در هفتههای اخیر، من مقالات متعددی را در مورد آنتیفا و به شهرت رسیدن آن نوشتهام. این اولین قطعه درخواستی برای مقاومت غیرخشونت آمیز در برابر فاشیسم بود که خطرات خشونت تهاجمی را پوشش می داد و اینکه چگونه به دولت توجیهی برای سرکوب اعتراض چپ می دهد. این قطعه دوم به شکست آنتیفا در ایجاد یک پایگاه حمایتی توده ای به دلیل اشتغال آن به خشونت فتیش شده بر سر تعهد به ایجاد جنبش و بیان دیدگاه مثبت برای تغییر اجتماعی پرداخت.
یکی از ارگانهای آنلاین آنتیفا، Itsgoingdown.org، پاسخی را از «Riseup.net»، یک سازمان آنارشیستی مستقر در سیاتل، چاپ کرد. این گروه خود را متعهد به "آزادی بشر" و "مبارزه برای آزادی و تعیین سرنوشت همه گروه های تحت ستم" و مخالف "هر گونه تعصب، اقتدارگرایی و پیشتاز" توصیف می کند. Riseup می گوید: «هدف ما کمک به ایجاد یک جامعه آزاد است، جهانی با آزادی از نیاز و آزادی بیان، جهانی بدون ظلم یا سلسله مراتب، که در آن قدرت به طور مساوی تقسیم می شود. ما این کار را با فراهم کردن منابع ارتباطی و رایانه ای برای متحدانی که درگیر مبارزه علیه سرمایه داری و سایر اشکال ستم هستند، انجام می دهیم.
با تشویق دوستان ترقی خواه، من به نکات اصلی در قطعه Riseup، با عنوان " پاسخ می دهم.دستنویسی لیبرال ابدی: پاسخ به لکههای آنتیفا" من در اشاره به این مقاله به عنوان بخشی از دیالکتیک به معنای هگلی یا مارکسی تردید دارم. من معتقدم که این امر مستلزم تبادل آزاد ایدهها است، و زمانی که حامیان آنتیفا از دادن احترام اولیه به منتقدان خود برای تشخیص هویتشان امتناع میکنند، این امکان پذیر نیست. تا زمانی که آنتیفا در پشت حفاظت از ناشناس ماندن پنهان می شود، انجام یک گفتگوی معنادار دشوار است. اگر کسی حرف مهمی برای گفتن دارد، باید در فضای عمومی مطرح شود، نه از طریق گفتمان شبه خصوصی که تنها یک طرف را از پاسخگویی محافظت می کند.
خط "شما فقط یک لیبرال هستید".
یکی از ادعاهای مطرح شده توسط Riseup علیه منتقدان آنتیفا این است که آنها عذرخواهان "وضعیت موجود" هستند و قصد دارند آنتیفا را "لکه دار کنند". Riseup به انتقادات من از آنتیفا به عنوان "نمونه ای اساسی از دست دادن و بیهودگی لیبرال" اشاره می کند. اما حملات ad hominem و تلاشها برای درج انتقادات اساسی از آنتیفا بهعنوان «لکهگیری»، شرکت در گفتگوی جدی درباره گروه را دشوار میکند. بله، من به شدت از خشونت تهاجمی انتقاد می کنم، اما عناصر مثبت برنامه آنتیفا را نیز می شناسم. وقتی می نویسم که «مخالفت با فاشیسم هدفی شجاعانه» آنتیفا است، که آنتیفا «یک موضع اصولی در برابر فاشیسم ارائه می دهد»، و اینکه من «تعهد» آنتیفا برای «حفاظت از جان دیگران» را «احترام می گذارم» باید واضح باشد. به جای خارج کردن استدلال ها از متن، Riseup باید با ادعاهای اساسی منتقدان آنتیفا درگیر شود.
حملات مقدستر از شما به چپگرایان بسیار نامناسب است - بهویژه زمانی که برای بیاعتبار کردن نویسندگان «لیبرال» که برای رسانههای رادیکال مانند ماهنامه ریویو، کانترپانچ، تروتآوت، و مجله Z/Z Net مینویسند، استفاده شود. هر کسی که فکر می کند این رسانه ها "لیبرال" هستند، به رسانه های چپ توجه نکرده است. این رسانه ها و نوشته های من در کانترپانچ بر موضوعات متعددی از جمله اصولی تمرکز دارند مخالفت به ناسیونالیسم ستیزه جو، امپریالیسم و جنگ، حمایت از انقلابی تغییر فرهنگی و اقتصادی به دور از سرمایه داری و به سوی سوسیالیسم، رد از تبلیغات و تحریفات رایج در گفتمان رسانه ای «جریان اصلی» و لفاظی های رسمی، و کلی تحقیر برای نظام سیاسی نئولیبرال دو حزبی در ایالات متحده. این مواضع به سختی به لیبرالیسم میلکوتواست مربوط می شود. و هرکسی که انتقادات رادیکال از سیاست و جامعه آمریکا را با سیاست لیبرال نیویورک تایمز، ام اس ان بی سی و سی ان ان ادغام کند، درگیر تحلیل جدی نیست.
خط "شما فقط یک لیبرال هستید و این بد است" در چپ افراطی یک کلیشه فرسوده است و حاکی از شکست رادیکال های چپ در پرورش حمایت توده ای از تغییر است. این نشان میدهد که کسانی که درگیر چنین محکومیتهایی هستند، با توجه به تلاشهای بزرگتر برای ایجاد جنبش تودهای چقدر دور از انتظار هستند. "چپ" آمریکای معاصر 2017 با توجه به افول نیروی کار سازمان یافته و ناپدید شدن روشنفکران چپ در آموزش عالی، عمیقاً دوپاره و شکاف خورده است و سایه ای از خود سابق خود است. در این محیط، آنچه از «چپ» باقی میماند، شدیداً باید به تودههای آمریکاییها، از جمله لیبرالها، میانهروها، و مستقلهای سیاسی دسترسی پیدا کند و آنها را بیشتر به سمت چپ بکشاند، اگر احتمال تغییر معنادار وجود دارد. . و سرزنش هر کسی که به نظر نمی رسد در سمت چپ افراطی است، به جای تلاش صبورانه برای وارد کردن این افراد به یک جنبش چپ گسترده تر، دستور العملی برای بی ربط بودن است. هیچ تغییر سیاسی اساسی با گروههای کوچکی از چپهای پیشتاز که در محکومیت آنهایی که به اندازه کافی سختکوش نیستند، فریاد میزنند، حاصل نخواهد شد.
سیاست انقلابی ساختگی
Riseup نگران است که منتقدان آنتیفا «یکپارچه از آنتیفا ساخته اند و اقدامات خود را به بلوک سیاه و مبارزه خیابانی نازی ها ساده کرده اند. ما عاملیت سیاسی خود را به روش های بسیار بیشتری اعمال می کنیم! در این لحظه، ضد فاشیست ها در حال امدادرسانی به طوفان در تگزاس هستند. ما همچنین در مرز هستیم و به پناهندگان کمک می کنیم تا از سفر طولانی خود به شمال جان سالم به در ببرند. ایجاد زیرساخت های اجتماعی در خارج از ایالت، حمایت از زندانیان، باغ های پرماکالچر و این لیست ادامه دارد. آنتیفا جنبه ای از یک مبارزه بزرگتر است که ما به روش های بی شماری درگیر آن هستیم.
من از اشاره به فعالیت های آنتیفا خارج از خشونت تهاجمی قدردانی می کنم. این نشان میدهد که بسیاری، احتمالاً اکثر کسانی که از این گروه حمایت میکنند، با نیات عالی هدایت میشوند، و بسیاری در حال انجام اقدامات مثبت برای تبدیل این کشور به مکانی بهتر هستند. اگر اینها اقداماتی بودند که در درجه اول آنتیفا را تعریف می کردند، دلیل کمی برای انتقاد از این گروه نداشتم. اما بسیاری در حال حاضر سخن می گویند، نه به دلیل اقدامات جامعه سازی این گروه، بلکه به دلیل نگرانی آنتیفا که دست مرتجعین راستگرا، شبه نظامیان و مجریان قانون را که برای سرکوب اعتراض خشونت آمیز در سمت چپ قرار دارند، بازی می کند.
این یک دوگانگی کاذب است که حامیان آنتیفا را به عنوان انقلابی و منتقدان آنها را به عنوان لیبرال های ضعیفی که برای فشار برای تغییر رادیکال ضعیف تر از آن هستند، معرفی کنیم. آنتیفا هیچ انحصاری بر رادیکالیسم ندارد. بسیاری از چپها با خواندن آثار متفکران تاریخی رادیکال مانند میخائیل باکونین، کارل مارکس، آنتونیو گرامشی، یوجین دبز و رادیکالهای معاصر مانند نوام چامسکی و هوارد زین به بلوغ رسیدند. اما من بینش کمی از این متفکران را می بینم که آنتیفا آن را پذیرفته است، که مخالفت با فاشیسم را بر تلاش برای پرورش حمایت توده ای از تغییرات رادیکال اولویت می دهد. برای گروهی که مدعی حمایت از انقلاب است، به نظر می رسد در میان بسیاری از حامیانی که من با آنها صحبت کرده و دنبال کرده ام، درک کمی در مورد چگونگی دستیابی به این امر وجود دارد. برای بحث جدی در مورد شرایط لازم برای دگرگونی انقلابی نیازی نیست جز میخائیل باکونین آنارشیست روسی. باکونین بهعنوان مدافع انقلابی اتحادیهگرایی مشارکتی و سوسیالیسم آزادیخواه، در نوشتههای خود به صراحت میگوید که انقلاب تنها تحت پیششرطهای خاصی محقق میشود. اینها عبارتند از: 1. تلاش جدی از سوی چپ ها برای پرورش حمایت توده ای از سوسیالیسم. این امر مستلزم یک کمپین تودهای و توسعه آگاهی انتقادی تودهای در تقاضای تغییر اجتماعی بود. و 2. استیصال اقتصادی فزاینده از سوی توده ها، که شرایط لازم را برای فشار فوری برای یک دگرگونی در سراسر سیستم از طریق نابودی نظام های سرمایه داری که حمایت مردم توده ای را از دست داده بودند، ایجاد می کند.
باکونین روشن بود که یک آگاهی انتقادی توده ای باید مقدم بر تغییرات انقلابی باشد. ممکن است افراد در مواقع بحران از سرمایه داری شرکتی دلسرد شوند، اما این بدان معنا نیست که اگر توده ها به جای سرمایه داری به آنچه می خواهند فکر نکرده باشند، این به تغییرات مثبت منجر می شود. به طور خاص، باکونین نوشت:
«برای دست زدن به قلب و جلب اعتماد، موافقت، پیوستن و همکاری لژیون های بی سواد پرولتاریا – و اکثریت قریب به اتفاق پرولتاریا متأسفانه هنوز به این دسته تعلق دارند – لازم است شروع کنیم. با این کارگران نه از رنج های عمومی پرولتاریای بین المللی به عنوان یک کل، بلکه از بدبختی های خاص روزانه و کاملا خصوصی آنها صحبت کنید. لازم است با آنها در مورد تجارت خود و شرایط کار آنها در محل خاصی که در آن زندگی می کنند صحبت شود. از شرایط سخت و ساعات طولانی کار روزانه، از دستمزد ناچیز، پستی کارفرما، هزینه های بالای زندگی، و اینکه چقدر امکان حمایت و تربیت صحیح خانواده برایشان وجود ندارد.»
واقعیت موضوع این است که آنتیفا در ارتباط عمومی موثر شرکت نکرده است. اولویت اصلی در جاهای دیگر است، به ویژه در رویارویی های خشونت آمیز با محافظه کاران، فاشیست ها و سایر منتقدان. خشونت آنتیفا به جای ایجاد حمایت توده ای، حامیان آن را از مردم دور کرده است. همانطور که در قطعه قبلی اشاره کردم، "جنبش" تنها توسط بخش کوچکی از توده مردم -فقط 5 درصد - حمایت می شود و حتی در درون این گروه، اکثریت قریب به اتفاق "حامیان" حاضر نیستند به خیابان ها بروند تا فعالانه عمل کنند. کار در راستای ماموریت آنتیفا برای نابودی فاشیسم از طریق خشونت.
باکونین همچنین در مورد شرایط اقتصادی که تحت آن یک انقلاب دموکراتیک رادیکال ساخته خواهد شد، نوشت. وی در مورد مشکل ناامنی شخصی نوشت:
«وقتی بتوان مردی را به ناامیدی سوق داد، احتمال شورش بیشتر میشود. ناامیدی یک احساس تلخ و پرشور است که میتواند مردان را از کنارهگیری نیمه آگاهانهشان بیدار کند، اگر از قبل تصوری از وضعیت مطلوبتری داشته باشند، حتی بدون امید زیاد به دستیابی به آن. اما غیرممکن است که برای مدت طولانی در حالت ناامیدی مطلق باقی بمانیم: باید تسلیم شد، بمیرد یا کاری در مورد آن انجام دهد - برای یک پرونده بجنگد، اما چه دلیلی؟ بدیهی است که برای رهایی خود، مبارزه برای زندگی بهتر... اما فقر و ناامیدی هنوز برای ایجاد انقلاب اجتماعی کافی نیست. آنها ممکن است بتوانند شورش های محلی متناوب را برانگیزند، اما نه قیام های توده ای بزرگ و گسترده. برای انجام این کار، ضروری است که مردم از یک آرمان جهانی الهام بگیرند... وقتی این ایده و این ایمان مردمی به نوعی بدبختی که منجر به استیصال می شود، پیوند خورد، آنگاه انقلاب اجتماعی نزدیک و اجتناب ناپذیر است و هیچ نیرویی بر روی زمین وجود نخواهد داشت. قادر به مقاومت در برابر آن است.»
بینش باکونین به بحث در مورد سیاست «انقلابی» معاصر آنتیفا مرتبط است، که در این مرحله چیزی جز این نیست. بدیهی است که شرایط مادی استیصال در مورد ایالات متحده که با وجود نابرابری بی سابقه، ظهور یک دولت پلیسی سرکوبگر و افول دموکراسی، به هیچ وجه به نوعی استیصال متناسب با پیش شرط باکونین نیست، آشکار نشده است. تغییر انقلابی آنتیفا را میتوان تحت چارچوب باکونین بهعنوان نمونهای از «شورش محلی متناوب» طبقهبندی کرد، نه بهعنوان نیرویی که یک «قیام گسترده تودهای» را رهبری میکند. و بدون هیچ تلاش جدی یا مستمری برای دستیابی به بخش ناامن نیروی کار که دههها تحت نولیبرالیسم آسیب دیده است، دلیلی وجود ندارد که فکر کنیم آنتیفا بخشی از «راهحل» در مبارزه برای تغییر انقلابی خواهد بود. هنگامی که آنتیفا شروع به سازماندهی کارکنان وال مارت و مک دونالد به نفع اتحاد مجدد، دموکراسی اقتصادی مشارکتی و مالکیت کارگران بر صنعت می کند، می توان بحثی در مورد ارزش انقلابی این گروه برای چپ شروع کرد.
در مورد مقاومت ناشناس
به نظر می رسد که Riseup.net معتقد است که ناشناس بودن در کنشگری باید بر فعالیت عمومی ایده آل شود (رهبری گروه کاملاً ناشناس است). این ترجیح برای ناشناس ماندن در بیانیه آنها منعکس شده است: "از کسانی که وضعیت شهروندی آسیب پذیر دارند، از آزادی مشروط و افرادی که مشروط هستند، یا آشپزی که به رئیس خود دروغ گفته تا بتواند در یک اعتراض شرکت کند، به سادگی چیزهای زیادی برای از دست دادن دارند برخی اگر در اعتراضی شناسایی شوند همه چیز را از دست خواهند داد. مهاجران، زندانیان، کارگران و حاشیه نشینان افرادی هستند که ما می خواهیم و برای یک جنبش توده ای به آنها نیاز داریم، بنابراین نمی توانیم به برخی افراد بگوییم که باید کاملاً شفاف باشند. اینها کسانی هستند که ما برای آنها می جنگیم.»
به عنوان یک دانشمند علوم اجتماعی عجیب است که درباره اهمیت ناشناس بودن به عنوان وسیله ای محافظتی برای کمک به افراد محروم سخنرانی کنیم. دانشمندان علوم اجتماعی مدتهاست که این موضع را پذیرفتهاند که جمعیتهای آسیبپذیر مستحق حمایت از طریق ناشناس بودن هستند. تعهد به محافظت از کسانی که مطالعه می کنیم در تحقیقات ما ساختار یافته است و از طریق "هیئت های بازبینی نهادی" محافظت می شود که گاوصندوق های بی شماری برای محافظت از هویت و منافع افرادی که با آنها در تحقیقات خود درگیر هستیم، ایجاد می کند. به رسمیت شناختن این موضوع که گروههای محروم باید محافظت شوند، نکتهای جدای از این است که بگوییم کل گروهی از مردم باید چک سفید دریافت کنند تا بدون تبعیض علیه کسانی - از جمله لیبرالها، خبرنگاران و معترضان - که با روشهای آنها مخالف هستند، دست به خشونت بزنند، همانطور که در برکلی اتفاق افتاد. .
علاوه بر این، نظرسنجی که تاکنون انجام شده است نشان می دهد که حامیان آنتیفا از نظر اقتصادی بدتر از بقیه مردم نیستند. این گروه و اعضای آن در مقایسه با سایر افراد از وضعیت خاصی بهره نمی برند، که آنها را به تنهایی واجد شرایط ناشناس ماندن می کند. غیراخلاقی است که در پشت آسیب های اجتماعی به عنوان توجیهی برای ارتکاب خشونت پنهان شویم، به ویژه در مواردی که آن خشونت حتی علیه هدف پیشنهادی فاشیست ها انجام نمی شود. و این توجیه احتمالات خطرناکی را برای حرکت رو به جلو باز می کند. آیا ناشناس بودن باید از هر گروه دیگری که دست به خشونت سیاسی می زنند، تا زمانی که ادعا می کنند در جهت منافع عمومی عمل می کنند، محافظت کند؟ این موقعیت جعبه پاندورا را نمی توان جدی گرفت. این قانون برای هر گروه افراطی که علاقه مند به استفاده از خشونت سیاسی در تعقیب تغییرات اجتماعی است، اختیار و مصونیت از مجازات را فراهم می کند.
پاسخگویی عمومی برای هر جنبشی که به نفع دموکراسی صحبت می کند ضروری است. طرفداران نافرمانی مدنی مانند گاندی و MLK دریافتند که ایجاد جنبش تودهای مستلزم تمایل به تحمل مجازاتهایی است که همراه با مقاومت رادیکال به همراه داشت، حتی در مواردی که مجازاتشدگان گروههای محروم بودند. مبارزه علنی این گروه ها همان چیزی است که به فعالان حقوق مدنی و ملی گرایان که برای استقلال از حاکمیت استعماری بریتانیا می جنگند کمک کرد تا همدردی توده ای و حمایت از تغییر ایجاد کنند.
هیچ کس که مدعی مبارزه برای عدالت اجتماعی است نمی تواند بالاتر از پذیرش هزینه ها و پیامدهای اعمال خود باشد. روشنفکران عمومی مسئولیت دارند که بایستند و برای نظراتشان حساب شوند. و این به معنای پذیرش خوبی ها و تحمل بدی هایی است که همراه با یک شخصیت عمومی است. و هزینه هایی برای برهنه شدن وجود دارد. برای مثال، دانشمندان رادیکال با خطر بسیار واقعی قرار گرفتن در لیست سیاه مشاغل در رشتههای علوم اجتماعی، که تحت سلطه تفکر تأسیسی هستند، مواجه هستند. اما امید چندانی برای ایجاد یک جنبش چپ تودهای بدون چهرههای قابل مشاهده که مایل به ایستادگی عمومی در دفاع از ارزشهای خود هستند وجود ندارد.
مسئله خشونت
پاسخ Riseup به منتقدان این است که ادعا میکند که صحبت از عدم خشونت در مواجهه با سرکوب دولتی بیمعنی است، زیرا فعالان چپ علیرغم ناکامیشان در دستیابی به تغییرات انقلابی، مدتهاست که بدون خشونت را ترویج میکنند. به سختی می توان انکار کرد که ایالات متحده به دگرگونی انقلابی نزدیک نیست. اما به تصویر کشیدن تغییر بهعنوان همه یا هیچ، کاهش پیروزیهای فراوان جنبشهای اجتماعی مترقی در طول دههها است. پیشرفت در مبارزات برای حقوق مدنی، حقوق همجنس گرایان و همجنس گرایان، و حقوق زنان، به سختی دستاوردهای کوچکی هستند، حتی اگر ماهیت انقلابی نداشته باشند. این موفقیتها بیتردید نمایندگی دموکراتیک را در ایالات متحده بهبود بخشید و جامعه به دلیل آن وضعیت بسیار بهتری دارد.
Riseup از منتقدان آنها به عنوان استقبال کننده از عدم خشونت صحبت می کند. این تا حدی درست است، زیرا بسیاری از چپها تاکتیکهای کسانی را که درگیر خشونت تهاجمی میشوند را رد میکنند. اما این بدان معنا نیست که همه منتقدان آنتیفا صلح طلب هستند. من استدلال کرده ام که خشونت در مواردی قابل قبول است که یک فرد یا گروه از خود در برابر آسیب بدنی یا مرگ قریب الوقوع دفاع می کند. خشونت ممکن است تحت شرایط دیگری که شامل سلامت، امنیت و ایمنی انسان است ضروری شود. برای مثال، شورشهای غذایی که در شهرهای بزرگ آمریکا در دوران رکود اقتصادی رخ داد، خشونتآمیز بود، اما پاسخی ضروری به یک سیستم سیاسی-اقتصادی بود که دیگر نمیتوانست حتی اساسیترین نیازهای مردم را تامین کند. اگر انتخاب بین خشونت و گرسنگی باشد، این اصلاً انتخابی نیست. در دوران رکود، کارگران آمریکایی دستمزدهای زیر فقر را قبل از ایجاد حمایت های اتحادیه و حداقل دستمزد دریافت می کردند. در چنین شرایط ناامیدی، نیروهای امنیتی خصوصی، پلیس محلی و نیروهای گارد ملی به کسانی که به صف های اعتصاب می رفتند مورد حمله قرار گرفتند. اما این اعمال برای دفاع از خود در برابر خشونت پلیس انجام شد و علیه یک سیستم اقتصادی که بیکاری گسترده، بی خانمانی ایجاد کرد و توانایی فقرا را برای بقای تهدید می کرد، انجام شد.
همه اینها با اقدامات خشونت آمیز فعالان آنتیفا کاملاً متفاوت است. پرونده برکلی در این زمینه آموزنده است. گزارش شاهدان عینی اشاره میکند که فعالان آنتیفا نه تنها به معترضان راست افراطی، بلکه به خبرنگارانی که به دنبال مستندسازی این رویداد بودند یا سایر معترضان چپگرا که از روشهای آنها انتقاد میکردند نیز حمله کردند. هیچ چیز سازنده ای نمی تواند از چنین هوشیاری اقتدارگرایانه بیرون بیاید، و من هیچ علاقه ای به دفاع از این اقدامات ندارم به اندازه هولیگان هایی که در یک نزاع در اتاق بار در مستی انجام می دهند. منظورم این نیست که تمام خشونت های آنتیفا را با این قلم مو نقاشی کنم. وقتی کرنل وست به آمریکایی ها می گوید که توسط معترضان آنتیفا از دست برتری طلبان سفیدپوست نجات یافته است، من تمایل دارم که او را باور کنم و ارزش دفاع از خود را تشخیص می دهم. اما این کاملاً متفاوت از خشونت تصادفی و بیرویه در تعقیب «انقلاب» است که آنتیفا برای ایجاد حمایت تودهای برای آن کار چندانی انجام نداده است.
نیویورک تایمز در افشاگری خود در آنتیفا گزارش داد که «تاریخ اخیر آن ریشه در صحنه موسیقی پانک راک مستقیم، اعتراضات ضد جهانی شدن دهه 1990 و جنبش اشغال وال استریت دارد.» اشاره به خرده فرهنگ پانک راک برای کسی که سال ها در این صحنه زیرزمینی در دهه 1990 و اوایل دهه 2000 گذرانده است، آشکار کننده است. صحنه راک ایندی پانک تحت سلطه نوعی سیاست مقدس تر از تو بود که به نظر می رسد بسیاری از اعضای آنتیفا از آن استقبال می کنند. جامعه پانک ایندی مدتها استفاده از خشونت در نمایشها را به نام «اجازه دادن بخار»، امکان ابراز ستیزهجویی و خشونت ماچو علیه دیگران و بهعنوان جلوهای از بیان شخصی و خلاقیت هنری (ادعای) فتیش کرد. مشکل اینجاست که این عبارات پدرسالاری و خشونت برای جامعه سمی بود و در نهایت بسیاری از مردم را از خود راند. خشونت کاتارتیک نوجوانان برای برخی رضایت کوتاه مدت ایجاد کرد، در حالی که به سرعت دیگران را که کارهای بهتری نسبت به کتک خوردن در نمایش ها داشتند، از خود دور کرد. از هیچ یک از این خشونت ها، در گذشته، هیچ چیز خوبی حاصل نشد. و تعهد آنتیفا به خشونت فتیششده و کاتارتیک تأثیر مشابهی خواهد داشت – که بسیاری را به نفع افراط در عده معدودی از خود دور میکند.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا