یکی از موفقیتهای جنبش تسخیر این است که در زمان شرایط آب و هوایی نسبتاً خوشخیم در اکثر نقاط ایالات متحده پدید آمده و توسعه یافته است: این اتفاق نه در زمستان در شمال و نه در تابستان در جنوب رخ داد. (بدیهی است که این است بسیار ژنرال: لطفاً با من بمانید.) من یک "جبرگرا" آب و هوا نیستم - ژانویه تا مارس گذشته دقیقاً یک پیک نیک در مدیسون، ایندیاناپولیس، و دیگر "نقاط داغ" زمستانی نبود - بلکه به سادگی آن بسیج سیاسی پایدار را تشخیص می دهم. is تحت تاثیر آب و هوا نکته در اینجا تقبیح این موضوع نیست، بلکه تصدیق و استفاده از آن است.
من به عنوان کسی که در شیکاگو زندگی می کنم، از زمستان قریب الوقوع بسیار آگاه هستم. و این زمستان قرار است بدتر از گذشته باشد. من کاملا مطمئنم که کاهشی در فعالیت های خارج از منزل وجود خواهد داشت. من این را نمی گویم باید اتفاق می افتد، اما من انتظار دارم که اتفاق بیفتد. (و من از آن روح های صمیمی که سعی می کنند ثابت کنند من - و مهمتر از آن نخبگان - اشتباه می کنند، تجلیل می کنم!)
با این حال، در حالی که ما اقدام را جشن میگیریم، این زمان تعطیلی فصلی به ما فرصت میدهد تا مکث و تأمل کنیم، کارهایی را که انجام دادهایم جشن بگیریم، و روی نقاط ضعف خود تأمل کنیم و بر آن غلبه کنیم، تا زمانی که آب و هوا دوباره تغییر کرد، هوشمندانهتر وارد خیابان شویم. به عبارت دیگر، ما باید این «مضرات» را به نفع خود تبدیل کنیم تا با بهار شدن زمستان، آماده باشیم و بتوانیم جنبش اشغال را بسیار بیشتر، عمیقتر و گستردهتر پیش ببریم. (آنهایی که در آب و هوای گرم تر هستند، تابستان تا پاییز آینده نوبت خود را خواهند گرفت.)
نظرات من در زیر به عنوان یک کتاب آشپزی، یک دستور غذا در نظر گرفته نشده است، اما من می خواهم برخی از "بازتاب" های فردی را که در 40 سال گذشته از نظر سیاسی فعال بوده است، و همچنین شخصی که برای مطالعه و تأمل در تجربیات من وارد دانشگاه شده است، به اشتراک بگذارم. بنابراین، من نه تنها جنبشهای اجتماعی را مطالعه کردهام - من در زمینه کارگری، هم در سطح داخلی و هم در سطح جهانی تخصص دارم - بلکه از زمانی که علیه سپاه تفنگداران دریایی مخالفت کردم، عضو فعال و مشارکتکننده تعدادی از جنبشها و مبارزات اجتماعی بودم. وظیفه فعال بیش از 40 سال پیش. بنابراین، من با روشنفکران جنبش - چه در داخل دانشگاه باشند و چه خارج از دانشگاه - اشتراکات بسیار بیشتری نسبت به اکثر دانشگاهیان دارم.
برخی تفکرات….
مهمترین چیزی که فکر می کنم همه ما باید بدانیم این است نیاز به "ساخت" بیشتر جنبش 99٪. شخصی مفهوم "99%" را به طرز درخشانی ساخت و من به آنها سلام می کنم. از نظر ایدئولوژیک، ساده، مختصر و واضح است و 1% را "جعبه" می کند. این مهم است. بیایید آن را درک کنیم. با این حال، در همان زمان، بیایید همچنین درک کنیم که یک تنفس که 99 درصد از ما متحد هستیم و به طور جمعی با هم کار می کنیم: این کار را می کند نه در حال حاضر وجود دارد. به عبارت دیگر، بیایید آنچه را که به دست آمده است بشناسیم و از آن برای ایجاد و استحکام جنبش خود استفاده کنیم.
منظورم چیست؟ از اردوگاه اشغال بازدید کنید و با مردم صحبت کنید. طیف وسیعی از مسائل و درک را خواهید یافت. رسانه ها از فقدان انسجام در وحشت هستند - و این خبرنگاران هستند که پسندیدن آنچه در حال وقوع است! (من قصد ندارم در مورد احمق ها بحث کنم.) مجامع عمومی یک تریبون برای پیشبرد مواضع مختلف، توضیح تفاوت ها و جستجوی برخی تفاهمات مشترک فراهم می کنند. این مهم و ضروری است. من مطمئن هستم که مردم به برخی مواضع مشترک عمومی خواهند رسید. با این حال، به نظر من کافی نیست.
ما به زمان بیشتر و تنظیمات صمیمیتری نیاز داریم تا دور هم جمع شویم تا به این مسائل فکر کنیم تا اینکه در مجامع عمومی امکان پذیر است، صرف نظر از اینکه چقدر عالی و چقدر فراگیر هستند.
اگر از اردوگاه بازدید کنید یا به یک راهپیمایی بپیوندید، چیزی که پیدا میکنید طیف وسیعی از تفکرات و مواضع است که از (به طور کلی) لیبرالهای چپمرکز به مترقیها در سمت چپ، با چند جمهوریخواه متفکر در حال تغییر است. من کسی را تحقیر نمیکنم، اما سعی میکنم تنوع سیاسی خود را توصیف کنم.) این یک موضع را «درست» و بقیه را «اشتباه» نمیکند، اما تصدیق میکند که ما از نظر سیاسی متحد نیستیم. به نظر من، ما باید با احترام درباره این تفاوت ها بحث کنیم و سعی کنیم به مواضع مشترک توسعه یافته تری برسیم.
به عنوان مثال، سؤالات عمده ای وجود دارد که باید با آنها روبرو شویم: آیا ما در تلاش برای "اصلاح" سیستم هستیم، یا می خواهیم فرآیندی را آغاز کنیم تا آگاهانه تلاش کنیم جامعه جدیدی را ایجاد کنیم (به هر معنی که باشد)؟ آیا در درجه اول روی مسائل داخلی تمرکز می کنیم یا همزمان روی مسائل داخلی و جهانی تمرکز می کنیم؟ آیا ما در سال 2012 از اوباما و دموکرات ها حمایت می کنیم یا به طور جدی شروع به ایجاد یک حزب سوم جایگزین برای سال 2016 و انتخابات بعدی می کنیم؟ (سعی نمی کنم سوالات را به این مسائل محدود کنم، اما اینها بلافاصله به ذهنم می رسد.)
با این حال، در مورد چگونگی ساختن این سؤالات یک نکته وجود دارد که باید به آن توجه کرد: آنها هر کدام تفکر دوگانه-پپسی یا کوکاکولا؟- را رد می کنند و استدلال می کنند که ما نیاز به توسعه فرآیندهایی برای درک و توسعه راه حل هایی داریم که بهترین تفکر ما را در بر می گیرد، که شامل بهترین تفکر ما می شود. همه سایه های موقعیت به عبارت دیگر، رد گزینههای «یا/یا» و جایگزینی آنها با گزینههای «هم/و»، انتقال بحث از «این» یا «آن» به هر دو، و بحث درباره اولویتها به جای مطلقها. من فکر میکنم تمرکز بر فرآیندها و اولویتها به ما امکان میدهد تا با تفاوتهای مهم و مهمی در بین خود به شیوههایی روبرو شویم که تفکر دوگانه به سادگی اجازه نمیدهد. (این همچنین تفکر دوگانگی را که جامعه جریان اصلی توسط نخبگان و سیستم آموزشی منفعل آنها محبوس شده است، رد می کند.)
مشکل پرداختن به فرآیندها و اولویت ها این است که زمان می برد: هیچ پاسخ ساده ای وجود ندارد. این مستلزم این است که با کسانی که با آنها اختلاف داریم با احترام رفتار کنیم - و این به این معنی است که مایل باشیم به آنها گوش دهیم، سعی کنیم بفهمیم آنها از کجا می آیند، و زمانی که نیاز به شنیدن دیدگاه های "جایگزین" دارند، مداخله کنیم.
مجدداً، مجامع عمومی نمی توانند انجمنی را برای این امر فراهم کنند. ما به گروه های کوچکتر و زمان بیشتری نیاز داریم.
در اینجا فکر میکنم میتوانیم از جنبش زنان، جنبش ضد نیروگاههای هستهای و تسلیحات، و جنبش آنارشیستی (و که توسط دیگران پذیرفته شدهاند) درس بگیریم. ما باید دور هم جمع شویم، گروه به گروه کوچک، تا فرآیند فکر کردن را آغاز کنیم. من پیشنهاد می کنم که شروع کنیم به ایجاد مهمانی های خانگی، جایی که مردم در خانه های مردم جمع می شوند تا این فرآیندها را آغاز کنیم. اکنون، این احزاب خانگی را می توان بر اساس تعدادی از مشترکات استوار کرد: مواضع/ایدئولوژی های سیاسی خاص (سوسیالیست، اتحادیه کارگری)، مجاورت جغرافیایی (خوابگاه دانشگاه، محله)، اشتراکات (نژاد، جنسیت، طبقه، گرایش جنسی/هویت، زبان اصلی). ، جهت گیری مذهبی و غیره)، یا هر چیزی که گروه های کوچکی از مردم را گرد هم می آورد: هیچ کدام مهمتر از هر چیز دیگری نیست، اما هدف ایجاد گروه های پایداری است که در طول زمان دوام داشته باشند و قصد دارند در فعالیت های سیاسی مورد نظر مشترک شرکت کنند. در آینده ای نه چندان دور
پیشنهاد میکنم کلید این کار این است که برای آشنایی با یکدیگر زمان بگذاریم. به عبارت دیگر، من فکر می کنم باید با این ایده به این جلسات خانگی نزدیک شویم که در صورت امکان، در یک زمان توافق شده به تلاش برای حل مسائل با هم ادامه خواهیم داد. بگویید، در اولین جلسه، ما موافقت می کنیم که اگر به مهمانی خانگی بعدی برگردیم، مایل هستیم که شش هفته دیگر با این گروه از افراد ملاقات کنیم. پس از پایان این دوره توافق شده، هر کدام از ما میتوانیم تصمیم بگیریم که آیا این فرآیند برای ما با این افراد کار میکند یا اینکه آزاد خواهیم بود گروه دیگری سازگارتر و بدون احساسات سخت پیدا کنیم. با آن تفاهم توافق شده، می توانیم ادامه دهیم.
هنگامی که تعهد به دوره ای از کار با یکدیگر وجود دارد، پیشنهاد می کنم فوراً به بحث در مورد مسائل سیاسی نپریم، بلکه زمان بگذاریم تا حداقل چیزی شخصی درباره خودمان به اشتراک بگذاریم. بنابراین، به عنوان مثال، ممکن است به هر فرد پنج دقیقه فرصت دهیم تا در مورد زندگی خود بگوید، هر طور که می خواهد این کار را انجام دهد: اهل کجا هستند، چه نوع خانواده ای دارند، کجا به مدرسه رفتند و غیره، و غیره. در همان زمان، یا در یک «دور» دوم، همیشه خوب است که داستانهای فردی در مورد اینکه چگونه سیاسی شدهاید، یا چه چیزی شما را به جنبش ۹۹ درصدی رساند، به اشتراک بگذارید. شما ممکن است "دور" دیگری در مورد آنچه که هر فرد دوست دارد از جنبش 99٪ بیرون بیاید، انجام دهید، شاید اهداف مورد نظر آنی و آنهایی که ممکن است در درازمدت بخواهید. اگر تجربیات من ارزشی داشته باشد، مردم متوجه خواهند شد که وقتی با یکدیگر آشنا میشویم، میتوانیم آرامش داشته باشیم، راحتتر درباره تفاوتها بحث کنیم و حتی بیشتر به یکدیگر احترام بگذاریم.
هنگامی که این کار انجام شد - و ارزش آن را دارد که برای ارتقای سطح راحتی برای همه وقت بگذاریم - آنگاه فکر می کنم هر گروه باید سه موضوع کلیدی را که هر فرد فکر می کند برای گروه خود و جنبشی که باید به آنها رسیدگی کند مهم ترین آنها را شناسایی کند. و چرا. برای بحث در مورد این موضوع وقت بگذارید، زیرا تصمیمات اتخاذ شده احتمالاً کار گروه را حداقل در یک مدت فوری هدایت می کند. سپس وقتی اولویتها توسط گروه تعیین شد، من مردم را تشویق میکنم که مقالات و کتابهایی در این زمینه بخوانند یا از روشنفکران جنبش در منطقه خود بیایند و در مورد این موضوع بحث کنند و غیره. به عبارت دیگر، فکر میکنم مهم است که بهترین تفکر موجود را بیابید و از آن برای اطلاع رسانی به بحث های خود استفاده کنید.
[پریز برای کار یکی از دوستانم که به نظرم کارش مثال زدنی است. وینس امانوئل، یک کهنه سرباز جنگنده عراقی که در زمان حضور در عراق علیه جنگ مخالفت کرد، اکنون یک برنامه رادیویی هفتگی دو ساعته در شهر میشیگان، ایندیانا هر یکشنبه از ساعت 5 تا 7 بعد از ظهر به وقت مرکزی (شیکاگو) دارد. این برنامه به صورت محلی (AM 1420) پخش می شود، اما از طریق اینترنت نیز به صورت زنده پخش می شود، بنابراین هر کسی در جهان می تواند به طور زنده گوش دهد (www.wimsradio.com (www.veteransunplugged.com/theshow/archive). وینس حداقل نیمی از برنامه های خود را صرف صحبت با برخی از فعالان برجسته و روشنفکران جنبش در ایالات متحده و به طور فزاینده ای از سراسر جهان می کند و به آنها فرصت می دهد تا ایده ها و کار خود را با جزئیات به اشتراک بگذارند. او همچنین اخیراً شروع به ارائه «کلاسها» روی آنتن کرده است، و به او اجازه میدهد در مورد رسانهها بحث کند، بهعنوان مثال، به شیوههایی که موضوعات را برای شنوندگان ابهامزدایی میکند و در عین حال رویکردها/تفکر جایگزین و غیره را ارائه میکند. استفاده عالی از امواج رادیویی/اینترنت برای اهداف حرکت سازی.]
به عبارت دیگر، من فکر میکنم که ما باید آگاهانه گروههای وابستگی را از تجمع افراد ایجاد کنیم تا دموکراسی را تقویت کنیم، سازماندهی را تقویت کنیم، همبستگی را توسعه دهیم، و درک سیاسی را عمیقتر کنیم - و من به معنای وسیع صحبت میکنم، نه فقط محدود کردن. این به سیاست های انتخاباتی - جنبش تسخیر. این توسعه گروههای وابسته به ما این امکان را میدهد که آگاهانه مقاومت خود را عمیقتر کنیم، در حالی که به ما امکان میدهد فرآیندی را توسعه دهیم که در آن دیدگاهها و مسیرهای خود را به سمت یک مدل اجتماعی جدید، مدلی که مبتنی بر همبستگی جهانی در مبارزه است، تعیین کنیم. پایداری زیست محیطی و برای عدالت اقتصادی و اجتماعی.
آنچه من پیشنهاد می کنم علم موشک نیست. برای محققین جنبش اجتماعی، باید واضح باشد که من از آثار مرحوم آلبرتو ملوکی میسازم، که تشخیص داد جنبشهای اجتماعی از هوا بیرون نیامدهاند، بلکه محصول فرآیندهایی هستند که توسط آنها توسعه یافتهاند. من با ملوچی موافقم که ما باید برای ساختن نوع جنبش های اجتماعی مورد نظرمان فکر کنیم و فرآیندهایی را توسعه دهیم.
ملوچی یک مدل سه مرحله ای را که در تحقیقات خود در ایتالیا شناسایی کرده بود، ارائه می دهد. اولاً، افراد باید به منظور مشارکت سیاسی بیشتر گرد هم آیند، بر اساس اشتراکات (هرچند تعریف شده)، گروهی ایجاد کنند که نیازهای فرد را به اندازه کافی برآورده کند تا منجر به تعهد عاطفی به توسعه بیشتر گروه حداقل برای یک توافق توافق شده شود. -در بازه زمانی هر گروه نتیجه تعامل، مذاکره و (گاهی) تعارض است، اما مبتنی بر تمایل به همکاری برای یک دوره زمانی توافق شده است. در نهایت، هدف هر گروه توسعه سطحی از درک است که به آنها امکان می دهد در فعالیت جمعی شرکت کنند.
ثانیاً، گروه باید در برخی فعالیتهای جمعی به عنوان ابزاری برای دستیابی به یک هدف سیاسی مطلوب مشارکت کند. این به معنای انجام کاری است که مستلزم انجام برخی ریسکهای شخصی است، خواه صرفاً اعضای گروه را بهعنوان حامیان/طرفداران یک موضوع بحثبرانگیز بهطور علنی شناسایی کنید، یا درگیر شدن در برخی فعالیتهای متضاد که هدف آن افزایش آگاهی عمومی است یا بهعنوان وسیلهای برای جستوجوی. مشارکت عمومی بیشتر برای پیشبرد بیشتر به سمت اهداف انتخابی. [بدیهی است که شرکت در فعالیتهای Occupy تا حدی این کار را انجام میدهد، اما تا به امروز، به نظر میرسد که این امر تا کنون عمدتاً بر مبنای شخصی بوده است - در اینجا من در مورد شرکت در فعالیت مشترک به عنوان گروه صحبت میکنم.]
و سوم، این مستلزم آن است که هر گروه فعالیت های خود را به گونه ای «چارچوب» کند که پروژه خاص آنها را تقویت کند. به عبارت دیگر، عمل کردن به خودی خود می تواند به طرق مختلفی تفسیر شود، چه برای تقویت معنای مورد نظر و چه برای بی اعتبار کردن آنها. هر گروه میخواهد اطمینان حاصل کند که فعالیتهایشان تا حد امکان دقیق تفسیر میشوند تا تلاشهایشان را افزایش دهند، که به نوبه خود تحریف مخالفان را کاهش میدهد یا با تلاشها برای تضعیف پروژه گروه مقابله میکند. این به معنای توسعه آگاهانه "داستان"، تحلیل سیاسی خود است تا با دوستان و همچنین رسانه ها به اشتراک بگذارد تا حمایت عمومی افزایش یابد. [این مبتنی بر درک این است که تقریباً همیشه سه موضع مختلف در هر پروژه سازماندهی ایجاد میشود: آنهایی که از پروژه حمایت میکنند، آنهایی که با آن مخالف هستند، و آنهایی که در وسط هستند که اهمیتی نمیدهند یا توجهی ندارند. با وسط معمولاً بزرگترین از این سه. هدف هر پروژه سازماندهی این است که افرادی را که در "وسط" قرار دارند به حمایت از پروژه در حال پیشرفت سوق دهد.]
این سه مرحله باید به عنوان بخشی از یک فرآیند مارپیچ رو به بالا در نظر گرفته شود، به هم پیوسته است و در زندگی واقعی جدا نیست. یکی گروهی را ایجاد میکند که درک سیاسی مشترکی ایجاد میکند، درگیر کنش جمعی برای پیشبرد اهداف سیاسی انتخابی خود میشود، و آن را به گونهای تنظیم میکند که حمایت خود را توسط "بیگانگان" افزایش دهد، که به نوبه خود منجر به پیوستن افراد بیشتری به گروه و اقدام جمعی بیشتر میشود. و چارچوب های حمایتی، برای افراد بیشتری که به گروه می پیوندند….
در حالت ایدهآل، افراد به اندازهای که لازم بدانند گروههای وابسته ایجاد میکنند. و اگر/هنگامی که گروه تصمیم می گیرد در اقدام مستقیم غیرخشونت آمیز شرکت کند، افرادی در گروه خویشاوندی وجود دارند که ممکن است مایل به دستگیری باشند، در حالی که دیگران نمی توانند، بنابراین کسانی که نمی توانند حمایت زندان را برای کسانی که دستگیر می شوند انجام دهند. دستگیر شد. بنابراین، این مدل اجازه می دهد تا درجات متفاوتی از تعهد را حتی در یک گروه قرابت ایجاد کند.
با این حال، این روند توسعه یک گروه قرابت را توصیف می کند. چگونه با سایر گروه های وابسته کار می کنند؟ یکی از مدلهایی که در گذشته مفید بوده است، «شورای سخنگو» است که به موجب آن هر گروه وابسته در یک شبکه بهعنوان یک سخنگو در نظر گرفته میشود و در زمانهای مشخصی گرد هم میآیند تا طرحها و برنامههای مختلف را با هدف ایجاد یک بحث و گفتگو/تدوین برنامههای مختلف مورد بحث قرار دهند. کمپین یکپارچه و "اقدامات" جزء برای پیشبرد آن کمپین. به طور کلی، یک گروه وابسته ملاقات میکند، مواضع خاص خود را توسعه میدهد، و سپس یک نماینده یا مجموعهای از نمایندگان را «قدرت» میدهد تا آنها را در شورای سخنگویی آینده نمایندگی کنند. این بدین معناست که نمایندگان گروه های وابستگی برای انجام بهترین تفکر و اتخاذ بهترین تصمیمات در شورا، تأیید گروه را دارند و بنابراین، گروه وابستگی را ملزم به اجرای هر تصمیمی می کند.
این ما را به موضوع مهم دیگری می رساند: تصمیم گیری. چگونه میتوانیم تا حد امکان دموکراتیک باشیم، به طوری که به همه احترام بگذاریم و همچنین اطمینان حاصل کنیم که همه طرفهای موضوعات مورد بحث قبل از تصمیمگیری پخش میشوند، در حالی که با یک «فرآیند» بیپایان که مانع از فعالیتها میشود، مانع نمیشویم؟
به جای اینکه منتظر بمانیم که این موضوع فقط زمانی که سر خود را بلند می کند، مورد توجه قرار گیرد، پیشنهاد می کنم در اوایل زندگی هر گروه وابسته با آن مواجه شوید. فرآیندی که ما در یک گروه کهنه سربازان سانفرانسیسکو که من در دهه 1980 در آن فعال بودم توسعه دادیم، راه هوشمندانه ای را ارائه می دهد که کار می کند: تشخیص این که دو سطح متفاوت از مسائل وجود دارد، و معیارهای تصمیم گیری متفاوتی برای هر کدام ایجاد کنید.
ما تصمیم گرفتیم که همه مسائل را می توان در یکی از دو دسته قرار داد: موارد "اقدامی" و موارد "سازمانی". موارد اقدام ساده بود: آیا ما این یا آن را تأیید می کنیم؟، آیا در ژوئن یا ژوئیه ملاقات می کنیم؟، و غیره. برای این موارد، ما همیشه به دنبال اجماع بودیم، اما اگر می توانستیم به آن دست یابیم و اختلاف وجود داشت، ما به سادگی بر روی اکثریت آرا راضی می شدیم. ، با 50% + 1 تصمیم گیری.
مسائل سازمانی موضوعات عمده ای بود که می توانست بر موجودیت سازمان تأثیر بگذارد، از جمله اینکه آیا ما موضوعات سیاسی را تأیید می کنیم، آیا دادخواست را با اقدام مستقیم بدون خشونت جایگزین می کنیم، و غیره. که اول - ما یک "ابر اکثریت" (2/3، 3/4s، و غیره، مثبت) ایجاد کردیم که برای تصویب این موارد در صورت عدم اجماع لازم است. قبل از پرداختن به خود موضوع نیاز به یک "اکثریت فوق العاده" از پیش تعریف شده قبل از ورود به بحث نشان می دهد که این یک موضوع جدی است، در حالی که اجازه می دهد در مورد آن به تفصیل مورد بحث قرار گیرد، "مانور" زیاد برای به دست آوردن رای اکثریت ساده ممنوع است، و به این معنی است که افراد به اندازه کافی آن را می خواهند. جلوگیری از انشعاب سازمانی بنابراین، این یک رویکرد محافظه کارانه برای تغییر سازمانی داشت، نه اینکه یک سازمان موفق را تخریب کرد، در حالی که سازمان را از بی حرکت نگه داشت زیرا ما اجماع کامل نداشتیم. این رویکرد، یا چیزی مشابه، پیشنهاد میکنم، شایسته توجه مردم است.
به طور خلاصه، آنچه من در اینجا پیشنهاد می کنم این است که ما درک و اتحاد سیاسی خود را بیشتر توسعه دهیم، در حالی که به سمت حرکت گروه های کوچک متحد به جای افراد غیروابسته حرکت کنیم. این امر درک مشترک ما و توانایی ما برای ارائه آنها به دیگران را افزایش می دهد، در حالی که انسجام اجتماعی ما را افزایش می دهد و در حین حرکت به جلو، حمایت اجتماعی و سیاسی داخلی بیشتری را برای ما فراهم می کند.
کیم سایپس دانشیار جامعه شناسی در دانشگاه پوردو نورث سنترال در وست ویل، IN است. آخرین کتاب او، جنگ مخفی AFL-CIO علیه کارگران کشور در حال توسعه: همبستگی یا خرابکاری؟، اخیراً با جلد شومیز مجدداً منتشر شده است. برای جزئیات، پیوند به نظرات و 20٪ تخفیف قیمت جلد شومیز، به ادامه مطلب بروید http://faculty.pnc.edu/kscipes/book.htm.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا