رابین هانل استاد اقتصاد در دانشگاه ایالتی پورتلند است. جدیدترین کتاب او است عدالت اقتصادی و دموکراسی و او با مایکل آلبرت نویسنده مشترک است اقتصاد سیاسی اقتصاد مشارکتی. او با الکس دوهرتی از NLP درباره ادامه بحران در منطقه یورو صحبت کرد.
انتخاب فرانسوا اولاند و حضور قدرتمند چپ در انتخابات اخیر یونان این امید را به وجود آورده است که دور شدن از سیاست های ریاضتی ممکن است از نظر سیاسی امکان پذیر شود. دیدگاه شما چیست؟
هانل: سیاست های ریاضتی نه تنها به شدت ناعادلانه هستند، بلکه مشکلی را که قرار است با کوچک شدن اقتصادها حل کنند، تشدید می کنند که فقط پرداخت بدهی ها را دشوارتر می کند. اقتصاددانان کلان چپ، مترقی و شایسته بیش از سه سال است که به این موضوع اشاره کرده اند. بازارهای مالی اکنون به وضوح نظر مشابهی دارند. وام دهندگان در حال حاضر حق بیمه ریسک را برای همه کشورهایی که اقتصادشان به دلیل سیاست های ریاضتی در حال کاهش است، افزایش می دهند، صرف نظر از اینکه آیا دولت هایشان «رفتار» دارند یا نه، یعنی تمام تعهدات ریاضتی را بدون توجه به اینکه چقدر سخت باشد، یا «بدرفتاری» دارند، یعنی ناتوانی در اجرای آنها. آخرین اقدامات ریاضتی مورد مذاکره قرار گرفت. متأسفانه، مسئولان کمیسیون اروپا و بانک مرکزی اروپا به کسانی که علیه ریاضت اقتصادی صحبت می کنند توجهی نکرده اند و در عوض بر تکرار همان اشتباهی که هربرت هوور هشتاد سال پیش مرتکب شد، اصرار دارند.
با افزایش خسارات انسانی، اجتماعی و اقتصادی ناشی از ریاضت، با آشکار شدن بیهودگی اقدامات، و مهمتر از همه، با سازماندهی بهتر نیروهای ضد ریاضت، مخالفت ها به تدریج افزایش یافته است. مانند هر جنبش مردمی، قدرت جنبش ضد ریاضت اقتصادی فروکش می کند و گاهی اوقات در یک مکان قوی تر از مکان دیگر است. اما مسیر حرکت روشن است: جنبش مخالف ریاضت اقتصادی در سراسر اروپا در حال افزایش است و برای کسانی که ریاضت را تحمیل می کنند، سخت تر می شود که «در مسیر خود باقی بمانند». ما اکنون وارد مرحله ای شده ایم که برخی از نخبگان حاکم اروپا در حال تغییر لفاظی خود هستند. اینکه آیا این منجر به یک تغییر واقعی از سیاست های ریاضتی می شود یا خیر، باید دید.
مخالفت با ریاضت اقتصادی اشکال مختلفی دارد. برخی سیاستمداران و احزاب مرتبط با ریاضت اقتصادی را در پای صندوقهای رای مجازات میکنند و آرای خود را به احزاب حاشیهای سابق تغییر میدهند که در مبارزات انتخاباتی خود مخالفت خود را با ریاضت اعلام میکنند. برخی دیگر در خیابان ها راهپیمایی می کنند و اعتصاب می کنند تا حاکمان را مجبور به تغییر مسیر کنند. و برخی با دعوت به "تغییر سیستم" و شروع به ساختن دنیای جدیدی واکنش نشان می دهند که معتقدند نه تنها ممکن است، بلکه به طور فزاینده ای ضروری است. هر چه بیشتر و بیشتر جوانان علناً با «رژیم باستانی» دشمنی میکنند، نخبگان حاکم به طور فزایندهای ترسیده و بین امتیاز دادن و سرکوب تزلزل پیدا میکنند. انتخابات اخیر در یونان و فرانسه آخرین شکست سیاسی برای نیروهای طرفدار ریاضت اقتصادی است. به شکست های بیشتر در انتخابات، بسیج و اعتصابات توده ای بیشتر، و تهدید فزاینده تغییر سیستم ریشه ای نیاز دارد تا تغییر سیاست های ریاضتی به سمت سیاست های حامی رشد صورت گیرد. پیروزی جنبش ضد ریاضت اقتصادی تنها در گوشه و کنار نیست.
انتخاب اولاند به مقایسه با انتخاب دولت بسیار رادیکال تر میتران در سال 1981 انجامید که به سرعت برنامه چپ خود را در پی فشار مالی بین المللی کنار گذاشت. این امروز چه درس هایی برای ما دارد؟
منطقه یورو بدون یونان به راحتی می تواند از نظر اقتصادی دوام بیاورد. از سوی دیگر، فرانسه دومین اقتصاد بزرگ در منطقه یورو و بازیگر اصلی در سیاست اتحادیه اروپا است. با این حال، من فکر می کنم انتخاب اولاند در فرانسه بسیار کمتر از ظهور احزاب چپ در انتخابات یونان است. هر حزب سیاسی راست میانه یا چپ میانه که در سه سال گذشته ریاست سیاست های ریاضتی اجباری در اتحادیه اروپا را بر عهده داشته است، از سمت خود کنار گذاشته شده است. نیکلا سارکوزی آخرین قربانی راست میانه است که به خشم مردم علیه ریاضت کشیده شده است. اگر حزب سوسیالیست فرانسه در زمان بحران به جای سارکوزی در قدرت بود، گمان میکنم که رهبر این حزب ریاضت اقتصادی را تحمیل میکرد - به عنوان «تاسفآور اما ضروری» - درست همانطور که پاپاندرئو در یونان و زاپاترو در اسپانیا انجام دادند. در این صورت، به جای اینکه رای دهندگان فرانسوی در را به سارکوزی نشان دهند، این حزب سوسیالیست فرانسه بود که در حال خروج بود.
سوال این است که آقای اولاند چه درس هایی از سرنوشت دوستان سوسیالیست خود، آقایان پاپاندرئو و زاپاترو گرفته است؟ او چه درس هایی در مورد آنچه ریاضت انجام می دهد و نمی کند آموخته است؟ برای این موضوع، او چه درس هایی از دولت فرانسوا میتران در اوایل دهه 1980 آموخته است؟ من به طور جدی شک دارم که او درس هایی را که من فکر می کنم باید آموخته باشد. شعارهای ضد ریاضت اقتصادی از سوی یک نامزد اپوزیسیون ارزان است. آیا دلیلی وجود دارد که باور کنیم آقای اولاند پس از صحبت های آسان در طول مبارزات انتخاباتی، اکنون که او مسئول است، قدم خواهد زد؟
همانطور که شما می گویید، دولت چپ به رهبری میتران در سال 1981 بسیار رادیکال تر از حکومتی بود که آقای اولاند امروز رهبری خواهد کرد. با این حال، منافع مالی بینالمللی که در آن زمان بسیار کمتر از امروز قدرت داشتند، به سرعت آقای میتران را مجبور کردند که سیاستهای مالی مترقی و انبساطی را که در آن کارزار انجام داده بود، کنار بگذارد. در عدالت اقتصادی و دموکراسی (راتلج، 2005) در مورد سیاست اقتصادی میتراند در دوران رکود سال 1981 این را داشتم:
دولت سیاستهای مالی و پولی انبساطی قوی را برای تأمین تقاضای فراوان برای کالاها و خدمات به اجرا درآورد تا بخش خصوصی بتواند با پتانسیل کامل اقتصاد تولید کند و کل نیروی کار را به کار گیرد. اینجا چیزی برای ایراد گرفتن وجود ندارد. همه سزاوار فرصتی برای انجام کارهای مفید اجتماعی هستند و برای انجام این کار به طور منصفانه جبران می شوند. با این حال، تا زمانی که بیشتر فرصتهای شغلی هنوز نزد کارفرمایان خصوصی باشد، هر دولت مترقی میتواند در این مورد انجام دهد. میتران به دلیل انجام مؤثرترین کاری که هر دولت در اقتصادی که هنوز سرمایهداری میتواند در این زمینه انجام دهد، شایسته ستایش است: هشدارها و تهدیدهای اجتنابناپذیر محافل تجاری و مالی و اقتصاددانان جریان اصلی آنها را نادیده بگیرد که «مسئولیت» مالی و محدودیت پولی را تبلیغ میکنند. سیاست های مالی و پولی انبساطی قوی را آزاد کنید. با این حال، در نهایت تنها سه گزینه وجود دارد: (1) در وهله اول اقتصاد داخلی را تحریک نکنید زیرا مایل نیستید گرمای اجتناب ناپذیر آشپزخانه خود را تحمل کنید. (2) تحریک کنید، اما به محض اینکه سرمایه گذاری بین المللی جدید اقتصاد شما را تحریم کرد، از آن عقب نشینی کنید، ثروت داخلی فرار می کند و بازارهای مالی نرخ بهره بدهی دولت را از سقف عبور می دهند. یا (3) تحریک کنید، اما آماده باشید تا با گرمایی مواجه شوید که بازارهای سرمایه بینالمللی با اقدامات قوی برای محدود کردن واردات و فرار سرمایه، با جایگزینی سرمایهگذاری دولتی به جای کاهش سرمایهگذاری بینالمللی و خصوصی، و با گفتن به طلبکاران، شما را نکول میکند، مگر اینکه آنها موافقت کنند. واژگونی ها و امتیازات. گزینه سه معادل اقتصادی در دوران نئولیبرال است که نه تنها بازی سخت با طلبکاران بین المللی، بلکه در صورت لزوم وارد جنگ مالی می شود. به همان اندازه که گزینه سه دلهره آور است، یادآوری این نکته مهم است که دولت میتران در فرانسه ثابت کرد که گزینه دو کار نمی کند. (ص 121-122)
مایکل هرینگتون، سوسیالیست آمریکایی، به عنوان یک مترجم دوستانه، نتیجهگیری کرد: «در کمتر از دو سال سوسیالیستها درگیر اداره یک رژیم «سختگیری» بودند، که در غیر این صورت به عنوان ریاضت سرمایهداری شناخته میشود.» من هیچ کلمه ای را که هفت سال پیش نوشتم تغییر نمی دهم، و فقط می توانم امیدوار باشم که آقای اولاند این اشتباه را مرتکب نشود و فکر کند که میانه روی و ترسو در پاسخ به تهدیدهای سرمایه بین المللی احتمالاً رضایت رای دهندگان طولانی مدت را جلب می کند. کمتر جایگاه مثبتی در تاریخ دارد. متأسفانه، من فکر می کنم که آقای اولاند و حزبش احتمالاً گزینه هایی برای انجام این اشتباه هستند و حتی کمتر از میتران قبل از او مبارزه می کنند.
اما فقط تاریخ خواهد گفت. بیهودگی ریاضت اقتصادی، و سرنوشت سیاسی آشکار همه احزاب سیاسی که آن را اداره می کنند، ممکن است در جایی که شروع کمی وجود دارد، به ستون فقرات تبدیل شود. در هر صورت، هیچ دلیلی برای پیش داوری در مورد دولت جدید فرانسه وجود ندارد، زیرا آنچه نیروهای ضد ریاضت اقتصادی باید در هر صورت انجام دهند، یکسان است: جهنم بیشتر را بالا ببرید! با ظهور شکاف های سیاسی جدید، حتی در آلمان، چه کسی می داند که کدام سیاستمداران ما را غافلگیر خواهند کرد، یا چه چیزی ممکن است به زودی ممکن شود.
سازش ناپذیری دولت آلمان در اصرار بر حفظ سیاست های مالی جاری را چگونه تفسیر می کنید؟
در مورد سیاستمداران آلمانی و مردم آلمان چه می توان گفت؟ حرکت هوشمندانه این است که به جای اینکه خیلی آهسته و با احتیاط واکنش نشان دهیم، از بحران های مالی پیشی بگیریم. از آنجایی که مرکل بارها این اشتباه را مرتکب شده است، مالیات دهندگان آلمانی را مجبور کرده است تا بیش از حد لازم در صندوق های نجات در معرض خطر قرار گیرند. چه مقدار از این امر بیش از احتیاط یا ایدئولوژی احمقانه پوندی از سوی او بوده است، و چقدر به دلیل احساسات عمومی در میان رای دهندگان آلمانی که از «توانایی» آنچه در رسانه های آلمانی به عنوان کارگران تنبل و تنبل به تصویر کشیده می شود، هدایت شده است. شناخت دولت های غیرمسئول در PIGS - و به ویژه یونان - دشوار است.
برخی از منافع شخصی سخت بینی وجود دارند که به وضوح نقش مهمی ایفا کرده اند. از آنجایی که بانکهای آلمانی مشتاق دریافت وامهای بسیاری به دولتهای PIGS و کسبوکارهای خصوصی هستند، آنها از دولت خود انتظار دارند – و هیچ چیزی در مورد آن فکر نمیکنند، دولت راست میانه مرکل قبل از هر چیز به بانکهای آلمانی وابسته است – که از منافع آنها محافظت کند. این بدان معناست که هر پنی را از طلبکاران خود بیرون میکشند، اما آنها را کاملاً به نقطهای سوق نمیدهند که بدهکار شوند. مرکل سعی کرده دقیقاً این کار را در مذاکرات بر سر شرایط ریاضت اقتصادی انجام دهد - با فشار دادن آخرین پنی - در حالی که با اکراه در آخرین لحظه کمک های مالی برای جلوگیری از نکول هایی که صنعت بانکداری آلمان را تکان می دهد ارائه می دهد. اما این همیشه یک بازی خطرناک است و آلمان ممکن است یونان و شاید سایرین را بیش از حد به جلو انداخته باشد.
در شرایطی که رکود جهانی همچنان در میان ما است، با اروپا که آشکارا به رکود "دو شیب" بسیار ترسناک بازگشته است، چرا آلمان قاطعانه از ارائه محرک های مالی مورد نیاز اتحادیه اروپا خودداری کرده است؟ برخلاف PIGS، دولت آلمان میتواند در حال حاضر برای تامین کسری بودجه با نرخ بهره پایین در بازارهای سرمایه خصوصی وام بگیرد. چه چیزی آنها را از استفاده از این پول ارزان برای ایجاد محرک های مالی بسیار مورد نیاز باز می دارد؟ پاسخ رایج ترس آلمان از تورم است که به دوران جمهوری وایمر پس از جنگ جهانی اول بازمی گردد. من فکر می کنم پاسخ محتمل تر در این واقعیت نهفته است که آلمان با موفقیت بیکاری خود را به PIGS "صادرات" کرده است. از آنجا که PIGS از همان ارزی استفاده می کند که آلمان استفاده می کند، هیچ یک از آنها نمی توانند برای از بین بردن کسری تجاری بزرگی که با آلمان دارند، ارزش خود را کاهش دهند. این به آلمان مازاد تجاری بزرگی می دهد که نرخ بیکاری در آلمان را در طول رکود بزرگ پایین نگه داشته است. برخلاف ایالات متحده که به نظر می رسد رای دهندگان مایل به تحمل نرخ های بالای بیکاری هستند، این امر به طور سنتی در آلمان صادق نبوده است. هر دولت آلمانی که بر نرخ بالای بیکاری ریاست می کند، به طور سنتی به سرعت در حال افزایش است. اما نرخ بیکاری آلمان به دلیل مازاد تجاری بزرگ آن با سایر کشورهای منطقه یورو بالا نبوده است. از این رو، فشار سیاسی داخلی اندکی برای محرکهای مالی در آلمان وجود دارد، علیرغم این واقعیت که این امر بیش از هر چیز دیگری برای خروج اتحادیه اروپا از رکود اقتصادیاش انجام میدهد. با این حال، افت مضاعف در اتحادیه اروپا بیشتر و شدیدتر به نظر می رسد و نرخ بیکاری در آلمان شروع به افزایش می کند. بنابراین مانند بسیاری دیگر، این نیز ممکن است به زودی تغییر کند.
خروج یونان از منطقه یورو توسط مدافعان وضعیت موجود اقتصادی با عباراتی تقریباً آخرالزمانی توصیف می شود. به نظر شما اگر یونان از این کشور خارج شود، چه پیامدهایی برای یونان و به طور کلی برای منطقه یورو خواهد داشت؟
یونان به بن بست سیاسی رسیده است که در آن احزاب سیاسی راست میانه و چپ میانه که در چهل سال گذشته بر سیاست یونان تسلط داشته اند، هر دو بیش از نصف سهم خود را از آرا کاهش داده اند و احزاب حاشیه ای سابق به وضوح در برتری هستند. علاوه بر این، اقتصاد یونان در یک مارپیچ مرگ قرار دارد و به سرعت در حال ناکارآمدی است. چیزی جز یک دولت چپ قوی مصمم به (1) نکول بدهی غیرقابل پرداخت، (2) بازگرداندن هزینه های اجتماعی، و (3) مشارکت در سرمایه گذاری عمومی زمانی که سرمایه گذاری خصوصی فرار می کند، شانسی برای تغییر وضعیت دارد. با این حال، این ممکن است به زودی امکان پذیر شود.
اگر قوانین به حالت تعلیق در نیایند، اکنون به نظر می رسد که باید در اوایل ژوئن یک انتخابات جدید برگزار شود. برای ظهور یک حکومت قانون اساسی متشکل از احزاب سیاسی چپ، باید سه اتفاق بیفتد. (1) سیریزا (16.78 درصد) و حزب چپ دموکراتیک (6.11 درصد) باید درصد آرای خود را به قیمت پاسوک که با 13.18 درصد به رتبه سوم سقوط کرد افزایش دهند. این به راحتی می تواند اتفاق بیفتد زیرا (الف) پاسوک ریاضت غیرمحبوب را اجرا کرد و همچنان از ریاضت به عنوان "ضروری" حمایت می کند. پشتیبانی پاسوک "نرم" است و تا حد زیادی مبتنی بر حمایت است که دیگر نمی تواند ارائه دهد. (ج) بسیاری در گذشته تنها به این دلیل به پاسوک رأی دادند که معتقد بودند احزاب چپ هیچ شانس واقعی برای حکومت ندارند. اکنون که سیریزا از پاسوک پیشی گرفته است، رای به پاسوک "هدر رفته" است. (2) کسانی که به احزاب چپ کوچکتر رأی دادند - مانند سبزها (2.9٪) - که نتوانستند حداقل 3٪ را برای هر یک از کرسی های پارلمان به دست آورند، باید از آستانه 3٪ عبور کنند یا رای خود را به یکی از احزاب چپ بدهند. برای کسب نمایندگی من نمیدانم که چرا در یک انتخابات جدید این امر بیش از حد دشوار باشد. اما سخت ترین مشکل این است که (3) احزاب چپ باید برای تشکیل یک دولت ائتلافی با برنامه ای قابل اجرا بر اختلافات تاریخی غلبه کنند.
با این حال، تاریخ ممکن است به زودی یک هدیه خوش شانس به چپ های یونان بدهد. این امکان وجود دارد که موضوع اصلی اختلاف احزاب چپ به زودی به یک موضوع مورد بحث تبدیل شود. حزب کمونیست در وهله اول با پیوستن به منطقه یورو مخالف بود و در مورد خروج قاطعانه است. در نقطه مقابل، حزب چپ دموکراتیک در سال 2010 از سیریزا جدا شد، عمدتاً به این دلیل که رهبران چپ دموکراتیک بر تعهد قاطعانه برای ماندن در منطقه یورو پافشاری کردند. سیریزا فقط از ماندن در منطقه یورو حمایت می کند - مشروط بر اینکه اتحادیه اروپا سیاست های طرفدار ریاضت خود را تغییر دهد. نه تنها این اتفاق نخواهد افتاد، بلکه نکول دوم نیز عملاً اجتناب ناپذیر است، که ممکن است به دنبال اتفاقاتی از جمله یک فرار بانکی گسترده باشد که یونان را حتی قبل از به قدرت رسیدن یک دولت چپ از منطقه یورو مجبور می کند. اگر چنین باشد، نه تنها هسته اصلی اختلاف در سمت چپ به موضوعی مورد بحث تبدیل میشود، بلکه یک دولت چپ از مزیت کاهش ارزش پول برخوردار خواهد شد که با ارزانتر شدن صادرات یونان و گرانتر شدن واردات، رونق زیادی برای اشتغال ایجاد میکند. در چنین «بحران» روشنی، یک دولت چپ میتواند به دولت نجات ملی تبدیل شود که میهنپرستان یونانی در اطراف آن گرد هم میآیند.
اگر این اتفاق بیفتد یونان ممکن است نجات اروپا باشد نه ویرانی آن. کسانی که استدلال می کنند که هرج و مرج اقتصادی و سیاسی در یونان در حال نابودی اتحادیه اروپا است، در مورد اتحادیه اروپا نئولیبرالی صحبت می کنند که در مسیری ناپایدار به سوی خود ویرانگری قرار دارد. حرکت اتحادیه اروپا از مسیر فاجعه بار ریاضت اقتصادی خود به سمت مسیر رشد عادلانه، به تکان زیادی نیاز دارد. اگر یونان تلنگری ایجاد کند و راه را به سوی مسیری بهتر نشان دهد، آنهایی که رویای اروپای صلح آمیز، برابری طلب و مرفه را در سر می پرورانند، ممکن است سال ها بعد از یونان تشکر کنند.
هشدار: "ممکن" با "احتمال" یکسان نیست، چه رسد به "یک چیز مطمئن!" و حتی یک تکان از یونان ممکن است برای چرخاندن بقیه اروپا کافی نباشد. ممکن است تکان های بیشتری از PIGS های دیگر نیز بگیرد.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا