یکی از ویژگی های زندگی در جوامع معاصر ما رواج نوع خاصی از درک تاریخ است. تاریخ درباره تغییر، ناپیوستگی و ناهمگونی است. این تصور که ساختارهای عمیق تعیین کننده قدرت وجود دارد یا اینکه ثابت های تاریخی و حقایق فراتاریخی وجود دارد، چیزی نیست که شک پسامدرن به آن اذعان کند. بنابراین، مدهای فکری کنونی حکم میکند که تفاوت حاکم است و اشتراکات و وحدتها لزوماً ظلمکننده هستند. من می خواهم پیشنهاد کنم که چنین برداشتی از تاریخ ما را در درک منازعه اسرائیل و فلسطین خیلی دور نمی کند. البته این به این دلیل نیست که ارزش امر خاص و اقتضایی را در تحلیل کاهش دهد، بلکه فقط برای این است که نشان دهد اینها باید در مجموعههای گستردهتر و عمیقتری از ساختارها قرار گیرند تا بتوانیم تداوم تاریخ را تعیین کنیم.
من علاقه مند به کاوش در این هویت تاریخ در متن مناقشه اسرائیل و فلسطین هستم. اما تز من نه از نظر نظری اصیل است و نه از نظر تاریخی جدید. این صرفاً به دنبال ارائه چارچوبی منسجم است که در آن بتوان آنچه را که تاکنون بیش از یک قرن درگیری و مبارزه در جریان است، درک کند. و من می خواهم آن را به وضوح از ابتدا بیان کنم. آنچه در ادامه میآید این است که استعمار صهیونیستی فلسطین لزوماً موجب سلب حق تعیین سرنوشت فلسطینیان شده است. بدون آن هیچ کشور یهودی ایجاد نمی شد بنیادین انکار و هیچ کشور فلسطینی یا آزادی فلسطین بدون نفی این انکار، یعنی بدون تأیید حق تعیین سرنوشت فلسطینیان، ممکن نیست. این انکار دائمی صهیونیست ها و مقاومت فلسطین در برابر آن را در واقع می توان به عنوان ثابت های تاریخ در اسرائیل- فلسطین درک کرد. هدف من در ادامه این است که یک طرح کلی تاریخی بسیار مختصر از درگیری ارائه کنم و نشان دهم که چگونه سیاستهای کنونی دولت اسرائیل در تداوم طولانیتر سلطه و نفی قرار میگیرد. من همچنین در پایان به این سوال خواهم پرداخت که آیا فلسطینی ها قادر به مقابله با هجوم فعلی شارون و غلبه بر انقیاد خود هستند؟
درگیری اسرائیل و فلسطین یکی از طولانی ترین درگیری های استعماری در تاریخ معاصر است. از اواخر قرن نوزدهم شروع شد و تا امروز ادامه دارد. کل دوره را در بر می گیرد از جانب تبلور مفهوم سیاسی صهیونیستی از حاکمیت یهود به عنوان پاسخی خاص به یهودی ستیزی اروپایی (در جزوه هرتزل ثبت شده است. دولت یهود در سال 1896) به طرح جدایی شارون در فوریه 2004 اعلام شد. بین هرتزل و شارون کل وسعت قرن 20 قرار دارد، با رویدادهای اصلی زیر: رشد مهاجرت و اسکان یهودیان در فلسطین از قرن اولیه. اعلامیه بالفور در سال 1917 (تعهد بریتانیا به ایجاد خانه ملی یهودی در فلسطین) و تسهیل آن در دوره قیمومت بریتانیا از سال 1920 به بعد. شورش فلسطینیان 1936-39 که خواستار پایان دادن به مهاجرت و اسکان یهودیان و پایان دادن به استعمار بریتانیا بود. تأسیس دولت اسرائیل در سال 1948 که منجر به اخراج از پیش برنامه ریزی شده و سیستماتیک نزدیک به یک میلیون فلسطینی، تخریب شهرها و 530 روستای آنها، جلوگیری فعال از بازگشت آنها، و استعمار و مصادره 78 درصد فلسطین شد. بیشتر آن هنوز در اختیار فلسطینیها بود که حتی پس از نیم قرن مهاجرت دائمی یهودیان، دو سوم جمعیت آن زمان را تشکیل میدادند. همچنین قرار گرفتن جمعیت باقیمانده فلسطین در کشور تازه تأسیس یهودی تحت یک رژیم نظامی ظالمانه که تا سال 1966 ادامه داشت. و کرانه باختری، غزه، صحرای سینا و بلندی های جولان را تنها در مدت شش روز اشغال کرد). بنیان ساف و ظهور ناسیونالیسم فلسطینی. سرکوب خشونت آمیز آن توسط ارتجاع اعراب در سپتامبر سیاه در سال 22 و اخراج آن از امان به بیروت. تهاجم 1967 به لبنان (که منجر به کشته شدن 1970 غیرنظامی و اخراج ساف از بیروت شد). شکست اولین انتفاضه در اواخر سال 1987 که ادوارد سعید آن را چنین توصیف کرد: «یکی از خارقالعادهترین قیامهای تودهای ضد استعماری و غیرمسلح در کل تاریخ دوره مدرن». سرکوب خشونت آمیز آن توسط اسرائیل و مهار سیاسی (حتی سقط جنین) توسط ساف در یک سری از ابتکارات دیپلماتیک که به امضای توافقنامه اسلو در سال 1993 ختم شد. و سرانجام، شکست انتفاضه الاقصی (علیه استعمار اسرائیل و بوروکراسی و کاپیتولاسیون فلسطین)، و مرحله کنونی تشدید وحشیگری اسرائیل، بمباران انتحاری فلسطینیان، ناامیدی و مقاومت.
آنچه من می خواهم در مورد این طرح کوچک تأکید کنم این است: اسرائیل توسط شکل خاصی از ناسیونالیسم سرزمینی استعماری تأسیس شد که موفق شد کنترل کامل فلسطین را به دست آورد و در این فرآیند آن را از یک سرزمین عربی به یک سرزمین مستقل یهودی تبدیل کرد. . اتحاد امپراتوری و زور دو ابزار اصلی استراتژیک مورد استفاده اسرائیل بوده است. جامعه بینالمللی فتح و روشهای دولت را در سال 1948 مشروعیت بخشیده است (با تصدیق و پذیرش موجودیت آن به عنوان بخشی از جامعه سیاسی دولتها، حتی در حالی که خواستار بازگشت آوارگان اخراج شده است) اما همچنین، بسیار مهم، توسعهطلبی آن را رد کرده است. بنابراین، در نتیجه، هنوز یک اجماع بین المللی بسیار گسترده (به استثنای ایالات متحده) وجود دارد که همچنان بر غیرقانونی بودن اشغال و شهرک سازی در کرانه باختری و غزه تأیید می کند.
آنچه همچنین بسیار واضح است این است که ناسیونالیسم فلسطینی در بازپس گیری اراضی از دست رفته در سال 1967 و یا تحقق حق غرامت و/یا استرداد شکست خورده است. اکثر فلسطینی ها همچنان پناهنده هستند که در اردوگاه های خارج از فلسطین زندگی می کنند. 3.5 میلیون نفر تحت طولانی ترین اشغال نظامی در دوران مدرن زندگی می کنند. و 1.2 میلیون شهروند اسرائیلی هستند و تبعیض سیستماتیک علیه آنها توسط دولت اسرائیل را تجربه می کنند. بنابراین، سه مبارزه محوری باقی مانده است که فلسطینیان باید برای اعمال حق تعیین سرنوشت خود به راه بیندازند: مبارزه برای پایان دادن به سلب مالکیت و وجود مهاجرنشین. مبارزه برای به دست آوردن آزادی و استقلال خود از اشغال؛ و مبارزه برای به دست آوردن برابری سیاسی و مدنی با شهروندان یهودی در داخل اسرائیل. به عقیده من، فوری ترین و اولیه ترین مورد امروز مبارزه با اشغالگری است: هیچ چیز برای هیچ احساسی از آینده فلسطینی مهمتر از شکست اشغالگری اسرائیل و آزادسازی کرانه باختری و غزه نیست. منظور من این نیست که این یک انتخاب تاکتیکی بین گزینه های به همان اندازه موجود است، بلکه این یک انتخاب است ضرورت استراتژیک. بدون آن دستاورد اولیه، هیچ تحول جدی در دو جبهه دیگر وجود ندارد.
بنابراین من می خواهم در اظهارات پایانی خود بر روی اشغال تمرکز کنم. به جرات می توان گفت که وضعیت کرانه باختری و غزه هیچ گاه بدتر از امروز نبوده است و هیچ حسی وجود ندارد که بهبودی در آینده نزدیک در افق باشد. از سال 1991، اسرائیلی ها سیاست بی رحمانه بسته شدن و مجازات دسته جمعی را دنبال کرده اند. حق آزادی رفت و آمد از گروه سلب شده است، و رژیمی از مجوزهای سفر انفرادی وضع شده است که تضمین می کند که سفر آزاد استثناست نه قاعده. فقط کسانی که مورد تایید اسرائیل برای سفر هستند می توانند این کار را انجام دهند. همانطور که امیره هاس در سخنرانی اخیر خود در بارنارد توضیح داده است، در نتیجه جامعه فلسطین عمیقاً طبقه بندی و چندپاره است. رژیم بسته در حال حاضر با حدود 700 سد و ایست بازرسی، جادههای کنارگذر، حصارها و دیوارهای مخصوص یهودیان اجرا میشود. بنابراین تفکیک فضایی یک هنجار است. غزه همچنین برای همیشه از کرانه باختری فاصله گرفته است (که سفر تقریباً غیرممکن است) و بیت المقدس شرقی به تدریج از رام الله قطع می شود. توسعه معاله ادومیم (با ساخت 3500 واحد مسکونی در منطقه موسوم به E-1) قطعاً به آن دست خواهد یافت و کرانه باختری را برای همیشه به بخش های منقطع و ناپیوسته تقسیم می کند.
سیاست بسته شدن نیز با سیاست تشدید شهرکسازی همراه بوده است: اسرائیل تنها در سالهای اسلو تعداد شهرکنشینان و شهرکسازیها را در سرزمینهای اشغالی فلسطین بیش از دو برابر کرد. دیواری که در کرانه باختری ساخته می شود (85 درصد در داخل آن) این گسترش و الحاق زمین ها و منابع طبیعی جدید را تحکیم می کند. بنابراین مطمئناً پیامدهای منفی بزرگی برای حدود نیم میلیون فلسطینی در 58 شهر و روستا خواهد داشت - جایی که تهدید آینده "انتقال" می تواند برای بسیاری از آنها یک احتمال واقعی باشد. بنابراین، برای اسرائیل، به اصطلاح روند صلح تنها باعث گسترش بیشتر قلمرو، تحکیم بیشتر شهرکها و افزایش کنترل زندگی فلسطینیها شده است. اکنون نابرابری بین فلسطینی ها و اسرائیلی ها بیشتر از همیشه شده است. اقلیت اسرائیلی 88 درصد از منابع آب را کنترل می کند. 50 درصد اراضی کرانه باختری، 42 درصد در غزه (8,000 شهرک در میان 1.4 میلیون فلسطینی در پرجمعیت ترین مکان روی زمین زندگی می کردند). نابرابری های بهداشت، آموزش، رفاه، استانداردهای زندگی، تدارکات اجتماعی به ابعاد وحشتناکی رسیده است: برای مثال، بیش از 77 درصد از مردم غزه در نتیجه سیاست خفه کردن اقتصادی زیر خط فقر زندگی می کنند. by بتسلم به تازگی). اسرائیل همچنین تنها در چند سال گذشته صدها فعال را ترور کرده، هزاران غیرنظامی را کشته و ده ها هزار نفر را زخمی کرده است. به هزاران تخریب خانه و صدها هزار جریب زمین حاصلخیز توسط ارتش ویران شد. برای درک انحراف محض ظلم و تسلط اسرائیل بر زندگی فلسطینی ها فقط باید دوره مورد بررسی را تمدید کرد: برای مثال، بین سال های 1967 تا 1998 تقریباً 600,000 فلسطینی برای دوره هایی از یک هفته تا ابد در زندان های اسرائیل نگهداری شدند.فلسطین تایمز. شماره 83، اردیبهشت 1998). 177 نفر از آنها در نتیجه قتل عمدی، شکنجه یا سهل انگاری پزشکی جان خود را از دست دادند (55 نفر از ابتدای این سال انتفاضه). برنامه سفر وحشیانه و غیرانسانی اسرائیل در واقع بسیار طولانی است.
این نمونه گیری مختصر از حقایق در مورد اشغال به چه معناست روشن است. نتیجه واضح است: اسرائیل خواهان صلح نیست و ناسیونالیسم بورژوایی فلسطینی نتوانست آن را مجبور به انجام این کار کند. در واقع با همکاری با اسرائیل در سرکوب مردم خود و اجرای اراده اشغالگران اسرائیلی، وضعیت را بسیار بدتر کرده است. در نتیجه فلسطینیان کرانه باختری و غزه هرگز به این تحقیر و مأیوس نبوده اند. بنابراین، اگر تسلیمطلبان اسلو راه خود را از نظر سیاسی ادامه دهند، آینده آنها بسیار تاریک باقی خواهد ماند. با اطمینان می توان نتیجه گرفت که آنها فقط می توانند فلسطینی ها را به سوی خودکشی ملی سوق دهند، و این همه به خاطر چند خرده نان از امتیاز و قدرت خودشان است. «دولتی» که آنها پس از جدایی یکجانبهگرایانه شارون به وجود خواهند آمد، هیچ کنترلی بر مرزها، هیچ قلمرو مجاور، هیچ کنترلی بر فضای هوایی یا آبی، و هیچ استقلال یا حاکمیت سیاسی یا اقتصادی نخواهد داشت. فلسطینیها به جمعیتی مضاعف و فقر زده تبدیل خواهند شد که در زندانهای روباز با یارانههای سازمان ملل، اتحادیه اروپا و پولهای «گناه» اعراب به سر میبرند. به طور خلاصه: ملتی از گدایان بی حقوق. آیا این دیدگاه فتح از آینده فلسطین است؟ آیا این میراث تاریخی عرفات برای ملتش است: از وعده رهایی در اواخر دهه 60 تا قطعیت بدبختی، فقر و سلب مالکیت ابدی در قرن جدید؟
اکثریت فلسطینی ها این آینده شوم را رد می کنند. به همین دلیل است که هنوز همه چیز از دست نرفته است: در میان فلسطینی ها که همچنان به مشروعیت و عدالت مبارزه خود برای تعیین سرنوشت اعتقاد دارند، منابع عظیمی از انعطاف و پایداری باقی مانده است. بر آنهاست که بر نخبگان کمپرادور خاص خود غلبه کنند و ناسیونالیسم مردمی جدیدی را فرموله کنند که هدف آن برآوردن نیازهای اجتماعی و سیاسی آنهاست. این، در هر صورت، چالش فلسطین باقی میماند: بازتولید اشکال بسیج و مبارزه تودهای که آزادی، مشارکت دموکراتیک و خودتوانمندی جمعی اکثریت فلسطینیها را تضمین میکند. تنها در این صورت است که عبارت "آینده فلسطین" معنایی خواهد داشت.
من با گفتن این جمله پایان خواهم داد: همبستگی بین المللی برای دستیابی به این نتیجه، و حمایت مردمی اعراب حیاتی است. جنبش جهانی ضد جنگ می تواند نقش تعیین کننده ای در اینجا ایفا کند: پایان دادن به حمایت ایالات متحده از اسرائیل و عقب راندن اشغالگری ایالات متحده در عراق، تحولات مترقی بزرگی برای همه مردم خاورمیانه خواهد بود. اینها مطمئناً به مردم اسرائیل کمک می کند که بر بی تفاوتی ظالمانه خود نسبت به رنج فلسطین غلبه کنند. تاریخ به ما می آموزد که مقابله با هزینه های اخلاقی و سیاسی اشغالگران ضروری است. چرا اسرائیلی ها باید متفاوت باشند؟ بنابراین، فشار بینالمللی برای سوق دادن اسرائیلیها به بسیج علیه نخبگان استعمارگر خود حیاتی است. در واقع، چه زمانی که شروع می شود، راه عدالت در واقع بسیار کوتاه خواهد شد. و آینده یک خاور میانه دموکراتیک و برابری خواهانه در آن صورت به دور انداختن سنگ خواهد بود.
بشیر ابومنه در کالج بارنارد انگلیسی تدریس می کند. او نویسنده کتاب «فلسطین آشکار شد: سینمای آزادی میشل خلیفی» است. رویاهای یک ملت: در مورد سینمای فلسطین، تصحیح حمید دباشی (در پیش است). این مقاله متن سخنرانی است که در سال 2005 در انجمن چپ در نیویورک، 16 آوریل 2005 ارائه شد.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا