 کیلومتر، عمدتاً در سرزمینهای فلسطینی اشغالی، ساخته شده است که اکثر شهرکها را در بر میگیرد، زیرا به طور جزئی یا کامل 400,000 فلسطینی را که در نتیجه تهدید به انتقال آنها میشوند، احاطه کرده است.
دوره اسلو همچنین خروج از غزه در سال 2005 را به همراه داشت که در آن 18,000 شهرک نشین یهودی تنها به منظور تقویت و گسترش پروژه شهرک سازی در کرانه باختری و باز گذاشتن دست اسرائیل برای حمله و محاصره غزه به میل خود از غزه خارج شدند. . پس از آن، مانند انتفاضه اول، اسلو و بوش «جنگ علیه تروریسم» به جای پلیسی وحشیانه برای اتباع تحت اشغال خود، به اسرائیل اجازه داد تا درگیری خود با فلسطینی ها را به عنوان درگیری مسلحانه علیه تروریسم معرفی کند. اعلام غزه به عنوان یک "موجود متخاصم" پس از تسلط حماس در سال 2007، تنها این تغییر را تثبیت کرد. جنگ به روشی برای اسراییل برای برخورد با مرزهای استعماری و جمعیت غیرقابل استفاده خود تبدیل شده است.
اسرائیل از جدایی راهبردی خود با فلسطینیان در جریان اسلو برای تشدید درگیری ها استفاده کرده است. به طور خاص در مورد غزه به شهروندانش می گوید: "ببینید، ما از غزه عقب نشینی کردیم و آنها همچنان به سمت ما شلیک می کنند. ما باید به آنها درس دیگری بدهیم." در نتیجه، یک جو جنگی مردمی در اسرائیل وجود دارد که به یک مانع سیاسی جدی برای صلح تبدیل شده است. در جریان حمله به غزه، روزنامه معاریو نتایج یک نظرسنجی را منتشر کرد که نشان می داد اکثریت قریب به اتفاق اسرائیلی ها (96 درصد) از جنگ حمایت می کنند (2 ژانویه 2009).
وی در پاسخ به این سوال که "از چند روز پیش ارتش اسرائیل با هدف پایان دادن به شلیک موشک به اسرائیل، جنگ با حماس را آغاز کرد. تا چه حد از این عملیات حمایت یا مخالفت می کنید؟" نتایج: حمایت بسیار زیاد: 78.9%; حمایت نسبتاً: 14.2%; نسبتا مخالف: 2.2%; بسیار مخالف: 1.7%.
در مقابل، اکثریت فلسطینیهای اشغالی خواستار تمدید آتشبس حتی قبل از انقضای آن بودند، و اکنون با اکثریت قاطع (88.2%) از تجدید آتشبس حمایت میکنند (نظرسنجی شماره 167 توسط دکتر نبیل کوکالی، 4 فوریه 2009). صلحی که فلسطینی ها آرزوی آن را دارند دورتر از همیشه به نظر می رسد و در حال حاضر امید چندانی به تحقق آن وجود ندارد.
دومین نتیجه گیری در مورد جنگ غزه در مورد ایالات متحده است. هیچ صلحی در اسرائیل و فلسطین وجود نخواهد داشت تا زمانی که این کشور از انکار حقوق فلسطینیان عقب نشینی کند و اجماع بین المللی را در مورد حل و فصل مناقشه نپذیرد: عقب نشینی کامل اسرائیل تا مرز 67 و پایان دادن به اشغالگری، با پرداخت غرامت و/یا بازگشت برای آوارگان فلسطینی. [7]
حمایت و حمایت دولت ایالات متحده از اسرائیل (به عنوان بخشی از مبارزه مشترک دو کشور علیه رادیکالها و ملیگرایان در منطقه) تنها عامل اصلی است که مانع از آن میشود که اسرائیل به دلیل نقض مداوم قطعنامههای سازمان ملل و قوانین بینالمللی مانند یک کشور منحوس رفتار شود. .
التماس یا التماس از آمریکا برای تحت فشار گذاشتن اسرائیل هرگز کارساز نیست. تنها راه مؤثر پیش رو، توسعه یک استراتژی ضد امپریالیستی است که به دنبال تضعیف استعمار اسرائیل و امپریالیسم آمریکایی در منطقه است و ایالات متحده و اسرائیل را مجبور به پرداخت هزینه های طرد گرایی خود می کند.
نقش رژیم های عربی
سومین نتیجه ای که می خواهم بگیرم درباره جهان عرب است. رژیمهای «میانهرو» عربی مورد حمایت آمریکا در منطقه (مصر، عربستان سعودی، اردن) مانند بلوکهایی بر سر راه عدالت و تعیین سرنوشت فلسطینیها قرار دارند. کشتار غزه به وضوح نشان داد که این رژیمها به شدت علاقهمند به تضعیف حماس و تحمیل قید وابستگی آمریکا به آن هستند (همانطور که قبلاً آنها را مجبور به فتح مشتاق کرده بودند).
نقش مصر در این بحران برای همه روشن بود. مصر با نگرانی های امنیت ملی خود و نگرانی در مورد مخالفان بنیادگرای خود، منافع زیادی در تضعیف حماس و تضعیف نفوذ اولیه موفقیت آمیز آن به سمت سیاست دموکراتیک داشت. بنابراین، نه تنها حماس را فریب داد تا تصور کند که حمله اسرائیل قریب الوقوع نیست تا آسیب و شوکی را که در نتیجه جنبش متحمل می شود به حداکثر برساند، بلکه گذرگاه مرزی رفح را نیز بسته نگه داشت و از رسیدن امدادگران و پزشکان عرب به این منطقه جلوگیری کرد. بیمار و مردن برای مدت طولانی.[8]
به همین دلیل است که تظاهرات در جهان عرب نه تنها در مقابل سفارتخانه ها و کنسولگری های اسرائیل و آمریکا، بلکه در مقابل سفارتخانه های مصر نیز برگزار می شود. میلیونها نفر در جهان عرب برای پایان دادن به حمله و محاصره و باز شدن گذرگاه رفح، برای کمک و کمکهای بشردوستانه و همچنین برای همبستگی و داوطلبان به اعتراض پرداختند.
یک لحظه تصور کنید که مصر یک دموکراسی بود و اراده مردمی سیاست دولتی بود. آیا فلسطینیان اجازه دارند در انزوا اینگونه رنج ببرند؟ این سوالی است که غزه 2009 دوباره مطرح می کند.
فلسطینی ها به کمک و حمایت اعراب نیاز دارند. آنها بسیار ضعیف هستند و فاقد ظرفیت و اهرم کافی برای رهایی خود و دستیابی به حقوق ملی خود هستند. دموکراسی عربی برای حل عادلانه مسئله فلسطین ضروری است. اعراب و فلسطینی ها دوباره باید فاجعه فلسطین را به عنوان یک موضوع عربی ببینند که مستلزم حمایت و مداخله توده ای سازمان یافته (نه فقط خود به خود) اعراب است.
از دست دادن و بیگانگی فلسطین از جهان عرب تنها در صورتی می تواند پاسخ عربی داشته باشد که بخواهد معکوس شود. مبارزه فلسطینیان باید دوباره به حقوق دموکراتیک اعراب و مطالبات ضد امپریالیستی مرتبط شود. رژیم های عربی مشروعیت سیاسی ندارند: آنها مستبد، سرکوبگر هستند و حقوق اساسی انسانی و سیاسی مردم را نفی می کنند. سرنگونی آنها و برقراری دموکراسی بهترین راه پیشرو و بهترین راه برای تضعیف امپریالیسم آمریکا و متحدانش در منطقه است.
نتیجه چهارم در مورد فلسطینی هاست. برخی در غرب می پرسند ماندلای فلسطینی کجاست، انگار که فلسطینی ها نیت صلح آمیز نسبت به اسرائیلی ها ندارند یا به دنبال تداوم درگیری هستند. پاسخ من به این موضوع همیشه این بوده است که عرفات ماندلای شما در سال 1988 بود، زمانی که ساف رسماً اجماع بینالمللی بر سر فلسطین را پذیرفت (و کارهای بیشتری انجام داد: پذیرش شرایط ایالات متحده برای گفتگو).
آمریکا در پاسخ چه کرد؟ واشنگتن گفتگوهای دیپلماتیک سطح پایین را با ساف آغاز کرد.
واضح است که صهیونیسم پروژه ای متفاوت از استعمار شهرک نشینان آفریقای جنوبی است و منافع استراتژیک آمریکا در منطقه به گونه ای است که اسرائیل بسیار بیشتر از آفریقای جنوبی در برابر فشارهای بین المللی محافظت می شود. مشکل فقدان ماندلای فلسطینی نیست، بلکه خود پروژه استعماری اسرائیل و موانع و موانعی است که در برابر صلح با فلسطینی ها ایجاد می کند.
انعقاد قرارداد با امپریالیسم آمریکا به فلسطینیان نه کشوری، نه حاکمیتی و نه استقلالی داد. همچنین نخبگان تشکیلات خودگردان را وادار کرد که بر خلاف خواسته های مردمی اکثریت فلسطینی ها عمل کنند و بسیج سیاسی مردمی را لغو یا سرکوب کنند.
زمانی که حماس تصمیم گرفت در زمین خود با تشکیلات خودگردان خود مقابله سیاسی کند و با شرکت در انتخابات 2006 موافقت کرد و پیروز شد، تنها تحریم، تحریم و تعطیلی و محاصره بیشتر رخ داد. غرب به حمایت از طرف شکست خورده در انتخابات و نفی انتخاب دموکراتیک فلسطین ادامه داده است. این منجر به تضادها و دوقطبیبندیهای عمیق سیاسی داخلی در میان فلسطینیها شده است که تنها پس از تسلط خشونتآمیز پیشگیرانه حماس بر غزه در سال 2007 ["پیشگیرانه" به دلیل کودتای قریبالوقوع فتح تحت حمایت سیا در غزه - ed.] بدتر شد.
امروز تشکیلات خودگردان صدها زندانی سیاسی حماس را در کرانه باختری نگه می دارد و به هماهنگی مسائل امنیتی با اسرائیل (یعنی همکاری در سرکوب مقاومت در کرانه باختری) ادامه می دهد. در طول تهاجم به غزه، حتی تظاهرات علیه اسرائیل را سرکوب کرد و خیابانها را در برخی مناطق به همراه ارتش اسرائیل کنترل کرد.
تسلیم نخبگان فتح و "مشارکت" با اشغالگر اسرائیلی رفتار خود حماس در غزه از سال 2007، از انحصار قدرت اجرایی و قضایی تا استفاده از زور در امور داخلی فلسطین و سرکوب خشونت آمیز آزادی های مدنی را به شدت تبرئه نمی کند. اخیراً توسط جبهه خلق برای آزادی فلسطین محکوم شده است.[9] اما نشان میدهد که غرب و متحدان منطقهای عرب آن با درهم شکستن سیستماتیک دموکراسی و خودمختاری فلسطین، به بحران کنونی فلسطین دامن زدهاند.
تنها راه نجات این است که اجازه دهیم دموکراسی آزادانه مهار شود و امکاناتی را برای سازمان های توده ای خودمختار ضد اشغالگری که اراده اکثریت را بیان می کنند باز کند. سند اسرا در بهار 2006 که توسط حماس و فتح در ژوئن 2006 اصلاح و تصویب شد، بهترین و محبوب ترین پایه برای مبارزه فلسطین باقی مانده است: یک استراتژی متحد ضداشغالگری که از تمام حقوق فلسطین حمایت می کند و دموکراسی را با مقاومت مؤثر فلسطینی ترکیب می کند. بسیج منطقه ای و همبستگی جهانی.
مسئولیت های ما
نکته پنجم و آخر من در مورد همبستگی در غرب است. خواسته های مترقیان و رادیکال ها چه باید باشد؟ پس از غزه، اعمال محدودیت ها و تحریم ها علیه اسرائیل باید اصلی ترین خواسته سیاسی باشد تا زمانی که اسرائیل به قوانین و قطعنامه های بین المللی عمل کند و به اشغال کرانه باختری و غزه پایان دهد. این توصیه سازمان های حقوق بشر فلسطینی مانند الحق است.
همانطور که دادگاه بینالمللی دادگستری در 9 ژوئیه 2004 اعلام کرد، اقدام بینالمللی برای تضمین حق تعیین سرنوشت فلسطینیها ضروری است: «اقدامات بیشتری برای پایان دادن به وضعیت غیرقانونی ناشی از ساخت و ساز دیوار مورد نیاز است. دیوار و رژیم مرتبط» (بند 159 و 160).[10]
بنابراین، تحریمها علیه دولت اشغالگر اسرائیل یک وظیفه ضروری و اولیه در غرب است. این همچنین به این معنی است که جنبش همبستگی نباید با بحث در مورد راه حل های یک دولت یا دو دولتی (در نهایت موضوع دموکراسی فلسطینی) درگیر یا منحرف شود.
همچنین نباید از جنبش ما خواسته شود که به حماس یا دیگر ملی گرایان فلسطینی مشروعیت ایدئولوژیکی بدهد. شخص از فلسطینی ها حمایت می کند، نه به دلیل ماهیت رهبری آنها، بلکه به این دلیل که از اصل تعیین سرنوشت برای مردمی تحت ستم حمایت می کند. این یک حق اساسی دموکراتیک و پیش نیاز یک زندگی با عزت، آزادی و عدالت است. این یک الزام اخلاقی نیز هست.
یادداشت
2. برای آمادگی های قانونی اسرائیل مدت ها قبل از حمله، به Yotam Feldman و Uri Blau مراجعه کنید.رضایت و نصیحت," هاآرتص، 29 ژانویه 2009. اظهارات یک استاد حقوق اسرائیل در مورد استفاده اسرائیل از حقوق بین الملل به منظور توجیه رفتار خود بسیار آشکار است: "رئیس دانشکده حقوق در دانشکده مدیریت، پروفسور اورنا بن نفتالی، متقاعد شده است که حقوق بین الملل حوزه او ورشکسته است و نتایج عملیات ارتش اسرائیل در غزه تنها این عقیده را تقویت می کند. تناقض آشکاری بین قوانین و واقعیتی که در مورد آنها اعمال می شود وجود دارد.تمایز بین انواع درگیری ها یا بین غیرنظامیان و جنگجویان دیگر در میدان وجود ندارد و می توان دلایل سنگین و جدی را مطرح کرد که تقریباً هر اقدامی را توجیه می کند. مفهوم آن تأیید استفاده از زور تقریباً نامحدود به شیوه ای است که کاملاً با هدف اساسی حقوق بشردوستانه در تضاد است. آنها به جای توصیه های حقوقی و حقوق بشردوستانه بین المللی که رنج را به حداقل می رساند، استفاده از زور را مشروع می دانند."
3. برای دو نظر حقوقی عالی فلسطین در مورد جنگ رجوع کنید به: الحق، "مختص الحق: جنبه های حقوقی حملات اسرائیل به نوار غزه در جریان "عملیات سرب ریخته شده"، 7 ژانویه 2009 و فاطمه العجو، "مقاله موضعی - حملات نظامی اسرائیل به نیروی پلیس غیرنظامی و ساختمان ها و مؤسسات دولتی حماس در غزه"، خبرنامه آداله، 57 (فوریه 2009).
4. "ویران کردن غزه، به تاخیر انداختن فلسطینZnet، 4 ژانویه 2009.
5. برای جزئیات، به گیلبرت آچکار و مایکل وارشاوسکی مراجعه کنید. جنگ 33 روزه (لندن: ساقی، 2007).
6. برای "ضرورت های رد گرایی" در اسرائیل در آن دوره، به نوام چامسکی مراجعه کنید. مثلث سرنوشت ساز: ایالات متحده، اسرائیل و فلسطینی ها (کمبریج، ماساچوست: ساوث اند پرس، 1999)، 198-209.
7. من چیز بیشتری در این مورد نمی گویم زیرا سخنرانی استیون شالوم که در اینجا نیز منتشر شده است به بررسی نقش آمریکایی اختصاص دارد.
8. یک روز قبل از عملیات اسرائیل، روزنامه القدس گزارش داد که مصر برای سرنگونی حماس در غزه به اسرائیل چراغ سبز نشان داد. رجوع به روئی نهمیاس شود.گزارش: مصر عملیات نظامی غزه را تحریم کرد"Ynet، 24 دسامبر 2008.
9. خبرگزاری معان،PFLP خشونت حماس علیه غزه [در طول جنگ] را محکوم کرد، خواستار قدرت و اتحاد شد"30 ژانویه 2009. PFLP's بیانیه مطبوعاتی عربی از «اقدامات سرکوبگرانه و ارعابکننده» حماس صحبت کرد. برای دوره قبل از جنگ، برای مثال، به گزارش های گروه بین المللی بحران مراجعه کنید. درباره غزه: حاکم بر فلسطین I: غزه تحت حماس، گزارش خاورمیانه شماره. 73 (13 مارس 2008) و دور دوم در غزه، جلسه توجیهی خاورمیانه شماره. 24 (11 سپتامبر 2008). درباره کرانه باختری: حاکم بر فلسطین 79: مدل کرانه باختری؟، گزارش خاورمیانه شماره. 17 (2008 جولای XNUMX).
10. http://www.stopthewall.org/downloads/pdf/ICJ-Ruling.pdf.
بشیر ابومنه، استادیار زبان انگلیسی در کالج بارنارد، از همکاران دائمی ZNet است و در حال حاضر مشغول نوشتن کتابی درباره ناسیونالیسم فلسطینی و رمان است. این یک نسخه کمی اصلاح شده و پاورقی از یک سخنرانی است که در دانشگاه نیویورک در 6 فوریه 2009 به عنوان بخشی از برنامه ای با حمایت مجموعه فیلم و سخنرانی رادیکال ارائه شد.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا