فریب نخورید و فکر نکنید که آنچه در جریان است بحثی در مورد «تجارت آزاد» - مبادله بدون مانع کالا - است، زیرا اینطور نیست.
همه تحولات بزرگ نئولیبرالی اقتصاد بینالملل در طول سه دهه گذشته - که شامل تبدیل موافقتنامه عمومی تعرفهها و تجارت (GATT) به سازمان تجارت جهانی (WTO) در سال 1995 و اعطای وضعیت «محبوبترین ملت» به چین است. در سال 2001، و همچنین بسیاری از معاهدات دیگر فراتر از نفتا، TPP، و TTIP - در وهله اول در مورد افزایش حمایت بین المللی از حقوق مالکیت معنوی (اختراعات و حق چاپ) و تسهیل نقل مکان برای سرمایه های مالی و تسهیلات تولیدی در هر مکانی است. انتخاب کنید. کسانی که برای این تغییرات فشار می آورند می خواهند مردم فکر کنند که بحث در مورد آزادسازی تجارت است تا آنها را از آنچه واقعاً انجام می شود، یعنی توانمندسازی بیشتر شرکت های چند ملیتی، منحرف کند. آزادسازی تجارت بوده است کمترین جزء مهم فرآیند جهانی شدن نئولیبرال است.
قبل از جنگ جهانی اول، متوسط تعرفه های جهانی پایین بود. جنگ جهانی اول بسیاری از کشورهای توسعه یافته تر (MDC) را به ایجاد موانع تعرفه ای قابل توجهی سوق داد که در طول دهه 1920 کاهش نیافته و سپس با تلاش MDCها برای محافظت از مشاغل در برابر رقابت واردات در طول رکود بزرگ، بیشتر افزایش یافت. این همان جایی است که عبارت "همسایه خود را گدا کن" از آنجا آمده است، و اتفاق نظر پس از جنگ جهانی دوم این بود که اگرچه افزایش تعرفه ها ممکن است در کوتاه مدت برای یک کشور منطقی به نظر برسد، اما باعث انتقام گیری می شود و به یک بازی با جمع منفی در سطح جهانی تبدیل می شود. همه در دراز مدت ضرر می کنند گات که در سال 1947 تأسیس شد، در دهههای پس از جنگ جهانی دوم، بیش از آنچه WTO برای کاهش تعرفهها از زمان تأسیسش در سال 1995 انجام داده بود، برای کاهش تعرفهها و ترویج «تجارت آزاد» در دهههای پس از جنگ جهانی دوم انجام داد. فشار برای آزادسازی تجارت
نه تنها آزادسازی تجارت ماموریت اصلی گات بود، بلکه تاکید تحت گات در درجه اول کاهش تعرفه ها در MDC بود. این امر برای کشورهای کمتر توسعهیافته (LDC) برای صنعتی شدن از طریق «جایگزینی واردات» آزادی عمل ایجاد کرد. همچنین در ابتدا به نفع ایالات متحده بود زیرا بر خلاف سایر MDCها، زیرساخت های تولیدی آن در طول جنگ جهانی دوم به ویرانه تبدیل نشده بود، به طوری که تعرفه های پایین تر برای همه MDC ها صادرات ایالات متحده را بیشتر از واردات در سال های پس از جنگ جهانی دوم افزایش داد. مهمتر از آن، گات درباره کاهش تعرفهها بدون اجبار کشورها به تن دادن به «اقدامات سرمایهگذاری مرتبط با تجارت» و «حقوق مالکیت بینالمللی مرتبط با تجارت» مذاکره کرده بود، در حالی که WTO پذیرش این مقررات را الزامی برای عضویت قرار داده است. بنابراین با صحبت در مورد "تجارت آزاد" حواس شما را پرت نکنید.
نه جهانی شدن نئولیبرال…
در عوض، از خود بپرسید که منافع چه کسانی با حمایت از حقوق مالکیت بینالمللی و آزادسازی سرمایهگذاری مستقیم خارجی (DFI) و سرمایهگذاری مالی بینالمللی (IFI یا سرمایهگذاری پورتفولیو) تامین میشود و به منافع چه کسی آسیب میرسد. زیرا آنچه در واقع جهانی شدن نئولیبرال بوده است، یک پروژه سیاسی است که توسط شرکت ها حمایت می شود تا اقتصاد جهانی را بیش از پیش به نفع موسسات مالی چندملیتی، شرکت های چند ملیتی و دارندگان پتنت شرکت ها به قیمت از دست دادن مردم عادی در همه جا دستکاری کند.
در MDCها، کارگران صنعتی کمتر ماهر قبل از هر چیز از آزادسازی سرمایهگذاری مستقیم خارجی آسیب دیدهاند، زیرا کارفرمایان آنها هم تهدید میکنند و هم مشاغل خود را به مناطق کوچکتر منتقل میکنند که دستمزدها بسیار پایینتر است. علاوه بر این، همانطور که تئوری تجارت هکشر-اولین پیشبینی میکند، آزادسازی تجارت بر «پرداختها به عوامل نسبتاً کمیاب تولید» فشار نزولی وارد میکند، زیرا آنها را نسبت به زمانی که تجارت کمتری وجود داشت، کمیابتر میکند. در مورد ایالات متحده این بدان معناست که آزادسازی تجارت دستمزد کارگران کم مهارت را کاهش می دهد. همراه با کاهش در اتحادیه، آزادسازی DFI و تجارت منجر به وخامت چشمگیر اشتغال و دستمزد کارگران کمتر ماهر در MDC شده است. پس از چهل سال از آن زمان، تعجب آور نیست که بسیاری از کارگران کمتر ماهر در "قلب صنعتی" MDC ها علیه تشکیلات سیاسی که رهبری این تحول بزرگ را بر عهده داشتند، شورش کردند و به برگزیت در بریتانیا، سندرز به کلینتون در حزب دموکرات رای دادند. انتخابات مقدماتی، ترامپ بر سر یک میدان قدرت جمهوری خواهان در انتخابات مقدماتی جمهوری خواهان، و در نهایت ترامپ بر سر کلینتون در انتخابات عمومی آمریکا.
در همین حال، در کشورهای کمتر توسعه یافته، اثرات آزادسازی مالی فاجعه آمیز بود، زیرا بحران های ارزی موجب رکودهای عمیقی شد که سال ها طول کشید تا از آن خلاص شوند در مکزیک (1995)، تایلند (1997)، مالزی (1997)، اندونزی (1997)، کره جنوبی (1998)، روسیه (1998)، برزیل (1998)، ترکیه (2001) و آرژانتین (2002). و از آنجایی که جهانیسازی نئولیبرال، دهقانان بیشتری را از زمینهای کشورهای LDC بیرون انداخت تا شغلهای جدیدی را در تولیدات فشرده ایجاد کرد، معمولاً به استثنای چین، دستمزدهای LDC افزایش ناچیزی داشت یا اصلاً افزایش نداشت. از آنجایی که دولت چین از پول خود در برابر سفته بازان بین المللی محافظت کرد و دست بسیار قابل مشاهده ای را برای سازماندهی استراتژی صنعتی سازی موفق به کار گرفت، بهره وری در چین در طول سه دهه گذشته به طرز چشمگیری افزایش یافت که برخی از آنها در نهایت حتی به برخی از بخش های طبقه کارگر چین رسید.
... نه انزواطلبی بیگانه هراسی
برای چندین دهه اثرات بد آزادسازی مالی بین المللی به کشورهای LDC محدود می شد. اما در سال 2008 بزرگترین بحران مالی از زمان سقوط سال 1929، ایالات متحده و اتحادیه اروپا را سخت تر از جاهای دیگر تحت تأثیر قرار داد. زمانی که احزاب سیاسی مستقر در MDC بانکها را نجات دادند، اما نه قربانیان سلب اقامه، و اجازه دادند که بیکاری بسیار بیشتر از حد لازم باقی بماند، شرایط برای شورش سیاسی فراهم شد.
احزاب سیاسی راست میانه و چپ میانه در MDCها در حالی که برای حفظ قدرت تلاش می کنند، در همه جا ضربه های زیادی خورده اند. گاهی اوقات این شورش توسط نیروهای چپ مانند سیریزا در یونان، پودموس در اسپانیا، Uncut و جرمی کوربین در بریتانیا و برنی سندرز در ایالات متحده رهبری شده است. اما متأسفانه شورش پوپولیستی علیه نظام غالباً توسط سیاستمداران دست راستی مانند مارین لوپن در فرانسه، نایجل فاراژ در بریتانیا، گیرت ویلدرز در هلند و از همه دیدنیتر دونالد ترامپ در ایالات متحده رهبری شده است. پوپولیست های دست راستی، مهاجران و پناهندگان را از جنگ ها و فقر - که بخش کوچکی از جهانی شدن و دسیسه های امپریالیستی ناشی می شود - قربانی می کنند - معاهدات و سازمان های اقتصادی بین المللی را محکوم می کنند و تهدید به افزایش چشمگیر تعرفه ها می کنند. باید دید تا چه اندازه از شعارهای قبل از انتخابات آنها یک برنامه با محتوای ملموس و چقدر عوام فریبی محض است.
چپ انتقاد قانع کننده ای از جهانی شدن نئولیبرال را مطرح کرده است. (نگاه کنید به هانل، «آنچه اقتصاددانان جریان اصلی درباره جهانی شدن نئولیبرال به شما نمی گویند،» مطالعات سوسیالیستی (1,1،2005، 5)، 29-XNUMX.) چپ همچنین در محکوم کردن کمپین های نژادپرستانه نیروهای پوپولیست راست علیه مهاجران، پناهندگان، مسلمانان و رنگین پوستان به عنوان قربانی شرور- حتی زمانی که این کار باعث شود، مشکل کمی داشته است. رقابت برای سیاستمداران چپ با پوپولیست های راست بر سر وفاداری رای دهندگان سفیدپوست طبقه کارگر دشوارتر است. اما چپ برای توافق بر سر یک برنامه اقتصادی بینالمللی بدیل تلاش کرده است و در نتیجه با مشکل متمایز کردن خود از پوپولیسم جناح راست به جز حمایت از چندفرهنگگرایی بر نژادپرستی و تعصب مواجه بوده است.
… خوب، چه چیزی باید انجام شود؟
اگر نه جهانیسازی نئولیبرال و نه حمایتگرایی بیگانههراسی پاسخی نیست - که هر دو انواعی از جهانیسازی تحت مدیریت شرکتها هستند - کدام برنامه اقتصادی بینالمللی در خدمت منافع اکثریت قریب به اتفاق در MDC و LDC است؟ بیان هدف از این طریق مهم است، زیرا اگر در عجله خود برای رقابت با پوپولیسم جناح راست، جستجوی برنامه ای را آغاز کنیم که فقط به نفع کارگران در MDC باشد، به اصول اساسی خود خیانت کرده و متحدان جهانی را بی جهت از دست خواهیم داد. دلیلی وجود ندارد که اگر تجارت و سرمایه گذاری بین المللی به درستی انجام شود، نتواند برای کارگران MDC و LDC به نفع کارگران باشد. با این حال، برای انجام این کار: (1) امور مالی بینالمللی باید محدود شود تا باعث ایجاد بحرانهای ارزی که باعث رکود میشود، نشود. (2) تقسیم کار جهانی گستردهتر تنها زمانی باید اتفاق بیفتد که واقعاً باعث افزایش کارایی جهانی شود. و (3) دستاوردهای بهره وری جهانی باید به طور عادلانه بین شهروندان MDC و LDC به طور یکسان توزیع شود. از آنجایی که همه اینها می تواند به گونه ای انجام شود که مصرف کنندگان کارگر در MDC و LDC وضعیت بهتری داشته باشند، نیازی به تضاد منافع وجود ندارد.
همچنین روشن است که ما به برنامه ای نیاز داریم که بتواند سرمایه داری جهانی را با اکو سوسیالیسم جهانی جایگزین کند. برای جلب توجه مخاطبان گسترده و رقابت موفقیت آمیز با پوپولیسم جناح راست، به یک برنامه اقتصادی بین المللی نیاز داریم که دولت های مترقی در MDC های سرمایه داری بتوانند امروز آن را دنبال کنند. این به معنای دست کشیدن از موعظه فضیلتهای اکو سوسیالیسم بر سرمایهداری، یا توضیح نیاز به «نظام اقتصادی بعدی»، یا سازماندهی «آزمایشهای همکاری عادلانه» و یا ترویج «ابتکارات اقتصاد آینده» نیست. اما ما همچنین به یک برنامه اقتصادی بین المللی منسجم برای اینجا و اکنون نیاز داریم. چه شکلی است؟
به طور سنتی زمانی که استراتژیست های چپ چپ به سیاست اقتصادی بین المللی می پردازند، آنها با تعرفه ها، مقررات مربوط به DFI و مقررات مربوط به IFI شروع می کنند - آنها با محیط زیست شروع نمی کنند. اما آنها باید! زیرا برای دو دهه آینده پیروزی در جنگ برای جلوگیری از تغییرات فاجعه بار آب و هوا قبل از اینکه خیلی دیر شود، فوری ترین هدف ما است. اگر کسی این کار را در ذهن شروع کند، نتایج فوری به شرح زیر است:
• سیستم های انرژی و زیرساخت های اقتصادی باید به طور کامل در تمام MDC ها دگرگون شوند.
• کشورهای LDC باید مسیرهای توسعه را دنبال کنند نه بر اساس سوخت های فسیلی
• همه اینها باید در کمتر از دو دهه انجام شود.
و پیامدهای مهمی که از این نتایج حاصل می شود عبارتند از:
• مشکل چگونگی انتقال در نهایت به اقتصادی که در آن پیشرفت های تکنولوژیکی نیاز به کار زیاد را از بین برده است هنوز چندین دهه باقی مانده است.
• شرکت های بزرگ چند ملیتی باید نقش عمده ای در ایجاد این تحول ضروری ایفا کنند.
خبر خوب وقتی کسی این طور شروع می کند این است که مشاغل مفید اجتماعی زیادی برای همه وجود دارد - به طور یکسان در MDC و LDC. خبر بد این است که چپ باید بیاموزد که کار ظریفتری انجام دهد تا اینکه صرفاً شرکتهای چندملیتی را بهطور قاطعانه بهعنوان یک قاتل جهانی محکوم کند. و ترفند این است که چگونه می توان مطمئن شد که درآمد قابل توجهی که از اشتغال کامل جهانی ایجاد می شود به طور عادلانه تری توزیع می شود. به طور مشخص، افراد مترقی در MDC چه کاری می توانند انجام دهند؟
جنبش محیط زیست
جنبش محیط زیست باید از یک توافق بین المللی مؤثر و عادلانه (که ممکن است دیگر یک معاهده نباشد) حمایت کند. چنین توافقی باید (1) انتشار جهانی گازهای گلخانه ای را به اندازه کافی کاهش دهد تا از افزایش متوسط دمای جهانی تا بیش از 1.5 درجه سانتیگراد جلوگیری کند. (2) مسئولیت کاهش انتشار را با توجه به مسئولیتها و تواناییهای متفاوت کشورها تعیین میکند. و (3) انتخاب صدور گواهینامه کاهش انتشار کربن برای فروش و خرید اعتبار را به دولت های ملی واگذار کنید. (نگاه کنید به هانل، "نامه ای سرگشاده به جنبش عدالت اقلیمی." سیاست جدید (56، زمستان 2014)، 76-83.) این انگیزه های قدرتمندی را برای MDC ها ایجاد می کند تا اقتصادهای خود را کربن زدایی کنند، منابع مالی را برای کشورهای LDC فراهم کند تا مسیرهای توسعه سوخت غیرفسیلی را دنبال کنند و بارهای مربوط به جلوگیری از تغییرات آب و هوایی را به طور عادلانه توزیع کند. در حالی که جنبش زیستمحیطی در MDCها برای کاهش انتشار کربن سخت مبارزه کرده است، در عمل در خصوص واگذاری مسئولیت ملی برای کاهش، و به طرز وحشتناکی سردرگم و ناسازگار در مورد اعتبارات کربن بوده است. برای ایجاد یک اتحاد مؤثر با جنبشهای مترقی و دولتها در کشورهای LDC، طرفداران محیطزیست در MDC باید در تعیین مسئولیتها به سرعت عمل کنند و از نزاع بر سر اعتبارات کربن دست بردارند.
جنبش محیط زیست باید از یک قرارداد سبز داخلی حمایت کند. مشاغل در زمینه صرفه جویی در انرژی، گسترش تولید انرژی های تجدیدپذیر و ساخت شبکه برق هوشمند بیشتر از تولید زغال سنگ و گاز طبیعی است. تا زمانی که مشاغل زیادی وجود دارد که اقتصادهای MDC را متحول می کند، در هر صورت نیازی به مبارزه با شکست برای بازگرداندن مشاغل از چین و مکزیک که تولید پیراهن، تلویزیون یا تلفن های هوشمند هستند، وجود ندارد. همانطور که مشاغل استخراج زغال سنگ برای همیشه از بین رفته اند، بسیاری از مشاغل تولید محصولات مصرفی تولیدی نیز برای همیشه از بین رفته اند. ترامپ قرار نیست آنها را برگرداند، و امیدواریم کسانی که به او رای دادهاند، زیرا معتقد بودند که وعدههای او برای انجام این کار، زمانی که او به این وعده انتخاباتی خود عمل نکند، به سرعت مایوس شوند. اما چپ ها باید بفهمند که ما هم نمی توانیم خیلی از این مشاغل را برگردانیم. نکته مهم این است که ما نیازی به این کار نداریم، زیرا کاری که می توانیم انجام دهیم و ترامپ قرار نیست انجام دهد این است که مشاغل سبز فراوان و همچنین مشاغل تولید ماشین آلات نسل بعدی برای صادرات فراهم کنیم.
جنبش محیط زیست نه تنها باید تاکید کند که یک قرارداد سبز جدید تنها راه حل بیکاری در MDC را فراهم می کند، بلکه باید در همبستگی اصولی با جنبش کارگری بپیوندد و اصرار داشته باشد که این مشاغل جدید، مشاغل خوب، با حقوق و مزایای مناسب باشند. از آنجایی که شرکتهای بزرگی که انرژیهای تجدیدپذیر را تولید میکنند و زیرساختهای ساختهشده ما را متحول میکنند، بخشی از ائتلاف سیاسی هستند که برای یک قرارداد سبز جدید فشار میآورند، و از آنجایی که این شرکتها برای پذیرش اتحادیهها و پرداخت دستمزدهای مناسب با مزایا باید به شدت تحت فشار قرار گیرند، این یک نقش کلیدی است. که جنبش محیط زیست برای حفظ یک اتحاد قرمز-سبز باید آن را در آغوش بگیرد. روزهایی که جنبش محیطزیست میتوانست دستهای خود را روی موضوع اتحادیهسازی و دستمزد عادلانه بشویند و به کارگر بگویند،
"این مشکل شماست نه ما" تمام شد.
جنبش کارگری
جنبش کارگری نسبت به صد سال گذشته ضعیف تر است و به یک دوراهی رسیده است. به طور سنتی جنبش کارگری انتخاب محصول خود را به دیگران واگذار کرده و برای مشاغل بیشتر، دستمزد بهتر و شرایط کاری بهتر مبارزه کرده است. در دنیایی که آنچه تولید میکنیم و تولید نمیکنیم به موضوع حیاتی زمان ما تبدیل شده است، زیرا تعیین میکند که آیا فاجعه آبوهوایی ایجاد میکنیم یا نه، نیروی کار دیگر نمیتواند نسبت به آنچه کارگران تولید میکنند غافل باشد.
کارگران نمی توانند به مبارزه برای مشاغل بیشتر در استخراج زغال سنگ، استخراج گاز طبیعی، و ساخت خطوط لوله و تأسیسات صادرات سوخت فسیلی ادامه دهند و انتظار داشته باشند که جنبش های مترقی دیگر با نیروی کار متحد شوند و از کارگران در مبارزه برای دستمزد و شرایط کاری بهتر حمایت کنند. و اشتباه نکنید، بدون حمایت گسترده تر، جنبش کارگری به راهپیمایی خود به سوی فراموشی ادامه خواهد داد. حزب کارگر باید یک شکست کامل داشته باشد و واگن خود را به معامله جدید سبز برساند. معامله این است: حزب کارگر لابی گری برای مشاغل مخرب محیطی را متوقف خواهد کرد و به جای آن عضله سیاسی خود را پشت مبارزه برای بزرگترین قرارداد سبز سبز ممکن خواهد انداخت. در عوض، جنبش محیط زیست متعهد خواهد شد که هر کاری که کارگر از آن بخواهد انجام دهد تا به کارگران کمک کند تا آن مشاغل را به مشاغل خوب تبدیل کنند - مشاغل ثابت با نردبان شغلی، مشاغل با درآمد خوب، مشاغل با مزایا، مشاغلی که یک کارگر - زن یا مرد - می تواند در آن کار کند. و از خانواده حمایت کنند.
مترقیان زیادی هم در جنبشهای محیطزیست و هم در جنبش کارگری وجود دارند که میدانند این همان معاملهای است که هر دو برای موفقیت باید انجام دهند. متأسفانه این اتحاد قرمز-سبز متحمل شکست های متعددی شده است زیرا عناصر هر دو اردوگاه در طول سال ها به طور مکرر به اردوگاه دیگر خیانت کرده اند. جنبش زیست محیطی به طرز دردناکی به کندی پی برد که باید سیاست هایی را تدوین کند که اثرات نامطلوبی بر مشاغل و توزیع درآمد ایجاد نکند. اخیراً رفتار رهبران برخی از اتحادیههای کارگری ساختمانی - انجام عکسبرداری با پرزیدنت ترامپ در دفتر بیضی شکل و لابیگری برای از سرگیری ساخت خط لوله که جنبش محیطزیست هشت سال صرف فشار بر دولت اوباما برای تعطیلی نهایی آن کرد - یک شکست بزرگ است. در این مرحله یک مشکل داخلی آشکار در جنبش کارگری وجود دارد. و اگر جنبش کارگری این مشکل را حل نکند – که ممکن است نیازمند انشعاب های سازمانی باشد – جنبش کارگری به زباله دان تاریخ ختم خواهد شد. انتخاب واقعاً به همین سادگی است.
تعمیر تجارت
می توان در مورد اینکه آیا صادرات ایالات متحده به طور متوسط نیروی کار بیشتری نسبت به واردات دارد یا خیر بحث کرد. اما تفاوت چندانی برای موضوع وجود ندارد، به طوری که اگر ما به اندازه وارداتمان صادرات داشته باشیم، مشاغل کمی از دست می رود. درعوض این کسری های تجاری است که برای مشاغل هزینه می کند. از سال 1960 تا 1970 هر سال ایالات متحده مازاد تجاری داشت و صادرات ما بیش از واردات ما از دست رفته شغل ایجاد می کرد. هر ساله از سال 1976 تا 2016، ایالات متحده با کسری تجاری مواجه است و صادرات ما کمتر از واردات ما شغل ایجاد کرده است. اقدامات بسیاری وجود دارد که دولت می تواند برای ایجاد اشتغال برای جبران از دست دادن شغل ناشی از کسری تجاری انجام دهد. اما واقعیت این است که چهل سال کسری تجاری مزمن، فراهم کردن شغل برای همه افراد توانا و مایل به کار را دشوارتر می کند، که به نوبه خود فشار نزولی بر دستمزدها وارد می کند.
در درازمدت، ایالات متحده نیاز به توسعه یک نوع سیاست تجاری استراتژیک دارد که توسط ژاپن پیشگام و توسط دیگر «ببرهای آسیایی» مانند کره جنوبی کپی شده است. پس از جنگ جهانی دوم، وزارت تجارت و صنعت ژاپن از نرخهای مالیاتی متفاوت و شرایط اعتبار استفاده کرد تا شرکتهایی که در صنایع با بهرهوری پایینتر مانند منسوجات و اسباببازیها فعالیت میکنند، کسانی باشند که فعالیتهای خود را به خارج از کشور منتقل میکنند، اما تنها پس از شرکتهایی در صنایع با بهرهوری بالاتر مانند فولاد. خودروها و الکترونیک به اندازه کافی توسعه یافته بودند تا کارمندانی را که شغل خود را از دست داده بودند جذب کنند. انتخاب بین تجارت مدیریت شده و تجارت آزاد نیست. انتخاب در مورد است که تجارت را مدیریت خواهد کرد. به شرکت ها اجازه داده شده است که سیاست تجاری در ایالات متحده را مدیریت کنند، که آنها بسیار به نفع خود انجام داده اند. در عوض، ما نیاز داریم که دولت وارد عمل شود و سیاست تجاری را مدیریت کند و تغییرات در الگوهای تجاری را برای به حداکثر رساندن افزایش بهرهوری نیروی کار هماهنگ کند. علاوه بر این، وقتی همه کشورها از این رویکرد استفاده می کنند، نتیجه یک بازی با جمع مثبت است که در آن بهره وری در همه جا با سرعت بیشتری افزایش می یابد.
با این حال، انتقال از مدیریت تجارت در جهت منافع ملی، نه منافع شرکت ها، مدتی طول خواهد کشید. در کوتاه مدت، موثرترین راه برای کاهش کسری تجاری این است که اجازه دهیم دلار کاهش یابد، یعنی ارزش آن نسبت به سایر ارزها کاهش یابد، نه افزایش تعرفه ها، که نه تنها نوعی مالیات پسرفته است، بلکه احتمال بیشتری دارد. دعوت به انتقام، همانطور که ترامپ قبلاً کشف کرده است. پیامد منفی این است که مصرف کنندگان ایالات متحده هزینه بیشتری برای واردات خواهند پرداخت. اما هیچ زمانی برای تحمل این ضربه بهتر از زمانی نیست که تورم در طول یک دهه از لحاظ تاریخی پایین بوده است. برای اطمینان از اینکه افزایش دستمزد در ایالات متحده بار دیگر همگام با افزایش بهره وری نیروی کار است، به سیاست های دیگری نیاز است. اما حذف کسری های تجاری مزمن کمک خواهد کرد زیرا بازارهای کار را محدودتر نگه می دارد.
مقررات مالی بین المللی
صنعت مالی غیرقابل تنظیم حادثه ای است که در انتظار وقوع است، همانطور که متوجه شدیم مقررات زدایی از صنعت وام مسکن، صنعت بیمه و صنعت رتبه بندی به طور قابل پیش بینی منجر به بزرگترین بحران مالی از سال 1929 شده است. (نگاه کنید به هانل، الفبای اقتصاد سیاسی (پلوتو پرس، 2014)، 193-199. اما حذف پادمان ها برای جلوگیری از بحران های مالی بین المللی، که در کنفرانس برتون وودز پس از جنگ جهانی دوم به اجرا گذاشته شد، حتی زودتر از مقررات زدایی مالی داخلی رخ داد.
اگر به درستی تنظیم شود، صنعت مالی می تواند خدمات مفیدی ارائه دهد و به عملکرد بهتر اقتصاد واقعی کمک کند. اما وقتی نظارتی بر آن نباشد، صنعت مالی به دمی تبدیل میشود که سگ را تکان میدهد، به لذت خودش اما به ضرر سگ. و متاسفانه، همانطور که در سال 2008 کشف کردیم، سگ اقتصاد واقعی است که بقیه ما در آن زندگی و کار می کنیم.
نه تنها مقررات مالی برای جلوگیری از بحرانهای مالی بیشتر ضروری است، بلکه برای تسهیل هدایت مجدد گسترده منابع سرمایهگذاری که یک قرارداد جدید سبز نیاز دارد نیز لازم است. وظیفه بخش مالی در اقتصادهای سرمایه داری هدایت پس انداز به سرمایه گذاری های مولد اجتماعی است. در عوض، در چهل سال گذشته وال استریت پساندازها را یکی پس از دیگری به حباب داراییها هدایت میکند. تنها کارهای زیادی وجود دارد که دولت می تواند انجام دهد تا با استفاده از سیاست های مالی، یک معامله جدید سبز را آغاز کند. ما به یک معامله جدید سبز بسیار بزرگتر از آنچه که یک محرک مالی سبز می تواند ایجاد کند، نیاز داریم. این تنها در صورتی می تواند اتفاق بیفتد که بخش مالی شروع به هدایت وام ها به سرمایه گذاری در حفظ انرژی و انرژی پاک کند، و این تنها در صورتی اتفاق می افتد که دولت بیشتر به جای کمتر در بخش مالی دخالت کند.
پاسخ یا مقررات قوی و شایسته صنعت مالی است یا ملی شدن. پذیرش سپرده و اعطای وام های اعتباری علم موشکی نیست و کاملاً در حیطه مهارت کارمندان دولت است. و هدایت وام به سودمندترین وام گیرندگان و صنایع باید بر اساس اولویت های تعیین شده توسط برنامه ریزی های بین المللی و صنعتی در هر صورت انجام شود. وال استریت هیچ مبنای واقعی برای ادعای تخصص در این زمینه ندارد.
شما نمی توانید مشاغل ما را بگیرید و بدوید
هنگامی که سرمایه آزاد است تا کارخانه و ماشین آلات را به هر کشوری که دستمزد کمتری دارد جمع کند و منتقل کند، نیروی کار در موقعیت چانه زنی غیرقابل دفاع قرار می گیرد: «آیا می خواهی شغلت را حفظ کنی؟ سپس یک قرارداد بازپرداخت امضا کنید.» سرمایه مدتهاست که بیشتر از نیروی کار متحرک بوده است، اما جهانیسازی نئولیبرالی تفاوت را بزرگتر کرده است. در اواسط قرن بیستم، زمانی که اتحادیهها کارگران را در شمال شرق و غرب میانه سازماندهی میکردند، تنها نگران بودند که شرکتها را انتخاب کنند و به سمت جنوب حرکت کنند، جایی که اتحادیهها وجود نداشت و دستمزدها پایینتر بود. اکنون اتحادیههای کارگری در هر نقطه از ایالات متحده باید نگران باشند که اگر در مذاکرات تسلیم نشوند، شرکتهایی که هر چه زودتر از پا در میآیند، به مکزیک یا چین نقل مکان خواهند کرد، جایی که دستمزدها حتی از حداقل دستمزد پایینتر ایالات متحده پایینتر است.
در 1 دسامبر 2016، کمتر از یک ماه پس از انتخاب شدن به عنوان رئیس جمهور منتخب، دونالد ترامپ با هیاهوی زیادی اعلام کرد که با کریر، واحد فناوری های متحده ملاقات کرده و آنها را متقاعد کرده است که 1,100 شغل در ایندیانا را که قبلا برنامه ریزی کرده بودند، حفظ کنند. برای نقل مکان به مکزیک تعداد مشاغل ذخیره شده تنها 730 بود و 1,873 شغل همچنان از بین رفت و امتیاز حفظ 730 شغل در ایندیانا تنها پس از وعده ایالت ایندیانا، که معاون رئیس جمهور منتخب مایک پنس هنوز فرماندار بود، داده شد. 7 میلیون دلار معافیت مالیاتی اضافی برای حامل. باید تعجب کرد که آیا 730 نفری که شغل خود را حفظ کردهاند ترجیح نمیدهند هر کدام به سادگی 96,000 دلار دریافت کنند. اما نکته مهم این است که چپ باید روشن کند که مشکل کاری که ترامپ انجام داد این نبود که او برای نجات مشاغل آمریکایی مداخله کرد. مشکل این نبود که دولت هیچ نقش مشروعی در رابطه با جابجایی مشاغل به خارج از کشور توسط شرکت ها ندارد. در عوض مشکل این بود که ادعاهای موفقیت او اغراق آمیز و فریبنده بودند. مشکل این بود که چیزی که او به دست آورد، به جای یک رویکرد سیستماتیک برای نجات تعداد قابل توجهی از مشاغل بود. به طور خلاصه، مشکل این بود که این فقط یک شیرین کاری تبلیغاتی بود. جای تعجب نیست که ترامپ به سمت ترفندهای تبلیغاتی جدید در حوزههای دیگر رفته است و ما چیزی بیشتر از این نشنیدهایم که «مذاکرهکننده بزرگ» ما مشاغل آمریکایی را به تنهایی با انجام «معاملات عالی» نجات داده است.
تا زمانی که سرمایه داری با ماست، تنها راه حل این مشکل، ایجاد موانعی برای جلوگیری از تغییر مکان شرکت ها در زمانی است که نرخ بازدهی معقولی کسب می کنند و زمانی که جابجایی برای جوامعی که در آن قرار دارند مضر است. در یک سطح اساسی، این به معنای به چالش کشیدن این ایده است که سهامداران باید همیشه آزاد باشند تا هر کاری را که میخواهند انجام دهند. این به معنای تمایز بین نرخ بازده مشروع و این تصور است که هر نرخ بازدهی که میتوان به دست آورد، چیزی است که منصفانه و مشروع و فراتر از چالش یا سرزنش است. در مورد انحصارها، این یک اصل ثابت اقتصادی است که اگر رها شود هر طور که میخواهند انجام دهند، سهامداران قیمتها را اعمال میکنند و از سودهایی بهره میبرند که غیرقابل توجیه و ناعادلانه است. پاسخ پذیرفته شده، مقرراتی است، که در آن تنظیمکنندهها قیمتها را محدود میکنند تا نرخ بازدهی منصفانهای کمتر از آنچه انحصار در غیر این صورت به دست میآورد، به دست آورند. ما باید همین مورد را در مورد کارفرمایان بزرگ در جوامع خود بیان کنیم. اگر ترک به جوامعی که در آن فعالیت میکنند آسیب جدی میزند، و اگر نرخ بازدهی معقولی دارند، نباید آزاد باشند که از تحرک بیشتر خود برای مهاجرت به خارج برای کسب نرخ بازدهی بالاتر در جاهای دیگر استفاده کنند.
همانطور که قانون فدرال مستلزم بررسی اثرات زیست محیطی است، ما می توانیم قانونی را تصویب کنیم که زمانی که شرکت ها مایل به انتقال عملیات به خارج از کشور هستند، نیاز به بررسی تأثیرات جامعه دارد. همچنین هیچ چیزی مانع از تصویب قانونی دولت فدرال برای اجازه بخشی از وزارت دادگستری برای نظارت و پیگرد قانونی شرکتهای مستقر در ایالات متحده که کارخانههای خود را به خارج از کشور منتقل میکنند، نمیکند، همانطور که بخش ضد تراست وزارت دادگستری، شرکتها را برای تعیین قیمتها نظارت و تحت تعقیب قرار میدهد. . دولتهای ایالتی همچنین میتوانند تعطیلی نیروگاهها را بررسی کنند، درست همانطور که دولتهای ایالتی شرکتهای خصوصی را که انحصار هستند، تنظیم میکنند. در این میان، ایده ای که ترامپ در زمان کاندیداتوری مطرح کرد، اما از زمان انتخابش چیزی نشنیده بودیم، اضافه هزینه واردات کالاهای شرکتی است که فعالیت های خود را به خارج از ایالات متحده منتقل می کند و اکنون می خواهد دوباره محصولات خود را در داخل آمریکا بفروشد. ایالات متحده تا زمانی که نتوانیم مؤسسات و ابزارهای سیاستی لازم برای اجرای سیاست استراتژیک تجاری و صنعتی را توسعه دهیم، هزینه های اضافی برای شرکت های مصون از اقناع اخلاقی ایده بدی نیست.
نتیجه
ایجاد یک رویکرد منسجم به مسائل اقتصادی بینالمللی که با نئولیبرالیسم و حمایتگرایی بیگانههراسی متفاوت است، امروز وظیفهای حیاتی برای چپ است. مخاطبان پرطرفداری با این موضوع هماهنگ شدهاند، و نبرد بر سر اینکه چه کسی با موفقیت توجه و وفاداری آنها را جلب میکند، راه طولانی را به سوی تعیین چگونگی تکامل جهان در چند دهه بحرانی آینده خواهد برد. نقد مهم است و نقش دارد. اما نقد به تنهایی کافی نیست. بدون یک جایگزین منسجم، ما شکست خواهیم خورد، زیرا شما نمی توانید چیزی را با هیچ چیز شکست دهید.
کلید یک آلترناتیو مترقی (1) یک قرارداد جدید سبز عظیم و (2) نقش بسیار فعال تر دولت است. احزاب سیاسی چپ میانه در اروپا و ایالات متحده با پذیرش تغییرات نئولیبرالی در اقتصاد جهانی که توسط بانکها و شرکتهای چندملیتی حمایت میشود، اشتباه بزرگی مرتکب شدند که اخیراً هزینههای سنگینی را برای آن در صندوقها پرداختهاند. در عوض، احزاب سیاسی مترقی و احیا شده باید با احزاب مترقی در سایر کشورها برای طراحی مجدد معاهدات و نهادهایی مانند صندوق بین المللی پول، سازمان تجارت جهانی و بانک جهانی برای کمک به تنظیم و مدیریت تجارت و سرمایه گذاری بین المللی به نفع شهروندان و نه شرکت ها همکاری کنند.
دولت ایالات متحده باید سیاست هایی را اتخاذ کند که بسیاری از آنها در جاهای دیگر پیشگام بوده اند، تا تغییرات اجتماعی سودمند در الگوهای تجارت و سرمایه گذاری را سازماندهی کند و مهمتر از همه، تضمین کند کارگران در صنایع رو به زوال انتقال آسان به کار در صنایع آینده از طریق بازآموزی، جابجایی. و حمایت از درآمد در طول انتقال آنها. و این برنامه باید با سیاست های تهاجمی مالی و پولی برای تضمین اشتغال کامل و افزایش دستمزدها هماهنگ شود. هنگامی که یک جایگزین منسجم داشته باشیم، همچنین باید بیاموزیم که چگونه آن را به زبان ساده ارائه کنیم که برای مردم عادی قابل درک باشد که به طور فزاینده ای به سختی سرشان را بالای آب نگه دارند.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا