بعد از اینکه چاپ اول را نوشتم الفبای اقتصاد سیاسی در سال 2002، "عجله" اثبات شد:
من در مورد پتانسیل های منفی خطرناک آزادسازی سیستم مالی هشدار دادم. اما کسی گوش داد؟ خیر. و مطمئناً جهان پنج سال بعد از بدترین بحران مالی در پنج نسل متحمل شد.
توضیح دادم که چرا اصرار بر ریاضت مالی و پولی در ازای وام های نجات صندوق بین المللی پول برای اقتصادهای آسیب دیده جهان سوم، تنها وضعیت اسفناک آنها را بدتر کرد. تنها برای تحمیل ریاضت شدیدتر از سوی کمیسیون اروپا و بانک مرکزی اروپا بر پرتغال، ایرلند، یونان و اسپانیا - PIGS بدنام - اقتصادهای اروپای جنوبی را به رکود کامل سوق می دهد و کل منطقه یورو را در یک افت مضاعف فرو می برد. رکود، آماده سقوط یک بار دیگر.
توضیح دادم که چرا واکنش معقول به کاهش رکود، سیاست مالی انبساطی است. تنها زمانی بود که دولت اوباما در زمستان 2010 موضوع را از محرک های مالی به کاهش کسری بودجه تغییر داد و امید به بهبودی زودهنگام در ایالات متحده را از بین برد.
مدل ساده ذرت در فصل 3 به وضوح توضیح داد که چرا افزایش نابرابری نتیجه قابل پیش بینی است اگر نرخ دستمزد در بازارهای کار و نرخ بهره در بازارهای اعتباری توسط قوانین عرضه و تقاضا تعیین شود. تنها دیدن دولت های چپ میانه و راست میانه در هر اقتصاد پیشرفته ای باعث آزادسازی مالی و «انعطاف پذیری» بازار کار می شود.
من یک «بازی خوب عمومی» ساده ابداع کردم تا منطق اجتناب ناپذیری را توضیح دهم که چرا بازیگران به طور قابل پیش بینی در مشارکت داوطلبانه به اندازه کافی در تأمین خیر عمومی شکست می خورند. اما آیا کسی این منطق را در مذاکرات بینالمللی آب و هوا به کار برد تا به این نتیجه برسد که کاهش داوطلبانه انتشار گازهای گلخانهای به طرز تاسفباری ناکافی خواهد بود و تنها با توافق دوجانبه، کاهش اجباری احتمالاً میتواند از تغییرات آب و هوایی غیرقابل قبول جلوگیری کند؟ نه. در عوض در کپنهاگ در سال 2009، دولت اوباما پیشرفت به سوی کاهش اجباری در پروتکل کیوتو را خنثی کرد و مذاکرات بینالمللی آب و هوا را به بیست سال عقب انداخت، درست زمانی که دانشمندان به ما میگفتند که «مشکل آب و هوا» بسیار اساسیتر و حادتر از آن چیزی است که قبلاً تصور میکردند. .
به طور خلاصه، نوشتن یک نسخه جدید از الفبای اقتصاد سیاسی در سال 2014 خیلی سخت نبود، زیرا تئوری و مدلها در نسخه 2002 دقیقاً همان چیزی بودند که باید بدانیم چرا اقتصادهای ما بیثباتتر و ناعادلانهتر میشوند و چرا اقداماتی که دولتها انجام میدهند به جای بهبود مشکلات، تشدید میکنند.
اما متأسفانه هجوم من بهعنوان یک نویسنده عمر کوتاهی داشت و به زودی جای خود را به ناامیدی و عصبانیت و به دنبال آن ناامیدی داد. اقتصاد بد همچنان باعث ایجاد حوادث جدید در انتظار وقوع شد. اقتصاد بد به بحران ها با سیاست های معکوس پاسخ داد. اقتصاد بد نه تنها رفاه اقتصادی اکثریت قریب به اتفاق، بلکه سلامت کره زمین را نیز تهدید می کند. همانطور که قتل عام همچنان بالا می رفت، هجوم "من به شما گفتم" برای اثبات برای مدت طولانی احساس خوبی نداشت.
در سال 2014 مشکل کمبود اقتصاد خوب برای جایگزینی اقتصاد بد نیست. خوشحالم که توانستم ویرایش دوم را منتشر کنم ABC ها که «اقتصاد خوب» را برای درک بلایای اقتصادی بزرگی که در دهها سال گذشته بر سر ما آمده است، به کار میبرد. اما صادقانه بگویم، من معتقد نیستم که نوشتن بیشتر «اقتصاد خوب» چیزی است که اوضاع را تغییر خواهد داد. البته افراد زیادی هستند که کاملاً گیج میشوند. بسیاری از کسانی که هنوز به افسانه هایی که توسط اقتصاددانان جریان اصلی، رسانه های جریان اصلی و سیاستمداران احزاب سیاسی سنتی مرتکب شده اند، اعتقاد دارند. بسیاری از کسانی که برخلاف منافع خود و همچنین منافع کل بشریت رأی می دهند. سردرگمی در میان مردم عادی همچنان بخشی از مشکل است زیرا اقتصاد بد همچنان دارای بلندگوی بسیار بزرگتر و بلندتر از اقتصاد خوب است. بنابراین هنوز "کار آموزشی" زیادی وجود دارد که باید انجام شود. اما سیاستهای معکوسکنندهای که دریافت میکنیم بسیار بدتر از آن چیزی است که اگر افکار عمومی تحت تأثیر قرار میگرفت، به دست میآوریم.
نظرسنجی پشت سر هم حاکی از حمایت اکثریت قاطع از سیاستهایی است که بیکاری را کاهش میدهد، سیاستهایی که بخش مالی را تحت مقررات قانونی قرار میدهند، سیاستهایی که ثروتمندان را وادار به پرداخت مالیات بیشتری میکنند، سیاستهایی که انتشار گازهای گلخانهای را کاهش میدهند و تولید انرژیهای تجدیدپذیر و حفظ انرژی را تحریک میکنند. مشکل این است که علیرغم تمام آسیبهایی که اقتصاد بد در هفت سال گذشته وارد کرده است، و با وجود تمام «ذهنها و قلبهایی» که ما بر آنها پیروز شدهایم، در هیچ کجای اقتصادهای پیشرفته، احزاب و دولتهای سیاسی سنتی، اقتصاد بد شکست خورده را برای عملی کردن رها نمیکنند. در عوض اقتصاد خوب هیچ جا مشاوران اقتصادی که گفتند هیچ چیز برای نگرانی وجود ندارد، و سپس با توصیه هایی که فقط اوضاع را بدتر می کرد، دو چندان شدند، برکنار شدند و توسط اقتصاددانانی با سوابق پیش بینی مشکلات و راه حل های مفید جایگزین شدند.
چرا همان اقتصاد بد هنوز هم حاکم است؟ چرا اقتصاددانانی که پیشبینیهایشان نادرست بود، به موقعیتهای با نفوذتری ارتقا مییابند در حالی که اقتصاددانانی که توسط رویدادها تأیید میشوند، کنار گذاشته میشوند؟ اشتباه نکنید، من در مورد خودم صحبت نمی کنم. در حالی که من به سوابق خود در هشدار نسبت به مشکلات احتمالی، و پیشبینی اینکه چه سیاستهایی جواب میدهند و چه سیاستهایی مؤثر هستند، افتخار میکنم، بیشتر بهعنوان اقتصاددانی شناخته میشوم که مدتها پیش از مردم خواسته بود که اقتصاد رقابت و طمع را به کلی کنار بگذارند. یک سیستم اقتصادی کاملاً متفاوت مبتنی بر همکاری عادلانه را بپذیرید. من اساساً به خاطر کارم که در سنت سوسیالیستی لیبرتارین، که فراتر از لفاظیهای گلگون و نسخههای مبهم است، به شکل دادن به جایگزینی مشخص برای سرمایهداری کمک میکنم. بنابراین من نمیپرسم که چرا شخصاً از من خواسته نشده است که آشفتگی اقتصادی را که سیاستهای اقتصادی نئولیبرال بیاعتبار از سرمایهداری قرن بیست و یکم به وجود آورده است، پاک کنم. من میپرسم چرا برندگان جایزه نوبل مانند پل کروگمن و جوزف استیگلیتز، که به فراسوی سرمایهداری نگاه نمیکنند، اما بارها و بارها در مورد آنچه که اوضاع را بدتر و همچنین نتایج را بهبود میبخشد، اثبات شدهاند، هنوز در حاشیه ماندهاند. ; در حالی که افرادی مانند لارنس سامرز و استنلی فیشر، که اشتباهشان در هر مرحله ثابت شده است، همچنان در موقعیت های سیاست گذاری تاثیرگذار بازیافت می شوند.
مدتی طول کشید تا جواب مشخص شد. برای چند سال به نظر می رسید که سردرگمی عمومی، ناآگاهی سیاستمداران، و از دست دادن حافظه تاریخی در مورد آخرین بحران بزرگ مالی و رکود، توضیح قابل قبولی بود. اما با تداوم اقتصاد بد، کم کم آشکار شد که اقتصاد بد برای همه بد نیست. اقتصاد بد نئولیبرالی برای بانک های وال استریت بد نیست که رفتار غیرمسئولانه اجتماعی و حریصانه آنها در وهله اول بحران را آغاز کرد. اقتصاد بد نئولیبرالی برای 1 درصد برتر که همچنان شاهد افزایش ثروت و درآمد خود با کاهش درآمد و چشمانداز اقتصادی برای بقیه ما هستند، بد نیست. نادیده گرفتن ضرورت یک واکنش تهاجمی و جمعی بینالمللی به تغییرات آب و هوایی برای شرکتهای سوخت فسیلی که مدتهاست سیاست انرژی جهانی را کنترل میکنند بد نیست. به طور خلاصه، آنچه در نهایت آشکار شد این بود که اقتصاد نئولیبرال فقط برای اکثریت قاطع و سلامت کره زمین مضر است. برای نخبگان قدرتمندی که بتوانند سیاست هایی را که منافع محدود آنها را تهدید می کند وتو کنند، بد نیست، مهم نیست که چقدر این سیاست ها ممکن است برای منافع عمومی حیاتی باشد.
و این جایی است که همه چیز در حال حاضر ایستاده است. علیرغم بدترین عملکرد اقتصادی در پنج نسل گذشته، با وجود یک بحران اقلیمی که زندگی را به شکلی که ما میشناسیم تهدید میکند، علیرغم نظرسنجیهایی که نشان میدهد اکثریت از «اقتصاد خوب» حمایت میکنند، سیاست در اقتصادهای پیشرفته تنها پاسخگوی منافع نخبگان قدرتمند است، حتی زمانی که این به وضوح بر خلاف منافع اکثریت قریب به اتفاق است و ما را در مسیر یک فاجعه سیاره ای قرار داده است.
اثبات ... ناامیدی ... عصبانیت ... ناامیدی. این مطمئناً یک مسیر احساسی رضایت بخش نیست! امیدی نیست؟
در طول نیم دوجین سال گذشته به آرامی واکنش های مردمی علیه ناسازگاری سیاسی ظاهر شد. دولتهای راست میانه و چپ میانه، که علیرغم سبکهای لفاظی متفاوت، همگی در ریاضتهای بیمعنی ادامه دادند، در کشورها یکی پس از دیگری از قدرت کنار رفتند. ابتکارات اقتصادی «جدید» یا «آینده» در خاکستر اقتصاد «قدیمی» ظهور کرد، زیرا این اقتصاد به طور فزاینده ای ما را شکست داد. جنبش های مردمی جدید مانند Uncut، Occupy و los Indignados با ایده های تازه و چهره های تازه فوران کردند. و احزاب سیاسی جدید و ضد نئولیبرال مانند سیریزا و پودموس به آرامی از وضعیت حاشیه ای خارج می شوند.
اما به همان اندازه که همه اینها دلگرم کننده بوده است، برای تغییر سیاست کافی نبوده است. این تقریباً کافی نبوده است که ما را در یک مسیر رو به جلو قرار دهد. و برخلاف تمام مبارزات قبلی برای پیشرفت بشر که بهای تاخیر همیشه بیشتر از آنچه لازم است رنج بشر بوده است، این بار اگر پیشرفت نکنیم. بسیار سریعتر از آنچه بوده ایم، به زودی صدمات جبران ناپذیری به سیاره زمین خواهیم زد. در حالی که نائومی کلاین تا حد زیادی در مورد اینکه واقعاً برای جلوگیری از تغییرات آب و هوایی چه باید کرد، نمی داند، او در مورد یک چیز درست می گوید: وظیفه ای که پیش روی ما قرار دارد ترکیب مجموعه ای از عدالت اجتماعی و سازمان های زیست محیطی در یک جنبش اجتماعی غول پیکر، جهانی و بسیار زیاد است. بیشتر از مجموع اجزای آن است، و بنابراین به اندازه کافی قدرتمند خواهد بود که دولتهای بیمیل را مجبور به اجرای سیاستهایی کند که برای جلوگیری از تغییرات فاجعهبار آب و هوا، قبل از اینکه خیلی دیر شود، لازم باشد.
رابین هانل پروفسور بازنشسته اقتصاد در دانشگاه آمریکایی در واشنگتن دی سی است. او نویسنده است عدالت اقتصادی و دموکراسی (2005) اقتصاد سبز (2011)، و از مردم، توسط مردم: موردی برای یک اقتصاد مشارکتی(2012).
برای سفارش کپی از الفبای اقتصاد سیاسی قبل از انتشار در 20th نوامبر، با قیمت ویژه 12 پوند، و با محصولات پلوتون به داخل، از صفحه کتاب دیدن کنید.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا