سیاست اصلی اقتصادی مملو از ارائه نادرست واقعیت است. گزارههایی مانند «کاهش مالیات کسبوکار باعث ایجاد شغل میشود»، «نابرابری درآمدی وجود دارد، زیرا کارگران مولد نیستند»، «تجارت آزاد به نفع همه است»، «تورم همیشه به دلیل پول زیاد به دنبال کالاهای کم است»، «سقوط وامهای مسکن ارزانقیمت در سال 2007». -08 ناشی از «مازاد پسانداز جهانی»، «بانک مرکزی ذخایر فدرال ایالات متحده از بانکداران و سیاستمداران خصوصی مستقل است»، «بازارها همیشه کارآمد هستند»، «رکودها ناشی از شوکهای خارجی به یک سیستم (تعادل) با ثبات است. و غیره-گزاره هایی که وظیفه آنها توجیه سیاست های اقتصادی است که درآمد و ثروت را بین 5 درصد ثروتمندترین طبقه سرمایه گذار و مؤسسات تجاری آنها (شرکتی و غیرشرکتی) بازتوزیع می کند. از چنین گزاره های سیاست ایدئولوژیکی به نوبه خود مفاهیم نظری حتی سطح بالاتری مانند "منحنی های فیلیپس" و "منحنی های لافر" ایجاد می شود که یک یا چند گزاره سیاست را در بر می گیرد و ادغام می کند. نظریههای اخیر، گزارههای مختلف ترکیبی را به منظور آسانتر کردن «فروش» آنها به عموم و رسانهها ساده میکنند.
گزارههای اساسی و مفاهیم نظری بالاتری که از آنها به دست میآیند، چیزی است که میتوان آن را «ایدئولوژی اقتصادی» نامید. ایدئولوژی اقتصادی بر خلاف علم اقتصادی است که به داده های تجربی نگاه می کند و به نتایجی می رسد که به طور دقیق آن داده ها را منعکس می کند و به واقعیت تقریبی نشان می دهد. در مقابل، ایدئولوژی در مورد ارائه نادرست داده ها، حقایق و در نتیجه واقعیت است.
ارائه نادرست «واقعی» - که به آن ایدئولوژی معروف است - صرفاً در مورد خطای تحلیل نیست. خطاهای تحلیل در هر علمی رخ می دهد. اما آنها عمدی نیستند. ایدئولوژی به عنوان ارائه نادرست، آگاهانه، عمدی و با هدف یا هدف اجتماعی است.
ایدئولوژی در سیاست اقتصادی نیز در چارچوبی نهادی رخ میدهد که وظیفه آن تولید نادرستها و به نفع طبقه یا گروه خاصی است که در نهایت هزینه کار را تأمین میکند و از ارائه آگاهانه و عمدی نادرست سود میبرد.
این چارچوب نهادی ممکن است اتاقهای فکر شرکتها، صفحات سرمقاله کسبوکارهای اصلی و رسانههای جریان اصلی، سران سخنگو در شبکههای تلویزیون کابلی، رسانههای اجتماعی جعلی ایجاد شده توسط آن منافع، دانشگاهی باشد که ایدئولوژیستهای آینده را آموزش میدهد – برای نام بردن از آشکارترین بازیگران دستگاه ایدئولوژی می دانید، کسانی که ادعاهایی مانند "تنباکو باعث سرطان نمی شود"، "کربن ناشی از فعالیت های انسانی باعث گرم شدن زمین نمی شود"، "انتشار از نیروگاه های صنعتی باعث تنفس نمی شود"، تولید کرده اند، و همچنان به تولید و ترویج ادامه می دهند. مشابه این گزارههای ایدئولوژیک، مرتبط با آب و هوا و سلامت، در تحلیلها و سیاستهای اقتصادی جهان نیز فراوان است.
فقط یک مثال از ایدئولوژی اخیر در سیاست اقتصادی را در نظر بگیرید: کاهش مالیات ترامپ (و همه قوانین اصلی کاهش مالیات از زمان ریگان – در هر دو دولت جمهوری خواه و دموکرات به طور یکسان). پیشنهاد ایدئولوژیک این است که کاهش مالیات مشاغل همیشه شغل ایجاد می کند.
مورد #1: کاهش مالیات بر سرمایه گذاران مشاغل ایجاد می کند
5 تریلیون دلار اخیر که با کاهش مالیات ترامپ به سرمایه گذاران، شرکت ها و مشاغل غیرشرکتی داده شد، توسط رسانه ها (و بقیه دستگاه های ایدئولوژیک) با این ادعا که کاهش مالیات کسب و کار باعث ایجاد شغل می شود، به عموم مردم فروخته شد. در واقع، هر قانون عمده کاهش مالیات از زمان ریگان تا حدی به عنوان یک قانون مشاغل شناخته می شود. اخیراً، جورج دبلیو بوش مالیات ها را به میزان 3.7 تریلیون دلار کاهش داد که 80 درصد آن به 1 درصد و مؤسسات آنها تعلق گرفت. پس از آن اوباما با تمدید کاهش مالیات بوش تا سال 5 و سپس افزایش بیش از 2008 تریلیون دلاری کاهش مالیات برای ثروتمندان از سال 2013 تا 2012 (و دهه بعد از آن) و سپس افزایش بیشتر پس از سال 2013 برای یک دهه دیگر. ترامپ اکنون 5 تریلیون دلار دیگر را تا سال 2028 اضافه کرده است. (که رسانه ها و دستگاه ها تنها 1.5 تریلیون دلار گزارش می دهند، با نادیده گرفتن افزایش 2 تریلیون دلاری مالیات های طبقه متوسط و جبران 1.5 تریلیون دلاری دیگر به 5 تریلیون دلار بر اساس فرضیات پوچ در مورد رشد 4 درصدی تولید ناخالص داخلی. برای ده سال دیگر بدون رکود).
اما هیچ دلیلی مبنی بر ایجاد شغل مستقیماً در نتیجه کاهش 10 تریلیون دلاری مالیات بوش و اوباما از سال 2001 تا 2016 یا کاهش 5 تریلیون دلاری بیشتر از کاهش مالیات ترامپ که از سال 2018 تا 28 اعمال خواهد شد، وجود ندارد. ممکن است همبستگی وجود داشته باشد، اما یکی از وظایف متعدد ایدئولوژی در سیاست اقتصادی دستکاری آمار و منطق است. و زبان با هدف متقاعد کردن مردم مبنی بر اینکه همبستگی ها علیت هستند. ممکن است در دوره ای که کاهش مالیاتی خاص اعمال می شود، مشاغل ایجاد شود، اما این بدان معنا نیست که درآمد اضافی برای 1٪ و شرکت های فعال شده توسط کاهش مالیات به سرمایه گذاری واقعی که مشاغل جدید ایجاد می کند، هدایت می شود.
فقط به کاهش مالیات ترامپ تا کنون نگاه کنید. از ژانویه 2018 که کاهش بودجه ترامپ اجرایی شد، این پول کجا رفته است؟ طبق گزارشهای اخیر، خزانهداری ایالات متحده تنها در سال 500 نزدیک به 2018 میلیارد دلار از درآمد مالیاتی شرکتها را از دست داده است. بنابراین، شرکتها به تنهایی توانستند 500 میلیارد دلار بیشتر را فقط در نیمه اول سال 2018 نگه دارند. به کجا رسید؟ آیا آنها آن را احتکار کرده اند؟ ظاهرا نه. بازخرید سهام شرکت ها و پرداخت سود سهام به سرمایه گذاران در مسیری است که در سال 2018 به بیش از 1.3 تریلیون دلار در سال جاری می رسد - مبلغی که به دنبال شش سال متوالی گذشته است که طی آن بیش از 1 تریلیون دلار نیز هر سال، هر سال، بین سهامداران توزیع شده است. در قالب بازپرداخت و سود سهام. بنابراین، کاهش مالیات به جای سرمایهگذاری واقعی در سازهها، تجهیزات یا موجودیها، به سمت بازارهای سهام سرازیر شده است (باعث افزایش سهام) و سود سرمایهگذاران. ممکن است در سال 2018 شغل ایجاد شده باشد، اما این بدان معنا نیست که به دلیل کاهش مالیات ایجاد شده است. همبستگی ها علیت نیستند – اگرچه یک «بازی زبانی» معمولی و دستکاری ایده ها در علم اقتصاد به این معناست که یک همبستگی علیت است. حامیان «کاهش مالیات کسب و کار ایجاد شغل میکنند» فقط به خاطر دستکاری بازی زبانی «همبستگی علیت است».
آنها همچنین مقصر بازی زبان دیگری هستند: حذف ارجاع یا تجزیه و تحلیل انحراف صدها میلیارد کاهش مالیات در سال 2018 تا کنون به سرمایه گذاری در بازارهای مالی - یعنی سهام، مشتقات، سفته بازی ارز خارجی و غیره.
این پیشنهاد که کاهش مالیات کسب و کار باعث ایجاد شغل می شود، کاملاً و 100٪ نادرست نیست. مقداری از کاهش مالیات بدون شک به سرمایه گذاری واقعی (ساختارها، تجهیزات، موجودی ها) تبدیل می شود. اما شواهد نشان می دهد که شاید بیش از 20 تا 25 درصد جریان واقعی به سرمایه گذاری واقعی وارد نشود. بقیه یا در ترازنامه شرکت ها احتکار می شود، در بازارهای دارایی مالی سرمایه گذاری می شود (که شغل ایجاد نمی کند)، یا به عنوان سود سرمایه از بازخرید و سود سهام بین سهامداران توزیع می شود – که به نوبه خود عمدتاً یا توسط سرمایه گذاران احتکار می شود یا مجدداً به سهام و تعهد سپرده می شود. بازارهای مالی نیز علاوه بر این، بخش مهمی از حتی 20 تا 25 درصدی که به سرمایه گذاری واقعی وارد می شود، در واقع مشاغل را کاهش می دهد نه آنها را گسترش می دهد. سرمایه گذاری در تجهیزات سرمایه ای به عنوان ماشین آلات و فناوری جدید اغلب به جای افزایش مشاغل، مشاغل را کاهش می دهد. بنابراین «کاهش مالیات کسب و کار باعث ایجاد شغل می شود» تا حد زیادی یک داستان تخیلی است که توسط دستگاه ایدئولوژی ایجاد شده است، به عنوان پوششی برای هدف واقعی افزایش درآمد حاصل از سرمایه برای طبقه سرمایه گذار ثروتمند 1٪ و شرکت های آنها.
کاهش مالیات کسب و کار باعث ایجاد شغل می شود. استدلال منطقی در آن زمان این بود که اگر هزینه های کسب و کار کاهش یابد، درآمد قابل تصرف کسب و کار را افزایش می دهد، که به نوبه خود متعهد به سرمایه گذاری واقعی و گسترش کسب و کار خواهد بود. تجارت روی درآمد اضافی نمی نشیند یا آن را احتکار نمی کند. آن را سرمایه گذاری می کند تا مولدتر و در نتیجه رقابتی تر شود. و سرمایه گذاری در آن شغل ایجاد می کند. اما فرض پنهان این بود که نه تنها سرمایهگذاری مجدد درآمد قابل تصرف بیشتر اتفاق میافتد، بلکه تاخیر زمانی نیز وجود نخواهد داشت. عامل زمان به راحتی در این فرض منطقی (اشتباه) کنار گذاشته شد که کاهش مالیات (معروف به درآمد بیشتر) منجر به سرمایه گذاری بیشتر و مشاغل بیشتر می شود. این گزاره ویژگی غالب ایدئولوژی را نشان می دهد که فرض می شود عنصر زمان در آن نقشی ندارد. ویژگی بارز گزاره های ایدئولوژیک این است که آنها اغلب «بی زمان» هستند. و این امروز نیز با این گزاره که «کاهش مالیات کسب و کار باعث ایجاد شغل می شود» صادق است.
بنابراین، با فرض اینکه همبستگیها علت و معلولی هستند، حذف اشاره به اینکه چه کسی و کجا کاهش مالیاتی منحرف میشود، و «زمان زدایی» سه مورد از بازیهای زبانی مختلف و دستکاری ایدئولوژیک هستند که توسط سیاستمداران و رسانهها انجام میشود – یعنی بازیهای زبانی که طراحی شدهاند. برای ایجاد نمایش نادرست از واقعیت که در این گزاره گنجانده شده است که "کاهش مالیات کسب و کار باعث ایجاد شغل می شود".
مورد #2: تغییر نرخ پس انداز BEA
همزمان با پیام ایدئولوژیک مبنی بر اینکه کاهش مالیات ترامپ باعث ایجاد شغل می شود، دفتر تحلیل اقتصادی دولت (BEA، بخشی از وزارت بازرگانی) هفته گذشته گزارش داد که درآمد خانوارهای آمریکایی در سال های اخیر بیش از آنچه تصور می شد حفظ شده است. یک شبه، BEA نرخ پسانداز خانوارهای ایالات متحده را از پایینترین نرخ سال 2017 که 3.3 درصد از درآمد آنها بود، به نرخ 7.2 درصد تغییر داد – که به دلیل تغییر در محاسبه، نرخ پسانداز یک شبه بیش از دو برابر شده است!
از این تغییر ناگهانی و ریشه ای چه می توان برداشت؟ آیا آماردانان دولتی حقایق را به گونه ای بازتعریف می کنند که مطابق با خواسته های سیاستمداران باشد تا خانواده ها و اقتصاد ایالات متحده را بسیار بهتر از آنچه که در واقع قبل از انتخابات ملی در ماه نوامبر به نظر می رسد بهتر نشان دهند؟ آیا آنها از پایان عمیق «حقایق نادرست» که اکنون بخشی از فرهنگ آمریکایی در عصر ترامپ است، خارج شده اند؟ آیا توطئه ای از سوی BEA برای جعل حقایق وجود دارد؟ پاسخ به همه موارد بالا منفی است. دستکاری ایدئولوژیک مستلزم دروغگویی آشکار و آشکار نیست. هیچ توطئه ای وجود ندارد نتایج BEA و تغییر روش پنهان است - اگرچه تنها زمانی آشکار می شود که چاپ بسیار کوچک در روش استفاده شده آن را مطالعه کنید. آنها نیازی به دروغ گفتن ندارند. فقط هوشمندانه روش های جمع آوری داده ها و نحوه تبدیل داده های واقعی به آمار را تنظیم کنید. فقط با مفروضات متعددی که به کار میبرند سریع و راحت بازی کنید تا دادههای واقعی را مبهم نگه دارید – مفروضاتی که اغلب بیان نشده باقی میمانند و در فرآیند دستکاری آماری دادهها به راحتی برای عموم مردم گم میشوند. حقیقت حتی در دستکاری ایدئولوژیک نیز وجود دارد. این فقط در زیر کوهی از فرضیات نادرست و روش شناسی اغلب مشکوک پنهان است.
بنابراین ایدئولوژی غالباً حول محوری از حقیقت ساخته می شود. گزاره های ایدئولوژیک ممکن است حاوی بسیاری از عناصر صادق باشد. ایدئولوژی اساساً در مورد دستکاری آن عناصر برای تولید معنای متفاوت است، گاهی اوقات معنایی اساساً متفاوت. این که چگونه این امر محقق میشود، چه تکنیکهای بازیهای زبانی به کار میرود، چیزی است که ایدئولوژی در اقتصاد را از علم در اقتصاد متمایز میکند.
تغییرات BEA که نرخ پسانداز را یک شبه بیش از دو برابر کرد، مفروضاتی را که برای مدتی در علم اقتصاد در مورد رابطه بین پسانداز، افزایش دستمزد و مصرف وجود داشت، تغییر میدهد.
به طور خاص، تغییرات این مفهوم قدیمی در علم اقتصاد را معکوس می کند – بر اساس مشاهدات – که نرخ پس انداز بالاتر به معنای هزینه کمتر مصرف کننده است. و برعکس، نرخ های پس انداز پایین تر نشان دهنده این است که مصرف کنندگان پس انداز خود را به منظور تامین منابع مالی مصرف خود تخلیه می کنند. با دوبرابر کردن نرخ پسانداز، تغییرات BEA نشان میدهد که خانوارها بهطور پیوسته پسانداز خود را برای حفظ مصرف فعلی تخلیه نکردهاند، همانطور که قبلاً با اکثر تحلیلهای اقتصادی موافق بود. بنابراین افزایش مستمر در هزینه مصرف خانوارها باید به دلیل افزایش دستمزدها باشد. بنابراین نتیجه می شود که دستمزدها به جای رکود یا کاهش، باید در واقع افزایش یابد. بنابراین، نرخ بالای پسانداز 7.2 درصدی از پیام ایدئولوژیک رسانههای دیگر حمایت میکند که افزایش دستمزد ایالات متحده باید عامل حمایت از ادامه مصرف ایالات متحده باشد.
اگر مصرف همچنان به رشد خود ادامه میداد، زیرا دستمزدها به رکود یا کاهش ادامه میداد، به این معنی بود که خانوارها درآمد خود را از پسانداز به تأمین مالی مصرف میکشانند و نرخ پسانداز 3.3 درصد منطقی بود. اما وقتی دو برابر شود و به 7.2 درصد برسد، منطقی نیست. بنابراین نرخ پس انداز 7.2 درصدی سلامت باید به معنای افزایش دستمزدها در صورت ادامه مصرف باشد.
در نتیجه افزایش نرخ پسانداز به 7.2 درصد، خانوارهای ایالات متحده در واقع 615 میلیارد دلار ثروتمندتر شدهاند، حتی اگر 615 میلیارد دلار به درآمد «بازیابی شده از بین بالشتکهای آماری» باشد، طبق یک گزارش Wall St. نتیجه ایدئولوژیک این است که کارگران باید در واقع از سال 2010 ثروتمندتر شوند، نه اینکه با افزایش دستمزد راکد آنطور که تصور می شد مبارزه کنند. بنابراین ما اکنون این گزاره ایدئولوژیک را داریم که «نرخ پسانداز 7.2 درصدی به معنای افزایش مصرف خانوارها است» - گزارهای که مشاهدات تجربی طولانی مدت را معکوس میکند که مصرف معمولاً با افزایش نرخ پسانداز کاهش یا کاهش مییابد. معکوس کردن رابطه علی بین متغیرها یک «بازی زبانی» معمولی ایدئولوژی است.
این بازی زبانی معکوس اغلب با دیگری همراه است: حذف سایر متغیرهای کلیدی مرتبط با پس انداز و مصرف. اکثریت قریب به اتفاق خانوارهای ایالات متحده اکنون در سطوح بی سابقه بیش از 4 تریلیون دلار کارت اعتباری، وام دانشجویی، وام خودرو و بدهی اقساطی هستند. 9 تریلیون دلار بیشتر برای بدهی وام مسکن. بر اساس داده های فدرال رزرو ایالات متحده، بیش از 13 تریلیون دلار کل بدهی مصرف کننده است. این احتمال بسیار واقعی که این اعتبار – و بدهی که ایجاد می کند – است که افزایش مصرف را در میان نرخ پس انداز بالاتر و رکود همزمان دستمزد توضیح می دهد – به عنوان توضیحی جایگزین برای ادامه مصرف در میان دستمزدهای راکد نادیده گرفته می شود.
بنابراین، دو برابر شدن نرخ پسانداز، نادیدهگرفتن (حذف) نقش اعتبار و بدهی را در هر توضیحی از رابطه بین مصرف و رکود دستمزد ممکن میسازد. اگر نرخ پسانداز بالا باشد و بدهی نادیده گرفته شود، فرض باقیمانده این است که ادامه سود در مصرف تنها به دلیل افزایش دستمزدها قابل توضیح است.
بنابراین، در تغییر نرخ پسانداز BEA شاهد دو تکنیک بازی زبانی هستیم: معکوس کردن رابطه علی بین پسانداز و مصرف، و همچنین حذف هرگونه اشاره به اعتبار و بدهی به عنوان توضیحی برای مصرف مداوم (و علیرغم رکود دستمزدها). ).
اگر به گزارش نرخ پس انداز BEA عمیق تر بپردازیم، جزئیات جالب دیگری ظاهر می شود که نشان دهنده دستکاری ایدئولوژیک در کار است. طبق یک مقاله اخیر وال است. 20 میلیارد دلار درآمد بهره و 2018 میلیارد دلار برای درآمد سود سهام. حقوق کارکنان 2 میلیارد دلار افزایش یافت.
اینکه چگونه آن 100 میلیارد دلار در قالب پاداش سالیانه و سایر فرمهای حقوق بین مدیران پردرآمد و مدیران عامل و مدیران توزیع شده است و چه میزان به 80 درصد پایینترین حقوق ساعتی پرداخت شده است، در گزارش رسانهها مشخص نشد. همچنین 100 میلیارد دلار غرامت کارکنان شامل وجوه نقدی سهام توسط سهامداران ارشد کارکنان نیز نمی شود یا خیر. حتی در گزارش رسانه های تجاری که به وضوح گم شده بود این بود که 172 میلیارد دلار باقیمانده (615 دلار منهای بالا) افزایش پس انداز کجا رفت؟ در حالی که BEA ممکن است توضیحی برای اعداد گمشده ارائه دهد، رسانه ها، یعنی دستگاه ایدئولوژیک، به راحتی آن را کنار می گذارند. یعنی آن را حذف می کند. بنابراین، ارائه نادرست ایدئولوژیک ممکن است به شکل حذف حقایق و روابط بین متغیرها باشد، نه فقط ارتکاب ارائه نادرست در مورد حقایق یا روابط گزارش شده. شخص ممکن است ظاهر واقعیت را نه تنها با افزودن عناصر یا حقایق کاملاً جدید به ایده، بلکه با حذف عناصر یا حقایق دیرینه، تحریف کند.
عملکرد نادرست ایدئولوژیک نه تنها با فرض اینکه همبستگی ها علت هستند، یا با وارد کردن داده های جدید در یک گزاره اصلی، یا معکوس کردن روابط منطقی بین متغیرها، بلکه با حذف یا حذف داده های قبلی با اتخاذ یک روش یا روش آماری جدید برای دستکاری انجام می شود. داده های خام
دگرگونی ایدئولوژیک تابع پسانداز موجود در تنظیمات BEA شامل دستکاری متغیر «زمان» نیز میشود:
از آنجایی که بسیاری از تعدیلهای نرخ پسانداز 615 میلیارد دلاری BEA برای سه ماهه اول 2018 احتمالاً با کاهش مالیات ترامپ مرتبط است، میتوان نتیجه گرفت که افزایش نرخ پسانداز از 3.3 درصد به 7.2 درصد یک اثر یک بار منعکس کننده این کاهش مالیات است. سه ماهه اول 2018 درآمد مالیاتی دولت ایالات متحده بیش از 500 میلیارد دلار کاهش یافت. بیشتر آن در کوتاه مدت صرف افزایش پس انداز ثروتمندان شد. اما نه، BEA فرض میکند که تأثیر مالیات ترامپ بر پسانداز خانوارها یک اثر موقت و یکباره نیست. BEA قبل از اینکه کاهش مالیات باعث افزایش پسانداز شود، این اثر را به ماسبق به سالهای گذشته نیز تبدیل کرده است. بازنگری های جدید به سمت بالا در مجموع پس انداز برای سه ماهه اول سال جاری دائمی فرض می شود. این دائمی کردن چیزی که ممکن است موقتی باشد، نمونه ای از دستکاری ایدئولوژیک زمان است، یا آنچه تکنیک «زمان زدایی» نامیده می شود، که قبلاً در بحث کاهش مالیات نیز به آن اشاره شد، پیشنهاد ایدئولوژیک ایجاد شغل می کند.
به طور خلاصه، در مورد نرخ پسانداز BEA، ایدئولوژی تغییر در کار در سطوح مختلف مشهود است. بازی های زبانی مختلفی درگیر هستند: معکوس کردن روابط بین متغیرهای کلیدی پس انداز و درآمد دستمزد و پس انداز و مصرف. حذف متغیرهای مهم مانند اعتبار و بدهی مرتبط با درآمد دستمزد و پسانداز و درآمد و مصرف دستمزد. و با فرض "بی زمان" چیزی که در واقع یک عامل موقت تغییر نرخ درآمد و پس انداز به دلیل اثر کاهش مالیات ترامپ بر درآمد و نرخ پس انداز است.
برای بحث بیشتر
ایدئولوژی در سیاست اقتصادی مجموعهای از بازیهای زبانی قابل شناسایی یا تکنیکهای دستکاری زبان را به کار میگیرد که به موجب آن ایدههای اصلی و بنیادی در اقتصاد معانی اصلی خود را دارند که بر اساس مشاهدات تجربی است، با این وجود به راحتی تغییر میکنند. برای بحث بیشتر در مورد این تکنیکهای دستکاری زبان، به آخرین نمایش رادیویی من در ۱۷ اوت ۲۰۱۷، چشماندازهای جایگزین، ۱۷ اوت ۲۰۱۸ گوش دهید. یا مقاله آیندهام را بخوانید که به مشاغل معاصر و موضوعات دستمزد بهعنوان ایدئولوژی میپردازد، با عنوان «چه مشکلی با آمار کار ایالات متحده وجود دارد؟ (تحلیل عمیق تر و عمیق تر از گزاره های ایدئولوژیک مختلف در هسته سیاست نئولیبرال در کتاب آینده من ظاهر خواهد شد.آفت نئولیبرالیسم: سیاست اقتصادی از ریگان تا ترامپClarity Press، 2019، به طور خاص در فصلی که به ایدئولوژی نئولیبرالیسم می پردازد.)
جک راسموس نویسنده 'بانک مرکزی در انتهای طناب خود, Clarity Press, 2017 و 'شکنندگی سیستمیک در اقتصاد جهانی، Clarity Press، 2016، و همچنین آینده "الکساندر همیلتون و ریشه های فدرال رزرو" (2018) و 'آفت نئولیبرالیسم: سیاست اقتصادی از ریگان تا ترامپ، Clarity Press، 2019. او در وبلاگ می نویسد jackrasmus.com و برنامه رادیویی "چشم انداز جایگزین" را در شبکه رادیویی مترقی میزبانی می کند.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا