اگرچه G-20 و دیگر نهادهای رسمی تا کنون از اعتراف این واقعیت امتناع کرده اند، اما ما صرفاً در یک بحران مالی زندگی نمی کنیم، هر چند جنبه های مالی تحولات کنونی وخیم باشد، بلکه یک بحران چندگانه است که عناصر تشکیل دهنده آن همه تقویت می شود و یکدیگر را تقویت کنند برای این موضوع، حتی یک «بحران» هم نیست، که به زبانی نابسامان، یک لحظه نسبتاً کوتاه بین دو پیامد احتمالی است - مثلاً در یک بیماری، بین بهبودی و مرگ. ما در یک دوره بسیار طولانی تر هستیم، اما در اینجا به واژگان استاندارد فعلی تعظیم می کنیم.
فراتر از امور مالی، باید تشخیص داد که نابرابری در داخل و بین کشورها و شهروندان به سطوح ناپایدار در کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه رسیده است. فقر در حال گسترش و عمیقتر شدن است، کمبود آب و غذا بدتر میشود، درگیریها در جوامعی که به طور فزایندهای تحت فشار هستند رشد میکنند، و تغییرات آب و هوایی فاجعهبار - که بسیار سریعتر از پیشبینی کارشناسان پیش میرود - در کل رخ میدهد.
این جنبهها را دیگر نمیتوان بهطور جداگانه در نظر گرفت: برای ارائه تنها چند نمونه از اتصالات، میتوان به این نکته توجه داشت که ثروتمندان دارای ردپای زیستمحیطی عظیم و دایناسوری هستند و علیرغم تعداد نسبتاً کم آنها، مسلماً صدمات بسیار بیشتری نسبت به صدها میلیون فقیر وارد میکنند. مردم. همانطور که جرد دایموند در کتاب خود نشان می دهد سقوط - فروپاشی - اضمحلالیکی از دلایل اصلی ویرانی جوامع گذشته تحت فشارهای محیطی، مصرف نخبگانی بود که مدتها پس از اینکه هموطنان فقیرتر خود احساس فشار کردند، به مصرف گسترده منابع ادامه دادند و در نتیجه جوامع خود را از لبه پرتگاه راندند. گرمایش جهانی بیشتر از ثروتمندان به فقرا ضربه می زند و به طور همزمان نابرابری های اجتماعی و کمبود آب و غذا را تشدید می کند. بحران مالی فقرا را به خاک و خون می کشد: فقط باید به موج جزر و مدی سلب مالکیت در ایالات متحده فکر کرد که میلیون ها خانواده را به خیابان ها انداخته و ناامنی و فقر آنها را عمیق تر کرده است.
هنگامی که دلالان مالی به بازارهای کالاها یا دولتها میروند و زمینداران بزرگ منابع زمینی عظیمی را برای سوختهای کشاورزی زیر کشت میگذارند، قیمتهای اصلی مواد غذایی که فقرا بیشتر به آنها برای تورتیلا یا چاپاتی روزانهشان وابسته هستند، ممکن است یک شبه دو برابر شود. و چگونه می توان حتی تصور اصلاح اقتصاد را در حالی که میلیون ها نفر پول کمتری در جیب خود دارند و از رکود مالی و شغلی به شدت آسیب دیده اند، تصور کرد؟
این تنها نمونهای از تعاملات بیشمار بین عناصر بحران چندگانه است، اما این تأثیرات تا حد زیادی ناشناخته باقی میمانند. بخش مالی که در حال حاضر عمیقاً از اقتصاد واقعی که مردان و زنان واقعی در آن زندگی می کنند جدا شده است، حتی از آن دورتر شده و بار دیگر در حال ایجاد حباب هایی است که قرار است یکی یکی بترکند. لحظه ای که بازارهای سهام نشانه هایی از حیات را نشان می دهند، به ما می گویند که بحران به پایان رسیده است
دولت جدید خود انتصاب جهانی G-20، همراه با شرکای همیشگی خود، بانک جهانی، صندوق بین المللی پول و سازمان تجارت جهانی، به وضوح واقعیت های کنونی را درک نکرده اند. راهحلهایی که آنها تاکنون ابداع کردهاند محدود به بخش مالی است - تنها جنبه بحرانی که آنها درک میکنند - و حتی در آنجا، درمانها بدتر از بیماری هستند. تخمین زده می شود که پولی که به سمت موسسات مالی جهان پرتاب می شود از حدود پنج تریلیون دلار (5,000,000,000,000 دلار) شروع می شود. بسیاری از آنها بسیار بالاتر از آن هستند
این پول از هوا بیرون نمی آید بلکه مانند همه ارزش ها است که ریشه در کار و طبیعت دارد. دولتها روی کار آینده در قالب مالیات و طبیعت به شکل منابع نقدی و غیرقابل تجدید شرط میبندند تا هزینه کلان خود را به بخش مالی بپردازند. بنابراین آنها نیز روی آینده حساب می کنند دادگاه، که شکل یک هرم بدهی رو به رشد را به خود می گیرد.
برای تأمین مالی چنین بدهی، راه حلی که ایالات متحده انتخاب کرده است، فروش اوراق قرضه خزانه داری است (بریتانیا «گلت» خود را می فروشد) که کسری را عمیق تر می کند و بدهی را بیش از پیش به آینده سوق می دهد. با این حال، هیچ چیز تضمین نمی کند که دولت ایالات متحده تسلیم وسوسه کاهش ارزش پول خود، آشکار یا پنهان، برای کاهش بار بدهی خود نمی شود: نشانه های فراوانی از چنین استراتژی در حال حاضر در افق و حباب در اوراق بهادار دولتی قابل مشاهده است. یک خطر مشخص است آنها همچنین میتوانند در همین راستا، به سادگی پول چاپ کنند، تصوراتی از وایمار و وحشتهای مشابهی را که کل جامعه را از بین برده و به خونینترین جنگ تاریخ منجر شده است، تداعی کنند.
آنها همچنین میتوانند جنگلها، خاکها یا مواد معدنی را با قیمتهای آتشفروشی - خود یا سایر مردم بسته به این که دامنه شکارچیشان تا چه اندازه میتواند گسترش یابد - به انحلال ادامه دهند. و آنها البته می توانند از شهروندان خود مالیات بگیرند (و مالیات و مالیات بدهند) در حالی که به طور همزمان کل خدمات دولتی را کاهش می دهند. ترجیح G-20 برای چنین اقداماتی آشکار است: هیچ سیاست دیگری برای ارائه ندارد. شهروندان در همه جا هزینه آن را نه تنها در مالیات و کاهش خدمات عمومی، بلکه از طریق سرمایه گذاری کمتر و در نتیجه افزایش بیکاری پرداخت خواهند کرد.
اجازه دهید بیشتر درک کنیم که علیرغم بیان وحدت و لفاظی نظم نوین جهانی، هنگامی که بحران رخ می دهد، هر کسی برای خودش است. اتحادیه اروپا، بانک مرکزی اروپا (ECB) و بزرگترین و ثروتمندترین ایالت آن، آلمان، این حقیقت را به صورت تصویری نشان دادند و از قبول هرگونه مسئولیت در قبال مشکلات دیگران اجتناب کردند، همانطور که شخص از بوسیدن جذامیان اجتناب می کند.
شاهد مورد لتونی، یکی از کشورهای اروپایی عضو اخیر (2004) باشید. از سال 2008، این کشور بدبخت بالتیک شاهد از بین رفتن 18 درصد از تولید ناخالص داخلی (GDP) خود بوده و در حال فروپاشی است. ممکن است تصور شود که تحت این شرایط، در این اتحادیه خوب، بانک مرکزی اروپا مسئولیت وام دادن به لتونی را بر عهده خواهد گرفت. ممکن است اشتباه شود: بانک مرکزی اروپا نه جذامی ها را می بوسد و نه وام می دهد. ما نباید فراموش کنیم که بانک مرکزی اروپا در سایه Bundesbank در فرانکفورت قرار دارد و این بانک تصمیم نمی گیرد که هیچ یک از کشورهای عضو اتحادیه اروپا را به خطر بیندازد. بنابراین صندوق بین المللی پول وظایف وام دهی را تحت شرایط معمول نظارت سخت خود بر عهده خواهد گرفت. همین امر در مورد رومانی، برای کشورهای ضعیف منطقه یورو مانند یونان و، در میان ما بدبین ترها، احتمالاً حتی برای کشورهایی مانند اسپانیا و ایتالیا در آینده نیز صادق است.
آیا این یک سیاست عقلانی است؟ نه واقعا. اگر لتونی یا یونان می توانستند با شرایط ملایم تری با حمایت بانک مرکزی اروپا و منطقه یورو وام بگیرند، هزینه کمتری برای بازپرداخت طلبکاران خود و حمایت بیشتر از اقتصاد خود می کردند. بنابراین آنها سریعتر بهبود می یابند. آنها ممکن است معامله خوبی را برای خرید صادرات آلمان خرج کنند - اما این چشم انداز بسیار دور از دسترس است تا هرکسی که صاحب اختیار است، از جمله، تا آنجایی که می توان گفت، کمیسیون اروپا یا بانک مرکزی اروپا، در مورد آن فکر کند.
در ایالات متحده، مانند کشورهای عضو اتحادیه اروپا، اگر شهروندان خواستار تأمین مالی بهتر مدارس و مراقبت های بهداشتی، سرمایه گذاری بیشتر در مشاغل، خدمات عمومی یا زیرساخت های بهتر و مواردی از این دست بودند، به آنها گفته می شد که بودجه در دسترس نیست. آنها باید صبور باشند و به کمتر بسنده کنند. با این حال، زمانی که بانکها از طریق حماقت خود در معرض خطر سقوط قرار گرفتند، میلیاردها دلار در عرض چند روز پیدا شد. در مورد صندوق بینالمللی پول، 750 میلیارد از این میلیاردها را دریافت کرد، و به راحتی آن را از مرز ورشکستگی که برای چندین ماه در حال تلاطم بود، بیرون کشید، و صرفاً با اتکا به بازپرداختهای شکننده وامهایی که به کشورهایی مانند ترکیه یا پاکستان داده بود، آن را پرداخت کرد. حقوق کارکنان
ترتیبات ظالمانه زیادی در تحقیر کامل شهروندان بدبخت انجام شده است که به ندرت میدانیم از کجا شروع کنیم: بهتر است تلاش نکنیم بلکه صرفاً توجه داشته باشیم که در یک جامعه عادی که تحت قوانین عادی بازار یا سرمایهداری عمل میکند، بانکها متعلق به آن هستند. مالیات دهندگانی که کاملاً مسئول نجات آنها هستند. همه ما به این باور تربیت شدهایم که وقتی شخصی در جیب خود را باز میکند، انتظار دریافت کالا، خدمت یا منفعت در ازای آن را دارد. در مورد پرداخت مالیات، فرد انتظار دارد از جامعه ای کارآمد نیز بهره مند شود.
علاوه بر این، معمولاً یک موضوع اخلاق عمومی است، اگر فقط برای نجات سیاستمداران از ظلم، محافظت از بیگناهان و مجازات مجرمان. هیچ یک از این اصول دیگر صادق نیست. به مجرمان صد برابر پاداش داده میشود و به بیگناهان گفته میشود که ساکت شوند. آنها مطلقاً هیچ چیز در ازای کمکهای خود دریافت نمیکنند - کمکهای امروز و بسیاری از فرداها. در عوض به آنها بیکاری، کاهش حقوق بازنشستگی و خدمات عمومی و استانداردهای پایین تر برای خود و فرزندانشان داده می شود. سود خصوصیسازی میشود در حالی که زیانها اجتماعی میشوند، همانطور که در جوامع مبتنی بر ایدئولوژی نئولیبرالی و بنیادگرایانه بازار مرسوم است.
رویدادهای شدید چند ماه گذشته، که از دهه 1930 بیسابقه بوده است، باید ما را به بررسی دقیق مکانی که در حال حاضر در آن زندگی میکنیم و آنچه ممکن است اتفاق بیفتد که چشمانداز را تغییر میدهد - برای بهتر یا بدتر، سوق دهد. ممکن است افراد احتمالات را به صورت منفی و مثبت طبقه بندی کنند. در جنبه منفی، ترسهای زیادی وجود دارد، اما در جنبه مثبت، امیدهایی وجود دارد که اگر نیروهای مردمی شروع به سازماندهی در ائتلافهایی با وزن سیاسی و هدف روشن کنند، میتوانند به واقعیت تبدیل شوند.
اول ترس ها: در کوتاه مدت، همه چیز به راحتی می تواند بدتر شود. تصور کنید که یک حباب در کاغذ دولتی باد می کند و مانند همه حباب ها سوراخ می شود. بگویید این در ایالات متحده اتفاق می افتد: دلار آمریکا دیگر نقش خود را به عنوان ارز جهانی ایفا نمی کند. تدابیر بازدارنده به سود ناچیز انجام می شود، میلیون ها نفر، و نه فقط آمریکایی ها، پس انداز، مستمری، بیمه و غیره خود را از دست می دهند. آب و هوا شروع به تغییر می کند. برای اروپاییها و آمریکاییهای شمالی، این میتواند به هر سمتی پیش برود - به سمت یخ در نتیجه ذوب یخچالهای طبیعی که میلیاردها تن آب یخزده را به اقیانوسها میریزد و با جریان خلیج فارس و دیگر جریانهای اقیانوسی ویرانی ایجاد میکند. نسبت به آتش به عنوان CO2 و انتشار متان باعث افزایش شدید دما همراه با خشکسالی و افزایش سریع سطح آب دریاها می شود.
میلیون ها پناهنده آب و هوایی در حال حرکت هستند و هیچ ارتشی روی زمین نمی تواند آنها را متوقف کند. بیماریها بسیار سریعتر گسترش مییابند و درگیریها با هدف تأمین مواد اولیه مانند غذا و آب در حال گسترش هستند. به زودی تمام بناهای تاریخی و آثار تمدنی ما شبیه مجسمه اوزیماندیاس در بیابان بی کران است.
جای تعجب نیست که انسانها از تصور چنین بلاهایی بیزارند. ترجیح می دهند باور کنند که به نحوی «آنها» - کسانی که در مناصب قدرت هستند - می دانند که چه کار می کنند و به کارها رسیدگی خواهند کرد تا نیازی به مواجهه با چنین سناریوهای وحشتناکی نباشد. مواجهه با چنین احتمالی برای اولین بار در تاریخ بشریت، چه رسد به تمدن غربی (یا در مورد آن شرقی)، طاقت فرسا، ترسناک است و باعث ایجاد سندرم اسکارلت اوهارا می شود: «من به این موضوع فکر نمی کنم. که امروز من فردا در مورد آن فکر خواهم کرد.
عملکرد اخیر «آنها» در رابطه با بحران نه چندان دلگرم کننده در این زمینه است و نه موجب اعتماد. هنوز هم میتوان جایی برای یک سناریوی جایگزین پیدا کرد و بسیاری از راهحلها به ما خیره شدهاند. بحرانهای چندگانه و همگرا را میتوان بهعنوان گشایشهایی به سوی راهحلهای منطقی نیز مثبت دید. امیدها را می توان به شرح زیر بیان کرد.
تنظیم یک ضرورت آشکار است بخش مالی خصوصی به معنای واقعی کلمه میلیاردها دلار را صرف لابی کردن برای حذف مقررات کرد. آزادی نامحدود حاصل مستقیماً و لزوماً به فاجعه منجر شد. مقررات حذف شده باید دوباره سر جای خود قرار گرفته و در آنجا رها شود. این باور ناباورانه است که دولت های ما در خرد خود فوراً بر چنین اقدامات ابتدایی پافشاری نکردند. کجایی، روح فرانکلین دلانو روزولت، وقتی ما بیشتر به تو نیاز داریم؟
بسیاری از مردم، که من یکی از آنها هستم، مایلند بانک ها به سادگی اجتماعی شوند و اعتبار در اختیار وام گیرندگان مستحق، چه بنگاه ها و چه خانوارها (به ویژه آنهایی که پروژه سبز دارند) در اختیار آنها قرار گیرد. همه بازپس گیری خانه ها باید متوقف شود و مردم باید با اجاره بازار در خانه های خود بمانند. با پرداخت های اجاره به حساب مالکیت. از آنجایی که کل اقتصاد ایالات متحده بر پایه بدهی استوار بود، خانواده ها باید حداقل همان توجهی را که بانک های بزرگ در مورد شرایط آسان به میان می آورند، دریافت کنند. اگر بدهیهای بسیار شدیدتر بانکهای بزرگ قابل تنظیم مجدد باشد، بدهیهای خانوارها و شرکتهای کوچکتر نیز ممکن است.
توزیع مجدد درمان تشدید نابرابری است. نه لزوما، اگرچه گاهی اوقات، از طریق پرداخت های نقدی. اغلب از طریق افزایش خدمات عمومی، آموزش با کیفیت بهتر، مراقبت های بهداشتی، حمل و نقل عمومی و موارد مشابه. مالیات پیشرونده اختراع اوایل دهه 1900 است که در دوره پس از جنگ جهانی دوم به کمال رسید. مطمئناً ما آنقدر ترسو نیستیم که نتوانیم از این پیشگامان پیشگام الگوبرداری کنیم و با کسانی که به هر دلیلی کمتر دارند شریک شویم. دستمزدها برای اینکه بیشتر داشته باشند، باید منعکس کننده دستاوردهای بهره وری باشند که در عصر جهانی شدن دیگر چنین نمی کنند، تا زمانی که فردی، در جایی، تقریباً به اندازه شما مولد، حاضر باشد پنج یا 10 برابر کمتر کار کند.
'محلی سازی مجدد"—که ممکن است به آن نیز گفته شود"جهانی زدایی«- صرفاً به معنای نزدیکتر کردن فعالیتهای اقتصادی به افرادی است که بیشتر درگیر آن هستند، به ویژه برای مواد غذایی و سایر نیازها. مفهوم نیاز به حمایت دارد. تا آنجا که ممکن است باید فعالیتها در جوامع محلی حفظ شود. در بسیاری از جاها این در حال حاضر خود به خود اتفاق می افتد. "رشد زدایی" (از فرانسوی "dcroissance') جنبه دیگری از ارزش مثبت تبدیل شده منفی است: شما ممکن است "بازده" اقتصادی را در سیستم کاهش دهید، اما حفاظت از محیط زیست و شادی انسان را افزایش می دهید.
اقدام اضطراری برای آب و هوا باید در هر سطحی، از شخصی گرفته تا ملی و جهانی، با بیشترین سرعت ممکن انجام شود. ما در مورد 2050 صحبت نمی کنیم بلکه در مورد فردا صحبت می کنیم. چنین اقدامی با متوقف کردن ضایعات عظیمی که امروزه بر مصرف انرژی غالب است آغاز می شود. همه می دانند که چه کاری باید انجام شود، در اینجا نیازی به توضیح نیست.
جدید تعادل شمال/جنوب فوری فراخوانی شده است. فقرای جنوب برای دههها ثروتمندان شمال را تامین مالی کردهاند، در حالی که ثروتمندان جنوب مشتاق همکاری در شمال (از بهشتهای مالیاتی، بانکها، توسعهدهندگان املاک و غیره) برای غارت مردم خود هستند. اخلاق مینیمالیستی؛ کوچکترین احساس انصاف در اینجا کمک بزرگی خواهد بود، که با لغو بدهی آغاز می شود، مشروط به همکاری زیست محیطی علیه تغییرات آب و هوایی و توزیع مجدد بین فقرا و گرسنگان. اگر بتوانیم گرمایش زمین و در نتیجه تعداد پناهندگان آب و هوا و درگیریهای محلی بیشماری را کاهش دهیم، میتوانیم هزینههای تسلیحاتی را نیز کاهش دهیم - تقریباً یک تریلیون دلار در سال همانطور که اکنون اوضاع وجود دارد.
دموکراسی در محاصره است. یکی دیگر از جنبه های جدی بحران این است که شهروندان به تدریج از صدای خود محروم می شوند. این احتمالاً در اتحادیه اروپا مشهودتر است، جایی که رویه دموکراتیک با تحقیر آشکار صورت میگیرد، همانطور که فرانسویها، هلندیها و ایرلندیها یاد گرفتند که به درستی در مورد تصمیمهایی که قبلاً توسط افراد بهتر گرفته شده رای نمیدادند. تحقیر حاکمیت مردمی تنها یکی از ویژگی های حمله ضد دموکراتیک است. برخی دیگر مفاهیمی مانند «ذینفعان» هستند که جایگزین «مردم» شدهاند. ما این تغییر را مدیون نظریه پردازان راه سوم هستیم. اجازه دهید به سادگی به یاد بیاوریم که داشتن یک "سهم" همیشه به دارایی یا شرط بندی اشاره دارد. هرگز به حقوق سیاسی یا قدرت سیاسی.
تحقیر افراد عادی و ناتوان از لحاظ سیاسی با حاکمیت آزادانه ای همراه است که به منافع بخش خصوصی از طریق لابی بیان می شود. نفوذ گسترده لابیها کنترل نشده باقی میماند و «ثبت داوطلبانه» اخیراً تأسیس اتحادیه اروپا شوخی بدی است که تضعیف بیشتر دموکراسی را تشویق میکند. یک فرد معمولی، یک بار، اما دیگر «شهروند» به حساب نمی آمد - چقدر عجیب! - به طور همزمان به وضعیت مصرف کننده کاهش می یابد. «مشاوره» و «اجرای اجماع» به طور مشابه جایگزین تقابلها و اختلاف نظرهای بسیار سالمتر میشوند که دموکراسی مستلزم آن است. بنابراین در مورد تصمیمات از پیش تعیین شده ای که قدرتمندان قبلاً اتخاذ کرده اند و بعید است به این دلیل که کسانی که با آنها مشورت شده است آنها را نمی پذیرند، با ما مشورت می شود.
وظیفه عظیمی که پیش روی ماست این است که هم دموکراسی نمایندگی و هم دموکراسی مشارکتی را به منظور بازیابی و اعمال کنترل سیاسی بر امور خود بازگردانیم. چه کسی ممکن است چنین کارهایی را انجام دهد؟ مردم خشمگین هستند اما در عین حال احساس ناتوانی می کنند. به نظر می رسد تا کنون آنقدر عصبانی نشده اند که عمل کنند. شاید آنها همچنین میترسند که اقدام ممکن است اوضاع را بدتر کند. که هنوز چیزهای زیادی برای از دست دادن دارند. احتمالاً آنها به سادگی نمی دانند چگونه شروع کنند.
بنابراین، شایان ذکر است که سرمایه مالی خود را دشمن همه نشان داده است: کارگران، بازنشستگان، اتحادیه های کارگری، مشاغل کوچک، محیط بانان، کارمندان خدمات عمومی و کاربران - این لیست ادامه دارد. سرمایه مالی در عین حال از نگرانی ها و فعالیت های افراد واقعی دورتر است و به زندگی آنها آسیب بیشتری وارد می کند.
واضح است که دولتهای ملی و «دولت جهانی» جنینی G-20، بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول، سازمان تجارت جهانی و همکاران، خدمت به محدودترین منافع اقلیت خصوصی ممکن در شرکتهای مالی و صنعتی فراملیتی را انتخاب کردهاند. با این حال، علیرغم احتمالات، منافعی که با انتخاب های آنها مخالفت می کنند بسیار زیاد است، انگیزه اقدام جمعی وجود دارد و مواد خامی برای ایجاد اتحادهای اجتماعی و سیاسی قدرتمند جدید در برابر ما قرار دارد. ما اعداد، ایدهها و در مجموع حتی پول را داریم. چیزی که ما فاقد آن هستیم، اعتماد به نفس کافی است که ریشه در آگاهی جمعی از قدرت خودمان و ظرفیت بزرگ و ثابت شده تاریخی ما برای ایجاد تغییرات مثبت دارد.
امید شکننده است، اما حتی زمانی که به صورت منفی بیان شود، نویدبخش است: اگرچه «آنها» اغلب اوقات «پیروز» هستند، اینرسی، جهل، بی عدالتی و خشونت همیشه پیروز نمی شوند. تاریخ رهایی بشر تمام نشده است. واقعیت می تواند باعث ترس شود، اما همچنین می تواند زمینه ای برای امید ایجاد کند. امید در واقع تنها امید ما در مواجهه با واقعیت قرن بیست و یکم بحران های همگرا است.
یادداشت
مجموع سلب حق اقامه دعوی در سال 2008 2.3 میلیون بود که در سه فصل اول 2.8 به 2009 میلیون افزایش یافت. انتظار می رود مجموع سال 2009 به 3.5 میلیون برسد. به دلیل افزایش بیکاری، طبق گفته انجمن بانکداران وام مسکن آمریکا (http://www.mbaa.orgحدود چهار میلیون وام مالک خانه دیگر «موقع» هستند (بمدت 90 روز هیچ پرداختی وجود ندارد) یا در اولین مراحل سلب مالکیت هستند. همچنین سایت را ببینید http://www.realtytrac.com برای یک منبع تجاری در املاک سلب شده برای فروش.
در دهه 1950، وام های معوق در ایالات متحده به طور مساوی بین بخش مالی و اقتصاد واقعی تقسیم شد. تا سال 2007، بیش از 80 درصد وام های بانک های ایالات متحده به بخش مالی ایالات متحده تعلق می گرفت. دیرک بزمر را ببینید (2009)، عضو دانشکده تحقیقات، گروه اقتصاد و بازرگانی، دانشگاه گرونینگن.
تعیین کمیت کمک های مالی در سراسر جهان بسیار دشوار است. عواملی که باید در نظر گرفته شوند این است که آیا مبالغ توسط دولت ها تعهد شده یا واقعاً سرمایه گذاری شده است. تعداد زیادی از سازمان های دولتی که پرداخت ها را انجام می دهند. آیا بانک های گیرنده آن را بازپرداخت می کنند یا قصد انجام آن را دارند. تفاوت در سیستم های گزارش دهی ملی و موارد مشابه صفحه پول CNN 'Bailout Tracker' (http://www.cnnmoney.com) در نوامبر 2009 تنها برای ایالات متحده ارقام سه تریلیون دلار سرمایه گذاری و 11 تریلیون تعهد داده شد. در وزارت خزانه داری، نیل باروفسکی، بازرس کل ویژه برای نجات دولت «برنامه امداد دارایی های مشکل دار» یا SIGTARP، با انتشار گزارش فصلی ژوئیه 2009 دفتر خود که مجموع ضمانت های دولت ایالات متحده به موسسات مالی را 23.7 تریلیون دلار اعلام کرد، سروصدا به پا کرد. وزیر گایتنر خوشحال نشد. SIGTARP پاسخ داد که تمام کاری که دفتر او انجام داده جمع کردن اعداد بوده است (http://www.sigtarp.gov).
از شعر پرسی بیش شلی اوزیمندیاس:
با مسافری از سرزمین عتیقه آشنا شدم
کی گفت: دو پای سنگی وسیع و بی تنه
در صحرا بایست. در نزدیکی آنها روی شن،
نیمه فرو رفته، صورت شکسته ای نهفته است که اخمش
و لب چروک و پوزخند فرمان سرد
بگو که مجسمه ساز آن اشتیاق را خوب می خواند
که هنوز زنده مانده اند، بر روی این چیزهای بی جان،
دستی که آنها را مسخره کرد و دلی که سیر کرد.
و بر روی پایه این کلمات ظاهر می شود:
نام من اوزیماندیاس، پادشاه پادشاهان است:
ای توانا و ناامید، به کارهای من نگاه کن!
هیچ چیز در کنار آن باقی نمی ماند. دور پوسیدگی
از آن شکسته عظیم، بی کران و برهنه،
ماسه های تنها و سطح خیلی دور فاصله دارند.
منابع
1. Bezemer, D. (2009) وام دادن باید از اقتصاد واقعی حمایت کند. فایننشال تایمز - 5 نوامبر
2. الماس، جی (2005) فروپاشی: چگونه جوامع برای شکست یا موفقیت تصمیم می گیرند کتاب های پنگوئن، نیویورک و لندن
3. شلی، پی بی (1817) اوزیمندیاس
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا