عکس لوک برنان/Shutterstock.com
کارگران سازمانیافته هیچ مخالفت تودهای با ریاستجمهوری ترامپ یا کاهش مالیات در دسامبر ۲۰۱۷ یا آمادگی شکست خورده ایالات متحده برای مدیریت و مدیریت کووید-۱۹ نداشتند. ما هنوز شاهد اعتراض ملی کارگری علیه بدترین اخراج دسته جمعی از زمان رکود بزرگ دهه 2017 نیستیم. همه این رویدادها، به ویژه بیکاری، نشانگر جنگ طبقاتی کارفرمایان علیه کارمندان است. دولت ایالات متحده آن را هدایت می کند، اما کارفرمایان به عنوان یک طبقه از آن الهام می گیرند و بیشترین سود را می برند.
قبل از سقوط سال 2020، جنگ طبقاتی برای چندین دهه ثروت را از افراد با درآمد متوسط و فقرا به یک درصد بالا توزیع می کرد. این توزیع مجدد رو به بالا پاسخ کارفرمایان ایالات متحده به میراث قرارداد جدید بود. در طول رکود بزرگ و پس از آن، ثروت به سمت پایین توزیع شد. در دهه 1، این وضعیت برعکس شد. سقوط 1970 توزیع مجدد ثروت را به شدت تسریع خواهد کرد.
با وجود دهها میلیون نفر «ارتش ذخیره» بیکار، تقریباً هر کارفرمای آمریکایی میتواند دستمزد، مزایا و غیره را کاهش دهد. کارمندانی که از این کاهشها راضی نیستند به راحتی جایگزین میشوند. تعداد زیادی از بیکاران، تحت فشار ناشی از دورنمای شغلی نامشخص و مزایای بیکاری، پساندازهای ناپدید شده و افزایش تنشهای خانوار، با وجود کاهش دستمزد، مزایا و شرایط کاری، شغلها را از دست خواهند داد. با بازگشت بیکاران به کار، استانداردهای مصرف و زندگی اکثر کارکنان کاهش می یابد.
آلمان، فرانسه و دیگر کشورهای اروپایی نتوانستند کارگران را مانند ایالات متحده اخراج کنند. جنبشهای کارگری قوی و احزاب سوسیالیستی با تأثیرات عمیق اجتماعی مانع از این میشوند که دولتها در معرض خطر بیکاری گسترده مشابه باشند. خطر عزل آنها از سمت خود را به همراه خواهد داشت. بنابراین، قفلهای ضد ویروسی آنها بیشتر با دولتهایی همراه است که 70 درصد یا بیشتر از دستمزدها و حقوقهای قبل از ویروس را پرداخت میکنند.
بیکاری گسترده ایالات متحده را به اقتصادهای کمتر توسعه یافته نزدیکتر خواهد کرد. مناطق بسیار بزرگی از فقرا، مناطق کوچکی از ثروتمندان را احاطه خواهند کرد. گروههای باریکی از «متخصصان با درآمد متوسط» و غیره، ثروتمندان را از فقیر جدا میکنند. تقسیم بندی های اجتماعی سفت و سخت تر که توسط پلیس و دستگاه های نظامی قوی اعمال می شود در حال تبدیل شدن به یک هنجار است. خطوط کلی آنها در حال حاضر در سراسر ایالات متحده قابل مشاهده است.
تنها در صورتی که کارگران درک کنند و برای مبارزه با این جنگ طبقاتی بسیج شوند، میتوان روندهای طرح شده در بالا را متوقف یا معکوس کرد. کارگران ایالات متحده دقیقاً این کار را در دهه 1930 انجام دادند. آنها در آن زمان جنگ طبقاتی را علیه آنها به راه انداختند - به روشهای بسیار سازمان یافته. میلیون ها نفر به اتحادیه های کارگری پیوستند و ده ها هزار نفر به دو حزب سوسیالیست و یک حزب کمونیست پیوستند. هر چهار سازمان با هم، در ائتلاف، برای بسیج و فعال کردن طبقه کارگر ایالات متحده کار کردند.
کارگران به صورت هفتگی و گاهی روزانه در سراسر ایالات متحده راهپیمایی کردند. آنها سیاست های رئیس جمهور فرانکلین دی. روزولت و خود سرمایه داری را با در هم آمیختن مطالبات اصلاح طلبانه و انقلابی مورد انتقاد قرار دادند. اندازه و گستردگی سیاسی ائتلاف، سیاستمداران، از جمله FDR، را مجبور کرد که اغلب به صورت مثبت گوش دهند و پاسخ دهند. یک FDR در ابتدا «مرکزگرا» برای تبدیل شدن به یک قهرمان تأمین اجتماعی، بیمه بیکاری، حداقل دستمزد و یک برنامه شغلی بزرگ فدرال سازگار شد. ائتلاف به آن اصلاحات معتدل سوسیالیستی - نیو دیل - دست یافت و هزینه آنها را با کنار گذاشتن تغییرات انقلابی پرداخت.
ثابت کرد که معامله خوبی است، اما فقط در کوتاه مدت. مزایای آن برای کارگران شامل توزیع مجدد نزولی درآمد و ثروت (به ویژه از طریق مالکیت خانه) و در نتیجه ظهور یک «طبقه متوسط» جدید بود. تعداد کارمندان نسبتاً با دستمزد کافی برای حفظ مفاهیم گسترده استثنایی آمریکا، اعتقاد به استانداردهای روزافزون زندگی طبقه کارگر در طول نسلها، و جشنهای سرمایهداری به عنوان تضمین کننده این مزایای اجتماعی بود. واقعیت کاملا متفاوت بود. نه سرمایه داران، بلکه منتقدان و قربانیان آنها، نیو دیل را در برابر مقاومت سرمایه داران مجبور کرده بودند. و آن مزایای طبقه متوسط اکثر آمریکایی های آفریقایی تبار را دور زد.
این معامله خوب دوام نیاورد زیرا سرمایه داران ایالات متحده عمدتاً از نیو دیل ناراضی بودند و به دنبال لغو آن بودند. با پایان جنگ جهانی دوم و مرگ FDR در سال 1945، خنثی سازی تسریع شد. جنگ سرد ضد شوروی و جنگ های صلیبی ضد کمونیستی/سوسیالیستی در داخل کشور، پوشش میهنی را برای نابودی ائتلاف نیو دیل فراهم کرد. قانون تافت-هارتلی 1947 کارگران سازمان یافته را هدف قرار داد. کمیتههای سنا و مجلس نمایندگان یک تلاش واحد (دولت، رسانههای جمعی و دانشگاهها) را برای شیطانسازی، خاموش کردن، و حذف اجتماعی کمونیستها، سوسیالیستها، چپها و غیره رهبری کردند. برای دههها پس از 1945 - و هنوز هم اکنون در بخشهایی از ایالات متحده - یک وضعیت پایدار هیستری تمام افکار، سیاست ها یا جنبش های چپ را به عنوان همیشه و لزوماً بدترین شر اجتماعی قابل تصور تعریف می کرد.
با گذشت زمان، ائتلاف نیو دیل نابود شد و تفکر چپ به عنوان "بی وفا" شناخته شد. حتی سازمانهای کارگری و سیاسی بهندرت چپمرکز، بارها و بارها هر نوع انگیزه ضد سرمایهداری، هرگونه ارتباط با سوسیالیسم را محکوم کردند و از آنها فاصله گرفتند. بسیاری از اصلاحات نیو دیل طفره رفت، اصلاح شد یا لغو شد. برخی به سادگی از دانش و واژگان سیاستمداران و سپس روزنامه نگاران ناپدید شدند. یک جامعه آکادمیک عمدتا مطیع که شاهد پاکسازی همکاران چپ از سال 1945 تا 1950 بود، سرمایه داری را به طور کلی و سرمایه داری ایالات متحده را به طور خاص جشن گرفت. خوبی در جامعه ایالات متحده هدیه سرمایه داری بود. بقیه ناشی از دخالت های دولت یا خارجی یا ایدئولوژیک در دست نامرئی شگفت انگیز سرمایه داری بود. هر فرد یا گروهی که از این رویای آمریکایی کنار گذاشته شده بود، تنها خود را به دلیل توانایی ناکافی، تلاش ناکافی، یا انحراف ایدئولوژیک مقصر می دانست.
در این زمینه، سرمایه داری ایالات متحده با اطمینان به سوی قرن بیست و یکم گام برداشت. تهدید شوروی شکست خورده بود. اروپای تقسیم شده هیچ گونه تهدیدی برای منافع ایالات متحده نبود. کشورهای منفرد آن برای جلب حمایت ایالات متحده (به ویژه بریتانیا) رقابت کردند. فقر چین مانع از تبدیل شدن آن به یک رقیب اقتصادی شد. برتری نظامی و تکنولوژیک ایالات متحده غیرقابل عبور به نظر می رسید.
در میان موفقیت، تضادهای داخلی ظاهر شد. سرمایه داری آمریکا سه بار سقوط کرد. اولین مورد در اوایل سال 2000 اتفاق افتاد (با تورم قیمت سهام دات کام آغاز شد). بعدی سقوط بزرگ سال 2008 بود (که توسط وامهای اقساط ناقص آغاز شد). و بزرگترین تصادف در سال 2020 (که توسط COVID-19 آغاز شد). فدرال رزرو که از نظر اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک برای هیچ یک از آنها آماده نبود، با ایجاد مبالغ هنگفتی از پول جدید که به بانک ها، شرکت های بزرگ و غیره (با نرخ بهره پایین از نظر تاریخی) ریخت/قرض داد، پاسخ داد. سیاستهای اقتصادی پایینتر شاهد افت کمی بود. هیچ مشکل اساسی اقتصادی (نابرابری، بدهی های سیستمی مازاد، بی ثباتی دوره ای و غیره) حل نشده است. برعکس، همه چیز بدتر شد. به عبارت دیگر جنگ طبقاتی تشدید شده است.
آنچه پس از آن است که باید انجام شود؟ ابتدا باید جنگ طبقاتی را که در جریان است بشناسیم و متعهد به مبارزه با آن باشیم. بر این اساس، ما باید یک پایگاه توده ای سازماندهی کنیم تا نیروی سیاسی واقعی را پشت سر سیاست ها، احزاب و سیاستمداران سوسیال دمکراتیک قرار دهیم. ما به چیزی مانند ائتلاف نیو دیل نیاز داریم. همهگیری، سقوط اقتصادی، و شکستهای فاحش سیاست رسمی (از جمله قربانی خشونت آمیز رسمی) بسیاری را به سمت سوسیال دموکراسی کلاسیک سوق میدهد. موفقیت های سوسیالیست های دموکرات آمریکا این را نشان می دهد.
دوم، ما باید با یک مانع بزرگ روبرو شویم. از سال 1945، سرمایه داران و حامیان آنها استدلال ها و نهادهایی را برای خنثی کردن نیو دیل و میراث چپ آن توسعه دادند. آنها انتقادات از سرمایه داری را ساکت کردند، منحرف کردند، به اشتراک گذاشتند، و/یا شیطانی ساختند. تصمیمات استراتژیک اتخاذ شده توسط نیو دیل ایالات متحده و سوسیال دموکراسی اروپایی به شکست آنها کمک کرد. هر دو همیشه کارفرمایان را به طور انحصاری در موقعیتهایی قرار میدادند تا (1) سود شرکت خود را دریافت و توزیع کنند و (2) تصمیم بگیرند و هدایت کنند که شرکت آنها چه، چگونه و کجا تولید کند. آن موقعیتها به سرمایهداران منابع مالی و قدرت - از نظر سیاسی، اقتصادی و فرهنگی - مکرراً برای پیشی گرفتن و سرکوب کارگران و چپها داد.
سوم، به نسخه های تازه سازماندهی شده ائتلاف نیو دیل یا سوسیال دموکراسی، باید عنصر جدیدی اضافه کنیم. ما نمیتوانیم دوباره سرمایهداران را در موقعیتهای انحصاری برای دریافت سود بنگاهها و تصمیمگیریهای بزرگ بنگاه بگذاریم. بنابراین عنصر جدید تقاضا برای تغییر شرکت های تولید کننده کالا و خدمات است. از سازمانهای سرمایهداری سلسله مراتبی (جایی که مالکان، هیئتهای مدیره و غیره موقعیت کارفرما را اشغال میکنند) باید به سازمانهای کاملاً متفاوت دموکراتیک و تعاونی کارگری منتقل شویم. در مورد دوم، هیچ تقسیم کارفرما/کارمند رخ نمی دهد. همه کارگران در تصمیم گیری در مورد اینکه چه چیزی تولید شود، چگونه و کجا و چگونه از هر سودی استفاده شود، صدای یکسانی دارند. مجموعه همه کارمندان کارفرمای خودشان هستند. به عنوان چنین کارفرمایی، کارمندان در نهایت از اصلاحات مرتبط با نیو دیل و سوسیال دموکراسی محافظت و در نتیجه تضمین خواهند کرد.
ما می توانیم گذار از سازمان های سرمایه داری به سازمان های تعاونی کارگری را به عنوان یک انقلاب توصیف کنیم. این امر بحث قدیمی اصلاحات در مقابل انقلاب را حل می کند. انقلاب تنها راه در نهایت برای تضمین اصلاحات مترقی است. اصلاحات سرمایه داری توسط تأثیرات سیستم بر مردم و خواسته های ناشی از تغییر آنها ایجاد شد. مقاومتهای سرمایهداری در برابر آن اصلاحات - و خنثی کردن آنها پس از وقوع آنها - باعث ایجاد انقلابی شد که برای تأمین آنها لازم بود. در آن انقلاب، جامعه از خود سرمایه داری فراتر می رود. در انقلاب فرانسه نیز چنین بود: مطالبات برای اصلاحات در جامعه فئودالی تنها در نهایت با گذار اجتماعی از فئودالیسم به سرمایه داری محقق می شد. ز
انتشارات منبع این مقاله موسسه رسانه مستقل است.
این مقاله توسط اقتصاد برای همه، پروژه ای از موسسه رسانه مستقل تهیه شده است.
ریچارد دی. وولف، استاد بازنشسته اقتصاد در دانشگاه ماساچوست، آمهرست، و استاد مدعو در برنامه تحصیلات تکمیلی در امور بینالملل دانشگاه نیو اسکلت در نیویورک است. برنامه هفتگی وولف، "به روز رسانی اقتصادی" توسط بیش از 100 ایستگاه رادیویی پخش می شود و از طریق تلویزیون بیان آزاد به 55 میلیون گیرنده تلویزیونی می رسد. دو کتاب اخیر او با دموکراسی در کار، درک مارکسیسم و درک سوسیالیسم هستند که هر دو در سایت Democracyatwork.info در دسترس هستند.