اگرچه من از عدم حضور عمومی سبزها در مقاله اول ابراز تاسف کرده بودم، اما پس از دریافت پاسخ ها و سپس شرکت در یک روز از جلسه عضویت پاییز 2007 ایلینویز گرین و مدرسه کمپین در کریستال لیک، ایلنا، واکنش من بسیار مثبت تر بود. دومین. خلاصه اشاره کردم: حزب سبز در مورد موفقیت در عرصه انتخابات بسیار جدی است و حداقل در ایلینویز در حال رشد هستند و نامزدهای بیشتری را جذب می کنند که به نظر می رسد نمایندگان کاملاً جدی و به طور کلی قوی حزب باشند.
به طور خاص، من به این نتیجه رسیدم که سبزها نامزدهای خوبی را جذب میکنند و ارزش سازماندهی را درک میکنند، چیزی که امروز به نظر میرسد بسیاری از چپها آن را از دست دادهاند. اینها مهم هستند.
با این حال، من از محدودیت های تمرکز سازمانی آنها (و هنوز هم هستم) مشکل داشتم. بله، برخی از اعضا و نامزدهای حزب سبز وجود دارند که چشم انداز وسیع تری از پیروزی های انتخاباتی دارند، اما به نظر نمی رسد این درک در سازمان نفوذ کند. بیشتر تمرکز سازمانی آنها بر تلاش های انتخاباتی است - و به نظر می رسد که فراگیر باشد.
من استدلال کردم که یکی از اولویت ها، همانطور که دیدم، توسعه رهبری حزب سبز است. تلاش های آنها تا به امروز برای پذیرش نامزدها بر اساس تمایل آنها برای شرکت در انتخابات به عنوان نامزد برای توسعه حزب ناکافی به نظر می رسید. این حزب را وادار میکند که به ارادهگرایی متکی باشد، و من استدلال کردم که این برای توسعه حزب کافی نیست. همچنین این احتمال را افزایش می دهد که فعالان کلیدی محدود به افرادی با تحصیلات عالی و/یا از نظر مالی بهتر باشند.
من استدلال کردم که حزب باید رهبری را در سطح مردمی توسعه دهد، اجازه دهد که رهبری به شیوههایی از جمله نامزدی انتخاباتی توسعه یابد، اما تنها به آن محدود نشود، و تلاش کند تا حد امکان رهبران/سازماندهندگان/آموزگاران/فعالان مردمی خوب تولید کند. همزمان، من استدلال کردم که حزب باید یک فرآیند آگاهانه ایجاد کند تا حامیان را - با استفاده از مدل حلقه متحدالشکل - از بیرون، فقط رای دادن به سبز، اما کسانی که فراتر از رای دادن درگیر نیستند، به عضویت در حزب سبز، و سپس تبدیل شدن به آنها، توسعه دهد. فعالان حزب؛ یعنی نزدیکتر کردن آنها به مرکز حزب.
و کلید توسعه سازمانی، فرآیند آموزشی برای هر کسی بود که میخواهد بیشتر درگیر شود. ضمناً بحث من این است که حزب سبز در عین اینکه از منظر محیطی وارد سیاست انتخاباتی می شود، نمی تواند تنها یک حزب محیط زیست باقی بماند. و در حالی که از نظر تئوری اینطور نیست (به 10 ارزش سبز مراجعه کنید)، از بسیاری جهات، اینطور است - یا حداقل به این شکل دیده می شود. من استدلال کردم که اگرچه لازم است، اما کافی نیست: که باید یک برنامه آموزشی برای آموزش همه اعضای حزب، همراه با "خارجی ها" ایجاد شود تا ببینند که چگونه مسائل زیست محیطی با بسیاری دیگر مرتبط است.
به عنوان مثال، زمانی که آمریکاییها در مورد کل موضوع تغییرات آب و هوایی (که اصطلاحاً «گرمایش جهانی» نامیده میشود، آگاهتر میشوند)، ما باید موضوع «پیک نفت» و بحران انرژی آتی را نیز مطرح کنیم. بنابراین نیاز به منابع انرژی جایگزین، به استثنای هسته ای. اما ما تا تولید مقداری از انرژی جایگزین قابل مقایسه – و قابل استفاده در اشکال مختلف – با سوخت های فسیلی امروز فاصله داریم. این کاملاً نشان می دهد که ما باید مصرف را به طور کلی کاهش دهیم و چیزهایی را که هنوز به آن نیاز داریم تا حد امکان به خانه نزدیک کنیم (در حالت ایده آل، بر اساس مناطق زیستی). این به تنهایی به این معنی است که ما نمی توانیم این مشکلات را تنها از طریق راه حل های تکنولوژیکی حل کنیم: مردم مجبورند تغییرات شخصی انجام دهند، اگر نگوییم فداکاری کنند. به نوبه خود، این امر پیامدهای فرهنگی عظیمی خواهد داشت: روزهای خرید - خرید - خرید محدود است، اگر تمام نشده باشد. علاوه بر این، ما باید در مورد چگونگی سازماندهی مجدد جامعه به طور کلی فکر کنیم، و این شامل این است که چگونه چیزهایی را که نیاز داریم، با کمترین آسیب زیست محیطی تولید کنیم. چگونه باید این تولید را سازماندهی کنیم (از بالا به پایین، مانند امروز، یا برابری طلبانه)؛ و چگونگی توزیع عادلانه ترین تولید.
و من استدلال می کنم که این مسائل همچنین با بحران وام مسکن فعلی و همچنین افزایش نابرابری اقتصادی در این کشور مرتبط است (به "سیاست اقتصادی نئولیبرال در ایالات متحده" مراجعه کنید: تأثیر بر کارگران آمریکایی، Z Net، 2 فوریه 2007 در www.zmag.org/znet/viewArticle/2139.)
با این حال، من استدلال می کنم که هر "راه حل" پیشرفته واقعاً باید از دیدگاه جهانی باشد. هیچ توجیهی وجود ندارد که ما آمریکاییها میتوانیم یا باید با مصرفی مانند ما زندگی کنیم. بنابراین، این کافی نیست که خودمان چیزها را بفهمیم - پیشنهاد میکنم باید از این منظر به این موضوع برخورد کنیم که چگونه میتوانیم جامعه خود را سازماندهی کنیم تا اگر همه مردم جهان جامعه ما را تکرار کنند، همه ما بتوانیم در یک سطح زندگی کنیم. که از نظر زیست محیطی و اقتصادی پایدار است.
چنین رویکردی نیاز به یک چشم انداز بزرگ و بلند مدت دارد. دستیابی به آن یک شبه اتفاق نمی افتد. با این حال، تنها در صورتی که این دیدگاه یا دیدگاه گسترده دیگری را اتخاذ کنیم، آنگاه می توانیم بفهمیم که چگونه می توانیم به آنجا برسیم. به نظر من بخشی از این روند شامل فعالیت در عرصه انتخابات است. ما دیگر نمی توانیم «تجمل» را که فقط جهنم را در خیابان ها برافراشتیم، تحمل کنیم. با این حال، بدون پیروزیهای انتخاباتی، ما نمیتوانیم دستاوردهای به دست آمده در خیابانها را تثبیت کنیم. با این حال، در عین حال، ما نمی توانیم خود را تنها به سیاست های انتخاباتی محدود کنیم. ما باید در خیابان باشیم
اما من این چشم انداز بزرگتر را در میان اکثر اعضای حزب سبز که ملاقات کرده ام نمی بینم. بیشتر آنها فقط می خواهند در عرصه انتخاباتی کار کنند: بیایید سبزها را انتخاب کنیم ایده خوبی است، اما اگر اتفاقی بیفتد و ما در واقع سبزها را انتخاب کنیم، چه اتفاقی میافتد؟ بعدش چی شد؟
اما اگر قرار است در عرصه انتخابات کار کنیم، باید آن را به خوبی انجام دهیم. و با نگاهی به نتایج انتخابات اولیه اخیر در ایلینویز، فکر نمیکنم با وجود اینکه گروه نسبتاً چشمگیری از نامزدها برای دفاتر در سراسر ایالت نامزد میشوند، این کار را به خوبی انجام نمیدهیم (به www.ilgp.org).
به طور خلاصه، من استدلال می کنم - و در اینجا تمرکز خود را به عرصه انتخابات محدود می کنم - که ما باید یک سازمان بسازیم. واداشتن مردم به "پیوستن" به حزب از طریق استخدام آنلاین یا واداشتن آنها به رای دادن به "سبز" کافی نیست. ما باید افراد را به گروهی از مردم تبدیل کنیم که جدی و مایل به همکاری برای ساختن این حزب هستند. و من سوال می کنم که آیا این کار انجام می شود یا خیر.
آیا این استراتژی برای سبزها کارساز است؟ علیرغم اینکه ایلینوی یک ایالت بود، بدیهی است که باراک اوباما در انتخابات مقدماتی دموکرات ها به نفع باراک اوباما خواهد بود، بنابراین شکی در مورد اینکه چه کسی این نامزدی را در این ایالت به دست می آورد و داشتن چهار نامزد ریاست جمهوری سبز (جرد بال، هاوی هاوکینز به عنوان یکی از گزینه های احتمالی) وجود داشت. برای نامزدی رالف نادر، سینتیا مککینی و کنت مسپلی) در اولین انتخابات مقدماتی سبز در ایالت، به گفته یکی از وبلاگ نویسان (من نتوانستم هیچ نتیجه "رسمی" پیدا کنم)، 2,597 رای برای نامزدهای سبز از 2.8 رای وجود داشت. میلیون رای داده شده در مسابقات بخش انفرادی در خود شیکاگو، اکثر کاندیداهای آلدرمن در بهترین حالت تنها تعداد انگشت شماری رای کسب کردند. در حال حاضر خیلی امیدوار کننده به نظر نمی رسد.
با این حال من پیشنهاد می کنم یک راه رو به جلو وجود دارد. اول از همه، یک گلوله برفی در جهنم شانس بیشتری نسبت به رئیس جمهور سبز در انتخاب امسال دارد. و حتی اگر معجزه ای اتفاق بیفتد - و واقعاً معجزه می خواهد - ما نمی توانستیم از او در کنگره حمایت کنیم تا کاری انجام دهیم. و مردم آمریکا این را میدانند - همانطور که من پیشنهاد میکنم اکثر اعضای حزب سبز نیز این را میدانند.
با این حال، من فکر میکنم جایی که بهترین شانس برای پیروزی وجود دارد - و عوامل زیادی وجود دارد - در رقابتهای کنگره وجود دارد، بهویژه اگر یک سبز بتواند در منطقهای که هر دو نامزد جریان اصلی محافظهکار هستند، پیروز شود.
به دست آوردن یک کرسی کنگره باعث افزایش چشمگیر قرار گرفتن در معرض سبز می شود، به ویژه در هر ایالتی که چنین اتفاقی افتاده باشد. و در موقعیتی که جلب توجه کند به اندازه کافی "بالا" است.
بنابراین، آنچه که برای من به عنوان راهی برای ادامه بیشتر منطقی است این است: افرادی که میخواهند نامزد شوند، میتوانند این کار را با برآوردن الزامات کشور عضو مربوطه انجام دهند، اما باید به منابع خود وابسته باشند. با این حال، جایی که حزب باید تلاشهای اعضای خود، منابع خود (از جمله مالی) و انرژیهای خود را متمرکز کند، جایی است که بیشترین تمرکز سبزها در منطقه کنگره در ایالت وجود دارد و میتوان نامزدهای خوبی را برای رقابت استخدام کرد: و سپس حزب نیاز دارد که این اعضا را سازماندهی کند تا یک حرکت قوی داشته باشد.
به طور خلاصه، حزب سبز در حال کسب تجربه انتخاباتی است – و این خوب است. اما به اندازه کافی خوب نیست. اگر حزب سبزها میخواهد توسعه یابد، باید برنده شود - و من استدلال میکنم که باید در سطح «مشاهده» برنده شود، نه فقط در هیئتهای مدرسه محلی یا هیئتهای احیای آب، تا جایی که میتوانند مهم باشند، بلکه در سطح «بالاتر» برنده شوند. مرحله. من فکر میکنم این به معنای سطح فدرال است، و به نظر میرسد فرد کنگره «امکانپذیر»ترین است. حزب سبز باید این چالش را بپذیرد - در غیر این صورت، من استدلال می کنم که محکوم به زائد است.
کیم سایپس یک فعال قدیمی کارگری است که در حال حاضر به عنوان استادیار جامعه شناسی در دانشگاه پوردو نورث سنترال در وست ویل، IN کار می کند. وب سایت او در http://faculty.pnc.edu/kscipes.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا