در اوایل سال جاری، مجموعه مقالاتی تحت عنوان ایجاد همبستگی جهانی کار در زمان شتاب جهانی شدن منتشر شد (Scipes, ed., 2016). این تلاش قوی توسط هفت فعال کارگری و محقق از نقاط مختلف جهان بود تا به این فکر کنند که کارگران امروز چگونه می توانند در سطح جهانی از یکدیگر حمایت کنند. در ابتدا به منظور دفاع در برابر حملات به قدرت کارگران و اتحادیههای آنها، اما در نهایت، برای توسعه ایدههایی در مورد اینکه چگونه میتوانیم آگاهانهتر تفکر خود و سازمانهایمان را برای حرکت به سمت جهانی عادلانهتر از نظر اقتصادی و اجتماعی توسعه دهیم.
این مقاله برای به اشتراک گذاشتن بخشی از این تفکر با افرادی نوشته شده است که در مورد تلاشها برای تغییر نیروی کار در سطح جهانی نمیدانند و/یا حتی ممکن است برایشان مهم نباشد. متأسفانه، امروزه بسیاری از فعالان در ایالات متحده و کانادا در مورد جنبشهای کارگری در این کشورها اطلاعات کمی دارند - یا اگر میدانند، فقط نکات بد هستند (مثلاً در مورد امپریالیسم کارگری ایالات متحده، Scipes، 2000b را ببینید. , 2010b, 2010, 2012;
با این حال، آنچه که عموماً در بی علاقگی یا انزجار از دست رفته است، این واقعیت است که تعداد قابل توجهی از فعالان مترقی سالها و انرژی قابل توجهی را صرف اصلاح جنبش کارگری ایالات متحده کردهاند (برای مثال رجوع کنید به Early, 2009; Fletcher and Gapasin. برای فهرست کاملتر، به کتابنامه «مسائل کار معاصر» در http://faculty.pnc.edu/kscipes/laborbib.htm، در مخالفت با امپریالیسم کارگری AFL-CIO (http://faculty) مراجعه کنید. .pnc.edu/kscipes/LaborBib.htm#AFL-CIO_Foreign_Operations)، و در تلاش برای ایجاد همبستگی کارگری بین المللی با کارگران در کشورهای خودمان و همچنین با کارگران در سراسر جهان (http://faculty.pnc.edu/kscipes) /laborbib.htm#Grassroots)؛ دوست من، فرد هیرش، بیش از 2008 سال است که همه این کارها را انجام می دهد.
به نظر من چرا این مهم است این است که نگاه کردن به جهان از موضع کنشگران مترقی کارگری ما را قادر می سازد تا جنبه هایی از جهان را که به آسانی قابل مشاهده یا درک از مواضع دیگر نیستند، ببینیم و روشن کنیم. لطفاً درک کنید که من بحث نمیکنم که دیدگاه کارگری پیشرو بهتر یا کاملتر از دیگران است - این نقطه قوت و ضعف خاص خود را دارد و بدیهی است که کارگر باید از جنبشها و موقعیتهای دیگر بیاموزد - بلکه موضعی است که این امکان را فراهم میکند. ما چیزهایی را ببینیم که بسیاری دیگر نمی توانند. بیان این نکته به ویژه با توجه به کمبود دانش در مورد جنبش کارگری که در میان بسیاری از فعالان جوان امروزی مشترک است، مهم به نظر می رسد.
بنابراین برای به اشتراک گذاشتن برخی از یافتههای مجموعهمان، فکر کردم که مقدمه و هر فصل را مرور کنم تا برخی از مهمترین یافتههای کتاب را در یک مکان بیرون بکشم. در حالت ایدهآل، این الهام بخش خوانندگان میشود تا کتاب را دریافت کنند و سعی کنند استدلالها را با جزئیات بیشتر درک کنند، اما حداقل، فکر کردم برخی از آخرین یافتههای این فعالان کارگری بسیار با تجربه را به اشتراک بگذارم و آنها را برای طیف وسیعتری در دسترس قرار دهم. از فعالانی که در مبارزات و جنبش های دیگر شرکت داشتند. به بیان ساده، جنبش کارگری ایالات متحده بسیار بیشتر از رهبری AFL-CIO است.
"مقدمه" توسط کیم سایپس. در اینجا من از حق ویراستار استفاده میکنم تا تفکر خود را در مورد برخی از مسائل مهم توسعه دهم - و متذکر میشوم که این تفکر من است، که ممکن است سایر مشارکتکنندگان با برخی یا حتی همه آن موافق نباشند، بنابراین نمیتوانید تصور کنید که آنها تفکر من را بپذیرند مگر اینکه آنها به طور خاص آن را ادعا می کنند.
شاید مهمترین بخش مقدمه این باشد که من مفاهیم جهانی شدن و اقتصاد نئولیبرال را که در مورد آنها سردرگمی زیادی وجود دارد، جدا می کنم. من تحت تأثیر و به دنبال کار محقق هلندی، یان ندروین پیترز (1989، 2004، 2008، 2015)، و به دنبال آن، استدلال میکنم که جهانیسازی برای مدت بسیار طولانی - از آغاز مهاجرت بشر - وجود داشته است و مقدم بر سرمایهداری است. مدرنیته و «غرب». به عبارت دیگر، علیرغم آنچه بسیاری از صاحب نظران مطرح می کنند، پدیده ای جدید یا اخیر نیست. من تشخیص می دهم که فرآیندهای جهانی شدن از دهه 1970 سرعت گرفته است، اما آنها چیز جدیدی نیستند. بهعلاوه، بهویژه پس از آثار واندانا شیوا (2005) و آموری استار (2005)، من استدلال میکنم که جهانیشدن نیرویی یکپارچه نیست که جهان بیدفاع را مانند سیل خروشان آب در بر میگیرد، بلکه از دو لایه تشکیل شده است. فرآیندهای از بالا به پایین و فرآیندهای پایین به بالا: فرآیندهای از بالا به پایین مبتنی بر ارزشهای ترویج گسترش بدون مهار سرمایهداری و بهویژه شرکتها در سراسر جهان، همراه با نظامیگری (و جنگها و عملیاتهای نظامی مرتبط) است که برای اطمینان از این امر لازم است. این ممکن است (در نتیجه تلاش برای تسلط بر جهان)، در حالی که از پایین به بالا زندگی را افزایش می دهد، به دنبال ساختن جهانی مبتنی بر عدالت اقتصادی و اجتماعی و احترام به همه انسان ها و کره زمین است. این همبستگی جهانی از پایین به بالا به دنبال جهانی دیگر است، جهانی بهتر، مبتنی بر همبستگی جهانی، پایداری اکولوژیکی و اقتصادی و عدالت اقتصادی و اجتماعی. (برای یک بحث، Scipes، 2009a را ببینید.)
بر این اساس، دیدگاه ندروین پیترز که «جهانی شدن مستلزم تعامل فشردهتر در فضای وسیعتر و در زمان کوتاهتر از قبل است» (2015: 8) باید شامل درک لایههای جهانیسازی از بالا به پایین در مقابل پایین به بالا باشد.
از سوی دیگر، اقتصاد نئولیبرال بخش خاصی از نئولیبرالیسم است، که فلسفه ای است که برای غلبه بر محدودیت های سرمایه داری ایالات متحده که در اواسط دهه 1970 آشکار شد، طراحی شده است. اساساً، نئولیبرالیسم استدلال میکند که سودآوری، یا سودآوری بالقوه، تنها ارزشی است که موقعیتهای اجتماعی را باید با آن سنجید: اگر چیزی به سودآوری کمک کند، خوب است. اگر مانع سوددهی شود بد است. به عبارت دیگر، تلاش برای مبارزه برای هوای پاک، یا آب سالم، یا ممنوعیت فرانکینگ، یا برای سلامت و ایمنی کارگران بد است، زیرا شانس سودآوری را کاهش می دهد.
محور نئولیبرالیسم برنامه اقتصادی نئولیبرال است که پایه و اساس آن است. به گفته ریچارد رومن و ادور ولاسکو آرگی (2013: 7)،
ظهور و پیروزی دستور کار نئولیبرال شرکتی صرفاً به دلیل «نیروهای بازار» یا جهانی شدن اتفاق نیفتاد. قدرتمندترین شرکت ها در ایالات متحده - بسیاری از آنها قدرتمندترین در جهان - برای تحقق آن سازماندهی شدند. آنها اجماع خود را ایجاد کردند و منابع و شبکه گسترده خود را برای تحقق آن بسیج کردند (تاکید در اصل).
کلید استدلال آنها مبنی بر اینکه رفاه شرکت های آمریکایی برای رفاه اقتصاد ایالات متحده نقش اساسی دارد و کلید این امر ریشه کنی هرگونه محدودیت بر شرکت های آمریکایی است. تمرکز اصلی آنها بر این بود که اتحادیه ها را در محل کار ریشه کن کنند، یا حداقل آنها را بی اعتبار کنند. و نرخ اتحادیهگرایی در بخش خصوصی را به حدود 6.6 درصد کاهش دادهاند، تقریباً همان میزان در سال 1900.
بر این اساس، برای اشاره به جهانی شدن «نئولیبرال»، همانطور که برخی انجام می دهند، باید آن را تنها به لایه از بالا به پایین جهانی شدن محدود کنیم.
با تکیه بر این - و ذکر آن در مقدمه اما توضیح در فصل 1- با موضوع امپریالیسم روبرو می شوم. با استفاده از کارهای قبلی ندروین پیترز (1989)، من درک بسیار قویتری از این مفهوم نسبت به نسخه لنینیستی امپریالیسم ارائه میدهم که عموماً توسط چپ استفاده میشود (وقتی اصلاً به آن پرداخته میشود). ندروین پیترز با ایده لنینیستی ملل ستمگر-سرکوبگر شروع می کند، اما فراتر از آن می رود و می پذیرد که برخی جوامع سیاسی - مانند بومیان آمریکا در ایالات متحده و کانادا، فلسطینیان در اسرائیل، و کردها در ایران، عراق، سوریه و ترکیه و همچنین جوامع بومی در سراسر جهان - در سایر جوامع سیاسی جذب شده اند. به عبارت دیگر، او به جای نادیده گرفتن این جوامع سیاسی، آنها را در درک خود گنجانده است، بنابراین امپریالیسم اکنون به عنوان یک سلطه در سراسر مرزهای جامعه سیاسی تلقی می شود، که قوی تر بر ضعیف تر مسلط می شود، مگر اینکه جامعه خود به خود قبول کند. همراه با گسترش مفهوم سازی به این ترتیب، او همچنین تشخیص می دهد که می تواند سلطه امپریالیستی هم در بالا و هم در پایین تر از سطح دولت-ملت وجود داشته باشد، مانند نیروهای سازمان ملل که بر جوامع ساکن هائیتی نظارت می کنند، یا جنبش های کارگری کشورهای امپریالیستی که بر کشورهای در حال توسعه تسلط دارند. دومی که به لحاظ نظری امکان استقرار مفهوم "امپریالیسم کارگری" را فراهم می کند (به Scipes, 2010a, 2010b, 2012, 2016 مراجعه کنید).
در کنار این، او دوگانگی بین سیاست و اقتصاد را رد می کند. ندروین پیترز تشخیص میدهد که مسئله واقعی این است که در هر موقعیت خاص چه چیزی اصلی است: در یک موقعیت، سیاست ممکن است اولیه باشد، با اقتصاد ثانویه، و در موقعیت دیگر، اقتصاد ممکن است پروژه امپراتوری را هدایت کند، با سیاست در درجه دوم.
و در نهایت، جنبش های کارگری را مورد بحث قرار می دهم. اشاره میکنم که جنبشهای کارگری باید تفکیک شوند، و به رسمیت شناخته شوند که چند وجهی و ناهمگون هستند، دارای دیدگاهها و رویکردهای متعدد، و پر از تناقض هستند. یک جنبش کارگری واحد وجود ندارد. و بنابراین، وقتی نیروی کار را تفکیک میکنیم، همه چیز را مییابیم، از اتحادیههای تجاری که عموماً فقط به منافع اعضای مسلط اتحادیه خود اهمیت میدهند، تا اتحادیههایی که توسط دیکتاتورها برای پیشبرد منافعشان ایجاد شدهاند، تا اتحادیههایی که برای پیشبرد منافع این حزب سیاسی طراحی شدهاند. یا آن، و با این حال، هنوز طیفی از اتحادیهها وجود دارند که خواهان تغییرات اجتماعی مترقی هستند، از جمله اتحادیههایی که میخواهند کل نظم اجتماعی و شبکههای سیاسی-اقتصادی جهانی را که کشورشان در آن درگیر است، تغییر دهند (به Scipes، 2014 مراجعه کنید). بحث این است که ما باید اتحادیه های مترقی را شناسایی کنیم و با آنها برای پیشبرد منافع کارگری و سایر گروه های فعال همکاری کنیم. آنها نباید نادیده گرفته شوند و یا به طور خودکار حذف شوند.
همه اینها اساس فصل 1 توسط کیم سایپس، «قطعات چندگانه - قدرت یا ضعف؟ نظریه پردازی همبستگی جهانی کارگری.
در این فصل اول، من روی سه موضوع اصلی تمرکز می کنم. اول، این که ما باید اهداف واقعی نخبگان در ایالات متحده را درک کنیم، به ویژه اینکه آنها تلاش کرده اند و همچنان در تلاش برای تسلط بر جهان هستند. من استدلال می کنم که نخبگان یک امپراتوری جهانی به نام امپراتوری ایالات متحده ایجاد کرده اند و ایالات متحده مرکز امپراتوری است. بنابراین، ما باید از درک قوی امپریالیسم برای درک فعالیت های ایالات متحده در سراسر جهان استفاده کنیم. بر این اساس، ما باید با کارگران و متحدان در سراسر جهان علیه امپریالیسم ایالات متحده بپیوندیم تا اطمینان حاصل کنیم که ایالات متحده یا هیچ کشور دیگری نمی تواند بر دیگران تسلط یابد.
من استدلال می کنم که پولی که نخبگان ایالات متحده به وزارت جنگ اختصاص می دهند - من آن را "دفاع" نمی نامم - و متحدان شرکتی آن پولی است که نمی تواند برای بهبود مراقبت های بهداشتی، گسترش آموزش رایگان، بازسازی زیرساخت های ما، رسیدگی به تغییرات آب و هوایی استفاده شود. یا سایر نیازهای اجتماعی مطلوب مردم آمریکا را برآورده سازد. من استدلال میکنم که آمریکاییها باید انتخاب کنند که آیا دولتهایشان باید به تلاش برای تسلط بر جهان ادامه دهند یا از آمریکاییها و مردم خوب در سراسر جهان مراقبت کنند: ما منابع لازم برای انجام هر دو را نداریم (به Scipes، 2009b مراجعه کنید).
من خاطرنشان میکنم که جنبشهای کارگری میتوانند بازیگران کلیدی در ایجاد تغییرات اجتماعی باشند، اما در ایالات متحده، رهبران کارگری نتوانستهاند کارگران را برای مبارزه برای جهانی بهتر بسیج کنند، خواه راهی برای تصور دنیای بهتر نداشته باشند، چه ایدهای از چگونگی به حملات بیشماری علیه جنبش کارگری از اوایل دهه 1980 یا از طریق همنشینی با نخبگان ایالات متحده برای اطمینان از تسلط ایالات متحده بر جهان، که اساساً منافع اعضای خود را کنار گذاشتهاند، پاسخ دهید. من استدلال می کنم که اعضای درجه یک و همچنین کارکنان و متحدان باید به یکدیگر بپیوندند تا جنبش کارگری ایالات متحده را به عنوان "شمشیری قدرتمند برای عدالت" (به قول ریچارد هایمن) بازسازی کنند تا برای کارگران در ایالات متحده و همچنین مبارزه کنند. کارگران و متحدان آنها در سراسر جهان.
دوم، من همبستگی، سلاح سنتی کارگران مبارز را مورد بحث قرار میدهم و استدلال میکنم که اکنون باید به جای همبستگی سنتی و بسیار محدود بینالمللی کارگری، به همبستگی جهانی کارگری اشاره کرد. (همبستگی جهانی کارگری به دنبال ایجاد همبستگی با کارگران در سراسر جهان است، و می تواند توسط کارگران در هر نقطه از جهان برای کمک به کارگران در هر نقطه از جهان آغاز شود؛ همبستگی بین المللی در طول زمان توسعه یافت تا به طور کلی یک جریان ایده یک طرفه باشد. از ایدهها و منابع جنبشهای کارگری قویتر واقع در شمال جهانی به سمت جنبشهای معمولاً ضعیفتر در جنوب جهانی، و این روابط به جای همبستگی، عمدتاً مشتریگرایانه بودند.) من در مورد چگونگی شروع همبستگی بینالمللی کارگری، چگونگی وجود تعدادی از انگیزه های ایجاد همبستگی، که همبستگی می تواند از سطوح مختلف سلطه بیرون بیاید، و به ویژه در مورد دامنه همبستگی جهانی کارگری زیردولتی و سطوح مختلف همبستگی بحث می کند.
و سوم، من نظریه همبستگی جهانی کارگری را مطرح میکنم که تشخیص میدهد این همبستگی باید مبتنی بر احترام و حمایت متقابل باشد و مفاهیم مشتریگرایی، جریان یک طرفه پول و منابع و تسلط یک جنبش کارگری بر جنبش کارگری را از بین میبرد. . من 20 نوع مختلف از همبستگی جهانی کارگری را که در 30-XNUMX سال گذشته ایجاد شده است، ترسیم می کنم، حتی اگر بیشتر این تلاش ها به خوبی شناخته نشده باشند. این نشان می دهد که خیلی بیشتر از آن چیزی که بسیاری از مردم تصور می کنند اتفاق افتاده است.
از آنجا، توجه به «کارگر به کارگر: مدلی دگرگونکننده از همبستگی- درسهایی از همبستگی بینالمللی کارگری مردمی در کانادا در دهههای 1970 و 1980» اثر کاترین نستوفسکی معطوف میشود. ناستوفسکی درک تاریخی قوی از همبستگی دارد، اما او به کار ربکا جانز (1998) روی می آورد تا به او در درک مفاهیم همبستگی جهانی کارگری کمک کند. جانز مفهوم همبستگی کارگری دگرگونکننده را در مقالهاش توسعه داد، و نستوفسکی استدلال میکند: «این پتانسیل دگرگونکننده، راهی است که همبستگی میتواند مکانی برای ایجاد قدرت و ظرفیت برای مقاومت و به چالش کشیدن ایدههای هژمونیک و روابط اجتماعی باشد که در خدمت سرمایه هستند. که آن را به یک قطعه مهم در سمت چپ تبدیل می کند» (ناستوفسکی، 2016: 50).
ناستوفسکی تشخیص می دهد که همه همبستگی های فرامرزی دگرگون کننده نیست و پس از جانز، او این را با همبستگی تطبیق گرایانه مقایسه می کند، که می تواند فعالانه به حفظ موقعیت های ممتاز در سیستم سیاسی-اقتصادی جهانی کمک کند. (او اشکال "امپریالیسم کارگری" را رد می کند که حتی شکلی از همبستگی نیست.) این مقایسه به کار کمک می کند تا نشان دهد چه نوع همبستگی واقعاً دگرگون کننده است.
از آنجا، او "همبستگی بین المللی" را که به طور سنتی توسط اتحادیه های کانادا انجام می شود، توصیف می کند. و همبستگی بینالمللی کارگری مردمی برای به چالش کشیدن این امپریالیسم کارگری «سنتی» کانادایی پدید آمد، و ناستوفسکی این تلاشهای مردمی را مورد بحث قرار میدهد:
کار این فعالان چالشی را برای رویه بینالمللی موجود در جنبش کارگری ایجاد میکرد که در تلاشهایی با هدف آموزش اعضا، بسیج و اقدام در داخل و خارج از محیط کار بود. اینها شامل ایجاد تلاشهای همبستگی با هدف مبارزه با امپریالیسم (به عنوان مثال، جنبشهای علیه جنگ در ویتنام)، حمایت از جنبشهای انقلابی، مبارزات آزادیبخش، و دولتهای نوپای سوسیالیستی (مثلاً در نیکاراگوئه)، و همچنین تشویق مبارزات برای مبارزه با سرکوب داخلی و فاشیسم (مثلاً در شیلی و گواتمالا) (Nastovski, 2016: 55).
کلید این تلاش ها مدلی بود که آنها توسعه دادند: همبستگی کارگر به کارگر. به عبارت دیگر، آنها بر ایجاد روابط فرامرزی با سایر کارگران تمرکز کردند. او این برچسب را «انترناسیونالیسم کارگری مردمی» میگذارد تا تلاشهای بسیاری را در اوایل قرن بیستم در بر گیرد، بهجای کنار گذاشتن آنها همانطور که بسیاری از نوشتههای جدیدتر تمایل دارند انجام دهند.
با این حال، کلید اینجا تمرکز بر اتحادیهگرایی «مبارزه طبقاتی» است. این «مدل» مبارزات کارگران و اتحادیهها را مبارزهای برای رهایی میبیند، که بسیار فراتر از جستجوی منافع بهتر از چانهزنی جمعی است. بدیهی است که آنها مبارزه برای دستیابی به منافع مادی کارگران را تحقیر نمی کنند، اما آن را به این موارد نیز محدود نمی کنند: آنها می خواهند اتحادیه ها برای جهانی بجنگند که کارگران و متحدانشان آن را تیراندازی کنند، نه سرمایه داران.
او برای توضیح تئوریک اهمیت اتحادیهگرایی کارگر به کارگر، مبارزه طبقاتی، به تفکر آنتونیو گرامشی روی میآورد. با توصیف مفاهیم «جنگ موضعی» و «جنگ مانور» او - جنگهای موضعی «نبردهایی بر سر ایدههایی هستند که سرمایهداری را حفظ میکنند، در حالی که جنگهای مانور آنهایی هستند که با هدف گرفتن قدرت سیاسی و تغییر روابط اقتصادی و اجتماعی انجام میشوند» (ناستوفسکی، 2016: 57)—ناستوفسکی استدلال میکند که تلاشهای ضدهژمونیکی که او توصیف میکرد، بخشی از جنگهای موضعی بود:
این شیوههای ضدهژمونیک مدل کارگر به کارگر، که از مدلهای مبارزه طبقاتی کنش اتحادیهای ناشی میشود، چیزی است که این مدل را دگرگونکننده میسازد. این جهتگیری، جنبشها و انواع مبارزاتی را که سازماندهندگان برای ایجاد همبستگی انتخاب میکنند، شکل میدهد و تأثیر دگرگونکنندهای که این مدل همبستگی در سطح محلی از طریق استراتژیهایی که به کار میگیرند، دارد. برای این پتانسیل دگرگونکننده این مدل همبستگی، روشی است که برای حمایت از اهداف و استراتژیهای مبارزات بینالمللی مختلف که وضعیت موجود تقسیم کار جهانی را به چالش میکشد (و ویژگیهای وضعیت موجود اجتماعی-اقتصادی جهانی بر اساس میراثها) حیاتی است. استعمار و امپریالیسم گذشته و موجود) (ناستوفسکی، 2016: 57).
با این چارچوب نظری که اکنون ایجاد شده است، نستوفسکی سپس برخی از شیوه های ضد هژمونیک مانند «قدرت کارگری و اقدام مستقیم»، «ایجاد روابط» و «ضد امپریالیسم و مبارزه طبقاتی» را مورد بحث قرار می دهد. او سپس به برخی مسائل بزرگتر می پردازد، در مورد مسائل طبقه و ملت، نظریه وابستگی و ضد امپریالیسم، به چالش کشیدن امپریالیسم کارگری و همبستگی انطباق گرایانه، و همچنین کنترل کارگری بر همبستگی بین المللی، بحث می کند، که چگونه این امر منجر به ایجاد اتحادیه های جدید و احیا شده، و گشایش هایی در درون اتحادیه می شود. جنبش کارگری به طور کلی به طور خلاصه، او استدلال می کند که «مدل کارگر به کارگر به عنوان یک نیروی ضد هژمونیک قابل توجه در مقابل زمینه غالب انترناسیونالیسم کارگری نهادینه شده در اتحادیه های کانادا عمل کرد» (ناستوفسکی، 2016: 69).
با این حال، او همچنین موانعی را که این تلاشها بر سر آنها وارد میکند، میداند و از نگاه انتقادی به نقاط ضعف آنها ابایی ندارد. محدودیتهایی برای اقدامات ضدهژمونیک و محدودیتهایی برای پایداری و نهادینهسازی وجود داشت. او اشاره میکند که «برخی از عوامل به شکلدهی به شرایطی که ما امروز در آن سازماندهی میکنیم، از جمله نئولیبرالیسم، توسعه نابرابر سرمایهداری، و موانع ایدئولوژیکی مانند برتری سفیدپوستان، نژادپرستی، پدرسالاری و ناسیونالیسم ادامه میدهند. بررسی عمیقتر شیوههای انترناسیونالیسم کارگری مردمی برای اندیشیدن به روشهای دگرگونکننده همبستگی و هماهنگی کارگران در سراسر مرزها امروز حیاتی است» (ناستوفسکی، 2016: 77).
کاترین نستوفسکی به ما نشان داده است که چگونه خود انعکاس حرکتی جدی و در نظر گرفتن شیوه های گذشته را انجام دهیم. اکنون زمان تمرکز بر تلاشهای فعلی است که ممکن است تلاشهای ما را در آینده هدایت کند.
Jenny Jungehülsing برخی از تحقیقات مقدماتی را به اشتراک می گذارد که کاملاً جذاب است در فصل 3، "ایجاد پل هایی بین جنبش کارگری و تحقیقات مهاجرت فراملی: چه پتانسیلی برای همبستگی بین المللی؟" او جریان فزاینده مهاجران در سراسر مرزهای ملی را به رسمیت می شناسد و تشخیص می دهد که آنها به مراتب بیشتر و عمیق تر از همیشه با مردم و سازمان های کشور خود در ارتباط هستند. او از خود میپرسد که آیا فعالان میتوانند این واقعیت را برای ایجاد همبستگی بینالمللی کارگری بیشتر بسازند...؟
محدودیت کلیدی که او برای ایجاد همبستگی بینالمللی واقعی تشخیص میدهد، فقدان چیزی است که او آن را همبستگی احساسی بین کسانی که تلاش میکنند چنین تلاشهایی را ایجاد کنند، میخواند. او میداند که بیشتر همبستگی ایجاد شده بین سازمانهای بوروکراتیزهشده کارگری بوده است، و بسیاری از به اصطلاح همبستگی در اینجا واقعاً یک بیانیه است، یک سند آنجاست، اما بدون تماس انسانی واقعی و مداوم در طول زمان. او خاطرنشان می کند، «به وضوح نوعی هویت مشترک یا احساس با هم بودن برای روابط همبستگی پایدار، همچنین در مورد اتحادیه ها ضروری است» (Jungehülsing، 2016: 84).
او توضیح می دهد:
در عمل، اگرچه تنها چالش نیست، اما فقدان همبستگی احساسی اغلب مانعی جدی برای شکلگیری روابط همبستگی بینالمللی باثبات میشود. فقدان حس همبستگی در میان کارگران در کشورهای مختلف اغلب مانع از عملکرد روابط همبستگی می شود، زیرا نه اعضای اتحادیه و نه رهبران تمایل خاصی به حمایت مستمر از شرکای خود ندارند و مقادیر قابل توجهی از منابع را به آنها اختصاص می دهند (Jungeülsing، 2016: 85). ).
با درک این محدودیت، Jungehülsing تحقیقاتی را در اتحادیه های محلی دو اتحادیه بین المللی که مقر آنها در ایالات متحده است انجام داد: SEIU (اتحادیه بین المللی کارکنان خدمات) و USW (کارگران فولاد متحد). «به طور خاص، [تحقیق] در دو نهاد منطقهای این اتحادیهها انجام شد، زیرا در سطح محلی و منطقهای به جای سطح اتحادیه ملی که در آن نقش مهاجران (به عنوان اعضا و کارکنان سطح پایین عموما) به احتمال زیاد انجام شد. خود را نشان می دهد» (Jungehülsing, 2016: 88). مناطقی که او انتخاب کرد عبارت بودند از منطقه 7 USW که ایالت های ایلینویز و ایندیانا را پوشش می دهد و کارگران خدمات متحد مستقر در کالیفرنیا SEIU.
Jungehülsing بر کارگران مکزیکی و مکزیکی تبار در شمال غربی ایندیانا تمرکز کرد که در حال ایجاد همبستگی با Los Mineros، Sindicato Nacional de Trabajadores Mineros، Metalúrgicos، Siderúgicos y Similares در مکزیک، و با اعضای سالوادوری و رهبران کارگران خدمات متحد بودند. ارتباط خود را با اتحادیه ها و جنبش های سیاسی - به ویژه Frente Farabundo Marti para la Liberación Nacional - در السالوادور حفظ کرد.
یافتهها - که با جزئیات بیشتر در فصل او ارائه شد - جالب بود. پیشینه و هویت فراملی مهاجران به آنها این امکان را می دهد که راحت تر از همکاران غیرمهاجر خود با اعضای اتحادیه شریک روابط شخصی برقرار کنند و از این طریق بر فقدان بدنام روابط شخصی بین کارگران در کشورهای مختلف غلبه کنند. او ادعا می کند که موانع فرهنگی کمتر بین مهاجران و کسانی که در کشور خود باقی مانده اند است که این ارتباطات را تسهیل می کند.
او این فصل بسیار جالب را با تشویق اما محتاطانه به پایان می رساند:
بینشهای حاصل از فراملیتگرایی و تحقیقات بینالمللی کار نشان میدهد که در عصر کنونی مهاجرت فراملی و عضویت فزاینده فراملی در اتحادیهها، هویتهای فراملی و پیوندهای اجتماعی مهاجران با کشورهای مبدأشان میتواند بر چشمانداز همبستگی بینالمللی کار تأثیر بگذارد. به طور خاص، این فصل استدلال کرده است که مهاجرت فراملی می تواند همبستگی احساس شده را تقویت کند و معنای عملی را به همبستگی بدهد و در نتیجه به غلبه بر یکی از مشکلات عمده در روابط همبستگی بین المللی اتحادیه ها کمک کند.
با این حال، با توجه به ماهیت اکتشافی این تحقیق، نتایج باید با احتیاط مورد توجه قرار گیرند و تحقیقات بیشتری مورد نیاز است. یافته های این فصل را نمی توان به عنوان زمینه ای برای سرخوشی در نظر گرفت. با این وجود، آنها برخی از بینشهای اولیه را در مورد راههایی ارائه میدهند که مهاجرت فراملی ممکن است بر همبستگی بینالمللی کار تأثیر بگذارد و به طور بالقوه به غلبه بر برخی از موانع آن کمک کند (Jungehülsing، 2016: 101-102).
از آنجا به فصل 4 می رویم، «کار و توسعه پایدار در آمریکای لاتین: بازسازی اتحادها در یک چهارراه جدید» نوشته برونو دوبروسین، که توجه ما را حتی بیشتر به سمت جنوب متمرکز می کند. با اشاره به آن
فراملی شدن اقتصادهای محلی و ملی در سه دهه اخیر، جنبشهای کارگری را به افزایش تلاشهای خود در ایجاد همبستگی فراملی به عنوان ابزاری برای دفاع از خود در بستر پیشبرد ایدهها و سیاستها سوق داده است. مبارزه برای حقوق کارگران در این زمینه تغییر شکل داده است و همبستگی جهانی به بخشی جدایی ناپذیر از ساخت جنبشی تبدیل شده است که می تواند جهانی شدن نئولیبرال را هم در داخل و هم در خارج به چالش بکشد (دوبروسین، 2016: 103).
دوبروسین تلاشهایی را که منجر به رد منطقه تجارت آزاد قاره آمریکا در سال 2005 (FTAA) در سراسر قاره شد، منعکس میکند و سپس از این درک برای نشان دادن چگونگی شکست «اجماع کالاها» در اواسط دهه 2010 استفاده میکند. (همانطور که در ادامه توضیح داده شد، «اجماع کالاها» یک «الگوی» توسعه است که بر اساس صادرات کالاهای اولیه به کشورهای توسعهیافتهتر و جمعآوری عواید برای صنعتیسازی در داخل است.) او ضمن درک اهمیت همبستگی بینالمللی نیروی کار، ماهرانه اشاره میکند. "این دو جنبش در اقدام اخیر اتحادیه آمریکای لاتین برای درک راه هایی که در آن همبستگی منطقه ای و جهانی می تواند با توجه به شرایط مختلف نگاه شود، ضروری هستند" (دوبروسین، 2016: 103). برای انجام این کار، او به چگونگی اتحاد اتحادیهها با جنبشهای اجتماعی در سراسر قاره نگاه میکند و گاهی اوقات حتی خودشان را بازسازی میکنند.
مبارزه علیه FTAA نسبتاً ساده بود: پایتخت ایالات متحده، کانادا و مکزیک و ایالت های مربوطه آنها به دنبال گسترش "منافع" نئولیبرالی NAFTA (توافق تجارت آزاد آمریکای شمالی) به کل قاره بودند. اتحادهایی در سرتاسر قاره میان جنبشهای اجتماعی، سازمانهای اجتماعی، جنبشهای زیستمحیطی و اتحادیههای کارگری ایجاد شد، و در نهایت با حمایت دولتهای مترقی - مانند دولتهایی که نستور کرشنر در آرژانتین، لولا داسیلوا در برزیل و هوگو چاوز در ونزوئلا در راس آنها قرار داشتند. توانستند FTAA را شکست دهند.
«اجماع کالاها» که پس از آن در سراسر قاره پدید آمد، ناشی از تلاشهای دولتهای مترقی - از جمله موارد ذکر شده در بالا، همچنین شامل دولتهایی به رهبری اوو مورالس در بولیوی و رافائل کورئا در اکوادور - برای توسعه سیستم اقتصادی کشور مربوطه میشود. . با همکاری با شرکت های برزیل و چین، استراتژی استفاده از حق امتیاز کالاهای اولیه (کشاورزی تراریخته فشرده، معدن، نفت و گاز) برای توزیع مجدد بخشی از ثروت به بخش های فقیرتر جامعه و در عین حال توسعه کلی اقتصاد بود. و این استراتژی در دهه اول اجرا کار کرد، اما «به محض آشکار شدن تأثیرات و محدودیتهای آن در سراسر منطقه شروع به مقاومت در برابر آن کرد» (دوبروسین، 2016: 107).
سوالی که مطرح است این است که آیا می توان اتحادی مشابه آنچه برای شکست FTAA ایجاد شد برای شکست "اجماع کالاها" ایجاد کرد؟ این یک شرط بندی مطمئن نیست. Dobrusin برخی از موضوعات مورد بحث را مورد بحث قرار می دهد:
در بحث پیرامون اجماع کالاها، ایجاد موقعیت نیروی کار به دو دلیل اصلی دشوارتر است: اتحادیهها جزء مرکزی ساختارهای حامی دولتهای چپ هستند. و بحث محیط زیست به دلیل وجود اتحادیه های قوی در صنایع به اصطلاح کثیف، نیروی کار را در حالت دفاعی قرار می دهد. بنا بر این، ایجاد همبستگی فراملی و اتحاد بین بخشی به یک اقدام چالش برانگیز تبدیل شده است، اما در صورت تحقق شرایط خاص می توان به آن دست یافت - به طور عمده، بازگشت اتحادیه گرایی جنبش اجتماعی به ریشه های خود به عنوان یک برداشت رادیکال از جنبش های کارگری، و عقب نشینی. از استراتژی بسیج وابسته به دولت (دوبروسین، 2016: 107).
این مقاله بررسی بسیار عمیقی از نیروها و اتحادهایی است که در مبارزه با FTAA ایجاد شده اند و این سوال را مطرح می کند که آیا می توان اتحادهای مشابهی را در این مبارزه جدید دوباره برقرار کرد؟ نکته جالب این است که یک نیروی جدید در این قاره، تشکیل کنفدراسیون اتحادیه های کارگری قاره آمریکا (TUCA) در سال 2007 است، اتحادی در سطح قاره از سازمان های کارگری که به اتحادیه های سازمان های قبلاً رقیب و برخی که قبلاً از پیوستن به هر یک از آنها خودداری کرده بودند، می پیوندند. سازمان. این نه تنها یک توسعه جدید است، بلکه بر پویایی قدرت در TUCA نیز تأثیر می گذارد:
اتحادیههایی که در مبارزه علیه نئولیبرالیسم و تجارت آزاد فعال بودند، اکنون در یک سازمان واحد ادغام شدهاند و میتوانند جهت جنبش اصلی کارگری را در سطح قاره تغییر دهند. از نظر مبارزه اجماع کالاها، آنچه به این معنی است این است که TUCA اکنون می تواند نقشی پیشرو در ایجاد مجدد یک اتحاد چند دهه ای، به ویژه در مورد مسائل توسعه و پایداری ایفا کند. [TUCA] نماینده تنها کنفدراسیون کارگری منطقه ای در جهان است ... با ظرفیت ایجاد بسیج گسترده پیرامون مسائلی که فراتر از خواسته های خاص کارگران است. ظرفیت انجمنی دارایی است که به طور فزاینده ای در استراتژی های TUCA گنجانده می شود (Dobrusin, 2016: 116-117).
و دوبروسین اتحادیههای کارگری و اتحادهای متعدد آنها با سازمانهای سراسر قاره را محور اصلی مبارزه در آمریکای لاتین میداند.
از آمریکای لاتین، توجه به بنگلادش معطوف شده است. در فصل 5، تیموتی رایان "بیش از یک روستا طول می کشد: مطالعه موردی همبستگی کارگران در بنگلادش" بر مرکز همبستگی AFL-CIO و کار آن در آن کشور تمرکز دارد. کاری که رایان بهعنوان مدیر منطقهای آسیایی مرکز همبستگی، آن را میبیند. در کشوری که مردم آن بسیار فقیر هستند و دولت دم پیراهن خود را به یک صنعت واحد - صنعت پوشاک جهانی - بسته است و دومین صادرکننده بزرگ پوشاک در جهان است (فقط پس از چین)، مرکز همبستگی تلاش برای حمایت از سازماندهی اتحادیه برای دهه ها.
رایان در ابتدای فصل خود نیاز به اتحادیه پر جنب و جوش را نشان می دهد: او آتش سوزی کارخانه Tazreen Fashions در سال 2012 را توصیف می کند که در آن 112 کارگر جان خود را از دست دادند. او سپس خاطرنشان میکند: «از زمان آتشسوزی تزرین، دفتر مرکز همبستگی داکا هفتاد حادثه مرتبط با آتشسوزی (از جمله هشدارهای نادرست) را مستند کرده است که در آن حداقل پنجاه نفر جان خود را از دست دادهاند و بیش از نهصد زن و مرد مجروح شدهاند» (رایان، 2016: 123). او استدلال میکند که اگر این کارگران عضو یک اتحادیه بودند و به بدتر شدن شرایط کار اعتراض کرده بودند، بسیاری از آنها هنوز زنده بودند.
رایان وضعیت کارگران بنگلادش را در یک زمینه تاریخی قرار می دهد که از زمان امپریالیسم بریتانیا شروع می شود. یکی از عوامل مهم امروز این است که بسیاری از اتحادیهها در آن کشور توسط احزاب سیاسی که از مبارزه با بریتانیاییها به وجود آمدهاند، کنترل میشوند و هنوز منافع حزب خود را بر اعضای اتحادیهشان ترجیح میدهند.
مرکز همبستگی با ارائه آموزش های فنی به اتحادیه های مستقل در آن کشور، سعی در ارتقای سازماندهی اتحادیه در آن کشور داشته است. (برای دیدگاه دیگری در این مورد، رجوع کنید به رحمان و لنگفورد، 2014.) رایان با اشاره به اهمیت اهرم خارجی، فرصتطلبی (به معنای خوب، تلاش برای استفاده از موقعیتهای غیرمنتظره)، و طولانیمدت آنها، مبارزات را زمینهسازی میکند. حضور دوره ای در کشور، که به گفته او باعث ایجاد روابط مستقر می شود. (و یک کاری که مرکز همبستگی به خوبی انجام داده است اصرار بر توسعه رهبری زنان در اتحادیه ها است.)
رایان پیشنهاد میکند که در تجربه گستردهاش، سازماندهی نیروی کار در آسیا فرآیندی کند است و نیازمند زمان و فداکاری است. او در یک برنامه جالب، فرآیندهایی را که توسط آنها شرکتها و دولتها میپذیرند اتحادیهگرایی مشابه «مراحل مردن» که توسط الیزابت کوبلر راس در کتابش در سال 1969، درباره مرگ و مردن: انکار توضیح داده شده است، مقایسه میکند. مشکلی ندارم) خشم (این منصفانه نیست!) چانه زنی (بیایید معامله ای انجام دهیم، در حالی که این فرآیندها را طولانی تر می کنیم). افسردگی (اوه، هیچ چیز قابل حل نیست)؛ و در نهایت، پذیرش (خوب خواهد شد). او از این چارچوب برای صحبت در مورد روابط تجاری و سازماندهی نیروی کار در سراسر آسیا استفاده می کند.
در نهایت، او استدلال میکند که کارگران پوشاک در بنگلادش در تلاش هستند تا رویکرد جدیدی برای سازماندهی کارگری در آن کشور ایجاد کنند: «اتحادیههای کارگری که امروز در بنگلادش سازماندهی میکنند، از فضای سیاسی ایجاد شده توسط جنجال [در مورد مرگ کارگران-KS]، مردم استفاده کردهاند. شرمساری، خود فشار تجاری، واکنش های دولت ها و برندها برای پیشبرد یک دستور کار سازماندهی فعال و تهاجمی» (رایان، 2016: 137). با این حال، سوال بزرگی که اکنون روی میز وجود دارد این است که آیا دولت بنگلادش، شرکت ها، تامین کنندگان چند ملیتی و برندها این را می پذیرند یا خیر؟
هنوز با تمرکز بر آسیا، توجه از بنگلادش به فیلیپین تغییر می کند، زیرا مقاله سال 2014 خود را - «ساختن همبستگی جهانی کارگر امروز: یادگیری از KMU فیلیپین» - در این مجموعه گنجانده ام. بر اساس تحقیقات بیش از 30 سال، من استدلال می کنم که مرکز کار KMU یکی از پویاترین و توسعه یافته ترین سازمان های کارگری در جهان است (به Scipes، 1996 مراجعه کنید). در کشوری با صنعت اندک، اعضای KMU در چه صنعتی وجود دارد، و همچنین در مزارع کشاورزی، در معادن، آبجوسازی ها، فروشگاه های بزرگ، و همچنین سازماندهی نوآورانه ای را در میان کارگران حمل و نقل سازماندهی کرده اند. آنها از سال 1980، زمانی که KMU در دوران دیکتاتوری فردیناند مارکوس تأسیس شد، زنده مانده اند و در برابر سرکوب شدید، از جمله دستگیری و زندانی کردن 69 رهبر در سراسر کشور در سال 1982، ترور وحشیانه رئیس ملی خود در سال 1986، و بسیاری مقاومت کرده اند. ، بسیاری از دستگیری ها با شکنجه و/یا قتل زیاد.
با وجود این، آنها نوع جدیدی از اتحادیهگرایی را توسعه دادهاند - اتحادیهگرایی جنبش اجتماعی - که قابل مقایسه با آنچه در برزیل و آفریقای جنوبی در روزهای قبل توسعه یافته بود (و از نظر کیفی با اتحادیهگرایی که به این نام در آمریکای شمالی داده شده متفاوت است - به Scipes، 2014 مراجعه کنید). : آنها تشخیص می دهند که برای تغییر شرایط در طبقه مغازه، باید کل نظم اجتماعی و شبکه های سیاسی-اقتصادی جهانی را که کشورشان در آن گرفتار شده است (یعنی امپریالیسم) به چالش بکشند.
همانطور که توضیح دادم، KMU چندین رویکرد سازمانی را توسعه داده است که به نظر من برای بقای آنها بسیار مهم بوده است. آنها ساختار سازمانی سنتی "عمودی" فدراسیون های ملی (و قابل مقایسه با سازمان در آمریکای شمالی) را با ساختارهای سازمانی "افقی" خلاق که آنها را "اتحاد" در سطوح جغرافیایی، صنعتی و کنگلومرا می نامند، ترکیب کرده اند. اتحادها به آنها اجازه می دهند تا اعضای اتحادیه ها و سازمان های متحد را آموزش دهند، از سرکوب محافظت کنند، و از مبارزات خاص خود، چه نبردهای سیاسی ملی و چه تلاش های چانه زنی جمعی اتحادیه های محلی فردی حمایت کنند. آنها یک برنامه آموزشی دقیق ایجاد کردهاند، و مطمئن شدهاند که سطح تحصیلات پایه را برای هر عضو - نه فقط مباشر یا رهبران مغازه - فراهم میکنند. آنها ارتباطات قوی با سایر سازمانهای بخشی مانند دهقانان، زنان، دانشجویان، فقرای شهری و سازمان جوانان ایجاد کردهاند: مظهر این سازمان همان چیزی بوده است که به آن «اعتصاب مردمی» میگویند. این اعتصاب با یک اعتصاب عمومی آغاز میشود، اما بسیار فراتر از آن است: پس از راهاندازی، شامل تعطیلی همه مشاغل و ادارات دولتی در منطقه آسیبدیده، امتناع ماهیگیران از رفتن به دریا، و مسدود شدن جادهها و خیابانها، بنابراین مردم فقط میتوانند عبور کنند. پس از صحبت با مهاجمان و اطلاع از مسائل آنها. در یک کشور مجمع الجزایر، آنها توانسته اند چندین مورد از اینها را به صورت تاریخی راه اندازی کنند، اگرچه مدتی است که نمی توانند این کار را انجام دهند.
و همراه با همه اینها، KMU آگاهانه همبستگی جهانی کارگری را ایجاد می کند. آنها به عنوان بخشی از یک برنامه بزرگتر و شش قسمتی (به Scipes، 2000a مراجعه کنید)، آنچه را که "امور همبستگی بین المللی" یا ISA می نامند، توسعه داده اند، و از سال 1984 هر سال این را برگزار می کنند. آنها از کارگران و رهبران کارگری دعوت می کنند تا به فیلیپین سفر کنید و شرایط کارگران فیلیپینی را تجربه کنید. در حالی که برنامه با رویدادهای رسمی در مانیل آغاز می شود، قلب برنامه این است که بازدیدکنندگان را به استان ها برای ملاقات با کارگران، بازدید از صفوف اعتصاب، صحبت با خانواده ها و غیره ببرند. به این ترتیب، فرد می تواند موقعیت هایی را که با آنها روبرو می شود ببیند، یاد بگیرد. از آنها، و سپس در مورد اتحادیه گرایی در خانه فکر کنید. (برای گزارشی در مورد ISA 2015، Scipes، 2015 را ببینید.)
من پیشنهاد می کنم از تجربیات KMU چیزهای زیادی می توان آموخت.
با آن، ما برای فصل 7، دیوید بیکن "ساخت فرهنگ همبستگی در سراسر مرز ایالات متحده و مکزیک" به آمریکای شمالی بازگشتیم. بیکن یک روزنامه نگار کارگر است که مبارزات کارگران را در امتداد مرز، و همچنین در کالیفرنیا و مکزیک برای دهه ها پوشش داده است و در اینجا او افکار خود را در مورد تحولات پس از تصویب نفتا در سال 1994 به اشتراک می گذارد.
رشد همبستگی فرامرزی امروز در زمانی اتفاق می افتد که نفوذ ایالات متحده به مکزیک - از نظر اقتصادی، سیاسی و نظامی - در حال افزایش است. در حالی که رابطه بین ایالات متحده و مکزیک ویژگی های خاص خود را دارد، اما همچنین بخشی از یک سیستم جهانی تولید، توزیع و مصرف است. این فقط یک رابطه دوجانبه نیست.
مشاغل از ایالات متحده و کانادا به مکزیک می روند تا هزینه های نیروی کار را کاهش دهند. اما از مکزیک، همان مشاغل به چین یا بنگلادش یا دهها کشور دیگر میرود که هزینههای نیروی کار حتی پایینتر است (بیکن، 2016: 154).
بیکن تغییرات مربوط به نیروی کار مکزیکی را توضیح می دهد. قبلاً به عنوان بخش مهمی تحت PRI حاکم (Partido Revolucionario Institucional) گنجانده می شد، اما پس از پیروزی PAN (Partido Acción Nacional) در سال 2000 تغییر کرد: سیستم شرکتی قدیمی از هم پاشیده شده بود و مشارکت نیروی کار دیگر لازم به نظر نمی رسد امروز حتی تحت احیای PRI نیز ادامه دارد.
بیکن به مبارزه علیه نفتا (قانون تجارت آزاد آمریکای شمالی) در اوایل دهه 1990 برمی گردد. مراکز عمده کارگری مکزیک پشت سر دولت خود صف آرایی کردند و از نفتا حمایت کردند، بنابراین اتحادیه هایی در ایالات متحده که تصمیم به مخالفت با آن گرفته بودند، کسی را نداشتند که با آن متحد شوند. آنها باید همبستگی خود را با مراکز کوچکتر کارگری، مانند FAT (Frente Auténtico del Trabajo) آغاز می کردند و باید تلاش می کردند تا با مراکز پشتیبانی کارگران در اطراف مرز ارتباط برقرار کنند. یک تحول کلیدی ایجاد ائتلاف برای عدالت در ماکیلادوراها بود (نگاه کنید به ووگل، 2006). بیکن در مورد فرآیند یادگیری سازمان دهندگان می نویسد:
شورش کارگران در کارخانه بزرگ سونی اولین نبرد بزرگ تحت NAFTA بود و اولین جایی بود که وعده های دروغین توافق طرف کارگری آشکار شد. صدها کارگر در سال 1993 هنگامی که نامزدهای انتخابات اتحادیه CTM خود را نامزد کردند، در مقابل کارخانه مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. زمانی که آن در بسته شد، آنها سعی کردند اتحادیه مستقلی تشکیل دهند و در سال 1994، سالی که نفتا اجرایی شد، توسط شرکت و دولت مکزیک مسدود شد. این معاهده حاوی یک توافق جانبی بود، موافقت نامه آمریکای شمالی در مورد همکاری کارگری، که حامیان معاهده قول داده بودند ابزاری برای کارگران و اتحادیه ها برای اجرای حقوق کار فراهم کنند. با این حال، در آیینی که طی دو دهه آینده تکرار خواهد شد، کارگران و اتحادیههای کارگری در ایالات متحده، مکزیک و کانادا اتهاماتی را مطرح کردند که مکزیک قانون کار خود را در ممانعت از تشکیل اتحادیههای مستقل کارگران نقض میکند، اما پس از یک سری جلسات استماع. تنها راه حل موجود، مجموعه ای از گفتگوها با نمایندگان دولت مکزیک بود که هیچ نتیجه ای در میدان نداشت (بیکن، 2016: 158).
پس از آن، بیکن سپس در مورد روابط رو به رشد بین کارگران ایالات متحده و مکزیک - با مروری خوب بر تعدادی از مبارزات در امتداد مرز - و در مورد تلاش برای ایجاد حمایت از مبارزات کارگران در امتداد مرز می نویسد. او گزارش می دهد که مدتی طول می کشد تا اتحادیه های ایالات متحده اهمیت این مبارزات را درک کنند، اما به آرامی، آنها به درک بهتر این موقعیت ها می رسند.
سپس بیکن به موضوع مهاجرت می پردازد. او استدلال میکند که اتحادیههای ایالات متحده باید اعضای خود را در مورد آنچه در مکزیک اتفاق میافتد - و به ویژه سرکوب کارگری - آموزش دهند، بنابراین آنها مکزیکیهایی را که به ایالات متحده میآیند نه بهعنوان افرادی که در تلاش برای «دزدیدن» شغلشان هستند، بلکه بهعنوان افرادی که در تلاش برای زنده ماندن هستند، میبینند. و از خانواده های خود حمایت کنند و منبع بالقوه ای از حمایت، تجربه و عزم هستند که می توانند به ایجاد جنبش کارگری در کشور جدید خود کمک کنند. بیکن استدلال می کند که برخی از این مهاجران دهه ها تجربه به عنوان سازمان دهندگان کار در مکزیک دارند و باید به دلیل منابعی که هستند شناخته شوند. او همچنین از برخی از تلاش ها برای غلبه بر بی اعتمادی، تلاش برای ایجاد همبستگی در سراسر مرز ایالات متحده و مکزیک گزارش می دهد.
و سرانجام به فصل 8 مایکل تسوایگ، «کار برای عدالت جهانی در جنبش کارگری جدید ایالات متحده» میرسیم. او با بحث در مورد کنوانسیون ملی AFL-CIO در لس آنجلس در سپتامبر 2013 شروع می کند.
تسوایگ، یکی از شرکت کنندگان ملی حزب کارگر ایالات متحده علیه جنگ (USLAW)، از تجربه فراوان خود برای گزارش تغییرات در کار داخلی AFL-CIO استفاده می کند و سپس پیشنهاد می کند که می توان از این تجربیات آموخت تا بین المللی آن را تغییر دهد. کار کردن او از انتخاب جان سوئینی در سال 1995 به ریاست AFL-CIO شروع کرد که منجر به پذیرش مهاجران در "خانه کار" شد و سپس نیاز به ایجاد پیوندهای بسیار قوی تر با سازمان های اجتماعی در سراسر کشور را تشخیص داد.
در همان زمان که AFL-CIO تشخیص می دهد که نیاز به ایجاد ارتباطات قوی تری در خانه دارد، زوایگ برخی از تغییرات در حال وقوع در کار بین المللی خود را گزارش می دهد. اما برای درک این موضوع باید آن را در بافت تاریخی آن قرار داد. او با استفاده از آثاری مانند Sims (1992)، Buhle (1999) و Scipes (2010a)، برخی از این آثار را مورد بحث قرار می دهد. او استدلال می کند که تغییرات با Sweeney شروع می شود، و به ویژه با انحلال سازمان های منطقه ای نیمه خودمختار AFL-CIO مانند AIFLD (موسسه آمریکایی برای توسعه کار آزاد – فعالیت آن در آمریکای لاتین) و AAFLI (موسسه کار آزاد آسیایی آمریکایی) در آسیا. ، و جایگزینی آنها با مرکز همبستگی در سال 1997.
او به ویژه به کمکی که مرکز همبستگی به USLAW در تسهیل کار همبستگی خود با اتحادیه های عراق، حتی در طول جنگ، کرده است، اشاره می کند. (او همچنین در پاورقی اشاره میکند که «مرکز همبستگی و AFL-CIO از مخالفان رئیسجمهور ونزوئلا در زمان کودتای کوتاهمدت هوگو چاوز علیه او در سال 2002 حمایت کردند...).
او در مورد تغییراتی که در درون جنبش اتحادیه رخ میدهد، مانند تلاشها و قطعنامههای تصویب شده علیه جنگ در عراق، و سپس در نهایت، برای به چالش کشیدن سیاست خارجی نظامیشده ایالات متحده صحبت میکند. (او اشاره می کند که بسیاری از رهبران کارگری امروز در طول جنگ ویتنام و همچنین در طول جنگ های آمریکای مرکزی در طول دهه 1980 به بلوغ رسیده اند و به اندازه بسیاری از پیشینیان خود به دولت ایالات متحده اعتماد ندارند.) او بیان می کند که اتحادیه. رهبران به طور فزاینده ای آگاه می شوند که ما در یک اقتصاد جهانی زندگی می کنیم که یکی است – به جای اقتصاد برای کشورهای در حال توسعه و دیگری برای کشورهای توسعه یافته. او توسعه اولویتهای جدید را میبیند که از یک اقتصاد نظامی به اقتصادی که شغل و مهارتهای فنی بالا را برای کارگران فراهم میکند، حرکت میکند.
تبدیل تولید نظامی به غیرنظامی تنها یک نمونه از انتقال عمومی تر مورد نیاز برای ایجاد یک اقتصاد عادلانه و پایدار است. ما نیاز به تبدیل سوخت های فسیلی به انرژی های تجدیدپذیر داریم. از مشاغل اقتضایی با دستمزد کم گرفته تا شغل ایمن و پردرآمد. از فرافردگرایی تا توجه متقابل؛ از دولتهای خفهشده که به نیازهای استراتژیستهای شرکتی خود خدمت میکنند تا دولتهای دموکراتیک که نیازهای همه مردم را برآورده میکنند. و از اقتصادی که ثروت را به سمت بالا هدایت می کند به اقتصادی که در رفاه مشترک است. همه این عناصر انتقال منعکس کننده و تقویت کننده یکدیگر هستند. همه نیازمند توجه متمرکز و بسیج سیاسی زحمتکشان هستند (Zweig, 2016: 189).
تسوایگ با تکیه بر نظرات مربوط به کار USLAW با اتحادیه های کارگری عراق، در مورد توسعه همبستگی بین اتحادیه های ایالات متحده و سایر اتحادیه ها در کشورهای مختلف صحبت می کند. او سپس خاطرنشان میکند: «همه این مثالها نشاندهنده پتانسیل قابل توجهی برای توسعه یک سیاست خارجی منسجم کارگری است که عدالت جهانی را ترویج میکند» (Zweig, 2016: 192).
به طور خلاصه، زوایگ ظهور فرهنگ اتحادیهای جدید را در این کشور میبیند و استدلال میکند که کارگران باید یک چشمانداز استراتژیک ایجاد کنند که به همه این جنبهها توجه کند. او به نیاز رهبری کارگری برای ایجاد چشمانداز وسیعتری از دستور کار کارگری اشاره میکند. نیاز به آموزش فعال اعضای اتحادیه؛ و نیاز به اصلاح اتحادیه ها در داخل به منظور تشویق "فعالیت اعضا از پایین به بالا و هنجارهای دموکراتیک که اجازه ابتکارات اعضا را می دهد" (زوایگ، 2016: 193-194).
اما نکته مهم این است که زوایگ نقش اصلی سیاست خارجی کارگری را به رسمیت می شناسد: «تعریف مجدد سیاست خارجی کارگری باید در جهت گیری مجدد جنبش کارگری به عنوان یک کل جدایی ناپذیر باشد». و او استدلال می کند که اکنون زمان است: "زمینه، تاریخ و ظرفیت نهادی برای این منظور در دسترس است" (تسوایگ، 2016: 197).
-
با این کار به پایان این حساب می رسیم. چیزی که امیدوارم توانسته باشم بیان کنم این است که امروزه در ایالات متحده و کشورهای سراسر جهان فعالیت های مهم و تفکر خوبی در میان فعالان کارگری در حال انجام است. امیدوارم از طریق این فرآیند، کسانی را که خارج از جنبش کارگری هستند تشویق کرده باشم تا کارهای مهمی را که انجام میشود به رسمیت بشناسند، در حالی که فعالان را تشویق کردهام که بیشتر پیش بروند.
دریافت و به اشتراک گذاری این مجموعه ویرایش شده راه خوبی برای شروع است.
-
کیم سایپس، ویراستار ایجاد همبستگی جهانی کار در زمان شتاب جهانیسازی، یک فعال قدیمی کارگری و عضو اتحادیه ملی نویسندگان، UAW #1981 است. او همچنین سردبیر موضوع کار/اقتصاد برای اندیشه اجتماعی سبز است. او به عنوان دانشیار جامعه شناسی در دانشگاه پوردو در شمال غربی در وست ویل، ایندیانا کار می کند و در شیکاگو زندگی می کند. پادکست مصاحبه 6 ژوئن 2016 او درباره نوشته هایش در این مجموعه را می توانید در شبکه رادیویی مترقی به آدرس http://prn.fm/meditations-and-molotovs-06-06-16/ پیدا کنید. وب سایت او http://faculty.pnc.edu/kscipes است.
منابع
بیکن، دیوید. 2016. «ساخت فرهنگ همبستگی در سراسر مرز ایالات متحده و مکزیک» در کیم سایپس، ویرایش: 153-176.
باس، جورج. نلسون، III. 2012. "کار سازمان یافته و سیاست خارجی ایالات متحده: مرکز همبستگی در زمینه تاریخی." پایان نامه دکتری منتشر نشده، گروه علوم سیاسی، دانشگاه بین المللی فلوریدا، میامی. به صورت آنلاین در http://digitalcommons.fiu.edu/etd/752 موجود است.
بوهل، پل. 1999. مراقبت از تجارت: ساموئل گومپرز، جورج مینی، لین کرکلند و تراژدی کار آمریکایی. نیویورک: نشریه بررسی ماهانه.
کاکس، رونالد دبلیو و جی. نلسون باس. 2012. «سیاست خارجی کار سازمان یافته در چارچوب جهانی شدن» در رونالد دبلیو کاکس، ویرایش. قدرت شرکتی و جهانی شدن در سیاست خارجی ایالات متحده لندن و نیویورک: روتلج: 56-78.
دوبروسین، برونو. 2016. "کار و توسعه پایدار در آمریکای لاتین: بازسازی اتحادها در یک چهارراه جدید" در کیم سایپس، ویرایش: 103-120.
اوایل، استیو. 2009. تعبیه شده در کار سازماندهی شده: بازتاب های روزنامه نگاری در مورد جنگ طبقاتی در خانه. نیویورک: بررسی ماهانه.
فلچر، بیل، جونیور و فرناندو گاپاسین. 2008. همبستگی تقسیم شده: بحران کار سازمان یافته و مسیری جدید به سوی عدالت اجتماعی. برکلی و لس آنجلس: انتشارات دانشگاه کالیفرنیا.
جانز، ربکا A. 1998. "پل زدن شکاف بین طبقه و فضا: همبستگی کارگران ایالات متحده با گواتمالا." جغرافیای اقتصادی، ش. 74، شماره 3: 252-271.
جونگهولسینگ، جنی. 2016. "ایجاد پل بین جنبش کارگری و تحقیقات مهاجرت فراملی: چه پتانسیلی برای همبستگی بین المللی؟" در کیم سایپس، ویرایش، 2016: 79-102.
کوبلر راس، الیزابت. 1969. درباره مرگ و مردن: آنچه که در حال مرگ باید به پزشکان، پرستاران، روحانیون و خانواده های خود بیاموزد. لندن: روتلج.
نستوفسکی، کاترین. 2016. «کارگر به کارگر: مدلی دگرگونکننده همبستگی - درسهایی از همبستگی بینالمللی کارگری مردمی در کانادا در دهههای 1970 و 1980» در کیم سایپس، ویرایش، 2016: 49-77.
ندروین پیترز، ژان.
- 1989. امپراتوری و رهایی: قدرت و رهایی در مقیاس جهانی. نیویورک: پراگر.
- 2004. جهانی شدن یا امپراتوری؟ لندن و نیویورک: روتلج.
—- 2008. آیا برای عمو سام امیدی هست؟ فراتر از حباب آمریکا لندن و نیویورک: زد.
___ 2015. جهانی شدن و فرهنگ: جهانی ملانژ، ویرایش سوم. Lanham، MD: Rowman و Littlefield.
رحمان، ضیا و تام لنگفورد. 2014. «همبستگی بین المللی یا امپریالیسم اتحادیه کارگری تجدید شده؟ AFL-CIO و کارگران پوشاک در بنگلادش." WorkingUSA، جلد. 17، شماره 2، ژوئن: 169-186.
رومن، ریچارد و ادور ولاسکو آرگی. 2013. بوته قاره ای: تجارت بزرگ، کارگران و اتحادیه ها در دگرگونی آمریکای شمالی. هالیفاکس و وینیپگ: فرنوود.
رایان، تیموتی. 2016. «بیش از یک روستا طول میکشد: مطالعه موردی همبستگی کارگران در بنگلادش» در کیم سایپس، ویرایش: 121-138.
سایپس، کیم.
- 1996. KMU: ایجاد اتحادیه های کارگری واقعی در فیلیپین، 1980-1994. شهر کوئزون، فیلیپین: ناشران روز جدید.
- 2000 a. "ارتباط بین انترناسیونالیسم کارگری: "امور همبستگی بین المللی" KMU. 3 ژانویه، 29 صفحه. به صورت آنلاین در www.antenna.nl/~waterman/scipes.html.
- 2000b. "زمان پاکسازی است: بایگانی AFL-CIO را در مورد عملیات بین المللی کارگری باز کنید." مجله مطالعات کار، جلد. 25، شماره 2: 4-25.
- 2009 الف. زمان چشم انداز سبز عمیق برای ایالات متحده و جهان فرا رسیده است. سنتز/بازسازی، شماره 48، زمستان: 8-11. به صورت آنلاین در www.greens.org/sr/48/48-04.html.
- 2009b. "چشم انداز جایگزین برای جنوب جهانی - سیاست های اقتصادی نئولیبرال در ایالات متحده: تاثیر جهانی شدن بر یک کشور "شمالی". مجله سیاست و روابط بین الملل هند، جلد. 2، شماره 1، ژانویه-ژوئن: 12-47. این به صورت آنلاین در http://faculty.pnc.edu/kscipes/Neoliberal%20Economic%20Policies%20for%20US%20(2009).pdf است، اما باید در مرورگر قرار داده شود.
- 2010 a. جنگ مخفی AFL-CIO علیه کارگران کشور در حال توسعه: همبستگی یا خرابکاری؟ Lanham، MD: Lexington Books. (2011 در جلد شومیز.)
- 2010b. «چرا امپریالیسم کارگری؟ رهبران سیاست خارجی AFL-CIO و جهان در حال توسعه. WorkingUSA، جلد. 13، شماره 4: 465-479. به صورت آنلاین در http://faculty.pnc.edu/kscipes/Why_Labor_Imperialism–AFL-CIO's_Foreign_Policy_Leaders_&_Developing_World.pdf. (باید در مرورگر قرار داده شود.)
— 2012. "جهانی سازی از پایین: فعالان کارگری برنامه سیاست خارجی AFL-CIO را به چالش می کشند." جامعه شناسی انتقادی، ج. 38، شماره 3، مارس: 303-323. به صورت آنلاین در http://faculty.pnc.edu/kscipes/Globalization_from_Below–Labor_Activists_Challenging_AFL-CIO_Foreign_Policy.pdf. (باید در مرورگر قرار داده شود.)
— 2014. «اتحادگرایی جنبش اجتماعی یا اتحادیه گرایی عدالت اجتماعی؟ رفع سردرگمی تئوریک در جنبش جهانی کارگری." Class، Race and Corporate Power، جلد. 2، نه 3، نوامبر. به صورت آنلاین در http://digitalcommons.fiu.edu/classracecorporatepower/vol2/iss3/9.
- 2015. "جشن اول ماه مه، به سبک KMU." Countercurrents.org، 8 اکتبر. به صورت آنلاین در www.countercurrents.org/scipes081015.htm.
- 2016 a. "امپریالیسم کارگری" دایره المعارف پالگریو امپریالیسم و ضد امپریالیسم، ویرایش شده توسط امانوئل نس و زک کوپ. لندن: پالگریو مک میلان: 1294-1304.
- 2016b. «مقدمه» در کیم سایپس، ویرایش، 2016: 1-21.
- 2016c. "قطعات چندگانه - نقاط قوت یا ضعف؟ نظریه پردازی همبستگی جهانی کار» در کیم سایپس، ویرایش، 2016: 23-48.
- 2016d. "ساختن همبستگی جهانی کارگر امروز: یادگیری از KMU فیلیپین" در کیم سایپس، ویرایش: 139-152. (مقاله اصلی 2014 به صورت آنلاین در http://digitalcommons.fiu.edu/classracecorporatepower/vol2/iss2/2.)
سایپس، کیم، ویرایش. 2016. ایجاد همبستگی جهانی کارگری در زمان شتاب جهانی شدن. شیکاگو: کتاب های مارکت.
شیوا، واندانا. 2005. دموکراسی زمین: عدالت، پایداری و صلح. کمبریج، MA: ساوت اند پرس.
سیمز، بث. 1992. کارگران جهان تضعیف شده اند: نقش کارگران آمریکا در سیاست خارجی ایالات متحده. بوستون: ساوت اند پرس.
استار، آموری. 2005. شورش جهانی: راهنمای جنبش های علیه جهانی شدن. لندن: زد.
ووگل، ریچارد دی. 2006. "درس هایی از جنوب مرز: گوش دادن به CJM." بررسی ماهانه، 12 نوامبر. به صورت آنلاین در http://mrzine.monthlyreview.org/2006/vogel121106.html.
تسوایگ، مایکل. 2016. «کار برای عدالت جهانی در جنبش کارگری جدید ایالات متحده» در کیم سایپس، ویرایش: 177-197.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا
1 اظهار نظر
از کیم سایپس برای این کار تشکر می کنم و مشتاقانه منتظر بهبود «سواد کار» خودم هستم.
بیشتر عمر کاری خود را به عنوان عضو اتحادیه کارگری، فعال و کارمند گذراندم. می توانید بگویید که من در خانه و در محل کار سواد کار کردم و از Norm-Across-The-Street که یک دموکرات مرده و عضو اتحادیه بود (البته نه یک فعال) راهنمایی دریافت کردم.
زمانی که پرستاران واقعا اتحادیه نداشتند، مادرم یک پرستار و فعال حقوق مدنی بود. و او فعالیت خود را به محل کار ترجمه کرد - و به همین دلیل چندین بار اخراج شد. بنابراین من از او چیزهای زیادی یاد گرفتم.
پدر من مدتی عضو اتحادیه نجاران بود، اما هیچ چیز خوبی در مورد آن یا به طور کلی اتحادیه ها برای گفتن نداشت.
به هر حال، حدس میزنم میتوان گفت که من در نهایت یک اتحادیهگرای «مترقی» شدم. دلیل من این است که سه بار از کارمندی اخراج شدم و چند بار دیگر در اعتراض استعفا دادم. همه این اخراج ها برای حمایت از افراد درجه یک علیه گمراه کنندگان و کارکنان، یا در نبردهای کارکنان اتحادیه های داخلی بود.
***
یکی از ویژگیهای تعیینکننده چنین زندگی، محصور بودن آن است. اگرچه من از یک پیشینه طبقه کارگر می آیم و اکثر دوستان و خانواده ام نیز چنین هستند، یک پرده فولادی بین ما وجود داشت/هست.
همانطور که Scipes می نویسد، بسیاری از اینها به فقدان سواد کارگری در ایالات متحده مربوط می شود، خواه شما از طبقه کارگر باشید یا نه، حتی اگر عضو اتحادیه باشید. کار زندگی من با افراد زیادی که مستقیماً درگیر نبودند ثبت نشد.
فکر نمیکنم تا به حال با یکی از اعضای اتحادیه ملاقات کرده باشم، به غیر از کارگران دیگر، که تجربه مستقیمی در مورد گمراهی و/یا فساد اتحادیه نداشته باشند. بنابراین وجود دارد که. اما هر نهاد اجتماعی مملو از گمراهی و فساد است. با این حال، ایرادات اتحادیهها بهویژه به دلیل تبلیغات فراگیر (و مؤثر) ضد اتحادیهها برجسته میشوند.
اکثر مردم فکر میکردند که من یک سازماندهنده هستم، اگرچه کار کارکنان من عموماً در زمینه ارتباطات و تحقیقات استراتژیک و مبارزات انتخاباتی بود. در هر صورت، مردم تقریباً همیشه سازماندهی را با اتحادیهها مرتبط میدانستند، حتی اگر در چند دهه گذشته سازماندهی واقعی بسیار کمی در جریان بود.
من استدلال می کنم که ادغام AFL-CIO در اواسط دهه 1950 دلیل اصلی ضد اتحادیه گرایی ایالات متحده است زیرا فدراسیون (پس از دهه ها طعمه قرمز اتحادیه های خارجی و داخلی) اصلاً یک فدراسیون کارگری نبوده و نیست. دو هدف اصلی آن خدمت به تجارت داخلی و تضعیف اتحادیه سوسیالیستی واقعی در خارج از کشور بود. در هر دوی اینها به شدت موفق بوده است. شواهد اولیه این است که عضویت در اتحادیه ایالات متحده در زمان تشکیل فدراسیون در اوج خود در حدود 35 درصد بود و امروزه در بخش خصوصی به تعداد متوسطی کاهش یافته است.
محلهنشینی اتحادیهها و اتحادیهها (و حتی فعالان مترقی در داخل) و جدایی عمومی از بقیه افراد جامعه بسیار مهم است. برای مثال، زمانی که Occupy فرمول و شعار (1% در مقابل 99%) را برای تعریف جنگ طبقاتی و طبقاتی پیدا کرد، سوسیالیستها در ایالات متحده یک زبان جدید و کاربردی برای کار داشتند. با این حال، اتحادیههای کارگری و اتحادیههای کارگری جنبشهای اشغال را نادیده گرفتند و در حاشیه ایستادند، زیرا اردوگاه به اردوگاه توسط «گروههای همجوشی» دولتی پلیس که توسط بانکهای بزرگ کاتالیز میشدند ویران میشد.
بنابراین من بسیار مشتاقانه منتظر کتابی هستم که در مورد اینکه چگونه کار در ایالات متحده می تواند بخشی از جنبش های جهانی شدن علیه نئولیبرالیسم و جوامع توتالیتری باشد که ایجاد می کند. حدس من این است که ابتدا باید جنبشهای اتحادیهای در ایالات متحده کاملاً اصلاح شوند، یا فعالان مترقی کارگری عرصههای دیگری برای انجام کار پیدا کنند.
با تشکر و همبستگی،
تام جانسون
سنت پل، MN ایالات متحده آمریکا