مورخان آینده احتمالاً با تکان دادن سرهای خود به آداب سقف بدهی که این روزها دوباره اجرا می شود نگاه خواهند کرد. اینکه در غیر این صورت مردم منطقی به آسانی فریب میخورند، این سؤال را برانگیخته است که این مورخان را برانگیخته میکند: چگونه ممکن است این اتفاق بیفتد؟
کنگره ایالات متحده سقف های متوالی را برای بدهی ملی وضع کرده است که هر کدام بالاتر از گذشته است. سقف ها برای محدود کردن میزان استقراض فدرال در نظر گرفته شده بود. اما همان کنگره ایالات متحده، مالیات و مخارج خود را به قدری مدیریت کرد که بیش از پیش بیش از درآمدهای مالیاتی (کسری) هزینه کرد. این زیادهرویها مستلزم استقراض برای پوشش آنها بود. وامها برای رسیدن به سقفهای متوالی انباشته شدند. یک مراسم به شدت سیاسی از تهدیدها و تهدیدات متقابل با هر افزایش سقف مورد نیاز برای استقراض برای تامین کسری بودجه همراه بود.
توجه به این که اگر کنگره مالیاتهای بیشتری را افزایش دهد یا هزینههای فدرال را کاهش دهد - یا هر دو را - از نظر اقتصاد ابتدایی است، دیگر نیازی به استقراض و در نتیجه سقفی برای استقراض وجود نخواهد داشت. سقف بی ربط یا صرفاً نمادین خواهد شد. علاوه بر این، اگر مالیات ها به اندازه کافی افزایش یافته و هزینه ها به اندازه کافی کاهش یابد، بدهی ملی موجود ایالات متحده می تواند کاهش یابد. چنین وضعیتی گاهی در تاریخ ایالات متحده اتفاق افتاده است.
در این صورت مسئله واقعی این است که وقتی وام به هر سقفی نزدیک میشود، انتخابهای سیاستی این سه هستند: افزایش سقف (برای استقراض بیشتر)، افزایش مالیات یا کاهش هزینهها. البته ترکیبی از آنها نیز امکان پذیر خواهد بود.
برخلاف این واقعیت، سیاست ایالات متحده با محدود کردن بحث خود فریب می دهد. سیاستمداران، رسانههای جریان اصلی و دانشگاهیان به سادگی افزایش مالیات را حذف میکنند - اساساً با امتناع از پذیرش یا در نظر گرفتن - افزایش مالیات. GOP خواستار کاهش هزینه ها است وگرنه از افزایش سقف جلوگیری می کند. دموکرات ها اصرار دارند که افزایش سقف انتخاب بهتری نسبت به کاهش هزینه ها است. دموکرات ها تهدید می کنند که جمهوری خواهان را مسئول عواقب عدم افزایش سقف بدهی می دانند. آنها این پیامدها را با رنگهای مبهم ترسیم میکنند که نشان میدهد دارندگان اوراق قرضه ایالات متحده از سود یا بازپرداخت خودداری میکنند، دریافتکنندگان تامین اجتماعی مستمری خود را رد میکنند و کارمندان دولت دستمزد خود را انکار میکنند. توافق ناگفته بین دو طرف اصلی حذف هرگونه بحث جدی در مورد افزایش مالیات برای جلوگیری از رسیدن به سقف بدهی است. این حذف مستلزم فریب است.
در اینجا برخی افزایش مالیات وجود دارد که می تواند با اجتناب از هرگونه نیاز به افزایش سقف بدهی به حل مشکل کمک کند. مالیات تأمین اجتماعی را می توان برای همه درآمدهای دستمزد و حقوق اعمال کرد، نه تنها درآمدهای 160,000 دلاری یا کمتر که اکنون وجود دارد. مالیات تأمین اجتماعی می تواند برای درآمدهای غیر دستمزدی مانند سود سهام بهره، سود سرمایه و اجاره اعمال شود. مالیات بر سود شرکت ها را می توان به همان چیزی که چند دهه پیش بود افزایش داد: نزدیک یا بالاتر از 50 درصد در مقابل نرخ فعلی 37 درصد. مالیات بر دارایی می تواند از اموالی که به شکل سهام و اوراق قرضه است اخذ شود. مالیات بر دارایی فعلی در ایالات متحده (که بیشتر در سطح محلی وضع می شود) شامل زمین، خانه، خودرو و موجودی تجاری است، در حالی که سهام و اوراق قرضه را شامل نمی شود. شاید به این دلیل باشد که 10 درصد ثروتمندترین آمریکایی ها تقریباً 80 درصد سهام و اوراق قرضه را در اختیار دارند. سیستم فعلی مالیات بر دارایی در ایالات متحده برای آن 10 درصد بسیار خوب است. یکی دیگر از کاندیدای منطقی مالیات بر املاک فدرال است که چند سال پیش کمتر از 1 میلیون دلار از یک ملک را از مالیات معاف می کرد، اما اکنون بیش از 12 میلیون دلار برای هر نفر (بیش از 25 میلیون دلار برای هر زوج) معاف می شود. این معافیت این ایده را به سخره می گیرد که همه آمریکایی ها زندگی خود را در یک زمین بازی مساوی شروع می کنند یا زندگی می کنند که شایستگی بیش از ارث است. ایالات متحده می تواند و باید از آن اعطای مالیات به ثروتمندترین ها برگردد. افزایش مالیات احتمالی بسیار بیشتری وجود دارد.
البته در افزایش هر مالیات، نقاط قوت و ضعفی وجود دارد، پیامدهای مثبت و منفی. اما دقیقاً همین امر در مورد افزایش سقف بدهی و در نتیجه افزایش بدهی ملی ایالات متحده صادق است. به همین ترتیب، کاهش هزینه ها دارای مزایا و معایب از نظر درد و سود است. هیچ مبنای منطقی و معقولی برای حذف افزایش مالیات از بحث ملی و بحث در مورد افزایش سقف بدهی و در نتیجه بدهی ملی وجود ندارد.
این بیشتر تعهدات سیاسی مشترک هر دو حزب اصلی است که مستلزم و انگیزه حذف است. هیچ دلیلی برای شهروندان ایالات متحده وجود ندارد که فریب سقف بدهی را که علیه ما انجام شده است، بپذیرند، تحمل کنند، تأیید کنند یا به نحو دیگری تأیید کنند.
فریب سقف بدهی نیز به تنهایی نیست. بحث ملی قبلی در مورد پاسخ به تورم از طریق افزایش نرخ بهره توسط فدرال رزرو، نمونه کاملاً موازی دیگری را ارائه می دهد. آن بحث با بحث در مورد مزایا و معایب افزایش نرخ بهره ادامه یافت، به گونه ای که گویی هیچ سیاست ضد تورمی دیگری وجود نداشته یا حتی قابل ذکر نیست. یک بار دیگر اقتصاد ابتدایی می آموزد که توقف قیمت دستمزد و سهمیه بندی در برابر تورم در گذشته - از جمله در ایالات متحده - به عنوان جایگزینی برای افزایش نرخ بهره یا در کنار آنها استفاده شده است. رئیس جمهور ایالات متحده نیکسون در سال 1971 از توقف قیمت دستمزدها استفاده کرد. رئیس جمهور ایالات متحده روزولت در طول جنگ جهانی دوم از جیره بندی استفاده کرد. اما دولت، فدرال رزرو، رسانههای بزرگ و رهبران دانشگاهی عمده بحثهای سیاستی اخیر خود را به گونهای ادامه دادند که گویی آن ابزارهای ضد تورمی دیگر وجود نداشتند یا ارزش گنجاندن در این بحث را نداشتند.
توقف قیمت دستمزدها و سهمیه بندی نقاط قوت و ضعف خود را دارد - درست مانند افزایش مالیات - اما بار دیگر همین امر در مورد افزایش نرخ بهره نیز صدق می کند. هیچ توجیهی برای ادامه وجود ندارد که گویی گزینه های جایگزین وجود ندارد. بحث ملی ایالات متحده در مورد مبارزه با تورم فریبنده بود به همان شیوه که بحث در مورد سقف بدهی است.
فریب هم اگر با ادعای «واقع گرایی» پوشانده شود، کمتر نیست. کسانی که به اندازه کافی اقتصاد ابتدایی را درک می کنند و می دانند که افزایش مالیات می تواند مشکل سقف بدهی را "حل" کند، با استناد به "واقع گرایی" در فریب همدست هستند. از آنجایی که دو حزب بزرگ به طور مشترک تابع شرکت ها و ثروتمندان هستند، افزایش مالیات بر آنها را رد می کنند. بنابراین حذف این گزینه از بحث سقف بدهی "واقع بینانه" می شود. بنابراین آنچه برای شرکت ها و ثروتمندان بهترین است با آنچه "واقع بینانه" است برابر می شود. شایان ذکر است که طبقات حاکم در طول تاریخ، در کمال تعجب و شگفتی کشف کردهاند که حکومتشدگان میتوانند و اغلب میتوانند به سرعت آنچه را «واقعبینانه» است تغییر دهند.
فریب های سقف بدهی، شرکت ها را بر افراد و ثروتمندترین افراد را بر بقیه ترجیح می دهد. در تفکر و گفتار ما نیز، ساختار طبقاتی ملت و مبارزات طبقاتی قدرت تأثیرگذار خود را نشان میدهد. بحث سقف بدهی جریان اصلی، با دروغ گفتن با حذف به جای کارمزد، فریب می دهد.
-----------
این مقاله توسط اقتصاد برای همه، پروژه ای از موسسه رسانه های مستقل.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا