اسرائیل از روی یک مانور تاکتیکی یک نمایش رسانه ای ساخته است. این واقعیت ساده را می توان به راحتی فراموش کرد، زمانی که فرد روزانه توسط تصاویر شهرک نشینان مضطرب و اشکبار بمباران می شود، تخلیه "دردناک" آنها، و ارادت "جوانانه" (و متعصبانه) فرزندانشان به سرزمینی غیرقانونی، سرزمینی که معتقدند مال آنهاست. ابدیت یک چیز واضح است: اسرائیل از کنترل خود بر غزه دست نمی کشد و حاکمیت فلسطین همچنان مانند همیشه دور است. صحبت از پایان اسرائیل بزرگ (مانند گزارش سرخوشانه از قدس روزنامه) یا «لحظه های تاریخی» (ابومازن) شعاری توخالی است که فقط به آسیب های روزانه استعمار ادامه دار اسرائیل توهین می کند. یک پیروزی ملی لزوماً مستلزم بهبود و آزادی است (و هیچیک از این جدایی حاصل نخواهد شد)، و ایده اسرائیل بزرگ بسیار مقاومتر از تخلیه 8000 شهرکنشین از پرجمعیتترین مکان روی زمین است. الحاق زمین یک فرآیند مداوم در کرانه باختری است و محدودیتهای شدید در استفاده از زمین که توسط دیوار اعمال میشود به وضوح به این معنی است که در آینده زمینهای بیشتری ضمیمه خواهد شد.
همچنین مهم است که بدانیم پس از جدایی صلح وجود ندارد و هیچ پایانی برای رنج و سلب مالکیت فلسطینیان وجود ندارد. همانطور که طرح جدایی به وضوح بیان می کند، اسرائیل حق انجام عملیات نظامی در نوار غزه را حفظ کرده و به کنترل دسترسی خود به جهان خارج ادامه خواهد داد. هیچ چیزی بدون اجازه اسرائیل وارد یا خارج از غزه نخواهد شد. این اساساً به این معنی است که اسرائیل به تسلط و خفه کردن زندگی فلسطینیان ادامه خواهد داد، فقط اکنون این کار را از فاصله ایمن تر و ارزان تر انجام می دهد، همین. به سختی غیر منطقی است که فکر کنیم تا آنجا که به فلسطینیان مربوط می شود، جدایی اسرائیل یک تغییر ظاهری است تا یک تغییر ساختاری: اسرائیل صرفاً در حال بازسازی دیوارهای اردوگاه زندان غزه است.
بنابراین آینده غزه مثل همیشه تاریک است. برای اکثریت فلسطینی ها، جدایی تأثیر مثبت کمی بر زندگی روزمره آنها خواهد داشت: آزادی حرکت آنها همچنان از بین خواهد رفت. حق آنها برای توسعه اقتصادی همچنان تابع دستور اسرائیل خواهد بود. و نهادهای سیاسی آنها همچنان اساساً توسط ملاحظات "امنیتی" قوی و حیاتی اسرائیل محدود خواهند شد. مانند بتسلم و بانک جهانی پیش بینی می کند که وضعیت غزه پس از خروج شهرک نشینان بدتر خواهد شد: فقر و بیکاری و همچنین رنج و محرومیت فلسطینیان افزایش خواهد یافت. در حال حاضر 77.3 درصد از مردم غزه زیر خط فقر زندگی می کنند (بیش از 1 میلیون نفر) که بیش از 300,000 نفر از آنها «فقر عمیق» را تجربه می کنند: یعنی به سختی زنده می مانند. بتسلم, یک زندان بزرگ، مارس 2005، ص. 75). در حالی که ابومازن و مردمش رویای بلندپروازی ها و پروژه های بزرگ برای سرزمین های تخلیه شده را در سر می پرورانند، فلسطینی های عادی همچنان احساس خفقان، انکار و ناامیدی می کنند، افق دیدشان کوچک شده و انسانیتشان کاهش یافته است. در حالی که امروز فلسطینیان بدترین دوران خود را از زمان خلع ید در سال 1948 می گذرانند، و زمانی که امید چندانی برای بهبود در آینده وجود ندارد، چگونه می توان از آزادی صحبت کرد؟
جدایی یکجانبه شارون هرگز برای آن خوب نبود فلسطینی ها اگر جدایی برای اکثریت فلسطینی ها خبر بدتری باشد، قطعاً برای نخبگان سیاسی و نظامی اسرائیل خبر خوبی است. (اما این که برای اکثریت اسرائیلی ها خبر خوبی است یا نه، تردید وجود دارد. اشغال مردمی دیگر هزینه های اخلاقی و سیاسی جدی داخلی خود را دارد: نظامی گری بیشتر، نژادپرستی بیشتر، و پذیرش بیشتر وحشیگری ملی به عنوان یک هنجار، بدون اشاره به انتقام گیری فلسطینی ها و بمب گذاری انتحاری). در چند سال گذشته، نخبگان اسرائیلی کاملاً آگاه بوده اند که جنگ آنها علیه فلسطینیان شکست خورده است: نه به مقاومت و ترور پایان داده است و نه تسلیم و تسلیم کامل فلسطینیان را به ارمغان آورده است. کشتار، تخریب، تحقیر، و تخریب فلسطینی ها را آرام نکرده و کنترل آنها را آسان تر یا ارزان تر نکرده است. از این نظر، استقامت و استواری فلسطین مؤثر بوده است و ترور فلسطینی مفهوم امنیت اسرائیل با اشغال را از بین برده است. اسرائیل همچنین در ادامه هماهنگی اشغال با یک «شریک» محلی فلسطینی شکست خورده است: روزهای اسلو بسیار به پایان رسیده است. بنابراین سوال شارون کاملاً ساده بوده است: چگونه می توان نتیجه اسلو (نسخه ای از طرح آلون: شهرک سازی استراتژیک، امنیت برای اسرائیل و عدم حاکمیت برای فلسطینی ها) را بدون یک راه حل سیاسی و مذاکره محقق کرد؟ [1] پاسخ او روشن و محکم بوده است: اسرائیل ادامه خواهد داد یک طرفه و by مجبورو نتیجه را بر فلسطینیان تحمیل کند.
جدایی تنها در این زمینه می تواند معنا پیدا کند: غزه دیگر نیست. بیشتر کرانه باختری (جایی که گسترش شهرک ها ادامه دارد و دیوار به عنوان ابزاری برای سلب مالکیت و کنترل اجباری زمین عمل می کند). کنترل کامل مرزها، حریم هوایی و آبهای سرزمینی؛ و وابستگی کامل فلسطین به اسرائیل. بر اساس طرح شارون، گسترش شهرک سازی در کرانه باختری به وضوح بخشی ذاتی از روند جدایی از غزه است. اسراییل با ایجاد حقایق در میدان (آن تاکتیک قدیمی، آزمایش شده و فوق العاده موفق صهیونیستی)، هرگونه تصوری از کشور فلسطین را پیشنهادی مضحک خواهد ساخت. تا آنجا که به شارون مربوط می شود، فلسطینیان ممکن است در آینده به آن امیدوار باشند کمی بیشتر از خودمختاری شهرداری است.
بنابراین واردات واقعی طرح جداسازی است سیاسی. این پاسخ اسرائیل به یک بحران فزاینده در داخل و خارج از کشور است. شارون با جدا شدن، چندین پرنده را با یک سنگ می کشد.
اجازه دهید با کارکرد داخلی طرح شروع کنم. از ابتدای انتفاضه الاقصی مخالفت در داخل به آرامی اما مطمئناً در حال افزایش است. از نظر سیاسی، در ابتکار ژنو منعکس شد، و از نظر نظامی (با طنینهای قوی سیستمی) در جنبش Refusnik بیان شد. بنابراین، هدف داخلی این طرح، از بین بردن هر دوی این ابتکارات در یک حرکت بود. دیگر نگران امتناع خلبانان ذخیره نخبه از خدمت و اطاعت از دستورات نباشید، و دیگر هیچ جایگزین سیاسی فعالی برای سیاست دولت وجود ندارد: طرح شارون تنها بازی در شهر خواهد بود. و دولت اسرائیل در نهایت در حال اجرای یک سیاست موفق (امیدوار است). یک دهه است که به شهروندان خود وعده امنیت می دهد در حالی که در خیابان های اسرائیل بمب گذاران انتحاری یکی پس از دیگری منفجر می شوند. حتی بسیاری از عملیات نظامی وحشیانه شارون در این جبهه شکست خورده است. از دست دادن اعتبار بیشتر نه یک گزینه بود و نه اجازه دادن به مخالفت نخبگان: حتی رئیس استراتژی نظامی ارتش، هفته گذشته گزارش شد، چندین سال پیش خواستار عقب نشینی نظامی از غزه شده بود. بنابراین، باید کاری انجام می شد تا کنترل و شتاب سیاسی دوباره به دست آید و از بروز یک بحران داخلی در داخل جلوگیری شود.
همچنین نشانه هایی از فشار خارجی وجود داشت: افکار جهانی بار دیگر بر اسرائیل سنگین تر شد. موضع فلسطین علیه اشغالگری در اروپا تبدیل به موضع عقلانی شد. بایکوت در ذهن بسیاری از مردم بود. بیشتر مردم جهان به دیدن اسرائیل آمدند که واقعاً هست: یک مجرم و جلاد دائمی و بی رحم. این تصور که اسرائیل صلح نمیخواهد نیز توسط طرح صلح عربستان در سال 2002 تأیید شد، که بار دیگر آمادگی جهان عرب را برای عادیسازی روابط با اسرائیل در صورت عقبنشینی به مرزهای 1967 به رخ کشید. نقشه راه نیز برای بازسازی «مشارکت» اسلو راه اندازی شد. و با وجود اینکه ایالات متحده محکم پشت سر متحد استراتژیک خود ایستاد و همچنان بر رد حق تعیین سرنوشت فلسطینیان (با پذیرش رسمی وجود دائمی شهرکها در کرانه باختری بوش) ادامه داد، ایالات متحده همچنان علناً خواستار مذاکره شد. حل و فصل سیاسی (هر چند ناعادلانه) که توسط نقشه راه مشخص شده است. این شارون واقعا نمی توانست قبول کند. حل و فصل صلح از طریق مذاکره، هر چند برای اسرائیل سودمند باشد، به سادگی در دستور کار شارون نبود. بنابراین باید کاری در جبهه دیپلماتیک انجام می شد تا ابتکار عمل سیاسی را دوباره به دست آورد و، به گفته مشاور وی دوو وایزگلاس، روند صلح را «تجمع» کرد.
دلیل سوم طرح جدایی شارون مستقیماً به شهرک نشینان مربوط می شود. در اینجا نیز باید کنترل مجدداً تأیید میشد، و گزارش دالیا ساسون در مورد پاسگاههای غیرقانونی یک هشدار اولیه برای شهرکنشینان بود: پروژه شهرکسازی باید استراتژیکتر مدیریت میشد. بنابراین، قدرت صهیونیسم مسیحایی باید مقابله و کاهش می یافت. هدف در اینجا تضعیف و کنترل آن، قرار دادن مجدد آن تحت ملاحظات استراتژیک گسترده تر دولت اسرائیل بوده است. حتی خود یوناتان باسی، رئیس اداره خلع ید نیز در مصاحبه ای به همین موضوع اعتراف کرد. هاآرتص (8 ژوئیه 2005):
من فکر میکنم یکی از مهمترین نتایج این جدایی این است که جنبش مذهبی صهیونیستی را مجبور میکند تا به ملاحظات عقلانی بازگردد. من نقش خود را در اداره انفصال به عنوان یک ماموریت می بینم. مأموریت این است که آسیب را کاهش دهیم، بلکه از دوستانم بخواهم که مؤلفه متافیزیکی را در جهان بینی ما کاهش دهند و مؤلفه واقع بینانه را گسترش دهند.»
واقع گرایی در اینجا توسط دولت اسرائیل تعریف شده است. منطقی بودن یعنی پذیرش اقتدار دولتی. و این یکی دیگر از اجزای حیاتی این طرح است. شهرک نشینان باید این درس مهم را در مورد رابطه خود با دولت و نقش و جایگاه خود در جامعه اسرائیل بیاموزند و درونی کنند. تا آنجا که به دولت مربوط می شود، استعمار استراتژیک ژنرال آلون باید بر استعمار مسیحایی خاخام کوک ارجحیت داشته باشد تا اسرائیل همچنان در داخل و بین المللی مؤثر باشد. شهرک نشینان باید درک کنند که آنها تابعی از منافع دولتی هستند نه برعکس: آنها نه قدرت دولتی را در اختیار دارند و نه دولتی وجود دارد که تمام نیازهای آنها را برآورده کند. در میان زد و خوردها، فریادها و فریادهای تخلیه، اولویت دولت به تدریج اما مطمئناً مجدداً تأیید می شد. شهرک نشینان توسط اربابان خود رام می شدند.
بنابراین، برای شارون، دستاورد یکپارچه طرح جدایی چهارگانه است: هم حقوق ملی فلسطین و هم هرگونه مشارکت صلح با تشکیلات خودگردان فلسطین را که اسلو ایجاد کرده است، انکار کند. مهار اختلافات داخلی و پراکندگی؛ به حاشیه راندن دیپلماسی بین المللی و بازگرداندن شهرت اسرائیل به عنوان یک کشور قوی، منسجم و موثر؛ و تضعیف فشار صهیونیسم مسیحایی بر دولت و جامعه اسرائیل.
اینکه شارون در تمام اهداف سیاستی خود موفق شود، یک نتیجه از پیش تعیین شده نیست. بستگی به این دارد که فلسطینی ها چه کنند. چپ اسراییلی البته در همه اینها نقشی دارد، اما این نقش باقی می ماند (به استثنای مهم تاایوش و دیگر گروه های کوچک چپ) در وضعیت فلج جمعی قرار دارند و حتی بدتر از آن، شارون را به عنوان یک نجات دهنده می بینند: بنابراین هنوز نمی توان از محله های همدست آنها انتظار جدی داشت. این بر عهده فلسطینی هاست که خودشان (با همبستگی بین المللی به عنوان حمایت) پیش بروند. فلسطینی ها به عنوان یک مردم ثابت کرده اند که توانایی فوق العاده ای در تحمل ظالمانه ترین و منکر کننده ترین شرایط را دارند. آنها اراده جمعی قدرتمند و ظرفیت قوی برای بسیج برای دستیابی به اهداف ملی خود یعنی استقلال و عدالت از خود نشان داده اند. اولین انتفاضه هنوز هم ارزشمندترین منبع تاریخی ما در این زمینه است.
اما اشتباهات و ناکامی ها نیز فراوان بوده است. من به طور خاص به دو مورد اشاره می کنم که به ویژه برای مبارزات آزادی خواهانه فاجعه بار بوده است: بمب گذاری انتحاری و همکاری تشکیلات خودگردان فلسطین با رژیم اشغالگر. بمب گذاری انتحاری از نظر سیاسی بسیار معکوس بوده است. اگرچه یک مزاحمت نظامی برای اسرائیل است و منطق امنیتی اسرائیل را خنثی می کند، اما برای خود جامعه فلسطین بسیار پرهزینه بوده است. بهعنوان نشانهای از بسیجزدایی و استیصال سیاسی مردمی، جدایی مردم از مبارزه جمعی را نیز تقویت کرده است. اگر آزادی هدف اصلی مقاومت است، پس بمب گذاری انتحاری باید کاملاً کنار گذاشته شود. همانطور که جدایی نشان می دهد، تنها می تواند به عقب نشینی های تاکتیکی منجر شود و نه معکوس های استراتژیک. دلیل مهم دیگر برای توقف هدف قرار دادن غیرنظامیان اسرائیلی مربوط به نقش بالقوه ای است که جامعه اسرائیل می تواند در پایان دادن به اشغالگری ایفا کند. اگر اسرائیلی ها در ترس و ناامنی به زندگی خود ادامه دهند هرگز نمی توانند فعالانه از استعمار زدایی حمایت کنند. ترک بمباران انتحاری و برقراری ارتباط مستقیم و واضح با جامعه اسرائیل در مورد اهداف مشروع و عادلانه مبارزات فلسطین به خوبی می تواند به بیداری آن از بی علاقگی ظالمانه و انفعال سیاسی کمک کند. با توجه به نقاط ضعف راهبردی آنها، این گزینه ای نیست که فلسطینی ها بتوانند از آن چشم پوشی کنند.
دومین شکست عمده مربوط به PA بوده است. فلسطینی ها نسبت به تسلیم سیاسی تشکیلات خودگردان بسیار مدارا کرده اند. تشکیلات خودگردان به عنوان یک رهبری کمپرادور که عملاً اراده سیاسی خود را به آمریکایی ها تسلیم کرده است، ثابت کرده است که یک فاجعه ملی برای فلسطینیان است. این کشور حتی در متوقف ساختن یک اینچ دیوار الحاق طلب در کرانه باختری ناتوان بوده است، چه رسد به تدوین یک برنامه سیاسی مستقل برای استعمار زدایی. بنابراین، تشکیلات خودگردان یا باید به عنوان ابزاری برای مبارزه با اشغال بازسازی شود یا برود. اپورتونیسم سیاسی و اقتصادی نباید در جامعه ای که برای رهایی از طولانی ترین اشغال تاریخ اخیر تلاش می کند، جایی داشته باشد. آینده فلسطین بسیار به این بستگی دارد که تسلیم نخبگان آنها به گذشته تبدیل شود. تنها در این صورت است که می توانیم امیدوار باشیم که ممکن است بر جدایی استعماری اسرائیل غلبه شود.
توجه داشته باشید
1. در تمام نسخه های طرح آلون، غزه به دلیل نداشتن ارزش استراتژیک برای اسرائیل، همیشه کنار گذاشته شده است.
بشیر ابو منه در کالج بارنارد نیویورک تدریس می کند.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا