با توجه به اینکه انگیزه درونی و تمایل دائمی سرمایه به اتمیزه کردن طبقه کارگر است، این گرایش چه آثاری دارد؟ برای کارگر اتمیزه شده، همه کارگران دیگر رقیب هستند. همه کارگران دیگر تا آنجا که برای مشاغل مشابه رقابت می کنند دشمن هستند. همه کارگران دیگر به طور بالقوه بین آنها و ارضای نیازهایشان قرار می گیرند.
کارگران اتمیزه شده ممکن است منطقی را در پیوستن به دیگران در شرایط مشابه علیه «دشمن بزرگتر»، شاید علیه کارگران نژادها و قومیت های دیگر، ببینند. بعلاوه، در جستجوی «منافع فوری و روزمره خود»، حتی ممکن است منافع خود را با منافع کارفرمایان سرمایه دارشان شناسایی کنند. همانطور که انگلس خاطرنشان کرد، اتمیزه کردن کارگران «کارگران را محدود می کند تا علاقه خود را به منافع کارفرمایان خود ببینند، بنابراین تک تک بخش های کارگران را به ارتشی کمکی برای طبقه ای تبدیل می کند که آنها را به کار می گیرد». به عنوان مثال، "کارگر کارخانه به خود اجازه می دهد تا توسط صاحب کارخانه در تحریک برای تعرفه های حفاظتی استفاده شود."1 اساس نگاه کردن به کارگران کشورهای مختلف به عنوان دشمن آشکار است.
زیربنای تمام رفتار کارگران مزدبگیر در سرمایه داری این است که آنها ابزار جایگزینی برای حفظ خود ندارند مگر با فروش نیروی کارشان. بر این اساس، برای کارگر اتمیزه شده، «معمای کارگری» در سرمایه داری این است که «آیا من برای دستمزد کمتر و شرایط کاری طولانی تر و شدیدتر شغلی را انتخاب می کنم یا شخص دیگری به آن دست می یابد؟» جلوگیری از همکاری کارگران «تقسیم و پراکندگی» آنهاست، که به گفته انگلس، «درک این که منافعشان مشترک است، به تفاهم برسند و خود را به شکلی در بیاورند غیرممکن میسازد. یک کلاس.”2
هومو اقتصادی
بنابراین، کارگر مزدبگیر اتمی که به «چانه زنی منزوی و فردی» واگذار می شود، مانند homo economicus از نظریه نئوکلاسیک، محاسبه لذت و درد (آنگونه که توسط قیمت منتقل می شود) و تنها چیزی را در نظر می گیرد که برای او به عنوان یک فرد منطقی است. این راهی است که در آن اتمیسم واقعی کارگران مزدبگیر (که سرمایه برای تولید و بازتولید آن تلاش می کند) در نظریه نئوکلاسیک منعکس می شود. همتای واقعی مغالطه منطقی ترکیب نیز وجود دارد: هر کارگر فردی تلاش میکند تا منافع فردی خود را پیش ببرد، گویی آنچه برای آن کارگر صادق است، تنها چیزی است که اهمیت دارد. نتیجه، همانطور که شورای عمومی انترناسیونال اول اعلام کرد، این است که کارگران در کل ضرر می کنند.
این تراژدی اتمیسم است که برای برخی در لباس به اصطلاح «تراژدی عوام» آشناست. همانطور که شناخته شده است، مورد دوم به عنوان یک داستان هشدار دهنده در نظر گرفته شده است تا توضیح دهد که چرا مالکیت مشترک از لحاظ نظری منجر به فاجعه می شود. به این فکر می کنم که اگر من از دیگری بهره نبرم، هر دهقان به تنهایی یک حیوان اضافی را در مزارع مشترک چرا می کند و نتیجه آن تخریب کیفیت زمین است. راه حل ترجیحی برای طرفداران این داستان، مالکیت خصوصی منبع مورد بحث است، به طوری که نفع شخصی هر یک از مالکان، حفظ و بهبود بهره وری آن است (در مورد مثل، زمین، و همچنین، در میان سایر موارد). منابع، گله گاومیش ها، نهنگ ها، ماهی ها و احتمالاً آب و هوا). با این حال، تمرکز بر عوام به اشتباه شناسایی میکند و در نتیجه فاجعه را پنهان میکند. به جای از مالکیت مشترک، مفهوم تراژدی از اتمیسم نشان می دهد که تخریب انسان و طبیعت ریشه در روابط اجتماعی خاص دارد.
در حالی که مفهوم تراژدی اتمیسم از نظر تئوریک به اصطلاح تراژدی عوام را به چالش می کشد، این مورد اخیر به طور ملموس توسط تاریخ جوامع با توجه به مالکیت مشترک رد شده است. با تمرکز به ویژه بر تجربه منابع طبیعی که همه اعضای یک جامعه به آن دسترسی دارند (شیلات، سیستم های آبیاری، جنگل ها و موارد مشابه)، بسیاری از مطالعات بر هنجارها، کنوانسیون ها و قوانین کاری تاکید کرده اند که چنین جوامعی بر اساس آن ها، به عنوان مثال، جوامع بومی،) با موفقیت عوام را مدیریت کرده اند.3
کلید وجود نهادهای اشتراکی استترتیبات رسمی یا غیررسمی که توسط آن اموال مشترک نظارت و احترام می شود. همانطور که الینور اوستروم و دیگرانی که روی مسئله مالکیت مشترک کار کردهاند توضیح دادهاند، فقدان یک جامعه مصمم و قادر به نظارت بر استفاده از مشاعات، دومی را به "مالکیت با دسترسی آزاد" تبدیل میکند. این بدان معناست که هیچ محدودیتی برای رفتار اتمیستی وجود ندارد که در آن افراد، از داخل یا خارج، طوری رفتار کنند که گویی منافع خصوصی آنها از یکدیگر جدا شده است. نتیجه چرای بیش از حد، ماهیگیری، شکار، پاکسازی زمین، کود شیمیایی، استخراج مواد معدنی، انتشار کربن، مصرف آب است – بیش از حد نسبت به آنچه مارکس آن را «کل طیف شرایط دائمی زندگی مورد نیاز زنجیره نسل های انسانی.»4
مطابق با نظریه نئوکلاسیک، برخی از جوامع با اعمال تحریم ها و جریمه ها برای نقض منافع کل، از تراژدی اتمیسم اجتناب می کنند. اما ویژگی محدودیت در بسیاری از جوامع ناشی از وجود هنجارهای رعایت انصاف و رفتار و اخلاق مناسب است. بر خلاف بازیگران ناشناس که نظریه نئوکلاسیک را پر می کنند، افراد در این جوامع «گذشته مشترکی دارند و انتظار دارند آینده ای مشترک داشته باشند. الینور اوستروم بر این اساس خاطرنشان میکند، مهم است که افراد شهرت خود را به عنوان اعضای قابل اعتماد جامعه حفظ کنند.5 به طور خلاصه، به جای "ارتباط افراد بی تفاوت متقابل"، پیوندهای افراد در چنین مواردی فراتر از مقدمات اتمیستی است. homo economicus.6 در اینجا مفهومی از انصاف وجود دارد که فراتر از نتایج بازار است.
"انصاف" و اقتصاد تجربی
مفهوم انصاف (و بنابراین، بی عدالتی) می تواند لحظه ای واقعی از زندگی اقتصادی باشد. همانطور که ای پی تامپسون در مقاله کلاسیک خود، "اقتصاد اخلاقی جمعیت انگلیسی در قرن هجدهم" فاش کرد، شورش های غذایی در آن دوره منعکس کننده یک اجماع گسترده و پرشور بود که افزایش قیمت ها ناعادلانه و ناعادلانه است.7 به طور مشابه، جیمز اسکات، در کار خود در مورد «اقتصاد اخلاقی دهقانان»، بر مفهوم عدالت اقتصادی در میان دهقانان تمرکز کرد و به شورشها و شورشهایی اشاره کرد که با نقض مفاهیم انصاف به وجود آمدند.8 همانطور که در «مفهوم «انصاف» بحث کردم: امکانات، محدودیتها، امکانها، اعتراضها و اشکال مختلفی از مقاومت در درون «سوسیالیسم واقعی» از سوی کارگران وجود داشت، زمانی که آنها قراردادهای اجتماعی ضمنی و هنجارهای موجود را در نظر میگرفتند. نقض شدند.9
مفهوم اساسی در اینجا یکی از یک است تعادلمفهومی که تامپسون به صراحت در مورد «مجموعه خاصی از روابط اجتماعی، یک تعادل خاص بین اقتدار پدرگرا و جمعیت» صحبت کرد.10 هنگامی که این تعادل به هم میخورد، میتواند مکانیزم بازخوردی وجود داشته باشد که در آن تودهها (دهقانان، جمعیت، کارگران) برای بازگرداندن شرایط قبلی واکنش نشان میدهند. این دقیقاً همان چیزی بود که مارکس در ارزش، قیمت و سود توصیف کرد، جایی که اشاره کرد که 99 درصد مبارزات دستمزد به دنبال تغییراتی بود که باعث کاهش دستمزدها شد. او خاطرنشان کرد: «در یک کلمه، آنها «واکنشهای کار در برابر کنش قبلی سرمایه» بودند و تلاشی برای بازگرداندن «استاندارد زندگی سنتی" که مورد حمله قرار گرفت.11 انگیزه خود به خود کارگران این بود که برای «انصاف» در برابر نقض هنجارهای موجود مبارزه کنند، در واقع، برای مبارزه با یک جنگ چریکی علیه تأثیرات آغاز شده توسط سرمایه. هدف صریح کارگران مبارزه برای «دستمزد روز منصفانه برای یک روز کار منصفانه» بود.
همانطور که مارکس اشاره کرد، این یک "خواست محافظه کارانه" بود، تلاشی برای برگرداندن ساعت به عقب.12 به جای فراخوانی برای پایان دادن به استثمار، تقاضا برای استثمار عادلانه گذشته است. در واقع، معیار انصاف در بسیاری از مواردی که «اقتصاد اخلاقی» نامیده میشود، مستلزم نگاه به گذشته به زمان بهتر است. اما آیا مفهومی از انصاف (و ناعادلانه) وجود ندارد که بتواند به یک جهت انقلابی منجر شود؟
در سالهای اخیر، موضوع انصاف در جریان اصلی اقتصاد در نتیجه سؤالاتی که توسط اقتصاددانان تجربی و رفتاری در مورد فرض نئوکلاسیک مطرح شده است، مطرح شده است. homo economicus. این اقتصاددانان و روانشناسان از طریق مطالعات تجربی گسترده بر روی گروههای منتخب، با پشتیبانی از تجربیات واقعی زندگی، به این نتیجه رسیدهاند که پیشبینیهای آن مدل به طور منظم توسط رفتار افراد واقعی جعل میشوند. برخلاف این فرض که افراد عاقل بنا به تعریف همیشه برای به حداکثر رساندن منفعت شخصی خود عمل می کنند، این نویسندگان استدلال می کنند که مفاهیم انصاف بخشی از کارکردهای ترجیحی افراد است و بر این اساس، آنها متفاوت از homo economicus.
به عنوان مثال، کانمن، کنتچ و تالر استدلال می کنند که "بازی اولتیماتوم"، که در آن یک فرد تقسیم خاصی از مبلغ را به فرد دوم بر اساس "آن را بگیر یا بگذار" ("آن را ترک کن" به این معناست که هیچ کدام بخشی از این مبلغ را دریافت نمی کنند)، نشان می دهد که ترجیحات افراد برای رفتار منصفانه با دیگران و رفتار منصفانه با دیگران باعث می شود آنها برخلاف پیش بینی های نظری عمل کنند. طبق این تئوری، طرف اول (تخصیص دهنده) عقلاً تا حد امکان کمتر از صفر پیشنهاد می دهد و دومی (گیرنده) این پیشنهاد را می پذیرد (اولتیماتوم) به جای اینکه چیزی دریافت نکند.13 با این حال، در این تمرین، یک الگوی واضح ظاهر میشود: دریافتکنندگان اغلب تمایل دارند هر پیشنهادی را که منصفانه نمیدانند رد کنند، حتی اگر این بدان معناست که چیزی دریافت نمیکنند، و تخصیصدهندهها اغلب پیشنهادی بسیار بالاتر از صفر و گاهی اوقات برابر ارائه میکنند. تقسیم، به جای ارائه یک پیشنهاد آشکارا ناعادلانه.
ترجیح آشکار برای انصاف نیز زمانی نشان داده میشود که افراد مورد بررسی از طریق مصاحبه تلفنی و آزمونهای کلاسی سناریویی را در نظر میگیرند که در آن یک کارفرما یا صاحبخانه از تغییر شرایط بازار برای تغییر توافقنامههای موجود استفاده میکند (به عنوان مثال، افزایش اجاره بها یا کاهش دستمزدها). پاسخ دهندگان تمایل دارند چنین اقداماتی را غیرمنصفانه ببینند، مگر در مواردی که خود کارفرما/صاحب خانه با هزینه های اضافی مواجه است. در مقابل، قراردادهای جدید با طرف های جدید که منعکس کننده آن شرایط جدید است، منصفانه تلقی می شوند. چه چیزی باعث می شود افراد نظرسنجی مورد دوم را منصفانه ببینند؟ فرض بیان نشده این است که بازار نتایج عادلانه ای به همراه دارد. همانطور که برای مورد اول، ناعادلانه مفروض ناشی از نقض قرارداد ضمنی در یک "معامله مرجع" است که در شرایط قبلی (و منصفانه) بازار رخ داده است.
البته، اطلاعات محدودی که این موضوعات اتمی ارائه می شود، مطمئناً قضاوت خاص آنها را در مورد انصاف منعکس می کند. به عنوان مثال، اگر به آنها اطلاع داده شود که کارگران (در معامله مرجع) در نتیجه نژادپرستی و تبعیض جنسی مورد استثمار فوقالعاده قرار گرفتهاند، آیا باز هم به این نتیجه میرسند که اگر هزینههای مواد خام کارفرما افزایش یابد، عادلانه است که دستمزدها را کاهش دهد؟ همانطور که کانمن، کنتچ و تالر اذعان میکنند، نباید عدالت را با این مفهوم از انصاف اشتباه گرفت: «معامله مرجع مبنایی برای قضاوتهای عادلانه فراهم میکند، زیرا طبیعی است، نه لزوماً به این دلیل که عادلانه است» و «شرایط مبادلهای که در ابتدا به عنوان ناعادلانه تلقی می شود، ممکن است در طول زمان به وضعیت یک معامله مرجع تبدیل شود.14 همانطور که در مثالهای «اقتصاد اخلاقی» ذکر شده در بالا، مفهوم انصاف در اینجا شامل نگاه به عقب است. به طور خلاصه، ابراستثمار ممکن است به مرور زمان به عنوان «قوانین طبیعی بدیهی» تلقی شود.
اگرچه ممکن است قضاوت های خاص این پاسخ دهندگان نظرسنجی مورد تردید قرار گیرد، اما به نظر می رسد مفهوم انصاف بخشی از کارکرد ترجیحی آنها باشد. برای کانمن، کنتچ و تالر، ادغام انصاف مدل استاندارد را غنی می کند و به توضیح آنچه به نظر می رسد ناهنجاری برای مدل است کمک می کند. homo economicus.15 اما آیا مدل استاندارد نئوکلاسیک را به چالش می کشد؟ انصاف در اینجا به سادگی به عنصر اضافی در تعیین موقعیت بهینه افراد اتمی تبدیل می شود. واقع بینانه تر homo economicus که پیش بینی های بهتری را ممکن می کند، اما همچنان همان مدل است.
با این حال، برخی از مطالعات اقتصاد رفتاری به جهت کاملا متفاوتی اشاره میکنند و به ما هشدار میدهند که تناقضات بین ویژگی منافع شخصی homo economicus و مسائل مربوط به انصاف، اخلاق، یا آنچه سام بولز، اقتصاددان، «ترجیحات اجتماعی» مینامد. بولز در کتاب خود، اقتصاد اخلاقی، ترجیحات اجتماعی را شامل انگیزه هایی مانند نوع دوستی، رفتار متقابل، لذت درونی از کمک به دیگران، بیزاری از بی عدالتی، تعهد اخلاقی، و سایر انگیزه هایی که افراد را وادار می کند به دیگران کمک کنند، بیشتر از آنچه که با حداکثر کردن سازگار است، تعریف می کند. ثروت یا سود مادی خودشان.»16 نه تنها بسیاری از مطالعات نشان میدهند که منافع شخصی و ترجیحات اجتماعی در کنار یکدیگر وجود دارند، بلکه ویژگیهای خاصی از تعامل آنها را نیز آشکار میکنند. بولز این پدیده را در ابتدای کتاب خود نشان می دهد:
«در حیفا، در شش مرکز مهدکودک، جریمهای برای والدینی که در پایان روز در تحویل گرفتن فرزندان خود تأخیر داشتند، اعمال شد. کار نکرد. والدین با دوبرابر کردن کسری از زمان دیر رسیدن به جریمه پاسخ دادند. پس از دوازده هفته، جریمه باطل شد، اما تأخیر بیشتر والدین همچنان ادامه داشت.17
به طور مشابه، بولز خاطرنشان میکند که آتشنشانان بوستون با افزایش قابل ملاحظه روزهای بیماری که ادعا میکردند و در نهایت بیش از دو برابر بیشتر در سال آینده دریافت کردند، به مجازاتهای بیش از حد برای روزهای بیماری خود پاسخ دادند. علاوه بر این، وی خاطرنشان می کند که تلاش برای کوتاه کردن مدت اقامت در بیمارستان در نروژ با اعمال جریمه، نتیجه معکوس داشته است. بر خلاف پیش بینی ها در مورد چگونگی homo economicus در این موارد، تأثیر مشوق های پولی در این موارد غیرمعمول به نظر می رسد.
اما نکته بولز این است که آنها ناهنجاری نیستند. وقتی پاداش یا جریمه های مشخصی را در جایی که تاکنون وجود ندارد معرفی می کنید، چیزی در حال رخ دادن است که نظریه homo economicus گرفتن نیست ما میتوانیم این را در آزمایشهایی با کودکانی که برای انجام کاری که خوشحال بودند بدون پاداش انجام دهند، مشاهده کنیم. برای مثال، در مورد کودکانی که از کمک به بزرگسالان برای بازیابی شی گمشده خوشحال هستند، با ارائه یک جایزه "نرخ کمک 40 درصد کاهش یافت." در مورد دیگری که کودکان از نقاشی کردن لذت می بردند، آنهایی که ایده جایزه را پذیرفتند تصمیم خود را برای انتخاب نقاشی در طول زمان کاهش دادند.18
ما میتوانیم دو نکته را از این نمونهها و از آزمایشهای بسیاری که بولز گزارش میکند، شناسایی کنیم. اولاً، «انگیزهها ترجیحات اجتماعی را از بین میبرند». ما نمی توانیم فرض کنیم، به عنوان ادبیات در homo economicus تقسیم یا جداسازی دو کره را انجام می دهد. در عوض، «مشوقها و ترجیحات اجتماعی جایگزین هستند: تأثیر هر یک بر فعالیت هدفمند با افزایش سطح دیگری کاهش مییابد».19 بنابراین، جریمه تاخیر در مرکز مراقبت از کودکان "به نظر می رسد که احساس تعهد اخلاقی والدین برای جلوگیری از ایجاد مزاحمت برای معلمان را تضعیف کرده است، و آنها را به این فکر می کند که تاخیر فقط کالایی است که می توانند خریداری کنند" و جریمه هایی که برای بوستون اعمال می شود. آتش نشانان با غرور خود در خدمت به مردم مخالف بودند.20
برداشت دوم از بررسی بولز از مطالعات مختلف، اهمیت محصول دوم را نشان می دهد. تاکید ما بر محصول دوم پیشبینی میکند که عمل در پاسخ به انگیزههای مادی، تمایل به ایجاد فردی متفاوت از فردی دارد که مطابق با ترجیحات اجتماعی عمل میکند. و این دقیقاً همان درسی است که بولز بر آن تاکید کرده است. با توجه به اثرات بلندمدت مشوقهای مادی، بولز استدلال میکند که «اقتصاد معلم بزرگی است و درسهای آن نه زودگذر است و نه در محدودههای آن محدود میشود». او پیشنهاد میکند که مشوقهای مادی ممکن است «بر فرآیند یادگیری بلندمدت تأثیر بگذارد که نتایج آن در طول دههها، حتی در تمام طول عمر باقی میماند». در واقع، «این انگیزه، فرآیند یادگیری ترجیحی درازمدت را تغییر میدهد که به راحتی قابل معکوس نیست». خیلی ساده، «اقتصادهایی که با انگیزههای متفاوت ساختار مییابند، احتمالاً افرادی با ترجیحات متفاوت تولید میکنند» یا، همانطور که بولز در عنوان فرعی خود بیان میکند، «اقتصاد افراد تولید میکند».21
چه نوع افرادی با استفاده از مشوق های مادی تولید می شوند؟ دقیقاً همان چیزی است که شما به عنوان نتیجه چیزی که بولز آن را "اثر خورنده بازارها و انگیزه ها بر ترجیحات اجتماعی" می نامد، انتظار دارید.22 انگیزهها نه تنها در کوتاهمدت ترجیحات اجتماعی را از بین میبرند، بلکه «بخشی از یک محیط آموزشی را تشکیل میدهند که در آن ترجیحات بهطور دائمی اصلاح میشوند».23 انگیزه های مادی بیش از جایگزینی صرف ترجیحات اجتماعی، افراد را شکل می دهند. در نتیجه، افراد تولید شده توسط بازارها و مشوق ها جایگزین افرادی هستند که با انگیزه هایی مانند نوع دوستی، مخالفت با بی عدالتی و لذت ذاتی از کمک به دیگران مشخص می شوند. احساس بولز در مورد این موضوع از عنوان فرعی کتاب او مشخص است:چرا مشوق های خوب جایگزینی برای شهروندان خوب نیست؟"
با این وجود، علیرغم ترجیحات اجتماعی آشکار خود، بولز لزوم استفاده از انگیزه های مادی را به امید دستیابی به اهداف مطلوب می بیند. شاید به دلیل درک او از اینکه چگونه بازارها و انگیزههای مادی قبلاً ترجیحات افراد در سرمایهداری را شکل دادهاند، هدف او تأکید بر اهمیت توسعه «سیاستهای عمومی است که به انگیزهها و محدودیتها اجازه میدهد بهجای اهداف متقابل با مردم، بهصورت همافزایی عمل کنند». منش های اخلاقی و سایر موارد.»24 بولز به جای به خطر انداختن «انگیزههای اخلاقی و دیگر مواردی که برای یک جامعه خوب اداره میشود»، امیدوار به توسعه یک طراحی مکانیزمی است که شامل «ترکیبی عاقلانه از مشوقها و مجازاتهای مثبت با درسهای اخلاقی» باشد.25 ترکیب انگیزه ها و ترجیحات اجتماعی به گونه ای که مورد دوم را تقویت کند، برای او بهترین جهان ممکن خواهد بود.
با شناسایی تضاد اساسی بین انگیزه های مادی و ترجیحات اجتماعی، جستجو برای میانگین طلایی ("ترکیب خردمندانه") که می تواند این تضاد را کاهش دهد و می تواند مسیری فزاینده امکان پذیر به سوی جامعه ای ارائه دهد کافی نیست. افراد بهتری تولید کند ما نمی توانیم در آنجا متوقف شویم. اگر مشوقهای مادی و ترجیحات اجتماعی به وضوح در تضاد هستند، به این دلیل است که هستند عناصر دو سیستم آلی مختلف. از نظر تحلیلی، ما باید به زیر سطح برویم تا سیستم هایی را درک کنیم که نه تنها همزیستی دارند، بلکه به یکدیگر نفوذ می کنند و متقابلاً یکدیگر را تغییر شکل می دهند.
سرمایه داری و جامعه
مشوقهای مادی در سیستمی که از رابطهی خودخواهان اتمیست جدا شده شروع میشود، عقل سلیم است، نظامی که مبتنی بر «ارتباط انسان با انسان نیست، بلکه بر جدایی انسان از انسان» است.26 آنچه این «افراد متقابل بیتفاوت» را گرد هم میآورد، «آنها را در ارتباط با یکدیگر قرار میدهد، خودخواهی و منافع خصوصی هر یک است. هر کسی فقط به خودش توجه می کند و هیچ کس نگران دیگران نیست.»27 چنین خودخواهان اتمیستی و ارتباط آنها، یعنی بازار، «موضوعات تاریخی» سرمایه داری هستند. با این حال، مرکزیت سرمایه داری این است که اتمیسم خاصی را تولید و بازتولید می کند، اتمیسم کارگران، به عنوان مقدمه.28
بحث ما در فصل 3 از سرمایه داری به عنوان یک سیستم ارگانیک را در نظر بگیرید. زمانی که سرمایه بر پایهی خود رشد کرد (زمانی که «خود پیشفرض میشود و از خود بیرون میآید تا شرایط حفظ و رشد خود را ایجاد کند»)، مقدمات خود را در «شکل اقتصادی بورژوایی» خود تولید میکند.29 کالاها، پول، بازارها، نیروی کار به عنوان یک کالا، و جدایی کارگران، تولید و بازتولید می شوند، همانطور که خودخواهان به ظاهر مستقل که به اجبار بازار پاسخ می دهند، که «بیرونی افراد و مستقل از آنهاست. " آن اجبار ظاهری بیرونی، که بازتولید سرمایه داری به عنوان یک سیستم ارگانیک را تضمین می کند، دقیقاً به همین دلیل است که مارکس بر اهمیت قانون «مقدس» عرضه و تقاضا در حفظ استبداد سرمایه تأکید می کند و چرا اقتصاد سیاسی سرمایه را پایه ای می داند. در «حکومت کور قوانین عرضه و تقاضا».
از سوی دیگر، اجازه دهید سیستمی را در نظر بگیریم که افرادی را به وجود میآورد که به طور جمعی توسط «انگیزههایی مانند نوع دوستی، رفتار متقابل، لذت درونی از کمک به دیگران، بیزاری از بیعدالتی، تعهد اخلاقی و سایر انگیزههایی که افراد را وادار به کمک به دیگران میکند، هدایت میشوند. ” برخلاف مفهومی از انصاف که بر بازار تکیه دارد و تنها نقض هنجارهای موجود را که در نتیجه تعاملات بازیگران اتمی ایجاد شده است را ناعادلانه رد می کند، تمرکز بر ترجیحات اجتماعی متضمن این دیدگاه است که خودخواهی، نابرابری و عدم حساسیت به نیازها. رفتار دیگران برای افراد جامعه ناعادلانه و ناعادلانه است. ما در اینجا به یک سیستم ارگانیک جایگزین اشاره می کنیم که در آن ترجیحات اجتماعی عقل سلیم است. همانطور که اوستروم اشاره کرد، در سیستمی که صراحتاً مبتنی بر اجتماع افراد است، مردم به اینکه «به عنوان اعضای قابل اعتماد جامعه» دیده می شوند، افتخار می کنند. نقطه شروع این سیستم چه با عنوان جامعه همبستگی، چه اقتصاد همبستگی، چه جامعه جمعی و چه کمونیسم، جامعه است، شناخت نیازهای دیگران در جامعه.30
مارکس پیشنهاد کرد با اجتماع شروع کنید و «به جای تقسیم کار، ... سازماندهی کار رخ خواهد داد». در آنجا، تولیدکنندگان، «با ابزارهای تولید مشترک کار میکنند»، ظرفیتهای خود را «با خودآگاهی کامل بهعنوان یک نیروی کار اجتماعی واحد» ترکیب میکنند.31 مارکس در گروندریسه توضیح داد که در این سیستم، «تولید جمعی، جمعی، به عنوان مبنای تولید پیشفرض است» و فعالیتهایی که تولیدکنندگان مرتبط انجام میدهند «بر اساس نیازهای جمعی و اهداف جمعی تعیین میشوند».32 به طور خلاصه، در اینجا تولیدکنندگان خود را از علایق مشترک خود آگاه کرده و بر این اساس «مشترک عمل میکنند».
در این نظام جمعی، به جای «حکومت کور قوانین عرضه و تقاضا» که ذاتی اتمیسم تولیدکنندگان است، شاهد تحقق «اقتصاد سیاسی طبقه کارگر» هستیم که عبارت است از «تولید اجتماعی تحت کنترل اجتماعی». آینده نگری." تولید برای نیازهای اجتماعی، سازماندهی شده توسط کارگران مرتبط، بر اساس مالکیت اجتماعی ابزار تولید (سه ضلع آنچه هوگو چاوز آن را "مثلث ابتدایی سوسیالیسم" می نامد) بخش هایی از یک سیستم ارگانیک است، "ساختاری که در آن همه عناصر همزمان همزیستی کنند و از یکدیگر حمایت کنند.» این یک سیستم بازتولید است که نتایج آن مقدمات سیستم است، همانطور که "در مورد هر سیستم ارگانیک چنین است."33
یکی از محصولات ضروری این نظام، نوع خاصی از انسان است که با «همبستگی، همکاری، مراقبت، متقابل بودن، متقابل بودن، نوع دوستی، شفقت و عشق» مشخص می شود.34 Homo solidaricus (به نام امیلی کاوانو) ظرفیت های خود را با ارتباط با دیگران از روی همبستگی توسعه می دهد. مارکس جوان اظهار داشت: اگر آگاهانه برای نیاز شما تولید کنم، می دانم که کارم ارزشمند است: "در فعالیت فردی من،" او پیشنهاد کرد: "من مستقیما تایید شده و متوجه شدم ماهیت واقعی من، من انسان طبیعت، من ماهیت اشتراکی" بنابراین دومین محصول فعالیت ما در جامعه جمعی، رشد انسان های ثروتمندی است که خود را با تولید آگاهانه برای دیگران می شناسند.35 مارکس با «مبادله آزاد میان افرادی که بر اساس تصاحب و کنترل وسایل تولید مشترک هستند»، تولید «فردیت آزاد، مبتنی بر رشد جهانی افراد و تابعیت آنها از بهرهوری اجتماعی و جمعی» را متصور شد. به عنوان ثروت اجتماعی آنها.»36
دو سیستم ارگانیک هر کدام مجزا و مجزا هستند. هر کدام نوع خاصی از انسان را تولید می کنند. در واقع، سرمایه داری موجود عناصری از هر دو نظام را در بر می گیرد، و این مسئله چگونگی تعامل آنها را مطرح می کند. بولز میداند که انگیزهها و ترجیحات اجتماعی جایگزینهایی هستند، که تمایل دارند یکدیگر را «ازدحام کنند» و افرادی که توسط هر یک تولید میشوند، جایگزین هستند. با توجه به مخاطبان منتخب خود، او به دنبال متقاعد کردن قانونگذار خردمند است که به دنبال مکانیزمی باشد که سودمندترین ترکیب این دو انگیزه را ایجاد کند. اما این تضاد بین دو سیستم را از بین نمی برد.
می دانیم که سرمایه مدام در تلاش است تا تولیدکنندگان را از هم جدا کند تا آنها را تضعیف کند. همیشه از اینکه کارگران را علیه یکدیگر قرار میدهد و یکدیگر را رقیب، غاصب، تهدید و دشمن میبیند، سود میبرد. هر کاری که از دستش بر می آید برای تقویت اتمیسم و تبدیل همه چیز به روابط بازار انجام می دهد. هدف سرمایه از این نظر کالایی شدن کامل است، چیزی که مارکس به عنوان «زمانی که همه چیز، اخلاقی یا فیزیکی، که تبدیل به ارزشی قابل فروش شده است، به بازار آورده میشود» توصیف میکند، یعنی زمان «انتقام جهانی».37 سرمایه، به طور خلاصه، دائماً به سمت از بین بردن همه آثار سیستم جامعه سوق می دهد. فکر کردن به اینکه یک طراحی مکانیزم عاقلانه برای مقاومت در برابر این انگیزه کافی است، اتوپیایی است.
انگیزه مادی در مقابل ترجیحات اجتماعی، اتمیسم در مقابل اجتماع، جدایی در مقابل همبستگی، homo economicus در مقابل homo solidaricusاقتصاد سیاسی سرمایه در مقابل اقتصاد سیاسی طبقه کارگر - اینها جنبه های مبارزه طبقاتی در درون سرمایه داری موجود است.38 انقلابی خردمند به جای امید به «ترکیب عاقلانه» از هر یک، میداند که مبارزه با تمام ابزارهای ممکن برای شکست سرمایهداری، کالاییزدایی همه چیز، ساختن سیستم اجتماعی که در آن تولیدکنندگان به طور مشترک عمل میکنند، ضروری است. و به طور همزمان در این فرآیند، چگونه آنها خود را به عنوان طبقه کارگر تولید می کنند که نظام جامعه به آن نیاز دارد. •
این مقاله گزیده ای از کتاب اوست بین سرمایه داری و جامعه.
Endnotes
- فردریک انگلس، "مسئله قانون اساسی در آلمان" (1847)، در مارکس و انگلس، مجموعه آثار، جلد 6 (نیویورک، ناشران بین المللی، 1976)، 83-84.
- انگلس، «مسئله قانون اساسی در آلمان»، همان.
- به عنوان مثال، به الینور اوستروم، اداره عوام: تکامل نهادها برای اقدام جمعی (کمبریج: انتشارات دانشگاه کمبریج، 1990) مراجعه کنید. و دانیل دبلیو بروملی، ویرایش، ساخت عوام: نظریه، عمل، سیاست (سان فرانسیسکو: ICS Press، 1992).
- مارکس، سرمایه، جلد 3:، 754n. لبوویتز را ببینید، امر سوسیالیستی، 22-26، 32-34، به ویژه. آلترناتیو سوسیالیستی، به ویژه، "گسترش عوام"، 146-48. and Lebowitz, The Socialist Imperative, 22-6, 32-4.
- اوستروم، حاکم بر عوام، 88.
- لبوویتز، آلترناتیو سوسیالیستی، 66–68; لبوویتز، امر سوسیالیستی، 26-27. رجوع کنید به Marx, Grundrisse, 158, 171-72.
- ای پی تامپسون، «اقتصاد اخلاقی جمعیت انگلیسی در قرن هجدهم»، گذشته و حال 50 (1971).
- جیمز سی اسکات، اقتصاد اخلاقی دهقان: شورش و امرار معاش در آسیای جنوب شرقی (نیوهیون: انتشارات دانشگاه ییل، 1976)، 4-5، 7.
- فصل 9 در لبوویتز، امر سوسیالیستی، فصل. 9.
- تامپسون، «اقتصاد اخلاقی جمعیت انگلیسی در قرن هجدهم»، 129.
- مارکس، ارزش، قیمت و سود، 143-45.
- مارکس، ارزش، قیمت و سود، همان، 148-49.
- دانیل کانمن، دانیل؛ جک ال کنتس، جک ال. و تالر، ریچارد اچ. تالر، «انصاف و فرضیات اقتصاد»، مجله تجارت، جلد. 59/4، شماره 4 (مهر 1986).
- دانیل کانمن، جک ال کنتس، ریچارد اچ. تالر، کانمن، دانیل; کنتچ، جک. L; تالر، ریچارد، «انصاف به عنوان یک محدودیت در جستجوی سود: استحقاق در بازار،» بررسی اقتصادی آمریکا، جلد. 76/4، شماره 4 (سپتامبر 1986)، 730-31.
- کانمن، دانیل؛ کنتچ، جک. L; تالر، ریچارد، «انصاف و مفروضات اقتصاد»، S299.
- ساموئل بولز، اقتصاد اخلاقی: چرا مشوق های خوب جایگزین شهروندان خوب نیستند (نیوهیون: انتشارات دانشگاه ییل، 2016).
- Bowles, The Moral Economy, Ibid., 4. Bowles به 51 مطالعه اشاره می کند که شامل 26,000 موضوع در 36 کشور است.
- Ibid., Bowles, The Moral Economy, 5, 9, 98-9.
- همان، بولز، اقتصاد اخلاقی، 50.
- همان، بولز، اقتصاد اخلاقی، 5، 9-10.
- همان، بولز، اقتصاد اخلاقی، 115-18.
- همان، بولز، اقتصاد اخلاقی، 111.
- Ibid., Bowles, The Moral Economy, 122. توجه داشته باشید که استدلال های او در مورد اثرات مخرب بازارها و انگیزه های مادی بر مردم مختص سرمایه داری نیست، بلکه در مورد سوسیالیسم بازار و به طور کلی برای جوامعی که سعی در ایجاد سوسیالیسم دارند نیز کاربرد دارد. استفاده از مشوق های مادی
- همان، بولز، اقتصاد اخلاقی، 150.
- همان، بولز، اقتصاد اخلاقی، 221.
- به بحث تولیدکنندگان جدا شده در فصل 3، «جامعه همبستگی» در لبوویتز، جایگزین سوسیالیستی مراجعه کنید.
- مارکس، سرمایه، جلد. من: 1; 280.
- فقط در سرمایه داری همه چیز بهایی دارد (از جمله، مارکس به تمسخر، «فضیلت، عشق، اعتقاد، دانش، وجدان و غیره»). کارل مارکس، فقر فلسفه، 113.
- مارکس، گروندریسه، 278، 459-60.
- در مقابل "کمونیسم"، نامگذاری به عنوان "جامعه" روابط بین مردم را برجسته می کند.
- مارکس، گروندریسه، 172; مارکس، سرمایه، جلد. من، 1:171.
- مارکس، گروندریسه، 171-72.
- لبوویتز، آلترناتیو سوسیالیستی، 85–89; مارکس، گروندریسه، 278.
- امیلی کاوانو، اقتصاد همبستگی: ساختن یک اقتصاد برای مردم و سیاره.
- مارکس، «نظراتی درباره جیمز میل»، در مارکس و انگلس، مجموعه آثار، جلد. 3 (نیویورک: انتشارات بین المللی، 1975)، 227-28; کارل مارکس، دست نوشته های اقتصادی و فلسفی 1844، 302، 304.
- لبوویتز، آلترناتیو سوسیالیستی، 78–81; مارکس، گروندریسه، 158-59.
- مارکس، فقر فلسفه؛ مارکس و انگلس، مجموعه آثار، ش. 6، 113. توجه داشته باشید که بولز این بحث را در بولز، اقتصاد اخلاقی، 113 نقل می کند.
- نقد مارکس بر برنامه گوتا را باید در این زمینه درک کرد. به فصل 2، «درک نقد برنامه گوتا» در لبوویتز، امر سوسیالیستی: از گوتا تا کنون مراجعه کنید.
مایکل A. Lebowitz از سال 1965 در دانشگاه سایمون فریزر در بریتیش کلمبیا اقتصاد مارکسی و سیستم های اقتصادی تطبیقی تدریس می کند و در حال حاضر استاد بازنشسته اقتصاد است. او کارگردانی برنامه در تمرین تحول آفرین و توسعه انسانی در مرکز بین المللی میراندا (CIM) بود. آخرین کتاب او است بین سرمایه داری و جامعه (نیویورک: نشریه بررسی ماهانه 2021). انتشارات او را می توان در michaelalebowitz.com.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا