در اواسط مارس 2023، دیوید سوانسون مقاله بسیار جالبی را منتشر کرد: « عراق و 15 درس که هرگز یاد نگرفتیم. برخی چیزها در آنجا بود که من با آنها موافق بودم، با برخی مخالف بودم، ممکن است بخواهم درباره آنها بحث کنم. با این حال، من از تلاش او برای جمع آوری ایده ها از این تجربیات قدردانی کردم.
با این حال، یک چیز وجود دارد که او آن را مطرح نکرد (اگرچه در اواخر این مقاله به آن اشاره کرد)، اما من میخواهم آن را در مرکز قرار دهم: چپ ایالات متحده (هرچند تعریف شده باشد) هنوز نمیداند که ایالات متحده است. نه فقط یک کشور دیگر؛ یک امپراتوری است.
اکنون، امپراتوری ایالات متحده با امپراتوری روم و حتی امپراتوری بریتانیا (و من همه امپراتوریهای قبلی را دیگر فرض میکنم) از یک جهت کلیدی متفاوت است: اساساً مبتنی بر تصرف سرزمینی نیست. اکنون، من نمی گویم که ایالات متحده هرگز کشورها را فتح نکرده است - از فیلیپینی ها، پورتوریکویی ها، گوامانیایی ها و ساموایی ها (و چند نفر دیگر) در این مورد بپرسید! آمریکای لاتین و دریای کارائیب، اما این شیوه اصلی عملیات آن نبوده است.
آنچه رهبران ایالات متحده در طول قرن ها آموخته اند این است که کلید حفظ (و احتمالاً گسترش) یک امپراتوری است. کنترل اقتصادی و سیاسی بر سرزمین های خارجینه «مالکیت» آنها؛ آنها به "چکمه روی زمین" نیاز ندارند. در واقع، این توجه بیش از حد بر روی شیطنت های آنها متمرکز است. به دلایلی عجیب، آمریکاییها عموماً نگران رفاه سربازان خود هستند، حتی اگر خشونت و ویرانی وحشتناکی را علیه سایر مردم انجام دهند. با این حال، حتی بهتر از آن این است که اتباع خارجی کشور مربوطه خود (و سایر افراد) را از طرف امپراتوری اداره کنند. این به عنوان استعمار نو شناخته می شود. با دادن "استقلال" سیاسی به مستعمرات سابق، اما تداوم تسلط اقتصادی، امپراتوری از منفعت سرقت مواد خام (طلا، نقره)، منابع طبیعی (چوب، زمین کشاورزی برای صادرات) و حتی گاهی اوقات افراد (کار مهاجر) بهره می برد. شرایط نامطلوب تجارت به نحوی که به نفع کشور باشد، حتی اگر در داخل کشور به طور باورنکردنی نابرابر تخصیص داده شود. [به همین دلیل است که رهبران ایالات متحده از کوبا و ونزوئلا، همراه با چین و روسیه که به دنبال مسائل سیاسی هستند خشمگین هستند. و استقلال اقتصادی و دنیای پسااستعماری.]
در اواخر جنگ جهانی دوم (حدود 1943)، نخبگان سیاسی و اقتصادی ایالات متحده شروع به همکاری با نخبگان بریتانیا کردند تا ایالات متحده پس از پایان جنگ، حداقل در خارج از امپراتوری شوروی، بر جهان مسلط شود. آنها با وجود اتحاد جماهیر شوروی به چالش کشیده شدند و می دانستند که تعدادی از کشورها به دنبال «استقلال» یا به عبارت صحیح تر، استعمار زدایی خواهند بود. چگونه می توانستند کنترل خود را حفظ کنند؟
یک راه نظامی بود. در پایان جنگ، ایالات متحده بزرگترین نیروی دریایی و هوایی در این تاریخ جهان را داشت - ارتش سرخ شوروی در خشکی قدرتمندتر بود - به علاوه سلاحهای هستهای داشت و به دنیا نشان داده بود که اراده استفاده از آنها را دارد. (حتی پس از اینکه ژاپن دستیابی به شرایط صلح را آغاز کرده بود). دو برابر. به این زرادخانه، ایجاد سیا (آژانس اطلاعات مرکزی) در سال 1947 اضافه شد که "بی سر و صدا" برای اجرای خواسته های امپراتوری مورد استفاده قرار گرفت.
راه دیگر از نظر اقتصادی بود. ایالات متحده به عنوان تنها کشور صنعتی که اساساً از جنگ سالم بیرون آمده بود ظاهر شد. در اوایل دهه 1950، ایالات متحده 50 درصد از کل کالاها و خدمات جهان را تولید می کرد. این بدان معناست که ما بیش از سایر کشورهای جهان تولید کردیم ترکیب شده. این به آن قدرت اقتصادی بی نظیری داد.
با این حال، ایالات متحده می خواست اطمینان حاصل کند که اقتصاد جهانی جاه طلبی های آن را تضعیف نمی کند، بنابراین موسسات برتون وودز - صندوق بین المللی پول (IMF)، بانک جهانی، و بعدها، موافقت نامه عمومی تعرفه ها و تجارت (GATT)- را تأسیس کرد. نظم بخشیدن به خانه های اقتصادی کشورهای دیگر. خدمت به عنوان "بانکدار برای جهان" یکی دیگر از منابع باورنکردنی قدرت بود.
و با گذشت زمان، نخبگان ایالات متحده از قدرت فرهنگی ایالات متحده برای کمک به ایجاد سلطه فرهنگی در سراسر جهان استفاده کردند. به ویژه فیلمها به همه «نشان دادند» که ایالات متحده چقدر شگفتانگیز است، و اساساً گفت که اگر ارزشها، استانداردهای ما، هنجارهای ما را بپذیرید، شما هم میتوانید موفق باشید، سبک زندگی از طبقه متوسط رو به بالا داشته باشید، بدون توجه به جهان
همانطور که ایالات متحده پیچیده تر شد - و آنها متوجه شدند که مجبور نیستند بر همه مردم تسلط داشته باشند، بلکه فقط باید هژمونی ایدئولوژیک را بر نخبگان خود بدست آورند تا سطحی از کنترل را حفظ کنند - آنها لفاظی خود را توسعه دادند، زبان کنترل خود را توسعه دادند. سلطه ایالات متحده به اندازه مردمی که هژمونی ایالات متحده را به رسمیت می شناختند، قدردانی نکرد.
با این حال، چیزی که از هژمونی ایالات متحده حمایت می کرد - و این را همیشه باید به خاطر داشت - ارتش ایالات متحده بود، با توانایی گسترده اش برای تحمیل مرگ و ویرانی به هر هدف انتخابی.
گره زدن همه اینها از نظر ایدئولوژیک، ایده «بهترین دفاع یک حمله تهاجمی است» است، که «توجیهی قابل درک» برای اقدام ایالات متحده در هر نقطه از جهان فراهم می کند. به هر حال، اگر در کره، ویتنام، عراق، افغانستان (ad nauseum) نجنگیم، باید در سواحل کالیفرنیا بجنگیم!
فکر کنید شوخی میکنم: چرا این همه تبلیغات و تقویت نظامی، ظاهراً برای اطمینان از اینکه چین یا روسیه به ایالات متحده حمله نمیکنند؟ اول از همه، یک حماقت محض این ایده وجود دارد: بزرگترین تهاجم در تاریخ جهان، تهاجم سال 1944 به نرماندی، فرانسه - روز D- بود که در طول 20 مایلی کانال انگلیسی رخ داد. و تقریبا شکست خورد. در واقع، ژنرال آیزنهاور استعفا نامه ای داشت که در طول تهاجم در ژاکت خود حمل می کرد و آماده بود در صورت شکست آن را ارائه دهد. بیست مایل! و چینیها یا روسها میخواهند هزاران مایل، از طریق آبهایی که تحت سلطه بزرگترین و قدرتمندترین نیروی دریایی تاریخ جهان است، حمله کنند؟ به من استراحت بدید!
ثانیاً، حتی اگر چنین کاری انجام دهند، در کشوری فرود میآیند که تعداد اسلحهها از مردم آن بیشتر است، و مردم ایالات متحده بارها نشان دادهاند که بالاترین سطح خشونت را در «دفاع» از کشور انجام خواهند داد و از آن حمایت خواهند کرد. ایالات متحده به علاوه، ما سابقه طولانی ترس داریم که علیه «خطر زرد» و/یا «کمونیسم» ایجاد شده است، و چینیها هر دو را دریافت میکنند!
بنابراین، احتمال تهاجم خارجی ها و به ویژه فتح موفق ایالات متحده، شانس گلوله برفی در جهنم را به یک پیشنهاد فوق العاده خوب تبدیل می کند!
نه، ایالات متحده یک امپراتوری دارد و می خواهد آن را حفظ کند. در واقع، نخبگان سیاسی و اقتصادی ایالات متحده به قدری این آرزو را دارند که مایلند اقتصاد سیاسی داخلی و نظم اجتماعی (شغل، بی خانمانی، فقدان مراقبت های بهداشتی، نابرابری اقتصادی، شکاف نژادی، امتناع از رسیدگی به تغییرات آب و هوایی و غیره) را نابود کنند. و غیره) - لعنت بر همه ما - برای جمع آوری مداوم منابع برای حفظ امپراتوری.
اجازه دهید با استفاده از بدهی ملی و هزینه های نظامی، چند مثال برای مشخص کردن این موضوع بیان کنم.
دولت ایالات متحده هر سال بودجه ای را برای سال آینده پیشنهاد می کند و پس از آن، مازاد یا کسری سال را اعلام می کند. هر کدام از آنها در یک حساب انباشته با تمام مازادها و بودجه های دیگر از سال 1789، زمانی که ایالات متحده یک کشور مستقل شد، قرار می گیرد و این به عنوان بدهی ملی شناخته می شود. بین سالهای 1789-1980 (از آغاز دولت جورج واشنگتن تا پایان دوره جیمی کارتر)، بدهی ملی ایالات متحده 909 تریلیون دلار (یا 909 میلیارد دلار) بود. این بدان معناست که پس از پرداخت هزینه های جنگ 1812، جنگ داخلی، جنگ علیه مردم بومی در دشت، جنگ اسپانیا و آمریکا (از جمله جنگ فیلیپین و آمریکا)، جنگ جهانی اول، جنگ جهانی دوم، جنگ در کره و ویتنام، و همچنین سازمان دره تنسی (که برق رسانی را به جنوب ایالات متحده آورد)، سیستم بزرگراه بین ایالتی، و برنامه فضایی تا آن تاریخ، بدهی ملی ایالات متحده 9 میلیارد دلار بود. در مدت کمی بیش از 40 سال از آن زمان، از سال 1981 که ریگان وارد کاخ سفید شد، بدهی ملی 30 تریلیون دلار دیگر هم در زمان دموکرات ها و هم جمهوری خواهان افزایش یافت! (در مجموع امروز بیش از 31 تریلیون دلار است.) و پیش بینی می شود تا سال 19 به 2033 تریلیون دلار دیگر افزایش یابد. [نسبت بدهی ملی به تولید ناخالص داخلی ایالات متحده - ارزش کل همه کالاها و خدمات تولید شده برای بازار در یک سال- از حدود 32.5٪ در سال 1980 به تقریباً 120٪ امروز افزایش یافته است!]
و علاوه بر جنون محض ورشکستگی این کشور، و هر بانک مرکزی در جهان که این را می داند، اگر جهان از استاندارد دلار خارج شود، اقتصاد ایالات متحده در کار بسیار عمیق و احتمالاً فروپاشی خواهد بود!
در طول این دوره بیش از 40 سال، هزینه های نظامی ایالات متحده به تنهایی از ابتدای دولت ریگان تا پایان دولت ترامپ بالغ بر 18.216 تریلیون دلار بوده است. (تقریباً مطمئن هستم که این فقط مخارج مستقیم است که شامل سایر هزینههای جنگ نمیشود، مانند مراقبت از کهنه سربازان ایالات متحده از طریق اداره کهنه سربازان، یا بهره این بخش از بدهی ملی.) و این قبل از پاسخ ایالات متحده بود. به حمله روسیه به اوکراین
و بیایید این را در چارچوبی حتی بیشتر قرار دهیم: در سال 2021، دوباره قبل از اوکراین، هزینه نظامی ایالات متحده برای یک سال 800.67 میلیارد دلار بود. بیایید آن را با 10 متحد ایالات متحده در همان سال مقایسه کنیم: بریتانیا (68.37 میلیارد دلار)، فرانسه (56.65 میلیارد دلار)، آلمان (56.02 میلیارد دلار)، عربستان سعودی (55.56 میلیارد دلار)، ژاپن (54.12 میلیارد دلار)، کره جنوبی (50.23 میلیارد دلار)، ایتالیا (32.01 میلیارد دلار)، استرالیا (31.75 میلیارد دلار)، کانادا (26.45 میلیارد دلار) و اسرائیل (34.34 میلیارد دلار). آنها را جمع کنید و می بینید که 10 متحد ایالات متحده در مجموع 455.5 میلیارد دلار یا کمی بیش از نیمی از هزینه ای که ایالات متحده خرج کرده است! [این داده ها از وب سایت Macrotrends، LLC، "هزینه های نظامی ایالات متحده / بودجه دفاعی، 1960-2023" در https://www.macrotrends.net/countries/USA/united-states/military-spending-defense-budget (دسترسی در 19 آوریل 2023).]
و پولی که برای ماشین جنگی ایالات متحده خرج می شود، پولی است که نمی تواند برای آموزش، مراقبت های بهداشتی ملی، مبارزه با بی خانمانی، تعمیر زیرساخت ها، سازگاری با تغییرات آب و هوا و آسیب های مربوط به آب و هوا، پرداخت بدهی ملی و غیره استفاده شود.
نکته همه اینها این است که علیرغم آنچه نخبگان سیاسی و اقتصادی ایالات متحده می گویند، آنها واقعاً در مورد آمریکایی های زیر 1٪ بالا (اشغال در این مورد اشتباه نکردند!) و به ویژه آنهایی که رنگین پوست هستند، چیزی نمی دانند. آنها هستند علاقه مند به حفظ امپراتوری ایالات متحده (حفاظت از ثروت و قدرت خود) هستند و مایلند از افراد فقیر و کارگر برای رفتن به ارتش ایالات متحده استفاده کنند و پس از آن مایل به کشتن و نابودی بنا به دستور باشند. (همانطور که از خدمت در USMC از 1969-73 آموختم!)
بنابراین، من استدلال می کنم که هر تحلیل سیاسی-اقتصادی که امپراتوری ایالات متحده را در نظر نگیرد، از همان ابتدا محکوم به فنا است. دوره زمانی.
گره زدن این به مقاله سوانسون؛ به نظر من خیلی محدود است. بزرگترین اشتباهی که چپ آمریکا مرتکب شده این است که ما آن را تشخیص نداده ایم ما در قلب قدرتمندترین امپراتوری و ماشین جنگی تاریخ بشر زندگی می کنیم. (فکر می کنم چه چیزی در این مورد برای گفتن داشت!)
بر این اساس، و از آنجا، من استدلال میکنم که ما نفهمیدهایم که ما، چپ (دوباره، هر قدر تعریف شده باشد) برای پایان دادن به آن به اندازه کافی قدرتمند نیستیم. تنها راهی که ما شانس داریم این است با جلب اکثریت مردم آمریکا به سمت ما. و تا به امروز - حداقل از حدود سال 1973 - ما در انجام این کار شکست خورده ایم. ما کارهای خوبی انجام دادیم و بدون تلاش ما اوضاع خیلی بدتر می شد، اما نتوانستیم افکار عمومی آمریکا را به سمت خود جلب کنیم.
هدف این نیست که از شکست خود عزاداری کنیم، بلکه باید آن را تشخیص دهیم و مستقیماً برای غلبه بر این شکست تلاش کنیم. با ایستادگی بر اصول سیاسی خود، مانند ضد نژادپرستی، ضد تبعیض جنسی، ضد امپریالیسم، و غیره، من مطمئن هستم که می توانیم حمایت آنها را بر اساس اصولی جلب کنیم. و من مطمئن هستم که اگر تلاش نکنیم، به شکست مردم جهان از جمله مردم این کشور ادامه خواهیم داد.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا