بررسی اجمالی
به طور فزاینده ای آشکار می شود که سرمایه داری نئولیبرال برای اکثر ما خوب کار نمی کند. نابرابری فزاینده ثروت و درآمد طبقه متوسط مشهور آمریکایی را در خطر تبدیل شدن به خاطره ای دور قرار می دهد زیرا کودکان آمریکایی، برای اولین بار در تاریخ ما، اکنون با چشم اندازهای اقتصادی بدتر از آنچه والدینشان از آن لذت می بردند، روبرو هستند. ما از «شوکهای» مالی مکرر رنج میبریم و به مراتب بیشتر از گذشته در رکود به سر میبریم. سیستم های آموزشی و بهداشتی در حال نابودی هستند. و اگر همه اینها کافی نبود، تخریب محیط زیست همچنان تشدید می شود، زیرا در آستانه ایجاد تغییرات آب و هوایی برگشت ناپذیر و شاید فاجعه بار هستیم.
با این حال، در بحبوحه تشدید ناکارآمدی اقتصادی، ابتکارات اقتصادی جدید در همه جا جوانه می زند. وجه مشترک این ابتکارات اقتصادی «جدید» یا «آینده» این است که آنها اقتصاد رقابت و طمع را رد می کنند و در عوض به دنبال توسعه اقتصادی همکاری عادلانه هستند که از نظر زیست محیطی پایدار باشد. وجه مشترک آنها این است که باید در یک محیط اقتصادی خصمانه زنده بمانند.[1] کمک به رشد این طرحهای اقتصادی هیجانانگیز و امیدوارکننده در آینده و وفادار ماندن به اصول آنها، ما را ملزم میکند تا در مورد اینکه این طرحها به چه نوع «سیستم بعدی» اشاره دارند، روشنتر فکر کنیم. در این روحیه است که مدل اقتصاد مشارکتی ایجاد شد: چه نوع «نظام بعدی» از اقتصاد همکاری پایدار و عادلانه حمایت میکند؟
چشم انداز یا مدل اقتصاد مشارکتی برای نشان دادن این است که یک سیستم اقتصادی بعدی منسجم، امکان پذیر و مطلوب کاملاً ممکن است. به طور خلاصه، این افسانه «ناتوان کننده» که «جایگزینی برای سرمایه داری و برنامه ریزی فرماندهی وجود ندارد» (TINA) را رد می کند.[2] این مدل را نباید با یک استراتژی یا برنامه انتقال اشتباه گرفت تا ما را از اقتصاد رقابت و طمع که امروز در دام آن گرفتار شدهایم به اقتصاد همکاری عادلانه ببرد. با این حال، شفافیت در مورد اینکه چه نوع نهادها و اقداماتی ممکن است به بهترین نحو به اهداف ما دست یابند، پیامدهایی برای استراتژی دارد. بنابراین پس از توضیح اینکه چگونه یک اقتصاد مشارکتی ممکن است کار کند، من به طور خلاصه در مورد آنچه که در مورد برخی از اولویت ها در اینجا و اکنون دلالت می کند، توضیح می دهم.
اهداف
نهادها و رویههای تصمیمگیری یک اقتصاد مشارکتی برای ارتقای دموکراسی اقتصادی، عدالت اقتصادی، پایداری زیستمحیطی و همبستگی انسانی طراحی شدهاند - همه اینها در عین دستیابی به کارایی اقتصادی.
موسسات عمده
نهادهای تعیین کننده اقتصاد سرمایه داری عبارتند از: مالکیت خصوصی ابزار تولید، شرکت های با مسئولیت محدود و بازارها. در مقابل، مؤسسات عمده ای که اقتصاد مشارکتی را تشکیل می دهند عبارتند از: مالکیت اجتماعی از «عوام» مولد، شوراها و فدراسیون های دموکراتیک کارگری، شوراها و فدراسیون های مصرف کنندگان محله، و یک روش بسیار دقیق ساخته شده را فرا می خوانیم برنامه ریزی مشارکتی که این شوراها و فدراسیون ها خودشان برای هماهنگی یا برنامه ریزی فعالیت های مرتبط خود استفاده می کنند.
مالکیت اجتماعی
در یک اقتصاد مشارکتی، هر چیزی که برای تولید شیوه زندگی ما لازم است متعلق به همه است، نه بیشتر از دیگران. در حالی که افراد دارای اموال شخصی هستند، همه چیزهایی که ما برای تولید کالاها و خدمات نیاز داریم مشترک هستند.
این شامل درک گستردهای از محیط طبیعی ما میشود که شامل «غرقهای حیاتی» و همچنین منابع طبیعی میشود مشترکات طبیعی، مجموعه ای پیچیده از مصنوعات مفید تولید شده (the مشترک تولید کرددانش مولد یا «دانش چگونه» (the اطلاعات مشترک) و تمام استعدادها و مهارتهای مفیدی که افراد دارند که به ما امکان میدهد همه این منابع طبیعی و تولید شده را برای اهداف سازنده به کار ببریم. همه این «مشترکهای دوران مدرن» بهعنوان یک میراث مشترک تلقی میشود - چیزی که جوئل موکر آن را «هدیهای از آتنا» مینامد - که نسلهای بیشماری که پیش از ما رفتهاند به همه ما به ارث رسیده است. به نظر ما، هیچ کس بیش از هر کس دیگری حق ندارد تصمیم بگیرد که چگونه از این هدیه استفاده شود، یا از استفاده از آن بهره مند شود.[4]
شوراهای دموکراتیک
شوراهای کارگری: در یک اقتصاد مشارکتی، هر کارگر در یک محل کار دارای یک رأی در شورای کارگری است که مرجع تصمیم گیری نهایی برای شرکت است. همانطور که جلسات سهامداران، که در آن هر سهامدار به تعداد سهام خود رای می دهد، در نهایت در یک شرکت سرمایه داری "حاکمیت" دارد، شورای کارگری که در آن هر کارگر-عضو صرف نظر از ارشدیت یک رای دارد، "حاکمیت" است. در اقتصاد مشارکتی این بدان معنا نیست که شوراهای کارگری به گروههای خاصی از کارگران که بیشتر تحت تأثیر قرار میگیرند، اختیاری بر برخی تصمیمها نمیدهند. همچنین به این معنا نیست که کارگران دیگر از تخصص خود برای تصمیم گیری مفید استفاده نخواهند کرد.
اقتصادهای کنونی نه تنها از نظر زیست محیطی ناپایدار هستند، بلکه اکوسیستم های حیاتی را با سرعتی سرسام آور خراب می کنند. در غیاب یک معامله بزرگ سبز در چند دهه آینده که سوختهای فسیلی را با منابع انرژی تجدیدپذیر جایگزین میکند و کارایی انرژی را در کشاورزی، صنعت، حملونقل و تمام بخشهای محیط ساختهشده به طور چشمگیری افزایش میدهد، انسانها در معرض خطر رفتاری مانند لمینگهای ضرب المثل هستند. سوالی که ما باید در مورد هر سیستم اقتصادی بپرسیم این است که آیا نهادهای اساسی و رویههای تصمیمگیری آن ایدهها و پیشنهادات خلاقانهای درباره نحوه ارتباط ما با محیط طبیعی ارائه میدهند یا خیر. انگیزه سود، بسیاری از اثرات زیست محیطی را که در پیوند تجاری اندازه گیری نشده اند نادیده می گیرد و تولیدکنندگان را به رشد یا مرگ سوق می دهد.
بازارها به نفع فعالیت های اقتصادی که آلوده کننده هستند و علیه فعالیت هایی که اکوسیستم های ارزشمند را حفظ و احیا می کنند، سوگیری دارند. ترویج مصرف خصوصی با توان عملیاتی به بهای مصرف اجتماعی با توان عملیاتی کمتر. و مصرف گرایی را به قیمت اوقات فراغت ترویج دهند - همه اینها به ضرر محیط زیست است. به عبارت دیگر، سرمایه داری در مسیری سریع به سوی تخریب محیط زیست قرار دارد و از ارائه ایده هایی در مورد چگونگی ارتباط بهتر با محیط طبیعی ناتوان است. سؤال این است که آیا نهادهای اساسی اقتصاد مشارکتی، زمینه و انگیزههایی را ایجاد میکنند که روابط عاقلانه با محیط طبیعی ما را ارتقا میدهند یا خیر؟ هنگامی که ایده هایی مانند کشاورزی ارگانیک، بازیافت، محصولات محلی، رشد هوشمند، حمل و نقل عمومی، صرفه جویی در انرژی، انرژی خورشیدی و بادی، و اوقات فراغت بیشتر در یک اقتصاد مشارکتی پیشنهاد می شود، آیا متوجه می شویم که آنها باید برخلاف جریان شنا کنند، همانطور که در اقتصادهای سرمایه داری امروز، یا متوجه خواهند شد که جریان در نهایت در جهت آنها جریان دارد؟
حفاظت از محیط زیست در برنامه های سالانه: تا زمانی که تولیدکنندگان و مصرفکنندگان مجبور به تحمل هزینههای آلودگی ناشی از تصمیمات خود نباشند، به آلودگی بیش از حد ادامه میدهیم. چگونه برنامه ریزی مشارکتی اثرات خارجی منفی آلودگی را درونی می کند؟ در هر تکرار در روش برنامه ریزی سالانه، برآوردی از خسارت ناشی از هر آلاینده منتشر شده وجود دارد. اگر شورای کارگری پیشنهاد صادر کند x واحدهای یک آلاینده خاص در یک منطقه آسیب دیده، قیمت مشخصی را برای انتشار آن آلاینده در زمان منطقه دریافت می کنند. x. به همین ترتیب، آنها شارژ می شوند y چند برابر هزینه اجتماعی تولید یک تن فولاد در صورت پیشنهاد استفاده از آن y تن فولاد و z برابر هزینه فرصت یک ساعت کار جوشکاری در صورت تمایل به استفاده z ساعت کار جوشکاری به عبارت دیگر، هر آلایندهای که شورای کارگری پیشنهاد انتشار میدهد به عنوان بخشی از هزینه اجتماعی پیشنهاد آن محسوب میشود، همانطور که هزینه ساخت فولاد و هزینه فرصت استفاده از نیروی کار جوشکاری به عنوان بخشی از هزینه اجتماعی آن محاسبه میشود. پیشنهاد - همه باید با منافع اجتماعی هر خروجی که آنها پیشنهاد می کنند سنجیده شود.
«جامعه طرفهای آسیبدیده» (CAP) که در منطقه آسیبدیده زندگی میکنند به برآورد فعلی خسارات ناشی از یک واحد آلاینده نگاه میکنند و تصمیم میگیرند که چه تعداد واحد را میخواهد اجازه انتشار دهد. یک CAP میتواند تصمیم بگیرد که اصلاً نمیخواهد انتشار گازهای گلخانهای را مجاز کند. اما، اگر CAP تصمیم بگیرد که اجازه دهد واحدهای X از یک آلاینده در منطقه منتشر شود، آنگاه CAP با X برابر برآورد خسارت برای آلاینده "اعتبار" می شود. "اعتبار" بودن یک CAP به چه معناست؟ این بدان معناست که اعضای CAP با توجه به رتبهبندی تلاشهایشان از محل کار و کمک هزینهها، میتوانند بیش از آنچه در غیر این صورت مصرف میکنند، مصرف کنند. در واقع، تحمل برخی اثرات نامطلوب ناشی از آلودگی به عنوان باری تلقی می شود که مردم برای تحمل آن انتخاب می کنند و شایسته جبران است، درست مانند بارهایی که افراد در کار به دوش می کشند مستحق جبران هستند.[9]
حفاظت از محیط زیست در برنامه های بلندمدت: این واقعیت که برنامه ریزی مشارکتی سالانه می تواند آلودگی و حفاظت از محیط زیست را به روشی «سازگار با انگیزه» درمان کند، یک دستاورد بزرگ و پیشرفت قابل توجه نسبت به اقتصادهای بازار است. اما در حالی که برنامهریزی مشارکتی سالانه ممکن است به طور مؤثر و عادلانه در مورد محیط زیست برای همه کسانی که در شوراها و فدراسیونهای مختلف شرکت میکنند، «تسویه حساب» کند، چه چیزی از منافع نسلهای آینده که نمیتوانند خودشان صحبت کنند، محافظت میکند؟ چگونه میتوان از نابرابریها و ناکارآمدیهای بین نسلی جلوگیری کرد و در عین حال دموکراسی اقتصادی را حفظ کرد، در حالی که بسیاری از اثرات نامطلوب بدتر شدن محیطزیست بر روی جنینی که به وضوح نمیتواند بخشی از فرآیندهای تصمیمگیری دموکراتیک امروزی باشد، میافتد؟
منافع نسل های آینده که شامل وضعیت آینده محیط طبیعی می شود، همیشه باید توسط نسل حاضر محافظت شود. این درست است، خواه نخبگان سیاسی یا اقتصادی نسل حاضر باشند که منافع نسل کنونی را در برابر منافع نسل های آینده می سنجند، یا یک فرآیند تصمیم گیری دموکراتیک که شامل همه اعضای نسل کنونی می شود. در یک اقتصاد مشارکتی، کارایی بین نسلی و برابری در رابطه با محیط زیست باید به همان روشی که کارایی بین نسلی و برابری در سایر زمینه ها به دست می آید: با استفاده از محدودیت هایی که نسل کنونی در مذاکرات دموکراتیک خود در طول برنامه ریزی سرمایه گذاری و توسعه روی خود قرار می دهد. فرآیندها[10]
اگر برنامه بلندمدت مستلزم سرمایه گذاری کلی بیشتر باشد، این امر میزان مصرف در دسترس نسل حاضر را در برنامه سالانه امسال کاهش می دهد. اگر در برنامه بلندمدت کاهش ناوگان خودرویی و توسعه خدمات ریلی در آینده در نظر گرفته شود، این امر باعث کاهش سرمایه گذاری و منابع تولیدی در برنامه سالانه امسال مجاز به اختصاص شوراهای کارگری خودروسازی می شود و میزان سرمایه گذاری را افزایش می دهد. و منابع به شوراهای کارگری ساخت قطار اختصاص داده شود. اگر برنامه بلندمدت کاهش 25 درصدی انتشار کربن ملی را طی پنج سال خواستار باشد، فدراسیون ملی مصرفکنندگان باید میزان انتشار کربن مجاز را در هر یک از پنج برنامه سالانه بعدی کاهش دهد. تغییرات عمده در بخشهای انرژی، حملونقل و مسکن، و همچنین تبدیل فناوریها و محصولات آلاینده به «سبز»، همگی توسط فرآیند برنامهریزی بلندمدت تعیین میشوند که به فدراسیونها اجازه میدهد اولویتهای خود را برای سرمایهگذاری در حفاظت و احیای محیطزیست بیان کنند. به راحتی می توانند ترجیحات خود را برای سرمایه گذاری هایی که افزایش آتی در مصرف خصوصی را تسهیل می کند، بیان کنند.
هیچ راهی برای تضمین این که اعضای نسل حاضر منافع نسل های آینده را به اندازه کافی مورد توجه قرار دهند یا عاقلانه برای آنها انتخاب کنند وجود ندارد. چه نسل کنونی به صورت دموکراتیک یا خودکامه در مورد یک برنامه بلندمدت تصمیم گیری کند یا نه، هیچ راهی برای تضمین عدم اشتباه آن وجود ندارد. شاید جایگزین کردن ماشینها با قطار برای فرزندانمان اشتباه باشد، زیرا ماشینهای خورشیدی مانند قطار دوستدار محیطزیست و راحتتر هستند. همچنین هیچ راهی وجود ندارد که مطمئن شویم نسل کنونی مانند لویی پانزدهم رفتار نمی کند و به سادگی تصمیم می گیرد. Après moi, le deluge (پس از من، سیل). میتوان امیدوار بود که افرادی که عدالت اقتصادی را با جدیت در بین خود اجرا میکنند، آنگونه که اقتصاد مشارکتی ایجاب میکند، از طرف فرزندان، نوهها و نوههای خود نیز به آن عمل کنند. ما میتوانیم امیدوار باشیم که مردم تنها زمانی اجازه آلودگی را میدادند که منافع آن بیشتر از هزینهها باشد، همین اصل را در برنامهریزی بلندمدت خود اعمال کنند و هزینههایی را برای کسانی که میدانند از آنها پیروی میکنند، لحاظ کنند. ما میتوانیم امیدوار باشیم که وقتی مردم انتخابهای خود را به گونهای مطرح میکنند که کاملاً روشن میکند که چه زمانی به ناعادلانه به ضرر فرزندانشان طرفداری میکنند، از انجام این کار خیلی خجالت میکشند.
برنامه ریزی مشارکتی بلندمدت به گونه ای طراحی شده است که مسائل مربوط به برابری و کارایی بین نسلی را تا حد امکان روشن کند. برنامه ریزی مشارکتی سالانه برای برآورد دقیق اثرات مضر و سودمند انتخاب های اقتصادی بر محیط زیست و گنجاندن آنها در هزینه ها و منافع کلی طراحی شده است که باید سنجیده شوند. اما با این وجود، هیچ تضمینی وجود ندارد که نسل های آینده و محیط زیست نادیده گرفته نشوند. برخی، مانند لوراکس دکتر سوس، باید در فرآیند برنامه ریزی مشارکتی بلندمدت صحبت کنند، زمانی که فکر می کنند دیگران در نسل خود از نسل های آینده و محیط زیست غفلت می کنند.
ویژگی های اضافی که از محیط زیست محافظت می کند: علاوه بر ویژگیهای فرآیندهای برنامهریزی سالانه و بلندمدت که در بالا مورد بحث قرار گرفت، جنبههای دیگری از اقتصاد مشارکتی وجود دارد که احتمال رفتار عاقلانه مردم با محیط طبیعی را افزایش میدهد: (1) توزیع برابری ثروت و درآمد به این معنی است که هیچکس وجود ندارد. آنقدر فقیر و مستاصل خواهند بود که نمی توانند حفظ محیط زیست را بر مصرف مواد اولویت دهند. هیچ استعمارگر بی بضاعتی وجود نخواهد داشت که جنگل های بارانی ارزشمند را قطع و آتش بزند، زیرا آنها راه دیگری برای زنده ماندن ندارند. هیچ جوامع محلی فقیری وجود نخواهد داشت که پذیرای میزبانی از زباله های سمی ناایمن باشند زیرا آنها مستاصل شغل و درآمد هستند. توزیع برابری درآمد و ثروت به این معنی است که هیچ کس آنقدر ثروتمند نخواهد بود که بتواند امکانات محیطی خصوصی را بخرد و در عین حال محیط عمومی را به وخامت برساند.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا
6 نظرات
قزاق ها، دزدان دریایی، کمون 1848، اسپانیا در سال 1936 همگی فهمیدند که چگونه تولید مادی را خودشان، خودشان، برای خودشان سازماندهی کنند. شما میدانید چگونه این کار را انجام دهید، من میدانم چگونه آن را انجام دهم، همه میکنند، وقتی فرصت داده شود... موندراگون، زاپاتیستاها، روژووا... حتی در ایالات متحده نیز نمونههایی وجود دارد... این استدلال که «چه کسی هماهنگی لازم را انجام خواهد داد؟ چگونه کارها عادلانه انجام خواهد شد؟» بارها و بارها در آزمایشات واقعی و فکری پاسخ داده شده است... واضح است که دشمن واقعی برابری طلبی و برابری سلسله مراتب و بوروکراسی است... تا زمانی که مردم تصمیم بگیرند که قرار است خود را بر اساس خطوط آنارکو سندیکالیست های اسپانیا در سال 1936 سازماندهی کنند. به عنوان مثال، یا در امتداد خطوطی که توسط بسیاری ترسیم شده است (مثلاً، بوکچین یک مقاله بسیار زیبا در مورد استفاده از فناوری در مقیاس انسانی برای حذف کارهای سخت می نویسد... نوشته شده در سال 1969، نه کمتر)... اکنون با چاپ سه بعدی و همه چیز CNC، هر شهر می تواند تلویزیون، استریو، غذا، اکثر داروها و غیره خود را ارائه دهد. هنوز باید ارتباطات وجود داشته باشد، اما قبلاً نیز به این موضوع پرداخته شده است (قزاق ها هزاران نفر را بسیار مؤثر سازماندهی کردند و از بوروکراسی و سلسله مراتب اجتناب کردند) ... اما باز هم، بسیار بعید است که این به زودی اتفاق بیفتد ... همانطور که در بسیاری از جاها اشاره شد، تنها راه برای رخ دادن این سیستمها این است که تعداد زیادی از مردم تصمیم بگیرند که چنین باشد، و گرمایش جهانی احتمالاً اجازه چنین بازه زمانی را نمیدهد.
حداکثر تا 20 سال آینده نیروی کار متشکل از انسان وجود نخواهد داشت.
یک سوم مشاغلی که مردان در ایالات متحده دارند رانندگی نوعی وسیله نقلیه است.
اگر فقط تبلیغات اتومبیل را در تلویزیون تماشا کنید و هیچ تحقیقی در مورد وسایل نقلیه خودران انجام ندهید، غیرممکن است که نبینید که این مشاغل در کمتر از ده سال از بین خواهند رفت.
آن ترکیبی از پیشرفتهای فنی که این مشاغل را از بین میبرد، فقط یک نوک کوه یخ فنآوری است که برای عموم و متأسفانه چپها که باید به باور قدیمیاش به دموکراسی مبتنی بر کارگر چسبیده باشند، نامرئی است. .
زمانی که مجری بزرگ ذهنیتهای توتالیتر: سرمایهداری بمیرد، ممکن است به یک جامعه دموکراتیک دست یابیم، زیرا نمیتواند در برابر سود حاصل از داشتن همه مکانهای کار روباتیک مقاومت کند - نتیجهای که برای انسانهایی که باید خروجی ماشینها را بخرند، هیچ حقوقی نخواهد داشت. برای بقای سرمایه داری
با از بین رفتن یک سوم مشاغل برای مردان در حدود ده سال، چه میزان فشار بیشتری بر برنامههای امداد/بیکاری دولت میتواند پیش از فروپاشی بزرگ سرمایهداری و دولت الیگارشی ادامه یابد؟
دلت برای فیل اتاق تنگ شده است.
IMO
همانطور که موری بوکچین در سال 1969 اشاره کرد و جوآنا راس در داستان های خود تصور می کند، و بدون شک دیگرانی که فکر می کنند در نظر گرفته اند: در سیستمی که تمام کارهای سخت و طاقت فرسا به صورت خودکار انجام می شود، مردم مشاغل داوطلبانه در علم، هنر و غیره خواهند داشت.
جوامع انسانی در مقیاس انسانی و عمدتاً خودکفا، نیاز به اکثر بوروکرات ها، وکلا و سایر هماهنگ کنندگان را از بین می برد. همانطور که بوکچین در سال 1969 اشاره کرد، در جزئیات، این فناوری برای جوامع کوچک کافی بود تا بتوانند سبک زندگی فعلی را تقریباً کاملاً خودکفا کنند. اگر به تجزیه و تحلیل جریان مواد نگاهی بیندازید، خواهید دید که هر بلوک می تواند MRI، اسکن CAT و غیره خود را داشته باشد. جوامع کوچک به این معنی است که حمل و نقل با پای پیاده انجام می شود. فناوری فعلی تولید مواد غذایی (به عنوان مثال، زیر زمین با استفاده از LED) به اندازه کافی کارآمد است که به همه اجازه می دهد تا منابع غذایی خود را داشته باشند و غیره.
اگر مردم متوجه نباشند که این امکان پذیر است، ما دنیای ونگات "Player Piano" را دریافت خواهیم کرد، با این فرض که کل ماجرا توسط 10 میلیون پناهگاه اقلیمی که در اطراف سرگردان هستند از مسیر خارج نشود.
مسئله این است که همه را متقاعد کنیم که این کار را انجام دهند (فقط برای اینکه آن را امتحان کنند.. (قبلاً جوامع موفقی مانند این وجود داشته اند)؛ اما، همانطور که بوکچین بیان می کند، تا زمانی که همه مردم به جای دور نگه داشتن آنها به این فکر کنند که چگونه اوضاع را بهتر کنند. بدتر شدن، تغییر بعید است.
سپس گرمایش جهانی ممکن است به این نسخه از تکامل فرصتی برای دورتر شدن قبل از تنظیم مجدد ندهد. ما مطمئناً "دهه ها و دهه ها" نداریم.
آیا هیچ کس با هر عنوانی کار نمی کند؟ چیزهایی که هنوز در حال تولید و مصرف هستند فکر می کنم؟ این چگونه هماهنگ شده است؟ کالاهای تولید شده چگونه تخصیص می یابد؟ اگر برخی از افراد واقعاً کارهای مورد نیاز را انجام می دهند، چرا آن را انجام می دهند و برخی دیگر اصلاً کاری انجام نمی دهند؟ یا آیا همه این مشاغل به طور مناسب و منصفانه مشترک هستند، شاید برای توانمندسازی متعادل باشند؟ اگر همه بیکار باشند، یا بیکاری کامل وجود داشته باشد، چیزهایی که تولید می شوند چگونه تخصیص می یابند و چه کسی تصمیم می گیرد چه چیزی تولید شود و غیره.
جان، من در مورد رباتها و چرندیات، رشد تصاعدی قدرت کامپیوتر و پیشرفتهای مهندسی، همراه با پیشنویس کتابهایی که توسط افراد بسیار باهوشی نوشته شدهاند که تمایلی به اغراق ندارند، مطالعه کردهام، و موافقم که بیکاری و حقوق کمتر بدتر خواهد شد، اما فقط گفتن به معنی چرند نیست. مردم همچنان در اطراف خواهند بود و باید سازماندهی کنند و ممکن است پیشبینیهای وحشتناک شما نادرست باشد یا کمی خوب باشد.
پس جان چه می شود، یک سبزه یا یک بلوند بوئینگ، به نقل از بارد سالفورد! برای مقابله با مشکل مثلاً تولید، مصرف و تخصیص کالاها و خدمات چه پیشنهادی دارید، حتی اگر رباتها اکثر کارها را انجام دهند یا نه؟ حتی اگر اقتصاد بدون پول باشد؟ چه ساختارهای نهادی را پیشنهاد می کنید که برابری، همبستگی، تنوع و مدیریت خود را تقویت کند، با فرض اینکه چنین ارزش هایی نیز خودکار نیستند؟
یا فقط به فروپاشی، هرج و مرج و نزاع و چرندیات اشاره می کنید که به نظر سرگرم کننده است!
و یک کتاب جدید به نام حسابداری آنارشیستی وجود دارد که می توانید مستقیماً اینجا پیدا کنید.
http://www.anarchistaccounting.info/
متأسفم، این بر اساس Parecon است.