همه نگاه ها به سمت چپ به یونان است. نه به دلیل علاقه عمومی به تضادهای سرمایه داری در بحبوحه این بحران خاص، بلکه به دلیل Syriza. متأسفانه آنچه ما مشاهده می کنیم منحصر به سیریزا نیست. داستان قبلاً گفته شده است و اگر از آن درس نگیریم، ناگزیر داستان دوباره رخ خواهد داد. بهجای بحث در مورد استدلالهای افراد (بسیاری از آنها رفقای خوب) که ممکن است دیدگاههای متفاوتی داشته باشند، فکر میکنم ضروری است تلاش کنیم تا بفهمیم این اتفاق چگونه و چرا رخ داده است.
اجازه دهید با بیان مقدمات خود شروع کنم، که ممکن است برای ترسیم یک خط قرمز بین استدلال من و برخی دیگر کافی باشد:
1. سیریزا چندین سال است که امید طبقه کارگر یونان، اروپا و هر کشوری است که از نئولیبرالیسم و ریاضت رنج می برد. این پیامی را ارسال می کرد که یک اپوزیسیون بهتر امکان پذیر است. و به این ترتیب الهامبخش مبارزات مشابه ضد ریاضت اقتصادی (به ویژه مبارزه پودموس در اسپانیا) بود.
2. پایتخت اروپایی و یونانی مصمم به کشتن آن پیام آور بود. بر این اساس، در عزم خود برای ارسال پیامی کاملا متفاوت بی امان بوده و هست: TINA، هیچ جایگزینی برای نئولیبرالیسم و ریاضت وجود ندارد.
3. دولت سیریزا علیرغم برنامه خود به عنوان یک حزب، پلتفرمی که بر اساس آن برای حکومت انتخاب شد و رای قوی مردمی که از رد خواسته های سرمایه اروپایی حمایت می کرد، کاملا تسلیم شد و وضعیت استعماری را برای یونان پذیرفت.
4. هرگز دیر (یا خیلی زود) برای آزاد کردن نیروی خلاق توده ها نیست.
ساخت سیریزا
سیریزا از آسمان نیفتاد. این در نتیجه فرآیندی شکل گرفت که از طریق آن گروه های سیاسی مختلف تجربه همکاری با یکدیگر را به دست آوردند. ائتلاف چپ رادیکال (سیریزا) با شروع به ویژه با فضای گفتگو در آغاز قرن و با تداوم تحولات و اعتراضات در انجمن اجتماعی و در مبارزه مشترک علیه نئولیبرالیسم و ریاضت اقتصادی، ظهور کرد - ائتلافی که در آن Synaspismos (شکل بندی قدیمی یوروکمونیست)، تشکل های محیطی، تروتسکیست و مائوئیست علاقه مشترکی به همکاری با یکدیگر پیدا کردند. و آن ائتلاف به ویژه به دلیل حمایت از مبارزات در خیابان ها در چارچوب انجمن اجتماعی (با شعارهای «مردم قبل از منفعت» و «دنیای دیگری ممکن است»، جوانان را جذب کرد) و به طور فزاینده ای به عنوان یک انجمن ظاهر شد. در حالی که مردم بستههای نئولیبرالی و ریاضتی را که دولتهای راستگرا و سوسیال دموکرات به دنبال دستورات ترویکا تحمیل کردند، رد کردند. در انتخابات ژوئن 2012سیریزا تقریباً 27 درصد آرا را به دست آورد و به حزب اصلی مخالف ائتلاف حکومتی احزاب راست و سوسیال دموکرات تبدیل شد.
سیریزا همچنین از این جهت که چشم اندازش ایده های سوسیالیسم قرن بیست و یکم را منعکس می کرد، از آسمان پایین نیفتاد. سند تأسیس آن به عنوان یک حزب واحد در جولای 2013 اعلام شد که جهان دیگر ممکن، جهان سوسیالیسم با دموکراسی و آزادی است، جهانی که در آن نیازهای مردم مقدم بر سود است. رد صریح سرمایه داری وجود داشت، اما همچنین اصرار داشت که آلترناتیو سوسیالیستی «به طور جدایی ناپذیر به دموکراسی گره خورده است» - مفهومی از دموکراسی که در آن کارگران می توانند با هدف ارضای نیازهای اجتماعی برنامه ریزی، مدیریت و کنترل کنند، دموکراسی نه صرفاً رسمی بلکه لزوماً شامل دموکراسی مستقیم با مشارکت فعال همه است.
کنگره موسس سیریزا اعلام کرد هدف ما سوسیالیسم برای قرن بیست و یکم است و اعلامیه آن منعکس کننده این درک است که این هدف مستلزم این است که روی دو پا راه بروید – هم برای تسخیر دولت موجود و هم معکوس کردن سیاست های حامی سرمایه و همچنین ساختن و پرورش. عناصر یک دولت جدید سوسیالیستی مبتنی بر خودمختاری از پایین.[1] البته، با توجه به بدبختیای که این یادداشتها بر مردم یونان تحمیل میکردند، نیاز به شکستن یادداشتهای سیاسی و تغییر دولت ضروری بود. بر این اساس، سیریزا در قطعنامه سیاسی خود اعلام کرد که تفاهم نامه ها و قوانین اجرایی را لغو می کند، سیستم بانکی را تحت مالکیت عمومی قرار می دهد، خصوصی سازی های برنامه ریزی شده و غارت ثروت عمومی را لغو می کند، همه کارمندان دولتی را که اخراج شده اند دوباره استخدام می کند. و قراردادهای وام را مجدداً مورد مذاکره قرار می دهد و شرایط سخت آنها را پس از حسابرسی بدهی لغو می کند. سیریزا وعده داد که ما خود را متعهد میدانیم که با هرگونه تهدید و باجگیری احتمالی از سوی وامدهندگان با تمام ابزارهای ممکن که میتوانیم بسیج کنیم، مقابله کنیم و مطمئن هستیم که مردم یونان از ما حمایت خواهند کرد. همانطور که شعار قدیمی آن، «عدم فداکاری برای یورو» نشان میداد، اولویت مطلق سیریزا جلوگیری از فاجعه انسانی و رفع نیازهای اجتماعی و عدم تسلیم در برابر تعهدات دیگران بود.
با این حال، برای ساختن اقتصاد جدید مبتنی بر همبستگی اجتماعی، بیش از گسست از سیاست های دولت نئولیبرال از طریق درجات دولتی لازم بود. گسست عمیقتری برای بازسازی سوسیالیستی لازم بود - گسست با جامعهای که ویژگی آن مردسالاری است، گسست با حرکت به سوی تخریب زیستمحیطی، گسست با تبعیت همه چیز از بازار. و این درسی بود که جنبش اجتماعی و سیاسی از طریق مبارزاتش در خیابان ها، تظاهرات، شبکه های همبستگی اجتماعی و ابتکارات مبتنی بر نافرمانی به او آموخت. برنامه اعلام کرد سیریزا از مشارکت با نیروهایش در تمام این اشکال جنبش های اجتماعی درس گرفته است. این کشور ضرورت یک جنبش خودگردان گسترده را که در آن دموکراسی مستقیم شکوفا می شود، آموخته است، و نیاز به اصلاح کل حکومت محلی و پرورش اشکالی از خودسازماندهی مردمی را که می تواند به طور سیستماتیک بر نهادها فشار بیاورد، تشخیص داده است. برای ایجاد فضایی که در آن حکومت از پایین می تواند شکوفا شود، قطعنامه سیاسی اعلام کرد که یک دولت سیریزا مفهوم و عملکرد برنامه ریزی دموکراتیک و کنترل اجتماعی را در تمام سطوح دولت مرکزی و محلی معرفی خواهد کرد و از طریق آن دموکراسی را در محیط کار ترویج خواهد کرد. شوراهای کارگری متشکل از نمایندگان منتخب و قابل فراخوان توسط کارگران. این مرحله دومی بود که سیریزا قصد پیشروی در آن را داشت – پرورش سلول های یک دولت جدید سوسیالیستی از پایین.
اما سیریزا همچنین از طریق مشارکت مستقیم خود در جنبش های اجتماعی و سیاسی درس دیگری آموخت - اهمیت یک حزب متحد، توده ای، دموکراتیک و چند گرایشی. سیریزا با تکیه بر جریانهای چپ کمونیستی، رادیکال، بازسازیکننده، ضد سرمایهداری، رادیکال فمینیستی، بومشناختی، انقلابی و آزادیخواه، بر اهمیت احترام به تفاوتهای داخلی اجتنابناپذیر و بنابراین لزوم اطمینان از اینکه ارزیابیهای سیاسی متفاوت از طریق دموکراسی داخلی ارائه میشود، تأکید کرد. همانطور که با شرکت در جنبش ها یاد گرفته بود که به نظرات مخالف کاملاً احترام بگذارد، به همین ترتیب سعی کرد این را در داخل اعمال کند. کنگره موسس اعلام کرد سیریزا "به طور سیستماتیک تلاش می کند تا الگویی از جامعه ای باشد که می خواهد بسازد."
مسیر سوسیال دموکراسی
اما در نزدیک شدن به انتخابات جدید اتفاقی افتاد. در سپتامبر 2014، سیریزا برنامه انتخاباتی خود را ارائه کرد برنامه تسالونیکی. همانطور که در مواضع قبلی خود، این برنامه بر نیاز به یک دولت جدید که خواسته های ریاضتی نئولیبرالی ترویکا را به چالش بکشد و به ویژه بدهی ها را کاهش دهد، تاکید کرد. با این حال، برخی تفاوت های آشکار وجود داشت. نه تعهدی مبنی بر لغو تفاهم نامه ها و قوانین اجرایی، نه درخواستی برای مالکیت عمومی بانک ها، نه اعلامی مبنی بر لغو خصوصی سازی های برنامه ریزی شده و غارت ثروت عمومی. در واقع، هیچ نقد صریحی از سرمایه داری وجود نداشت.
به جای هرگونه اقدام ضد سرمایه داری (چه رسد به سوسیالیستی) یک طرح بازسازی ملی بود که بر راه اندازی مجدد اقتصاد یونان از طریق سرمایه گذاری عمومی و کاهش مالیات برای طبقه متوسط متمرکز بود. بهبودی و رشد (همراه با یک مهلت مذاکره در مورد خدمات بدهی) اقتصاد یونان را نجات میدهد و به آن اجازه میدهد «به تدریج» همه بیعدالتیهای یادداشتنامه را معکوس کند، «به تدریج» حقوقها و مستمریها را بازگرداند و دولت رفاه را بازسازی کند. از نظر اقتصادی، برنامه تسالونیکی مبتنی بر تئوری کینزی (نه حتی پساکینزی) بود و تمرکز خود را بر تحریک تقاضای کل با اقدامات پیشنهادی برای مقابله با بحران انسانی (مانند یارانه برای وعدههای غذایی، برق، مراقبتهای پزشکی و حمل و نقل عمومی تکمیل کرد). برای فقرا و بیکاران).
اگرچه نشانه کمی از عزم قبلی برای استفاده از دولت برای نفوذ به پایتخت وجود داشت، برنامه تسالونیکی امکان ارائه اقداماتی را پیشنهاد کرد که می تواند توسعه سلول های یک دولت جدید را تقویت کند. دولت سیریزا متعهد شد که مشارکت دموکراتیک شهروندان (شامل نهادهای دموکراسی مستقیم) را تقویت خواهد کرد و اقدامات دموکراتیکی مانند حق وتوی مردم و ابتکار مردم برای برگزاری همه پرسی را معرفی خواهد کرد. گشایشهای دموکراتیک مهم نوید بخش سرمایه بود، اما باز هم چیزی به چالش نمیکشید (همانطور که تقاضا برای شوراهای کارگری و کنترل کارگران میکرد). همه چیز در برنامه انتخاباتی با حمایت از سرمایه سازگار بود. پیشنهاد موجود در آن برنامه این بود که روی دو پا به سوی سوسیال دموکراسی قدم برداریم.
برخی ممکن است "رئالیسم" تاکتیکی سیریزا را ستایش کنند در حالی که برخی دیگر آن را به دلیل انحراف از برنامه سوسیالیستی خود مورد انتقاد قرار دهند. موضوع محوری نیست. مهمتر چیزی است که پس از تسالونیکی - یک نمونه کلاسیک از وابستگی به مسیر است. در حالی که ممکن است بحث گسترده ای در مورد مراحل در طول مسیر («اشتباهات» و «اشتباهات» شناسایی شده) و افشاگری های هیجان انگیز جدید در مورد رویدادها و تهدیدها وجود داشته باشد، باید پذیرفت که از عقب نشینی های اولیه در مذاکرات پس از انتخابات با ترویکا تا آن سیریزا با تسلیم شدن پی در پی به شکست و تسلیم نهایی خود، مسیر آشنای سوسیال دموکراسی را دنبال کرده است. و، البته، این مسیری است که قبلاً توسط پاسوک دنبال شده بود که نوید سوسیال دموکراسی را نیز می داد و در نهایت به اجرای نئولیبرالیسم و ریاضت اقتصادی که سیریزا اکنون با آن موافق است، ختم شد. به این امر، دولت سیریزا گام بی نظیری را اضافه کرده است که خواستار برگزاری همه پرسی مردمی علیه پیشنهادهای ریاضت اقتصادی و سپس نفی نفی مردم یونان است.
البته سیریزا (مانند PASOK قبل از آن) در رابطه با روابط با طلبکاران اروپایی خود - به ویژه با توجه به تعهدش به باقی ماندن در منطقه یورو - با وضعیت بسیار دشواری روبرو شد. اما همیشه انتخاب هایی وجود دارد. در یک سخنرانی در کوبا در سال 2004، من پیشنهاد کردم که "وقتی سرمایه اعتصاب می کند، دو انتخاب وجود دارد: تسلیم شدن یا حرکت کردن" متأسفانه متذکر شدم «وقتی سرمایه اعتصاب کرده است، پاسخ سوسیال دمکراتیک تسلیم شدن بوده است» و نتیجه تقویت منطق سرمایه است.[2] متعاقباً، در یک تبادل خصوصی با یکی از فعالان سیریزا در ماه مه 2013، به این موضوع بازگشتم و نوشتم: «زمانی که نیروهای سازمان یافته سرمایه مالی اتحادیه اروپا از طبقه کارگر یونان (و نه تنها یونان، بلکه همچنین) قربانی می خواهند. پرتغال، اسپانیا، و غیره) و دارای قدرت تحت مجموعه نهادهای موجود، دو انتخاب وجود دارد: تسلیم شدن یا خروج. و، هر چند ممکن است این گزینهها در ذهن تودهها و رهبری سیریزا مخدوش شود، زیرا با ادامه بحران، رقص هوشمندانه رهبری سیریزا کمتر و کمتر متقاعدکننده خواهد بود.»
پس آیا تمرکز مناسب بر خروج از خانه بود؟ آیا من خواستار خروج فوری از یورو هستم؟ من استدلال کردم که این خیلی عاقلانه نخواهد بود، در مقایسه با جایگزینی برای باز کردن دفاتر به منظور تضمین مالیات «عادلانه»، لغو بدهی، کنترل سرمایه، ملی کردن بانکها، و غیره، یعنی سیاستهایی که به وضوح مشخص میشوند. به عنوان سیاست هایی در جهت منافع طبقه کارگر و سیاست های طبقاتی ارائه می شود. این امر ناگزیر شرایطی را ایجاد می کند که در آن باقی ماندن در منطقه یورو امکان پذیر یا در واقع مجاز نباشد. اما، در این صورت، خروج نتیجه اهتزاز پرچم ملی نیست، بلکه نتیجه سیاست مبارزه طبقاتی خواهد بود. به طور خلاصه، من فکر می کنم که دومی لزوماً منجر به خروج از یورو می شود و فکر می کنم باید پیش بینی و برنامه ریزی شود.
همانطور که همیشه آشکار بود (هم برای دوستان و هم برای دشمنان)، رهبری سیریزا مصمم بود که یونان از منطقه یورو خارج نشود و مهمتر از همه، متعهد بود که هر کاری ممکن برای جلوگیری از آن انجام دهد. بنابراین، تسلیم شد اما نه قبل از خروج یورو از یونان.
راه دیگری ممکن است
هر کشوری که نئولیبرالیسم را به چالش بکشد، ناگزیر با سلاح های مختلف سرمایه بین المللی روبرو خواهد شد. پس سوال اصلی این است که آیا یک دولت "مایل است مردم خود را به نمایندگی از سیاست هایی که نیازهای مردم را برآورده می کند بسیج کند."[3] و این سوالی بود که در سال 2013 در مورد سیریزا مطرح کردم: «آیا مواضع اتخاذ شده توسط رهبری سیریزا (به عنوان مثال عدم تمایل شدید به کنار گذاشتن یورو، عقب نشینی آشکار از لغو بدهی [مذاکره] و غیره) باعث تقویت یا تضعیف آن می شود. حرکات از پایین؟ نگرانی من، همانطور که ممکن است حدس بزنید، این است که مورد دوم درست است.»
متاسفانه درست بود. من در سال 2004 استدلال کردم که یک دولت می تواند در نبرد علیه نئولیبرالیسم پیروز شود، اما تنها در صورتی که «آماده شکستن ایدئولوژیک و سیاسی با سرمایه باشد، تنها در صورتی که آماده باشد جنبش های اجتماعی را در تحقق یک نظریه اقتصادی بر اساس این مفهوم به بازیگر تبدیل کند. از ظرفیت های انسانی.» اگر چنین نباشد، «چنین حکومتی ناگزیر همه کسانی را که به دنبال جایگزینی برای نئولیبرالیسم هستند، ناامید و از کار خواهد انداخت. و بار دیگر، محصول فوری آن به این نتیجه خواهد رسید که هیچ جایگزینی وجود ندارد.»[4] دولت سیریزا آمادگی گسست ایدئولوژیک و سیاسی با سرمایه را نداشت و آمادگی بسیج توده ها را نداشت.
همیشه انتخاب هایی وجود دارد. میتوانیم مسیر «شکستهای بدون شکوه» (بادیو) را که مشخصه سوسیال دموکراسی است در پیش بگیریم یا در مسیر دموکراسی انقلابی حرکت کنیم که ظرفیتهای طبقه کارگر را بسازد. هسته اصلی دومی این است که محوریت مفهوم پراتیک انقلابی - "تصادف تغییر شرایط و فعالیت انسانی یا تغییر خود" را در بر می گیرد. به طور خلاصه، با درک «حلقه کلیدی» توسعه و عمل انسانی که مارکس پیوسته بر آن تأکید میکرد، آغاز میشود. دموکراسی انقلابی تشخیص می دهد که هر فعالیتی که مردم در آن شرکت می کنند آنها را شکل می دهد. بنابراین، دو محصول از هر فعالیت وجود دارد - تغییر شرایط یا چیزها و محصول انسانی.
درک اهمیت «محصول دوم»، محصول فعالیت انسانی، برای دولتی که در ساختن سوسیالیسم جدی است، کاملاً ضروری است، زیرا بر ضرورت ایجاد ظرفیت های طبقه کارگر تأکید می کند. در مقاله ای که در دسامبر 2006 برای چاوز نوشتم، پرسیدم:
اهمیت شناخت صریح این فرآیند تولید افراد چیست؟ اول، به ما کمک می کند تا درک کنیم که چرا تغییرات باید در همه حوزه ها رخ دهد - هر لحظه که مردم در روابط قدیمی عمل می کنند، فرآیند بازتولید ایده ها و نگرش های قدیمی است. کار تحت روابط سلسله مراتبی، عملکرد بدون توانایی تصمیم گیری در محل کار و جامعه، تمرکز بر منافع شخصی به جای همبستگی در درون جامعه – این فعالیت ها افراد را به صورت روزانه تولید می کنند. این بازتولید محافظه کاری زندگی روزمره است.
«شناخت این ضلع دوم همچنین ما را هدایت میکند تا بر معرفی اقدامات مشخصی تمرکز کنیم که به صراحت تأثیر آن اقدامات را بر توسعه انسانی در نظر میگیرد. بنابراین، برای هر مرحله دو سؤال باید پرسید: (1) این چگونه شرایط را تغییر می دهد و (2) چگونه به تولید سوژه های انقلابی و افزایش ظرفیت آنها کمک می کند؟[5]
علیرغم تمام اتفاقاتی که افتاده، دموکراسی انقلابی هنوز راهی برای دولت سیریزا باز است. به عنوان یک دولت، می تواند اقداماتی را ارائه دهد که می تواند به تولید سوژه های انقلابی و آزادسازی انرژی های خلاق توده ها کمک کند. علاوه بر این، می تواند از قدرت خود به عنوان دولت نه تنها برای حمایت از توسعه یک دولت جدید از پایین، بلکه برای اطمینان از اینکه دولت موجود (با اختیارات پلیس، قضایی، نظامی و غیره) تحت فرمان مستقیم سرمایه نیست، استفاده کند. اینها برای سیریزا هنوز هم به عنوان دولت احتمالاتی هستند و اگر داستان آن به عنوان یک شکست بدون شکوه پایان یابد، غم انگیز خواهد بود.
اما، همانطور که داستان پاسوک نشان می دهد، این اولین بار نخواهد بود که چنین پایانی وجود دارد. این همان چیزی است که شکست سیریزا را به "لحظه ای قابل آموزش" تبدیل می کند. ما میتوانیم هم از وعده سیریزا و هم از مسیر بعدی آن بیاموزیم - هم از طریقی که مشارکت مستقیم آن در مبارزات دموکراتیک انقلابی جنبشهای اجتماعی آن را به عنوان یک نیروی سیاسی مهم تولید کرد و هم روشی که در آن امتناع از شکستن ایدئولوژیک و ایدئولوژیک از نظر سیاسی با سرمایه، آن را تنها با کینزیها با طیفهای مختلف که در مورد شرایط تسلیم آن مذاکره میکردند و با تودههای ناامید باقی میماند.
مطمئناً، در اینجا برای دولت های آینده (و شاید حتی دولت سیریزا فعلی) درسی وجود دارد - ضرورت مطلق یادگیری راه رفتن روی دو پا. اما یک درسی نیز برای ما وجود دارد - ما کسانی که از تجمل فعلی دولت نداریم. یک حزب سوسیالیست نیز باید روی دو پا راه برود. البته باید تلاش کند تا دولت موجود را از سرمایه بگیرد تا دولت بتواند به جای سرمایه، نیازهای طبقه کارگر را تامین کند. با این حال، همچنین باید "به هر طریق ممکن نهادهای دموکراتیک جدید، فضاهای جدیدی را که در آن مردم می توانند از طریق شخصیت اصلی خود، قدرت های خود را توسعه دهند" ترویج کند. طبقه کارگر از طریق توسعه شوراهای اشتراکی و شوراهای کارگری (سلول های اساسی دولت جدید سوسیالیستی)، ظرفیت ها و قدرت خود را برای به چالش کشیدن سرمایه و دولت قدیمی توسعه می دهد.[6]
درس سیریزا باید این باشد که هرگز مفهوم پراتیک انقلابی – تغییر همزمان شرایط و فعالیت انسانی یا تغییر خود – را فراموش نکنیم. برای به خاطر سپردن و به کار بردن آن هرگز دیر نیست... و هرگز زود نیست. •
مایکل A. Lebowitz استاد بازنشسته اقتصاد در دانشگاه سیمون فریزر در بریتیش کلمبیا است. آخرین کتاب او است تضادهای "سوسیالیسم واقعی".
نوت های پایانی:
1. بحث دولت قدیم و دولت جدید را در مایکل لبوویتز ببینید، ساخت سوسیالیسم برای قرن بیست و یکم: منطق دولت، چهارمین سخنرانی سالانه یادبود نیکوس پولانزاس، 8 دسامبر 2010 (منتشر شده توسط موسسه پولانزاس در سال 2011). این گفتگو در نسخه توسعه یافته به صورت «دولت و آینده سوسیالیسم" در ثبت سوسیالیست 2013 و به عنوان فصل 10 کتاب جدید من گنجانده شده است، امر سوسیالیستی: از گوتا تا کنون (ماهنامه نقد، 2015).
2. این سخنرانی که در کنفرانس سالانه جهانی سازی در هاوانا در فوریه 2004 ارائه شد، در مایکل A. Lebowitz منتشر شد. اکنون آن را بسازید: سوسیالیسم برای قرن بیست و یکم (چاپ ماهنامه بررسی، 2006)، 39.
3. لبوویتز، اکنون آن را بسازید، 40.
4. لبوویتز، اکنون آن را بسازید، 42.
5. «پیشنهاد راهی به سوی سوسیالیسم: دو مقاله برای هوگو چاوز» در فصل پنجم بازتولید شده است. امر سوسیالیستی.
6. به بحث در مورد حزب سوسیالیست و رابطه آن با جنبش ها و مبارزات اجتماعی در «پایان دادن به سیستم»، فصل 11 نگاه کنید. امر سوسیالیستی.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا