هرکسی که هنوز فکر میکند نخبگان حاکم و احزاب سیاسی بزرگ قرار است بحرانهای اقتصادی و اکولوژیکی بدتر را حل کنند، نباید توجه کند. نخبگان حاکم در اروپا و آمریکای شمالی هیچ کاری برای حل دو بحران بزرگ زمان ما انجام نمی دهند و برای تشدید آنها بسیار کار می کنند. بنابراین بهتر است منتظر نباشیم تا شخص دیگری مشکلات ما را حل کند و شروع کنیم به این که چه کاری می توانیم برای نجات خود و کره زمین انجام دهیم. ما مردم باید در چهار جبهه پیشرفت کنیم.
(1) اول از همه ما نیاز به ایجاد جنبش های اصلاحی مترقی بزرگتر و قوی تر داریم. جنبشهای اصلاحی قدیمی مانند جنبشهای کارگری، حقوق مدنی، دانشجویی و محیطزیست باید احیا شوند. جنبشهای جدیدی مانند تسخیر و جنبش ضد سلب حق سلب مالکیت، به رهبری نسل جدیدی از فعالان، که تاکتیکهای جدید را پیشگام میکنند، باید قویتر شوند. در غیر این صورت ما هرگز حمایت اکثریتی برای تغییر نخواهیم ساخت.
ما همچنین باید یک پدربزرگ از همه جنبشها برای راهاندازی «معامله جدید سبز» بسازیم. دانشمندان به ما هشدار میدهند که اگر انتشار گازهای گلخانهای جهانی تا قبل از اواسط قرن حداقل 80 درصد کاهش پیدا نکند، خطر غیرقابل قبولی برای ایجاد تغییرات اقلیمی غیرقابل برگشت و فاجعهبار وجود دارد. جایگزینی سوختهای فسیلی با انرژیهای تجدیدپذیر، تبدیل نه تنها حملونقل، بلکه صنعت و کشاورزی نیز بهمنظور کارآمدتر شدن انرژی، و بازسازی کل محیط ساختهشده ما برای صرفهجویی در انرژی، یک اقدام تاریخی و عظیم خواهد بود. اگر بخواهیم از تغییرات آب و هوایی غیرقابل قبول اجتناب کنیم، آنچه لازم است، بزرگترین «راهاندازی مجدد» فناوری در تاریخ اقتصادی است.
اگر صدها میلیون نفر را در طی چند دهه آینده سرکار نگذاریم و این تغییر شکل خواهد گرفت فسیلی-سوخت-استان به Renew-conserve-estan ما به معنای واقعی کلمه خود را در نقطه ای از قرن پیش رو تا حد مرگ سوهان خواهیم داد. اگر نتوانیم سالیانه ده ها میلیون شغل جدید ایجاد کنیم فسیلی-سوخت-استان به Renew-conserve-estan رکود بزرگ به طور نامحدود ادامه خواهد داشت و نسل جوان با آینده ای بیکار مواجه خواهد شد. دو مشکل یک راه حل یک معامله بزرگ سبز.
(2) ما همچنین باید تجربیات بیشتری را در زمینه همکاری مشارکتی و عادلانه ایجاد کنیم تا به افراد بیشتری اجازه دهیم تا با یکدیگر به گونهای رفتار کنند که جامعه جدید را «پیشنمایش» میکند. بدون شواهد محسوس مبنی بر اینکه همکاری مشارکتی و عادلانه نه تنها ممکن است، بلکه بهتر از رقابت و طمع برای افرادی که آن را می پذیرند، کار می کند، ما هرگز مردم را متقاعد نخواهیم کرد که از نوعی تغییر اساسی سیستم که در نهایت ضروری است حمایت کنند. به طور خلاصه، ما باید آغاز یک «اقتصاد جدید» را در لاشه پوسیده اقتصادی بسازیم که 99 درصد را رها کرده است. ما باید تعاونی های کارگری و مصرف کننده بیشتری ایجاد کنیم. ما به کشاورزی پایدار و با حمایت جامعه بیشتر نیاز داریم. ما باید شرکت های توسعه اجتماعی را به ابزارهای واقعی برای دستیابی به توسعه اقتصادی جامعه تبدیل کنیم - اولویت ایجاد شغل برای ساکنان محروم به جای افراد خارجی ممتاز، اولویت دادن به نوسازی و مسکن ارزان قیمت به جای اصیل سازی، و توانمندسازی سازمان های مدنی به جای شاهان محلی. ما باید کمپینهایی را برای «بودجهگیری مشارکتی» راهاندازی کنیم که در آن مجامع محله تصمیم بگیرند که چگونه میخواهند بخشی از مالیات خود را خرج کنند. ما به جوامع زندگی برابرتر و پایدار در مناطق شهری و روستایی نیاز داریم.
کار اصلاحی و ایجاد نهادهای جدید هر دو ضروری هستند، اما هیچ کدام از استراتژی ها به خودی خود مؤثر نیستند. فقط در ترکیب آنها از ما در برابر سقوط قابل پیش بینی هر رویکرد محافظت می کنند. اصلاحات به تنهایی نمی تواند به همکاری عادلانه دست یابد زیرا تا زمانی که نهادهای بنگاه اقتصادی و بازارهای خصوصی برای تقویت رفتار ضد اجتماعی مبتنی بر حرص و طمع و ترس در جای خود رها شوند، پیشرفت به سمت همکاری عادلانه محدود خواهد شد و خطر قهقرایی همیشه وجود خواهد داشت. . از سوی دیگر، تمرکز انحصاری بر سازماندهی نهادهای جایگزین در اقتصادهای سرمایهداری نیز نمیتواند موفقیتآمیز باشد، زیرا ما را از بسیاری از کسانی که نمیتوانند در آزمایشهای ما شرکت کنند، منزوی میکند، و زیرا نیروهای بازار دائماً مؤسسات غیرسرمایهداری را تحت فشار قرار میدهند تا اصول تعاونی را به نفع خود رها کنند. موفقیت تجاری. خوشبختانه، کار بر روی کمپینهای اصلاحی به غلبه بر خطر انزوای ذاتی در ساخت پروژههای اولیه کمک میکند، در حالی که ادامه درک ما از نحوه عملکرد عادلانه همکاری به جلوگیری از «قرار دادن» افراد درگیر در کار اصلاحی برای یک سیستم کمی بهبود یافته مبتنی بر رقابت و جلوگیری میکند. طمع.
(3) چپ به یک استراتژی انتخاباتی نیاز دارد. ما نمیتوانیم به سادگی به «سیاست سنتی» نگاه کنیم و از مبارزات انتخاباتی خودداری کنیم. ما می توانیم در مورد آن شکایت کنیم، اما واقعیت این است که درصد بالایی از مردمی که باید بسیج کنیم، عمدتاً در فصل انتخابات به سیاست توجه می کنند. رها کردن زمین هر زمان که مردم برای بازی کردن بیرون می آیند، به سختی یک استراتژی برای برنده شدن است! ما همچنین نمیتوانیم برای همیشه در انتخابات شرکت کنیم، فقط با نامزدهای «اعتراضی» که به دنبال افشای ریاکاری احزاب سیاسی سنتی هستند و موضوعاتی را مطرح میکنند که نامزدهای جریان اصلی و رسانهها از آن اجتناب میکنند، اما شانسی برای پیروزی ندارند. نامزدهایی که هیچ شانسی برای برنده شدن ندارند، نه تنها از سوی رسانه ها، بلکه از سوی عموم نیز توجه کمی را به خود جلب می کنند.
من پیشنهاد نمیکنم که دیگر حوزههای فعالیت چپ را تابعیت کنیم تا بیشتر بر انتخاب مقاماتی تمرکز کنیم که در طول فصل انتخابات، آهنگهای مترقیتری نسبت به رقبای خود میخوانند، تنها به منظور خیانت به مترقیهایی که یک بار در قدرت به آنها رای دادهاند. متأسفانه، قانون اساسی ایالات متحده - و دادگاه عالی که از قدرت خود در تفسیر قانون اساسی برای ترویج یک دستور کار محافظه کارانه سوء استفاده می کند - به دور از اینکه "فانوس دموکراسی" باشد، به جلیقه هایی تبدیل شده اند که از تجلی اراده مردم از طریق انتخابات جلوگیری می کنند. . در این مرحله، شانس در برابر انتخاب سیاستمداران مترقی و پاسخگو نگه داشتن آنها در برابر لفاظی های مبارزات انتخاباتی خود در ایالات متحده بسیار زیاد شده است. ما در دو قطبی دو حزبی زندگی می کنیم که در آن هر دو طرف به طور فزاینده ای به شرکت ها و اهداکنندگان ثروتمند وابسته هستند. بنابراین ترقی خواهانی که کار انتخاباتی در ایالات متحده را در اولویت قرار می دهند، قبل از اینکه امیدی برای تقلید از نوع موفقیت احزاب سیاسی چپ مانند سیریزا اخیراً در یونان وجود داشته باشد، باید قبل از هر چیز، کمپین های بزرگی را برای پیروزی در اصلاحات مالی مبارزات انتخاباتی و نمایندگی تناسبی به راه بیندازند. این یک کار بزرگ، اما ضروری است. از آنجایی که ما در ایالات متحده نیاز داریم سیریزای خود را بسازیم، باید یک استراتژی موفق برای اصلاح یک سیستم انتخاباتی که برای غیرممکن کردن آن تقلب شده است ارائه دهیم.
(4) ما همچنین به یک استراتژی برای دفاع از پیروزی های مردمی در برابر نیروهای ضد دموکراتیک نیاز خواهیم داشت. هیچ دلیلی وجود ندارد که باور کنیم نخبگان حاکم از نتایج انتخابات منصفانه تبعیت خواهند کرد یا از تخریب سازمانهای فعال و آزمایشهای جایگزینی که ایدئولوژی، قدرت و امتیاز آنها را به چالش میکشد، کوتاهی میکنند. ما نه تنها باید یک استراتژی برای ساختن داشته باشیم، بلکه باید یک استراتژی برای دفاع از آنچه می سازیم نیز داشته باشیم. دوران اسلحه برداشتن انقلابیون به پایان رسیده است. اگر سیاست قرن بیست و یکم جای خود را به جنگ بدهد، شکست خواهیم خورد. بنابراین، استراتژی دفاعی ما - و ما به آن نیاز خواهیم داشت - باید بر سازماندهی برای مقاومت گسترده و عدم تبعیت متمرکز شود، زیرا هیچ نخبه ای، هر چقدر هم مسلح باشد، نمی تواند حکومت کند مگر اینکه ما مردم دستورات آنها را اجرا کنیم.
در حالی که همه این فعالیت ها ضروری هستند، همه نباید در هر نوع فعالیتی شرکت کنند. پربارترین ترکیب در مکانها و زمانهای مختلف متفاوت خواهد بود و گروههای سیاسی با ایدئولوژیهای متفاوت، یک شکل از فعالیت را بر دیگری اولویت خواهند داد. اما از آنجایی که ما نیاز به پیشرفت زیادی در هر چهار زمینه داریم، اکنون نیازی به هدر دادن زمان برای بحث کردن بر سر این است که کدام منطقه استراتژیک تر از سایر حوزه ها است.
خبر خوب این است که در پورتلند، فعالان و سازمانهای بیشتری نسبت به سایر نقاط کشور روی هر چهار وظیفه کار میکنند. وقت آن رسیده است که تعداد بیشتری از پورتلندرها یک فعالیت و سازمان مورد علاقه خود را پیدا کنند و ثبت نام کنند! وقت آن است که دیگر منتظر گودو نباشیم.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا