منبع: Dispatches from the Edge
سخت ترین و خطرناک ترین نقطه اصطکاک دریای چین جنوبی است، یک حجم آبی 1.4 میلیون مایل مربعی که با چین جنوبی، ویتنام، اندونزی، بورنئو، برونئی، تایوان و فیلیپین همسایه است. علاوه بر اینکه یک مسیر تجاری بزرگ است، از نظر منابع طبیعی نیز غنی است
نمای هوایی از ساحل خلیج شیمی در دریای چین جنوبی، شهرستان وانینگ، هاینان، چین.
عکس از DreamArchitect/Shutterstock.com
دولت پرزیدنت جوزف بایدن جونیور با انبوهی از مشکلات دشوار مواجه است، اما در سیاست خارجی خار خار آن روابطش با جمهوری خلق چین (PRC) خواهد بود. نحوه رسیدگی به مسائل تجارت، امنیت و حقوق بشر به هر دو کشور اجازه می دهد تا روابط کاری خود را ایجاد کنند یا ایالات متحده را وارد یک جنگ سرد پرهزینه و غیرقابل پیروزی خواهد کرد که تهدیدات موجود مانند تغییرات آب و هوایی و جنگ هسته ای را کنار خواهد گذاشت.
خطرات نمی تواند بالاتر باشد و واشنگتن ممکن است در مسیر اشتباه قرار بگیرد.
اولین مانع، جو مسموم ایجاد شده توسط دولت ترامپ خواهد بود. مایک پمپئو، وزیر امور خارجه سابق آمریکا، با هدف قرار دادن حزب کمونیست چین به عنوان دشمن اصلی ایالات متحده در سراسر جهان، اساساً خواستار تغییر رژیم، که در اصطلاح دیپلماتیک به معنای مبارزه تا سرحد مرگ است. اما در حالی که ترامپ تنش ها بین واشنگتن و پکن را تشدید کرد، بسیاری از اختلافات به بیش از 70 سال قبل باز می گردد. درک این موضوع که اگر طرفین بخواهند به نوعی تنش زدایی برسند، تاریخ ضروری خواهد بود.
این آسان نخواهد بود. نظرسنجی ها در دو کشور نشان می دهد که در حال رشد است تضاد هم در دیدگاه مردم نسبت به یکدیگر و هم افزایش ناسیونالیسم که ممکن است کنترل آن دشوار باشد. اکثر چینی ها فکر می کنند که ایالات متحده مصمم است کشورشان را منزوی کند، آن را با متحدان متخاصم محاصره کند و از تبدیل شدن آن به یک قدرت جهانی جلوگیری کند. بسیاری از آمریکایی ها فکر می کنند چین یک قلدر مستبد است که مشاغل صنعتی با درآمد خوب را از آنها ربوده است. در هر دو دیدگاه مقدار مشخصی از حقیقت وجود دارد. ترفند این است که چگونه می توان از طریق برخی از تفاوت های واقعی مذاکره کرد.
یک مکان خوب برای شروع این است که یک مایل با کفش کشور دیگر راه بروید.
در بیشتر تاریخ بشر، چین اقتصاد پیشرو در جهان بود. اما با شروع اولین جنگ تریاک در سال 1839، قدرت های استعماری بریتانیا، فرانسه، ژاپن، آلمان و آمریکا پنج جنگ بزرگ و بسیار جزئی با چین انجام دادند، بنادر را تصرف کردند و قراردادهای تجاری را تحمیل کردند. چینیها هرگز آن سالهای سیاه را فراموش نکردهاند و هر رویکرد دیپلماتیکی که این تاریخ را در نظر نگیرد، احتمالاً شکست خواهد خورد.
سخت ترین و خطرناک ترین نقطه اصطکاک دریای چین جنوبی است، یک حجم آبی 1.4 میلیون مایل مربعی که با چین جنوبی، ویتنام، اندونزی، بورنئو، برونئی، تایوان و فیلیپین همسایه است. علاوه بر اینکه یک مسیر تجاری بزرگ است، از نظر منابع طبیعی نیز غنی است.
بر اساس گذشته امپراتوری خود، چین مدعی مالکیت بیشتر دریا است و از سال 2014 شروع به ساخت پایگاه های نظامی در زنجیره جزیره و صخره هایی کرد که در منطقه پراکنده است. برای کشورهایی که با دریا هم مرز هستند، این ادعاها و پایگاهها منابع دریایی را تهدید میکنند و یک تهدید امنیتی بالقوه هستند. علاوه بر مردم محلی، آمریکایی ها از پایان جنگ جهانی دوم قدرت مسلط در منطقه بوده اند و هیچ قصدی برای دست کشیدن از قدرت خود ندارند.
در حالی که دریای چین جنوبی یک آب بین المللی است، بخش خوبی از مرز جنوبی چین را تشکیل می دهد و در گذشته دروازه ای برای مهاجمان بوده است. چینیها هرگز تهدید به ممنوعیت تجارت در منطقه نکردهاند - در هر صورت یک اقدام خود باخت، زیرا بیشتر ترافیک کالاهای چینی است - اما آنها نگران امنیت هستند.
آنها باید.
ایالات متحده دارای پنج پایگاه نظامی بزرگ در فیلیپین است، 40 پایگاه در ژاپن و کره، و ناوگان هفتم آن - مستقر در یوکوسوکا، ژاپن - بزرگترین نیروی دریایی واشنگتن است. ایالات متحده همچنین ائتلافی متشکل از استرالیا، ژاپن و هند - "چهار" - را گرد هم آورده است که اقدامات مشترک را هماهنگ می کند. اینها شامل بازیهای جنگی سالانه مالابار است که با بستن تنگه مالاکا بین مالزی و جزیره سوماترا در اندونزی، منابع انرژی دریایی چین را متوقف میکند.
استراتژی نظامی آمریکا در منطقه با عنوان "نبرد دریایی هوایی" هدف آن کنترل سواحل جنوبی چین، از بین بردن سر رهبری این کشور و از بین بردن نیروی موشکی هسته ای آن است. اقدام متقابل چین، تصرف جزایر و صخرهها برای نگه داشتن زیردریاییها و شناورهای سطحی ایالات متحده در فاصله دستی بوده است، استراتژی به نام «انکار منطقه». همچنین عمدتاً غیرقانونی بوده است. حکم دادگاه دائمی داوری در سال 2016 نشان داد که ادعاهای چین در مورد دریای چین جنوبی فاقد اعتبار است. اما برای پکن دریا مرز آسیب پذیری است. لحظه ای به این فکر کنید که اگر چین بازی های جنگی دریایی را در نزدیکی یوکوسوکا، سن دیگو یا در خلیج مکزیک برگزار کند، واشنگتن چه واکنشی نشان می دهد. آب های بین المللی یک نفر زمین چمن دیگری است.
تنش ها در دریای چین جنوبی به جنگ داخلی چین بین کمونیست ها و ناسیونالیست ها برمی گردد که در آن آمریکایی ها از طرف بازنده حمایت کردند. هنگامی که ناسیونالیست های شکست خورده در سال 1949 به تایوان عقب نشینی کردند، ایالات متحده دفاع از جزیره را تضمین کرد، تایوان را به عنوان چین به رسمیت شناخت و چین را از عضویت در سازمان ملل مسدود کرد.
پس از سفر نیکسون رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا به چین در سال 1972، دو کشور برخی از موارد را بررسی کردند موافقت نامه در تایوان واشنگتن می پذیرد که تایوان بخشی از چین است، اما پکن از توسل به زور برای اتحاد مجدد جزیره با سرزمین اصلی خودداری می کند. آمریکاییها همچنین موافقت کردند که روابط رسمی با تایپه نداشته باشند یا سلاحهای نظامی «مهم» به تایوان ارائه نکنند.
با این حال، در طول سالها، این توافقها بهویژه در دوران دولت بیل کلینتون به هم ریخته است.
در سال 1996 تنشها بین تایوان و سرزمین اصلی منجر به انفجار شمشیر توسط پکن شد، اما جمهوری خلق چین ظرفیت حمله به جزیره را نداشت و همه طرفهای درگیر این را میدانستند. اما کلینتون در تلاش بود تا توجه را از دلبستگی خود با مونیکا لوینسکی منحرف کند و یک بحران خارجی متناسب با این قانون بود، بنابراین ایالات متحده یک گروه جنگی ناو هواپیمابر را از طریق تنگه تایوان فرستاد. در حالی که تنگهها آبهای بینالمللی هستند، این حرکت همچنان یک حرکت تحریکآمیز بود و جمهوری خلق چین را متقاعد کرد که اگر میخواهد از سواحل خود دفاع کند، باید ارتش خود را مدرن کند.
اینجا طنز خاصی وجود دارد. در حالی که آمریکایی ها ادعا می کنند که نوسازی نیروی دریایی چین مطرح است تهدید، این اقدامات ایالات متحده در بحران تنگه تایوان بود که جمهوری خلق چین را به یک برنامه سقوط برای ساخت آن نیروی دریایی مدرن و اتخاذ استراتژی انکار منطقه ترساند. بنابراین، آیا ما برای به حرکت درآوردن فولاد از پینیون پرستاری کردیم؟
ترامپ قطعا تنش ها را تشدید کرده است. ایالات متحده اکنون به طور معمول کشتی های جنگی را از طریق تنگه تایوان می فرستد، اعضای کابینه سطح بالا را به تایپه اعزام می کند و اخیراً 66 جنگنده بمب افکن اف-16 با کارایی بالا را به جزیره فروخته است.
از نظر پکن، همه این اقدامات نقض توافقات در مورد تایوان و در عمل، ادعای چین در مورد استان جدا شده را لغو می کند.
لحظه خطرناکی است. چینی ها متقاعد شده اند که ایالات متحده قصد دارد آنها را با ارتش خود و ائتلاف چهارگانه محاصره کند، اگرچه اولی ممکن است در این کار نباشد، و دومی بسیار متزلزل تر از آن چیزی است که به نظر می رسد. در حالی که هند به آمریکاییها نزدیکتر شده است، چین شریک تجاری اصلی آن است و دهلی نو قصد ندارد بر سر تایوان وارد جنگ شود. اقتصاد استرالیا نیز مانند اقتصاد ژاپن به چین وابسته است. داشتن روابط تجاری بین کشورها مانع از ورود آنها به جنگ نمی شود، اما یک عامل بازدارنده است. در مورد ارتش ایالات متحده: تقریباً همه بازی های جنگی بیش از تایوان نشان می دهد که محتمل ترین نتیجه شکست آمریکا خواهد بود.
البته چنین جنگی فاجعهبار خواهد بود و دو اقتصاد بزرگ جهان را عمیقاً زخمی میکند و حتی میتواند به چیزی غیرقابل تصور منجر شود - تبادل هستهای. از آنجایی که چین و ایالات متحده نمی توانند یکدیگر را به هیچ معنایی «شکست دهند»، به نظر می رسد ایده خوبی است که عقب نشینی کنیم و بفهمیم که در مورد دریای چین جنوبی و تایوان چه باید کرد.
جمهوری خلق چین هیچ ادعای قانونی نسبت به بخش وسیعی از دریای چین جنوبی ندارد، اما نگرانی های امنیتی مشروعی دارد. و با قضاوت از انتخاب های بایدن برای وزیر امور خارجه و مشاور امنیت ملی – به ترتیب آنتونی بلینکن و جیک سالیوان – دلیلی برای این نگرانی ها وجود دارد. هر دو در مورد چین جنگ طلب بوده اند و سالیوان معتقد است که پکن چنین است "پیگیری سلطه جهانی."
هیچ مدرکی برای این موضوع وجود ندارد. چین در حال مدرن سازی ارتش خود است، اما حدود یک سوم هزینه ای که ایالات متحده هزینه می کند، خرج می کند. برخلاف ایالات متحده، این کشور در حال ساختن یک سیستم اتحاد نیست - به طور کلی، چین در نظر دارد متحدان یک تحمیل - و در حالی که دارای یک دولت استبدادی ناخوشایند است، اقداماتش متوجه مناطقی است که پکن همیشه بخشی از چین تاریخی در نظر گرفته است. جمهوری خلق چین هیچ طرحی برای گسترش مدل خود در سایر نقاط جهان ندارد. برخلاف جنگ سرد آمریکا و شوروی، تفاوت ها ایدئولوژیک نیستند، بلکه آنهایی هستند که زمانی بوجود می آیند که دو نظام سرمایه داری متفاوت بر سر بازار رقابت می کنند.
چین نمیخواهد بر جهان حکومت کند، اما میخواهد قدرت مسلط در منطقه خود باشد و میخواهد کالاهای زیادی از خودروهای الکتریکی گرفته تا پنلهای خورشیدی بفروشد. این هیچ تهدید نظامی برای ایالات متحده ایجاد نمی کند، مگر اینکه واشنگتن تصمیم بگیرد چین را در آب های داخلی خود به چالش بکشد، چیزی که آمریکایی ها نه می خواهند و نه می توانند از عهده آن برآیند.
تعدادی حرکت وجود دارد که هر دو کشور باید انجام دهند.
اول، هر دو کشور باید لفاظی ها را کاهش دهند و استقرار نظامی خود را کاهش دهند. همانطور که ایالات متحده حق امنیت در آب های داخلی خود را دارد، چین نیز حق دارد. پکن نیز به نوبه خود باید از ادعاهای خود در دریای چین جنوبی دست بردارد و پایگاه هایی را که به طور غیرقانونی ایجاد کرده خلع سلاح کند. هر دوی این حرکت ها به ایجاد فضایی برای یک راه حل دیپلماتیک منطقه ای برای ادعاهای همپوشانی کشورهای منطقه کمک می کند.
هزینه انجام ندادن این کار کاملا غیرقابل تصور است. در زمانی که منابع عظیمی برای مبارزه با گرمایش زمین مورد نیاز است، کشورها بودجه نظامی خود را جمع آوری می کنند و یکدیگر را بر سر جزایر و صخره هایی تهدید می کنند که اگر تغییرات اقلیمی در کانون توجه جهان قرار نگیرد، به زودی دریای آزاد خواهند شد.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا