منبع: کانتر پانچ
"فرهنگ لغو" در هفته گذشته در رسانه های ایالات متحده شایع شده است. نشان دادن کالج ها به عنوان کانون عدم تحمل، دونالد ترامپ تهدید اگر از شرکت در «تلقین چپ رادیکال» دست برندارند، وضعیت معافیت مالیاتی خود را حذف کنند. سوگواری ترامپ به مفاهیم جانبداری و بیعدالتی اشاره میکند که معمولاً برای نشان دادن این موضوع به کار میرود که دانشگاه آمریکا جولانگاه رادیکالهایی است که نگرانی چندانی با آزادی تحقیق یا بیان ندارند. علاوه بر این، اگرچه نام آن را ذکر نکرده است، هارپر اخیرنامه در مورد عدالت و مناظره آزادبه طور گسترده در رسانه ها در چارچوب «فرهنگ لغو» مورد بحث قرار گرفته است. اما علاقه من در اینجا، قبل از هر چیز، به نامه هارپر نیست. در عوض، من می خواهم در یک بحث بزرگتر در مورد آنچه که به عنوان "فرهنگ لغو" شناخته شده است شرکت کنم - یک اصطلاح فراگیر که به تلاش برای شرمساری کسانی که درگیر دیدگاه های بحث برانگیز یا متعصبانه هستند اشاره دارد. گفته میشود که عناصر «فرهنگ لغو» شامل بداخلاقی افرادی است که در سخنرانیهای بحثبرانگیز از طریق حذف فرصتهای ارتباطی با مخاطبان بزرگ در دانشگاه و در رسانهها، شرمساری فردی و گروهی از روشنفکران عمومی و سایر شخصیتهای عمومی که به تعصب میپردازند، میشود. یا اظهارات مشکوک دیگر، و اخراج افرادی که در اعمال عمومی شرم آور مانند نمایش نژادپرستی، امتناع خصمانه از پوشیدن ماسک، و سایر رفتارهای آتش زا شرکت می کنند. این "فرهنگ لغو" توسط بسیاری از جناح راست به عنوان یک حمله به آن محکوم می شود هنجارهای مدنی، و به عنوان یک تهدید برای بحث باز در میان صداهای رقیب و نظرات مخالف
با توجه به گفتمان سیاسی در آمریکا، نامه هارپر اهداف ارزشمند بسیاری را مطرح میکند که مربوط به آرمانهای آزادی بیان، کاوش در دیدگاههای رقیب، مدنیت، بالا بردن بحثهای مستدل و نیاز به درگیری با شواهد تجربی است. اما چالشی که مطرح می شود این است که به نظر می رسد آزادی بیان برای افراد مختلف معانی متفاوتی دارد. از یک طرف، تقریباً همه آمریکاییهایی که من میشناسم موافقند که ما باید اصولاً آزادی بیان را بپذیریم. اما افراد مختلف ایده های متفاوتی درباره معنای دقیق آن در دنیای واقعی دارند. به نظر می رسد منظور جی کی رولینگ از آزادی بیان ممکن است با معنای نوام چامسکی بسیار متفاوت باشد. در مورد دوم، این ایده کاوش در دیدگاه های متنوع و رقیب آشکارا و با حسن نیت است. اهداف ارزشمند برای اطمینان. با این حال، در مورد اول، به نظر می رسد آزادی بیان به احساس آزادی برای حفظ امتیاز یک پلتفرم رسانه جمعی از پیروان و گفتن هر چه می خواهید، حتی ادعاهای تعصب آمیز علیه افراد ترنس، بدون ترس از انتقاد یا عواقب، نزدیک تر است. این دو دیدگاه از آزادی بیان بسیار ناسازگار به نظر می رسند.
از آنجایی که اکثر افراد در مورد ارزش آزادی بیان به صورت انتزاعی توافق دارند، فکر می کنم بهتر است سعی کنیم بحث را بالا ببریم تا مشخص کنیم چه چیزی چیست. مسئولیت با آزادی بیان همراه باشید، با این فرض که هدف ما ترویج گفتمانی باز است که مبتنی بر مشارکت های حسن نیت با شواهد موجود است. یکی از مشکلاتی که ما به عنوان یک ملت با آن روبرو هستیم این است که چگونه در یک دوره پسا حقیقت که با تبلیغات گسترده، دستکاری و اطلاعات نادرست تعریف شده است، «به طور علنی در همه طرفهای بحث شرکت کنیم». نکته اصلی من در اینجا ساده است: فقط به این دلیل که مردم آزادی ارائه انواع استدلال های بحث برانگیز، نفرت انگیز یا مشکوک را دارند، به این معنی نیست که آنها «حق» بهره مندی از یک پلتفرم انبوه برای انتقال آن پیام ها را دارند. تمایز بین انکار حقوق و دپلتفرم کردن در اینجا بسیار مهم است، به ویژه با توجه به اینکه این دو معمولاً درگیری در بحث های ملی درباره آزادی بیان
تمایز بین بحث های حسن نیت و بد نیت یک چالش تعیین کننده در گفتمان سیاسی آمریکاست. هیچ کس هرگز نمی گوید که آنها استدلال بد ایمانی ارائه می دهند. و با این حال، استدلالهای بد ایمان - که کاملاً عاری از شواهد و اغلب با قصد دستکاری ساخته شدهاند، در دوران پس از حقیقت به روش استاندارد تبدیل شدهاند. جستوجوی «حقیقت» از طریق تعاملات آشکار با بازیگران سیاسی که درگیر بحثهای بد ایمان هستند و معمولاً بر جعل و دروغ تکیه میکنند، بسیار دشوار و شاید غیرممکن است. به بیان دیگر، چگونه میتوانید در یک بحث سازنده با افرادی شرکت کنید که از فلسفه پسا حقیقت که تجربهگرایی، دادهها و استدلال مبتنی بر شواهد را با تحقیر مینگرند، پذیرفته میشوند؟
ما به عنوان یک جامعه تا چه اندازه در قبال ادعاهای پوچ مسئولیت داریم و چگونه از درگیر شدن در مناظره با بازیگران بد ایمان که هدف نهایی آنها پنهان کردن حقایق و حقایق اساسی است سود می بریم؟ در چنین شرایطی، درگیر شدن در بحثهای گسترده، گفتمان را غنی نمیکند - با رایج کردن اطلاعات نادرست و نادانی، مردم را احمق میکند. و این دقیقاً نکته است. همانطور که اریک کانوی و نائومی اورسکس در کتاب اصلی خود مستند می کنند، بازرگانان از شکشرکتهای سوخت فسیلی و شرکتهای دخانیات برای دههها به دنبال پنهان کردن حقایق اساسی بودند - از جمله این نتیجهگیری که سیگار باعث سرطان میشود و اینکه تغییرات آب و هوایی انسانی در حال رخ دادن است و تهدیدی برای اکولوژی قابل زندگی است. در هر دو مورد، شرکتهای آمریکایی با ترویج علم ناخواسته که میدانستند تقلبی است، بد نیت عمل کردند تا درک عمومی از این تهدیدات اساسی و وجودی برای بشریت را خفه کنند. و این کسبوکارهای بزرگ به اهداف خود - برای دههها در مورد دخانیات بزرگ، و تا به امروز با شرکتهای سوخت فسیلی - با بهرهگیری از قرار گرفتن در معرض انبوه در گفتمانهای رسانهای و سیاسی و بهرهمندی از این تصور سادهلوحانه که «دو طرف وجود دارد» دست یافتند. به هر «مناظرهای» که شایسته بحث جدی است، مهم نیست که یکی از آن طرفها چقدر ناآگاه یا مضحک باشد. شایان ذکر است که تنها چیزی که جلوی دستکاری توسط دخانیات بزرگ را گرفت، زمانی بود که روزنامهنگاران، روشنفکران و تودههای مردم در نهایت به اندازه کافی بسنده کردند و چرخش صنعت را جدی نگرفتند. تنها پس از آن بود که چنین صداهایی فراتر از رنگ پریده تلقی می شد.
بیهوده کردن گفتمان سیاسی یک تلاش شریف نیست. این تأثیر سمی بر توانایی آمریکایی ها برای تفکر انتقادی و برآورده کردن انتظارات یک شهروند فعال و آگاه در یک دموکراسی دارد. و در عصر تبلیغات ترامپی اورولی و پساحقیقت، دستکاری به ابزاری برای نخبگان شرکتی تبدیل شده است که بدون شرم از آن برای ترویج آگاهی کاذب توده ها و جلوگیری از آگاهی عمومی از حقایق اساسی استفاده می شود که اگر به طور گسترده درک شود، تهدیدی برای شرکت ها است. قدرت و ساختارهای قدرت پدرسالار سفید
هر ادعایی تا حد یک استدلال بالا نمی رود. در زندگی حرفه ای خود به عنوان یک استاد دانشگاه و محقق، می توانم به بسیاری از نوشته های بورسیه و عامه پسند فکر کنم که آنقدر نامرغوب و کم تحقیق هستند که وقت اندکی را که با دانشجویانم و در کلاس دارم برای درگیر شدن با آنها تلف نمی کنم. زمان من و شاگردانم محدود است و نمیخواهم آن را روی آثاری که نمیتوانند به طور جدی با شواهد و دادههای موجود در مورد مسائل مهم سیاسی روز درگیر شوند، دور بیندازم. من از صلاحدید حرفهای خود برای تصمیمگیری درباره شواهد و استدلالهایی که دانشآموزان باید با آنها وارد شوند، استفاده میکنم، در حالی که اظهارات، گفتهها و ادعاهایی را که به سطح استدلالهای متفکرانه نمیرسند فیلتر میکنم. این وظیفه من به عنوان یک متخصص در موضوعاتی است که تدریس می کنم، تفاوت بین بورس تحصیلی جدی و ادعاهای بی اساس. با توجه به محدودیت زمانی و منابعی که معلمان با آن مواجه هستند، چنین تصمیماتی اجتناب ناپذیر است. آنها بخشی عادی از یک مربی حرفه ای هستند.
در زیر، چهار نمونه از ادعاهای ارتجاعی را ترسیم میکنم که اگرچه در خفه کردن آگاهی تودههای انتقادی مفید هستند، اما حتی به سطح بحث هم نمیرسند، و سرگرم کردن آنها به هر شکل گستردهای در یک محیط آموزشی کلاس درس یا هر موردی غیرمسئولانه است. محیط یادگیری، اگر هدف ارتقای گفتمان سیاسی باشد. با برگزاری این "مناظره ها" به ملت کمکی نشده است. برعکس، آمریکایی ها اگر هرگز اتفاق نمی افتادند، وضعیت بهتری داشتند. ادعاهای ارتجاعی که این بحث ها را مشخص می کند برای تقویت قدرت شرکت ها و دیدگاه های سرکوبگرانه، ضد علم و اقتدارگرایانه بیشتر استفاده شده است که تهدیدی جدی برای مبارزه برای اصول اومانیستی و دموکراتیک است. و ما به عنوان یک ملت احمق هستیم که این «مناظرههای بد» را به راه انداختهایم.
بحث در مورد اقدامات ایمنی عمومی در یک بیماری همه گیر
در دانشگاه لیهای که من در آن تدریس میکنم، مدیریت یک قانون اجباری در محوطه دانشگاه در پاییز امسال وضع کرده است - همه دانشجویان، اساتید، کارکنان و سایر افرادی که ساختمانهای دانشگاه را اشغال میکنند ملزم به پوشیدن ماسک در هر زمان که در داخل خانه هستند، هستند. بدون شک، افرادی وجود خواهند داشت که به دروغ معتقدند که ماسک باعث ایجاد «مسمومیت با دی اکسید کربن"، یا اینکه آنها یک "تهدید ظالمانه" هستند "آزادی" و آزادی شخصی من میپرسم: دعوت از مدافعان «بازگشایی» ضد ماسک به دانشگاه چه ارزش آموزشی دارد، که اگر در تلاشهایشان مؤثر باشد، تعداد فزایندهای از دانشآموزان را تشویق میکنند که پروتکلهای ایمنی اولیه را نادیده بگیرند و در این فرآیند بیهیچ ایمنی و جان انسانها را تهدید کند. ? از بحث رو در رو با دانش آموزی در کلاس درس من که اصرار دارد من یک "گوسفند" و "ابزار سیستم" برای پوشیدن ماسک هستم چه چیزی به دست می آید، در حالی که مشاجره به معنای افراط در فردی است که یک تهدید بالقوه است. برای امنیت خودم، خانواده ام و سایر دانش آموزان؟ «بحث ماسک» که در بحبوحه بدترین بیماری همه گیر قرن اخیر در جریان است، نمونه ای کلاسیک از یک گفتمان سیاسی با صفر است - بحثی که به اقلیت کوچکی از افراد قدرت می دهد تا سلامت عمومی را به خطر بیاندازند، به قیمت اکثریت عظیم. افراد، و علیرغم اینکه این افراد نسبت به هر تصوری که نیاز به حسن نیت دارند تحقیر می کنند. شواهد موجود با توجه به اهمیت ماسک برای محافظت در برابر انتشار یک ویروس کشنده. اگر با دانشآموزی مواجه شوم که از پوشیدن ماسک امتناع میکند، محتاطانهترین اقدام این است که درگیر نباشم، بلکه صرفاً از کلاس خارج شوم و به دانشآموزانم اطلاع دهم که کلاسهای آینده تا زمانی که همه افراد شرکت نکنند، برگزار نخواهد شد. اقدامات اولیه ایمنی
این واقعیت که حتی وجود دارد بحث ملی در مورد اینکه آیا ماسکها خطری برای سلامتی هستند یا خیر، گواه بدتر شدن شدید گفتمان سیاسی آمریکا و ماهیت ضد روشنفکری فرهنگ آمریکایی است. دهها میلیون آمریکایی، با تشویق رسانههای راستگرا و کارشناسان مرتجع، رهبران جمهوریخواه را برگزیدهاند که نشان میدهند کامل هستند. تحقیر برای اقدامات ایمنی که می توانست جان ده ها هزار نفر را نجات دهد. جنبش "بازگشایی" که دریافت کرد پوشش نامتناسب در رسانه های ایالات متحده، به طور مصنوعی صدای الف تعداد بسیار کمی آمریکاییهایی که ترجیح میدهند «اقتصاد» را بر جان انسانها مقدم دارند. همه اینها با وجود شواهد قانع کننده که انتخاب بین این دو گزینه همیشه اشتباه بوده است، زیرا تا زمانی که همهگیری برطرف نشود، اقتصاد نمیتواند به هیچ نوع عملکرد عادی بازگردد. در گذشته، ممکن است بپرسیم: تقویت بیش از حد صداهای «بازگشایی» چه ارزشی داشت، زمانی که تأثیر آن این بود که اقدامات احتیاطی اولیه مانند پوشیدن ماسک به «اختلافات» حزبی «مشروع» تبدیل شد؟
بدتر از آن، تعداد زیادی از آمریکایی ها که اساساً ایده علم پزشکی را تحقیر می کنند، بازگشت به زندگی "عادی" را غیرممکن می کنند. نگران کننده، اخیر رای گیری نشان میدهد که تنها نیمی از آمریکاییها میگویند در صورت در دسترس قرار گرفتن واکسن کرونا، آنها را دریافت میکنند، در حالی که اکثر کسانی که میگویند از واکسن امتناع میکنند، معتقدند که این واکسن اثرات مضری برای سلامتی خواهد داشت و باعث ابتلای آنها به کووید-19 میشود. در هیچ یک از این گفتمان های ضد واکسن و ضد ماسک/بازگشایی چیزی برای جشن گرفتن وجود ندارد. و از تجربیات بیشماری من در بحث با ضد واکس و طرفداران ضد ماسک، آنها علاقهای به هیچ یک از شواهد پزشکی موجود ندارند. کسانی که در مورد این شواهد صحبت می کنند، به عنوان ابزار "سیستم" کنار گذاشته می شوند. در این شرایط، نمیتوان با افرادی که ایده علم پزشکی را بیدرنگ رد میکنند، و برای برنده شدن در «مناظرهها» به بحثها، مبهمسازی، انحراف، و نامخوانی تکیه میکنند، وارد یک بحث حسن نیت شد. " در یک نقطه خاص، ما باید از بحثهای ساختگی با افرادی که از پوشیدن ماسک و واکسن امتناع میکنند عبور کنیم و بدانیم که افراد «حق» یا «آزادی» برای آلوده کردن دیگران به ویروسهای کشنده را به خاطر خودشان ندارند. جهل علمی ما به سرعت به سمت روزی میرویم که «راهحل» این «بحث» باید به شکل واکسیناسیون اجباری (در صورت وجود واکسیناسیون)، به منظور دستیابی به تبعیت انبوه و محافظت از جان آمریکاییها باشد.
ترنس هراسی و تبلیغات پدوفیلیا
جی کی رولینگ اخیراً به دلیل درگیر شدن در ادعاهای ترنس هراسی آشکار که افراد ناسازگار با جنسیت را اهریمنی و غیرانسانی می کند، مورد انتقاد قرار گرفت. او ترسیم کرد ترسهای تبلیغاتی مدتها بیاعتبار مبنی بر اینکه حمامهای خانوادهای که از نظر جنسیتی خنثی هستند، افراد ترنس را قادر میسازد تا کودکان خردسال را با سهولت بیشتری مورد آزار و اذیت قرار دهند. به طور گسترده ای پذیرفته شده است که چنین ترس افکنی هیچ مبنایی در واقعیت ندارد. این ادعا به روزهایی برمی گردد که از این ادعا برای غیرانسانی کردن مردان همجنس گرا به عنوان پدوفیل و به تصویر کشیدن آنها به عنوان تهدیدی وجودی برای خانواده ها و کودکان استفاده می شد. دانشگاه ها، به نام "ترویج گفتمان باز" در مورد موضوعات ترنس، می توانند فردی مانند رولینگ را به دانشگاه دعوت کنند تا در مورد مواضع ترانس هراسی ارتجاعی او "بحث" کنند. اما من مطمئن نیستم که این یک بحث "خوب نیت" باشد، وقتی در نظر بگیریم که حملات لفاظی او صرفاً بازخوانی کمپین های بی اساس نفرت پراکنی از دهه های گذشته است. آنها حتی به سطح یک استدلال، در پرتو کامل، نمی رسند فقدان شواهد که مردان همجنسگرا یا افراد ترنس تهدیدی برای کودکان هستند. دانشگاهها میتوانند چنین تعاملهایی را ترویج کنند، اما خطر این است که دانشجویان در عواقب بعدی ناآگاه و سردرگمتر شوند. استفاده از زمان و منابع بسیار بهتر خواهد بود تا رویدادهایی بین محققانی که تحقیقات تجربی واقعی در مورد مسائل هویت ترنس و سیاست انجام میدهند، فراهم شود و ابزاری برای بالا بردن بحث درباره نحوه رفتار با افراد ترنس در جامعه آمریکا فراهم شود. چنین تعاملهایی به افشای اینکه چگونه افراد ترنس بر اساس «شواهد» مشکوک از حقوق برابر محروم شدهاند، بسیار کمک میکند.
هیچ «حق» آزادی بیان متمم اول برای دعوت شدن به دانشگاه ها و فراهم شدن بستری گسترده برای ترویج نفرت پراکنی و تبعیض وجود ندارد. و همچنین ممکن است بپرسیم، چه چیزی باعث میشود که جیکی رولینگ، که دانش خاصی در مورد سیاست و هویت فرامرتبط ندارد، شایسته فراهم شدن بستر رسانهای جمعی برای انتقال نفرت خود باشد، در حالی که همین پلتفرم برای میلیونها فرد ترنس محروم است. آیا با نوع نفرتی که او از آن حمایت می کند، انسانیت زدایی شده است؟ رولینگ باید آزادی بیان هر استدلالی را که می خواهد داشته باشد. اما او «حق» ندارد که آن پیام را به مخاطبان انبوه منتقل کند، یا در حین انجام آن از انتقاد آزاد باشد.
"تصاویر مرگ" و توطئه برای کشتن مادربزرگ
توسط یک پست فیس بوک سارا پیلین بدنام شد، "پانل های مرگتبلیغات توطئه تقریباً به تنهایی چشم انداز اصلاحات مراقبت های بهداشتی را در اولین دوره ریاست جمهوری اوباما از بین برد. در پست پیلین، او هشدار داد که اصلاحات مراقبتهای بهداشتی منجر به امتناع دولت از پرداخت هزینه خدمات بهداشتی ضروری میشود: «و چه کسی زمانی که مراقبتهای بهداشتی را جیرهبندی کند، بیشترین آسیب را متحمل خواهد شد؟ البته بیماران، سالمندان و معلولان. آمریکائی که من می شناسم و دوستش دارم، آمریکا نیست که والدینم یا نوزادم با سندرم داون مجبور باشند در مقابل "هیئت مرگ" اوباما بایستند تا بوروکرات های او بتوانند بر اساس یک قضاوت ذهنی از "سطح بهره وری" خود در جامعه تصمیم بگیرند. "، آیا آنها شایسته مراقبت های بهداشتی هستند."
همانطور که توسط چکرها در آن زمان، هیچگاه «هیئتهای مرگ» در لایحههای اصلاحات مراقبتهای بهداشتی وجود نداشت. یک ماده قانونی وجود داشت که پزشکان و بیمارستان ها را ملزم می کرد که خدمات پایان عمر را به بیماران لاعلاج ارائه می دهند تا با بیماران بیمار مشورت کنند. اما این به دور از "هیئت مرگ" بود. و هرگز چشماندازی وجود نداشت که کودکان معلول ذهنی به دلیل سهمیهبندی قانونی از خدمات ضروری مرتبط با سلامت محروم شوند.
ادعای "هیئت های مرگ" دروغ بود. با این حال، این تبلیغات به طور بی پایان در پوشش رسانه ای شرکت ها از اصلاحات مراقبت های بهداشتی در اواخر سال 2009 و 2010 تکرار شد. تحقیق شخصی من در آن زمان دریافتند که پوشش رسانهای اشباع از جنجالهای ساختگی «پانلهای مرگ» با افزایش سردرگمی عمومی و اطلاعات نادرست برای کسانی که بحث اصلاحات مراقبتهای بهداشتی ملی را دنبال میکنند، همراه بود. تقریباً نیمی از آمریکاییها درگیر نوعی از تبلیغات «هیئتهای مرگ» شدند، یا ادعا میکردند که وجود دارند، یا ابراز تردید در مورد اینکه آیا اوباما واقعاً میخواست مادربزرگ و بچههای دارای نیازهای ویژه را بکشد یا نه. کسانی که به طور منظم اخبار مربوط به اصلاحات مراقبتهای بهداشتی را مصرف میکردند، از نظر آماری احتمال بیشتری داشت که با اصلاحات در یک گفتمان ملی سمی که به شدت بر ترسهای بیاساس تکیه داشت، مخالفت کنند. کسانی که بیشترین توجه را به اخبار مربوط به بحث اصلاحات داشتند، گزارش کردند که در مورد چگونگی پیشرفت اصلاحات در مراقبتهای بهداشتی سردرگمترین افراد بودند.
در فرآیند تثبیت تابلوهای مرگ و تبلیغات جیرهبندی، بحث بزرگتری در مورد اینکه چگونه ایالات متحده قبلاً در جیرهبندی شرکتهای بیمه سلامت شرکت کرده و از درمانهای نجاتبخش برای افرادی که دارای «شرایط از قبل موجود» هستند، صرف نظر کرده است. و وسواس در مورد پانل های مرگ ساختگی مانع از بحث مداوم در مورد گزینه های اصلاحات پیش رونده مراقبت های بهداشتی شد، از جمله "گزینه عمومی" که در آن دولت به همه آمریکایی های فاقد بیمه نامه بیمه می دهد، یا Medicare-for-all، که در آن دولت و مالیات دهندگان بودجه سلامت را تامین می کنند. مراقبت از همه آمریکایی ها به عنوان یک حق اولیه انسانی. آشکار است که این «بحث» چقدر مضر بود، در مقایسه با گفتمانهای جایگزینی که میتوانستند پوشش رسانهای اصلاحات مراقبتهای بهداشتی را تعریف کنند. «مناظره» به جای بحثی آگاهانه در مورد مسیرهای تغییر سیاست، جهل و اطلاعات نادرست توده ای را تولید کرد. و عواقب آن وخیم بود. پس از انجام این بحث، وضعیت کشور از نظر سلامت بدتر بود، زیرا تلاشهای ارتجاعی برای منع اصلاحات معنیدار را تقویت کرد که میتوانست برای دهها میلیون آمریکایی بیشتر از آنچه تحت قانون مراقبت مقرون به صرفه دریافت میکردند، بیمه سلامت فراهم کند.
انکار تغییرات آب و هوا و تهدیدی برای بشریت
هر گونه بحث اساسی در مورد واقعی بودن تغییرات آب و هوایی انسانی بیش از یک دهه پیش به پایان رسید، زمانی که نظرسنجی های اقلیم شناسان تقریباً نشان داد توافق به اتفاق آرا که زمین در حال گرم شدن است و انسان ها مسئول اصلی آن هستند. تنها جدی مناظره اکنون تمام شده است که تأثیرات تغییرات آب و هوایی چقدر بد خواهد بود و میزان تهدید برای پایداری اکولوژیکی و بقای انسان و تمدن. اما نگاه کردن گزارش ملی در مورد تغییرات اقلیمی در چند دهه اخیر، به سختی می توان فهمید که بحث در مورد اینکه آیا تغییرات آب و هوایی رخ می دهد یا خیر، مدت هاست به پایان رسیده است. این به دلیل تعداد زیادی از منکران است که از طریق رسانه های خبری بستر گسترده ای برای انتشار اطلاعات نادرست و تبلیغات فراهم شده است. بدتر از آن، شرکت های سوخت فسیلی که حمایت مالی از انکار آب و هوا را انجام داده اند، این کار را کرده اند به رسمیت شناخته شده از دهه 1970 ادعاهایی که آنها در گفتمان عمومی مطرح میکنند، فریبکارانه هستند و صرفاً با تلاشهایی برای جلوگیری از گذار از اقتصاد مبتنی بر سوختهای فسیلی انگیزه دارند.
با در نظر گرفتن این حقایق لعنتی، ادامه بحث دروغین در مورد تغییرات آب و هوایی نمونه کلاسیکی از «استدلال» است که با سوء نیت مطرح می شود. تا اواخر سال 2019، 80 درصد از آمریکایی ها موافقت کرد که فعالیت های انسانی به تغییرات آب و هوایی کمک کرده است. با این حال، 30 درصد احساس میکنند که انسانها فقط «برخی» مسئولیت دارند، در حالی که 20 درصد دیگر میگویند که انسانها مسئولیت کمی در قبال گرم شدن سریع آب و هوا ندارند. علیرغم افزایش آگاهی عمومی از این تهدید، تعداد بسیار زیادی از آمریکایی ها نسبت به میزان مشارکت انسان ها در این تهدید ناآگاه باقی می مانند، در حالی که بسیاری از آنها هنوز کاملاً بی اطلاع هستند. و از آنجا که ما انتخاب کرده ایم که منکران اقلیم را به جایگاه روشنفکران جدی برسانیم، ما همچنان نادان ترین در مورد این موضوع از همه مردم در جهان اول. برانگیختن «بحثهای» تبلیغاتی درباره واقعی بودن تغییرات آب و هوایی، به ویژه در دنیایی که حفظ این گفتمان تهدیدی وجودی برای زندگی است، چه ارزشی دارد؟ مطمئناً افراد برای پذیرش انکار آب و هوا "آزاد" هستند، حتی اگر چنین اطلاعات نادرستی محصول آگاهی کاذب و تبلیغات با بودجه سوخت فسیلی باشد. اما به طور فزایندهای دشوار است که تصور کنیم بازیگران ثروتمندی که قصد سرکوب آگاهی از فاجعه زیستمحیطی ما را دارند، به شیوهای مثبت به گفتمان سازنده در مورد محیطزیست و آنچه میتوان برای مبارزه با تغییرات آب و هوایی انجام داد، کمک میکنند. دانشگاهها یا روزنامهنگاران چه دلیلی دارند که منکران اقلیم را به سخره بگیرند این بودجه "تحقیقات" آنها اعتراف کرده اند که این ادعاها ساختگی هستند، با حرص و آز شرکت ها تقویت می شوند و برای جلوگیری از درک ما از واقعیت های تغییرات آب و هوایی طراحی شده اند؟ مؤسسات آموزشی، از جمله مدارس و رسانه ها، با انداختن این مخالفان شارلاتان به زباله دان تاریخ، بهتر به خدمت خواهند رسید، همانطور که با «محققان» جعلی که ارتباط بین سیگار کشیدن و سرطان ریه را انکار کردند، انجام دادند.
حقوق و مسئولیت ها؛ آزادی بیان در مقابل دپلتفرمینگ
آزادی بیان شامل «حق» جدی گرفتن نمیشود، بهویژه زمانی که فردی در دروغهای آشکار، تبلیغات، و اطلاعات نادرست، یا زمانی که ادعاهای سوءنیت را عرضه میکند. میتوان گفتمان را تا حدی کمرنگ کرد که «بحثهایی» که ما در آن شرکت میکنیم در وهله اول ارزش نداشته باشد. در این شرایط، مردم از گفتمان های سمی بهره ای نمی برند. احمق تر می شوند به نظر می رسد انکار این موضوع در دوران پس از حقیقت ترامپی به طور فزاینده ای دشوار باشد. تقریباً نیمی از آمریکاییها رئیسجمهوری را تأیید میکنند که دائماً دروغ، دروغ و دستکاری میکند و عدم پاسخگویی به همهگیری ویروس کرونا - بر اساس تحقیر کامل او از علم پزشکی - تهدیدی غیرقابل محاسبه برای امنیت کشور است. حمایت کورکورانه آنها از یک دروغگوی سریالی در کاخ سفید، دلیل مثبتی بر خطرات ناگوار کردن گفتمان ملی به کمترین مخرج مشترک است.
دموکراسی زمانی غیرممکن می شود که گفتمان ملی ما توسط جریان های مداوم دروغ ها و تحریف ها منحرف شود. و توجیه بالا بردن این دروغ ها به سطح گفتمان توده ای تحت عنوان آزادی بیان ایده بدی است. زمان آن فرا رسیده است که ما به عنوان یک ملت از بحث در مورد حقوق ما تحت آزادی بیان، به پرداختن به مسئولیتهای خود در ترویج بحثهای سیاسی منطقی و منطقی، به ویژه در محیطهای آموزشی ک-12 و دانشگاهی و در گفتمانهای سیاسی و رسانهای جمعی بپردازیم. . پلتفرمهای انبوه یک امتیاز هستند، نه یک حق، و باید با آنها مسئولیتهای اجتماعی خاصی برای شرکت در بحثهای انتقادی بر اساس شواهد جدی و بحثهای حسن نیت همراه شود.
به جای استقبال از لفاظی های جناح راست در باره در مورد خطرات «فرهنگ لغو»، ما باید گفتمان را به سطحی بالاتر ببریم که در آن از افراد انتظار می رود بر اساس شواهد و داده ها درگیر استدلال های مستدل شوند. همهگیری کووید-19 زمانی که زمینهای مسطح ضد علم در موقعیتهای برجسته قدرت سیاسی قرار میگیرند، شدت تهدید را آشکار کرده است. ورشکستگی گفتمان پساحقیقت «یک موقعیت برابر است با دیگری» آشکار شده است. با این حال، باید دید که آیا میتوانیم از چنین «بحثهای تبلیغاتی» عبور کنیم یا نه.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا
2 نظرات
امروز با نامه زیر آشنا شدم:
https://harpers.org/a-letter-on-justice-and-open-debate/
من نظر نویسندگان را در مورد دیدگاه چامسکی در مورد آزادی بیان جویا شده بودم، اما شاید نویسنده در پاسخ به نامه بالا که با امضای چامسکی است، می نویسد.
اولین نظر من هم در همین راستا بود. در این زمینه، چامسکی را از دو منبع نقل کرده بودم:
«در عوض، من خودم را به مسائل مربوط به آزادیهای مدنی و پیامدهای این واقعیت محدود کردم که حتی لازم بود سخنان معروف ولتر در نامهای به ام. لی ریش را به خاطر بیاورم: «از آنچه مینویسی متنفرم، اما جانم را خواهم داد. تا بتوانید به نوشتن ادامه دهید.»
من نمی خواهم در مورد افراد بحث کنم. بنابراین، فرض کنید که شخصی واقعاً این عریضه را «رسوایی» میبیند، نه بر اساس نادرست خواندن، بلکه به دلیل آنچه در واقع میگوید. فرض کنیم که این شخص ایده های فوریسون را توهین آمیز و حتی وحشتناک می داند و بورس تحصیلی خود را رسوایی می داند. اجازه دهید فرض کنیم که او در این نتیجهگیریها درست میگوید - این که آیا او درست است یا نه، آشکارا در این زمینه بیربط است. سپس باید نتیجه بگیریم که شخص مورد نظر معتقد است که این دادخواست "رسوایی" بوده است، زیرا فوریسون باید واقعاً از حقوق عادی بیان خود محروم شود، باید از دانشگاه منع شود، باید مورد آزار و اذیت و حتی خشونت قرار گیرد و غیره. نگرش ها غیر معمول نیست. آنها نمونه ای هستند، برای مثال کمونیست های آمریکایی و بدون شک همتایان آنها در جاهای دیگر. در میان افرادی که چیزی از قرن هجدهم آموختهاند (مثلاً ولتر) این یک حقیقت است که دفاع از حق بیان آزاد محدود به ایدههایی نیست که مورد تأیید است و دقیقاً در همین مورد است. ایدههایی که بیش از همه توهینآمیز بودند، این بود که این حقوق باید به شدت دفاع شوند. حمایت از حق بیان عقایدی که عموماً مورد تأیید هستند، کاملاً واضح است که هیچ اهمیتی ندارد. همه اینها در ایالات متحده به خوبی درک شده است، به همین دلیل است که چیزی شبیه به ماجرای Faurison در اینجا وجود نداشته است. در فرانسه، جایی که آشکارا یک سنت آزادیخواه مدنی به خوبی تثبیت نشده است و سالها است که در میان روشنفکران تنشهای عمیق توتالیتر وجود داشته است (همکاریگرایی، نفوذ زیاد لنینیسم و انشعابات آن، شخصیت تقریباً دیوانه راست روشنفکر جدید). و غیره)، ظاهراً مسائل کاملاً متفاوت است."
حتی از نقل قول بالا، بخش کلیدی زیر است:
«در میان افرادی که چیزی از قرن هجدهم آموختهاند (مثلاً ولتر) این حقیقتی است که دفاع از حق بیان آزاد محدود به ایدههایی نیست که مورد تأیید قرار میگیرد، و دقیقاً در موردی از ایدهها بسیار توهینآمیز به نظر میرسد که این حقوق باید به شدت مورد دفاع قرار گیرند. حمایت از حق بیان عقایدی که عموماً مورد تأیید قرار می گیرند، کاملاً واضح است که هیچ اهمیتی ندارد.»
https://chomsky.info/19810228/
https://chomsky.info/19801011/
https://chomsky.info/1989____/
ممکن است اضافه کنم که "لغو"، "deplatforming" (این اولین بار است که با این کلمه مواجه می شوم) و لیست سیاه در نهایت سلاح هستند. نکته ای که در مورد سلاح ها وجود دارد این است که هر کسی که به آنها دسترسی دارد می تواند از آنها استفاده کند. مهمتر از آن، سلاح هایی مانند این به احتمال زیاد توسط بدترین نوع افراد زمانی و در جایی که قدرت استفاده از آنها را دارند، به ویژه بدون مجازات استفاده می شود. چند مثال در خود مقالات ذکر شده است، اما موارد بسیار بدتری وجود دارد که افراد از آنها استفاده می کنند و طبق مقالات، ظاهراً از آنها استفاده می کنند.
در واقع یک مشکل جدی وجود دارد که باید به آن پرداخته شود، اما سوال در مورد راه حل است.