در هفته های اخیر در سیاست فلسطین، یک چیز مسلم است: گروه محمود عباس تصمیم گرفته است که یا حکومت کند یا پیروزی حماس را خراب کند.
نخبگان فتح که شوکه، سرگردان و آشکارا خشمگین شده بودند، نتایج انتخابات را رد کامل سیاستها، رویهها و رفتار خود میدانستند. حماس، رقیب اصلی ایدئولوژیک و سیاسی آن، که پیش از این از مشارکت در نهادهای ایجاد شده توسط اسلو اجتناب می کرد، ناگهان به قدرت رسید و به یک نیروی سیاسی جدی تبدیل شد که باید با آن مبارزه کرد. تاریخچه فرصت طلبی و تحقیر احساسات مردمی نخبگان فتح به این معناست که به دولت تازه منتخب فلسطین احترام نمی گذارد یا از آن حمایت نمی کند. اگر پیش از این عباس از دفتر دولتی خود برای محدود کردن اختیارات ریاست جمهوری قوی عرفات استفاده می کرد، اکنون از ریاست جمهوری برای انجام عکس این کار استفاده می کند: اقتدار دولت هر روز تضعیف می شود و از کنترل آن بر امنیت داخلی جلوگیری می شود (مساله ای که قبلاً به خود عباس منجر شده بود. استعفا در دوران تصدی عرفات)، و پیوسته تحت فشار قرار می گیرد تا اسلو و دیگر دیکته های غربی را بپذیرد. به عنوان نیویورک تایمز به عبارت دیگر، فلسطینیها باید به خاطر انتخاب خود «گرسنه» بمانند (یا «به گفتهی داو ویزگلاس» مشاور ارشد دولت اسرائیل، «به یک متخصص تغذیه فرستاده شوند». واقعیت این است که این روزها تقریباً در مورد اعراب هر چیزی بگویید و از آن دور شوید، مانند آنچه در مورد یهودیان در روزگار یهودی ستیزی انجام داد). پس برای اولین بار در تاریخ فلسطین، شبح جنگ داخلی به طور آشکار و در ملاء عام مورد بحث، بحث و تبادل نظر قرار می گیرد. این همان چیزی است که نخبگان فتح آن را سناریوی الجزایر مینامند: شعلهور کردن یک رویارویی داخلی با حماس در مقیاس گسترده و بیرون راندن آن از قدرت با زور. هیچ چیز منحصر به فردی در مورد فلسطینی ها وجود ندارد که آنها را از چنین احتمالی مصون سازد: با منافع نخبگان فاسد استعماری که به شدت ریشه دوانده است (که بعداً در مورد آن بیشتر خواهد شد)، هر چیزی ممکن است.
فراخوان عباس برای رفراندوم به جای معیاری بیگناه برای پاسخگویی دموکراتیک یا مشورت عمومی، باید در این زمینه تلقی شود. تعجب می کند که چرا فقط چند هفته پس از یک انتخابات دموکراتیک موفق و بی عیب و نقص، خواستار رفراندوم درباره سندی است که تعداد کمی از زندانیان صادر کرده اند؟ مطمئناً این به دلیل سرمایهگذاری بیش از حد نخبگان فتح در دموکراسی نیست: خود اسلو و همه توافقهای فرعی آن هرگز حتی برای تصویب عمومی در نظر گرفته نشدند. به سختی واقع بینانه است که فکر کنیم بوروکراتی مانند عباس ناگهان با لذت پاسخگویی دموکراتیک بیدار شده است. خیر: عباس سعی دارد از همه پرسی به عنوان ابزاری برای مشروعیت زدایی از دولت فلسطین و بی اعتبار کردن حوزه دموکراتیک آن استفاده کند. کاری که عباس با استناد به همه پرسی انجام داده است (که هیچ سابقه و اعتبار قانونی برای آن وجود ندارد) ابزاری کردن سند زندانیان و استفاده از آن به عنوان ابزاری سیاسی برای تحمیل شکست سیاسی به دولت حماس است.
به هر حال قصد او این است. اینکه او در این زمینه موفق شود یا نه، بستگی زیادی به تصمیم حماس برای مقابله با این چالش دارد. پاسخ اولیه آن پذیرش سند بوده است اما تنها به عنوان مبنایی برای گفتگو و بحث ملی بیشتر (که در حال حاضر موفق به ایجاد توافق نشده است). اگرچه درست و معقول است که حماس از طرح رفراندوم عباس نگران باشد و استدلال کند که مشروعیت دموکراتیک دولت بسیار بیشتر از سخنان چند گروه غیر منتخب، هرچند بسیار محبوب زندانیان است، اما روشن نیست که حماس باید ایده رفراندوم را رد کند دادگاه و اهمیت سند را دست کم می گیرند. محتوای سند زندانیان بسیار به مواضع کلی سیاسی خود نزدیکتر است تا به سیاست ها و اهداف عباس. در واقع، در بسیاری از مسائل، این سند در تضاد شدید با شیوه های بدبینانه خود عباس در تسلیم، عدم صداقت، و وابستگی به غرب است.
بهتر است به سند زندانیان با جزئیات بیشتری نگاه کنید. عنوان کامل آن این است: سند توافق ملی فلسطینو توسط نمایندگان برجسته پنج گروه عمده فلسطینی در سرزمین های اشغالی و دیاسپورا امضا شده است. آنها عبارتند از: مروان برغوتی (عضو اجرایی فتح و رهبر مقاومت)، شیخ عبدالخالق النطشه (عضو کمیته اجرایی حماس) و نمایندگانی از جهاد اسلامی و هر دو جبهه مردمی و دموکراتیک برای آزادی فلسطین. این 18 نکته اصلی دارد و طیف کاملی از مسائل مربوط به فلسطینیان اشغالی و تبعیدی را از مسائل امنیتی داخلی فلسطین گرفته تا اصلاحات نهادی، مقاومت، حقوق پناهندگان و مذاکرات را پوشش می دهد. لحن اساسی و ثبت سند وحدت ملی است. این سند به دنبال تأیید حقوق اساسی سیاسی فلسطینیان («بنیادهای فلسطینی») و ایجاد یک اجماع ملی در مورد پیگیری آنها است. به نظر میرسد که با روح اتحاد «جبهه واحد» نوشته شده است: استراتژی مبتنی بر توافق بر سر اهداف و مقاصد مشترک بدون چشم پوشی از حق مشروع رقابت سیاسی و ایدئولوژیک. بند 14 به وضوح بیان می کند که منازعات داخلی تا زمانی که از راه مسالمت آمیز، سیاسی و قانونی حل و فصل شوند، تشکیل دهنده وحدت هستند. این در واقع یک پیام روشن علیه جنگ داخلی و خشونت داخلی، و تاییدی قوی بر ارزش گفتگو، بحث و مناقشه (از جمله تظاهرات) در حل مناقشات و اختلافات سیاسی در داخل اتحاد است. در واقع، این سند اساساً دموکراتیک است و انتخابات دموکراتیک و پاسخگویی را به عنوان بهترین ابزار برای اجرای سیاست فلسطین تأیید می کند. و این یکی از دلایل اصلی است که چرا دولت فلسطین با امضای توصیه های خود هیچ ترسی ندارد. اگرچه این سند به طور واضح به محمود عباس اجازه می دهد تا یک مسیر مذاکره و دیپلماتیک را با اسرائیل دنبال کند (که اتفاقاً محکوم به خرابکاری توسط یکجانبه گرایان جدید اسرائیلی است) و تلویحاً ابتکار صلح عربی در بیروت 2002 را تأیید می کند، همچنین به وضوح تصریح می کند. که هر توافق بزرگ پایان درگیری منوط به تأیید ساف (که تا آن زمان شامل حماس و جهاد میشود) و تصویب عمومی است.[1] این سند همچنین به وضوح نشان می دهد که هر رفراندوم "سرنوشت" آینده نه تنها برای فلسطینی های اشغالی، بلکه برای فلسطینی های تبعیدی نیز باز خواهد بود. بنابراین سند زندانیان یک سابقه مهم سیاسی است که از حاکمیت مردمی فلسطین به عنوان داور نهایی اهداف و برنامه های ملی تجلیل می کند و مشارکت سیاسی و بسیج مردمی را ارزش های اساسی در سیاست فلسطین می داند. همچنین فعال شدن مجدد دیاسپورای فلسطینی و تقویت کمپین های همبستگی بین المللی در سراسر جهان را پیش بینی می کند. این سند همچنین به وضوح حق بازگشت پناهندگان را به عنوان یک اصل اساسی ناسیونالیسم فلسطینی تأیید می کند که نباید آن را رها کرد یا با اسرائیلی ها مذاکره کرد.
این زندانیان همچنین خواستار پایان اشغالگری اسرائیل و ایجاد یک کشور فلسطینی در کرانه باختری و غزه به پایتختی بیت المقدس شرقی و در نتیجه رعایت قوانین بین المللی و قطعنامه های مربوط به فلسطین هستند. بنابراین، راه حل دو کشوری را به عنوان حداقل پیش شرط آغاز حل و فصل مناقشه فلسطین و اسرائیل به طور موثر تایید می کند. همچنین به صراحت خواستار ادامه مقاومت در برابر اشغالگری همراه با مذاکره و دیپلماسی تا زمانی که عقب نشینی تضمین شود، می باشد. بنابراین بند 3 مفهوم گسترده ای از مقاومت دارد که نظامی و همچنین مردمی است و به طور اساسی در مناطق اشغالی 1967 متمرکز شده است، یعنی بند به طور ضمنی بمب گذاری های انتحاری علیه غیرنظامیان در اسرائیل را به عنوان شکل مشروع خشونت مخفی می کند. زندانیان آشکارا فکر نمی کنند که تنها اتکا به دیپلماسی راهی برای دستیابی به اهداف ملی فلسطین است. در این سند نه تنها بر وحدت سیاسی، بلکه بر اتحاد نیروهای مقاومت نیز تأکید شده است: آنها حتی تا آنجا پیش می روند که خواستار ایجاد یک جبهه مقاومت فلسطین برای هماهنگی همه اقدامات علیه نیروهای اشغالگر می شوند. بنابراین، حق مقاومت در برنامه گسترده وحدت فلسطین که آنها از آن حمایت می کنند، نقشی اساسی ایفا می کند.
بنابراین، به طور خلاصه، این سند قویاً و بدون تردید تمام حقوق فلسطینی ها (تعیین سرنوشت، بازگشت و مقاومت) را تأیید می کند و خواستار تشکیل یک دولت واحد برای مقاومت در برابر فشارهای محاصره سیاسی و اقتصادی و تحریم های بین المللی است. همچنین به وضوح دموکراسی و نمایندگی دموکراتیک را به عنوان تنها ابزار حل منازعات داخلی و پیشروی به عنوان یک ملت تأیید می کند. زندانیان همچنین توصیه می کنند که حماس و جهاد به عنوان اعضای دائمی به ساف بپیوندند، و این امر باعث می شود که ساف دوباره تنها نماینده قانونی مردم فلسطین باشد. با توجه به اینکه این سند چقدر مهم، قوی و بلندپروازانه است، اختلاف نظر در مورد آن بی اهمیت به نظر می رسد. آنچه مهم است این است که آیا عباس و گروهش واقعاً علاقه مند به استفاده از آن برای دستیابی به توافقی عادلانه و قابل اجرا با حماس هستند (که به وضوح مشکوک است) و آیا حماس خود قادر است بر دیدگاه مذهبی پنهان خود غلبه کند و تصمیمات روشن و قاطع بگیرد. در حوزه سیاسی که کاملاً روشن نیست.
به نظر می رسد حماس به طرز عجیبی به این تصور متعهد است که سرزمین فلسطین خود به نوعی وابستگی مذهبی خود را دارد، یعنی اینکه این سرزمین مقدس اسلامی است. وقف دارایی که بالاتر از حوزه رقابت سیاسی قرار دارد. اما این درست شبیه صهیونیست هایی است که ادعا می کنند فلسطین به عنوان "سرزمین موعود" یهودیان است. زمین، زمین است: تقسیم، تقسیم، ویران، فاسد، یا بهره وری و عادلانه استفاده شود. اسلامی کردن آن به همان اندازه که یهودی کردن آن از نظر ایدئولوژیک واپسگرا است. آیا خود اسماعیل هنیه در مصاحبه اش با عبارات روشن سیاسی از فلسطین صحبت نمی کند؟ هاآرتص در 23 مه 2006: "اگر اسرائیل به مرزهای 1967 عقب نشینی کند، صلح برقرار خواهد شد و ما آتش بس [هدنه] را برای سال های طولانی اجرا خواهیم کرد." دنیاپرستی به وضوح یک ارزش اساسی برای مبارزات فلسطینی است، و حماس باید اولین کسی باشد که این را تشخیص می دهد: بدون برنامه های رفاهی و مبارزه اش علیه اشغالگری، هرگز به نیروی مهمی در زندگی فلسطینی ها تبدیل نمی شد. پس روشن نیست که چرا به استفاده از احکام دینی ابداع شده ادامه می دهد، در حالی که به وضوح تشخیص می دهد که آنچه در اینجا در خطر است سیاسی است نه مذهبی.
چنین منطق باستانی به وضوح یک مشکل است، همانطور که سابقه افتضاح نخبگان فتح در سیاست نیز وجود دارد. به نظر می رسد که نخبگان فتح، بدتر از پایبندی به دکترین های بنیادگرا، به سختی علاقه ای به پایان دادن به اشغالگری دارند، چه رسد به ایجاد یک جبهه مقاومت متحد با حماس. یادآوری تاریخچه کوتاه و فاسد آن برای درک حقیقت مواضع فعلی آن مهم است. بر اساس پیمان اسلو، گروه محمود عباس از جمله دحلان، راجوب و بقیه دستگاه های امنیتی اسلو نقش روشنی در سرزمین های اشغالی دارند. در ازای به رسمیت شناختن ساف به عنوان تنها نماینده قانونی مردم فلسطین (و نه چیزهای دیگر)، ساف به مجری استعماری اسرائیل تبدیل شده است. عرفات آنچه را که قبلاً در مذاکرات کمپ دیوید بین بگین و سادات رد شده بود، تأیید کرد. همانطور که سمیح ک.فرسون در کتاب فلسطین خود آورده است:
اسرائیل حداقل از زمان امضای توافقنامه کمپ دیوید با مصر در سال 1978 به آنچه در نظر داشت دست یافت: این کشور استقلال مدنی محدودی را برای فلسطینیهای سرزمینهای اشغالی به دست آورد و تسلط محکم قانونی بر زمین، منابع، اقتصاد به دست آورد. و امنیت مناطق.
بدون حاکمیت، بدون حقوق ملی، و بدون پایان اشغال، در حالی که تعداد مستعمرات و استعمارگران دو برابر شد. نخبگان فتح این توافق را به دلیل به حاشیه راندن کامل سیاسی خود پس از جنگ اول خلیج فارس تأیید کردند، موقعیت ضعیفی که با انزوای آنها از زمان اخراج آنها از لبنان در سال 1982 همراه بود. گروه های سیاسی مستاصل تقریباً قادر به انجام هر کاری هستند. و در مورد فلسطین، ساف اسلو را به عنوان یک پیروزی دیگر فلسطینی فروخت، حتی اگر این یک تسلیم سیاسی آشکار در برابر دیکته های اسرائیل و آمریکا بود. پس آنچه اسلو ایجاد کرد، نخبگان فلسطینی استعماری است که قدرت، مشروعیت و سود خود را از نیروهای اشغالگر و حامیان بین المللی آنها به دست می آورند. اشغال اسرائیل برای امتیاز بخشیدن به یک قشر اجتماعی خاص فلسطینی بازسازی شد که بالاتر از بدبختی عمومی و موقعیت فرودست مردم خود برای انجام خواسته های اسرائیل در سرزمین های اشغالی قرار گرفت. مانند همه سیستمهای همکاری، تنشها، درگیریهای داخلی و نارضایتیها را در ساختار خود (یا «مشارکت»، به زبان دیپلماتیک) ایجاد میکند. و تا زمانی که ستمدیدگان نتوانند نخبگان استعماری را به عنوان بخشی از مشکل اشغالگری شناسایی کنند و بر خلاف منافع سیستمی خود عمل نکنند، پایدار است. این به درستی وارد شد انتفاضه الاقصی in سپتامبر 2000. فلسطینی های اشغالی بار دیگر علیه اشغالگران خود شورش کردند و خشم خود را از ساختار استعماری اسلو ابراز کردند. پیروزی اخیر حماس نیز بخشی از همین الگو است. انتخابات فلسطین اعلام کرد که فساد، اقتدارگرایی و همکاری استعماری نباید جایی در مبارزات آزادیبخش ملی داشته باشد.
پس واضح است که عباس قصد ندارد از محتوای سند زندانیان حمایت کند، یا از «مبانی ملی» پیروی کند، که او و نخبگان اسلو هر کاری در توان داشتند برای تضعیف آن انجام دادهاند. در واقع، آرزو میشود که عباس با مذاکره با اسرائیلیها میخواست اسرائیل را به مرزهای 1967 بازگرداند و آن را مجبور به برچیدن تمام شهرکهای غیرقانونی خود، همانطور که در سند توصیه میکند، داشت. با این حال، از زمانی که عباس رئیسجمهور شده است، حتی یک وجب از زمینها در نتیجه اقدام خود یا هماهنگی با او آزاد نشده است («عدم تعامل» مانند «همگرایی» یک موضوع یکجانبهگرایانه اسرائیل است). حتی یک اونس از حق حاکمیت مستقل واقعی تحت سلطنت او به دست نیامد. استراتژی عباس پایان دادن به اشغال نیست، بلکه در مورد بازیابی مشروعیت در چشم اسرائیل و غرب است تا سیستم استعماری اسلو را که او و گروهش را زنده نگه می دارد، واکنش نشان دهد. سیاست های او در نهایت ارتجاعی است: هدف او بازگرداندن سلطه نخبگان فاسد فتح بر زندگی فلسطینی ها و بازپس گیری ابتکار عمل دیپلماتیک در خارج از کشور است. عباس با ادعای تصویب سندی که در صورت اجرای آن به معنای پایان حکومت او به عنوان مجری ممتاز استعماری است، یعنی سندی که خلاف منافع اجتماعی و سیاسی خودش باشد، بار دیگر فلسطینی ها را گمراه می کند. در واقع، عباس میخواهد فلسطینیها را متقاعد کند که یا حکومت نخبگان فتح از نوع وابستگی استعماری نو است که به اسرائیل وابسته است (همانطور که بن امی وزیر خارجه سابق یکبار گفته بود)، یا قحطی و محاصره بینالمللی با حماس، با افزودهها. چشم انداز فاجعه بار جنگ داخلی در افق چشمگیر است. عباس همچنین به حامیان آمریکایی خود پیام روشنی میفرستد که میتواند تسلیم فلسطینیان را انجام دهد و ایالات متحده باید اسرائیل را برای از سرگیری مذاکرات همانطور که در نقشه راه تصریح شده (و یکجانبهگرایی شارونیستی کنار گذاشته شده است) تحت فشار قرار دهد. به طور خلاصه، عباس میخواهد بار دیگر فلسطینیها را فریب دهد تا این باور را داشته باشند که آنچه گروه او برای آن ایستاده است، پایان اشغال است. پس از سالها کمک به تحکیم یک اشغال بازسازیشده، کاملاً غیرمنطقی است که به این نتیجه برسیم که عباس ناگهان به امکان تحقق همان «بنیادهای فلسطینی» که تمام تلاش خود را برای تضعیف آن سالها انجام داده است، دوباره بیدار شده است. پس در اینجا تغییری ایجاد نمی شود، فقط بدبینی، فرصت طلبی و دروغ بیشتر است.
این تناقض چگونه حل خواهد شد؟ هنوز مشخص نیست. همچنین مشخص نیست که رفراندوم لزوماً به نتیجه مطلوب عباس یعنی فعال کردن مجدد مذاکرات به سبک اسلو منجر شود. اسراییل در مسیر یکجانبه گرایی قرار دارد (و سند زندانیان را بدون قاطعیت رد کرده است) و ایالات متحده علاقه ای به تغییر جدی آن ندارد (یعنی اگر در وهله اول منافع وجود داشته باشد، که در مورد بوش مشکوک است. در قدرت). ایران اکنون در دستور کار سیاست خارجی بسیار مهمتر است، که در قلب آن باتلاق عراق نهفته است. بنابراین، نگاه به نخبگان غربی برای راهحل معنادار مناقشه فایدهای ندارد. سر و صدای اروپا دقیقاً همین است و هرگز جایگزینی جدی برای اهداف سیاست خارجی ایالات متحده در منطقه نشده است: کشورهای اروپایی روی هم رفته ترجیح داده اند که به جای خارج از چتر استراتژیک ایالات متحده در خاورمیانه کار کنند. برای نخبگان غربی وادار کردن فلسطینی ها به تسلیم، تسلیم یا تن دادن به استعمار اسرائیل نه منصفانه است و نه دموکراتیک. بدتر: منجر به رنج بیشتر، افزایش گرسنگی و مرگ خواهد شد.
بنابراین، آینده آرمان فلسطین همچنان به بسیج مردمی در فلسطین، جهان عرب، اسرائیل و غرب بستگی دارد. اگر قرار است عدالت در فلسطین محقق شود، رادیکال ها وظیفه بزرگی بر عهده دارند. در داخل کشور، زمان آن رسیده است که یک جایگزین قوی برای تسلیم نخبگان فتح و برنامه بنیادگرایانه حماس برای اسلامی کردن جامعه فلسطین ایجاد کنیم. واضح است که اکنون زمان حمایت غیرانتقادی از حماس نیست: زمانی که حماس از حقوق فلسطینیان دفاع میکند و با اشغالگری میجنگد، مهم است که با حماس متحد شویم و در مخالفت صریح و منسجم با حماس بایستیم وقتی که به دنبال اجرای یک برنامه مذهبی و تاریکگرایانه است که از جمله موارد دیگر است. هدف این است که جدایی بین دین و دولت را از بین ببرد. این در واقع روح سند زندانیان است.
موضوع آزادی آینده نیز وجود دارد. بخشی از بحران اسلو این است که اندیشیدن به زمان پس از اشغال و انحصارگرایی بسیار دشوار شده است. زندگی فلسطینیان چنان محدود و سرکوب شده است و انرژیها آنقدر درگیر غلبه بر سختیهای روزمره بوده است که چشماندازی برای رهایی یافت نمیشود. چالش در اینجا هم یادآوری این نکته است که مبارزه فلسطینی ها در مورد آن چیزی است که ادوارد سعید آن را «ایده فلسطینی» (پروژه ای غیر انحصاری، دموکراتیک، جهانی) می نامد و هم تجدید آن در شرایط سخت تر از همیشه. دیاسپورای فلسطینی در اینجا نقش کلیدی ایفا می کند، هم در سازماندهی تبعیدیان، هم در افزایش حمایت مردمی از آرمان فلسطین، هم در همبستگی با برادران و خواهران رنج دیده خود در فلسطین و هم در تعامل مجدد با کشور. بنابراین، یک مبارزه مجدد فلسطینی باید واقعاً یک کارزار بین المللی باشد: تنها در صورتی که فلسطینی ها نیروهای ناهمگون خود را متحد کنند و دوباره خود را به عنوان حاملان فردی یک هدف مشترک بدانند، می توانیم فراتر از ادامه فکر کنیم. ناکبا. تبعید تشکیل دهنده موجودیت فلسطین، و مکان و منبع حیاتی امید و تجدید است. این زمان برای دلسوزی به خود یا از خود راضی نیست. کل مردم وحشت زده شده و در محاصره قرار گرفته اند. تنها سوالی که باید پرسید این است: برای کمک به آنها چه کاری انجام خواهیم داد؟ مبارزه ما مشروع، مطالبات ما دموکراتیک و جهانی و آرمان ما عادلانه است. آیا هنوز شکست خوردیم؟ فکر نمیکنم: نمیتوان اجازه داد زندگی به همین شکل ادامه یابد.
بنابراین آینده نزدیک ممکن است تاریک به نظر برسد. عباس و گروهش هنوز قدرتمندند. دولت فلسطین همچنان در محاصره و حمله است. و ملت فلسطین هنوز توسط ارتش اسرائیل کشته، مجازات دسته جمعی، خلع ید شده و وحشت زده می شود. در مقابل همه اینها، بدبینی ممکن است واقع بینانه و ناامیدی طبیعی به نظر برسد. اما یک اصل امید وجود دارد که باید به رسمیت شناخته شود: اراده مردمی فلسطین (و درخواست برای رفراندوم، در صورت وجود، به رسمیت شناختن آشکار قدرت آن است). بسیاری از فلسطینیانی که به حماس رای دادند، ثابت قدم، مقاومت و از نظر سیاسی سرسختانه، فکر کردند که با این کار یک پیام جمعی روشن به جهان ارسال خواهند کرد: دیگر نه دروغی در مورد صلح، نه تسلیم شدن، و نه دیگر اشغالی. سوالی که باقی می ماند این است که آیا فلسطینی ها از ظرفیت ها و حمایت های مردمی و سازمانی برای انتقال این پیام برخوردار هستند؟
توجه داشته باشید
1. نکته جالب در مورد این بند این است که فقط جهاد اسلامی نسبت به مذاکره با اسرائیل ملاحظات خود را اعلام کرده است و این در پاورقی بسیار کوتاه در انتهای سند. واضح است که حماس هیچ مخالفتی با ابتکارات دیپلماتیک عباس ندارد.
بشیر ابو منه در کالج بارنارد نیویورک تدریس می کند.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا