این حمله به تاریخ نبود. این is تاریخ. این یکی از آن لحظات نادر تاریخی است که ورود آن به این معنی است که همه چیز هرگز نمی تواند به حالت قبل برگردد.
و مجسمه سرنگون شده یک تاجر برده قرن هفدهمی که اکنون در پایین آن قرار دارد بندر بریستول، ناگهان بیش از هر زمان دیگری مرتبط است، زیرا فریاد نظم اجتماعی دلسوزانه - که با قتل جورج فلوید جرقه زده شد - شروع به فرا گرفتن کل سیاره می کند. شاید . . . اوه، بگذار امیدوار باشیم . . ما در نقطه تغییر واقعی هستیم، تغییری در آگاهی جمعی که سیستم های اجتماعی ما را در کنار هم نگه می دارد.
اعتراضات علیه خشونت پلیس نه تنها جهانی شده است، بلکه عمیقاً در تاریخ غرب نفوذ کرده است: به نژادپرستی و استعمار آن، که تا کنون بی سر و صدا بی چون و چرا باقی مانده و در "عادی" نهادی ما تثبیت شده است. جنبشی برای بازنگری در ماهیت امنیت عمومی و در واقع بازنگری در مورد اینکه ما چه کسی هستیم آغاز شده است.
به عنوان مثال، اکثریت اعضای شورای شهر مینیاپولیس اخیرا متعهد شده است برای انحلال – و تجسم مجدد – نیروی پلیس شهر: به قول لیزا بندر، رئیس شورا، «پایان دادن به پلیس همانطور که می شناسیم»، «و بازآفرینی سیستم های ایمنی عمومی که در واقع ما را ایمن نگه می دارد».
این تولد دوباره و تداوم جنبش حقوق مدنی است و شاید جدی ترین خنثی سازی عادی نژادپرستانه ای باشد که در طول زندگی ام دیده ام. و همانطور که می گویم اعتراضات و تجمعات رفته است جهانی، در سراسر اروپا، در کانادا، استرالیا، ژاپن، زیمبابوه، کنیا در حال ظهور است. آیا علیرغم اعلامیه های سیاسی بی پایان برعکس، ممکن است این یک سیاره باشد؟
آیا ممکن است ما بتوانیم تاریخ خود را ریشه کن کنیم و از نو شروع کنیم؟
من هرگز نام ادوارد کولستون را نشنیده بودم و تقریباً هیچ چیز در مورد شهر انگلیسی بریستول نمی دانستم. اما وقتی در مورد سرنگونی مجسمه او خواندم، متوجه شدم این حرکت نه تنها گسترده بلکه عمیق است. مجسمه کلستون از سال 1895 در مرکز بریستول ایستاده بود. جای تعجب نیست. این تاجر ثروتمند و خیرخواه، مدارس، کلیساها و بیمارستانهای بریستول را با ثروت خود وقف کرده بود، و به نسلهای پدران شهر دلیلی داد تا به او احترام بگذارند و واقعیتی ناخوشایند را نادیده بگیرند: کلستون معاون فرماندار شرکت سلطنتی آفریقا، بزرگترین تاجر برده در آن شرکت بود. روز تجارت برده منبع ثروت کلستون بود.
تاریخ شناس دیوید اولوسوگا، که در ابتدای ستون ذکر شده است، می نویسد که کلستون «به نظارت بر انتقال به بردگی حدود 84,000 آفریقایی کمک کرد. اعتقاد بر این است که از آنها حدود 19,000 نفر در شکم راکد کشتی های برده شرکت در طول گذرگاه بدنام میانه از سواحل آفریقا به مزارع دنیای جدید جان خود را از دست دادند. اجساد مردگان را در آب انداختند و در آنجا توسط کوسههایی که طی قرنها تجارت برده در اقیانوس اطلس، آموختند به دنبال کشتیهای برده بگردند و مسیرهای خونین مسیرهای بردهها را در سراسر اقیانوس دنبال کنند، آنها را خوردند. این مردی است که برای 125 سال توسط بریستول مورد تجلیل قرار گرفته است. به معنای واقعی کلمه روی یک پایه در قلب شهر قرار دهید. اما امشب ادوارد کلستون با ماهی ها می خوابد.
به نظر می رسد مجسمه کلستون مدت ها بحث برانگیز بوده است. بیش از 10,000 نفر طوماری را امضا کرده بودند که خواستار تخریب شهر شده بودند، اما البته این امر نادیده گرفته شد. بنابراین در 7 ژوئن، در بحبوحه قیام جهانی علیه نژادپرستی نهادی، معترضان خودشان این کار را انجام دادند. اولوسوگا خاطرنشان کرد که پس از پایان یافتن آن، یکی از معترضان زانویش را به گلوی برنزی کولستون گرفت و خشونت نژادپرستانه را در گذشته و حال به هم مرتبط کرد. سپس مجسمه را به بندر انداختند.
اولوسوگا نوشت، این تاریخ است! تاریخ صرفاً مصنوعات و خاطراتی نیست که برای ابدیت در پشت قاب های شیشه ای یا بناهای یادبود گذشته ای احساساتی گیر کرده اند، بلکه چیزی است که باید در لحظه حال خلق شود.
و بخشی از این خلقت مستلزم ایستادن در برابر حقیقت گذشته، نگاه کردن به آن در چارچوب لحظه حال است: دیدن آن برای آنچه بود و مهمتر از همه، پرداختن به تأثیر آن بر امروز. بدون این، تغییر سطحی است.
جالب اینجاست که ادوارد کولستون تنها نژادپرستی افتخاری نیست که در روزهای اخیر از بین رفته است. مجسمه دیگری که جایگاه افتخار خود را از دست داده، مجسمه شهردار شهر من، دیربورن، میش است که شهردار آن از سال 1942 تا 1978 بود. اورویل هابارد، یک نژادپرست آشکار به نام جورج والاس شمال، که در تلاش های خود برای جدا نگه داشتن شهر خود که هم مرز با دیترویت بود، صریح بود. شعار شهر در دوران کودکی من، که بر روی ماشین های پلیس آن نقش بسته بود، "Keep Dearborn Clean" بود که به طور کلی به معنای "Keep Dearborn White" بود.
مجسمه هابارد سرنگون نشد، اما چند روز پیش از مقابل موزه تاریخی دیربورن برداشته شد. قبل از این اتفاق، معترضان شهردار برنزی را با تی شرت Black Lives Matter تزیین کردند که به طرز شگفت انگیزی به خوبی تناسب داشت.
و اگر بتوانیم مجسمههای گذشته را برداریم، میتوانیم دوباره نهادهایی را که در گذشته مستقر شدهاند، که مسلم میگیریم، مانند پلیس، دوباره تجسم کنیم. و این در حال حاضر نه فقط در تجمعات اعتراضی، بلکه در نهادهای حاکم، مانند شورای شهر مینیاپولیس، انجام می شود. تنها در هفتههای اخیر چنین چیزی ممکن به نظر میرسید، اما اکنون میبینیم که نهادهای آمریکایی به اندازه مجسمههای آن آسیبپذیر هستند.
به هر حال پلیس ریشه عمیقا نژادپرستانه دارد. در جنوب، پلیس در اصل گشت های برده ای بود: گروه هایی از مراقبین که برای دستگیری بردگان فراری سازماندهی شده بودند. این نژادپرستی نهفته امروز به طرز دردناکی مشهود است. کم کردن بودجه پلیس به معنای رها کردن جوامع ما نیست، بلکه به معنای محافظت واقعی از آنها است. همچنین می تواند به این معنی باشد که سی ان ان گزارش دادکاهش بودجه و پایان دادن به «فرهنگ مجازات در نظام عدالت کیفری».
سیانان، به نقل از سازمان حمایت از جامعه مینیاپولیس MPD150، به این نکته اشاره کرد که «قانون و نظم توسط مجریان قانون حمایت نمیشود، بلکه از طریق آموزش، مشاغل و خدمات بهداشت روانی، جوامع کمدرآمد اغلب از آن محروم میشوند». علاوه بر این، اولین پاسخ دهندگان نباید «غریبه هایی با اسلحه» باشند، بلکه باید «ارائه دهندگان سلامت روان، مددکاران اجتماعی، مدافعان قربانیان» و دیگر متخصصانی باشند که تمرکزشان بر رفاه جامعه است.
در بسیاری از جوامع رنگین پوست، "اجرای قانون" چیزی بیش از یک توجیه انتزاعی برای عمل مانند ارتش اشغالگر نیست.
همانطور که تظاهرات و اعتراضات ادامه دارد، گفتگوها - ملی و جهانی - در مورد آنچه در آینده خواهد آمد نیز باید ادامه یابد.
رابرت کوهلر ([ایمیل محافظت شده])، سندیکا توسط PeaceVoiceیک خبرنگار و سردبیر برنده جایزه شیکاگو است. او نویسنده کتاب شجاعت رشد در زخم است.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا