بیش از هشت سال پس از شروع رکود بزرگ، بازار کار ما بر اساس بسیاری از معیارها تا بهبودی فاصله دارد. نرخ بیکاری فعلی با 5 درصد تفاوت چندانی با سطح قبل از رکود ندارد، اما دلیل اصلی پایین بودن آن این است که میلیونها نفر از جستجوی کار منصرف شدهاند و نیروی کار را ترک کردهاند. این افراد دیگر بیکار محسوب نمی شوند.
و بر خلاف آنچه اغلب ادعا می شود، این داستان بازنشستگی بچه ها نیست. درصد جمعیت سنین برتر (افراد بین 25 تا 54 سال) که مشغول به کار هستند، دو درصد کامل از سطح قبل از رکود کاهش یافته است. این به معنای 2.5 میلیون نفر است که در سنی که باید در اوج کار خود باشند، از جستجوی کار صرف نظر کرده اند. به نظر می رسد شواهد بسیار محکمی از ضعیف بودن بازار کار باشد.
دو راه برای مقابله با شرایطی وجود دارد که در آن تعداد افرادی که می خواهند کار کنند از تعداد مشاغل بیشتر است. اولین مورد افزایش تقاضا در اقتصاد و در نتیجه افزایش تقاضا برای کارگران است. ما اصولاً میتوانیم این کار را با افزایش هزینههای دولت انجام دهیم، اما مردم کسری بودجه را دوست ندارند.
کاهش اندازه کسری تجاری نیز تقاضا را افزایش می دهد، اما این مستلزم آن است که سیاستمداران ما کسری تجاری را در اولویت قرار دهند، که محتمل نیست.
برخی از سیاستمداران ادعا می کنند که آنها یک فرمول جادویی دارند که باعث می شود شرکت ها به ولگردی و قانونی سرمایه گذاری کنند. متأسفانه، به نظر می رسد که این جادو فقط در انتخابات کار می کند، نه یک بار که آنها در قدرت هستند.
اگر نتوانیم تقاضا برای نیروی کار را افزایش دهیم، میتوانیم مسیر دیگری را طی کنیم و میزان کار موجود را به طور مساوی به اشتراک بگذاریم. این را می توان از طریق مکانیسم های مختلفی انجام داد، مانند هفته های کاری کوتاه تر، مرخصی های اجباری، روزهای بیماری با حقوق و مرخصی با حقوق خانوادگی. ایده این است که ما بیشتر کارگران را وادار کنیم که زمان کمتری را برای کار بگذارند و در نتیجه تقاضا برای کارگران بیشتری ایجاد کنیم.
این نباید مفهوم عجیبی به نظر برسد. دقیقاً همین نوع تفکر بود که در سال 40 1938 ساعت کار در هفته را برای ما به ارمغان آورد. کنگره قانون استانداردهای کار منصفانه را تصویب کرد که کارفرمایان را ملزم میکرد که در صورت نیاز به کارگران بیش از 40 ساعت در هفته، زمان و نیمی از آن را بپردازند.
در آن زمان افرادی بودند که قانون را فاجعه و قاتل شغلی اعلام کردند، اما واقعیت ها مخالف بود. اقتصاد با هزینه های مرتبط با جنگ جهانی دوم از رکود بزرگ خارج شد. پس از آن ما سه دهه پررونق در تاریخ کشور را سپری کردیم، زیرا شاهد رشد قوی دستمزد و بهره وری همراه با بیکاری کم بودیم.
قانون استانداردهای کار منصفانه بخشی از یک پیشرفت مداوم به سمت کاهش زمان کار با ثروتمندتر شدن کشور بود. متأسفانه، این نیز تقریباً پایان این پیشرفت بود. از آنجایی که مزایای غیر دستمزدی گران قیمت مانند بیمه مراقبت های بهداشتی و حقوق بازنشستگی عمدتاً به عنوان هزینه ثابت برای هر کارگر ارائه می شد، کارفرمایان تصمیم گرفتند که ترجیح می دهند به ساعات بیشتری برای هر کارگر نیاز داشته باشند تا اینکه کارگران بیشتری را استخدام کنند. در نتیجه، کار 40 ساعته در هفته تا حد زیادی در جای خود منجمد شد.
این امر ایالات متحده را در سطح بینالمللی به یک کشور دورتر تبدیل میکند. کارگران سایر کشورهای ثروتمند به طور متوسط ساعات کمتری نسبت به کارگران در ایالات متحده دارند. برای مثال، طبق داده های سازمان همکاری اقتصادی و توسعه، میانگین ساعات کار در آلمان تقریباً 25 درصد کمتر از میانگین برای ایالات متحده است. این به کاهش نرخ بیکاری آلمان به 4 درصد کمک کرده است. و برخلاف ایالات متحده، سهم جمعیت در آلمان با شغل بسیار بالاتر از سطح قبل از رکود اقتصادی است.
ما البته نمیتوانیم اقتصاد خود را کپی کربن آلمان کنیم، اما میتوانیم قوانینی را تصویب کنیم که به مرخصی خانوادگی و ایام بیماری نیاز به مرخصی با حقوق دارد، همانطور که بسیاری از ایالتها و شهرها قبلاً انجام دادهاند. در آلمان، کارگران شش هفته در سال مرخصی با حقوق تضمین می کنند. می توانیم از دو یا سه شروع کنیم. و، ما می توانیم سیستم بیمه بیکاری خود را بازسازی کنیم تا شرکت ها را تشویق کنیم تا ساعات کاری را با اشتراک کار به جای اخراج کارگران کاهش دهند.
فناوری قرار است برای بهتر کردن زندگی ما باشد. یک راه مهم برای انجام این کار، کاهش ساعات کاری است تا بتوانیم زمان بیشتری برای حضور در کنار خانواده خود داشته باشیم یا از کارهای دیگر لذت ببریم. این ترس بزرگ در سراسر کشور وجود دارد که رباتها شغل ما را بگیرند. اگر اقتصاد را به درستی ساختار دهیم، ربات ها زمان آزاد بیشتری به ما می دهند و این خوب خواهد بود.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا