[ارائه در راه اندازی ال کمino al Desarrollo Humano: ¿Capitalismo o Socialismo؟ (مسیر توسعه انسانی: سرمایه داری یا سوسیالیسم؟) در نمایشگاه بین المللی کتاب ونزوئلا، فیلون، در
موضوع این نمایشگاه کتاب "کتاب در ساخت سوسیالیسم بولیواری" مهم و عالی است. و من می خواهم نظرات خود را با تأمل در این موضوع آغاز کنم. کتاب چه نقشی می تواند داشته باشد؟ ساخت سوسیالیسم بولیواری مبارزه طبقات است. و این مبارزه مردم برای ساختن آلترناتیوی برای سرمایه داری است. کتاب در کجا قرار می گیرد؟ به عبارت دیگر چه نقشی می تواند ایده ها بازی؟
برای شکست جامعه موجود، به نیروهای مادی نیاز دارید. شما به نیروهای انسانی نیاز دارید اما، همانطور که کارل مارکس گفت، ایدهها زمانی به نیروی مادی تبدیل میشوند که ذهن تودهها را درک کنند. به عبارت دیگر، یک ایده - اگر به دست مردم برسد - می تواند در تغییر جامعه بسیار قدرتمند باشد. این مفهومی است که ما از آن آموخته ایم
وقتی به این موضوع نمایشگاه کتاب فکر می کردم، یاد شعری از برتولت برشت افتادم، «در ستایش یادگیری». بخشی از آن به شرح زیر است:
بیاموز، مرد در پناهگاه!
بیاموز، مرد در زندان!
بیاموز، همسر در آشپزخانه!
یاد بگیر، مرد 60 ساله!
به دنبال مدرسه بروید، ای بی خانمان!
عقلت را تیز کن ای که می لرزی!
مرد گرسنه، دست به دست کتاب کن: این یک سلاح است.[1]
چیزهای بیشتری در این شعر وجود دارد، و من به آن باز خواهم گشت.
کتاب یک سلاح است
این کتاب کوچک، El Camino al Desarrollo Humano: ¿Capitalismo o Socialismo؟ (مسیر توسعه انسانی: سرمایه داری یا سوسیالیسم؟) - کتابی که می تواند در جیب یا کیف شما جا شود - به عنوان یک سلاح نوشته شده است. این نوشته شده بود که سلاحی در مبارزه برای سوسیالیسم بولیواری باشد. در کشورهای دیگر، به زبان های دیگر منتشر خواهد شد - اما من آن را برای اینجا نوشتم. و امیدوارم که بتواند سلاحی در این مبارزه باشد. البته، این احتمالاً نمی تواند تنها سلاح باشد. سلاح های زیادی مورد نیاز است.
اما بگذارید کمی در مورد این سلاح خاص به شما بگویم. عنوان به سه موضوع اشاره دارد: توسعه انسانی، سرمایه داری و سوسیالیسم. نقطه شروع توسعه انسانی است. این باید نقطه شروع باشد. این باید مقدمه باشد. و همانطور که می دانید، این فرضیه ای است که زیربنای قانون اساسی بولیواری است. در ماده 299 تاکید بر هدف "تضمین توسعه کلی انسانی" وجود دارد. در ماده 20 وجود دارد که در مورد چگونگی «هرکس حق رشد آزادانه شخصیت خود را دارد» صحبت می کند. در ماده 102 با تمرکز بر «توسعه توان خلاقانه هر انسان و استفاده کامل از شخصیت او در یک جامعه دموکراتیک» وجود دارد.
و موارد بیشتری در آن قانون اساسی وجود دارد - زیرا قانون اساسی بسیار روشن است چگونه که توسعه کامل انسانی می تواند رخ دهد. قانون اساسی بارها و بارها بر محوریت و اهمیت تمرین، مشارکت و قهرمانی تأکید می کند. ماده 62 اعلام می دارد که مشارکت مردم «راه لازم برای دستیابی به مشارکت برای تضمین توسعه کامل آنها اعم از فردی و جمعی است». و ماده 70 به «خودمدیریت، مدیریت مشارکتی، تعاون در همه اشکال» به عنوان نمونههایی از «اشکال انجمن با هدایت ارزشهای همکاری و همبستگی متقابل» اشاره میکند.
در واقع، مفهوم توسعه انسانی و مفهوم عمل در ساختن سوسیالیسم محوری هستند. ما ظرفیت های خود را با تمرین، با فعالیت خود توسعه می دهیم. رشد انسان از آسمان نمی افتد. از بالا به عنوان هدیه نمی آید. این فقط نتیجه فعالیت انسان است. این دقیقاً مفهوم کارل مارکس از پراتیک انقلابی است که او آن را تغییر همزمان شرایط و تغییر خود یا فعالیت انسانی تعریف می کند.
اما این بلافاصله این سوال را مطرح می کند - اگر توسعه انسانی هدف است، در چه نوع جامعه ای امکان پذیر است؟ من پیشنهاد می کنم که پیوند کلیدی که باید شناسایی و شناسایی شود، پیوند توسعه و عمل انسانی است. چرا؟ زیرا این پیوند کلیدی به نوع جامعه ای که هست اشاره می کند لازم برای "تضمین توسعه کلی انسانی".
به عنوان مثال، فرآیند تولید را در نظر بگیرید. اگر مردم از استفاده از ذهن خود در محل کار منع شوند، اما در عوض دستورالعملهای بالا را دنبال کنند، آنچه را مارکس به عنوان فلج کردن جسم و ذهن توصیف میکند، تولیدکنندگانی که از هم پاشیده، تحقیر شدهاند، و از «پتانسیلهای فکری فرآیند کار» بیگانه هستند، خواهید داشت. . مارکس بدون «جهت هوشمندانه تولید» توسط کارگران، بدون تولید «تحت کنترل آگاهانه و برنامهریزی شده آنها» فهمید که کارگران نمیتوانند پتانسیل خود را به عنوان انسان توسعه دهند. چرا؟ چون قدرت خودشان تبدیل به قدرت می شود روی آنها پس چه نوع روابط تولیدی می تواند شرایط را برای رشد کامل ظرفیت های انسانی فراهم کند؟ فقط آنهایی که در آنها همکاری آگاهانه بین تولیدکنندگان مرتبط وجود دارد. فقط آنهایی که هدف تولید در آنها هدف خود کارگران است. با این حال، واضح است که این امر به چیزی بیش از مدیریت کارگری در محل کار فردی نیاز دارد. آنها باید اهداف کارگران در جامعه نیز باشند - کارگران در جوامع خود.
دموکراسی اصلی
نشات گرفته از این حلقه کلیدی توسعه انسانی و عمل، شناخت نیاز ما به توانایی توسعه از طریق فعالیتهای دموکراتیک، مشارکتی و قهرمانانه در همه جنبههای زندگیمان است. ما از طریق عمل انقلابی در جوامع، محل کار و در تمام نهادهای اجتماعی خود، خود را به عنوان آنچه مارکس «انسانهای ثروتمند» مینامید - سرشار از ظرفیتها و نیازها - تولید میکنیم. من در اینجا در مورد دموکراسی صحبت می کنم تمرین، دموکراسی as تمرین، دموکراسی به عنوان شخصیت اصلی دموکراسی قهرمانانه در محل کار، دموکراسی قهرمانانه در محله ها، جوامع، کمون ها راهی برای تولید انسان های ثروتمند، توسعه کامل انسان ها است.
چگونه جز از طریق دموکراسی قهرمانانه در تولید، میتوانیم اطمینان حاصل کنیم که فرآیند تولید به جای فلج کردن و فقیر کردن مردم، موجب ثروتمند شدن و گسترش ظرفیتهای آنها میشود؟ چگونه جز از طریق دموکراسی قهرمانانه در جامعه می توانیم اطمینان حاصل کنیم که آنچه تولید می شود همان چیزی است که برای تقویت تحقق پتانسیل ما لازم است؟ اگر قرار است تولید دموکراتیک برای نیازهای جامعه وجود داشته باشد، یک پیش شرط اساسی وجود دارد: نمی توان محصولات کار انسانی را توسط افراد، گروه ها یا دولت انحصار کرد.
این ما را به مسئله سرمایه داری می رساند. در واقع، بیشتر این کتاب کوچک درباره سرمایه داری است. زیرا درک اینکه چگونه سرمایه داری با تضمین توسعه کامل انسانی مغایرت دارد ضروری است. و برای انجام این کار، باید بفهمید سرمایه داری چیست و چه می کند. درک سرمایه داری برای مبارزه برای فراتر رفتن از آن ضروری است. اگر ماهیت سرمایه داری را درک نکنید، اجتناب ناپذیر است که در نهایت سعی کنید آن را اصلاح کنید. این اجتناب ناپذیر است که شما سعی کنید سرمایه داری بد را با سرمایه داری خوب جایگزین کنید.
آنچه من سعی کردم در این کتاب انجام دهم، توضیح ساده برخی از ویژگی ها و گرایش های سرمایه داری است. بدیهی است که من نمی توانم همه اینها را اینجا طی کنم. با این حال، می توانم به برخی از سوالات بررسی شده اشاره کنم:
چرا کار در سرمایه داری آنقدر بدبختی است که تنها چیزی که می توانیم به انجام آن فکر کنیم کاهش روز کاری است؟
رابطه بین کار در سرمایه داری و تمایل ما به مصرف و مصرف، نیاز ما به داشتن چیست؟
چرا ما به کارگران دیگر اغلب به عنوان رقیب و دشمن نگاه می کنیم؟
چه رابطه ای بین بیکاری و تولید سرمایه داری وجود دارد؟ آیا وجود بیکاری الف تصادف در سرمایه داری؟
چرا کار در خانه در سرمایه داری نامرئی است؟
چرا سرمایه داری نژادپرستی و جنسیت گرایی را تشویق می کند؟
چرا در سرمایه داری این همه تبلیغات وجود دارد؟
چرا ورزشکاران ستاره این همه پول دریافت می کنند؟
اصلا تصادف نیست
اینها تنها بخشی از سوالاتی است که در کتاب بررسی شده است. یکی از مهمترین جنبه های این کتاب کوچک، این است که نشان دهد چیزهایی که ممکن است تصادف به نظر برسد، تصادف نیستند. در همه - که آنها در ذات سرمایه داری هستند. مثلاً امپریالیسم در سرمایه داری تصادفی نیست. تخریب محیط زیست در سرمایه داری تصادفی نیست. بحران های اقتصادی در سرمایه داری تصادف نیستند. اینها همه از ماهیت ذاتی سرمایه داری سرچشمه می گیرند. و درک آن ضروری است.
زیرا اگر شما کار را انجام ندهید سرمایه داری و آنچه در درون آن نهفته است را درک کنید، اگر چیزها را فقط در سطح ببینید و ارتباطات درونی آنها را نبینید، آنچه واقعاً بسیار ساده است پیچیده به نظر می رسد - بسیار پیچیده برای تغییر. اگر ماهیت سرمایه داری را درک نکنید، فکر می کنید که امکان داشتن سرمایه داری وجود دارد بدون امپریالیسم؛ شما فکر خواهید کرد که سرمایه داری ممکن است بدون تخریب محیط زیست؛ شما فکر خواهید کرد که سرمایه داری ممکن است بدون بحران و بنابراین، شما فکر خواهید کرد که می توان اصلاحاتی انجام داد که همه چیز را حل می کند.
به عنوان مثال، شما می گویید که بحران اقتصادی که در حال حاضر با آن روبرو هستیم، نتیجه بانکداران حریص و سرمایه داران وال استریت و عدم نظارت دولت است. بنابراین، پاسخ این خواهد بود که ما باید یک معماری مالی جدید داشته باشیم و باید بانک ها را با دقت بیشتری رصد کنیم.
به جای درک ماهیت ذاتی بحران در سرمایه داری (و اینکه چگونه بحران کنونی الگوهای توسعه سرمایه داری از دهه 1970 به بعد را منعکس می کند)، مانند اقتصاددانان قرن نوزدهم خواهید بود که می گفتند بحران های اقتصادی نتیجه لکه های خورشیدی است - به جز در در این صورت لکه های خورشیدی که همه آنها را سرزنش می کنید لکه های خورشیدی گمانه زنی هستند که در وال استریت رخ داده است.
به همین ترتیب، مشکل تخریب محیط زیست را در نظر بگیرید. آیا می توان آن را از انگیزه سرمایه برای گسترش جدا کرد؟ "دور باطل سرمایه داری شامل تولید افرادی است که بیگانه و فلج شده اند و رضایت خود را در مصرف و مصرف می یابند. و این طبیعت این دایره است که رشد کند. به دلیل انگیزه سرمایه برای گسترش رشد می کند. از آنجا که سرمایه باید رشد کند، منابع انسانی و مادی عظیمی را برای ایجاد نیازهای جدید و مصنوعی اختصاص می دهد. مردم را به یک زندگی مصرفگرایی (که هرگز نمیتوان به طور کامل ارضا کرد) اغوا میکند باید این کار را انجام دهید - باید کالاهای بیشتری را بفروشد. باید نیازهای جدید ایجاد کند، نیازهای جدیدی که وابستگی ما به سرمایه را افزایش دهد. به همین دلیل است که مارکس اظهار داشت که «قدرت معاصر سرمایه» بر ایجاد نیازهای جدید برای کارگران استوار است.
به عبارت دیگر ، الف دایره در حال رشد - مارپیچی از رشد تولید بیگانه، نیازهای فزاینده و مصرف رو به رشد. اما تا کی می تواند که ادامه هید؟ همه میدانند که سطوح بالای مصرف بهدستآمده در بخشهای خاصی از جهان را نمیتوان در بخشهایی از جهان که سرمایه به تازگی در اقتصاد سرمایهداری جهانی گنجانده است، کپی کرد. خیلی ساده، زمین نمیتواند این را حفظ کند - همانطور که میتوانیم با شواهد روشن گرمایش جهانی و کمبودهای فزاینده که منعکسکننده افزایش تقاضا برای محصولات خاص در مراکز جدید سرمایهداری است، ببینیم. دیر یا زود، آن دایره به مرزهای خود خواهد رسید. آن نهایی محدودیت های طبیعت، محدودیت های زمین برای حفظ مصرف بیشتر و بیشتر کالاها، مصرف بیشتر و بیشتر منابع زمین تعیین می شود.
اما حتی قبل از رسیدن به مرزهای نهایی دور باطل سرمایه داری، ناگزیر این سوال مطرح می شود که چه کسی حق دارد بر آن منابع محدود فزاینده فرمان دهد? نفت، فلزات، آب - همه آن نیازهای زندگی مدرن به چه کسی می رسد؟ آیا این کشورهای ثروتمند سرمایه داری در حال حاضر خواهند بود، کشورهایی که توانسته اند به این دلیل که دیگران توسعه پیدا نکرده اند؟ به عبارت دیگر آیا آنها قادر خواهند بود مزیت های گسترده ای را که از نظر مصرف اشیا و منابع دارند حفظ کنند؟ آیا کشورهای ثروتمند سرمایه داری می توانند از قدرت خود برای تصاحب منابع واقع در کشورهای دیگر استفاده کنند؟ برای دیدن اینکه شبح بربریت جهان را فراگرفته است، چیز زیادی لازم نیست.
چگونه ممکن است کسی فکر کند که سرمایه داری راهی برای توسعه انسانی است؟ بله حتما، برخی از مردم همیشه توانسته اند بسیاری از پتانسیل های خود را در سرمایه داری توسعه دهند - اما تمام مردم نمی توانند چرا؟ زیرا ماهیت سرمایه داری به توانایی برخی افراد در انحصار ثمرات فعالیت و تمدن انسانی و استثمار و حذف دیگران بستگی دارد. اما، همانطور که مارکس و انگلس تشخیص دادند، این خود یک توسعه انسانی محدود است. هدف ما باید «انجمنی باشد که در آن توسعه آزادانه هر یک شرط توسعه آزاد همه باشد». به طور خلاصه هدف ما نمی تواند جامعه ای باشد که در آن عده ای بتوانند توانایی های خود را توسعه دهند و برخی دیگر توانایی های خود را توسعه دهند نه; ما به هم وابسته هستیم، همه ما اعضای یک خانواده انسانی هستیم.
"مثلث ابتدایی" سوسیالیسم
اما این کافی نیست که بگوییم، بله، موافقم که سرمایه داری اساساً با توسعه کامل انسانی ناسازگار است. اگر فکر میکنید که هیچ جایگزینی برای سرمایهداری وجود ندارد، تلاشهای شما به سمت تلاش میرود بهبود تلاش برای ساختن آن کمتر بد است، تلاش می کند تا آن را کمتر نابرابر و کمتر متضاد با توسعه انسانی کند. به عبارت دیگر، اگر فکر می کنید جایگزینی وجود ندارد، چرا مبارزه کنید در برابر نظام سرمایه داری؛ بلکه شما مبارزه می کنید در داخل نظام سرمایه داری.
به همین دلیل است که یک سلاح مؤثر علیه سرمایه داری باید شامل الف دید - چشم اندازی از یک جایگزینآلترناتیو مبتنی بر توسعه انسانی، آلترناتیو سوسیالیستی. بنابراین، این کتاب علاوه بر نگاه به سرمایه داری، چشم اندازی از سوسیالیسم را برای قرن بیست و یکم در نظر گرفته است. این یک چشم انداز مبتنی بر مفهوم چیست
مالکیت اجتماعی ابزار تولید، زیرا تنها راه تضمین این است که بهره وری اجتماعی و اجتماعی ما به سمت توسعه آزادانه سوق داده می شود. تمام به جای اینکه برای ارضای اهداف خصوصی سرمایه داران، گروه های افراد یا بوروکرات های دولتی استفاده شود. تولید اجتماعی توسط کارگران سازماندهی می شود زیرا این امر روابط جدیدی را بین تولیدکنندگان ایجاد می کند و به آنها امکان می دهد ظرفیت های خود را توسعه دهند. و ارضای نیازها و اهداف جمعی، زیرا به این معناست که فعالیت تولیدی ما مبتنی بر شناخت انسانیت مشترک و نیازهای ما به عنوان اعضای خانواده انسانی است. بنابراین، بر اهمیت فراتر رفتن از منافع شخصی برای اندیشیدن به جامعه و جامعه تاکید می کند. همانطور که در مورد برنامه های ALBA (جایگزین بولیواری برای
این مثلث ابتدایی سوسیالیستی در تضاد شدید با آنچه من «مثلث سرمایه داری» می نامم قرار دارد - (الف) مالکیت خصوصی ابزار تولید، (ب) استثمار کارگران برای (ج) انگیزه برای کسب سود. این دیدگاه جایگزینی برای بربریت ارائه می دهد. این جایگزین تلاش برای ایجاد بربریت با چهره انسانی است.
با این حال، اجازه دهید دلیل دیگری برای ضرورت چشم انداز پیشنهاد کنم. به چیزی فکر کنید که کارل مارکس ویژگی های فرآیند کار، فرآیند تولید نامیده است. این فرآیند با یک هدف شروع می شود، چشم انداز نتیجه ای که هنوز به دست نیامده است. و سپس شامل کار انسان با ابزار و ابزار تولید و انضباط می شود رسیدن آن هدف - به عبارت دیگر، درگیر شدن در فعالیت با هدفی خاص. اکنون، در سرمایه داری، هدفی که فرآیند کار سرمایه داری را مشخص می کند، این است سرمایههدف - سرمایه، هدف سود. انسانها و وسایل تولید صرفاً ابزاری برای رسیدن به آن هدف هستند. انسان ها برای رسیدن به آن هدف هدایت می شوند; آنها در محیط کار برای رسیدن به هدف سرمایه منضبط هستند. بنابراین، هدفی که سرمایه متصور بود، یعنی هدف سود، تا حدی محقق می شود که سرمایه در انضباط کارگران موفق شود.
بیایید به مبارزه برای سوسیالیسم فکر کنیم. من پیشنهاد می کنم که ما به یک چشم انداز نیاز داریم. ما به یک مفهوم نیاز داریم. ما به چشم اندازی از سوسیالیسم نیاز داریم. اگر ما کار را انجام ندهید این دیدگاه را داشته باشید، ما خودمان را برای ادامه مبارزه برای رسیدن به آن هدف نظم نمی دهیم. همه ما می دانیم که رسیدن به آن هدف آسان نخواهد بود. به همین دلیل است که ما به چشم انداز نیاز داریم. ما به چشم اندازی از سوسیالیسم نیاز داریم تا بتوانیم چشمانمان را به جایزه نگاه کنیم. به طور خلاصه، صرفاً توصیف سرمایه داری کافی نیست. ما باید در مورد جامعه ای که می خواهیم ایجاد کنیم صحبت کنیم.
البته دانستن اینکه به کجا می خواهید بروید با بودن در آنجا یکسان نیست. شکاف بزرگی بین یک چشم انداز و فرآیند واقعی ساختن آن چشم انداز وجود دارد. اما یک است شروع. این آغاز روند جمعی ساخت سوسیالیسم است - فرآیندی که باید جمعی باشد. روند سوسیالیستی لزوماً شامل اهداف جمعی و خود انضباطی جمعی ما در مبارزه برای دستیابی به آن اهداف است. (این نمی تواند شامل اهداف یا نظم و انضباط دیگری باشد که از بالا تحمیل شده است.) بخشی از این فرآیند شامل ابزار، ابزار، سلاح های خاصی است. و همانطور که قبلا اشاره کردم، امیدوارم این کتاب کوچک بتواند به عنوان سلاحی در این مبارزه عمل کند.
از آنجایی که من به مفهوم کتاب در ساخت سوسیالیسم بولیواری و ایده کتاب به عنوان یک سلاح بازگشتم، اجازه دهید با بازگشت به شعر برتولت برشت، "در ستایش یادگیری" پایان دهم:
ساده ترین چیزها را یاد بگیرید. برای شما
که زمانش فرا رسیده است
هیچ وقت دیر نیست!
ABC خود را یاد بگیرید، کافی نیست،
اما آنها را یاد بگیرید! اجازه نده شما را دلسرد کند،
شروع! شما باید همه چیز را بدانید!
شما باید رهبری را به دست بگیرید!
بیاموز، مرد در پناهگاه!
بیاموز، مرد در زندان!
بیاموز، همسر در آشپزخانه!
یاد بگیر، مرد شصت ساله!
به دنبال مدرسه بروید، ای بی خانمان!
عقلت را تیز کن ای که می لرزی!
مرد گرسنه، دست به دست کتاب کن: این یک سلاح است.
شما باید رهبری را به دست بگیرید.
[مایکل ا. لبوویتز استاد بازنشسته اقتصاد در
[1] گزیده اشعار برتولت برشت; ترجمه و مقدمه HR Hays. NY: Grove Press;
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا