به یاد بیاورید زمانی که کودتاها و ترورها مخفیانه بودند، زمانی که روسای جمهور موظف بودند به کنگره بروند و دروغ بگویند و برای جنگ مجوز بگیرند، زمانی که شکنجه، جاسوسی و زندانی غیرقانونی غیرقانونی بود، زمانی که قوانین را با امضای بیانیه و بستن پرونده های حقوقی توسط آنها غیرقانونی بود. فریاد زدن "اسرار دولتی!" توهین آمیز بود، و زمانی که این ایده که رئیس جمهور در لیستی از مردان، زنان و کودکان در روزهای سه شنبه بررسی می کند تا چه کسی را به قتل برساند، خشم تلقی می شد؟
تمام این مقاومت ها و خشم در گذشته با رضایت متقابل صاحبان قدرت در واشنگتن دی سی بوده است. کشتن اینکه این کمتر شناخته شده است تا حد زیادی نشانه ای از حزب گرایی است. اکثر دموکراتها هنوز به خود اجازه ندادهاند که در مورد آن بشنوند لیست را بکش. اما ناآگاهی گسترده نیز تابعی از رسانهها است، از آنچه گزارش میشود، آنچه سرمقاله میشود، آنچه در بحثهای مبارزات انتخاباتی پرسیده میشود و آنچه نیست.
کتاب جدید مجتمع ترور: در داخل برنامه مخفی جنگ هواپیماهای بدون سرنشین دولت، از جرمی اسکاهیل و کارکنان رهگیریبسیار عالی است که حتی بیشتر از آنچه که در واقع به ما می آموزد، ببینیم. ما قبلاً جزئیاتی را که شامل آن می شود از وب سایت the یاد گرفته ایم قطع کردن، و آنها با جزئیات مشابهی مطابقت دارند که سال ها از طریق منابع متعدد منتشر شده است. اما اینکه یک رسانه در این زمینه گزارش می دهد و نگرانی های خود را به شکلی جدی پیرامون گسترش خطرناک قدرت ریاست جمهوری و حکومت ترسیم می کند، دلگرم کننده است.
ایالات متحده اکنون در حال کار بر روی عملیاتی کردن آن است کشتی های هواپیمای بدون سرنشین و کشتی های هواپیماهای بدون سرنشین، اما هرگز مشخص نشده است که چگونه در جهان منفجر کردن مردم با موشک در سراسر زمین قانونی یا اخلاقی یا مفید است. جنگهای هواپیماهای بدون سرنشین که زمانی جایگزینهای موفق و ارجح برای جنگهای زمینی اعلام میشد، بهطور قابل پیشبینی به جنگهای زمینی در مقیاس کوچک تبدیل میشوند، با پتانسیل بالایی برای تشدید تنش، و هیچکس در هیچ نقطهای از قدرت به این فکر نکرده است که اوباما چه نامزدی میخواند. پایان دادن به ذهنیتی که جنگ را آغاز می کندشاید با استفاده از حاکمیت قانون، کمک، خلع سلاح و دیپلماسی.
توصیه می کنم شروع کنید مجتمع ترور با پسگفتار گلن گرینوالد، زیرا او برخی از اظهارات سناتور و نامزد اوباما در حمایت از احیای حاکمیت قانون و رد سوء استفادههای جورج دبلیو بوش را به ما یادآوری میکند. آنچه اوباما در گوانتانامو غیرقابل قبول خواند، او در گوانتانامو و جاهای دیگر ادامه داد، اما به برنامهای گسترش یافت که بر قتل بدون «روند قانونی» به جای حبس بدون «روند قانونی» تمرکز دارد.
گرین والد می نویسد: «به نحوی این کار برای جورج دبلیو بوش بسیار اشتباه بود استراق سمع کردن و زندان بدون تایید قضایی مظنون به تروریست بودند، اما برای اوباما کاملاً مجاز بود ترور آنها بدون هیچ گونه روند قانونی». این در واقع تصویری سخاوتمندانه از برنامه قتل با هواپیماهای بدون سرنشین است مجتمع ترور همچنین اسنادی مبنی بر اینکه حداقل در یک دوره زمانی بررسی شده، «تقریباً 90 درصد از افرادی که در حملات هوایی کشته شدند، اهداف مورد نظر نبودند». ما باید پهپادها را بیشتر به عنوان ماشینهای کشتار تصادفی در نظر بگیریم تا ماشینهایی که افراد خاصی را میکشند که توسط هیئت منصفه از حق دنبالهروی محروم میشوند اما توسط کسی مشکوک به چیزی هستند.
گرین والد می نویسد: «بسیار سخت است که تضاد بین اظهارات اوباما قبل از رئیس جمهور شدن و اقدامات ریاست جمهوری او را اغراق کنیم.» بله، من فکر میکنم که اینطور باشد، اما به سختی میتوان تضاد بین برخی از بیانیههای مبارزات انتخاباتی او و برخی دیگر از بیانیههای مبارزاتی او را اغراق کرد. اگر او قرار بود قبل از سوء استفاده از حقوق مردم، به مردم یک دادرسی عادلانه بدهد، ما از وعده های کمپین انتخاباتی او برای شروع جنگ هواپیماهای بدون سرنشین در پاکستان و تشدید جنگ در افغانستان چه باید بکنیم؟ گرینوالد فرض می کند که حق قتل نشدن در کنار حق جاسوسی یا زندانی نشدن یا شکنجه شدن در جایگاه نسبتاً بالایی قرار دارد. اما، در واقع، یک جامعه حامی جنگ باید همه حقوق را درک کند تا از حمایت خاصی برخوردار باشد، به جز حق زنده ماندن.
مزیتی که از نگریستن به قتلهای هواپیماهای بدون سرنشین در مقیاس کوچک به عنوان تشدید حبس در مقیاس کوچک - یعنی به عنوان نقض حقوق - حاصل میشود، واقعاً زمانی حاصل میشود که منطق را یک قدم جلوتر ببرید و کشتار در مقیاس بزرگ در جنگ را نیز یک نقض بدانید. حقوق، در واقع قتل در مقیاس بزرگتر. در واقع، از جمله مهمترین زمینه هایی که من می توانم به خلاصه گرینوالد از گسترش قدرت های بوش توسط اوباما اضافه کنم عبارتند از: شکنجه، امضای بیانیه ها، و ایجاد جنگ های جدید در انواع مختلف.
اوباما شکنجه را یک مسئله سیاستی قرار داده است نه جرمی که باید تحت پیگرد قرار گیرد. اخم کردن در مورد آن و برون سپاری آن و خاموش کردن آن، آن را به رئیس جمهور بعدی انکار نمی کند، همانطور که پیگرد قانونی آن در دادگاه انجام می شود.
اوباما با امضای بیانیه ها علیه بازنویسی قوانین مبارزه کرد. سپس همان کاری را که بوش انجام داده بود، ادامه داد. من فکر میکنم که اوباما از بیانیههای امضاکننده کمتری استفاده کرده است، عمدتاً به این دلیل است که قوانین کمتری به تصویب رسیده است، همراه با ایجاد بیانیه امضای بیصدا. به یاد داشته باشید که اوباما اعلام کرد که بیانیه های امضای بوش را بررسی خواهد کرد و تصمیم خواهد گرفت که کدام را رد کند و کدام را حفظ کند. این خود یک قدرت قابل توجه است که اکنون به رئیس جمهور بعدی می رسد، که می تواند هر یک از بیانیه های امضای بوش یا اوباما را حفظ یا رد کند. اما تا آنجا که من می دانم، اوباما هرگز به ما نگفت کدام یک از بوش ها را نگه می دارد. در واقع، اوباما اعلام کرد که در سکوت هرگونه بیانیه امضای گذشته را برای اعمال قانون جدید و مرتبط بدون تکرار بیانیه امضای فرض می کند. اوباما همچنین این روش را توسعه داده است که به دفتر مشاوران حقوقی دستور می دهد که به جای قانون یادداشت بنویسد. و او تکنیک اضافی ایجاد محدودیتهای خود تحمیلی را توسعه داده است، که این مزیت را دارد که وقتی آنها را نقض میکند اصلاً قانون نیستند. یک مثال کلیدی در این مورد معیارهای او برای کشتن با هواپیماهای بدون سرنشین است.
در مورد شروع جنگ، اوباما آنچه را که قابل قبول است، به شدت تغییر داده است. او جنگ با لیبی را بدون کنگره آغاز کرد. او در آخرین وضعیت سخنرانی خود در اتحادیه به کنگره گفت که با آنها یا بدون آنها جنگی را در سوریه به راه خواهد انداخت (که آنها این بیانیه را تشویق کردند). این قدرت که با تمام جنگهای هواپیماهای بدون سرنشین عادی شده است، به رئیسجمهور بعدی خواهد رسید.
وکلا به کنگره شهادت داده اند که کشتار با هواپیماهای بدون سرنشین اگر بخشی از جنگ نباشد، قتل و غیرقانونی است، اما اگر بخشی از جنگ باشد، کاملاً خوب است، و اینکه آیا این بخشی از یک جنگ است یا نه، بستگی به یادداشت های مخفی ریاست جمهوری دارد که عموم مردم ندیده اند. قدرت قانونی کردن احتمالی قتل، و بنابراین به طور مؤثر قانونی، با اعلام وجود یک یادداشت محرمانه، نیز قدرتی است که به رئیس جمهور بعدی منتقل می شود.
در واقعیت، هیچ راهی برای قانونی کردن قتل با هواپیماهای بدون سرنشین، چه بخشی از جنگ باشد و چه نباشد، وجود ندارد. هفت جنگ کنونی ایالات متحده که ما از آنها می شناسیم، همگی بر اساس منشور سازمان ملل متحد و بر اساس پیمان کلوگ-برایاند غیرقانونی هستند. بنابراین، هر عنصری از آنها نیز غیرقانونی است. در شرایطی که گروههای حقوق بشری مانند عفو بینالملل و دیدهبان حقوق بشر موضعی اصولی در برابر به رسمیت شناختن غیرقانونی بودن هر جنگی اتخاذ میکنند، این نکته ساده است، اما درک آن برای لیبرالهای ایالات متحده بسیار دشوار است.
اگر از سوی دیگر قتل های هواپیماهای بدون سرنشین هستند نه بخشی از یک جنگ غیرقانونی، آنها هنوز غیرقانونی هستند، زیرا قتل در همه جا تحت صلاحیت جهانی غیرقانونی است. دفاع از اینکه یک دیکتاتور خارجی اعم از تبعیدی یا غیره، اجازه قتل مردم در کشورش را داده است، تا حاکمیت آن نقض نشود، غیرقانونی بودن اساسی قتل را از دست می دهد، بدون ذکر کنایه که کمک به دیکتاتورها برای کشتن مردمشان به طرز خیره کننده ای در تعارض است. بهانه رایج ایالات متحده برای راه اندازی جنگ های سرنگونی، یعنی مجازات یک دیکتاتور برای گناه نهایی "کشتن مردم خود". حاکمیت نیز ایده ای است که به طور انتخابی مورد احترام قرار می گیرد. فقط از افغانستان، عراق، لیبی یا سوریه بپرسید.
گزارشگر کورا کوریر، در مجتمع ترور، به محدودیتهای خودخواسته اوباما در قتل با هواپیماهای بدون سرنشین نگاه میکند، اما هرگز رعایت نشد. تحت این محدودیتهای غیرقانونی، لازم است موشکهای پهپاد فقط افرادی را هدف قرار دهند که «تهدید مستمر و قریبالوقوع برای مردم آمریکا» هستند و نمیتوان آنها را دستگیر کرد، و تنها زمانی که «تقریباً اطمینان» وجود داشته باشد که هیچ غیرنظامی کشته یا کشته نمیشوند. مجروح. کریر اشاره میکند که اوباما ماهها هر بار افراد را برای قتل تأیید میکند، و این ایده از قبل نامنسجم «تهدید قریبالوقوع مستمر» را مشکوک میکند. روشن نیست که «تسخیر کردن» همیشه یک گزینه جدی است، و واضح است که در بسیاری از موارد اینطور نیست. «تقریباً یقین» در مورد عدم کشتن غیرنظامیان با کشتار مداوم غیرنظامیان و همانطور که کریر اشاره می کند، با ادعای کاخ سفید که در موردی که در آن غیرنظامیانی را که اتفاقاً به قتل رسانده بودند «تقریباً یقین» داشته است، مورد تردید قرار می گیرد. آمریکایی و اروپایی باشند، بنابراین نیاز به پاسخگویی دارند.
اسکاهیل و گرینوالد همچنین در این کتاب مستند می کنند که گاهی اوقات چیزی که هدف قرار می گیرد تلفن همراهی است که گمان می رود متعلق به شخص خاصی باشد. این البته هیچ "قطع قطعی" نمی دهد که فرد مورد نظر آنجاست یا اینکه شخص دیگری نیست.
چه چیزی ممکن است شروع به مهار این جنون کند؟ آیا کسانی که با بی قانونی بوش مخالف بودند اما در دوران اوباما چشم بر گسترش آن بستند، دوباره با آن مخالفت خواهند کرد؟ این امر در زمان بهترین نامزد ریاست جمهوری از سه حزب بزرگ باقی مانده، برنی سندرز، بسیار بعید به نظر می رسد. من نمی توانم تصور کنم که تعداد قابل توجهی از حامیان او حتی از سیاست خارجی او آگاه شوند، بنابراین او در مسائل داخلی خوب است. با هیلاری کلینتون، این کار نیز بسیار دشوار خواهد بود، تنها با این احتمال که او جنگهای واقعاً بزرگی را آغاز کند. با رئیس جمهور ترامپ، بسیار قابل تصورتر به نظر می رسد که میلیون ها نفر به طور ناگهانی خود را در مخالفت با آنچه که در 16 سال گذشته به طور قاطعانه اجرا شده است، بیابند. اینکه آیا آن وقت خیلی دیر می شود یا نه، سوال دیگری است.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا