داستان نلسون ماندلا، اگر به صورت رمان روایت شود، در زندگی واقعی امکان پذیر نخواهد بود. بدتر از آن، ما در بسیاری از رمان هایمان چنین داستان هایی را تعریف نمی کنیم.
یک شورشی جوان خشن برای دهه ها زندانی می شود اما این زندان را به آموزش مورد نیاز خود تبدیل می کند. او به مذاکره، دیپلماسی، آشتی روی می آورد. او در مورد انتخابات آزاد مذاکره می کند و سپس در آن پیروز می شود. او با وارد کردن دشمنان سابق در پیروزی خود مانع از هرگونه ضدانقلابی می شود. او به نمادی از امکان تغییر رادیکال و پایدار تبدیل می شود که خشونت در آن ناتوان است. او جنبش گسترده در کشورش و در سراسر جهان را اعتبار میداند که فرهنگها را در زمانی که او محبوس شده بود تغییر داد. اما میلیون ها نفر به عنوان مثال از تعاملات و تصمیمات شخصی او به عنوان مانع از حمام خون نگاه می کنند.
ماندلا قبل از اینکه دلیلی داشته باشد یک شورشی بود. او یک مبارز و یک بوکسور بود. اسقف اعظم دزموند توتو می گوید که آفریقای جنوبی از این واقعیت که ماندلا زودتر از زندان بیرون نیامده سود زیادی برده است: "اگر او زودتر بیرون می آمد، مادیبای خشمگین و پرخاشگر را داشتیم. در نتیجه تجربه ای که او در آنجا داشت، او در آنجا بود. لطیف شده است... رنج یا تو را تلخ می کند و یا به رحمت، شرافتت می بخشد.
ماندلا توانست پیشنهاد آشتی را بدهد زیرا زمان کافی برای فکر کردن به آن را داشت، زیرا تجربه غلبه بر وحشیگری زندان ها را داشت، زیرا در حالی که دیگران در بیرون کشته می شدند یا شکنجه می شدند، به سلامت حبس می شد. - انتقادی - زیرا او صلاحیت شنیدن و احترام توسط کسانی را داشت که به خشونت پرهیز از اعتماد بی اعتماد بودند.
سیا در سال 1963 ماندلا را تحت تعقیب قرار داد. او ممکن بود به مجازات اعدام محکوم شود. آلن پاتون در دادگاه شهادت داد که اگر ماندلا و دیگر متهمان کشته شوند، دولت کسی را نخواهد داشت که با او مذاکره کند (این در زمانی است که هر دو طرف ترجیح میدهند بمیرند تا هر چیزی مذاکره کنند).
دولت ایالات متحده تا سال 2008 ماندلا را یک تروریست میدانست، زمانی که او 90 ساله برنده جایزه صلح نوبل بود (و اکثر برندگان جایزه صلح نوبل هنوز عادت به تروریسم نداشتند).
اما بسیاری از مردم اینجا در ایالات متحده و در سرتاسر جهان، فشارهایی را بر دولت آپارتاید آفریقای جنوبی وارد کردند، به شیوه ای مشابه آنچه که اکنون برای تحت فشار قرار دادن اسرائیل در حال توسعه است. روزگار در حال تغییر بود. دری تازه داشت باز می شد. و ماندلا با وجود خشونت در ایرلند شمالی، یوگسلاوی و خاورمیانه، بلافاصله با آن مذاکره کرد. ماندلا راه دیگری را نشان داد - یا بهتر است بگوییم، اولین و تنها راهی که در واقع شامل انجام تغییرات مثبت بود.
ماندلا نقایص و ویژگی هایی داشت که بسیاری آن را نقص می دانستند. یا زندگی جنسی یا برنامه اصلاحات اقتصادی او (نه اینکه او در کنار دومی ایستاده بود) او را از سیاست در ایالات متحده محروم می کرد حتی اگر در لیست تروریست ها قرار نمی گرفت. همسر دوم او در جنبش بیرون از زندان رنج می برد و به خشم و نفرت روی می آورد، حتی زمانی که شوهرش به سمت همدلی و بخشش می رفت.
ماندلا ایدئولوژی یا مذهبی را که خشونت پرهیز از خشونت را بر او تحمیل کند، اتخاذ نکرد. در عوض، او راه خود را به ابزارهایی که به طور مؤثر کار می کنند، و به وضعیت ذهنی که به او قدرت اجرای آنها را می دهد، یافت. او نه تنها همدلی، بلکه تواضع و تواضع فراوانی نیز یافت. او به دنبال انتخابات عادلانه بود اما نه نامزدی. از او خواسته شد تا نامزدی شود که متعهد شد فقط یک دوره خدمت کند. با اعلام نتایج انتخابات، گزارشها حاکی از آن است که او شمارش را متوقف کرد، پیش از آنکه پیشتازیاش آنقدر زیاد شود که احزاب اقلیت را از دولت حذف کند. او این پیروزی را به جنبش نسبت داد و زندانبان سابق خود را به مراسم تحلیف خود دعوت کرد.
دنی شچتر یک کتاب فوق العاده جدید درباره ماندلا به نام Madiba A تا Z: چهره های متعدد نلسون ماندلا. این بر اساس ساخت یک مجموعه مستند است که بر اساس ساخت فیلم جدید، ماندلا: پیاده روی طولانی تا آزادی، که به نوبه خود اساساً بر اساس زندگینامه ماندلا است.
در این کتاب، Schechter در مورد چگونگی پوشش رسانه های شرکتی در مورد مرگ ماندلا حدس می زند. "کدام ماندلا یادبود خواهد شد؟ آیا این رهبر خواهد بود که یک جنبش و یک سازمان نظامی برای مبارزه با بی عدالتی ایجاد کرده است؟ یا مردی الهام بخش با لبخندی بزرگ که ما او را به دلیل سال های طولانی رنج کشیده پشت میله های زندان تحسین می کنیم؟" این یک سوال بلاغی در حال حاضر و همیشه بوده است، اما ای کاش پاسخ می توانست چیزی غیر از این دو گزینه باشد. ای کاش پاسخ ماندلا مردی بود که برای تغییر مسالمت آمیز مذاکره کرد، بخشید، عذرخواهی کرد، همدردی کرد، راهی را نشان داد که ملت ها مطابق با استانداردهای فرزندان ما باشند، و ما به طور معمول از او می خواهیم که مشکلاتشان را با کلمات حل کنند. از تشدید مشکلاتشان با خشونت.
ایالات متحده در هنگام صحبت با ایران به این مثال نیاز دارد. کلمبیا به آن نیاز دارد زیرا امکان صلح در دوردست وجود دارد. سازندگان سوری جنبش ها و سازمان های نظامی که با بی عدالتی مبارزه می کنند، به شدت به این نمونه نیاز دارند.
چه زمانی بالاخره چیزی یاد میگیریم؟
کتاب جدید دیوید سوانسون است جنگ بیشتر: مورد برای لغو. او در وبلاگ می نویسد http://davidswanson.org و http://warisacrime.org و برای http://rootsaction.org. او میزبان است رادیو ملی رادیو صحبت کن. او را در توییتر دنبال کنید: davidcnswanson و فیس بوک.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا