[این نسخه اصلاح شده سخنرانی است که در کنفرانسی با حمایت دانشجویان برای عدالت در فلسطین در دانشگاه کلمبیا، 14 تا 16 اکتبر 2011 برگزار شد.]
«بهار فلسطین» تنها یکی از «بهارهای عربی» است که از پلتفرم مجمع عمومی سازمان ملل متحد اعلام شده است. «در زمانی که محمود عباس در سخنرانی خود برای به رسمیت شناختن کشور فلسطین توسط سازمان ملل اعلام کرد، «مردم عرب تلاش خود را برای دموکراسی - بهار عربی - تأیید می کنند، اکنون زمان بهار فلسطین است، زمان استقلال است. این پیوند بین مناقصه و شورش های دموکراتیک در حال وقوع در جهان عرب روز بعد در رام الله تکرار شد. عباس به هوادارانی که برای استقبال از او بیرون آمده بودند گفت: «ما به دنیا گفتیم که بهار عربی وجود دارد، اما بهار فلسطین در اینجا وجود دارد: بهاری تودهای، مردمی و صلحآمیز که به دنبال دستیابی به اهداف ما است. سرتان را بالا بگیرید که شما فلسطینی هستید (الحیات، 26 سپتامبر 2011).
توجه به این نکته مهم است که سخنرانی عباس در سازمان ملل بر حقوق فلسطینیان در تعیین سرنوشت و بازگشت پناهندگان تأکید داشت. و این یک ادعای قوی علیه طردگرایی و استعمار اسرائیل بود. با این حال، این واقعیت را تغییر نمی دهد که چیزی عمیقاً نگران کننده در مورد اعلامیه عباس بهار فلسطینی وجود دارد. در اینجا ما یک رهبر فلسطینی داریم که تنها وجه تمایزش در 20 سال گذشته، مذاکرات پنهانی با رهبران اسرائیلی است. یک رهبر:
- که دوره ریاست او بر تشکیلات خودگردان فلسطین به پایان رسیده است.
- که جناح فتح آن در آخرین انتخابات سال 2006 به حماس شکست خورده است.
- او بیشتر وقت خود را به عنوان رئیس جمهور صرف سرکوب جنبش های مردمی مانند حماس (و همچنین جهاد اسلامی) در کرانه باختری، تعطیلی صدها موسسه خیریه اسلامی، اخراج امامان دلسوز حماس و کنترل محتوای خطبه های نماز جمعه کرده است.
- رهبري كه در نهايت به هماهنگي امنيتي روزانه با نيروهاي اشغالگر اسرائيل ادامه ميدهد (گردانهاي آموزش ديدهاش توسط سيا براي محافظت از اسرائيل در برابر فلسطينيها به جاي معكوس حضور دارند).
عباس اکنون چگونه میتواند از دموکراسی عربی استقبال کند، در حالی که همین دیروز از سقوط مبارک ابراز تأسف میکرد و حتی امروز به این موضوع افتخار میکند که اگر آمریکا 200 میلیون دلار از حمایت امنیتی خود از تشکیلات خودگردان فلسطین برداشته شود، سعودیها این مبلغ را تأمین خواهند کرد. در عوض، برای کدام خوانده می شود "غیر دموکراتیک ترین و اقتدارگراترین رژیم در منطقه"؟
باز هم: چیز بسیار عجیبی وجود دارد که یک رهبر وابسته غرب تحت حمایت ایالات متحده به نام دموکراسی عربی علیه حامی اصلی خود قرار می گیرد. چگونه می توان مانور دیپلماتیک عباس را توضیح داد؟
اول: این اقدامی برای حفظ خود سیاسی از سوی نخبگان فتح است. پس از 20 سال مذاکره، اشغال عمیق تر شده است، شهرک ها و شهرک نشینان بیش از دو برابر شده اند (تعداد بیش از نیم میلیون شهرک نشین در حال حاضر)، و مناطق تحت کنترل اسرائیل افزایش یافته است. حملات شهرک نشینان به فلسطینی ها و اموال آنها در حال افزایش است: مساجد به طور هفتگی به آتش کشیده می شوند. اورشلیم شرقی تماماً برای فلسطینیان از دست رفته است، بدون هیچ راهی برای سایر ساکنان کرانه باختری برای رسیدن به آنجا و بدون آزادی عبادت. همچنین آزادی رفت و آمد در کرانه باختری وجود ندارد. صدها ایست بازرسی و سد راه همچنان وجود دارد.
در حقیقت: در 20 سال گذشته، اشغالگری اسرائیل ریشهدارتر شده است و دائمیتر از همیشه به نظر میرسد. بنابراین عباس برای جلوگیری از شورش واقعی فلسطینی ها علیه تشکیلات خودگردان فلسطینی تابع و تحت حمایت غرب، تصمیم گرفت. برای جلوگیری و مهار آن با اعلام خود برای حفظ خود در قدرت. حفظ خود نخبگان فتح در اینجا یک بسیج دموکراتیک خود سازماندهی شده مردمی علیه آثار و ثمرات اسلو را تضعیف می کند و آن را با دیپلماسی بیشتر فلسطینی جایگزین می کند. فتح قبلاً اینجا بود: پاسخ آن به شورش تودهای انتفاضه اول، همدستی و هدایت آن به دیپلماسی مخفی اسلو بود. در اینجا اقدام پیشگیرانه است.
به نظر می رسد این ترفند موفقیت آمیز بوده است، زیرا به نظر می رسد اکثر فلسطینی ها از این پیشنهاد حمایت می کنند. زیرا اکثر فلسطینی ها دولت را به معنای پایان اشغال کرانه باختری و غزه می دانند. حتی اعتراضات حماس به این پیشنهاد در مورد مسائل اصولی نبود: آنها در مورد ابزار دستیابی به دولت بود تا مطلوبیت آن. حماس همچنین از عباس به خاطر تکمیل نکردن مذاکرات آشتی و وحدت قبل از رفتن به سازمان ملل انتقاد کرد و تنها زمانی با این پیشنهاد مخالفت کرد که تلاشهای میانجیگری ترکیه و مصر بین جناحها درست قبل از مناقصه با شکست مواجه شد.
پس فتح با رفتن به سازمان ملل تلاش کرد تلقی مردم فلسطین را از اطاعت کامل از اسرائیل و آمریکا تغییر دهد: مذاکره کننده بودن تحت هر شرایطی. و این موفقیت آمیز بود زیرا ایالات متحده برای متوقف کردن این پیشنهاد بسیار سخت کار کرد و شکست خورد. به عنوان مثال، سوزان رایس، نماینده ایالات متحده در سازمان ملل، در مصاحبه ای با کتی کی در بی بی سی آمریکا در 16 سپتامبر 2011، این پیشنهاد را "غیرمولد" خواند و حتی تهدید کرد که "حاکمیت وجود نخواهد داشت و وجود نخواهد داشت." غذا روی میز در نتیجه آن. هیچ غذایی روی میز در زمینه فلسطین آشنا به نظر نمی رسد. آنچه رایس اساساً میگفت این بود که اگر تشکیلات خودگردان در این مناقصه پافشاری کند، رامالله در خطر گرسنگی مانند غزه است. تهدیدی کاملاً شگفتانگیز که میتوان آن را آشکارا و بدون چالش ایجاد کرد. در هر صورت، فتح که از ناسازگاری اسرائیل ناامید شده بود، از بستر سازمان ملل برای افشای وحشیگری ها و جنایات اشغالگران اسرائیلی استفاده کرد. این امر همچنین سطح بازگشت به مذاکرات را افزایش داد: نه تنها توقف شهرکسازیها در تمام کرانه باختری از جمله بیتالمقدس شرقی، بلکه اذعان اسرائیل مبنی بر اینکه سال 1967 مبنای مذاکرات است.
دلیل دوم و حیاتی رویارویی دیپلماتیک فتح با اسرائیل، تحولات منطقه ای است. شورش های اعراب آمریکا را در منطقه تضعیف کرده است. همراه با شکستهای نظامی و سیاسی در عراق و افغانستان (تقویت دشمن اصلی خود ایران در منطقه)، به نظر میرسد که ایالات متحده کنترل محکم خود را بر جهان عرب از دست میدهد. ظالمان عرب، که ایالات متحده از آنها برای محافظت از دسترسی و کنترل نفت خود استفاده می کند، امروز ضعیف تر هستند. برخی حتی با تداوم رژیمهایشان تبعید شدهاند. جنبش های دموکراتیک در حال شکل گیری هستند و کم کم قدرتمندتر می شوند. ایالات متحده به وضوح درک می کند که دموکراسی عربی در تضاد با منافع آن است. دادن قدرت بیشتر به مردم و کنترل بر سیاست و منابع خود در منطقه ای که شاهد چندین جنگ آمریکا و اسرائیل بوده است، تنها می تواند به معنای ضعیف تر شدن ایالات متحده در منطقه باشد (آخرین فاجعه، به عنوان مثال، در عراق منجر به کشته شدن 1 میلیون نفر و 5 میلیون نفر شد. آوارگان داخلی و خارجی عراقی).
دموکراسی در بحرین به معنای پایان حضور نیروی دریایی ایالات متحده در آنجا است: بزرگترین در منطقه. دموکراسی در عربستان سعودی برای ایالات متحده فاجعه بار خواهد بود. نفت در دست اعراب برای توسعه خود و طرح احتمالی قدرت منطقه ای استفاده می شود: یک تهدید استراتژیک واقعی. دموکراسی در اردن به معنای پایان دادن به سلطنت و به جای آن دولتی تحت حکومت اکثریت فلسطینی است. دموکراسی در مصر در نهایت به معنای پایان پیمان صلح با اسرائیل و بازگشت مصر به درگیری اعراب و اسرائیل (برگرداندن یکی از دستاوردهای اصلی دیپلماتیک آمریکا در منطقه و پایان دادن به تبعیت مصر از آمریکا و اسرائیل) است. سپس ایالات متحده تلاش می کند تا هر کاری که می تواند انجام دهد تا دموکراسی را در جهان عرب خفه کند و اطمینان حاصل کند که به اصطلاح "انتقال دموکراتیک" برای اعراب به همان اندازه که روند صلح اسلو برای فلسطینیان طولانی و مخرب بوده است. این تشبیه در واقع کاملاً دقیق است: روند اسلو پس از آغاز بهار عربی آغاز شد: بسیج تودهای اولین انتفاضه فلسطین.
نخبگان فتح نیز مانند اپورتونیست های سیاسی خوبی که هستند، بوی تضعیف منطقه ای آمریکا را حس می کنند. آنها بر این باورند که زمان خوبی است که از نظر سیاسی و دیپلماتیک به این موضوع پرداخته شود، به خصوص که هیچ امتیاز جدی اسرائیل در پیشنهاد نیست، بلکه اشغال بیشتر است. مناقصه بدون این زمینه منطقه ای قابل درک نیست. شایان ذکر است، توانایی فتح برای مقاومت در برابر فشار ایالات متحده نیز بازتابی از تمایل عربستان سعودی برای منحرف کردن فشارهای داخلی داخلی خود برای اصلاحات دموکراتیک به موضوع خارجی فلسطین است. مهار آرمانهای دموکراتیک عرب با حمایت از مهمترین هدف عربی، یک مانور آزمایش شده و آزمایششده رژیم عرب است. در داخل کشور دموکراسی وجود ندارد، اما ظاهراً اسرائیل با آن مواجه است. چنین اقدامات پوپولیستی برای جلوگیری از تغییرات سیاسی ساختاری بیشتر در داخل است.
این طرح کوتاه سیاسی چه چیزی را در مورد آرمان فلسطین امروز به ما می گوید؟ این که: (1) هر چه دموکراسی عربی قوی تر شود برای فلسطینی ها بهتر است. این که: (2) بسیج توده ای واقعی فلسطین هنوز در راه است. این که: (3) مردم فلسطین در حال حاضر پس از شکست دو انتفاضه، تعمیق اشغال و تسلیم اسلو، و جناحگرایی و تفرقه داخلی، خسته شدهاند. و این که: (4) آنها منتظر شرایط بهتر مبارزه هستند که تنها می تواند ناشی از تحولات منطقه ای باشد که توازن قوا بین اعراب و اسرائیل را تغییر دهد و اسرائیل را مجبور به عقب نشینی و آشتی با همسایگان کند.
تکلیف جنبش همبستگی در غرب در این شرایط متغیر چیست؟ این موارد را می توان به شرح زیر خلاصه کرد: ضد امپریالیسم اصولی و حمایت مداوم از حق دموکراتیک خودمختاری فلسطین. من فکر می کنم اولین مورد واضح است: ایالات متحده از خاورمیانه خارج شود. خروج کامل از افغانستان و عراق؛ هیچ سرباز یا اردوگاه نظامی باقی نمی ماند. از نظر سیاسی به معنای همدردی و حمایت از دموکراسی عربی و اراده آزاد مردم برای اداره خود است: حاکمیت مردمی. بنابراین، در هر صورت، اولین وظیفه مبارزه با نخبگان امپراتوری در اینجا در داخل است: سیاست ها و جهان بینی آنها.
دوم حمایت از خودمختاری فلسطین است. من کمی بیشتر در مورد این می گویم، زیرا در اینجا سردرگمی بیشتری در مورد اینکه کار همبستگی شامل چه چیزی است و چه کسی باید تاکتیک ها و مکانیسم های آن را تعیین کند، وجود دارد. وظیفه جنبش همبستگی این نیست که به فلسطینیان بگوید که آنها باید به دنبال چه نتایج سیاسی باشند: پایان اشغالگری یا رفتن به یک کشور، مذاکره با اسرائیل یا نه، رای دادن به حماس یا نه، و غیره. اصل دموکراتیک خودگردانی برای مردم تحت ستم، در محدوده قوانین بین المللی و هنجارهای جهانی. حق تعیین سرنوشت اساساً به این معنی است که همه فلسطینی ها (هر کجا که ساکن شوند) حق دارند فعالانه در شکل دادن به آینده سیاسی خود مشارکت کنند. اینگونه است که حقوق فلسطینیان را فعال میکند و از آنها محافظت میکند - بدون اینکه آنها را فتیش کنیم یا فرض کنیم که آنها در سنگ تراشیده شدهاند.
تعیین سرنوشت نیازمند دموکراسی فلسطینی است و تنها می تواند به معنای دموکراسی مشارکتی در عمل باشد. کار همبستگی تصمیم گیری است که بهترین راه برای حمایت از این اصل چیست. این یک مانترا نیست. همچنین به این معنا نیست که تاکتیک های همبستگی در هر زمینه ای یکسان است. به عنوان مثال، آنچه در اروپا امکان پذیر است، هنوز در ایالات متحده امکان پذیر نیست، جایی که بسیاری از آموزش ها و اطلاعات در مورد اشغال باید منتشر شود.
چه کسی باید این قضاوت را در مورد تاکتیک ها و شیوه های حمایت موثر انجام دهد؟ خود هر جنبش همبستگی. به صورت دموکراتیک و آشکار. جنبش همبستگی باید در تصمیم گیری در مورد نحوه دفاع از فلسطینی ها در برابر بی عدالتی ها و نقض حقوق بشر حاکم باشد. آمریکایی ها آشکارا آمریکا را بیشتر از فلسطینی های ساکن فلسطین اشغالی می شناسند. آنها می دانند که چه چیزی از نظر سیاسی ممکن است، چگونه در این محیط عمل کنند، و چگونه می توانند از عدالت فلسطین حمایت کنند. فعالان همبستگی باید بر آزادی خود برای پیگیری شیوه های سازماندهی و اهداف خود پافشاری کنند.
خبر خوب این است که افکار عمومی ایالات متحده برای حمایت از آرمان فلسطین بازتر شده اند. پس از غزه، حقیقت اسرائیل به عنوان یک اشغالگر ظالم برای همه آمریکایی ها آشکارتر از همیشه است. نظرسنجیها نشان میدهد که نسل جوانتری از یهودیان آمریکایی در نتیجه کمتر با اسرائیل شناخته میشوند. همچنین نشانه هایی از نارضایتی در نخبگان آمریکایی وجود دارد: خود ژنرال پتراس به کنگره گفت که حمایت از اسرائیل به قیمت جان آمریکایی ها در خاورمیانه تمام می شود. بیل کلینتون اخیراً عدم تحرک در روند صلح را تنها به گردن نتانیاهو می اندازد. این تحولات باید فعالان همبستگی را برای ایجاد گسترده ترین جنبش ممکن در ایالات متحده توانمند کند.
پس چه چیزی را اولویت بندی کنیم و از کجا در مبارزه شروع کنیم؟ پاسخ این است: با موضوعاتی که گسترده ترین حمایت را دارند. به عنوان مثال حکم دادگاه بینالمللی دادگستری در مورد دیوار الحاقی در سال 2004 را در نظر بگیرید: خواستار برچیدن دیوار و شهرکهای غیرقانونی و پایان دادن به اشغال شد: «همه دولتها موظف هستند وضعیت غیرقانونی ناشی از ساخت و ساز را به رسمیت نشناسند. دیوار در اراضی اشغالی فلسطین….[و] مراقب باشد که هر مانعی که ناشی از ساخت دیوار، برای اعمال حق تعیین سرنوشت توسط مردم فلسطین باشد، پایان یابد.» (بند) 159). نظر مشورتی همچنین توصیه میکند که «اقدامات بیشتری برای پایان دادن به وضعیت غیرقانونی ناشی از ساخت دیوار و رژیم مربوطه لازم است» (بند 160). تا زمانی که این اتفاق نیفتد، آیا «اقدامات بعدی» نباید تحریمها علیه اسرائیل باشد، بهویژه پس از کشتار غزه در سالهای 2008-2009 و ادامه محاصره و محاصره 1.5 میلیون نفر؟ این حکم سرمایه عظیمی برای جنبش همبستگی در غرب است. آموزش مردم در مورد آن بسیار مهم است. تحریم ها بهترین راه برای کاهش درد و رنج فلسطینیان است. ایجاد یک استراتژی در مورد آن در ایالات متحده بسیار مهم است: تحت فشار قرار دادن دولت ایالات متحده برای پایان دادن به حمایت نظامی خود از اسرائیل و تحت فشار قرار دادن شرکت های آمریکایی برای صرف نظر کردن از اشغال.
اینها اهداف بزرگی هستند. اما از این طریق می توان به فلسطینیان در دستیابی به آزادی کمک کرد. و آزاد باشند که خودشان هم تصمیم بگیرند که چه می خواهند و بهترین راه حل یکی از طولانی ترین مبارزات ضد استعماری در تاریخ معاصر.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا